آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع” و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.
این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.
این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:
الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛
ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1298MB41 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 140MB41 دقیقه
سلام به خانواده ی عزیزم .عاااشقتونم .چطور سپاسگذار تون باشم بابت این همه لطفتون بابت این فایل های آسمونی که ارزششون به اندازه ی دنیاست .سپااااس مریم جونم ،سپااااس استاد جونم.
چه زیبا هدایت شدم با این فایل ، الان دارم از شهرستان برمیگردم خونمون .
مونده بودم با مسئله ای که الان توی خانواده م پیش اومده چطور برخورد کنم .بابام 90 سالشه و دیگه توی شرایطی قرار گرفته که پوشک میشه و غذا دهنش میکنن مسئولیت نگهداریش تا حد بسیار زیادی به عهده ی مادرمه که خودش هم 75 سالشه هست و واقعا براش راحت نیست
پارسال که این مسئله برای بابام پیش اومده بود با مادرم خیلی صحبت کردم که این قدر خودتو آزار نده ،بیا یه پرستار براش بگیر و …ولی هر چی میگفتم یه دلیل می آورد ،حقوق بازنشستگی داشتند و یه باغ بزرگ انجیر ،ولی این قدر که به فکر ما بچه هاش بود و دلسوزی بیش از حد داشت به فکر خودش نبود .
مدام میخواست سریع تر سهم ارثی که به ماها میرسه رو جدا کنه تا بعد از یک سال هر کدوممون که دوست داشتیم سهم انجیرمونو به همدیگه بفروشیم و خرج چیزایی که نیاز داریم بکنیم و در مورد خونه شون هم همین کار رو کردن اما با این تفاوت که گفتن هیچ کس اجازه ی فروش نداره تا وقتی که زنده هستند و هم برای خونه شون و هم باغ انجیرشون سهمیه ی ما بچه ها رو جدا کردند و سند جدا برای هر کدوم از ما صادر شد .
من یه برادر دارم و 7 تا خواهر دارم البته هنوز هیچ کدوم از ما درخت ها رو نفروختیم
قبل از اینکه این کار انجام بشه ،من هر چقدر با مامانم صحبت میکردم که بیا یه پرستار برای بابا بگیر از همین پول انجیر ها و …و اینهمه خودتو زجر نده به خاطر نگهداری از بابا ،اونم در حالی که هیچ وقت با بابام رابطه ی خوبی نداشته و ندارند .ولی هیچ جوره قبول نمیکرد
خلاصه که به جایی رسید که مامانم به اندازه ی چند سال پیرتر شده و جسمش و روحش بسیار آزرده تر
حالا این چند روزه 3 تا از خواهرام که شیراز هستند هر چند روز یکبار نوبتی میرن کمک میدن و کارای بابامو انجام میدن .
و اونا هم از کار و زندگی خودشون می افتن .من مونده بودم چکار کنم باید مثل اونا یکی دو روز در هفته میومدم شهرستان و کارای بابا رو انجام بدم ؟؟؟؟
از یه طرف وظیفه خودم میدونستم خدمت به پدر مادرمو و اینکه باید منم مثل اون خواهرام رفتار کنم
از طرفی من هر کار میکنم اصلا نمیتونم مثل اون خواهرام باشم که پوشک بابامو عوض میکنند من هم خیلی سختمه که قسمت ممنوعه بدن بابامو ببینم هم اینکه اصلا نمیتونم خودمو راضی کنم که گلاب به روتون ، دستشویی بابامو تمیز کنم واقعا خییییلی بدم میاد و نمیتونم این کار رو بکنم .
چند بار هم توی روزهای گذشته با مادرم تماس گرفته بودم که اگر نیازه من هم بیام شهرستان برای مراقبت از بابا ولی اصلا قبول نمیکرد .
نمیدونستم باید چکار کنم ؟همسر و دخترم سر کار میرن و باید هر روز غذاشون آماده باشه که ببرند سر کار و همسرم خیلی روی غذاش حساسه و واقعا هم تقصیری نداره ،
و اینکه دارم سعی میکنم هر روز به صورت تمرکزی زبان بخونم و روی فایل ها کار میکنم و مراقب افکارم هستم ولی فضای اونجا به شدت منفی هست و غیبت و حرف های منفی و ….که واقعا وقتی میرم دوست دارم زودتر برگردم خونه با اینکه عااااشق پدر و مادرم هستم
مادرم واقعا به خودش ظلم کرده و هرگز به فکر خودش نبوده و نیست
امروز چند بار خواستم به خواهرام بگم که من هم یکی دو روز در هفته رو میام شهرستان و کمک میدم ولی دیدم واقعا برام آزار دهنده و سخته هر چند که واقعا مادرم خیلی گناه داره و دلم براش میسوزه ،اما از خدا خواستم تا هدایتم کنه و راه درست رو نشونم بده
سپاسگذارتونم استاد به این نتیجه رسیدم که باید به زندگی و کارهای خودم برسم و احساس بد نداشته باشم
سلام به همگی .استاد به خدا ارزش این دُرّ و گوهر هایی که از دهانتان میریزه با هیچ مقدار پولی قابل خریداری نیست .ارزش این کلمات آسمونی بی نهایت بالاست سالهای سال زندگیمو صرف نجات زندگی دیگران و هدایت کردنشون کردم تا اینکه به لطف خدا و آموزشهای ارزشمندتون مخصوصا توی دوره احساس لیاقت ،تونستم در حد بسیار بالایی شاید حدود 95 درصد دست از اینکار که واقعا پاشنه آشیلم هست بردارم و خدایی نکنم برای دیگران و باز باید بیشتر مراقب این موضوع باشم و الان واقعا کسی نمیاد از مسائلش بهم بگه و عجیب دور و برم خالی شده از آدمهایی که در شرایط خوبی نبوده و نیستند .
یادمه قبلا یکی از دوستان بود که هر چند ماه یک بار با حال زار و خیلی بد میومد و از ناراحتی هاش بهم میگفت و من از سایت شما و …بهش میگفتم و فایل های رایگان رو براش میفرستادم ولی دقیقا سری بعد همون جریان بود و توی صحبت هاش می فهمیدم که داره همون راه قبلی خودشو میره و آخرین بار خیلی راحت و با احترام بهش گفتم که حرفهای من برای تو شبیه یه مسکن هست و همون لحظه آرومت میکنه و ….و دیگه خدا رو شکر نیومد
اصلا استاد من به این تجربه رسیدم که زمانی خدا هدایت ها رو به من میگه که من به عجز رسیده باشم که من واقعا طلب هدایت کنم .
این کار شبیه اینه که مثلا بیمار باشیم بریم پیش دکتر ،دکتر یه دارویی به ما بده و بعد ما اون دارو رو به یکی دیگه که بیماره تجویز کنیم .
واقعا هر کسی رو خداوند از روش مخصوص خودش نسبت به شرایطش و موقعیتش و ….هدایت میکنه خداوند فقط میدونه که بهترین راه نجات برای هر کسی چیه .منی که نمیدونم چی برای خودم خوبه و چی بد و باید برای هر چیز از خدا بخوام راه رو بهم نشون بده وگرنه آسیب میخورم همون طوری که بارها توی زندگیم آسیب خوردم در حالی که فکر میکردم این درستترین راهه ،چطور میخوام هدایت کننده ی بقیه باشم .
چقدر حرفتون درسته استاد که هر کسی هر جایی که هست جای درسشه و همین چند وقت پیش یه مسئله سخت برای مادرم پیش اومد که همچنان در گیرش هستند .من از خدا هدایت خواستم و گفتم خدایا ما واقعا عقلمون نمیرسه برای این ماجرا و تو بگو چکار کنیم و راه چیه و خدا در حقم لطف کرد و توی چند ثانیه راه حل مسئله مادرم رو بهم گفت که واقعا بهترین و درستترین راه حل بود و وقتی که برای ثابت کردن این موضوع به خودم و اینکه هر کسی هر جایی که هست جای درستشه و دلیل شرایط بد زندگی هر کسی عمل نکردن به هدایت هاش و ترس از حرف مردم و تصمیمات و …خودشه و اومدم به مادرم گفتم که من از خدا راهنمایی خواستم و این راه حل رو به ذهنم انداخت دیدم که پر از ترس از حرف مردم و محال بودن این کار و عمل نکردن به هدایت خداونده
و هر بار با خودم میگم که هدایت کننده با اون هاست من کاره ای نیستم .با خودم میگم خدا بهتر میدونه خودش هدایتش میکنه خودش راه رو بهش نشون میده من مسئول زندگی کسی نیستم اون دقیقا جای درستی هست که باید باشه .و چقدر دوره احساس لیاقت بهم کمک کرد تا همیشه ممنون و سپاسگذار تونم که این بار مسئولیت داشتن در برابر دیگران و هادی اونها بودن رو از روی دوشم برداشتید و باعث شد تمرکزم روی خودم و زندگیم و هدف هام باشه و چقدر حالم خوبتره .
بعضی موقع ها که همسرم داره تلفنی از مشکلاتی که توی خانواده ش پیش اومده با خانواده ش صحبت میکنه ،میرم توی اتاق تا نشنوم و اگر هر از گاهی بخواد در موردشون برای من تعریف کنه با احترام ازش خواهش میکنم که منو در جریان این چیزا قرار نده
و اینطوری بهش میگم که وقتی از مشکلات خانواده ت بهم میگی ذهنم به شدت در گیر میشه و منم که واقعا کاری از دستم برنمیاد براشون انجام بدم ، براشون دعا میکنم که خدا کمکشون کنه و همسرم هم خدا رو شکر تا حد خیلی خوبی داره رعایت میکنه.
باز هم ممنونتونم ان شاالله که بتونم خیلی خوبتر به این آگاهی ها عمل کنم