اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
در مورد حس ارزشمندی میخوام بگم که من از اسفند 1401 بود تقریبا تهران اسنپ کار می کردم گاها و من حمید که تا 3 سال قبل تهران نرفته بودم
و اصلا شناختی نداشتم از تهران و بت بود توی ذهنم
به لطف خداوند از زمانی که هدایت شدم برای اولین بار رفتم تهران دیگه بصورت زنجیره ای من رفت و امد داشتم تا اینکه برای دیدن فراوانی ها قدم برداشتم و از شمال تا جنوب
و از غرب تا شرق تهران رو گشتم و فراوانی رو دیدم و همش در حال تحسین کردن بودم و لذت میبردم و کلی اتفاقات خیلی خوب برام افتاد.
و به شناخت خیلی بیشتری از خودم رسیدم
متوجه شدم چقدر آرامش دارم من
و تمام کسایی که توی ذهن من بت شده بودن و در سطح بالایی زندگی می کنند از من ارزشمندتر نیستند
چون ما انسان ها همیشه ظاهر ور دیدیم و قضاوت کردیم خودمون رو و مقایسه کردیم
خیلی افرادی رو میبینی با اینکه در مدار آگاهی نیستند و حس ارزشمندی رو در درون ندارند و با خودشون در صلح نیستند و داشتن ثروت هم کمکی بهشون نمیکنه به آرامش برسند
فهمیدم من خیلی ارزشمندم اینکه روز ب روز ب صلح درونی بیشتری می رسم و از درون باید به خواسته هام برسم
وقتی من از درون حسم خوبه و شادم در دنیای بیرون هم به آرامش و شادی بیشتری می رسم و در شرایط و موقعیت های بهتری هدایت می شوم .
روزهایی بود که من فقط رها بودم و قصدم لذت بردن و در لحظه حال بودن بود و چقدر راحت هدایت می شدم و پول براحتی به سمت من میومد
و روزهایی بود که نیت می کردم از صبح تا شب ان مقدار پول بسازم و و اذیت می شدم و به چالش هایی بر میخوردم
وقتی دیگه رها کردم و گفتم میخوام فقط در لحظه باشم و توجه ام رو میزاشتم روی زیبایی ها خیلی راحتتر پول می ساختم و در مدار انسان هایی قرار میگرفتم که حال و احساسشون بهتر بود و با خودشون در صلح بودن
و متوجه شدم بشین خونه و هر چقدرم بخوای روی خودت کار کنی تاثیری ندارد تو باید در دل حرکت کردن لذت ببری و آگاهانه توجه ات رو بزاری روی زیبایی ها و باورهای توحیدی ات و تکرار کنی
کسی که حس ارزشمندی داره میدونه که همیشه همه چیز به نفع اوست
میدونه که هر کاری بخواد انجام بده نشد نداره براش
میدونه که جهان همیشه در حال رشد و گسترش هست و حمایت میکنه از کسانی که میخوان به رشد خودشون و رشد جهان کمک کنند
وقتی با خودت در صلحی غیرممکنه از بیرون مورد ناآرامی قرار بگیری.
جهان دقیقا حسی که بخودت رو داری برمیگردونه بخودت
ما همیشه قدرت دادیم به عوامل بیرونی و دلیل بدبختی و حال بدمون رو حکومت و دولت و قیمت دلار و …. دیدیم توی همین شرایط هم هستند کسانی که هر اتفاقی بیفته همه چیز به نفع اون هاست چرا ؟
چون برای خودشون ارزش قایل هستند و با خودشون به صلح رسیدن و باور دارد هر اتفاقی بیفته باعث بهتر شدن اوضاع برای اونا میشه
خیلی خوشحالم به هدایت قلبم توجه کردم و کلی زیبایی ها رو تجربه کردم
کلی تغییر کردم و نگرشم به جهان تغییر کرد و نسبت به حمید سال گذشته کلی پیشرفت داشتم و سپاسگزار خداوند ممنونم که کامنتم رو خوندین براتون بهترین اتفاقات عااااالی و فوق العاده رو آرزو می کنم فعلا خدانگهدار
خدا رو با افتخار شکر میکنم که منم این دوره رو خریدم و روی خودم دارم کار میکنم.
استاد شما چیز جدیدی توی دوره هاتون کشف نمیکنید و یا آموزش نمیدید(یعنی فقط ی اصل رو میگید) مثل متد های جدید موفقیت هر روز به ی عنوان و اشکال با اسم های عجیب و غریب رواج پیدا میکنه
شما یک اصل رو از زوایای مختلف برای ما آموزش میدید.تا ما اون اصل و بهتر درک کنیم.
استاد شما خودتون توی فایلی گفتید من همیشه روی ی اصل دارم میرم جلو
اصلی که ما خودمون در هر لحظه به واسطه فرکانس هایی که می فرستیم از جهان باز خورد متناسب با آن رو دریافت میکنیم.
توی این اصلی که همیشه میگید هیچ تغییر ایجاد نمیشه .
استاد توی جلسه 9 دوره بی نظیر عزت نفس گفتید با بروز رسانی که کردید این دوره توی تمام دوران زندگی بشری قابل استفاده هست و مربوط به ی زمان و دوران خاصی نیست و من واقعا لذت بردم و چقدر از اون من نتیجه گرفتم.
استاد چیزی که همیشه میگید اینکه هر دوره ای جدیدی که میذارید یعنی به وضوح بیشتر ی از قانون می رسید که دوره جدید درست میشه.
و من واقعا خوشحالم که مسیر درست از قانون را در دستم دارم.
دوره رو با افتخار با خانمم خریدم و روی خودمون داریم کار میکنیم.
احساس لیاقت واقعا برای من یک ترمز و یک پاشنه آشیل بوده است
این باور خیلی اوقات سبب می شود که من نتوانم حرف خودم را بزنم
نتوانم از خودم دفاع کنم
یا از حق خودم را بگیرم
یا اینکه در کسب و کار خودم بهترین خودم را ارایه بدهم
نتوانم برای خودم کار کنم و از مهارت های خودم نتیجه بگیرم
همه اینها ریشه در درون من دارد
همه اینها به این بسته است که من نمی توانستم بهترین خودم را ارایه بدهم واین بخار ترس ها و نگرانی های است که در ذهن من وجود دارد
همه این اتفاقات زندگی من ریشه در باورهای من دارد
زمانی که من احساس عدم لیاقت می کنم و از درون خودم این حس و باور را دارم بی شک جهان هستی هم همین نوع برخورد را سر راه من قرار می دهد
زمانی که خودم را شایسته نمی بینم
زمانی که نمی توانم ارزشمندی خودم را بالا ببرم
احساس اینکه دیگران به من توجه کنند
احساس اینکه دیگران از من تعریف کنند
احساس اینکه دیگران من را مورد تایید قرار بدهد
همه اینها بخشی از احساس کمبود لیاقت در درون من می تواند باشد
نیازمند شنیدن تایید از دیگران
نیازمند شنیدن جواب بله از دیگران
نیازمند شنیدن همه چیز خوب است از طرف مقابل
نیازمند مورد توجه قرار گرفتن توسط دیگران
اینها همگی بخشی از احساس لیاقت است که در وجود من باید وجود داشته باشد و من باید بتوانم روی خودم بیشتر و بهتر بتوانم کار کنم و آنوقت است که من می توانم به ارامش و کمال برسم
می دانم که ریشه همه همه خوشبختی ها در درون من داشتن حس و حال خوب در ذهن خودم است و این حس و حال خوب فقط و فقط از احساس لیاقت در من ساخته می شود
نکته های زیبایی استاد در این فایل های خودشان گفتند و واقعا هر چه بیشتر بیشتر توضیح می دهند چه نکته ها و چه ترمزهایی در ذهن خودم پیدا می کنم که من قبلا اینگونه بوده ام و اکنون باید روی خودم کار کنم تا از این عدم لیاقت فاصله بگیرم
از خدای مهربان می خواهم که من را به این دوره عالی هدایت کند
ممنونم استاد عزیز بخاطر تهیه این فایل عالی
امروز صبح من به محض اینکه بیدار شدم هدایت شدم که این فایل را بشنوم و واقعا برای من ارزشمند بود و نکته هایی عالی را برای من روشن ساخت
خدایا یه تشکر از صمیم قلبم برای اینکه خدایم هستی وزمین وآسمان را مسخر ما ساختی
ویژه تشکر بابت استاد عزیزم بابت این دوره که حتما هدایت از الله مهربان بوده که این دوره بی نظیر را آماده کردید
یه تشکر هم بابت اینکه کامنت این بنده را درابن قسمت قراردادید
میدونید استاد این دویه روز که به این دوره هدایت شدم فکر و ذکر وشب وروز همش در حرف های شما در این دوبخش میگذره
همش میگم من باید این دوره را کار میکردم تا اول خودم را بشناسم ولیاقت را در خودم ایجاد کنم بعد ثروت خوشبختی وهر چی میخوام خودجهان به من تقدیم میکنه
با خودم میگم وقتی من احساس لیاقت کنم درونی اون وقت احساسم خوبه اون وقت آرامش دارم اون وقت احساس خوب اتفاقات خوب وثروت ونعمت سرازیر میشه سمتم
به عالمه سوال تو ذهنمه که بپرسم
که ایمان دارم همش در این دوره جواب میگیرم
به خدا یه ذوقی دارم یه عشقی یه سرزندگی در من ایجاد شده که قابل وصف نیست
همش از خدا تشکر میکنم که من را در فرکانس این حرف ها قرار داد
احساس میکنم خدا داره لبخند میزنه بهم که درست اومدی بیا این پازل را درست بزار بقیه پازل ها درست میشه انگار لبخند خدا را میبینم که بهم میگه این حرف ها را تو میدونستی فقط یادت نبود
تو از اون موقعی که کنارم بودی لایق بودی هر چی میخواستی داشتی ولی با اومدن روی زمین یادت رفت و خودت را فراموش کردی
خواستی مثل بقیه باشی ولی تو منحصر به فردی تو نسخه اصل خودتی
میدونید استاد من با این منطق به لطف خدا برای خودم این مطالب شما را در ذهنم قوی تر کردم که هر انسانی یه ظاهر ودرون متفاوت از بقیه هست با افکار وفرکانس خودش
اگر خدا در مشیتش بود همه انسانها را مثل هم با یه آرزو وخواسته های مشترک خلق میکرد ولی هذکدوم از ما را متفاوت از هم آفریده حتی اثر انگشت هامون هم متفاوته
پس من باید راهی که هدایت شدم از قبل از تولد وبرای اون هدفم اومدم دنبال کنم نه بخوام مثل بقیه باشم
اینجوری هم احساسم نسبت به خودم خوبه هم از خودم راضیم که از بقیه کپی نکردم هم سپاسگزارترم
وخدا هم لاجرم نعمت وثروت رابرای این بنده ها میخواد
انگار یه آگاهی های ناب ودر زمان متفاوت از دوروز پیش دارم زندگی میکنم
زندگی من داره جدا میشه قبل از این دوره وبعدش
فقط همش میگن خدایا شکرت که این دوره را از ابتدا با شما دارم کار میکنم
خدا داند با پایان این دوره چه نسخه ای بشیم اصل وخالص
دوست خوبم چقدر حس وحالت نابه وچقدر کامنتت برام یاد آوری های خوبی به همراه داشت وقتی اشاره کردی که حتی اثر انگشت های ماهم فرق داره یادم آمد قبلا همیشه به خودم میگفتم فهیمه تو منحصر بفردی شاید هزارتا فهیمه تو دنیا باشه ولی هیچ کدامشون تو نیستی وتورم هیچکدوم از آنها نیستی وچقدر این یادآوری برام شیرین بود که براثر فراموشی یادم رفته بود مسیر دستیابی به خواسته هام را
سمیه جان وجودت سرشار ازعشق الله ومزین به نور الهی
سپاسگزار وجود ارزشمندتم وخدروشاکرم که همکلاس شما عزیزان در این دوره ارزشمند هستم
سلام و سپاس به خدایی که منو با این عزیزان ودر این گروه توحیدی تحقیقات عباس منش و در قسمت احساس لیاقت هم فرکانس کرد تا اینجا بمونم و با مطالعه این بهترین کامنتها خودمو در فرکانس خرید و تهیه این دوره قرار بدم
الهیییییییی بی نهایت سپاس
و تشکر ویژه از شما خواهر گلم سمیه خانم گل خواهر توحیدی ام که کامنت بسیااااار زیبایی رو قرار دادین که یادآور این شد ما همه منحصر بفردیم و از اول لایق بهترین ها بودیم که اگه نبودیم از بین میلیونها اسپرم ما اینجا نبودیم اومدیم چون لایق برخورداری از تمام نعمتهای جهان مادی بودیم اگه لایق نبودیم چرا خداوند مارو خلق کرد بعدش گفت وسخرلکم مافی سماوات و ما فی الارض چرا گفت ترا آفریدم تا جهانم گسترش پیدا کنه برای همین همه مون آرزوهای متفاوت داریم تا جهان متنوع گسترش پیدا کنه نه یکنواخت و دلزده الهی شکرررررررر خواهر گلم ممنونم که روزنه ای دیگر و در وجودم گشودی با کامنت زیباتون که بله ما از ازل لایق بهترینها بودیم ما از ازل منحصربفرد بودیم از ازل خدا این نعمتها را برای ما خلق کرد فکر کنیم اگه ما انسانها نبوده باشیم دیگه این نعمتها چه ارزشی داشت هیچ همه چی با ما ارزش پیدا میکند و ماااااا بایددددددد این مسله مهم و درک کنیم باورررررررررر کنیم که ما ارزش مون بسیااااااااااار بالاست
به امید موفقیت همه دوستان گلم مخصوصا خواهرگلم سمیه خانم گل.
شـک نکن که به زودی صاحب این دوره هسـتی عـزیـزم. من یه نشونه توی همین پیامت دیدم تو همین معجزهای که به گفته خودت با خوندن پیامها و نتایج دوستان و البته به خاطر حس خوبِ خودت اتفاق افتاد. ببین برادرزادهت چی گفته! : «عمه این کاپوچینو رو برای تو خریدم چـون دوس داری»
دیدی؟ چه نشانهی قشنگی! خدا از زبان بچه حرف میزنه و میگه برای تو میخرم چون دوس داری :)))))) عاششششقتم که انقدر مشتاقی و انقدر انرژیت خوب و مثبته و انقدر قشنگ معجزات رو میبینی و با گفتنش تحسین میکنی. شاد باش و احساس لیاقت داشته باش عزیزم چون تو لایق بهترینهایی، خود تو کسی هستی که خدا عاشقشه پس معلومه اگه طبق قانونش شاد باشی و احساست اغلب خوب باشه میرسی به هرآنچه که بخوای.
دارم به پاسداشت این پیام زیبای تو برایت مینویسم در حالی که اشک من روان است چون دارم خدا رو احساس میکنم. از فکر اینکه همونطور که گفتی خدا از زبان بچه بهم میگه برای تو میخرم چون دوست داری)))))همینطور اشک شوق میریزم. برای من همین صبح که وقتی بیدار شدم اولین تجربه قشنگ من اینه که یکی از بندگان خوب خدا برام پیامی گذاشته و از عشق خدا به من گفته معجزه ای زیبا و تجربه ای زیبا است.
حوری عزیز دارم فکر میکنم که ما با نشناختن خدا چه ظلمی به خودمون کردیم. در حالی که خدا واقعا همونیه که عاشق ماست و بهترین عاشق ماست و بهتر از هر کسی دیگر عاشقی میکند برای ما و باور به همین گلستان میکنه برای ما. دیروز و دیشب قفلی زده بودم روی یک تیکه از صحبت های ازاده با استاد.اونجا که گفت:اینقدر من به خدا اطمینان دارم و دلیل اطمینان من به خدا اینه که خدا خودشو به من ثابت کرده توی خیلی جاهای زندگیم که چرا خوشحال نباشم.وقتی که اون پادشاه دنیاست و اون قدرت مهربان و توانایی هستش که برای من بهترین بهترین هارو میخواد بنظر من باید خوشحال باشیم.
این یه تیکه رو بریدم و هی روی تکرار گذاشتم. من فایلهای گفتگو استاد با ازاده رو چندبار کامل گوش دادم. این تیکه که ازاده اینارو گفته یادم نمیاد اصلا که قبلا شنیدم اما دیروز برام خیلی بولد شد و احساس خاصی در من بوجود اورد.
حوری جان جدیدا من دارم سعی میکنم باور کنم که خدا عاشق منه و اون چیزی که شنیدم که خدا از خودم هم بیشتر برام خوبی ها رو میخواد رو دارم سعی میکنم باور کنم
و حالا از زبان تو
خیلیییییی ممنون که برای من نوشتی و اگر بدونی چه حس خوب و چه انرژی در من جان گرفت که خیلی خوشحال میشی و میگی چه خوب که نوشتم.
ان شالله بهترین بهترین ها برای تو اتفاق بیوفته که فقط خوشحالی رو تجربه کنی.
منــم تو چشـمام اشک جمع شـد. خدا رو شکـر برای این نشانهی قشنگ. خدارو شـــکر . ممنونم ازت به خاطر این پیام قشنگت و تحسینت میکنم به خاطر این حس نابت و پیدا کردن عشــق خدا، همــون تکه از پازلِ خوشبختی که خیلیها سالها دنبالش میگردند. و این عشق از طرف خداست… خدایی که عاشق بندهشه، خودش ما رو ساخته و از خودش برامون مایه گذاشته. دیگه چی بهتر و بیشتر از این؟!! جوری عاشق بندهاش هست که باقی آفریدههاشو مسخرش کرده، تمـام جهــان رو در خدمت ما قرار داده…
زهرا جانم، باورهای توحیدی که گفتی داری سعی می کنی بسازی، اگر خیلی تکرارش کنی و در موردش خیلی با خودت حرف بزنی حتما باورش میکنی. دیدی که این باورهای قشنگ آزاده، براش چیکار کرده! خب اگر برای آزاده شده، پس برای من و تو هم میشه.
خیلی خوشحال شدم که پیامم را دوست داشتی و اینو بدون که قصد نوشتن نداشتم و اصلا تو شرایطی نبودم که تمرکز داشته باشم ولی یهو بهم گفته شد: این نشانه را ببین و به دست صاحبش (یعنی زهرای عزیزم) برسان!
یه سری باورهای توحیدی هست که دوست دارم برات بفرستم اگر تونستی توی دفتر بنویس و هر روز به محض بیدار شدن، (اگر خودت برنامهی خاصی نداری) بخون…. با عشق بخون… با ایمان بخون… و باورش کن.
عاشقتم و بدست تنها قدرت و تنها پادشاه عالم می سپارمت.
خداوند طرحی عـــالی برای زندگـی من دارد. او گامهای مرا هدایت میکند، گرچه هیچوقت نمیدانم چگونه این کار را می کند.
میدانم که او هر کاری می کند به نفع من است و طبق زمانبندی خداوند، همه چیز در زمان مناسب خود برای من رخ می دهد
من باور دارم که به محض اینکه به خداوند توکل کنم، او هم برنامهاش را برای زندگی ام تسریع می بخشد.
خداوند از همه آن چیزهایی که می خواهم و فکرشان را می کنم، بسـیار فـراوان و بی حد و حصر، به من میبخشد.
چون خداوند را می پرستم و او را در اولویت زندگی خودم قرار میدهم، نعمت هایش به دنبالم می آیند و از من سبقت می گیرند.
من در زمان مناسب، در مکان مناسب خواهم بود.
الطاف الهی مرا محاصره کرده اند، مردم راهشان را کج می کنند تا به من خوبی کنند.
هیچکس، هیچ بیماری یا ناامیدیای نمی تواند جلوی برنامـهای که خداوند برای زندگیام دارد را بگیـرد، آنچـه او وعــده داده اسـت بدرســـتی محقق خواهــد شـد.
قبل از اینکه بیام و ازت سپاسگزاری و قدردانی کنم بخاطر هدیه زیبایی که به من دادی
قدردانی ام را به صورت عملی انجام دادم.این جملات زیبای توحیدی و الهی رو به صورت مناجات با تمام وجودم مزه مزه کردم.اونهارو با بهترین خودکار در بهترین دفترم مکتوب کردم و سپس روی کاغذهای رنگی زیبا نوشتم و جلوی روی خودم،در میز کارم چسباندم که همیشه یادم بماند چون میدانم من هم فراموشکار هستم،همونطور که خدا گفته.
تو دستی از دستان خدا شدی در این موقعیت که خداوند خیلی محسوستر به من پیغامهایش را میرساند و حضورش را اعلام میکند.
سپاسگزارم.امیدوارم و ارزو دارم که تو حوری عزیزم هر روز پر از معجزات حضور خداوند باشد.و تاثیر ایمانی که کلامت داشت برای من مضاعف برای تو باشد.
قل بفضل الله و برحمتهه فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون.
سلام به همه ی دوستان عزیز و بچه های سایت و استاد عزیز تر از جانم
واقعا لذت بردم از این همه نگاه توحیدی همهی دوستان از نزدیک ک منو میشناسند میدانند من از بچگی تو مسجد بزرگ شدم اما از پارسال 1401 ک با استاد آشنا شدم نگاه توحیدی و شناخت من نسبت به حضرت حق تفاوتش از زمین تا آسمون بوده نمیدونم چی بگم فقط میدونم ک تا الان خواب بودم و الان ک بیدار شدم فهمیدم ک حتی عارفا وقتی میگن همه چیز توحیده تازه متوجه میشم
بگذریم با خواندن پیامهای شما راجع به این الطاف خداوند میخواستم بگم تقریبا دو ماه پیش از خداوند هدایت خواستم برای درآمد بیشتر ک خداوند منو هدایت کرد به اینکه زبان انگلیسی یاد بگیرم و الان دو ماهه ک دوره و کلاس زبان میرم و الان با خوندن پیام ها فهمیدم ک چند تا از رفتارهای دوستان حرف های خوده خدا بوده و من توجه نکردم یکی شون این بود ک چند وقت پیش یکی از همکارام اومده دید دارم زبان میخونم گفت تو حقته پیشرفت کنی تو باید رشد کنی چون داری از زمانی استفاده میکنی ک همه بیهوده دارن استفاده ش میکنن جالبه این حرفها تو طول چند روز و چند مرتبه تکرار شد وتو همین مدت یه ماهه ک من از فایل های رایگان استفاده میکنم دوستام و اقوام زنگ میزنن و میگن زنگ زدیم فقط دلمون برا خودت تنگ شده وای ک این پیامهای شما باعث شد من بفهمم همه ی این افراد خوده خدا بودن ک تو پوست این دوستان با من حرف میزدن و من نوع نگاه م درست نبود خلاصه ک عاشقتونم و قدر خودتون و این سایت رو بدونید امیدوارم ک خدا پول دوره لیاقت رو جور کنه تا بیشتر خودمون و خدامون رو بشناسیم
سلام به همه ی دوستان عزیز و بچه های سایت و استاد عزیز تر از جانم
واقعا لذت بردم از این همه نگاه توحیدی همهی دوستان از نزدیک ک منو میشناسند میدانند من از بچگی تو مسجد بزرگ شدم اما از پارسال 1401 ک با استاد آشنا شدم نگاه توحیدی و شناخت من نسبت به حضرت حق تفاوتش از زمین تا آسمون بوده نمیدونم چی بگم فقط میدونم ک تا الان خواب بودم و الان ک بیدار شدم فهمیدم ک حتی عارفا وقتی میگن همه چیز توحیده تازه متوجه میشم
بگذریم با خواندن پیامهای شما راجع به این الطاف خداوند میخواستم بگم تقریبا دو ماه پیش از خداوند هدایت خواستم برای درآمد بیشتر ک خداوند منو هدایت کرد به اینکه زبان انگلیسی یاد بگیرم و الان دو ماهه ک دوره و کلاس زبان میرم و الان با خوندن پیام ها فهمیدم ک چند تا از رفتارهای دوستان حرف های خوده خدا بوده و من توجه نکردم یکی شون این بود ک چند وقت پیش یکی از همکارام اومده دید دارم زبان میخونم گفت تو حقته پیشرفت کنی تو باید رشد کنی چون داری از زمانی استفاده میکنی ک همه بیهوده دارن استفاده ش میکنن جالبه این حرفها تو طول چند روز و چند مرتبه تکرار شد وتو همین مدت یه ماهه ک من از فایل های رایگان استفاده میکنم دوستام و اقوام زنگ میزنن و میگن زنگ زدیم فقط دلمون برا خودت تنگ شده وای ک این پیامهای شما باعث شد من بفهمم همه ی این افراد خوده خدا بودن ک تو پوست این دوستان با من حرف میزدن و من نوع نگاه م درست نبود خلاصه ک عاشقتونم و قدر خودتون و این سایت رو بدونید امیدوارم ک خدا پول دوره لیاقت رو جور کنه تا بیشتر خودمون و خدامون رو بشناسیم.
احسن بر این عشق آفرینی دوتا دوست توحیدی پاسخ های زیبا بهم دادین که خواندنش برام لذت بخش بود و ممنونم از شما حوری خانم گل گلاب برای این جملات تاکیدی که در آخر گذاشتی تا امروز من د مدارش قرار بگیرم سیوش کنم تا هر روز ازش بخونم بخورم تغذیه کنم ذهنم را روحم را ضمیردرونم را بسیااااااار از لطفتان سپاااااااااس دوست خوب توحیدی ام خواهر گلم.ممنونم ووبدرووود
اول از همه بهت تبریک میگم و به خودم و تمامی دوستان سایت که در مدار این آگاهیهای ناب الهی هستیم به جرات میگم تمامی ما به این دوره نیاز صد در صد داریم و تا ابد باید رو آگاهیهای این دوره کار کرد .
دوره احساس خود ارزشمندی به نظر من پیش نیاز تمام آگاهیهاست.
زهرای نازنینم امیدوارم هر چه زودتر این دوره تهیه کنی و از اگاهیهاش نهایت استفاده رو ببرید .
در پناه الله یکتا شاد ،پیروز, سعادتمند و ثروتمند باشی.
سلام زینب عزیزم ممنونم ازت که برام نوشتی و این ارزوی زیبا چه دلنشینه،منم برات ارزوی سلامتی و ثروتمندی و دل خوش و سربلندی ارزو میکنم. ان شالله که هر کم از ما شاهد رشد و پیشرفت هم دیگه باشیم
دیشب گفتم خدایا یه نشانه به من نشون بده،یه نقطه آبی و حالا در این صبح زیبا که روز متفاوتیه برای من و متفاوتر از هر روز شروعش کردم دیدم که برای من نوشتی.و متوجه مواردی شدم که بهم انگیزه میده با قدرت بیشتری در این مسیر باشم.
من اگر بخوام از تجربه خودم درباره احساس لیاقت بگم..
همیشه از بچگی حس میکردم که یه تیکه ها و وجه هایی تو وجودم نیست اصلا و همیشه باور داشتم یه مرد میاد تو زندگیم که درباره اون قسمت هایی که تو وجودم ندارم کاملا میتونم بهش تکیه کنم و اون مرد این چیزارو داره و کاملا مطمئن بودم و برای همین بزرگترین رویای من از بچگی ازدواج بود.
هرچی بزرگتر شدم این موضوع بیشتر بهم ثابت میشد که من یه سری توانایی هارو اصلا ندارم و میل و اشتیاقم برای پیدا کردنِ “مرد زندگیم” شدیدتر میشد و بیقراری من بیشتر میشد و اعتقاد داشتم خیلی سریع پیداش میکنم.
بعد کسانی رو ملاقات کردم و اول حس میکردم میتونم بهشون تکیه کنم و ازدواج کنم اما یکم که میشناختمشون متوجه میشدم اونا تیکه هایی رو تو وجودشون دارن که منم دارم و تیکه های گمشده وجود من رو اونا هم ندارن و منو ناامید میکردن از خودشون و به گشتن ادامه میدادم تا اینکه یه شخصی اومد تو زندگیم که تمام اون چیزایی ک من حسرتش رو داشتم رو خودبخود داشت تو وجودش… و من حیرت کردم و به شدت عاشقش شدم و اونم به شدت عاشقم شد.
اما اشتباه من اینجا بود که فکر میکردم اگ یه روزی بفهمه اون تیکه ها تو وجود من نیست منو ترک میکنه و هیچ احساس لیاقتی نمیکردم و ازش دور میشدم تا یه موقع نفهمه من فاقد اون توانایی ها و ویژگی ها هستم.
ایشون درد و رنج زیادی میکشید از اینکه من ترکش کردم و چند بار اومد سمت من اما من بازم ترکش میکردم و بارها این رنج رو بهش دادم فقط چون میترسیدم منو بیشتر بشناسه و بفهمه که توانایی و ویژگی هایی که اون داره رو ندارم.
اما در عین حال ب مطالعه ادامه دادم و دلم میخواست این رابطه جواب بده دلم میخواست اون ویژگی هایی که ایشون داره رو در خودم پیدا کنم و یه روزی مثل خودش بشم و برم سمتش … هرچی گذشت من نتونستم شبیه اون بشم و گفتم باید تلاش بیشتری کنم امکان نداره من نتونم شبیهش بشم.
پس برای مدت طولانی بیخیال ایشون شدم و تمرکز کردم رو خودم … بعضیا میگفتن تو کاملی و نباید حس نیاز به کسی داشته باشی و من احساس نیازمو سرکوب میکردم و فکر میکردم باید تمام ویژگی هایی که برای موفقیت لازم دارم و یه تنه داشته باشم و حس ضعف و ناتوانی میکردم.
تا اینک دوباره اومد تو زندگیم و بهم گفت “خودت باش” … اولش ناراحت شدم ولی زوم کردم رو این جمله تا بفهمم ینی چی
و دیدم تمام اون چیزایی که من ندارم رو ایشون داره و تمام چیزایی که ایشون نداره
رو من دارم
و فهمیدم “خودم” همونیه که به راحتی میتونم باشم و اکتسابی نیست ،خودم همون ویژگی هایی بود که ممکنه سرکوبشون کرده باشم اما به شدت وجود داره درونم و میخواد خودشو نشون بده و گریه میکنه برای اینک من ابرازشون کنم.
مثلا ایشون اصلا نمیتونه احساساتشو کلامی بیان کنه اما من میتونم تا صبح درباره احساساتم حرف بزنم بی وقفه و چیزایی رو درباره رفتار و احساسات و درونیات خودم بگم که دیگران متحیر بشن از این توجه و ریزبینی و دقت…
مثلا ایشون میتونه راحت پول دربیاره اما من اصلا چنین توانایی رو تو وجودم ندارم
مثلا ایشون میتونه نترس و بی پروا باشه اما من بخاطر اینک همه چیو حس میکنم و آدم حساسی هستم خیلی ترسو هستم و نیاز دارم همیشه یه آدم شجاع کنارم باشه
مثلا ایشون در لحظه تصمیم میگیره و حرف میزنه اما من باید خیلی قبل از تصمیم گیری و حرف زدن فکر کنم
مثلا ایشون خیلی راحت دوست پیدا میکنه و باهمه دوست میشه اما من اگ کسی پاپیش نزاره اصلا بلد نیستم چجوری دوستی ایجاد کنم و چند سال تنها بودم چون فاقد این توانایی بودم
مثلا ایشون در برابر انتقاد میخنده ولی من برام رنج آورترینه اگر کسی ازم انتقاد کنه و بعد از دیدن ایشون تونستم تا حدودی بی تفاوتی رو یاد بگیرم
مثلا ایشون فوق العاده صبور و آرومه و من فوق العاده عجول و عصبی هستم
مثلا ایشون فوق العاده مستقله و من فوق العاده حساب میکنم رو دیگران و وابسته ام و اگر منم مث ایشون بودم رابطمون اصلا شکل نمیگرفت
خلاصه تمام چیزایی ک هردومون کم داشتیم رو تو وجود همدیگه پیدا کردیم.
بعد متوجه شدم ایشون نیمه دیگه روح خودم هست… و اگر روح من یه الماس کامل و چند وجهی هست من این الماس و تقسیم کردم و یه سری وجه هارو تو بدن دیگه ای تناسخ دادم و یه سری وجه های الماس رو تو بدنخودم تناسخ دادم .
دلیلش فکر میکنم این باشه که تو کره زمین ک نابالغ هست و هنوز ترس بیشتر از امنیت حکم فرماست.. اگر تمام وجه های روح در یک بدن میبود احتمال موفقیت کم میشد
چون مثلا حساسیت باعث ترس میشد
و شجاعت رو میگرفت
اما الان یکی از این روح ها حساسه و اون یکی حساس نیست و این باعث میشه ترس و شجاعت از هم جدا بشه
و ایشون با شجاعتش به منم شجاعت بده.
الان دیگه حس کامل بودن میکنم کنارشون..
اون موقع ها ک از هم دور بودیم حس میکردم با یه دونه پا دارم راه میرم و یه چیزی کم دارم
هروقت بهم نزدیک میشیم حس میکنم کاملم .
و تنها چیزی ک باعث شد ما بهم برسیم این بود ک من اون وجه هایی ک درونم بود و گریه میکرد برای اینک نشونش بدم رو دیگ سرکوب نکردم و حس نکردم اونا نشونه ضعف منه و نباید وجود داشته باشه
مثلا من فکر میکردم اگر وابسته باشم و بهش بگم من ب تو نیاز دارم خیلی بده… پس غرور رو انتخاب میکردم و اصلا بهش نمیگفتم ک بهش نیاز دارم و زندگیم بدون اون لنگ میمونه
ولی وقتی این ویژگی رو در آغوش گرفتم و اجازه دادم حرفای واقعیمو بشنوه خیلی خوشحال شد و کنارم موند
مثلا وقتی نسبت به پول نداشتن و بیکار بودنم حس بدی داشتم و سعی میکردم برم کار کنم حتی شغل هایی ک دوس نداشتمو انجام بدم حس بی لیاقتی و تقلا میکردم و اون لحظه ک پذیرفتم من این توانایی رو ندارم و من پول ندارم و از اون شغل ها استعفا دادم و اومدم بیرون و ب ایشون گفتم ک من مث شما نیستم و پول ندارم بهم خندید ک از این موضوع خجالت میکشیدم و گفت تو ب اندازه کافی داری.
مثلا من دوست داشتم به محض اینک پیام میده جوابشو بدم ولی چون ایشون دیر جواب میداد و مشغول کار بود.. من میگفتم پس منم با تاخیر جوابشو میدم و خودمو میکشتم تا بتونم چند ساعت جلوی خودمو بگیرم و جواب ندم و همش سعی میکردم یه نفر دیگ باشم و ایشون از اینک من دیر جواب میدادم متعجب میشد و ناراحتیشو نشون میداد با اینک خودشون دیر جواب میدادن اما دلش میخواست من زود جواب بدم و اون از این ویژگی من خوشش میومد.. من ب عزیزدلم رنج میدادم و اذیتش میکردم و خودمو بیشتر از ایشون عذاب میدادم
مثلا ایشون از برنامه و رویاها و تجربه و اهدافش نمیگه اما من با همه درباره خودم صحبت میکنم و من خودمو سرکوب میکردم ک ساکت بمونم با این حال همش میگفتم و بعد حس خجالت میومد سراغم ک چرا گفتی…
مثلا وقتی میدیدم ایشون از احساساتش حرف نمیزنه یا از من تعریف نمیکنه و عشقشو تو عمل نشون میده ، منم خجالت میکشیدم ک از احساساتم حرف بزنم و یا بهشون بگم عاشقتم و دوست دارم و ازش تعریف کنم اما تمام وجودم میخواست فریاد بزنه و دائما ازش تعریف کنم و بهش بفهمونم ک من همه ویژگی های قشنگتو با جزئیات تمام میبینم و دوسشون دارم و وقتی به روحم اجازه دادم پرحرفی کنه و با اینک ایشون یبارم بهم نگفته بود ک عاشقمه من فریاد زدم ک عاشقتم و با جزئیات درباره احساسم براش گفتم و اونم خیلی خوشحال شد.
مثلا من از گریه کردن میترسیدم و فکر میکردم نشونه ضعفه اما وقتی شروع کردم ب عوض کردن این دیدگاه و اهنگای غمگین و دانلود کردم و مدت زیادی گریه کردم بالاخره دیگ اروم شدم و تونستم از اون احساسات گذر کنم … من باید دلتنگیای روحمو با افتخار بروز میدادم این ینی من عاشق خودمم
مثلا من برای ایشون اهنگ میفرستادم و عاشق این کار بودم ولی ایشون حتی یبارم اینکارو نکرد و من دست از اهنگ فرستادن برداشتم تا تنبیهش کنم اما یه روز بهم گفت چیکار میکنی من گفتم دارم اهنگ گوش میکنم و گفت ک اسم اهنگی ک گوش میدی رو برام بفرست
و متوجه شدم ک دلش میخواد اهنگامو گوش بده
و چقدر نابالغانه تنبیهش میکنم… چرا بهش درد و رنج میدم چرا باهاش صادق نیستم چرا خود واقعیم نیستم…هرکسی یجوری احساساتشو نشون میده و ایشون راه های دیگ ای داره برای ابراز احساسات
مثلا همینک در برابر اخلاقای نابالغانه من صبوری میکنه خودش یه نوع عشقه
همینک هربار منو میپذیره خودش عشقه
عاشق باشید عاشق باشید … عاشق خودتون باشید و اگر نیازی دارید سرکوبش نکنید اگر نوع خاصی از رفتار رو دوست دارید انجام بدید ولی چون دیگران انجامش نمیدن مخفیش نکنید.. خودتون رو سرکوب نکنید خودتون رو عاشقانه ابراز کنید
دیگرانو بخاطر اینک شبیه شما نیستن تنبیه نکنید و بهشون رنج جدایی و بی معرفتی رو ندید.
نخواید با تهدید و ترک کردن کسی رو تغییر بدید تا دقیقا شبیه شما بشه تا شما بتونید با خیال راحت خودتون باشید.
من دلم میخواست خودم باشم و اون مدلی که دلم میخواست عشقمو نشون بدم اما چون ایشون شبیه من عشقشو نشون نمیداد … خجالت میکشیدم و خودمو سرکوب میکردم و بعد ایشون و با ترک کردن تنبیه میکردم تا شبیه من بشه و من بتونم با خیال راحت خودم باشم… چقدر بچگونه
اینطوری دیگرانم کم کم بهتون اعتماد بیشتری میکنن و حس میکنن شما بالغ شدین
اینم بگم ک من چهار پنج ساله ک دارم بی وقفه و شبانه روز رو خودم کار میکنم از طریق های مختلف
مدیتیشن ..یوتیوب…استاد کتاب.. دقت تو رفتار و زندگی اطرافیان..مصاحبه ادمای معروف و هرجایی اطلاعات باشه مث اسفنج جذب میکنم و تازه یه ذره بهتر شدم و هنوز هیچ چیز واضحی از بیرون تو زندگیم نیست اما خودم حس میکنم یه تغییرات اساسی درونی کردم و روابطم بهتر شده و رنج کمتری رو ب خودم و دیگران میدم… پس کاملا همتونو درک میکنم و بهتون میگم خواهشا عاشق خودتون باشید و از خودتون انتظارات ماورایی نداشته باشید.
چون سفر زمینی ما اصلا راحت نیست پس ب خودتون افتخار کنید و سخت نگیرید به روح زیباتون ک انقدر شجاعت داشته و وارد این سفر شده
سفری پر از رنج و پر از رشد و هدایای الهی .
عاشقتووووووووووونم شما معدود روح هایی هستین که تشنه رشد و بالغ شدن هستید و تمام جهان برای رشد شما بلند میشه و تمام فرشته ها براتون دست میزنن و آواز میخونن و شور و شعفی در اونجا برپاست از این همه تشنگی شما برای جذب آگاهی .
اهنگ “حس ناب_ امیر عباس گلاب” رو دانلود کنید باشه ابراز عشق من به شما
چقدر شما واخلاقتان واخلاق همسر گرامیتان کپی زندگی من وهمسرم هست ومنم دقیقا کارها پرفتارهای که شما انجام دادید انجام دادم تا همین لحظه وهمسرمم مثل همسر شما
وقتی کامنت شما رو خوندم انگار داشتم زندگیمانه خودمو می خوندم
من کامنت شما را همون روزهای اولی که نوشتی خونده بودم و بهش امتیاز دادم
و امشب مجدد خوندم و لذت بردم و تحسینتون کردم
کاملا با شما موافقم زن و مرد باید مکمل هم باشند و کاستی ها یا نقص های هم رو بپوشانند و جبران کنند
امکان ندارد یک زوج که هردو از هر نظر مستقل هستند بتونند با هم زندگی کنند . اصولا وقتی از هر نظر (مالی روابط احساسات و… )مستقل باشند دیگر چه نیازی به ازدواج؟؟
یا دو زوج که هر دو از هر نظر وابسته هستند نیز هم اینطور. نمیتوانند در کنار هم باشند
موفق باشید
چیزهای بیشتری در ذهنم بود که بنویسم که انگار از ذهنم پریدند
و چقد کامنت بسیاااااار روشنگر و زیبایی ترمز مهم خیلی از ماها ،
خودت باش
این ترمز دوکلمه ای دنیایی از حرف و آگاهی توش هست خودت باش بدون هیچچچچ ماسکی که سخته و اگه بتونیم خودمون باشیم بدون در نظر گرفتن حرف مردم مثل آب خوردن تغییرات عالی از جانب پروردگار رو ما پیاده میشه و مثل حضرت موسی که خدا بهش گفت ترا برای خودم تربیت کردم مارو هم برای خودش تربیت میکنه به شرط اینکه بتونیم خودمون باشیم چون اگه خودمون نباشیم در تقلا خواهیم بود و تقلا در قانون خداوند یعنی در سختی بیشتر فرو رفتن
بسیار زیبا در داستان خودتون ،
خودت باشیم و توضیح دادین و برای این آگاهی ناب و ترمز مهمی که بمن یادآوری کردین از شما بسیاااااااااار متشکر و سپاسگزارم بهاران عزیز
سلام به استاد عزیز و بینظیرم ،خانم شایسته ی گل و دوستان عزیز همفرکانسی
استاد ازتون سپاسگزارم برای این دوره ی بینظیر و عالی
من از آموزش های شما نتیجه زیاد گرفتم، ولی این ذهن مقایسه گر نمیذاشت ببینم یا حتی بیام بنویسم تو سایت
من دارم روی یک هدفم کار میکنم و تا یک قدمی نتیجه هم میرفت اما رخ نمیداد
با دوره ی بینظیر کشف قوانین کار میکردم،ک بعد از چند بار تمرین جلسه دوم و سوم، و اون جمله ی خانم شایسته ی عزیز که گفتن ((جهان به نگاهی که ذهنت به امکان پذیر بودن خواسته ت داره ،پاسخ میده، و اونو در قالب افکار ،شرایط ،ایده ها وارد زندگیت میکنه))
و تو تمرین جلسه سوم کشف قوانین فهمیدم یکی از بزرگترین ترمرهام ترمز عدم لیاقته
و از خدا خواستم که منو هدایت کنه
من با خواهرم داریم کار میکنم روی دوره ها، ایشون ذوره ها رو میخرن
صبح پا شدم دیدم دوره رو خریده ،جلسه اول احساس لیاقت رو فرستاده برام ، خیلی خیلی خوشحال شدم و گوش دادم
آگاهی های جلسه اول انقدر نرم،ساده ولی عمیقه
هر چیزی میگین انگار دارین منو میگین
استاد چقدر این مساله مقایسه که از عدم لیاقت میاد ریشه داره، و خدا رو شکر با این آگاهی ها دارم خودشناسی بهتری پیدا میکتم
من گاها حسم بد میشد و نمیتونستم واقعا درک کنم چم شده، یه حس نارضایتی از خودم، حس عجله،حس ناکافی بودن ،راضی نبودن از نتایج ،دیر شدن
تا چند وقت پیش با جلسه دوم عزت نفس بعد از چندین بار گوش دادن فهمیدم میگین خودتونو سرزنش نکنید یعنی چی؟ من فکر میکردم خودمو سرزنش نمیکنم تو این زمینه خوبم، تازه فهمیدم من مدام در حال سرزنش و خودمم ،هی تلاش کزذم و آگاهانه خودمو و کارامو تحسین میکردم و توجه زو میذاشتم روی کازایی ک انجام دادم و طبق قانون اون گسترش پیدا میکرد و فردا کارای مفید بیشتری میکردم
و این قسمت مقایسه رو که فهمیدم تو جلسه اول قشنگ فهمیدم چرا حسم بد میشه گاها چرا عجله میکنم
مثلا من با کار کردن روی این باور همه چیز ساده باید اتفاق بیفته که از جلسه اول شیوه ی حل مسایل یاد گرفتم، این دوره چقدر راحت بدستم اومد، توی وتس اپ
بعد وقتی داشتم کمنت بچه ها رو میخوندم توی فایل معرفی که نوشتن بودن مثلا دارن پول جمع میکنن دوره بخرن، یا مثلا فلان قدر پول اومده یا داشتن خریدن، من چون در یک شرایطی هستم الان و کار نمیکنم، دیدم حسم بد شد، چون آگاهی های این جلسه رو داشتم فهمیدم ذهنم داره مقایسه میکنه بیین اینا درآمد دارن و میخرن یهو بخودم اومدم گفتم چی میگی بابا دوره رو خدا انقد راحت در مدارت قزار داده اومده وتس اپت، بعد باوز کارها ساده انجام میشه که داره جواب میددی نمیبینی داری مقایسه میکنی با بچه هایی ک دارن پول جمع میکنن، یعنی همینقدز ساده و ناخوداگاه این عادت مخرب که از احساس عدم لیاقت میاد، باعث میشد نه تنها نتایج رو نبینم،نعمت خدا رو نبینم ،بلکه شروع کنم به ناسپاسی و مظلومیت نمایی
یعنی همینقدر مخفی و ریز ولی عمیق
خدا روشکر ک فهمیدم،
یک نتیجه ی خوب ذیگه ای که گرفتم اینه که یک درک درستی از قانون تمرکز پیدا کردم،من واقعا تو این اشتباه بوذم از الگو برداری و تمرکز
مثلا من فکر میکردم اینکه فقط یک هدف دارم یعنی تمرکز و سرم تو زندگی دیگران نیست، مثلا انستاگرام رو گذاشته بودم و کسایی که خواسته های منو داشتن فالو میکردم و میدیدم ، گاهی حسم بد میشد و نمیدونستم چرا، الان فهمیدم اون اصن الگو برداری نبوده فقط مقایسه بوده برا همین حالم بعضی وقتا بد میشد و گاهی بجای انگیزه عجله و کمبود منو میگرفت
فعمیدم که من باید یک الگو رو ببینم و امکان پذیر بودن اون خواسته رو تایید کنم،نه اینکه روزانه، بییتم مثلا آقای A (که مثلا همون الگوی منه و دارم نگاش میکنم) رفته پارک، تولد بچشه، امروز ناهار چی خورد، شب مهمونی چی پوشید
حالا من چندتا رو فالو میکردم و تصور کنید که چقدر تمرکزم پخش بود و روی زندگی مردم،پر صورتی ک فکر میکردم روی هدفمه،
همینکه استاد منطق اینو گفتین و فهمیدم، جسارت پیدا کردم و انستاگرامم رو حذف کزدمو و الان طرز درست الگو برداری رو یاد گرفتم
نتیجه ی دیگه ش اینه که خیلی راحت تونستم تو یک کاری از یک آدم درخواست کنم برای یک کار و خودمو لایق این ببینم که اون آدم برام وقت و انرژیش رو بذاره و بدون اینکه دنبال جبران باشم براش. این بری من خیلی بزرگه
نتیجه ی دیگه دیگه ش اینه که یک مهمونی هست و باید براش پول بدیم و بریم ، و اصلا سبک من نیست،اصلا آدمایی که هستن حرف مشترکی باهاشون ندارم، قبلا اگر بوذ میرفتم پولم میدادم که نگن پشت سرم این خسیس هست و برای پولش نمیاد، این سری با این آگاهی ها و اینکه من ارزشمندم صرف بودنم، به راحتی گفتم نمیام ،این قبلا سخت بود برام
ذهنم قبلا نمیذاشت این نتیجه ها رو بنویسم،مقایسه میکرد با نتیجه های بقیه بچه ها و میگفت چیزی نیست
و بزرگترین نتیجه که علت ناآرامیم ،عجله، جنگ درونیم رو فهمیدم که همون مقایسه کردنه
میدونم دوره ی بنطیزی هست،شوق دارم چه شود و مطمینم که اون هدفم که دارم روش کار میکنم و ترمزم عدم لیاقت هست و تیک میزنم و میام اینجا مینویسم با جزییات،چون قشنگ سه روز هست حسم به امکان پذیری خواسته م عوض شده و این نتیجه رو رقم میزنه برام
بینهایت سپاسگزارم ازتون استاد ،از صمیم قلبم دوستون دارم واقعا دارین خوب زندگی میکنید و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردین و براتون آرزوی بهترین ها رو دارم
درود ب دوست هم فرکانسیم واقعااز شما ممنونم ک اینقد قشنگ کامنت کردین نتایجتون رو و باعث شدین منم ب خیلی از باگ هام پی ببرم و بفهممشون از خداوند بی نهایت سپاسگزارم بخاطرقرارگرفتن بین اینهمه دوست ناب خدایاشکرت
اون قسمتی که گفتی چقدرمقایسه کردن ریشه داره ودرمورد تاثیرات منفی که پشتش میاد توضیح دادی
درست مثل یه دومینو
که بعدازمقایسه کردن منتظرتاثیرات منفی مثل ناسپاسی ،ناکافی بودن ،عجله وحس کمبود ورقابت ،سرزنش کردن خود وحتی بعضابه شکل منفی ترتخریب کردن دیگران وقضاوت کردن خودت وهمینطور دیگران و نداشتن ارامش و…خوداین تاثیرات خدامیدونه بازازدل این ها چه چیزهای دیگه ای بیرون میاد
یعنی این همه عواقب ازهمون ریشه مقایسه اومد؟!!!
یعنی واقعا ریشه داروهمینقدرعمیق وگسترده هست !
مثل یه درخت خاردارهست هرچقدربزرگ ترمیشه برنده ترووحشی ترمیشه ودردش همونقدر سوزناک تر وزجراورتر هست وهمه ی ایناازهمون ریشه خراب بود ازهمون مقایسه
بذرنامناسبی وقتی بکاری
انتظارمیوه آبدار وخوشمزه ولذت بخش نباش
منتظرخارهای نوک تیز وحشی باش که باهربارگسترش خودش تودربرخودش میگیره وتورودفن میکنه زیرخلوارها تیغ های کشنده .
عجب پروسه اای عجیبی هست
من خودم این تجربه ی منفی هزاربارانجامش دادم و اذیت شدم واقعا جلوتمام این تاثیرهای منفی وقتی گرفته شد که ورودی هاموکنترل کردم
مقایسه نکردم خودم روو
ودیدم که اصلاخودبه خود کارهای دیگه مثل سرزنش خودم ،احساس بد وناراحتی ونارضایتی وحتی شرک
چون وقتی مقایسه میکنی دلیل عدم پیشرفت این بدونی که نه نمیشه این هاخیلی جلوترهستن نمیشه دیگه
این عواقب منفی خیلی خیلی کم شده
وجاش تاثیرات مثبت اومده چون ورودی کنترل شده
وچقدراهمیت کنترل وروی هامهم هست .
این که گفتی به محض فهمیدن این موضوع اینستاگرام حذف کردم دقیقا من هم ندارم این برنامه خیلی وقته پاکش کردم وچقدراروم هستم وواقعامیترسم برم نصبش کنم
برای کارم الزامی هست ولی این آرامش خیلی دوس دارم
وحداقل اگرمجبورهستیم که داشته باشیم به صورت کنترل شده باشه
سلام استاد عزیزم مریم جان نازنینم و همه دوستان هم خانواده
خدا رو از صمیم قلبم شکر می کنم که به همراه دخترانم در مدار دوره احساس لیاقت قرار گرفتیم و با اکانت سمیه جان در این دوره مشارکت داریم و کامنت می نویسیم
دوره احساس لیاقت اصلاً اسمش یه احساس ارزشمندی دیگه ای به انسان میده
و چقدر من از این آگاهی خوشحال و شادم که من بی هیچ قید و شرطی لایقم و ارزشمندم من منحصر بفردم و لیاقت و خود ارزشمندیم غیر قابل مذاکره است
چقدر پر از انگیزه شدم بقول آقارضا عطار روشن عزیز این دوره داره یه ذوق و شوق از احساس تحول و تغییر در وجود ما ایجاد می کنه
من خیلی وقته که تو فضای مجازی نیستم و مدتیه که دارم یاد میگیرم و تمرین می کنم خودمو دوست داشته باشم با خودم در صلح باشم و سعی می کنم سرم تو کار خودم باشه
ولی مطمئنم که با این دوره و تعمق و کند و کاو بیشتر در رفتارهام باگ های ریزی رو که تا حالا بدرستی تشخیص ندادم شناسایی می کنم و اصلاح می کنم
در پناه رب العالمین شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید
خدارو هزاران مرتبه شکر به خاطر همه چیز و تک تک این ثانیه ها و واین لحظه ها و این انگشتان نازنین و پرقدرتم که در اراده خداوند روی کیبرد لب تاپ به رقص در اومدند.
استاد عزیزم مدت زیادی بود دیگه حال هوای استفاده از قانون رو نداشتم با اینکه خیال میکردم روی خودم کار میکردم .
خیلی برام سوال بود چرا اینقدر من وضعیتم و بهبودم داره مثل موج سینوسی پایین و بالا میره و و کم وزیاد میشه و اصلا متوجه اوضاع نمیشدم چند روزی دریایی از انرژی و چند روزی از روز اول بدتر نسبت به همه چیز نامید و مایوس .
چند روز پیش من از سر کار بر میگشتم و به سمت مترو امام خمینی سر م رو به آسمان کردم و ابرهای زیبایی رو توی نور ماه دیدم و پا از قدم برداشتن بر داشتم یه محوطه بزرگی جلوی یک ساختمان نیمه ساز بود یک پیاده روی بزرگ سنگ فرش شده ، کسی دور و برم نبود ولی چند متر اون طرف تر صدای شدید هیا هوی شهر به گوش میرسید . سر به آسمان کردم و راستشو بگم خیلی خسته شده بودم و کمی ناراحت ولی میدونستم که نباید توی این حال بمونم همون طور به آسمان خیره بودم گفتم خدایا چی شده من چم شده خودت کمکم کن اومده بودم تورو پیدا کنم انگار خودم رو هم گم کردم .اشکم در اومد گفتم بابا انگار یه اشکال اساسی توی کار هست . من هر روز سعی میکنم که احساسم رو خوب کنم از تمرینات ستاره قطبی بگیر تا ورزش های قانون سلامتی و مرور جلسات ثروت از فایل هایی که توی روز دارم گوش میدم از کامنت هایی که میخونم از فکر کردم در مورد قوانین و همه آخه چرا من باید حالم این باشه ؟
سوال ، سوال ، سوال، خلاصه چند روزی شاید هم چند هفته ای تو ی لاک خودم بودم به شدت و یه روزایی که در آمدم رو به افزایش بود حالم خوب بود نه اینکه پوله عامل حال خوب من باشه بلکه این که من ایمانم به قانون باید قوی تر بشه و میگفتم داره درست میشه ادامه بده ادامه بده حمید عزیز و دوباره چند روز بعد دوباره می افتادم پایین ، دیگه گفتم بابا این جوری نمیشه آخه که خدایا خودت کمکم کن .
خلاصه توی افکارم قوطه ور بودم بازم فایل گوش میدادم بازم خودم رو به یاد می اوردم دوره حل مسائل رو کمی کار کردم و رها کردم گفتم مشکلم توی ترمز های ذهنیه بعد کشف قوانین رو شروع کردم و دوباره رهاش کردم .
اصلا نمیدونستم کجای کار مدار فرکانسیم انگاری مثل توپ پینگ پونگ بین مدار ها جابه جا میشدم .
خوب خدارو شکر به لطف دوره عزت نفس من یک عادتی که برای خودم ساخته بودم معمولا پنجشنبه ها رو اختصاص داده بودم به خودم و جایی که دوست دارم توی کافه کتاب های شیک و تمیز سطح شهره که میرم میشینم و مینوسیم و یا کتاب میخونم و یا مرور دوره های استاد رو توی دفتر هام رو میکنم و خلاصه با خودم نهایت لذت رو میبرم . توی این دوتاپنجشنبه آخر به درک
خ خوبی رسیدم و منی که مدتی بود از کامنت گذاشتن توی سایت دور شده بودم الان ساعت 1.5 شب بهم الهام شد که بیام توی سایت و مسئله ای رو که درک کردم بنویسم که هم رد پایم باشه و هم کمکی به هر کسی از دوستانی که به این متن هدایت میشوند بشه .
و اما ترمز ذهنی من که توی همه جنبه ها ریشه داره :
خوب من شرح حالم رو توی کامنت ها ی مختلف به شکل های مختلف توضیح داده بودم ولی اینجا بازم یه مختصر ذکر میکنم .
من حدود 12 سال توی کار مهندسی برق و اتوماسیون صنعتی فعالیت داشتم اونم فعالیت شدید و پیاپی و نفری بودم که توی منطقه خودم نامبر وان بودم و کلا صفر تا صد پروژه رو خودم به تنهایی و یا با نیروی کار انجام میدام و خدارو شکر هر روز رشد میکردم از لحاظ فنی و برای خودم کسی شده بودم و شب ها تا دیر وقت به عشق کار میکردم ولی همیشه به این موضوع فکر میکردم که چرا من انقدر در جا میزنم ، چرا رشد نمیکنم با اینکه کارم خوبه خدماتم خوبه ولی رشد در کار نیست
و چند سال هست که اوضاع بهتر نمیشه شب ها توی محیط کارم که خسته میشدم مینشستم و شاید ساعت ها فکر میکردم اون روزا هنوز با استاد اشنا نشده بودم و لی غرق در تفکرات خودم میشدم و از درون خودم سوال میپرسیدم که بابا این جهان چطوریه من کیم خدا کیه و همش یه سری جواب های سطحی از مذهب شنیده بودم ولی قلبم آروم نبود و بازم میپرسید تا اینکه خداوند منو به سمت استاد عزیزم آشنا کرد و تمام سوال های من پاسخ داده شد .
خلاصه با قانون آشنا شدم و سعی میکردم مرتب روی خودم کار کنم دیگه بعد از دوسال آشنایی با استاد سال 99 بعد از اتمام یک پروژه هر انچه را که ساخته بودم رو از منزل شخصی از کسب و کار و نیرو های کاری که داشتم همه رو رها کردم و دیدم من مدتیه که میخوام محاجرت کنم و اگر بخوام هر کاری بکنم باید ماه ها درگیر باشم و توی یه شب تاریک توی کوچه باغ های تاریک توی دل تاریکی شب چشم به ماه دوخته و با خدا صحبت میکردم که خدا شاهده این صدای بلند زمزمه شد که حمید عزیزم اگر میخوایی محاجرت کنی الان وقتشه .
شب جمعه بود فردا صبح فقط به همسرم گفتم من میرم و پا به جاده گذاشتم و گفت الان هر حرفی یا هر اقدامی بخوام بکنم من رو متوقف میکنه و بی خیال همه چیز شدم و فقط رفتم توی جاده و گفتم خدایا کجا برم و فقط تهران توی ذهنم بود و رفتم خلاصه کنم با اینکه پولی نداشتم و حتی بدهی ها ی زیادی داشتم رفتم و خلاصه بعد از چند ماه همه شرایط جور شد و خداوند در ها رو برام باز کرد کار آزاد و خونه و همه شرایط درست شد .
و اومدم کاری که کردم توی قسمت فروش لوازم برقی که مربوط به شغلم بود و همیشه میگفتم که دوست دارم مثل قبل کار
پروژ ه بگیرم و کار کنم و هر بار استاد توی دوره ثروت و دیگر فایل ها میگفت مسیر مورد علاقه دقیقا میفهمیدم که چی میگفت ولی بازم اون ندایی که میگفت توی همین مسیر بمون خیلی قوی تر بود با اینکه بازم برای این کار هم کلی زحمت کشیده بودم ولی حاظر بودم کلا دوباره از اول شروع کنم ولی فقط چیزی که میشنیدم این بود که باید همین جا رشد کنی
خوب روز ها میگذشت و مدام سعی میکردم حالم رو بهتر و بهتر کنم و لی اصلا دلیل رو نمیفهمیدم که اون روز ها ی اول من حالم خیلی بهتر بودبا اینکه فقط داشتم روی فایل های رایگان استاد کار میکردم پس چیه قضیه ـ؟
تا اینکه استاد این مدت درمورد احساس لیاقت صحبت کرد و هی نشونه ها اومد و چند بار متن دوره رو خوندم و دیدم واقعا بزرگترین پاشنه ارشیل منه و داره حتی تمام نتایج های منو از باور های دیگه به باد میده و حال قضیه رو من چطور فهمید م ؟
من این روز ها که فقط داشتم کار فروش رو انجام میدادم که اون هم خودش تخصص بالایی میخواد و همه قطعات صنعتی با کد و مشخصات فنی و خودش یه پروسه مهندسی داره هر چقدر من هی به خودم میگفتم که بابا این کار هم خیلی مهمه خیلی دارم به جامعه صنعت کمک میکنم ذهن میگفت نه کار قبلی بهتر بود که این همه دستگاه و فلان رو راه مینداختی مگه حالا چی کار میکنی یه قطعه میخری میدی به اون یکی اینم شد کار . تو با این همه تخصص و مهارت اخه این چه کاریه حد اقل اون جا همه بهت میگفتند مهندس .
و خلا صه دوباره دیدم که قبلا من خودم دیدگاه خوبی نسبت به فروشندها ندارم و چند ماهی شروع کردم روی باورم نسبت به فروشندگی کار کردم که مثلا کاسب حبیب خداست , ابتدای خط صنعت از همین فروش لوازم شروع میشه ، کار من تخصصیه من ازم همین مهارتم دارم استفاده میکنم و….
و هر روز هم روی فراوانی و هم روی این باور ها کار میکردم خلاصه میدیدم داره نتایج مییاد دوباره چند ماه بعد افت میکرد اصلا دیگه بریدم . گفتم باید من به راحتی این کار رو انجام بدم این درست نیست که به سختی پیش بره همون طوری که استاد توی حل مسایل توضیح داد.
خلاصه بگم که توی همین خلوت کردن ها با خود حمید عزیزم و مرور گذشته این رو متوجه شدم که من توی کار قبلی و توی دوران نوجوانی به خاطر آسیب هایی و لطمه هایی که به عزت نفسم خورده بود فقط و فقط میخواست خودم رو ثابت کنم و نشون بدم و تمام سعی خودم رو میکردم که تایید بگیرم و از انجام اعمال مذهبی بگیر تا کار های خونه و کمک به پدرم توی مغازه و توی کارم هم که شروع به کار کردم تمام وجودم رو میگذاشتم و سختی به جون میخریدم تا اینکه تعییید بشم و کار رو به نحو احسنت انجامش بدم حال این که کار رو خوب انجام بدم بد نبود این که بخوام به خاطر تایید شدن اون همه سختی رو متحمل بشم بد بود .و خلاصه سال ها گذشت و من به همین منوال کار کردم .و الان در موقعیتی هست که خوب خیلی خیلی راحتر از قبل پول میسازم ولی اون احساس رضایت کاری نیست و فقط به این دلیل که قبلا من همش برای کارهایم تعیید میگرفتم ولی الان خیر و در اصل احساس لیاقت من و ارزشمندی من به واسطه یه عامل بیرونی تایین میشد .
در اصل من اگر اون کارهای سختت رو انجام میدادم و تعیید میگرفتم احساس ارزشمندی میکردم ولی الان خبری ازش نیست و یاد صحبت های خانم شایسته توی دوره دوازده قدم افتادم که در مورد آرایش کردن میگفت اند که اون احساس ارزشه از تعیید توسط دیگران بود .و به قول ایشون روی یک بنای سستی و یک عامل بیرونی بنا شده بود که اگر آرایش نمیکرد و اون تعیید رو نمیگرفت اون ارزشمندی هم و اون لیاقت رو هم از دست میداد.
و دقیقه نمیدونم چرا من توی اون جلسه به این نتیجه نرسیدم با اینکه بالای 20 بار به شکل های مختلف اون جلسه رو گوش داده بودم و خیلی از فایل های مشابه .
در اصل من هم همین طور بود تمام عزت نفس و اعتماد به نفس من روی بنای سستی و یه عامل بیرونی به نام مهارت بالای شغلی ام بنا شده بود به جای اینکه روی این فنداسیون که من به خودی خود به نفسه به قول استاد توی عزت نفس ارزشمندم فارق از هر نوع مهارت و یا ویژگی خاص و روی این بنا بشه روی کار های فیزیکی بنا شده بود و به محض انجام ندادن تق همه میریخت پایین . و این مدتی که من اون کار های قبلی رو انجام نمیدادم متوجه این موضوع شدم
و اونجایی که خانم شایسته توی مقاله احساس لیاقت توضیح میداددند که این شاه ترمز همه دستاورد های قبلی رو هم به باد میده من فهمیدم که دقیقا اره خودشه خودشه و یا اونجا که استاد توی جهان بینی میگه مثل یک سبد میوه که میوه گندیده میزنه همه میوه ها رو خراب میکنه و ما حاضر نیستیم برشداریم اون عامل خرابی رو یا اون غورباقه زشته رو اول قورت بدیم .
ولی برام جای تعجبه که چرا باید الان متوجه این موضوع بشم یعنی انگار همه این مدت من دونه دونه این میوه خراب های توی سبد رو برداشتم تاز ه رسیدم به عامل خرابی و من این مدت هر چقدر تلاش میکردم هی میوه های بالایی رو درست میکرد میوه های خوب میگذاشت بازم چند روزه دیگه بازم خراب میشد یا مثل اتاقی که هی سقفش چکه میکنه و نم میده ما هی میاییم رنگ میکنیم و نمیریم اون عامل خرابی رو که خرابی ناودان هست رو درست کنیم .
شاید هم قبلا متوجهش شده بودم ولی جدی نگرفته بودمش .
من هنوز این دوره احساس لیاقت رو تهیه نکردم استاد ولی میدونم که بزرگترین پاشنه اشیل منه و به محض هم مدار شدن تهیش میکنم ولی الان هم بیکار نیستم میدونم که باید تمام وجودم رو برای درست کردن این مسئله بزارم و توی همین چند روز هم که شروع کردم اصلاحش کنم کلی نشانه های خوب برام اتفاق افتاده .
ممنون استاد عزیزم نمیتونم هیچ جمله تشکر و یا سپاسی رو در قالب این کلمات براتون بگم فقط دوست دارم احساس قلبی منو درک کنید و خوشحال بشید .
بنام الهه عشق
سلام و درووود بر خانواده صمیمی عباسمنش دات کام
تجربیات زیبایی بود لذت بردم و سپاسگزارم
در مورد حس ارزشمندی میخوام بگم که من از اسفند 1401 بود تقریبا تهران اسنپ کار می کردم گاها و من حمید که تا 3 سال قبل تهران نرفته بودم
و اصلا شناختی نداشتم از تهران و بت بود توی ذهنم
به لطف خداوند از زمانی که هدایت شدم برای اولین بار رفتم تهران دیگه بصورت زنجیره ای من رفت و امد داشتم تا اینکه برای دیدن فراوانی ها قدم برداشتم و از شمال تا جنوب
و از غرب تا شرق تهران رو گشتم و فراوانی رو دیدم و همش در حال تحسین کردن بودم و لذت میبردم و کلی اتفاقات خیلی خوب برام افتاد.
و به شناخت خیلی بیشتری از خودم رسیدم
متوجه شدم چقدر آرامش دارم من
و تمام کسایی که توی ذهن من بت شده بودن و در سطح بالایی زندگی می کنند از من ارزشمندتر نیستند
چون ما انسان ها همیشه ظاهر ور دیدیم و قضاوت کردیم خودمون رو و مقایسه کردیم
خیلی افرادی رو میبینی با اینکه در مدار آگاهی نیستند و حس ارزشمندی رو در درون ندارند و با خودشون در صلح نیستند و داشتن ثروت هم کمکی بهشون نمیکنه به آرامش برسند
فهمیدم من خیلی ارزشمندم اینکه روز ب روز ب صلح درونی بیشتری می رسم و از درون باید به خواسته هام برسم
وقتی من از درون حسم خوبه و شادم در دنیای بیرون هم به آرامش و شادی بیشتری می رسم و در شرایط و موقعیت های بهتری هدایت می شوم .
روزهایی بود که من فقط رها بودم و قصدم لذت بردن و در لحظه حال بودن بود و چقدر راحت هدایت می شدم و پول براحتی به سمت من میومد
و روزهایی بود که نیت می کردم از صبح تا شب ان مقدار پول بسازم و و اذیت می شدم و به چالش هایی بر میخوردم
وقتی دیگه رها کردم و گفتم میخوام فقط در لحظه باشم و توجه ام رو میزاشتم روی زیبایی ها خیلی راحتتر پول می ساختم و در مدار انسان هایی قرار میگرفتم که حال و احساسشون بهتر بود و با خودشون در صلح بودن
و متوجه شدم بشین خونه و هر چقدرم بخوای روی خودت کار کنی تاثیری ندارد تو باید در دل حرکت کردن لذت ببری و آگاهانه توجه ات رو بزاری روی زیبایی ها و باورهای توحیدی ات و تکرار کنی
کسی که حس ارزشمندی داره میدونه که همیشه همه چیز به نفع اوست
میدونه که هر کاری بخواد انجام بده نشد نداره براش
میدونه که جهان همیشه در حال رشد و گسترش هست و حمایت میکنه از کسانی که میخوان به رشد خودشون و رشد جهان کمک کنند
وقتی با خودت در صلحی غیرممکنه از بیرون مورد ناآرامی قرار بگیری.
جهان دقیقا حسی که بخودت رو داری برمیگردونه بخودت
ما همیشه قدرت دادیم به عوامل بیرونی و دلیل بدبختی و حال بدمون رو حکومت و دولت و قیمت دلار و …. دیدیم توی همین شرایط هم هستند کسانی که هر اتفاقی بیفته همه چیز به نفع اون هاست چرا ؟
چون برای خودشون ارزش قایل هستند و با خودشون به صلح رسیدن و باور دارد هر اتفاقی بیفته باعث بهتر شدن اوضاع برای اونا میشه
خیلی خوشحالم به هدایت قلبم توجه کردم و کلی زیبایی ها رو تجربه کردم
کلی تغییر کردم و نگرشم به جهان تغییر کرد و نسبت به حمید سال گذشته کلی پیشرفت داشتم و سپاسگزار خداوند ممنونم که کامنتم رو خوندین براتون بهترین اتفاقات عااااالی و فوق العاده رو آرزو می کنم فعلا خدانگهدار
به نام خدای مهربان
استاد عزیزم سلام و خدا قوت
باز ی تحول جدید در سایت
خدا رو با افتخار شکر میکنم که منم این دوره رو خریدم و روی خودم دارم کار میکنم.
استاد شما چیز جدیدی توی دوره هاتون کشف نمیکنید و یا آموزش نمیدید(یعنی فقط ی اصل رو میگید) مثل متد های جدید موفقیت هر روز به ی عنوان و اشکال با اسم های عجیب و غریب رواج پیدا میکنه
شما یک اصل رو از زوایای مختلف برای ما آموزش میدید.تا ما اون اصل و بهتر درک کنیم.
استاد شما خودتون توی فایلی گفتید من همیشه روی ی اصل دارم میرم جلو
اصلی که ما خودمون در هر لحظه به واسطه فرکانس هایی که می فرستیم از جهان باز خورد متناسب با آن رو دریافت میکنیم.
توی این اصلی که همیشه میگید هیچ تغییر ایجاد نمیشه .
استاد توی جلسه 9 دوره بی نظیر عزت نفس گفتید با بروز رسانی که کردید این دوره توی تمام دوران زندگی بشری قابل استفاده هست و مربوط به ی زمان و دوران خاصی نیست و من واقعا لذت بردم و چقدر از اون من نتیجه گرفتم.
استاد چیزی که همیشه میگید اینکه هر دوره ای جدیدی که میذارید یعنی به وضوح بیشتر ی از قانون می رسید که دوره جدید درست میشه.
و من واقعا خوشحالم که مسیر درست از قانون را در دستم دارم.
دوره رو با افتخار با خانمم خریدم و روی خودمون داریم کار میکنیم.
خدایا بی نهایت شکرت
سلام استاد عزیز
سلام دوستان خوب خودم
خوشحالم که در حال نوشتن این کامنت هستم
احساس لیاقت واقعا برای من یک ترمز و یک پاشنه آشیل بوده است
این باور خیلی اوقات سبب می شود که من نتوانم حرف خودم را بزنم
نتوانم از خودم دفاع کنم
یا از حق خودم را بگیرم
یا اینکه در کسب و کار خودم بهترین خودم را ارایه بدهم
نتوانم برای خودم کار کنم و از مهارت های خودم نتیجه بگیرم
همه اینها ریشه در درون من دارد
همه اینها به این بسته است که من نمی توانستم بهترین خودم را ارایه بدهم واین بخار ترس ها و نگرانی های است که در ذهن من وجود دارد
همه این اتفاقات زندگی من ریشه در باورهای من دارد
زمانی که من احساس عدم لیاقت می کنم و از درون خودم این حس و باور را دارم بی شک جهان هستی هم همین نوع برخورد را سر راه من قرار می دهد
زمانی که خودم را شایسته نمی بینم
زمانی که نمی توانم ارزشمندی خودم را بالا ببرم
احساس اینکه دیگران به من توجه کنند
احساس اینکه دیگران از من تعریف کنند
احساس اینکه دیگران من را مورد تایید قرار بدهد
همه اینها بخشی از احساس کمبود لیاقت در درون من می تواند باشد
نیازمند شنیدن تایید از دیگران
نیازمند شنیدن جواب بله از دیگران
نیازمند شنیدن همه چیز خوب است از طرف مقابل
نیازمند مورد توجه قرار گرفتن توسط دیگران
اینها همگی بخشی از احساس لیاقت است که در وجود من باید وجود داشته باشد و من باید بتوانم روی خودم بیشتر و بهتر بتوانم کار کنم و آنوقت است که من می توانم به ارامش و کمال برسم
می دانم که ریشه همه همه خوشبختی ها در درون من داشتن حس و حال خوب در ذهن خودم است و این حس و حال خوب فقط و فقط از احساس لیاقت در من ساخته می شود
نکته های زیبایی استاد در این فایل های خودشان گفتند و واقعا هر چه بیشتر بیشتر توضیح می دهند چه نکته ها و چه ترمزهایی در ذهن خودم پیدا می کنم که من قبلا اینگونه بوده ام و اکنون باید روی خودم کار کنم تا از این عدم لیاقت فاصله بگیرم
از خدای مهربان می خواهم که من را به این دوره عالی هدایت کند
ممنونم استاد عزیز بخاطر تهیه این فایل عالی
امروز صبح من به محض اینکه بیدار شدم هدایت شدم که این فایل را بشنوم و واقعا برای من ارزشمند بود و نکته هایی عالی را برای من روشن ساخت
سپاس از خدای مهربانی
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام الله بخشنده و مهربان
خدایا یه تشکر از صمیم قلبم برای اینکه خدایم هستی وزمین وآسمان را مسخر ما ساختی
ویژه تشکر بابت استاد عزیزم بابت این دوره که حتما هدایت از الله مهربان بوده که این دوره بی نظیر را آماده کردید
یه تشکر هم بابت اینکه کامنت این بنده را درابن قسمت قراردادید
میدونید استاد این دویه روز که به این دوره هدایت شدم فکر و ذکر وشب وروز همش در حرف های شما در این دوبخش میگذره
همش میگم من باید این دوره را کار میکردم تا اول خودم را بشناسم ولیاقت را در خودم ایجاد کنم بعد ثروت خوشبختی وهر چی میخوام خودجهان به من تقدیم میکنه
با خودم میگم وقتی من احساس لیاقت کنم درونی اون وقت احساسم خوبه اون وقت آرامش دارم اون وقت احساس خوب اتفاقات خوب وثروت ونعمت سرازیر میشه سمتم
به عالمه سوال تو ذهنمه که بپرسم
که ایمان دارم همش در این دوره جواب میگیرم
به خدا یه ذوقی دارم یه عشقی یه سرزندگی در من ایجاد شده که قابل وصف نیست
همش از خدا تشکر میکنم که من را در فرکانس این حرف ها قرار داد
احساس میکنم خدا داره لبخند میزنه بهم که درست اومدی بیا این پازل را درست بزار بقیه پازل ها درست میشه انگار لبخند خدا را میبینم که بهم میگه این حرف ها را تو میدونستی فقط یادت نبود
تو از اون موقعی که کنارم بودی لایق بودی هر چی میخواستی داشتی ولی با اومدن روی زمین یادت رفت و خودت را فراموش کردی
خواستی مثل بقیه باشی ولی تو منحصر به فردی تو نسخه اصل خودتی
میدونید استاد من با این منطق به لطف خدا برای خودم این مطالب شما را در ذهنم قوی تر کردم که هر انسانی یه ظاهر ودرون متفاوت از بقیه هست با افکار وفرکانس خودش
اگر خدا در مشیتش بود همه انسانها را مثل هم با یه آرزو وخواسته های مشترک خلق میکرد ولی هذکدوم از ما را متفاوت از هم آفریده حتی اثر انگشت هامون هم متفاوته
پس من باید راهی که هدایت شدم از قبل از تولد وبرای اون هدفم اومدم دنبال کنم نه بخوام مثل بقیه باشم
اینجوری هم احساسم نسبت به خودم خوبه هم از خودم راضیم که از بقیه کپی نکردم هم سپاسگزارترم
وخدا هم لاجرم نعمت وثروت رابرای این بنده ها میخواد
انگار یه آگاهی های ناب ودر زمان متفاوت از دوروز پیش دارم زندگی میکنم
زندگی من داره جدا میشه قبل از این دوره وبعدش
فقط همش میگن خدایا شکرت که این دوره را از ابتدا با شما دارم کار میکنم
خدا داند با پایان این دوره چه نسخه ای بشیم اصل وخالص
یا حق
بنام یگانه هستی
سلام به سمیهعزیز ودوست داشتنی
دوست خوبم چقدر حس وحالت نابه وچقدر کامنتت برام یاد آوری های خوبی به همراه داشت وقتی اشاره کردی که حتی اثر انگشت های ماهم فرق داره یادم آمد قبلا همیشه به خودم میگفتم فهیمه تو منحصر بفردی شاید هزارتا فهیمه تو دنیا باشه ولی هیچ کدامشون تو نیستی وتورم هیچکدوم از آنها نیستی وچقدر این یادآوری برام شیرین بود که براثر فراموشی یادم رفته بود مسیر دستیابی به خواسته هام را
سمیه جان وجودت سرشار ازعشق الله ومزین به نور الهی
سپاسگزار وجود ارزشمندتم وخدروشاکرم که همکلاس شما عزیزان در این دوره ارزشمند هستم
میبوسمت
یاحق
سلام و سپاس به خدایی که منو با این عزیزان ودر این گروه توحیدی تحقیقات عباس منش و در قسمت احساس لیاقت هم فرکانس کرد تا اینجا بمونم و با مطالعه این بهترین کامنتها خودمو در فرکانس خرید و تهیه این دوره قرار بدم
الهیییییییی بی نهایت سپاس
و تشکر ویژه از شما خواهر گلم سمیه خانم گل خواهر توحیدی ام که کامنت بسیااااار زیبایی رو قرار دادین که یادآور این شد ما همه منحصر بفردیم و از اول لایق بهترین ها بودیم که اگه نبودیم از بین میلیونها اسپرم ما اینجا نبودیم اومدیم چون لایق برخورداری از تمام نعمتهای جهان مادی بودیم اگه لایق نبودیم چرا خداوند مارو خلق کرد بعدش گفت وسخرلکم مافی سماوات و ما فی الارض چرا گفت ترا آفریدم تا جهانم گسترش پیدا کنه برای همین همه مون آرزوهای متفاوت داریم تا جهان متنوع گسترش پیدا کنه نه یکنواخت و دلزده الهی شکرررررررر خواهر گلم ممنونم که روزنه ای دیگر و در وجودم گشودی با کامنت زیباتون که بله ما از ازل لایق بهترینها بودیم ما از ازل منحصربفرد بودیم از ازل خدا این نعمتها را برای ما خلق کرد فکر کنیم اگه ما انسانها نبوده باشیم دیگه این نعمتها چه ارزشی داشت هیچ همه چی با ما ارزش پیدا میکند و ماااااا بایددددددد این مسله مهم و درک کنیم باورررررررررر کنیم که ما ارزش مون بسیااااااااااار بالاست
به امید موفقیت همه دوستان گلم مخصوصا خواهرگلم سمیه خانم گل.
باتشکر فراوان ارادتمند همه بزرگواران دوست داشتنی
سلام به خدا محرم راز من
سلام به استادم
و سلام به همه دوستان
وای وای که این دوره داره چکار میکنه
میخام یه نتیجه بگم
من دوره رو نخریدم اما فقط با همین خوندن نتایج دوستان که جوری رفته بودم تو بحرش،و میگفتم واااو یه همچین نتایجی اتفاق میوفته خدای من
بعد همون موقع در خونه رو زدن،بچه داداشم بود گفت عمه این کاپوچینو رو برای تو خریدم چون دوس داری
یه بچه کوچولو دوم ابتدایی،درحالی که همیشه اصرارش میکردم که بره برام از سوپری خرید کنه،خدای من اینطور میشه شاید این کوچک باشه اما یه نشانه است
خداشکر
خدایا کمکم کن هرچه زودتر دوره رو بخرم ای سریع الجواب ای خدای توانا
به نام تنها قدرت جهان
سلام زهرای عزیزم
شـک نکن که به زودی صاحب این دوره هسـتی عـزیـزم. من یه نشونه توی همین پیامت دیدم تو همین معجزهای که به گفته خودت با خوندن پیامها و نتایج دوستان و البته به خاطر حس خوبِ خودت اتفاق افتاد. ببین برادرزادهت چی گفته! : «عمه این کاپوچینو رو برای تو خریدم چـون دوس داری»
دیدی؟ چه نشانهی قشنگی! خدا از زبان بچه حرف میزنه و میگه برای تو میخرم چون دوس داری :)))))) عاششششقتم که انقدر مشتاقی و انقدر انرژیت خوب و مثبته و انقدر قشنگ معجزات رو میبینی و با گفتنش تحسین میکنی. شاد باش و احساس لیاقت داشته باش عزیزم چون تو لایق بهترینهایی، خود تو کسی هستی که خدا عاشقشه پس معلومه اگه طبق قانونش شاد باشی و احساست اغلب خوب باشه میرسی به هرآنچه که بخوای.
سلااااام
دارم به پاسداشت این پیام زیبای تو برایت مینویسم در حالی که اشک من روان است چون دارم خدا رو احساس میکنم. از فکر اینکه همونطور که گفتی خدا از زبان بچه بهم میگه برای تو میخرم چون دوست داری)))))همینطور اشک شوق میریزم. برای من همین صبح که وقتی بیدار شدم اولین تجربه قشنگ من اینه که یکی از بندگان خوب خدا برام پیامی گذاشته و از عشق خدا به من گفته معجزه ای زیبا و تجربه ای زیبا است.
حوری عزیز دارم فکر میکنم که ما با نشناختن خدا چه ظلمی به خودمون کردیم. در حالی که خدا واقعا همونیه که عاشق ماست و بهترین عاشق ماست و بهتر از هر کسی دیگر عاشقی میکند برای ما و باور به همین گلستان میکنه برای ما. دیروز و دیشب قفلی زده بودم روی یک تیکه از صحبت های ازاده با استاد.اونجا که گفت:اینقدر من به خدا اطمینان دارم و دلیل اطمینان من به خدا اینه که خدا خودشو به من ثابت کرده توی خیلی جاهای زندگیم که چرا خوشحال نباشم.وقتی که اون پادشاه دنیاست و اون قدرت مهربان و توانایی هستش که برای من بهترین بهترین هارو میخواد بنظر من باید خوشحال باشیم.
این یه تیکه رو بریدم و هی روی تکرار گذاشتم. من فایلهای گفتگو استاد با ازاده رو چندبار کامل گوش دادم. این تیکه که ازاده اینارو گفته یادم نمیاد اصلا که قبلا شنیدم اما دیروز برام خیلی بولد شد و احساس خاصی در من بوجود اورد.
حوری جان جدیدا من دارم سعی میکنم باور کنم که خدا عاشق منه و اون چیزی که شنیدم که خدا از خودم هم بیشتر برام خوبی ها رو میخواد رو دارم سعی میکنم باور کنم
و حالا از زبان تو
خیلیییییی ممنون که برای من نوشتی و اگر بدونی چه حس خوب و چه انرژی در من جان گرفت که خیلی خوشحال میشی و میگی چه خوب که نوشتم.
ان شالله بهترین بهترین ها برای تو اتفاق بیوفته که فقط خوشحالی رو تجربه کنی.
اِنَّ اللّه َ جل جلاله یَقُولُ: عَبْدى ! خَلَقْتُ الأَشیاءَ لِأَجْلِک وَ خَلَقْتُکَ لِأجْلى…
خداوند متعال مى فرماید:
ای بنـدهی من! همـه چیز را به خاطر تــو آفریدم و
تـو را بـه خـاطر خـودم…
(حدیث قدسی)
زهرای عزیزم
منــم تو چشـمام اشک جمع شـد. خدا رو شکـر برای این نشانهی قشنگ. خدارو شـــکر . ممنونم ازت به خاطر این پیام قشنگت و تحسینت میکنم به خاطر این حس نابت و پیدا کردن عشــق خدا، همــون تکه از پازلِ خوشبختی که خیلیها سالها دنبالش میگردند. و این عشق از طرف خداست… خدایی که عاشق بندهشه، خودش ما رو ساخته و از خودش برامون مایه گذاشته. دیگه چی بهتر و بیشتر از این؟!! جوری عاشق بندهاش هست که باقی آفریدههاشو مسخرش کرده، تمـام جهــان رو در خدمت ما قرار داده…
زهرا جانم، باورهای توحیدی که گفتی داری سعی می کنی بسازی، اگر خیلی تکرارش کنی و در موردش خیلی با خودت حرف بزنی حتما باورش میکنی. دیدی که این باورهای قشنگ آزاده، براش چیکار کرده! خب اگر برای آزاده شده، پس برای من و تو هم میشه.
خیلی خوشحال شدم که پیامم را دوست داشتی و اینو بدون که قصد نوشتن نداشتم و اصلا تو شرایطی نبودم که تمرکز داشته باشم ولی یهو بهم گفته شد: این نشانه را ببین و به دست صاحبش (یعنی زهرای عزیزم) برسان!
یه سری باورهای توحیدی هست که دوست دارم برات بفرستم اگر تونستی توی دفتر بنویس و هر روز به محض بیدار شدن، (اگر خودت برنامهی خاصی نداری) بخون…. با عشق بخون… با ایمان بخون… و باورش کن.
عاشقتم و بدست تنها قدرت و تنها پادشاه عالم می سپارمت.
خداوند طرحی عـــالی برای زندگـی من دارد. او گامهای مرا هدایت میکند، گرچه هیچوقت نمیدانم چگونه این کار را می کند.
میدانم که او هر کاری می کند به نفع من است و طبق زمانبندی خداوند، همه چیز در زمان مناسب خود برای من رخ می دهد
من باور دارم که به محض اینکه به خداوند توکل کنم، او هم برنامهاش را برای زندگی ام تسریع می بخشد.
خداوند از همه آن چیزهایی که می خواهم و فکرشان را می کنم، بسـیار فـراوان و بی حد و حصر، به من میبخشد.
چون خداوند را می پرستم و او را در اولویت زندگی خودم قرار میدهم، نعمت هایش به دنبالم می آیند و از من سبقت می گیرند.
من در زمان مناسب، در مکان مناسب خواهم بود.
الطاف الهی مرا محاصره کرده اند، مردم راهشان را کج می کنند تا به من خوبی کنند.
هیچکس، هیچ بیماری یا ناامیدیای نمی تواند جلوی برنامـهای که خداوند برای زندگیام دارد را بگیـرد، آنچـه او وعــده داده اسـت بدرســـتی محقق خواهــد شـد.
حوری زیبا رو و زیبا نام
سلامی به زیبایی امروز بارانی در اینجا تقدیم تو
قبل از اینکه بیام و ازت سپاسگزاری و قدردانی کنم بخاطر هدیه زیبایی که به من دادی
قدردانی ام را به صورت عملی انجام دادم.این جملات زیبای توحیدی و الهی رو به صورت مناجات با تمام وجودم مزه مزه کردم.اونهارو با بهترین خودکار در بهترین دفترم مکتوب کردم و سپس روی کاغذهای رنگی زیبا نوشتم و جلوی روی خودم،در میز کارم چسباندم که همیشه یادم بماند چون میدانم من هم فراموشکار هستم،همونطور که خدا گفته.
تو دستی از دستان خدا شدی در این موقعیت که خداوند خیلی محسوستر به من پیغامهایش را میرساند و حضورش را اعلام میکند.
سپاسگزارم.امیدوارم و ارزو دارم که تو حوری عزیزم هر روز پر از معجزات حضور خداوند باشد.و تاثیر ایمانی که کلامت داشت برای من مضاعف برای تو باشد.
قل بفضل الله و برحمتهه فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون.
نیم زکار تو فارغ همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم.
سلام به همه ی دوستان عزیز و بچه های سایت و استاد عزیز تر از جانم
واقعا لذت بردم از این همه نگاه توحیدی همهی دوستان از نزدیک ک منو میشناسند میدانند من از بچگی تو مسجد بزرگ شدم اما از پارسال 1401 ک با استاد آشنا شدم نگاه توحیدی و شناخت من نسبت به حضرت حق تفاوتش از زمین تا آسمون بوده نمیدونم چی بگم فقط میدونم ک تا الان خواب بودم و الان ک بیدار شدم فهمیدم ک حتی عارفا وقتی میگن همه چیز توحیده تازه متوجه میشم
بگذریم با خواندن پیامهای شما راجع به این الطاف خداوند میخواستم بگم تقریبا دو ماه پیش از خداوند هدایت خواستم برای درآمد بیشتر ک خداوند منو هدایت کرد به اینکه زبان انگلیسی یاد بگیرم و الان دو ماهه ک دوره و کلاس زبان میرم و الان با خوندن پیام ها فهمیدم ک چند تا از رفتارهای دوستان حرف های خوده خدا بوده و من توجه نکردم یکی شون این بود ک چند وقت پیش یکی از همکارام اومده دید دارم زبان میخونم گفت تو حقته پیشرفت کنی تو باید رشد کنی چون داری از زمانی استفاده میکنی ک همه بیهوده دارن استفاده ش میکنن جالبه این حرفها تو طول چند روز و چند مرتبه تکرار شد وتو همین مدت یه ماهه ک من از فایل های رایگان استفاده میکنم دوستام و اقوام زنگ میزنن و میگن زنگ زدیم فقط دلمون برا خودت تنگ شده وای ک این پیامهای شما باعث شد من بفهمم همه ی این افراد خوده خدا بودن ک تو پوست این دوستان با من حرف میزدن و من نوع نگاه م درست نبود خلاصه ک عاشقتونم و قدر خودتون و این سایت رو بدونید امیدوارم ک خدا پول دوره لیاقت رو جور کنه تا بیشتر خودمون و خدامون رو بشناسیم
سلام به همه ی دوستان عزیز و بچه های سایت و استاد عزیز تر از جانم
واقعا لذت بردم از این همه نگاه توحیدی همهی دوستان از نزدیک ک منو میشناسند میدانند من از بچگی تو مسجد بزرگ شدم اما از پارسال 1401 ک با استاد آشنا شدم نگاه توحیدی و شناخت من نسبت به حضرت حق تفاوتش از زمین تا آسمون بوده نمیدونم چی بگم فقط میدونم ک تا الان خواب بودم و الان ک بیدار شدم فهمیدم ک حتی عارفا وقتی میگن همه چیز توحیده تازه متوجه میشم
بگذریم با خواندن پیامهای شما راجع به این الطاف خداوند میخواستم بگم تقریبا دو ماه پیش از خداوند هدایت خواستم برای درآمد بیشتر ک خداوند منو هدایت کرد به اینکه زبان انگلیسی یاد بگیرم و الان دو ماهه ک دوره و کلاس زبان میرم و الان با خوندن پیام ها فهمیدم ک چند تا از رفتارهای دوستان حرف های خوده خدا بوده و من توجه نکردم یکی شون این بود ک چند وقت پیش یکی از همکارام اومده دید دارم زبان میخونم گفت تو حقته پیشرفت کنی تو باید رشد کنی چون داری از زمانی استفاده میکنی ک همه بیهوده دارن استفاده ش میکنن جالبه این حرفها تو طول چند روز و چند مرتبه تکرار شد وتو همین مدت یه ماهه ک من از فایل های رایگان استفاده میکنم دوستام و اقوام زنگ میزنن و میگن زنگ زدیم فقط دلمون برا خودت تنگ شده وای ک این پیامهای شما باعث شد من بفهمم همه ی این افراد خوده خدا بودن ک تو پوست این دوستان با من حرف میزدن و من نوع نگاه م درست نبود خلاصه ک عاشقتونم و قدر خودتون و این سایت رو بدونید امیدوارم ک خدا پول دوره لیاقت رو جور کنه تا بیشتر خودمون و خدامون رو بشناسیم.
در پناه الله دوست داشتنی
سلام و درود حضور خواهرگلم
احسن بر این عشق آفرینی دوتا دوست توحیدی پاسخ های زیبا بهم دادین که خواندنش برام لذت بخش بود و ممنونم از شما حوری خانم گل گلاب برای این جملات تاکیدی که در آخر گذاشتی تا امروز من د مدارش قرار بگیرم سیوش کنم تا هر روز ازش بخونم بخورم تغذیه کنم ذهنم را روحم را ضمیردرونم را بسیااااااار از لطفتان سپاااااااااس دوست خوب توحیدی ام خواهر گلم.ممنونم ووبدرووود
سلام زهرای عزیزم
اول از همه بهت تبریک میگم و به خودم و تمامی دوستان سایت که در مدار این آگاهیهای ناب الهی هستیم به جرات میگم تمامی ما به این دوره نیاز صد در صد داریم و تا ابد باید رو آگاهیهای این دوره کار کرد .
دوره احساس خود ارزشمندی به نظر من پیش نیاز تمام آگاهیهاست.
زهرای نازنینم امیدوارم هر چه زودتر این دوره تهیه کنی و از اگاهیهاش نهایت استفاده رو ببرید .
در پناه الله یکتا شاد ،پیروز, سعادتمند و ثروتمند باشی.
سلام زینب عزیزم ممنونم ازت که برام نوشتی و این ارزوی زیبا چه دلنشینه،منم برات ارزوی سلامتی و ثروتمندی و دل خوش و سربلندی ارزو میکنم. ان شالله که هر کم از ما شاهد رشد و پیشرفت هم دیگه باشیم
دیشب گفتم خدایا یه نشانه به من نشون بده،یه نقطه آبی و حالا در این صبح زیبا که روز متفاوتیه برای من و متفاوتر از هر روز شروعش کردم دیدم که برای من نوشتی.و متوجه مواردی شدم که بهم انگیزه میده با قدرت بیشتری در این مسیر باشم.
سلام
من اگر بخوام از تجربه خودم درباره احساس لیاقت بگم..
همیشه از بچگی حس میکردم که یه تیکه ها و وجه هایی تو وجودم نیست اصلا و همیشه باور داشتم یه مرد میاد تو زندگیم که درباره اون قسمت هایی که تو وجودم ندارم کاملا میتونم بهش تکیه کنم و اون مرد این چیزارو داره و کاملا مطمئن بودم و برای همین بزرگترین رویای من از بچگی ازدواج بود.
هرچی بزرگتر شدم این موضوع بیشتر بهم ثابت میشد که من یه سری توانایی هارو اصلا ندارم و میل و اشتیاقم برای پیدا کردنِ “مرد زندگیم” شدیدتر میشد و بیقراری من بیشتر میشد و اعتقاد داشتم خیلی سریع پیداش میکنم.
بعد کسانی رو ملاقات کردم و اول حس میکردم میتونم بهشون تکیه کنم و ازدواج کنم اما یکم که میشناختمشون متوجه میشدم اونا تیکه هایی رو تو وجودشون دارن که منم دارم و تیکه های گمشده وجود من رو اونا هم ندارن و منو ناامید میکردن از خودشون و به گشتن ادامه میدادم تا اینکه یه شخصی اومد تو زندگیم که تمام اون چیزایی ک من حسرتش رو داشتم رو خودبخود داشت تو وجودش… و من حیرت کردم و به شدت عاشقش شدم و اونم به شدت عاشقم شد.
اما اشتباه من اینجا بود که فکر میکردم اگ یه روزی بفهمه اون تیکه ها تو وجود من نیست منو ترک میکنه و هیچ احساس لیاقتی نمیکردم و ازش دور میشدم تا یه موقع نفهمه من فاقد اون توانایی ها و ویژگی ها هستم.
ایشون درد و رنج زیادی میکشید از اینکه من ترکش کردم و چند بار اومد سمت من اما من بازم ترکش میکردم و بارها این رنج رو بهش دادم فقط چون میترسیدم منو بیشتر بشناسه و بفهمه که توانایی و ویژگی هایی که اون داره رو ندارم.
اما در عین حال ب مطالعه ادامه دادم و دلم میخواست این رابطه جواب بده دلم میخواست اون ویژگی هایی که ایشون داره رو در خودم پیدا کنم و یه روزی مثل خودش بشم و برم سمتش … هرچی گذشت من نتونستم شبیه اون بشم و گفتم باید تلاش بیشتری کنم امکان نداره من نتونم شبیهش بشم.
پس برای مدت طولانی بیخیال ایشون شدم و تمرکز کردم رو خودم … بعضیا میگفتن تو کاملی و نباید حس نیاز به کسی داشته باشی و من احساس نیازمو سرکوب میکردم و فکر میکردم باید تمام ویژگی هایی که برای موفقیت لازم دارم و یه تنه داشته باشم و حس ضعف و ناتوانی میکردم.
تا اینک دوباره اومد تو زندگیم و بهم گفت “خودت باش” … اولش ناراحت شدم ولی زوم کردم رو این جمله تا بفهمم ینی چی
و دیدم تمام اون چیزایی که من ندارم رو ایشون داره و تمام چیزایی که ایشون نداره
رو من دارم
و فهمیدم “خودم” همونیه که به راحتی میتونم باشم و اکتسابی نیست ،خودم همون ویژگی هایی بود که ممکنه سرکوبشون کرده باشم اما به شدت وجود داره درونم و میخواد خودشو نشون بده و گریه میکنه برای اینک من ابرازشون کنم.
مثلا ایشون اصلا نمیتونه احساساتشو کلامی بیان کنه اما من میتونم تا صبح درباره احساساتم حرف بزنم بی وقفه و چیزایی رو درباره رفتار و احساسات و درونیات خودم بگم که دیگران متحیر بشن از این توجه و ریزبینی و دقت…
مثلا ایشون میتونه راحت پول دربیاره اما من اصلا چنین توانایی رو تو وجودم ندارم
مثلا ایشون میتونه نترس و بی پروا باشه اما من بخاطر اینک همه چیو حس میکنم و آدم حساسی هستم خیلی ترسو هستم و نیاز دارم همیشه یه آدم شجاع کنارم باشه
مثلا ایشون در لحظه تصمیم میگیره و حرف میزنه اما من باید خیلی قبل از تصمیم گیری و حرف زدن فکر کنم
مثلا ایشون خیلی راحت دوست پیدا میکنه و باهمه دوست میشه اما من اگ کسی پاپیش نزاره اصلا بلد نیستم چجوری دوستی ایجاد کنم و چند سال تنها بودم چون فاقد این توانایی بودم
مثلا ایشون در برابر انتقاد میخنده ولی من برام رنج آورترینه اگر کسی ازم انتقاد کنه و بعد از دیدن ایشون تونستم تا حدودی بی تفاوتی رو یاد بگیرم
مثلا ایشون فوق العاده صبور و آرومه و من فوق العاده عجول و عصبی هستم
مثلا ایشون فوق العاده مستقله و من فوق العاده حساب میکنم رو دیگران و وابسته ام و اگر منم مث ایشون بودم رابطمون اصلا شکل نمیگرفت
خلاصه تمام چیزایی ک هردومون کم داشتیم رو تو وجود همدیگه پیدا کردیم.
بعد متوجه شدم ایشون نیمه دیگه روح خودم هست… و اگر روح من یه الماس کامل و چند وجهی هست من این الماس و تقسیم کردم و یه سری وجه هارو تو بدن دیگه ای تناسخ دادم و یه سری وجه های الماس رو تو بدنخودم تناسخ دادم .
دلیلش فکر میکنم این باشه که تو کره زمین ک نابالغ هست و هنوز ترس بیشتر از امنیت حکم فرماست.. اگر تمام وجه های روح در یک بدن میبود احتمال موفقیت کم میشد
چون مثلا حساسیت باعث ترس میشد
و شجاعت رو میگرفت
اما الان یکی از این روح ها حساسه و اون یکی حساس نیست و این باعث میشه ترس و شجاعت از هم جدا بشه
و ایشون با شجاعتش به منم شجاعت بده.
الان دیگه حس کامل بودن میکنم کنارشون..
اون موقع ها ک از هم دور بودیم حس میکردم با یه دونه پا دارم راه میرم و یه چیزی کم دارم
هروقت بهم نزدیک میشیم حس میکنم کاملم .
و تنها چیزی ک باعث شد ما بهم برسیم این بود ک من اون وجه هایی ک درونم بود و گریه میکرد برای اینک نشونش بدم رو دیگ سرکوب نکردم و حس نکردم اونا نشونه ضعف منه و نباید وجود داشته باشه
مثلا من فکر میکردم اگر وابسته باشم و بهش بگم من ب تو نیاز دارم خیلی بده… پس غرور رو انتخاب میکردم و اصلا بهش نمیگفتم ک بهش نیاز دارم و زندگیم بدون اون لنگ میمونه
ولی وقتی این ویژگی رو در آغوش گرفتم و اجازه دادم حرفای واقعیمو بشنوه خیلی خوشحال شد و کنارم موند
مثلا وقتی نسبت به پول نداشتن و بیکار بودنم حس بدی داشتم و سعی میکردم برم کار کنم حتی شغل هایی ک دوس نداشتمو انجام بدم حس بی لیاقتی و تقلا میکردم و اون لحظه ک پذیرفتم من این توانایی رو ندارم و من پول ندارم و از اون شغل ها استعفا دادم و اومدم بیرون و ب ایشون گفتم ک من مث شما نیستم و پول ندارم بهم خندید ک از این موضوع خجالت میکشیدم و گفت تو ب اندازه کافی داری.
مثلا من دوست داشتم به محض اینک پیام میده جوابشو بدم ولی چون ایشون دیر جواب میداد و مشغول کار بود.. من میگفتم پس منم با تاخیر جوابشو میدم و خودمو میکشتم تا بتونم چند ساعت جلوی خودمو بگیرم و جواب ندم و همش سعی میکردم یه نفر دیگ باشم و ایشون از اینک من دیر جواب میدادم متعجب میشد و ناراحتیشو نشون میداد با اینک خودشون دیر جواب میدادن اما دلش میخواست من زود جواب بدم و اون از این ویژگی من خوشش میومد.. من ب عزیزدلم رنج میدادم و اذیتش میکردم و خودمو بیشتر از ایشون عذاب میدادم
مثلا ایشون از برنامه و رویاها و تجربه و اهدافش نمیگه اما من با همه درباره خودم صحبت میکنم و من خودمو سرکوب میکردم ک ساکت بمونم با این حال همش میگفتم و بعد حس خجالت میومد سراغم ک چرا گفتی…
مثلا وقتی میدیدم ایشون از احساساتش حرف نمیزنه یا از من تعریف نمیکنه و عشقشو تو عمل نشون میده ، منم خجالت میکشیدم ک از احساساتم حرف بزنم و یا بهشون بگم عاشقتم و دوست دارم و ازش تعریف کنم اما تمام وجودم میخواست فریاد بزنه و دائما ازش تعریف کنم و بهش بفهمونم ک من همه ویژگی های قشنگتو با جزئیات تمام میبینم و دوسشون دارم و وقتی به روحم اجازه دادم پرحرفی کنه و با اینک ایشون یبارم بهم نگفته بود ک عاشقمه من فریاد زدم ک عاشقتم و با جزئیات درباره احساسم براش گفتم و اونم خیلی خوشحال شد.
مثلا من از گریه کردن میترسیدم و فکر میکردم نشونه ضعفه اما وقتی شروع کردم ب عوض کردن این دیدگاه و اهنگای غمگین و دانلود کردم و مدت زیادی گریه کردم بالاخره دیگ اروم شدم و تونستم از اون احساسات گذر کنم … من باید دلتنگیای روحمو با افتخار بروز میدادم این ینی من عاشق خودمم
مثلا من برای ایشون اهنگ میفرستادم و عاشق این کار بودم ولی ایشون حتی یبارم اینکارو نکرد و من دست از اهنگ فرستادن برداشتم تا تنبیهش کنم اما یه روز بهم گفت چیکار میکنی من گفتم دارم اهنگ گوش میکنم و گفت ک اسم اهنگی ک گوش میدی رو برام بفرست
و متوجه شدم ک دلش میخواد اهنگامو گوش بده
و چقدر نابالغانه تنبیهش میکنم… چرا بهش درد و رنج میدم چرا باهاش صادق نیستم چرا خود واقعیم نیستم…هرکسی یجوری احساساتشو نشون میده و ایشون راه های دیگ ای داره برای ابراز احساسات
مثلا همینک در برابر اخلاقای نابالغانه من صبوری میکنه خودش یه نوع عشقه
همینک هربار منو میپذیره خودش عشقه
عاشق باشید عاشق باشید … عاشق خودتون باشید و اگر نیازی دارید سرکوبش نکنید اگر نوع خاصی از رفتار رو دوست دارید انجام بدید ولی چون دیگران انجامش نمیدن مخفیش نکنید.. خودتون رو سرکوب نکنید خودتون رو عاشقانه ابراز کنید
دیگرانو بخاطر اینک شبیه شما نیستن تنبیه نکنید و بهشون رنج جدایی و بی معرفتی رو ندید.
نخواید با تهدید و ترک کردن کسی رو تغییر بدید تا دقیقا شبیه شما بشه تا شما بتونید با خیال راحت خودتون باشید.
من دلم میخواست خودم باشم و اون مدلی که دلم میخواست عشقمو نشون بدم اما چون ایشون شبیه من عشقشو نشون نمیداد … خجالت میکشیدم و خودمو سرکوب میکردم و بعد ایشون و با ترک کردن تنبیه میکردم تا شبیه من بشه و من بتونم با خیال راحت خودم باشم… چقدر بچگونه
چقدر عزیزدلمو اذیت کردم چقدر خودمو اذیت کردم .. خوشحالم ک دیگ سعی میکنم هیچیو سرکوب نکنم.
اینطوری دیگرانم کم کم بهتون اعتماد بیشتری میکنن و حس میکنن شما بالغ شدین
اینم بگم ک من چهار پنج ساله ک دارم بی وقفه و شبانه روز رو خودم کار میکنم از طریق های مختلف
مدیتیشن ..یوتیوب…استاد کتاب.. دقت تو رفتار و زندگی اطرافیان..مصاحبه ادمای معروف و هرجایی اطلاعات باشه مث اسفنج جذب میکنم و تازه یه ذره بهتر شدم و هنوز هیچ چیز واضحی از بیرون تو زندگیم نیست اما خودم حس میکنم یه تغییرات اساسی درونی کردم و روابطم بهتر شده و رنج کمتری رو ب خودم و دیگران میدم… پس کاملا همتونو درک میکنم و بهتون میگم خواهشا عاشق خودتون باشید و از خودتون انتظارات ماورایی نداشته باشید.
چون سفر زمینی ما اصلا راحت نیست پس ب خودتون افتخار کنید و سخت نگیرید به روح زیباتون ک انقدر شجاعت داشته و وارد این سفر شده
سفری پر از رنج و پر از رشد و هدایای الهی .
عاشقتووووووووووونم شما معدود روح هایی هستین که تشنه رشد و بالغ شدن هستید و تمام جهان برای رشد شما بلند میشه و تمام فرشته ها براتون دست میزنن و آواز میخونن و شور و شعفی در اونجا برپاست از این همه تشنگی شما برای جذب آگاهی .
اهنگ “حس ناب_ امیر عباس گلاب” رو دانلود کنید باشه ابراز عشق من به شما
استاد عزیزم میبوسمت
سلام بهاران عزیز.
خیلی هدایتی رسیدم به کامنتت و کامل خوندمش.
خیلی جالب بود برام که انقدر ریزبینانه و با جزئیات نوشتی و انقدر با درونِ خودت در صلح هستی.
تحسینت میکنم با خودت انقدر صادقانه و شفاف روبه رو شدی و تمامِ احساساتت رو بپذیرفتی و با آغوشِ باز پذیراشون شدی.
میخوام ازت تشکر کنم، چون برام الگوسازی کردی که خودم رو با تمامِ وجود، هر چی که هستم پذیرا باشم.
یه کلمه ی شگفت انگیز تو کامنتت بود که یه لحظه منو میخکوب کرد:
خودت باش
من اکثر اوقات آگاهانه تلاش کردم و میکنم خودم باشم و نقاب نزنم، همونی باشم که هستم، همون کاری رو انجام بدم که درونِ خودم میگه فارغ از نظرِ دیگران.
اما وقتی خوندم خودت باش رو انگار مستقیم برای من اومده باشه…
که سمانه توجه کن خودت باشی
این درمان تو هست
این راهِ پیشِ روی تو هست.
سپاس گزارم ازت که کامنت به این خوبی و شفافی رو نوشتی.
تحسین میکنم شجاعت و جسارتت رو برای نوشتن از خودت و درونت.
بهترین برای تو بهارانِ عزیز.
خدایا شکرت که هر لحظه خودت یادم میدی چه کنم که برام مناسب هست.
سلام
به شما دوست عزیزم بهاران جان
چقدر شما واخلاقتان واخلاق همسر گرامیتان کپی زندگی من وهمسرم هست ومنم دقیقا کارها پرفتارهای که شما انجام دادید انجام دادم تا همین لحظه وهمسرمم مثل همسر شما
وقتی کامنت شما رو خوندم انگار داشتم زندگیمانه خودمو می خوندم
ممنون که زندگیتامه مو نوشتی تا خودم بخونم
دوستت دارم️
سلام به بهاران عزیزم
دوست قشنگم
نمیدونم اسم واقعیته یا نه
بیشتر اسم بهار شنیدم
اما هر اسمی هم ک داشته باشی بسیار زیبا و ارزشمندی
این حد صداقتت ،
شفافیت وجودت رو نشون داد
من این عشقتو حس کردم
و از مسیر هدایت و رشد ت لذت بردم
و عاشقت شدم
آرزو میکنم همه ی ما به عشق لایقمون برسیم
و نهایت لذت و خوشبختی رو تجربه کنیم
خدای قشنگم با کامنتت بهم گفت ،
از سرکوبی ک برا خودم انجام میدم ،
اینم یکی از نشانه های عدم ارزشمندی ه
حتما این آهنگ رو بیادت امشب گوش میدم
آرزو میکنم برات با ارزشمندی خانه سعادت ت رو
خداروشکر برا این دنیای زیبای و قوانینش ک عجیب جادوییی ن
به نام خدا
سلام بر خانم بهاران عزیز و ارجمند
من کامنت شما را همون روزهای اولی که نوشتی خونده بودم و بهش امتیاز دادم
و امشب مجدد خوندم و لذت بردم و تحسینتون کردم
کاملا با شما موافقم زن و مرد باید مکمل هم باشند و کاستی ها یا نقص های هم رو بپوشانند و جبران کنند
امکان ندارد یک زوج که هردو از هر نظر مستقل هستند بتونند با هم زندگی کنند . اصولا وقتی از هر نظر (مالی روابط احساسات و… )مستقل باشند دیگر چه نیازی به ازدواج؟؟
یا دو زوج که هر دو از هر نظر وابسته هستند نیز هم اینطور. نمیتوانند در کنار هم باشند
موفق باشید
چیزهای بیشتری در ذهنم بود که بنویسم که انگار از ذهنم پریدند
سلام و درود بر بهاران عزیز
چقد فامیلی قشنگی
و چقد کامنت بسیاااااار روشنگر و زیبایی ترمز مهم خیلی از ماها ،
خودت باش
این ترمز دوکلمه ای دنیایی از حرف و آگاهی توش هست خودت باش بدون هیچچچچ ماسکی که سخته و اگه بتونیم خودمون باشیم بدون در نظر گرفتن حرف مردم مثل آب خوردن تغییرات عالی از جانب پروردگار رو ما پیاده میشه و مثل حضرت موسی که خدا بهش گفت ترا برای خودم تربیت کردم مارو هم برای خودش تربیت میکنه به شرط اینکه بتونیم خودمون باشیم چون اگه خودمون نباشیم در تقلا خواهیم بود و تقلا در قانون خداوند یعنی در سختی بیشتر فرو رفتن
بسیار زیبا در داستان خودتون ،
خودت باشیم و توضیح دادین و برای این آگاهی ناب و ترمز مهمی که بمن یادآوری کردین از شما بسیاااااااااار متشکر و سپاسگزارم بهاران عزیز
پاینده و پیروز باشی همیشهههههه
بدروووووود دوست خوب توحیدی من
سلام به استاد عزیز و بینظیرم ،خانم شایسته ی گل و دوستان عزیز همفرکانسی
استاد ازتون سپاسگزارم برای این دوره ی بینظیر و عالی
من از آموزش های شما نتیجه زیاد گرفتم، ولی این ذهن مقایسه گر نمیذاشت ببینم یا حتی بیام بنویسم تو سایت
من دارم روی یک هدفم کار میکنم و تا یک قدمی نتیجه هم میرفت اما رخ نمیداد
با دوره ی بینظیر کشف قوانین کار میکردم،ک بعد از چند بار تمرین جلسه دوم و سوم، و اون جمله ی خانم شایسته ی عزیز که گفتن ((جهان به نگاهی که ذهنت به امکان پذیر بودن خواسته ت داره ،پاسخ میده، و اونو در قالب افکار ،شرایط ،ایده ها وارد زندگیت میکنه))
و تو تمرین جلسه سوم کشف قوانین فهمیدم یکی از بزرگترین ترمرهام ترمز عدم لیاقته
و از خدا خواستم که منو هدایت کنه
من با خواهرم داریم کار میکنم روی دوره ها، ایشون ذوره ها رو میخرن
صبح پا شدم دیدم دوره رو خریده ،جلسه اول احساس لیاقت رو فرستاده برام ، خیلی خیلی خوشحال شدم و گوش دادم
آگاهی های جلسه اول انقدر نرم،ساده ولی عمیقه
هر چیزی میگین انگار دارین منو میگین
استاد چقدر این مساله مقایسه که از عدم لیاقت میاد ریشه داره، و خدا رو شکر با این آگاهی ها دارم خودشناسی بهتری پیدا میکتم
من گاها حسم بد میشد و نمیتونستم واقعا درک کنم چم شده، یه حس نارضایتی از خودم، حس عجله،حس ناکافی بودن ،راضی نبودن از نتایج ،دیر شدن
تا چند وقت پیش با جلسه دوم عزت نفس بعد از چندین بار گوش دادن فهمیدم میگین خودتونو سرزنش نکنید یعنی چی؟ من فکر میکردم خودمو سرزنش نمیکنم تو این زمینه خوبم، تازه فهمیدم من مدام در حال سرزنش و خودمم ،هی تلاش کزذم و آگاهانه خودمو و کارامو تحسین میکردم و توجه زو میذاشتم روی کازایی ک انجام دادم و طبق قانون اون گسترش پیدا میکرد و فردا کارای مفید بیشتری میکردم
و این قسمت مقایسه رو که فهمیدم تو جلسه اول قشنگ فهمیدم چرا حسم بد میشه گاها چرا عجله میکنم
مثلا من با کار کردن روی این باور همه چیز ساده باید اتفاق بیفته که از جلسه اول شیوه ی حل مسایل یاد گرفتم، این دوره چقدر راحت بدستم اومد، توی وتس اپ
بعد وقتی داشتم کمنت بچه ها رو میخوندم توی فایل معرفی که نوشتن بودن مثلا دارن پول جمع میکنن دوره بخرن، یا مثلا فلان قدر پول اومده یا داشتن خریدن، من چون در یک شرایطی هستم الان و کار نمیکنم، دیدم حسم بد شد، چون آگاهی های این جلسه رو داشتم فهمیدم ذهنم داره مقایسه میکنه بیین اینا درآمد دارن و میخرن یهو بخودم اومدم گفتم چی میگی بابا دوره رو خدا انقد راحت در مدارت قزار داده اومده وتس اپت، بعد باوز کارها ساده انجام میشه که داره جواب میددی نمیبینی داری مقایسه میکنی با بچه هایی ک دارن پول جمع میکنن، یعنی همینقدز ساده و ناخوداگاه این عادت مخرب که از احساس عدم لیاقت میاد، باعث میشد نه تنها نتایج رو نبینم،نعمت خدا رو نبینم ،بلکه شروع کنم به ناسپاسی و مظلومیت نمایی
یعنی همینقدر مخفی و ریز ولی عمیق
خدا روشکر ک فهمیدم،
یک نتیجه ی خوب ذیگه ای که گرفتم اینه که یک درک درستی از قانون تمرکز پیدا کردم،من واقعا تو این اشتباه بوذم از الگو برداری و تمرکز
مثلا من فکر میکردم اینکه فقط یک هدف دارم یعنی تمرکز و سرم تو زندگی دیگران نیست، مثلا انستاگرام رو گذاشته بودم و کسایی که خواسته های منو داشتن فالو میکردم و میدیدم ، گاهی حسم بد میشد و نمیدونستم چرا، الان فهمیدم اون اصن الگو برداری نبوده فقط مقایسه بوده برا همین حالم بعضی وقتا بد میشد و گاهی بجای انگیزه عجله و کمبود منو میگرفت
فعمیدم که من باید یک الگو رو ببینم و امکان پذیر بودن اون خواسته رو تایید کنم،نه اینکه روزانه، بییتم مثلا آقای A (که مثلا همون الگوی منه و دارم نگاش میکنم) رفته پارک، تولد بچشه، امروز ناهار چی خورد، شب مهمونی چی پوشید
حالا من چندتا رو فالو میکردم و تصور کنید که چقدر تمرکزم پخش بود و روی زندگی مردم،پر صورتی ک فکر میکردم روی هدفمه،
همینکه استاد منطق اینو گفتین و فهمیدم، جسارت پیدا کردم و انستاگرامم رو حذف کزدمو و الان طرز درست الگو برداری رو یاد گرفتم
نتیجه ی دیگه ش اینه که خیلی راحت تونستم تو یک کاری از یک آدم درخواست کنم برای یک کار و خودمو لایق این ببینم که اون آدم برام وقت و انرژیش رو بذاره و بدون اینکه دنبال جبران باشم براش. این بری من خیلی بزرگه
نتیجه ی دیگه دیگه ش اینه که یک مهمونی هست و باید براش پول بدیم و بریم ، و اصلا سبک من نیست،اصلا آدمایی که هستن حرف مشترکی باهاشون ندارم، قبلا اگر بوذ میرفتم پولم میدادم که نگن پشت سرم این خسیس هست و برای پولش نمیاد، این سری با این آگاهی ها و اینکه من ارزشمندم صرف بودنم، به راحتی گفتم نمیام ،این قبلا سخت بود برام
ذهنم قبلا نمیذاشت این نتیجه ها رو بنویسم،مقایسه میکرد با نتیجه های بقیه بچه ها و میگفت چیزی نیست
و بزرگترین نتیجه که علت ناآرامیم ،عجله، جنگ درونیم رو فهمیدم که همون مقایسه کردنه
میدونم دوره ی بنطیزی هست،شوق دارم چه شود و مطمینم که اون هدفم که دارم روش کار میکنم و ترمزم عدم لیاقت هست و تیک میزنم و میام اینجا مینویسم با جزییات،چون قشنگ سه روز هست حسم به امکان پذیری خواسته م عوض شده و این نتیجه رو رقم میزنه برام
بینهایت سپاسگزارم ازتون استاد ،از صمیم قلبم دوستون دارم واقعا دارین خوب زندگی میکنید و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردین و براتون آرزوی بهترین ها رو دارم
باعشق فراوان
درود ب دوست هم فرکانسیم واقعااز شما ممنونم ک اینقد قشنگ کامنت کردین نتایجتون رو و باعث شدین منم ب خیلی از باگ هام پی ببرم و بفهممشون از خداوند بی نهایت سپاسگزارم بخاطرقرارگرفتن بین اینهمه دوست ناب خدایاشکرت
شاد و سلامت و سعادتمند درپناه خداوند
سلام به مینای عزیز
خدا رو شکر که کامنتم باعث هدایت شما شد
واقعا هر چیز که استاد میگه رو باید مثل وحی منزل انجام بدیم
من خودم قبلا کامنتا رونمیخوندم
استاد چقدر تاکیید دارن بخونید،منم با خوندن کمنتهای خیلی از دوستان درک بهتری از عملکرد به قانون پیدا کردم
در پناه رب باشین
سلام دوست عزیزم
مرسی ازکامنت تاثیرگزارونکات ریز که بیان کردی
اون قسمتی که گفتی چقدرمقایسه کردن ریشه داره ودرمورد تاثیرات منفی که پشتش میاد توضیح دادی
درست مثل یه دومینو
که بعدازمقایسه کردن منتظرتاثیرات منفی مثل ناسپاسی ،ناکافی بودن ،عجله وحس کمبود ورقابت ،سرزنش کردن خود وحتی بعضابه شکل منفی ترتخریب کردن دیگران وقضاوت کردن خودت وهمینطور دیگران و نداشتن ارامش و…خوداین تاثیرات خدامیدونه بازازدل این ها چه چیزهای دیگه ای بیرون میاد
یعنی این همه عواقب ازهمون ریشه مقایسه اومد؟!!!
یعنی واقعا ریشه داروهمینقدرعمیق وگسترده هست !
مثل یه درخت خاردارهست هرچقدربزرگ ترمیشه برنده ترووحشی ترمیشه ودردش همونقدر سوزناک تر وزجراورتر هست وهمه ی ایناازهمون ریشه خراب بود ازهمون مقایسه
بذرنامناسبی وقتی بکاری
انتظارمیوه آبدار وخوشمزه ولذت بخش نباش
منتظرخارهای نوک تیز وحشی باش که باهربارگسترش خودش تودربرخودش میگیره وتورودفن میکنه زیرخلوارها تیغ های کشنده .
عجب پروسه اای عجیبی هست
من خودم این تجربه ی منفی هزاربارانجامش دادم و اذیت شدم واقعا جلوتمام این تاثیرهای منفی وقتی گرفته شد که ورودی هاموکنترل کردم
مقایسه نکردم خودم روو
ودیدم که اصلاخودبه خود کارهای دیگه مثل سرزنش خودم ،احساس بد وناراحتی ونارضایتی وحتی شرک
چون وقتی مقایسه میکنی دلیل عدم پیشرفت این بدونی که نه نمیشه این هاخیلی جلوترهستن نمیشه دیگه
این عواقب منفی خیلی خیلی کم شده
وجاش تاثیرات مثبت اومده چون ورودی کنترل شده
وچقدراهمیت کنترل وروی هامهم هست .
این که گفتی به محض فهمیدن این موضوع اینستاگرام حذف کردم دقیقا من هم ندارم این برنامه خیلی وقته پاکش کردم وچقدراروم هستم وواقعامیترسم برم نصبش کنم
برای کارم الزامی هست ولی این آرامش خیلی دوس دارم
وحداقل اگرمجبورهستیم که داشته باشیم به صورت کنترل شده باشه
اینوبرای خودم میگم.
سپاس گزارم بابت کامنت خوبتون
سلام استاد عزیزم مریم جان نازنینم و همه دوستان هم خانواده
خدا رو از صمیم قلبم شکر می کنم که به همراه دخترانم در مدار دوره احساس لیاقت قرار گرفتیم و با اکانت سمیه جان در این دوره مشارکت داریم و کامنت می نویسیم
دوره احساس لیاقت اصلاً اسمش یه احساس ارزشمندی دیگه ای به انسان میده
و چقدر من از این آگاهی خوشحال و شادم که من بی هیچ قید و شرطی لایقم و ارزشمندم من منحصر بفردم و لیاقت و خود ارزشمندیم غیر قابل مذاکره است
چقدر پر از انگیزه شدم بقول آقارضا عطار روشن عزیز این دوره داره یه ذوق و شوق از احساس تحول و تغییر در وجود ما ایجاد می کنه
من خیلی وقته که تو فضای مجازی نیستم و مدتیه که دارم یاد میگیرم و تمرین می کنم خودمو دوست داشته باشم با خودم در صلح باشم و سعی می کنم سرم تو کار خودم باشه
ولی مطمئنم که با این دوره و تعمق و کند و کاو بیشتر در رفتارهام باگ های ریزی رو که تا حالا بدرستی تشخیص ندادم شناسایی می کنم و اصلاح می کنم
در پناه رب العالمین شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید
سلامخدمت استاد عزیز
خداوند را هزاران بار شکر میکنم که هدایت شدمبهدوره خودارزشمندی واحساسلیاقت.
از زمان شروع دوره حال و هوای فوقالعادهایدارمویهجورایی روی ابرهاهستم.دراینمدت20روزکهرویخودم
کارکردم واحساسلیاقتتمامنعمتهایخداوندرا
در خودم دیدم.ایناتفاقاتبرایمافتاد.
1-ماشینرویاهامکههمیشهدوستداشتمبخرمولی
مقداریپولکمداشتمدوروزپیشبرادر
خانممکهبهخونهمازنگزدهبودبرای
احوالپرسیوگفتهبودچراماشیننمیخرید
گفتهمقداری پولکمداریم وهمانروزپولراواریزکردتوحسابموالاندنبالماشینخرییدن هستم
2-دیشبیهاسام اسازطرفمدیردبیرستان
دخترمآمددقیقابااینمتن(ببخشیدجناب
آقا علی منبااجازهشمارابهعنوان رئیسانجمناولیاومربیانانتخابکردمواسم
شمارابرای اداره ارسالکردم)
3-امروزصبحقبلازاینکهسر کاربرم همسرمگفتچند وقتیمیخامبهتهدیهبدمو250هزارتومن
بهمپولدادکهاندازه 250میلیون برام ارزش داشت.
خدواند راهزارانبار سپاسگزارمبهمحضاینکهرویاحساس
لیاقتخودم کار کردم اتفاقات خوبدرحالرخدادنهستندبچههاادامه
بدینبهخداقسم روزهای خوبی درپیش داریم.ممنون
به نام هدا یتگر هستی
سلام به استاد عزیزم و همه خانواده صمیمی عباسمنش
خدارو هزاران مرتبه شکر به خاطر همه چیز و تک تک این ثانیه ها و واین لحظه ها و این انگشتان نازنین و پرقدرتم که در اراده خداوند روی کیبرد لب تاپ به رقص در اومدند.
استاد عزیزم مدت زیادی بود دیگه حال هوای استفاده از قانون رو نداشتم با اینکه خیال میکردم روی خودم کار میکردم .
خیلی برام سوال بود چرا اینقدر من وضعیتم و بهبودم داره مثل موج سینوسی پایین و بالا میره و و کم وزیاد میشه و اصلا متوجه اوضاع نمیشدم چند روزی دریایی از انرژی و چند روزی از روز اول بدتر نسبت به همه چیز نامید و مایوس .
چند روز پیش من از سر کار بر میگشتم و به سمت مترو امام خمینی سر م رو به آسمان کردم و ابرهای زیبایی رو توی نور ماه دیدم و پا از قدم برداشتن بر داشتم یه محوطه بزرگی جلوی یک ساختمان نیمه ساز بود یک پیاده روی بزرگ سنگ فرش شده ، کسی دور و برم نبود ولی چند متر اون طرف تر صدای شدید هیا هوی شهر به گوش میرسید . سر به آسمان کردم و راستشو بگم خیلی خسته شده بودم و کمی ناراحت ولی میدونستم که نباید توی این حال بمونم همون طور به آسمان خیره بودم گفتم خدایا چی شده من چم شده خودت کمکم کن اومده بودم تورو پیدا کنم انگار خودم رو هم گم کردم .اشکم در اومد گفتم بابا انگار یه اشکال اساسی توی کار هست . من هر روز سعی میکنم که احساسم رو خوب کنم از تمرینات ستاره قطبی بگیر تا ورزش های قانون سلامتی و مرور جلسات ثروت از فایل هایی که توی روز دارم گوش میدم از کامنت هایی که میخونم از فکر کردم در مورد قوانین و همه آخه چرا من باید حالم این باشه ؟
سوال ، سوال ، سوال، خلاصه چند روزی شاید هم چند هفته ای تو ی لاک خودم بودم به شدت و یه روزایی که در آمدم رو به افزایش بود حالم خوب بود نه اینکه پوله عامل حال خوب من باشه بلکه این که من ایمانم به قانون باید قوی تر بشه و میگفتم داره درست میشه ادامه بده ادامه بده حمید عزیز و دوباره چند روز بعد دوباره می افتادم پایین ، دیگه گفتم بابا این جوری نمیشه آخه که خدایا خودت کمکم کن .
خلاصه توی افکارم قوطه ور بودم بازم فایل گوش میدادم بازم خودم رو به یاد می اوردم دوره حل مسائل رو کمی کار کردم و رها کردم گفتم مشکلم توی ترمز های ذهنیه بعد کشف قوانین رو شروع کردم و دوباره رهاش کردم .
اصلا نمیدونستم کجای کار مدار فرکانسیم انگاری مثل توپ پینگ پونگ بین مدار ها جابه جا میشدم .
خوب خدارو شکر به لطف دوره عزت نفس من یک عادتی که برای خودم ساخته بودم معمولا پنجشنبه ها رو اختصاص داده بودم به خودم و جایی که دوست دارم توی کافه کتاب های شیک و تمیز سطح شهره که میرم میشینم و مینوسیم و یا کتاب میخونم و یا مرور دوره های استاد رو توی دفتر هام رو میکنم و خلاصه با خودم نهایت لذت رو میبرم . توی این دوتاپنجشنبه آخر به درک
خ خوبی رسیدم و منی که مدتی بود از کامنت گذاشتن توی سایت دور شده بودم الان ساعت 1.5 شب بهم الهام شد که بیام توی سایت و مسئله ای رو که درک کردم بنویسم که هم رد پایم باشه و هم کمکی به هر کسی از دوستانی که به این متن هدایت میشوند بشه .
و اما ترمز ذهنی من که توی همه جنبه ها ریشه داره :
خوب من شرح حالم رو توی کامنت ها ی مختلف به شکل های مختلف توضیح داده بودم ولی اینجا بازم یه مختصر ذکر میکنم .
من حدود 12 سال توی کار مهندسی برق و اتوماسیون صنعتی فعالیت داشتم اونم فعالیت شدید و پیاپی و نفری بودم که توی منطقه خودم نامبر وان بودم و کلا صفر تا صد پروژه رو خودم به تنهایی و یا با نیروی کار انجام میدام و خدارو شکر هر روز رشد میکردم از لحاظ فنی و برای خودم کسی شده بودم و شب ها تا دیر وقت به عشق کار میکردم ولی همیشه به این موضوع فکر میکردم که چرا من انقدر در جا میزنم ، چرا رشد نمیکنم با اینکه کارم خوبه خدماتم خوبه ولی رشد در کار نیست
و چند سال هست که اوضاع بهتر نمیشه شب ها توی محیط کارم که خسته میشدم مینشستم و شاید ساعت ها فکر میکردم اون روزا هنوز با استاد اشنا نشده بودم و لی غرق در تفکرات خودم میشدم و از درون خودم سوال میپرسیدم که بابا این جهان چطوریه من کیم خدا کیه و همش یه سری جواب های سطحی از مذهب شنیده بودم ولی قلبم آروم نبود و بازم میپرسید تا اینکه خداوند منو به سمت استاد عزیزم آشنا کرد و تمام سوال های من پاسخ داده شد .
خلاصه با قانون آشنا شدم و سعی میکردم مرتب روی خودم کار کنم دیگه بعد از دوسال آشنایی با استاد سال 99 بعد از اتمام یک پروژه هر انچه را که ساخته بودم رو از منزل شخصی از کسب و کار و نیرو های کاری که داشتم همه رو رها کردم و دیدم من مدتیه که میخوام محاجرت کنم و اگر بخوام هر کاری بکنم باید ماه ها درگیر باشم و توی یه شب تاریک توی کوچه باغ های تاریک توی دل تاریکی شب چشم به ماه دوخته و با خدا صحبت میکردم که خدا شاهده این صدای بلند زمزمه شد که حمید عزیزم اگر میخوایی محاجرت کنی الان وقتشه .
شب جمعه بود فردا صبح فقط به همسرم گفتم من میرم و پا به جاده گذاشتم و گفت الان هر حرفی یا هر اقدامی بخوام بکنم من رو متوقف میکنه و بی خیال همه چیز شدم و فقط رفتم توی جاده و گفتم خدایا کجا برم و فقط تهران توی ذهنم بود و رفتم خلاصه کنم با اینکه پولی نداشتم و حتی بدهی ها ی زیادی داشتم رفتم و خلاصه بعد از چند ماه همه شرایط جور شد و خداوند در ها رو برام باز کرد کار آزاد و خونه و همه شرایط درست شد .
و اومدم کاری که کردم توی قسمت فروش لوازم برقی که مربوط به شغلم بود و همیشه میگفتم که دوست دارم مثل قبل کار
پروژ ه بگیرم و کار کنم و هر بار استاد توی دوره ثروت و دیگر فایل ها میگفت مسیر مورد علاقه دقیقا میفهمیدم که چی میگفت ولی بازم اون ندایی که میگفت توی همین مسیر بمون خیلی قوی تر بود با اینکه بازم برای این کار هم کلی زحمت کشیده بودم ولی حاظر بودم کلا دوباره از اول شروع کنم ولی فقط چیزی که میشنیدم این بود که باید همین جا رشد کنی
خوب روز ها میگذشت و مدام سعی میکردم حالم رو بهتر و بهتر کنم و لی اصلا دلیل رو نمیفهمیدم که اون روز ها ی اول من حالم خیلی بهتر بودبا اینکه فقط داشتم روی فایل های رایگان استاد کار میکردم پس چیه قضیه ـ؟
تا اینکه استاد این مدت درمورد احساس لیاقت صحبت کرد و هی نشونه ها اومد و چند بار متن دوره رو خوندم و دیدم واقعا بزرگترین پاشنه ارشیل منه و داره حتی تمام نتایج های منو از باور های دیگه به باد میده و حال قضیه رو من چطور فهمید م ؟
من این روز ها که فقط داشتم کار فروش رو انجام میدادم که اون هم خودش تخصص بالایی میخواد و همه قطعات صنعتی با کد و مشخصات فنی و خودش یه پروسه مهندسی داره هر چقدر من هی به خودم میگفتم که بابا این کار هم خیلی مهمه خیلی دارم به جامعه صنعت کمک میکنم ذهن میگفت نه کار قبلی بهتر بود که این همه دستگاه و فلان رو راه مینداختی مگه حالا چی کار میکنی یه قطعه میخری میدی به اون یکی اینم شد کار . تو با این همه تخصص و مهارت اخه این چه کاریه حد اقل اون جا همه بهت میگفتند مهندس .
و خلا صه دوباره دیدم که قبلا من خودم دیدگاه خوبی نسبت به فروشندها ندارم و چند ماهی شروع کردم روی باورم نسبت به فروشندگی کار کردم که مثلا کاسب حبیب خداست , ابتدای خط صنعت از همین فروش لوازم شروع میشه ، کار من تخصصیه من ازم همین مهارتم دارم استفاده میکنم و….
و هر روز هم روی فراوانی و هم روی این باور ها کار میکردم خلاصه میدیدم داره نتایج مییاد دوباره چند ماه بعد افت میکرد اصلا دیگه بریدم . گفتم باید من به راحتی این کار رو انجام بدم این درست نیست که به سختی پیش بره همون طوری که استاد توی حل مسایل توضیح داد.
خلاصه بگم که توی همین خلوت کردن ها با خود حمید عزیزم و مرور گذشته این رو متوجه شدم که من توی کار قبلی و توی دوران نوجوانی به خاطر آسیب هایی و لطمه هایی که به عزت نفسم خورده بود فقط و فقط میخواست خودم رو ثابت کنم و نشون بدم و تمام سعی خودم رو میکردم که تایید بگیرم و از انجام اعمال مذهبی بگیر تا کار های خونه و کمک به پدرم توی مغازه و توی کارم هم که شروع به کار کردم تمام وجودم رو میگذاشتم و سختی به جون میخریدم تا اینکه تعییید بشم و کار رو به نحو احسنت انجامش بدم حال این که کار رو خوب انجام بدم بد نبود این که بخوام به خاطر تایید شدن اون همه سختی رو متحمل بشم بد بود .و خلاصه سال ها گذشت و من به همین منوال کار کردم .و الان در موقعیتی هست که خوب خیلی خیلی راحتر از قبل پول میسازم ولی اون احساس رضایت کاری نیست و فقط به این دلیل که قبلا من همش برای کارهایم تعیید میگرفتم ولی الان خیر و در اصل احساس لیاقت من و ارزشمندی من به واسطه یه عامل بیرونی تایین میشد .
در اصل من اگر اون کارهای سختت رو انجام میدادم و تعیید میگرفتم احساس ارزشمندی میکردم ولی الان خبری ازش نیست و یاد صحبت های خانم شایسته توی دوره دوازده قدم افتادم که در مورد آرایش کردن میگفت اند که اون احساس ارزشه از تعیید توسط دیگران بود .و به قول ایشون روی یک بنای سستی و یک عامل بیرونی بنا شده بود که اگر آرایش نمیکرد و اون تعیید رو نمیگرفت اون ارزشمندی هم و اون لیاقت رو هم از دست میداد.
و دقیقه نمیدونم چرا من توی اون جلسه به این نتیجه نرسیدم با اینکه بالای 20 بار به شکل های مختلف اون جلسه رو گوش داده بودم و خیلی از فایل های مشابه .
در اصل من هم همین طور بود تمام عزت نفس و اعتماد به نفس من روی بنای سستی و یه عامل بیرونی به نام مهارت بالای شغلی ام بنا شده بود به جای اینکه روی این فنداسیون که من به خودی خود به نفسه به قول استاد توی عزت نفس ارزشمندم فارق از هر نوع مهارت و یا ویژگی خاص و روی این بنا بشه روی کار های فیزیکی بنا شده بود و به محض انجام ندادن تق همه میریخت پایین . و این مدتی که من اون کار های قبلی رو انجام نمیدادم متوجه این موضوع شدم
و اونجایی که خانم شایسته توی مقاله احساس لیاقت توضیح میداددند که این شاه ترمز همه دستاورد های قبلی رو هم به باد میده من فهمیدم که دقیقا اره خودشه خودشه و یا اونجا که استاد توی جهان بینی میگه مثل یک سبد میوه که میوه گندیده میزنه همه میوه ها رو خراب میکنه و ما حاضر نیستیم برشداریم اون عامل خرابی رو یا اون غورباقه زشته رو اول قورت بدیم .
ولی برام جای تعجبه که چرا باید الان متوجه این موضوع بشم یعنی انگار همه این مدت من دونه دونه این میوه خراب های توی سبد رو برداشتم تاز ه رسیدم به عامل خرابی و من این مدت هر چقدر تلاش میکردم هی میوه های بالایی رو درست میکرد میوه های خوب میگذاشت بازم چند روزه دیگه بازم خراب میشد یا مثل اتاقی که هی سقفش چکه میکنه و نم میده ما هی میاییم رنگ میکنیم و نمیریم اون عامل خرابی رو که خرابی ناودان هست رو درست کنیم .
شاید هم قبلا متوجهش شده بودم ولی جدی نگرفته بودمش .
من هنوز این دوره احساس لیاقت رو تهیه نکردم استاد ولی میدونم که بزرگترین پاشنه اشیل منه و به محض هم مدار شدن تهیش میکنم ولی الان هم بیکار نیستم میدونم که باید تمام وجودم رو برای درست کردن این مسئله بزارم و توی همین چند روز هم که شروع کردم اصلاحش کنم کلی نشانه های خوب برام اتفاق افتاده .
ممنون استاد عزیزم نمیتونم هیچ جمله تشکر و یا سپاسی رو در قالب این کلمات براتون بگم فقط دوست دارم احساس قلبی منو درک کنید و خوشحال بشید .