«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین - صفحه 53
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-11.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2014-07-10 13:27:512020-10-19 00:19:31«الخیر فی ما وقع» در شعر پروینشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوندی که رزاق است واز جایی که گمان ندارید روزی می رساند.
سلام به استاد عزیزم.
خدارو هزاران بار شکر برای گوش سپردن به این آگاهیها.
ایمان،ایمان رمز خوشبختی وموفقیت کافیه به خدا ایمان داشته باشی واز هر کس وهر چیزی دل ببری وفقط به خدا دل ببندی اون وقت هست که زندگیت بهشت می شه.
نشانه ایمان ارامش هست اگه قلبت ارامه اگه تشویش نداری اگر مطمئن هستی ایمان داری ایمان به خوندن نماز شب تا صبح وشب زنده داری وجای مهر نیست ایمان به حجاب سفت وسخت نیست ایمان یعنی تو خدایی داری که قادر هست هر کاری رو انجام بده ایمان یعنی سپردن همه چیز به خدا ایپان یعنی نترسیدن از انسانهای دیگه ایمان یعنی دیگران رو توی ذهنت خدا نکنی.
ایمان یعنی در شرایط سخت بتونی ذهنت رو کنترل کنی احساست رو خوب نگه داری وبدونی که جهان بر پایه خیر بنا شده انچه اتفاق می افتد خیر وخوبی است.
اگر بتونی وقتی شرایط به ظاهر سهت وبد شده ودر تنگنا هستی ایمانت رو حفظ کنی وتوکل کنی درهایی باز می سه کزندگی بهت لبخند می زنه.
چقدر زیبا بود این شعر وچقدر مومن بوده وخداشناس بوده خانم پروین اعتصامی.
خدایا شکرت .
خدایا بهم صبر بده ایمان بده توکل بده.
استاد متشکرم.
در پناه خدا.
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان آگاه و پرشورم
خدارو شاکرم برای حضور در این جمع آگاه و متفاوت با کل جامعه
و امروز به روز چهل و ششم یک سفر با ارزش برای تحول درونم رسیدم و واقعاااا وقتی خودم رو با آغاز این سفر مقایسه میکنم متوجه رشد شخصیتم میشوم
هم صبورتر شدم ، هم متوکلتر ، هم آرامتر ، هم باورم به الخیر فی ماوقع در لحظه ی برخورد با تضادها خیلی بیشتر شده و زودتر به آرامش درون میرسم ، بیشتر زمان روز رو حتی در خواب هم دارم با خودم حرف میزنم و خودمو کنکاش میکنم و با خدا حرف میزنم و رابطه ام با صاحب اختیار جهانیان خیلی شگفت انگیز شده و بیشتر به انرژی بودن و حضورش در هر لحظه از زندگیم باور دارم.
و اما موضوع زیبای این فایل که درباره یکی از شعرهای بزرگ بانوی ادبیات ایران زمین هست که واقعا یک شخصیت توحیدی هستن.
استاد شعر رو که خوندن ، وقتی به جایی رسید که گندم ها روی زمین ریخت ، و مرد شروع به گلایه کرد من اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که اتفاق ظاهراً بد براش افتاده و حتما در پسش خیر بوده و خودم خیلییییی لذت بردم از اینکه این برام شده یه باور که با شنیدن این داستان سریع به ذهنم رسید که اگر مشکل و تضادی پیش بیاد حتما خداوند خیری رو برای ما میخواد بفرسته و میخواد ما رو بزرگ کنه و رشد بده.
و در سوره ی عنکبوت هم آیه یک خداوند فرمودند که :
آیا مردم گمان کردند همین که بگویند :(ایمان آوردیم) رها میشوند و به حال خود رها خواهند شد و آزمایش نخواند شد؟
و در آیه ی ده فرمودند :
و از مردم کسانی هستند که میگویند :« به خدا ایمان آورده ایم.» اما هنگامی که در راه خدا شکنجه و آزار میبینند ، آزار مردم را همچون عذاب الهی میشمارند ، ولی هنگامی که پیروزی از سوی پروردگارت بیاید ، میگویند : « ما هم با شما بودیم. » آیا خداوند به آنچه در سینه های جهانیان است آگاهتر نیست؟
و این آیات این را به یاد من آورد که استاد میگن اگر جایی که به تضاد بر میخوریم ، حتی در حدی که صدای شکستن استخوانهای مان را میشنویم ، بتوانیم ذهنمان را کنترل کنیم و حالمان را خوب کنیم که میشود همان تقوی پیشه کردن ، آنجاست که درهای رحمت الهی باز میشوند.
یعنی اگر موقع سختیها نجواهای شیطان را نشنیده بگیریم و به آرامش درون برسیم ، آنوقت است که از آزمایش الهی سربلند بیرون آمده ایم و ایمانمان را در عمل نشان داده ایم و خداوند حتما پاداش ایمان به غیب ما را چندین برابر خواهد داد.
چه حس خوبی هست وقتی در هر شرایطی از زندگی خدا را همراه خود احساس میکنیم ، برای هر کاری با او مشورت میکنیم و از خودش هدایت میخواهیم و بهترین همراه و همگام و همکلام و همدممان میشود خدا و… دیگه هیچی از زندگی نمیخوایم چون به منبع خودمون که منبع عشق و ثروت و آرامش و رحمت و بهترینها هست وصل شده ایم.
این روزها حال من چنین است. با اینکه مدام دارم روی خودم کار میکنم ولی از نظر مالی ( که ملاک قضاوت مردم هست) ظاهرا نتیجه ی خاصی نگرفتم و خیلی ها مسخره ام میکنن و میگن چه کار میکنی همش ؟ چی مینویسی؟ چی گوش میدی؟ آخه چه فایده؟ ولی من اصلا اهمیت نمیدم و با خودم میگم من خودم میدونم دارم چه کار میکنم ، من در بهترین مسیر رشد هستم و به زودی انفجار رخ میده و نتایج ظاهری هم بروز میکنه و مهمتر از همه ی اونا من الان آرامشی دارم که با هیچی تو دنیا عوضش نمیکنم. خلاصه که حالم عالیه و با هر چالشی وتضادی روبرو میشم ، سریع میگم خیره ومسیولیتشو میپذیرم و به آرامش میرسم وبه درون خودم رجوع میکنم برای حل مشکل و از خدا کمک میخوام.
واقعا این بهترین دیدگاهی هست که هر انسانی میتونه برای تجربه یک زندگی عالی از هر نظر داشته باشه.
و در آیه ی 23 سوره عنکبوت هم خداوند فرمودند: کسانی که به آیات خدا و دیدار او کافر شدند از رحمت من مأیوسند
و برای آنها عذاب دردناکی هست.
یعنی یکی از آیاتی که خداوند مستقیما عذاب را برای بنده اش وعده داده همین است که یعنی کسی که کافر است برای این است که از رحمت خداوند ناامید شده و دچار عذاب میشود و میشود گفت کسی که از رحمت خدا ناامید باشد هم یعنی کافر شده به خدا و آیاتش
دیگه از این واضحتر خداوند هدایت کند ؟
خدارو شکر هرچه بیشتر قرآن را به روش استاد عباس منش عزیز میخوانم ، برایم واضحتر و روشنتر میشود و بهتر درکش میکنم و رد پای قانون و سیستمی بودن خداوند و انرژی بودن خدا را بهتر میبینم. که ما هر زندگی در دنیا یا آخرت داریم فقطططططط نتیجه ی اعمال و فرکانس خودمون هست و بسسسس.
امروز موقع نماز وقتی در سوره حمد به آیه ی ( صراط الذین انعمت علیهم ) رسیدم ، هدایت شدم به این موضوع که نعمتی که خدا عطا کرده به معنای غذاو لباس و خانه و ماشین و… نیست ، بلکه اینها را هرکس با توجه به فرکانسش به دست میآورد .بلکه منظور نعمتی ایت برای سعادت دنیا و آخرت که همان نعمت هدایت و ایمان هست که وقتی آنها را داشته باشی زندگی دنیا و آخرتت سرشار از نعمتهای مادی و معنوی خواهد شد.
خلاصه که این شعر واین فایل بازهم مهر تاییدی بود بر تمام آگاهیهایی که در تمام فایلهای گذشته به دست آوردیم که با این تکرارها، همه ی این آگاهیها دارند بر لوح جانمان نقش میبندد ، که انشالله همراه همیشگی زندگی ما باشند و هر روز بتونیم بهتر زندگی کنیم . کاری که این دوره با ما میکند ، مثل کاری هست که چکیدن قطره ای آب با سنگ سخت و خارایی میکند که بالاخره با این همه تکرار هر چقدر هم که سنگ سخت باشد بعد از مدتی، آب سنگ را سوراخ کرده و به درونش نفوذ میکند. وذهن ماهم هرچقدر که بخواهد مقاومت به خرج بدهد بااین سفر رویایی مریمِ عشقم کم میاره و سر تعظیم در برابر این آگاهیها فرود میاره و میپذیره و ماهم خواه یا ناخواه رشد میکنیم و این رشد و بزرگ شدن ، چقدرررر شیرین است و زندگی خیلی دلنشینتر و خواستنی تر میشود وقتی رنگ و بوی خدا را میگیرد و هر لحظه اش سخت یا آسان را موهبتی و نگاهی از جانب الله یکتا بدانیم و از او هدایت بخواهیم تا به مرحله ی بعد برویم.
خیلی حالم خوبه و خیلییی خدارو شاکرم برای حضور در جمع شما دوستان عزیزم و یادگیری در کنار اساتید بزرگم استاد عباس منش بینظیر و مریم بانویِ حقیقتاااا شایسته.
در پناه خدا پاینده باشید
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
همیشه هر اتفاقی رخ می دهد خیریتی در آن وجود دارد و باید نگاهمان به اتفاقات به ظاهر نامناسب این نگاه باشد که اتفاق خوبی در راه است و اگر بتوانیم احساس خوب را در همه لحظات زندگی خود داشته باشیم اتفاقات فوق العاده عالی برای ما رخ خواهد داد این یک قانون است اگر احساس خوب داشته باشیم اتفاقات خوب و اگر احساس بد داشته باشیم اتفاقات بد رخ خواهد داد استثنائی در این قانون وجود ندارد اگر در تمام طول شبانه روز در هر شرایط و موقعیتی احساس خود را خوب نگه داریم مطمئن باشیم که اتفاقات خوب طوری وارد زندگی ما می شود که ما را مبهوت خواهد کرد ممکن است در شروع انجام این کار ساده نباشد اما مطمئن باشیم با تمرین برای تغییر باورها چنین اتفاقی رخ خواهد داد.
باید ایمان داشته باشیم که روند جهان همواره خیر خوبی و خوشی است و کسی که احساس خوبی دارد به این معنا است که به خداوند ایمان دارد. ملاک ایمان احساس آرامش درونی است هر چقدر آرامش و احساس خوب داشته باشیم به این معنا است که ما به نیرویی ماوراء نیروی خودمان اعتقاد داریم که این نیرو با ما و محافظ ما است نشان ایمان احساس خوب است اگر احساس خوب داریم ایمان داریم اگر امید داریم ایمان داریم اگر احساس ذوق و شوق و آرامش داریم ایمان داریم الا باالذکر الله تطمئن القلوب تنها با یاد خداوند دل ها آرام می گیرد.
خداوند همه ی ما را با تمام اشتباهاتمان بی ایمانی ها بدی ها… دوست دارد و ما را بخشیده است و هر روز به ما می گوید مرا باور داشته باش من هر چیزی بخواهی به تو خواهم داد فقط مرا باور کن بشناس درک کن هر چیزی در دنیا بخواهیم به ما خواهد داد ثروت سلامتی عشق رابطه کار خوب…
خداوند همیشه همراه ما است اگر به ظاهر با اتفاقات ناجالب مواجه شدیم دقیقا نعمت و مسیری است که به ما برای رسیدن به اهدافمان کمک می کند هر بلایی که از خداوند می آید رحمتی است اگر اوضاع همیشه خوب باشد هیچ گاه خداوند را پیدا نخواهیم کرد اگر مشکلی در زندگی ما به وجود می آید خداوند را پیدا می کنیم نه به این خاطر که خداوند به ما نیاز دارد به این معنا زمانی که خداوند را فراموش می کنیم و از فرکانس خداوند دور می شویم در فرکانس بدی ها قرار می گیریم اگر مشکلی رخ می دهد خداوند این مشکل را ایجاد نکرده ما از فرکانس خوبی ها عشق و نعمت دور شده و به نقطه ی مقابل آن رسیده ایم.رزق و روزی تنها در دستان خداوند و نزد اوست اگر در زندگی چیزی را از دست می دهیم به معنای کمبود نیست این به معنای ورود نعمت های جدیدتر و بسیار بزرگتر است اما چه کسانی این نعمت را دریافت می کنند؟
کسانی که بتوانند به خداوند چنین نگاهی داشته و احساس خود را کنترل کنند و در شرایط سخت خوبی ها زیبایی و نعمت ها را ببیند در سخت ترین شرایط نعمت های زیادی هست که می توانیم از آن ها سپاسگزار باشیم و به احساس خوب برسیم موارد زیادی هست که اگر بر روی آن به خوبی کار کنیم می توانیم در سخت ترین شرایط احساس خود را خوب نگه داریم. هر کسی که خداوند را باور کند و به او ایمان داشته باشد می تواند در شرایط بسیار بد احساس خود را خوب نگه دارد و زندگی سراسر از نعمت ثروت و خوبی را تجربه کند.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
46روز تحول من
موضوع فایل:شعر پروین در مورد (الخیر فی ما وقع)
عرض سلام درود فراوان به استاد عزیز همسر مهربانش و همراهان همیشگی سایت پرطرفدار وپرانرژی استاد عباس منش
هر تحولی در زندگی بوجود میاد احساست رو خوب کن،هر شرایطی برات پیش میاد اگه احساستو کنترل کنی و حال دلت خوب باشه مطمئنا وضع و اوضاع عالی برات رقم میخوره،با تغییر باورها،ما باید باور داشته باشیم روند جهان خیر و خوبی هست،ما باید ایمان داشته باشیم که دنیا به احساسات درونی ما واکنش نشان میده و به حجاب وریش و ریشه کاری نداره فقط به عواطف و احساسات ما پاسخ میده،اگر امید وآرامش و آسایش داری یعنی ایمان داری.
شعر پروین اعتصامی:در مورد پیرمردی که تووضعیتی بود دستشو پیش همه دراز کرد واز همه تقاضای کمک کرد غیر خدا اما همه ردش کردن،و هیچکس ندیدش الا خدا،خدا بهش رحم کرد علارقم اینکه دستشو پیش کسی غیرخدا دراز کرد با تمام بدی هامون دوستمون داره و میگه هر چی بخوای سلامتی عشق ثروت آرامش هرچی میخوای بهت میدم،پیرمرد نامید یکروز صبح میره بیرون اما هیچکسی کمکی نمیکنه بهش و ناتوان و خسته شامگاه میره پیش آسیابان،آسیابان مقداری گندم بهش میده و با خودش میگه خدایا شکرت چقدر خوب شد شروع کرد به تشکر از خدا،و گفت گندم میفروشم باهاش عسل و مقداری لوازم میخرم اما هنوز قدمی برنداشته پایش گیر کرد و کل گندمش ریخت،پیرمرد ناراحت و داغون گله میکرد که خدا چه بلایی سرم آوردی کمک نکردی حتی گندم هم ریختی،چرا نگام نمیکنی،من خیلی به مردم رو انداختم در صورتیکه خودت دیدی،گندممو ریختی،سرش بلند کرد دید یه کوزه پرسکه طلا،گفت خدایا گندممو ریختی تا بمن گوهر بدی، اگه به ظاهر میدونی که مشکل سرت میاد بخاطر اینه که بتونیم خدارو پیدا کنیم،اگه چیزی رو از دست دادیم بخاطر کمبود نیست این عامل رسیدن به خیلی از خواسته هامونه که بتونیم خدارو درک و باور کنیم،در مسیر توکل و امید داشته باشیم،
سپاسگزار پروردگار عالم بخاطر وجود عزیزان مون و دوستان و استاد عزیز،
سلام استاد عزیزم، مریم مهربونم و هم فرکانسی های گلم
روزشمار تحول زندگی ام برگ چهل و ششم
استاد جانم این فایل زیبا و ارزشمند شما منو یاد یکی از چالش های زندگی ام انداخت.
اولش ذهنم یکم مقاومت میکرد بنویسمش چون بر این باور بود که این عقایدت مخالف 99/9 درصد مردم جامعه ست و خیلی از بچه های قانون جذبی هم حتی چنین عقیده ای ندارند
اما گفتم : نه عاطفه، تو باید بنویسی، شاید این ماجرا الهام بخش یک عزیزی باشه بعلاوه این کامنت میتونه یک توحید عملی برای همه عزیزان میتونه باشه.
ماجرا از این قرار هست که من سالها قبل وابستگی شدیدی به خانواده ام داشتم. اون زمان که قانون نمیشناختم حتی گاها مرگ شون متصور میشدم و ساعت ها اشک میریختم
همیشه توی دورهمی های خانوادگی نفر اول و مجلس گرم کن بودم
همیشه در حال ثبت عکس های یادگاری و استوری و ثبت خاطرات بودم. توی سیستم ام یک عالمه فایل های متعدد انواع دورهمی ها و تولد ها جمع کرده بودم.
برای من خانواده ام به معنای همه چیز بودند. همه چیز !!!
هر اتفاق و تضادی که تو زندگی ام بود حمایتم میکردند و یک عشق توام با وابستگی با تک تک شون داشتم.
و حتی اگر کسی، چیزی بهشون میگفت یا با تضادی روبرو میشدند بشدت واکنش احساسی نشون میدادم.
بواسطه وابستگی که بهشون داشتم، هر گاه با هر کدوم شون بحثی بوجود میومد تا مدت ها غمگین، افسرده و سرشار از عواطف ناجور میشدم.
و اگر احساس بد ام نمیتونستم کنترل کنم به بیماری هم میکشید
خلاصه هر چالشی که بین من و اونها بوجود میومد تا یک مدت طولانی انگار منو لنگان لنگان میکرد چون وابستگی احساسی بشدت زیادی بهشون داشتم.
وقتی با قانون آشنا شدم و در مسیر زیبای خودشناسی قرار گرفتم آرام آرام باور ها و رفتارهام تغییر کرد و من بصورت تکاملی با درونم ارتباط بیشتری گرفتم و در اغلب جمع ها حضور پیدا نکردم.
اشک و فغان های من متوقف شد و بیماری های عجیب غریبم هم بر طرف شدش بلطف الله.
اما با این وجود من دروس پاس نکرده زیادی داشتم.
یکبار دیگه این تضاد بحث با خانواده ام بعد از سالها برای من اتفاق افتاد.
تقریبا همین دو سه ماه قبل.
اما این بار من دیگه عاطفه قبلی نبودم.
ماجرا از این قرار بود که با یکی از اعضای خانوادم یک بحث بوجود اومد و من بشدت متعجب شدم از رفتار عجیبی که از اون شخص دیدم و بسیارررر جا خوردم.
چیزی که من از هم خونِ خودم انتظار نداشتم. چیزی که برام قابل هضم نبود. که چرا یک هم خون باید چنین حرف های بی ادبانه از دهنش خارج بشه.
گذشت و مدتی بعدش که آرام تر بودم طبق روال همیشه به ذهنم گفتم بیا ببینیم ماجرا از چه قراره و درس جهان برای منی که این اتفاق خلق کردم چی بوده ؟
بعد از بررسی و سوالات متعدد ام از ذهنم و خدای خودم ، به این مهم رسیدم که باید روی عزت نفس ام و خودارزشمندی ام کار کنم و…
اما ماجرا به همین دروس خودباوری و خود ارزشمندی ختم نمیشد.
یک درس دیگه هم پشت این ماجرا برای من وجود داشت. درسی که خداوند برام هویدا اش کرد.
من همینطور که از درونم سوال میکردم این ماجرا چه چیزی میخواست بهم یاد بده.
انگار یکی بهم گفت :
اگر یه آدم غریبه تو خیابون همین حرف ها بهت میزد، ناراحت میشدی ؟
درجا گفتم : اولش آره ولی بعدش یادم میرفت
گفت خب چرا ؟
گفتم چون انسان ناشناس در ذهنم بزرگ نیست، در ذهنم بت نیست که حرکات و صحبت هاش برام مهم و bold باشه.
اینو که گفتم اصلا یه لحظه جا خوردم.
فهمیدم اشکال کار کجاست. فهمیدم چه اتفاقی افتاده و چه درسی گرفته شده.
چرا منِ عاطفه، خانواده ام رو انقدر در منظر ذهنم بزرگ کردم و بالا بردم ؟
چرا انقدر روی محبت شون، روی حمایت هاشون حساب کردم ؟
چرا منِ عاطفه بواسطه نسبت خونی که با یسری افراد دارم، انقدرررر بهشون قدرت دادم ؟
دقیقا از همون کسی که بت اش کنی، بهش قدرت بدی، بزرگ اش کنی در ذهنت ، میخوری.
و هر چی اون شخص یا اشخاص برات مهم تر باشند، ضربه مهلک تر و عمیق تری بهت زده میشه.
ذهن من برای همین مقاومت میکرد که اینا رو ننویسم چون میگفت : همه خانواده شون تو ذهن شون خیلی مهمه، حتی بچه های سایت، ننویس این ها رو، حالا چه فکری میکنند.
گفتم : بزار اونی هم که این کامنت میخونه، متوجه بشه. شاید درس اونم باشه. این بی احترامی نیست، بلکه یک توحید عملی هست.
من بجز الله رو هیچکس نباید حساب کنم. میخواد والدینم باشه، خواهر و برادر باشه.
از هیچکس، هیچ انتظاری نباید داشته باشم.
به هیچکس عزت و قدرت نباید بدم. عزت و قدرت از آنِ خداست.
تاکید میکنم این به معنای بی احترامی نیست، این به معنای بی ارزش کردن افراد نیست
بلکه به معنای : بت نکردن افراد هست.
همه این ها رو نوشتم که برسم به این جمله که :
پشت تمام این کالبد ها یک انرژی، یک فرکانس جاری هست
وقتی تضادی توسط یک شخص برام بوجود میاد بجای اینکه درگیر کالبد بشم ( اینکه اون شخص چه کسی بوده)
درگیر اون درس و فرکانسی که پشت اون کالبد هست بشم
مهمه مگه اعضای خانواده باشه یا غریبه ؟
اگر مهمه منِ عاطفه باید خانواده ام رو از کتگوری و تبصره ای که در ذهنم از بت کردن افراد ایجاد کردم پاک کنم و خودم به آرامش برسونم.
آدم ها بت نکنم، بزرگ شون نکنم.
هر رفتاری ممکنه از هر کسی بواسطه فرکانس های اشتباه من سر بزنه.
اگر قبلش انسان ها رو از اریکه قدرتی که در ذهن ام بهشون دادم ، پایین بیارم ، هرگز دچار آسیب و صدمات نمیشم.
نمیشه همزمان هم بت شون کنم و هم مواظب باشم که ازشون ضربه نخورم.
این یک درس بزرگ برای منه که فقط در ذهن من خداوند جایگاه ویژه داشته باشه.
از زمانی که درس این ماجرا درک کردم دارم روی خودم کار میکنم که هیچ وابستگی به هیچ کس نداشته باشم. من یک روح مجردم، تک و تنها اومدم و تنها خواهم رفت.
تمام اون دورهمی و رفتارهای قبلی ام در مسیر خودشناسی محو شدند طی این سالها، فقط وابستگی رو پاس نکرده بودم که طی این اتفاق دارم روش کار میکنم.
همه ما روح های مجردی هستیم و این نسبت های خونی رو روی این سیاره کسب کردیم.
در عوالم بعدی روح ها تبسم میکنند از اینکه در دنیای مادی نقش مادر و فرزند و… برای هم بازی کردند.
کل این داستان هم همینو میخواد بگه که :
همه ما یکی هستیم.
اجازه ندیدم چشمامون توی بعد سوم ما رو گول بزنند
عواطفی نظیر :
” وای فلانی مثل برادر بود واسم ولی روش حساب کرده بودم
فلانی مادرم بود، این رفتار ازش انتظار نداشتم
فلان همکار خیلی انسان خوبی بود اون دیگه چرا
و…
نخواهیم داشت”
میدونم این کامنت خیلی طولانی بود ولی برای من جنبشی عظیم بود که پا روی تمایلات نفس ام بزارم و راحت بنویسم دیدگاه توحیدی جدیدم رو که :
ضمن احترامی که برای خانواده و عزیزانم قائل ام ، عزت و قدرت فقط از آنِ خداست.
الخیر فی ما وقع این داستان برای من این بود که : از وابستگی هایی که به نسبت های خونی ام دارم کَنده بشم و درک کنم که در قوانین انرژی، کتگوری نداریم، تبصره، نداریم
حتی الله هم برای پیامبرش، قوانین نقض نکرد.
هررر کسی میخواد باشه، هیچ قدرتی از ناحیه من نباید به اشخاص داده باشه.
استاد عزیزم و مریم مهربونم ، بابت تهیه ، تدوین و کپشن این فایل های توحیدی ازتون سپاسگزارم.
از خداوند مهربونم هم سپاسگزارم که از زبان شما دو عزیز با من صحبت کرد و بر من جاری شدش تا این کامنت زیبا نوشته بشه.
از عزیزانی که کامنت بنده مطالعه کردند سپاسگزارم.
آگاهانه و عاشقانه دوستتون دارم.
همگی در پناه الله یکتا باشیم.
به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایشان هدایت میکند
به نام عشق
سلام به شما عاطفه جان عزیز
چقدر کامنتتون قشنگ بود آنقدر قشنگ که با هدایت خداوند به این کامنت بغض کردم و خدارو شکر کردم
از یک تضاد احساسم داشت بد میشد که شروع کردم با خدا صحبت کردن و خیلی قشنگ بهم گفت برو دسته اجرای توکل در عمل که اتفاقا فایلش رو قبلاً دیده بودم اما خیریتش این بود که در فرکانس کامنت شما قرار بگیرم و مفهوم وابستگی برام بهتر توضیح داده بشه و چقدر قشنگ مطالب و درس هایی که یاد گرفته بودید بهشون اشاره کردید
اینکه عزت و قدرت فقط از آن خداست
بدون هیچ کنکوری باید قدرت رو فقط به خدا بدیم
و این قسمت از درکی که نسبت به اتفاقی که براتون افتاده بود داشتید خیلی برام ارزشمند بود:
من همینطور که از درونم سوال میکردم این ماجرا چه چیزی میخواست بهم یاد بده.
انگار یکی بهم گفت :
اگر یه آدم غریبه تو خیابون همین حرف ها بهت میزد، ناراحت میشدی ؟
درجا گفتم : اولش آره ولی بعدش یادم میرفت
گفت خب چرا ؟
گفتم چون انسان ناشناس در ذهنم بزرگ نیست، در ذهنم بت نیست که حرکات و صحبت هاش برام مهم و bold باشه.
مشتاقانه دوست دارم از ادامه تغییراتتون که بعداز برطرف کردن ترمزهاتون بهش رسیدید بیشتر بخونم و از صحبت های ارزشمندتون بیشتر یاد بگیرم
در پناه خالقی باشید که قدرت خلق زندگی رو به ما داد
سلام
عاطفه گرامی سپاسگزارم که پا روی تمایلات نفسانی گذاشتی و این کامنت ارزشمند رو برای اهل سایت نوشتی
اعضای این سایت با 99.9 درصد جامعه فرق دارند اینها از بدنه جامعه جدا هستند و در دنیای دیگری زندگی میکنند
چقدر پیام های این کامنت برای من ارزش دارد چقدر مهم و آموزنده هستند
بت نکردن دیگران حتی خانواده
وابسته نبودن به غیر خدا حتی خانواده
حساب نکردن رو غیر خدا حتی خانواده
بعضی جاها به قول استاد چک و لگد رو باید بخوریم تا چشمامون باز بشه و درس رو بفهمیم و پاس کنیم
عالی بود این درس ها و مفید برای هرکسی که در مسیر توحید هست
سپاسگزارم
این بار از تو مینویسم ربٌم،در لحظات روشن شدن آسمان.
از تو مینویسم که هیچگاه رهایم نکردی و هر جا قدمی را اشتباه برداشتم سدٌی بزرگ جلوی پایم گذاشتی تا ازش دور بشم و به مسیر درست برگردم اما من در آن لحظات تو را ندیدم.
یادته برای رهایی از شرایط و جوٌ پر تشنج خانواده ام در سنین نوجوانی،با تمامیٌتم ازت خواستم مرا از آن شهر دور کنی و روزی برسه که از کوههای اون شهر رد بشم و به آزادی برسم ؟
در همان شهر و با همان خانواده،دوران لیسانسم تمام شد،آزمون استخدام دادم و در همان شهر پذیرفته شدم.
روزی که برای گرفتن ابلاغ کارم به اداره رفتم جلوی چشمم ابلاغم را پاره کردند.گفتند رشته ی تو با آزمون استخدامی فرق داره.تو نمیتونی ابلاغ بگیری.
یادته بهت بد و بیراه گفتم،چون منِ شاگرد اول نشستم گوشه ی همون خونه ی پر تشنج ،و بقیه ی هم کلاسی هام رفتن سرٍ کار.
من ماندم و سرزنش ها،من ماندم و کفران تو.
دست به دامان نمایندهی مجلس و بقیه شدم .
چه روزهای شرک آلودی بود.
اما تو……
اما تو دم فرو بستی و من همچنان با احساس بدم شب و روزم را به هم دوخته بودم.
سه ماه ازآن اتفاقِ به ظاهر دردناک گذشت.سه ماه پر از شرک ،پر از عصابنیت،پر از شرمندگی ،پر از حسرت.
سه ماه بعد خبر قبولی من در ارشد تهران اومد.
هجرت کردم،آمدم تهران،و سال بعد تهران استخدام شدم.
30سال از اون موقع میگذره ،و من روزهای پر آرامشی رو دور از خانواده در اینجا تجربه میکنم.
با این خاطره،به خودم یادآوری کردم که ناهید،در دل اتفاقاتِ به ظاهر بد،رسیدن به خواسته ی قلبی تو نهفته ،صبور باش و ریش و قیچی رو بسپر به خودش.
واقعاً اون بلدٍ راهه و میدونه تو رو چه جوری به آرامش برسونه.
مولای من ،مرا به خاطر اون روزهای شرک آلودم ببخش که تو مهربانی بر من.
استاد عزیزم ،الان به لطف آموزه های شما ،میدونم که باید تضادها را فرصت ببینم و تمام سعیم را برای حفظ احساس خوبم در اون شرایط سخت بکنم و خوشبختانه تا حدودی موفق بوده ام و حالا روزهای پر از آرامش و احساس خوب رو تجربه میکنم.
بزرگترین فضل خدا بر من ،هدایت شدنم به شما بود.
خداوند شما رو برای ما نگهداره و من سپاسگزار خدایم به خاطر وجود نازنین شما هستم.
خدایااااا شکرت،شکرت،شکرت
سلامی گرم و صمیمی خدمت استاد عزیزم،بانو شایسته جان و همه همسفران عزیزم در سفر روز شمار تحول زندگی من
روز چهل و ششم از سفرم به درون
فایل: « الخیر فی ما وقع» در شعر پروین اعتصامی
————————————————–
یکی از شکرگذاری های هر روز و هر لحظه من بابت آگاهی من( با همین درک کم) از قوانین ثابت جهان هست که عصاره ی همه این قوانین میشه،
احساس خوب= اتفاقات خوب
اما کی برنده است؟! کسی که قوانین رو در عمل بیاره و به کمک اونها زندگی دلخواهش رو خلق کنه
نتیجه احساس خوب این است که ما می توانیم زاویه نگاهمون رو به تضادی که برخوردیم عوض کنیم و اینطوری احساس خوب بیشتر و در نتیجه تغییر شرایط به شکل دلخواهمون رو داشته باشیم..
استاد عزیزم اولین بار که این فایل رو گوش دادم تماما اشک ریختم و به جانم نشست..
این فایل معنای زندگی خیلی از ماهاست که وقتی کلی به دیگران رو زدیم و دست رد به سینه ما زدن و خسته و غمگین شدیم از این اوضاع ،، خدای خیرها و خوبیها نور هدایتش رو به قلبمون تاباند و ما رو به این سایت هدایت کرد..این سایت برای من حکم همون سکه های زری رو داره که وقتی از همه جا خسته شدم ،خدایم در دامن من ریخت،، خدایا شکررررت
همیشه بابت این مسیر از تو سپاسگزارم چون اگر من توی این مسیر نبودم فقط خودت میدونی الان چه اوضاع و شرایط داغونی داشتم..
با اینکه با تو غریبه نبودم اما غریبه ها را به تو ترجیح میدادم..تو به آنها ثروت داده بودی و من چشمم به دستان آنها بود..تا آنکه گره کیسه گندمم را پاره کردی و من زمین خوردم و آنوقت بود که خودم را در آغوش گرم و بی منت تو یافتم..
به قول یکی از دوستان چه کیفی میده وقتی یادم میاد که تو شبانه روز برای من وقت داری و عاشقانه نگاهم میکنی و درِ خزائن بی انتهای ثروت و عزتت را به روی من می گشایی و لذت می بری از اینکه زندگی من معنای قدرت و ثروت تو باشد…
خدایا شکررررررت
این روزها زندگی ام پر از چالش است،،اما واقعا در حد توانم فقط سعی میکنم به چیزهایی توجه کنم یا کارهایی رو انجام بدم که حالم رو خوب میکنه..استاد من مدیون شما هستم که به من آموختی چطوری از دل ناخواسته ها،خواسته خلق کنم..تو به من گفتی حتی مصنوعی لبخند بزن تا واقعی از ته دل بخندی..خدایا شکرررررررت
خیلی قویتر شدم در برخورد با چالشها و تضادهای زندگی و باید قویتر هم بشم…دوستدااااااارم بهترین استاد
برای نمونه:
دیروز میخواستم بعد از تعطیلات برم سر کار..روپوش هام رو اتو کشیدم و آماده گذاشتم..
همسرم منو رسوندن به ایستگاه اتوبوس و من سوار شدم ،توی مسیر خدا یادم انداخت که روپوش نیاوردی!!! و باز هم با هدایت خودش اون ایستگاه نه،و ایستگاه بعدی پیاده شدم و به همسر جان زنگ زدم و گفتن میارم واست..داشت دیرم میشد و شیطان شروع میکرد که گفتم من به زیباییها توجه میکنم و حتما به نفع منه..همین فایل رو شروع کردم به شنیدن و اصلا یادم رفت که باید برم سرکار..همسرم زنگم زدن و گفتن بیا اون سمت خیابون تا خودم برسونمت..و به همین راحتی همه چیز به نفعم شد و از آنجا که همسر عزیزم هم از شاگردان شما هستن خیلی خوب خودشون رو کنترل کردن و تا محل کارم با هم شوخی کردیم راجب به همین تضاد و خندیدیم و با احساس خوب از هم جدا شدیم..منم روز خیلی خوبی داشتم سر کارم..
اینها همه نتایج درخشانی است که من از تغییر زاویه دیدم به چالشها دریافت میکنم..امیدوارم هر روز توی این زمینه قویتر بشم که می شوم چون به قول شما تغییر و رشد کردن یک روند است..و باید تکامل خودش رو طی کنه..
واقعا من و همسرم در حال حاضر ،شرایط ویژه ای رو داریم میگذرونیم، اما حالمون رو آگاهانه خوب میکنیم و سعی میکنیم شاد باشیم و راضی به رضای خدای مهربانی ها و خوبی ها..
استاد جان «الخیر و فی ما وقع» جمله ایست که برای من مثل آب خنک عمل میکنه در گرمای تابستان…آراااااااامم میکنه وقتی خودم را می سپارم با تمام وجود به خدایی که تمام وجودش خیر است و خوبی..
خدا جآنم سپاس که هستی و من آگاهم به بودنت..
————————————————–
استاد عزیزم،بسیاااااار ممنونم بابت زحمات صادقانه و خالصانه شما برای اشاعه ی توحید و یکتاپرستی ابراهیمی…
مریم عزیزم خیلی خیلی سپاس که به هدایت الله گوش دادید و این سفر رویایی و الهی رو برای ما فراهم کردید…دوستون دارم،،بووووووس
همسفران عزیزم ممنونم که هستید و ممنونم برای کامنتهای آموزنده و ارزشمندتون و ممنونم که با من همراه بودید
دوستتون داااااااااارم
در پناه خدای خوبیها روز و روزگارتون عاااااالی
سلام
سپیده گرامی خیلی خیلی تحسین تون میکنم برای این درجه از ایمان که الخیر فی ما وقع برای شما آب خنک و گوارا در دل تابستان گرم شده
منم در دل یک چالش هستم که هر لحظه به شکل فشار عصبی منو اذیت میکنه اما دارم تلاش میکنم که کمی حالم خوب بشه
از خدا میخوام منم به این درجه از ایمان برسم که در دل تضاد حال دلم خوب باشه
سپاسگذارم که این کامنت مفید و ارزشمند رو نوشتید تا ما با خوندنش ایمانمون قوی بشه
سلام خدمت شما دوست گرامی
من به هدایت خدایم شک ندارم..باور میکنید امروز از صبح حالم خوب نبود هر کاری کردم همچنان سطح انرژی ام خیلی پایین بود و حتی در لحظاتی عصبی هم میشدم..هر چه با خدا صحبت کردم،به خواسته هام فکر کردم،فایل گوش دادم،سریال استاد رو دیدم ،کمی خوب میشدم دوباره بر می گشتم سر جای اولم،،
اومدم تو سایت که به قول یکی از دوستان غار حرای من است،،و وقتی نقطه ی آبی را دیدم کنار اسمم فهمیدم تو صندوق پستی ام خدا با دست یکی از دوستانم نامه ای گذاشته..حتما مناسب حال من است.
و فقط خودش میداند خواندن کامنت شما و سپس کامنت خودم چقدر واسم درس داشت..و باور دارم که خداوند من رو هدایت کرد که این فایل را گوش بدم و از خنکای واژه ی مقدس «الخیرو فی ماوقع » در برابر تضادم کمال استفاده رو ببرم..
از شما دوست عزیزم بسیار ممنونم.امیدوارم که قلب تون سرشار از شادی و نور و آرامش الهی باشد.
خدارا شکر برای وجود استاد عزیزم، این سایت الهی و شما شما دوستان ارزشمندم
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات و خالق آفرین من ،،
خدای مهربانم ای مهربانترین مهربانان ،،
خدای رزاق ، ای روزی دهندهی تک تک مخلوقات خود از ریز ترین مخلوقات خود تا انسان تا من تا عظیم ترین مخلوقاتش ،،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که ظرف دریافتم از باران فراوانی و ثروت و روزی ات را ده برابر کردی ،،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که گوشم میشنوه صداتو ، چشمانم میبینه نشانه هاتو و زبانم به یاد تو گویاست ،،
خدایا یاد و حضورت را در تک تک لحظات زندگیم درخشان و به عطر وجودت خوشبو فرما ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که ثروووووتتتتمند و شااااااد و سلامت هستم ،،
به نام خدای مهربان، خدای هدایتگر و بخشنده
سلام وخدا قوت به شما استاد عزیزم و خانوم شایسته
سلام به همه دوستان سایت
ردپای من در روز چهل و پنجم
واقعا زیبا بود این شعر پروین اعتصامی ، وچقدر زیبا تو شعرش توضیح میدن که همه چیز به نفع ما در جریان است والخیر فی ما وقع است تنها کاری که ما باید انجام بدیم این هست که در همه شرایط بتونیم احساس مون خوب نگه داریم واز رحمت خدا ناامید نشیم، خدایا خودت کمکمون کن تا در هر شرایطی بتونیم احساس مون خوب نگه داریم ، خدایا ایمان و توکل مارا بیشتر کن ومارا به راه راست راه آنهایی که به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان و نه راه آنهایی که به آنها غضب کرده ای هدایت کن الهی آمین خدایا شکرت
ممنون و متشکرم و سپاسگزارم از فایل های ارزشمندتون ممنون و متشکرم و سپاسگزارم از زحمات خانوم شایسته
در پناه الله یکتا خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
استاد عزیزم سلام و صد سلام و عشق برای شما این شعر خیلی بهش نیاز داشتم و چقدر واقعی چقدر به زندگی ما ادمها شباهت داره ما ادما تا ضربه هارو نخوریم تا درد هارو نکشیم یادمون نمیاد ک مسیر اصلی زندگی چیه درون واقعیمون خود واقعیمون چی میخواد دختر قصه ی من یعنی من هم اینجوری بود رزق زان معنی ندادندم خسان تا ببینم خدارا پناه بی کسان،من تو قصه زندگی خیلی بالا و پایین رفتم خیلی درد کشیدم از همون نقطه ای ک ادم خیلی بهش میچسبه از همون نقطه ای ک ادم خیلی روش حساب میکنه از همون نقطه ک ادم حس میکنه ته دنیاست اگر اون ادم نباشه اگر این شرایط نباشه من چیکار کنم، از دل همون نقطه ای ک ترس ها تو رو در برمیگیره خدا بهت نشونه میده،نشونه خدا تورو به خودت نشون میده تو رفتارها تو نتایجت خدا بارها تورو به خودت نشون میده ولی ما ادمها درس نمیگیریم خیلی میدویدم به این در و اون در میزنیم اینقدر نشونه های جهان و دوری خدارو که خودش رو به شکل روابط بد، خودش رو به شکل حال بد خودش رو به شکل ترس، گدایی هر چیزی از دیگران نشون میده دست ردها میاد، همه این ترس ها و احساس ها مثل پیرمرد قصه، ما ادمها آشفته میشیم زبون و خسته رو ادمها حساب میکنیم،ادمها با بد رفتار میکنن رابطمون بد میشه از دل اینها جهان ایینه ایی برای شناختن خود ولی ما نمیشناسیمش به ناگهان همه چی فرو میریزه همه چیز هایی ک روش حساب کرده بودیم فکر میکردیم همه چیزماست زندگی برای هرکی فرق داره خدا از اون دری میاد ک برای تو مهم تو بهش چسبدی جهان وارد میشه تا بشکنه این پرده های سستی ک بهش چسبدی یهو فرو میریزه پرده میفته تو راه داد مسزنی افتادم شکستم نههه خدایااا چرا من، من برای این رابطه خیلی زحمت کشیده بودم، من این بیزنس براش زندگیم گذاشتم فریاد فریاد مسیر برات طولانی و طاقت فرسا به نظر میاد یهو اروم اروم حس میکنی دردا داره کمرنگ تر میشه،یهیو حس میکنی از جای دردت داره نور وارد میشه میینی داری اروم اروم به یه آغوش پر مانند نرم گرم نزدیک میشی میفتی تو بغلش میگه بهت دیدی بهت گفتم چیزی نیست اون پرده سست بود دی یا زود کنده میشد من بارها بهت گفتم رهاش کن حالا اینجایی و امنی اره خدایا واقعا اگر این دردها رنج ها نباشن ما کی تورو میشناسیم می از وجود تو آگاه میشیم درد و رنج برای این جهان نیاز ماها زود فراموش میکنیم ما مشکلات شخصیتی،… زود از یاد مییریم اما حالا واقعا دارم مطمعن میشم ک جهان تو جهانی برپایه عدالت جهانی برپایه خوشبختی و نعمت یه منبع هست و اونم تویی عشق و خوشبختی روند جهان این شکلی خوشبختی آگاهی و رشد چراکه بعد از هر رنجی انسان آگاه میشه آگاه تر به تو به مشکلات بعد مشکلات و رنج ها هم راهی هستن تا تو مارو هدایت بکنی به سمت اصل ذات حقیقی خویشتن به سمت خوشبختی
خدا جونم من چسبدم چسبدم به اون ادمها بارها با درد و رنج منو چسبندگی هام نشونم دادی گفتی ببین این تویی این احساسات درونت نتایجت بخاطر این من اما تورو فراموش کرده بودم و اونقدر به بیرون چسبیده بودم ک به نظر برام غریبه ترین بودی گفتم چی میگی گفتی هیچی فقط ببین آگاه باش اما من ندیدم اینقدر کتک خوردم ک دیگه شکستم تو اون زخما اومدی بهم گفتی سلام ای عزیز من بالخره اومدی به خونه مسیر دراز بود اما باید میفهمیدی داری چیکار میکنی،بخشی از زندگیت بود،تو برام راه شدی به سمت این فایلهای توحیدی این شعرها تو مسیر بهم نشون دادی از طریق استادم عباسمنش بهم گفتی
باید ایمان داشته باشی روند جهان همواره خیر و خوبی و خوشی این از دل تصادها و شادی ها میشه یافت جهان همواره در حال هدایت حتی با رنج ها
گفتی کسی ک احساس ارامش داره کسی ک ترس هاش کمتر و کمتر میشن کسی ک احساسش خوب ایمان داره ملاک ایمان اینه
بهم گفتی دیدی گفتم الا بذکرالله تطمئن القلوب و واقعانم جز یا نام و یاد تو آرامش واقعی حاصل نمیشه بقیه ارامش ها یادها در مقابل یاد و ارامشت هیچن هیچ
بهم گفتی خداوند مارو دوست داره از طریق استاد بهم گفتی خدا مارو با تمام اشتباهاتمان بی ایمانیمون با تمام بدی هامون دوستمون داره گفتی خدا مارو بخشیده، خدا مارو بخشیده آه چه ارامشی تو از قبل مارو بخشیدی چه مهربانی چه بزرگی من عشق تورو اونجا دیدم اون ادم نیازمندی ک گله و شکایت میکرد و ناسپاس اما تو هنوزم سعی داشتی از روزنه های کوچکی ک اون باز گذاشته بود بهش بدی و دادی تو میخوای ک ما شاد باشیم نعمت ها و ثروت هارو داشته باشیم، تو گفتی از طریق استاد که خدا هر روز میگه برگرد بیا پیش من، برگرد بیا پیش من برگرد بیا پیش من آه آه حس میکنم معشوقه ی نور چشمی خداوندم همون چیزی ک دلم میخواست و نداشتمش خدا بهم دادش استاد گفتی خدا میگه بببین هرچی که میخوای بهت میدم تو فقط منوباور کن، من بشناس، منو درک کن، هرچی بخوای بهت میدم رابطه خوب، کار موردعلاقه ات ماشین مورد علاقت آه خدایا من اینجام همه ی چیزی ک میخواستم پیش تو بوده و من در ناکجا اباد به دنبالش کیف میکنم از اینکه محتاجت باشم حس رهایی بهم میده حس اینکه تمام مسولیت زندگی گردن من نیست کیف میکنم از اینکه بگم بدون تو من هیچی نیستم چون حس امنیت بهم میده حس میکنم یکی برای ابد کنارمه اونم تویی کیف میکنم بگم من در مقابل قدرتت هیچی نیستم هیچ قدرتی ندارم چون حس بهم میده که نترسم چون یکی هست قوی تر از من ک همیشه محافظ من خیلی قوی حواسش به من همیشه ببین چقدر عاشقمی چقدر دوسم داری من کیف میکنم عاشقی مثل تو داشته باشم کیف میکنم بگم من در مقابل قدرتت ضعیف ترینم، من محتاج تو ام من نیازمند نیازمندترینان به توام، من گدای محبت تو ام کیف میکنم بگم تو برتری تو دانایی کیف میکنم بگم خدا من هیچی نمیدونم من بلد نیستم راه زندگی تو بگو یدفعه حس رهایی میگرم چوندمیدونم یه راهنمای برتر وجود داره ک نقشه جهان دستشه اه،تو عاشق منی تو همون فرهادی ک به عشق من کوه ها میکنی اخ که چه کیف میده بدونی یکی هست اینقدر عاشقت باشه دوست داشته باشه یکی هست که تو رو از خودش بدونه شبانه روز برات وقت داشته باشه تو ببین این نیرو چقدر بزرگ خدایااااا شکرت دمت گرم تو همیشه با منی، همیشه صدام میزنی ک برگردم پیشت، درکت کنم راه باز بذارم تا بیای،
خدایا:
گندمم را ریختی تا زر دهی رشته ام بردی تا گوهر دهی
هر بلائی کز تو آید رحمتی است هرکه را فقری دهی، ان دولتی است
خدا جونمدب قول استاد این تصادها باید باشن تا ما تورو بشناسیم تا درک کنیم چون بدون شناخت درک تو ن خودمون میشناسیم نه راه زندگی گفتی
به کی میرسه این عاشقی و راهنمایی کسی ک ایمان داشته باشه هرچه پیش اید خوش اید در دل هر مشکل راه حلشه،کسی که باور داشته باشه مهم نیست چی پیش میاد ب نفع من کسی ک بهت جهانت ناخدا بودنت تو کشتی ایمان داره احساسش خوبه حالش خوبه،به تو ایمان داره
خدایا من رو صبور تر کن تا ارام باشم بهت ایمان بیشتری داشته باشم تا موهبت هایی ک در دل رنج هاست ببینم، خدایا منو هدایت کن ب راه راست راه کسایی ک تو بهشون نعمت دادی راه کسانی ک تو بهشون ثروت دادی،
من خدا را دارم
کوله بارم بر دوش
سفری میباید
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
سازکم با من گفت:
هر کجا لرزیدی
از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل
من خدا را دارم