«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین - صفحه 62 (به ترتیب امتیاز)

803 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهگل گفته:
    مدت عضویت: 369 روز

    به نام رب حامی

    از بچگی فکر میکردم خیلی خداییم ،خیلی ازش میترسیدم،نماز میخوندم ،حجاب ،راه راست،خیلی مقید،ولی همیشه پراز دلهره وترس ،همش صلوات میگفتم ،ولی هیچ وقت ارام نشدم که نشدم ،پول میخواستم،اعتبار ،ماشین،کار خوب،اسم ورسم،همش از همون راه پراز دره وکوه وسختی بدست اوردم،ولی حالم خوب نبود که نبود،یه وقتهایی که جلوی بقیه یه کلاسی میزاشتم یکم خوب میشدم دوباره همون ادم هر شبم گریه،مسئول همه رو هم بقیه بودن،همیشه خدابزرگه لق لق زبان بود،که توکلم به خودشه،ولی گریه وزاری،،،،،،توکل نبود،چراکه توکل یعنی ارامش عشق احساس خوب،

    گذشته وتوماشین شاسی از کلاس میومدم زار زار گریه ،گلایه کردم نمیتونم باهات حرف بزنم چرا خدا ،چرا هرچی میدی ،من باید انقدر گریه کنم،،،،،غافل از انکه هر چه هست درون ماست ،الان سر یه اشتباه همه چیزم رفت ،وبازمشرک شدم ،دست خدا رو قدرت دادم،،واز همونجا بد خوردم ،،،،خلاصه بد چک ولگد خوردم تا فهمیدم ،عشق الهی،مادر وپدر وخانواده،فرزند ورب ،وکارساز حمایتگر فقط رب من هست،او باشد همه چیز هست،وشکر الان بعد مدتها …..بدتر غرق شدم تا بالاخره فهمیدم من خالق م اینها همه خالق ش خودم هستم(هنوز اول راهم) الان هیچ اتفاقی رخ نداده ولی من ارانشی دارم که باهیچی عوضش نمیکنم،ذهنم هی میخواد فریبم بده ولی همش بهش میگم صبر کن من امورش دادم دست کارساز بی منت ،وتو وجودم یه نوری هست که اتفاقات خیلی خوبی میخواد بیوفته.سپاس تو را یا رب کارساز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    🌟StarWorld گفته:
    مدت عضویت: 162 روز

    به نام خالق یکتا

    از خداوند ممنونم که من رو به این پیام ارزشمند دعوت کرد: که اگر میبینی به ظاهر مشکلی در زندگی ات به وجود میاد این همان نعمت، همان رحمت، همان ایده و همان مسیریه که باید به سمتش حرکت کنی.

    همیشه هر اتفاقی میفته یک خیرتی در اون هست و باید نگاهمون به اتفاقات به ظاهر نامناسب این باشه که یک اتفاق خوبی در راه است.

    خدایا شکرت.

    برای همه دوستان عزیزم آرزوی خوشبختی و موفقیت و ثروت و عشق رو دارم.

    از استاد عزیزم تشکر میکنم برای این فایل زیبا

    در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید.

    تعهدی دوباره، جهاد اکبر:: تعهد هفتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    هدیه همتی گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    سلام بر استاد عزیزم

    سلام بر مریم جون

    سلام بر دوستان عزیزم در سایت توحیدی استاد عباس منش

    هر مساله ای برای من پیش بیاید خیر وبرکت همراهش هست البته قبلا این دیدگاه را نداشتم و اگر به مساله برمی خوردم خیلی. دست وپا میزدم با عقل خودم حلش کنم وهمیشه با حس بد به تضادها ومسائل زندگیم نگاه میکردم شاید هم حلشون می کردم اما با حس وحال بد .

    الان با هدایت خداوند وآموزشهای استاد مسائل را موهبتی می بینم که با حلشون من ظرف وجودم برای دریافت نعمت وهدایت خداوند بیشتر میشود ونگاه الخیر فی ماوقع راباور دارم حتی اگر اتفاقی بیفته ونتونم راهشو پیدا کنم بازکنترل. ذهن میکنم وبا خودم می‌گویم در دل این اتفاق خیر مطلق نهفته است و از خداوند هدایت می خوام که راهشو بهم. نشون بده .

    خدایا کمکم کن تا متوکل تر به خودت و توحیدترباشم. در دل هر سختی آسانی است این جمله الهی را باید همواره در قلبم ثبت کنم وهر لحظه به خودم یاد آوری کنم

    سپاسگزارم از استاد عزیزم که امروز با این هدایت حس وحالم بهتر شد وتونستم خیلی ذهنم را رامتر وآرامتر کنم در پناه خدا باشیم آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نیاز گفته:
    مدت عضویت: 2320 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    به نام خدایی که حافظ و حامی من است

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و سلام به مریم بانوی الگو

    بعد از اینکه اینو قبول کردم که هراتفاقی که توی زندگیم رخ میده حاصل باورها و فرکانسهای خودمه، مهمترین کارم اینه که تا میتونم با باورهام، فرکانس های خوب و بهتری در جهت خواسته هام به جهانم ارسال کنم.

    قانون احساس خوب = اتفاقات خوب، یک اصل مهم و کلیدی برای ارسال فرکانسهای درسته.

    ولی اینطورم نیست که الکی خوش باشم. یعنی این احساس خوب باید از درون من بجوشه، از قلب آرام و مطمئنم بجوشه، نه اینکه از درون ناراحت باشم و به طور مصنوعی خودمو خوشحال نشون بدم، و منتظر اتفاقات خوب باشم. این فقط گول زدن خودمه.

    باید ساعتهایی از روز رو اختصاص بدم با خودم حرف زدن، جوری با منطق با ضمیر ناخوآگاهم گفتگو کنم، انگار یه بچه ی لج بازه و میخواد حرص منو دربیاره ولی من حرصم‌در نمیاد، قانعش میکنم با دلایل منطقی.

    حالا اگه باور های خوبی داشته باشم میتونم قانعش کنم ولی امان از زمانهایی که باورهای خودم ضعیف باشه، اونوقت هرچی هم بخام اونو رام کنم نمیشه، حمله ها و نجواهای ذهنم قویتر میشه و منو از پادر میاره. پس با دست خالی نمیرم برای قانع کردن. اولین وظیفه ای که دارم اینه برم مدرک جمع کنم، از همین جایی که هستم قشنگی های زندگی مو ببینم، نعمتهایی که خداوند بهم داده رو ببینم و براشون شکرگزاری کنم. اینجا ذهن نجواهاش شروع میشه که اینا که چیزای پیش پا افتادست بقیه هم دارن اینجاست که باید اعراض کنیم از نجواها اولش سخته ولی باید یک چند وقتی به زیبایی های زندگیمون نگاه کنیم، جالبیش اینه که همون روز اولی که داریم این تمرینو انجام میدیم زیبایی های یک کم بیشتری رو میبینیم و اینجاست که باید این زیبایی های کمی بیشتر رو به عنوان یک مدرک مهم داشته باشیم و یادمون نره که روز قبل که این مورد و اون مورد قشنگ‌نبود ،‌ امروز چون من گشتم دنبال زیبایی ها هدایت شدم به زیباتر ها. حتی بریم این مدرکای به ظاهر کوچیک و دراصل مهم و حیاتی رو یه جا بنویسیم. هرچی مدرک بیشتر داشته باشیم در مقابل نجواهای ذهن قویتریم، اینطوری بعد چند روز مثلا یک هفته اینقدر زیباییها و اتفاقات خوب زندگیمون بیشتر میشه که وقت نجواها به ذهنمون نشون بدیم تا با این مدرک و سند قانعش کنیم. و اگر بتونیم ادامه بدیم دیگه خود ذهن هم با ما در دیدن و شمردن قشنگیا همراهی میکنه، و باورش میشه که آره زندگی خیلی زیباست.

    یا مثلا با دیدن این زیباییها به ذهنمون بگیم ببین این زیباییها کار خدای بزرگ و توانا ایه که منو خیلی دوست داره و برای من این زیبایی ها رو خلق کرده. چطور وقتی مادرمون برامون غذای مورد علاقمون رو میپزه، ذوق زده میشیم و میگیم وااای مامان منو خیلی دوست داره عاشق منه که اینقدر توی آشپزخونه بود تا من بتونم توی 20 دقیقه غذای مورد علاقم رو بخورم، پس باید بدونم اون خدایی که مادر منو آفرید و مهر مادری توی وجودش گذاشت تا چند سال اول زندگی کارای شخصی منو با عشق انجام بده و توی تمام مراحل بدون منتی همراهم باشه، مطمئنا خدا از مادر م بیشتر عاشق منه.

    این قبیل گفتگو ها باید هر دقیقه و هر ساعت توی ذهنم باشه، اینطوری ذهن وقت نجوای اضافی رو نداره، یا اگه هم نجوا کرد مثل یه معلم مهربون که داره به شاگردش درس میده با حوصله، منم باید به ذهنم کوچکترین چیزا رو توضیح بدم و قانعش کنم. و اگه درست متوجه نشد و خواست بازم بر عنقی کنه، عیبی نداره بازم براش توضیح میدم. اگه اون ساعت گذشت و ذهنم خاموش شد و یه ساعت دیگه اومد بازم دوباره براش دلیل و مدرک و سند هایی که جمع کردم رو میارم و براش توضیح میدم و فکر میکنم این همون جهاد اکبر باشه. اینطوری دهنم خلع سلاح میشه و صد البته چون موضوعات و رشته های فکری بی نهایته ذهن هم شاید میلیارد ها میلیارد موضوع پیش پا افتاده و دور از واقعیت داشته باشه برای پیش کشیدن. منم چون میخام از قانون احساس خوب= اتفاقات خوب بهره بگیرم، بازم مثل یک معلم مهربان و باهوش و دانا قانعش میکنم.

    یک موضوعی که این کار رو برام ممکن میکنه، لذتیه که بعد از قانع کردن ذهنم میاد سراغم فکر میکنم همون احساس خوب واقعی باشه. هربار باورم یک کوچولو تغییر میکنه و احساسم بهتر میشه و من قدرتمند تر میشم و دفعه بعدی زودتر میتونم ذهنمو قانعش کنم. و این احساس بهتر باعث میشه اتفاقات خوب رو تجربه کنم. از اونجایی که خداوند سریع الحسابه و من زود نتیجه ی اون باور تغییر یافته کوچولومو میبینم، این پاداش باعث میشه بازم علاقه ی من به قانع کردن ذهنم که فکر میکنم همون تغییر باور باشه، بیشتر میشه. و این برام تبدی به یه کار لذت بخش میشه و من مجاب میشم بیشتر و بیشتر انجامش بدم. و تصور میکنم خدا چقدر بزرگ و مهربانه که با انجام این کار لذت بخش ، خوشبختی و سعادت منو در دنیا و آخرت بهم هدیه میده.

    خدایا عاشقانه به ندای درونم گوش دادم و نوشتم. خدایا ازت سپاسگزارم که کمکم کردی ، عاشقتم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    بنام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام ب همگی عزیزانم

    ردپای 20 اردیبهشت 1404

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    دیشب قبل خواب هدایت شدم ب این صفحه و وقتی مقدمه فایل و خوندم قانون برام مرور شد و چقد ایمان من قوی ترشد

    استاد عباس منش به گونه ای ایمان به غیب را به من آموخته که بتوانم در شرایط نادلخوه‌، بی‌آنکه ایده‌ یا راه حلّی داشته‌باشم یا روی قول و کمک فردی بتوانم حساب کنم‌، به خود بگویم فارغ از اینکه شرایط بیرونی چیست‌، من از درون خود را به آرامش می‌رسانم با این اطمینان و یقین که‌، محال است من به احساس اطمینان قلبی و آرامش برسم‌ و آن شرایط‌، هرچقدر هم نادلخواه‌، به نفع من تغییر نکند‌.

    چقد حس خوبی داره این بند عجب انرژی داره

    میگه اکه تو بتونی تو شرایط ب ظهر سخت و ناجالب از درون ب احساس آرامش و احساس خوب برسی ،امکان نداره شرایط بیرون تغییر نکنه

    دیشب ذهنم داشت نجوا می‌کرد و میگفت نمیشه،کارت انجام نمیشه

    سری قبل هم اتفاقی شد

    میخوایی چیکار کنی

    این آگاهی ها رو ک خوندم نوری تو دلم روشن شد ک میشه مگه سری قبل ب راحتی نشد،فلان جا،فلان اتفاق چقد راحت انجام شد

    وقتی ک کارو سپردی ب خدا و رهاش کردی

    خدا چقد خوب برات همه چی رو اوکی کرد

    الانم ازش بخواه

    خداذهمیشه داره کارهای مارو مدیریت میکنه،کی؟؟؟!!!

    وقتی م از درخواست میکنیم، وقتی ب خودش می‌سپاریم همه چیز رو و چقد قشنگ پاسخ ایمان نخودی مو میده ..

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    صبح تو دفترم نوشتم خدایا من میرم تا مطب دندون پزشکی بقیه اش با خودت

    چون نویت نداشتم و فردا هم قرار بود برین خونه روستامون معلوم هم نیست کی برگردم

    باید دندون 7 م ترمیم میکردم

    ن نویت داشتم و ن پولش رو

    و خونه آجیم بودم هم

    دوتا رو رو سپردم ی خدا و رفتم

    خداروشکر تاکسی ک سوار شدم خییلی عالی بود تمیز و کاور روی صندلی ها، راننده ی مرد خیلی محترم و خوش انرژی بود و کولر هم روشن کرده بود و آهنگ کردی شاد با صدای ملایم هم گذاشته بود

    خداروشکر خیلی لذت بردم و تحسین کردم راننده تاکسی رو

    وقتی رسیدم مطب خانم منشی باعشق جواب سوال و احوال پرسیم و داد

    گفت ک امروز ‌وقتم پره جا خالی ندارم ،پنچ شنبه ک تماس گرفته بودم بهم گفت دوشنبه صبح نویت دارم

    گفتم من یکشنبه مسافرم

    بهم گفت پس شنیه صبح یک ربع ب 9 بیا تا اکه شد بین مریضا ردت

    کنم منم الان اونجا بودم گفت باید بشینی

    تو تایمی ک منتظر بودم داشتم کامنتهای این قسمت پ میخوندم و احساسم وسعی کردم خوب نگهدارم

    حسم گفت زنگ بزن پدر و بهش بگو ک مطبی منم زنگ زدم و قضیه رو بهش گفتم ک منتظر نشستم تو مطب و هزینه اش هم 2ونیم هست ک گفت خوبه

    ب داداشت بگو من باهاش حساب میکنم

    ک زنگ زدم داداشم گفت باشه

    شماره حسابت‌ و برام بفرس

    و خداروشکر برام واریز کرد خدایا این از فضل توعه وگرنه من اصن خودم و لایق رفتن ب دندون پزشکی نمیدیدم ک بخوام درخواست کنم از پدر برای هزینه اش و اونم موافقت کنه ب راحتی

    اعتبار همه ی اینا میرسه ب خدای قدرتمند وهابم

    خداروشکر فرصت فراهم شد برام و کارمو انجام داد خانم دکتر خیلی راحت و آسون و اونجا هم تونستم ازش درخواست کنم ک جای جراحی دندون عقل پایینم و نگاه کنه

    گفتم بخیه هاشو کشیدم ولی حس میکنم ازش مونده

    ک با دقت چک کرد گفت ن هیچی نمونده از بخیه ها فقط گودی ک ایجاد شده ب واسطه جراحی هنوز خوب نشده وکلی غذا هم توش جمع شده ک برام درش آورد

    گفت اگه دهان شویه استفاده نمیکنی سرکه سیب بگیر با آب ب نسبت یک سوم سرکه و دوسوم آب قاطی کن قر قر کن برات ضدعفونی میکنه ولی حتما سرکه باید طبیعی باشه

    ک خداوند خیلی زیبا هدایتم ب ی عطاری ک همه ی محصولاتش الص الص بود الهی صدهزار مرتبه شکرت

    دیشب ک خونه آجیم بودم آجیم گفت بیا ببرمت پیش همکارم تا برات بوتاکس بزنه

    اولش مقاومت کردم

    بعد کفتم نشانه میزارم اگه زنک زد ب همکارش و اوکی شد میرم

    ولی اگه جور نشد نباید انجام بدم

    ک خداروشکر ب آجیم گفته بود چند روز اینحا نیستم و ایمان منو قوی تر کرد

    تو مطب دکتر ی تصویری رو دیوار زده بود م نوشته ای داشت

    ک گفته بود

    با تمام وجود عاشق کسی باش ک اونم دوست داره و قدر عشق تو رو میدونه

    و اون شخص خودتی ..

    همچین چیزی

    دقیقا پاسخ سوال ذهن من بود،خدایا شکرت

    الهی شکرت غروب رفتیم پارک با خواهر زاده هام حافظ و شاهو خیییلی خوش گذشت

    اینقد خندیدم ب بازی بچه ها

    هدایت شدم ب دیدم 4 تا سگ پاکوتاه بسیار ملوس گوگولی کلی ازشون عکس گرفتم رفتم نزدیکشون

    و کلی لذت بردم از دیدنشون

    الهی شکرت بابت آب فواره ها چ انرژی داشت

    الهی شکرت بخاطر وجود زیبای ماه ک آسمون شب و روشن کرده بود خیییلی خوشگل بود

    الهی شکرت بابت ذوق بجه ها برای دیدن هپوها .باید عین بجه ها اززندگی لذت برد

    الهی شکرت

    هرکس هرجایی هست سرجای دستش هست

    این جهان خیره مطلقه خراتفاقی بی‌فته خیره برای من الهی شکرت سپاسگزارم بابت این آگاهی ها

    احساس خوب اتفاقات خوب رو رقم میزنه است قانونه جهانه

    چقد الان بهتر دارم درکش میکنم نسبت ب اوایل این نشون میده ک من چقد ظرفم داره بزرگتر میشه

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    لیلا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 586 روز

    خدایا هرچه دارم ازآن توست

    وقتی آرامش داری یعنی ایمان داری تنها بایاد خدا دلها یاد میگیره

    هرکی به غیر ازخدا حساب کرد نابود شد

    خدایاشکرت بابت شنیدن این شعر زیبا با صدای استاد عزیزم عباسمنش

    واقعا بارها توزندگیم تجربه کردم خداروشکر که ازاین شرک به خدا با اگاهی اومدم بیرون چقدر قشنگ حسش قشنگ دارم خدارو پیدامیکنم باخودم به صلح دارم میرسم این یعنی بیشتر به خدا دارم نزدیکتر میشم خدا کمکم بیشتر بشناسمت

    چطور نمیدونم چطور به چطوره فکر کردی کارت تمومه چطور چه میدونم چطوراین وظیفه کیه وطیفه خداست به من چه مشکلو خودت حل کن به خدابگید چطور مشکل توعه به من ربطی نداره مشکلو تو حل کن وظیفمه که فقط بخوام چطور تو مشکل حل میکنی به خاطر اینکه توهمه چیو میدونی به خاطر اینکه توآگاهی خاطر اینکه توعالمی توقوی تواربابی همه چیز دست توئه مجوزه دست توئه سالن دست توئه مشتری دست توئه من دست توام خداقدرتمندترین فرمانروای جهانه که فقط به من میگه توبگو چی میخوای توبگو من چکارکنم همون کارو برات انجام میدم ولی با فرکانسهات بگو نه با کلام با باورهات بگو چون من باورهاتو دریافت میکنم نه کلا مت بگو من چکارکنم بگو هرچی که بخوای برات اتفاق میفته هرچی که بخوای اون ویژگی که تومیسازی در ذهنت به همون شکل برای تو درمیاد اونجوری میشه که تو میسازیش تو باورش میکنی به خاطر همین میکن همه چی باوره همه چی باوره من باورم اینکه اصلا خدا فقط واکنش نشون میده به فرکانسهای من باورهای من تصمیمی نمیگیره درموردمن اصلا منو اون یکی هستیم خداوند در خدمت ماست همین یه دونه رو روش کارکن ببین به اونچه که میخواهی که تو ذهن بقیه رویام نمیتونه باشه بهش میرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مجید رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 2319 روز

    سلام و درووود ..

    این شعر بسیار زیبا و قشنگه هم در محتوا هم در فن نگارش و هم در آهنگ ابیاتش.. کلا ی شاهکاره..

    اما من احساس میکنم که ی خورده با قانون جذب مغایرت داره.. چون پیرمرد خیلی تو فاز مثبت هم نبوده.. مثلا تمام دعاهاش بیشتر تمرکزش بر نبود خواسته بود تا بود آن.. و وقتی افتاد .. شروع میکنه به غر زدن.. و ی چیز دیگه این پیرمرد باید تکامل رو طی میکرد که قانون تکامل هم اینجا نقض شده..

    و خیلی چیزای دیگه که در حوصله کامنت نیس..

    اما من بشخصه این شعر رو دوست دارم بخصوص مطلع آخرش.. عالیه..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مریم بساطی گفته:
    مدت عضویت: 2310 روز

    با سلام …داستان زیبا و جالبی بود …اما به نظر من قانون ارتعاش رو زیر سوال برد…چطور وقتی که اون پیرمرد در ارتعاش ناامیدی و گله و شکایت بود طبق قانون ارتعاش اون زر رو نباید پیدا میکرد چون اون لحظه باهاش هم فرکانس نبود…

    با تشکر💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    نیلوفر مرادی گفته:
    مدت عضویت: 872 روز

    به نام خداوند مهربان

    روز 46 سفرنامه

    الخیر فی ما وقع

    سلام و عرض ادب

    همیشه وقتی به تضادی برخورد می‌کنیم باید بگیم الخیر فی ما وقع

    و حتما ایمان قلبی داشته باشیم که هر اتفاقی میوفته به نفع ماست.

    توکل و باور توحیدی مهمترین اصل در زندگیه.

    فقط یک عامل زندگی ما را در این دنیا و آن دنیا رقم می‌زند و آن باورهای خودمان است.

    اگه به کمبود و فقر باور داشته باشیم. زندگی که تجربه می‌کنیم در فقر و کمبوده هر چقدر تلاش میکنیم راه به جایی نمی بریم و شرایط بدتر و بدتر میشه.

    اگه به فراوانی باور داشته باشیم و به خدا توکل کنیم و فقط قدرت و به خدا بدیم نه دولت،نه دلار ، نه رییس، نه خانواده و کشور

    و خودمون و خالق زندگی بدونیم تمام خیر و خوبی و ثروت و سلامتی وارد زندگی مون میشه. از در و دیوار خوشبختی واسمون می‌باره.

    احساس خوب برابر با زندگی خوبه

    نشانه‌ی ایمان احساس خوبه

    در پناه الله شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: