بخش هایی از نتایج دانشجویان دوره شیوه حل مسائل زندگی

 

نکته:

ممکن است توسط گروه تحقیقاتی عباس منش، اصلاحات بسیار کوچکی از نظر ساختار جمله و املا در متن‌های نوشته شده‌ی دانشجوی این دوره ایجاد شده باشد.

 

171 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌ها
    تعداد کل دیدگاه‌های «هاجر صالحی» در این صفحه: 2
  1. -
    هاجر صالحی گفته:
    مدت عضویت: 1634 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته ی مهربون و دوست داشتنی و دوستان همفرکانسیم

    خدا رو شکر میکنم برای دوره فوق العاده. من تو این روزا در حال کار کردن برای رسیدن به یک هدف خاصم که گذاشتم خداوند منو هدایت کنه و بهم بگه مسیر رو، و تعهد دادم که تلاشمو بکنم که تسلیم باشم.

    این دوره هم بخشی از هدایت خداوند بود، خواهرم دوره رو خرید و به منم داد.

    اولین چیزی که تو جلسه اول فهمیدم حل یک مساله بود، که اصلا فکر نمیکردم مساله باشه و درون من چنین الگویی باشه، من حدود دوماه بیشتر بود که دندونم مشکل داشت و دکتر میرفتم، یه دردی داشت که تشخیص نمیشد، دکتر میگفت چیزی نیست ولی بازم درد داشت، تا یه روز گفتم چرا دارم زور میزنم حساب کردم رو علم دکتر و مغز خودم، گفتم خدایا این کار تویه، تو ستاره قطبی نوشتم که هدایت کن مشکل دندونم پیدا بشه چون اصن مشکل مشخص نبود که بخاد درمان بشه، داشتم فایل اول دوره رو گوش میدادم که استاد گفتن هر مساله راه حل ساده و در دل مساله داره، که یهو تو مغزم زنگی زده شد که تو الگوی پیچیده بودن مریضی رو داری، چون برا مسایل ساده مث گوش، دندون، پوست، با اینکه مشکل خاصی نیست ولی کارم به ماه ها رفتن میکشید پیش دکتر، و دکترا با دقیقا ی جمله یکسان رو میگفتن دقیقا نمیدونم مشکلت چیه، هیچی نیست ولی چرا خوب نمبشه

    بعد حرف استاد فهمیدم که آقا من وقتی دکتر داره میگه خوب شدی مساله حل شد باور نمیکنم ، میگم نه حتما ی مشکلی هست این تخصص نداره تشخیص نداده،

    این الگو خیلی مخفی بود،اصن نمیفهمیدم، تا بعد این گفتم نه همه چیز ساده حل مبشه، دکتر رفتم مشکل دندونم در عرض ده ثانیه شاید حل شد، مشکل نبود اصن، یه مته کاری کوچیک لازم داشت

    فهمیدم این الگوی سخت بودن رو تو همه ی موارد داشتم، مثلا تو خیاطی لباس دادم، میگفتمم نمبشه تو یکبار همنطور ک دلم میخاد دزست کنه، باید چندبار برم اصلاح کنه

    و خدا رو شکر این الگوی مخفی مخرب رو پیدا کردم که، باعث هزینه مالی زمانی، سلامتی میشد

    خدا رو شکر که اگر پیدا نمیشد چه بلاهایی سر خودم میاوردم، این الگو انقد عمیق بود که وقتی میخواستم به دکترم بگم مشکل رفع شد نمیذاشت، میگفت نگو شاید باز درد گرفت و انقد آسون نبود، نمیذاشت اینجا کمنت بذارم، ولی گفتم همه چی همینقد آسون حل میشه

    و جلسه دوم ، ترمزی که تو رسیدن به هدف اصلی م رو داشتم شناسوند بهم

    یعنی این حد از خودشناسی که با این سوالا مطرح میشه سخته ، اولش وحشتناکه، آدم میخاد فرار کنه

    انگار ذهنت رو لخت کردن تو آیینه جلوت داری کلی چیزای نازیبا میبینی و نمیخای باور کنی، مواجه شدن با خود خود واقعی ت خیلی سخته ولی چقدر ذهن رو سبک میکنه، تکلیف خودت رو با خودت مشخص میکنه، کمک میکنه که دیگه خودتو گول نزنی، حتی با وجود دوره ها هم امکان داره آدم مسیر اشتباه رو بره، ولی این سوالا مشخص میکنه کجای زندگی وایسادی؟ کی هستی دقیقا؟ با خودت چند چندی؟ اگر عوض نشی با همین فرمون بری کجا میرسی

    و اینکه این استعاره برنج و کویر رو خیلی از استاد شنیدم و اینکار رو احمقانه میدونستم و کسایی که اینکارو میکنن ولی اصلا فکر نمیکردم که خودم هم جز همونا باشم، چقدر بی ایمانی هام رو کشید بیرون،چقدر مشخص کرد که بعضی حرفای استاد رو مث وحی منزل نمیدونم و دلیل نتیجه بزرگ نگرفتنمم هم همونه،

    انقدر این آگاهی ها سنگینه که حس میکنم الان ققط شنیدم ، برای فهمیدن باید بارهاگوش بدم، و تعمق کنم و با خودم با صداقت بی رحمانه تری روبرو بشم

    سپاس از استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنین

    با عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    هاجر صالحی گفته:
    مدت عضویت: 1634 روز

    سلام به استاد عزیزمممم ، بهترین استاد دنیا

    استاد واقعا نمیدوونین چقدر عاشقتونممم

    مریم زیبا و قوی عاشقتون بودم، ولی تو این دوره حل مسایل اصن دیوونتون شدم، الگوم شدین واقعا

    استاد من اوایل که با شما آشنا شدم قیمت دوره هاتونو که دیدم ، حدود دوسال پیش گفتم چه خبره این استاد، بقیه رو ببین چه قیمت های منصفانه ای گذاشتن، شما میگفتین که تا دوره ای ده برابر ارزشی که تو زندگی افراد ایجاد نکنه نمیذارم ، من قبول نداشتم

    الان که میبینم اصن نمیشه قیمت گذاشت واقعا نمیشه قیمت گذاشت اینو با تمام وجودم میگم، این آگاهی ها در تمام جهان تاپه ، اصن نظیرش نیست

    اوایل میگفتین بهترین سایت در جهانم، چون مدارم پایین بود با آموزش های شما آشنا نبودم فکر میکردم اغراق هست

    ولی چه حقیقتیه، فقط کسانی که در مسیرن و دارن کار میکنن میفهمن که این سایت این آموزه ها چقدر ارزشمند و نابه.تا حالا ندیدم کسی انقدر اصل رو بگه.

    خواهرم دوره شیوه حل مسایل رو خرید

    من و خواهرم در مسیر رسیدن به یک هدفی هستیم، رو باور هامون کار میکردیم ولی اتفاق نمیفتاد ، نشانه زیاد میومد ولی نتیجه نهایی نه.

    با دوره راهنمای عملی پیش میرفتیم(عجب دوره ی بینظریه، مخصوصا جلسات 9و 10، تا حالا ندیده بودم این جنس صحبت کنید درباره جهان، اصن تکلیف آدم با جهان خودش خدا مشخص میشه)

    دوره شیوه ی حل مسایل هر جلسه ش که میاد میگم این جلسه عالیه ، وای خدا پس داستان این بوده، هی هر چی رفتیم جلوتر جذابتر شد داستان و راحتتر

    تو جلسه یک من یک الگوی مخرب درباره ی بیماری و مسایل اینا پیدا کردم، از والدینم این الگو رو گرفته بودم که همه چی باید سخت باشع، کار باید پیچیده و طولانی باشه. البته این الگو خیلی مخفی بود، همیشه فکر میکردم اونا این مشکل و دارن. با جلسه یک یا توجه به زندگی و مسایلم فهمیدم این الگوی منم هست. مثلا برای یک پرکاری ساده دندون من چند ماه میرفتم ، بعد این جلسه و تغییر نگاه دو ده ثانیه دکتر تشخیص داد مساله چیه و حل شد، بقیه مسایلم بگم تازه میفهمم چرا سخت انجام میشده

    جلسه دوم که دیوانه کننده بود، این حد از خودشناسی اص ترسناک بود اولش برام، میخاستم از زیرش در برم ولی تو دو روز جواب دادم به سوالات و یافتم اون ترمزم رو که مانع رسیدن به هدفم شده بود، کویرم پیدا شد

    اصن به مفهوم درست هدایت رسیدم، من از خدا میخاستم که منو هدایت کنه به این مسیری که ذهنم میشناخت فقط. دست خدا رو آزاد نذاشته بودم،از اونجایی که اون مسیری که ذهنم میشناخت من شرایطش رو نداشتم .راه به جایی نمیرفت.

    نکته دوم جلسه دوم این بود اصن فهمیدم این ذهنم کجا هست، به ظاهر فکر میکردم رو اهدافم هستم ولی نگو اصن فقط تمرکز میکرده روی مسایل چرت پرت حاشیه.

    اصن فهمیدم اون زخم کاری که همه جا دارم اذیت میشم از جنبه های مختلف باعث نرسیدن بهاهدافم هست، توحید وعزت نفس هست. دلیل این حاشیه رفتنمم همینا بوده نه .قبلا خودمو سرزنش میکردم برای بی اراده بودن

    خیلی خیلی هوشمندانه طراحی شده این سوالات و همچنان مراحلش

    مرحله سوم چرا دارم سمت حاشیه و مسایل بی ارزش میرم، مشکل از اراده من نیست، ذهن قدرتمنده و جای این رنج و لذت برعکس بوده، این مدل ساختن دوتا اهرم برام جدید بود ، این وارونه کردن اهرم فعلی بینظیر بود

    با جلسه سوم خیلی راحتتر دارم مسیر ذهنمو کنترل میکنم.

    و اما جلسه چهارم زدن به هدف. این جلسه انقدر جواب سولات منو داد، من فهمیدم به شدت دچار این بیماری کمالگرایی هستم، انگار درون قلب و ذهنم کشیده شد بیرون، یه نقطه ای که باعث رنجم میشد فهمیده شد، علت جنگ های درونی م با خودم،علت بی انگیزه شدنم، علت ادامه ندادنم

    تازه فهمیدم هدفگذاری یعتی چی و چقدر هم آسونه

    من برای مساله اول ساختن باور توحیدی رو شروع کردم، از جلسه دوم فهمیدم ترمزم همینه ولی ذهنم هی شروع میکرد که ساختن این باوز آسون نیست موضوعات گسترده ای داره

    تا با جلسه چهارم راه برام مشخص شد

    از عجله و زود رسیدن، قدمای بزرگ برداشتن دست کشیدم و قلم و دفتر برداشتم و به خدا گفتم بگو وخدا هدایت کرد که به سه مرحله تقسیم کردم

    اینکه میخواستم تقسیم کنم به مراحل اصن ایده ای نداشتم

    مرحله اول رو نوشتم و نوشتم چه فایل هایی مقاله هایی الگوهایی باید پیدا کنم، قدم عملیش چیه

    و انقدر ذهنم آآرام شده و با تعهد و لذت و بدون عجله دارم کار میکنم

    بینهایت سپاسگزارم برای این دوره بینظیر که اصن نمیشه توصیف کرد این حد از خودشناسی و واضح شدن مسیر رو. حس میکنم که استاد و مریم جون دست بچه ها رو گرفتن و قدم به قدم دارن راه رو نشون میدن

    عاشقتونم بهترین و دوستداشتنی ترین استاد دنیا و شیرین ترین مریم جون دنیا

    با عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: