آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع” و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.
این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.
این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:
الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛
ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1298MB41 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 140MB41 دقیقه
به نام خدای مهربان
سلام به اساتید عزیزم مریم بانو و استاد
خدا را شکر میکنم که از طریق اشاره مریم بانو و کلام و پذیرش استاد فایل بسیار پرمحتوا و لازمی پر شد و در دسترس همه ما قرار گرفت
آیا من میتوانم زندگی دیگران را تغییر بدهم
سوالی که قطعاً پاسخ آن بر اساس قوانین کیهانی و بدون تغییر خداوند کلمه
نه و هرگز مناسبترین کلمه میباشد
و جهلی که من هم سالیان سال داشتم و حتی الان هم با وجود اینکه میدانم نمیتوانم به هیچ عنوان زندگی دیگران را تغییر دهم باز هم فراموش میکنم و دلسوزی میکنم که البته خدا را شکر خیلی زود متوجه این اشتباه و جهل خود میشوم و دیگه ادامه نمیدم
همونطوری که تا الان آموختم وقتی بخواهیم با دلسوزی زندگی دیگران را تغییر بدیم یعنی این فکر را داریم که من به جای خداوند میخوام به اون شخص کمک کنم و خدا که حواسش نیست یا سرش شلوغ هست نمیتونه به همه حواسش باشه و هدایتشون کنه بنابراین من که این موضوع را فهمیدم وظیفهام هست که به اون شخص بگم و هدایتش کنم و کمکش کنم یعنی شرک در واقع دارم
این باور اشتباه که از گذشتگان و از فرهنگ و از مذهب به ما رسیده همیشه این رو میگه که کسی از بیرون باید بیاد و زندگی ما رو تغییر بده و کمکمون کنه و قدرت را از خداوند می گیره و می خواد بده دست دیگران حتی به بهانه کمک کردن
و همچنین این طرز تفکر اشتباه که دلسوزی برای دیگران ثواب داره و خدا دوست داره که برای دیگران دلسوزی کنیم و این شعر معروف کاملا مغایر با قوانین کیهانی بوده که
تو که از محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی
در صورتی که به قول استاد من اگر از محنت دیگران با غم باشم چه کمکی میتونم به بقیه بکنم جز اینکه با غم بودن من غم ناراحتی و آزارهای بیشتری را برای خودم میاره
من خودم چون این موضوع پاشنه آشیلم بوده همیشه و دارم روش کار میکنم سعی کردم این جمله رو در ذهنم ثبت کنم که دلسوزی کردن مساوی است با خودسوزی کردن
و من با دلسوزی برای دیگران در واقع دارم خودم رو در آتش غم ناراحتی و عذابهای ناشی از این احساس گناه و قربانی بودن زنده زنده می سوزانم
و این باور نیز به من کمک میکنه که همه افراد همه انسانها همه آدمها به یک اندازه به خداوند نزدیک هستند و به یک اندازه دارند هر لحظه هدایتهای خداوند را دریافت کنند و خیلی سریعتر از هزاران ساعت وقتی که من بخوام برای هدایتشون بگذارم میتونن با درخواست از خداوند مدارشون رو تغییر بدن و خودشون رو نجات بدن از گمراهی و از مسیر اشتباهی که خودشون با باورها و افکارشون خلق کردهاند
یعنی من به این نتیجه رسیدم که تغییر شرایط برای هر فردی باید طوری باشه که از درون به وضوح برسه اون آدم و نصیحت و پند و اندرز هیچ گونه تاثیری روی اون آدم نداره و این تنها و تنها از عهده خود خداوند بر میاد که برای اون شخصی که درخواست هدایت را با احساسش به جهان فرستاده انجام بده ، همونطوری که برای من انجام داد و تنها زمانی که خودم ازش خواستم و برام افکار و احساسات و نتایجی که اون افکار و احساسات برام ایجاد کرده بود واضح شد و خودم تونستم مشاهدهشون کنم و آگاه شدم بهشون خیلی سریع و معجزه آسا توسط خود خداوند شرایط برایم تغییر کرد شرایطی که هیچ راهی با ذهن محدود خودم نمیتونستم براش پیدا کنم
ماهها بود که برادر و خواهرم و همه افرادی که میخواستند به من کمک کنند با من صحبت میکردند و تلاش میکردند که مسیر درست را به من بگن و من رو آگاه کنند ولی این تجربه خودم هست که میگم
من به هیچ عنوان متوجه صحبتهای اونها نمیشدم و انگار نمیشنیدم و نمیتونستم حرفهای اونها رو قبول کنم فکر میکردم که مسیرم درست هست و اونها متوجه نمیشن
تا اینکه خداوند از طریق یک جمله من رو هدایت کرد
زمانی که نوشتم که چه باورهایی نسبت به خداوند دارم
وقتی جوابهایی که به این سوال دادم را مشاهده کردم انگار که از یک برنامه نرمافزاری که همون باورهای شرک آلودم بود بیرون اومده بودم و داشتم خودم رو و رفتارهام رو مشاهده میکردم و باورم نمیشد که اون شخص خود من بودم
همین یک لحظه آگاهی راهها را از بینهایت طریق برام باز کرد و حضور نیرویی به نام خداوند را در زندگیم احساس کردم که بدون درنگ خودش همه کارها رو برام انجام داد و در یک روز مدار من تغییر کرد و بهتر و بهتر و بهتر شد تا الان الهی شکر
یعنی به چیزهایی آگاه شدم که اگر همه مردم جهان باهم به من می گفتن و فریاد می زدند به خود خداوند قسم نمی تونستم قبول کنم و باور کنم و متوجه واقعیت حقیقی بشم تا زمانی که زمانش بود
یعنی انگار اون جهان خود خداوند بود که منتظر بود تا من خودم متوجه بشم که دارم واقعا چه مسیری را میرم و بعد که آگاه شدم و اون مسیر را واقعا نمی خواستم سریع دست به کار شد و دستانم را گرفت و از اعماق تاریکیهایی که خودم خلقشون کرده بودم بی سر و صدا
تاکید میکنم بی سر و صدا نجاتم داد
هزاران مرتبه سپاسگزارم از خداوند حتی اگه یادم بره شکر کنم
از خود خداوند میخوام که هدایتم کنه که بتونم بر اساس قوانین حرکت کنم فکر کنم و عمل کنم تا به فکر خداوند نزدیک و نزدیکتر بشم
از دید فرکانسی هم که همه انسانها آینه وجودی خود ما هستند بنابراین برای تغییر هر کسی در بیرون منطقی این هست که خودمون رو تغییر بدیم اینطوری جهان اطراف ما هم تغییر میکنه آدمهای اطراف ما هم خودشون تغییر میکنند
یکی از نشتیهای انرژی که ما آدمها داریم همون احساس دلسوزی کردن و خدا شدن برای دیگران هست که به شدت انرژیمون را می گیره و احساس می کنی خسته و ناتوان شدی چون داریم انرژی حیاتیمون را صرف پوشاندن احساس گناهمون می کنیم و الکی هدرش میدیم
معجزهای که در دوره احساس لیاقت درک کردم این بود که وقتی تمرکزم رو روی بهبود احساس لیاقت درونی خودم گذاشتم ودیگه سعی کردم کاری به کسی نداشته باشم و نخوام ناجی اونها باشم مشاهده کردم که افرادی که با من در ارتباط بودند و من همیشه نگرانشون بودم و فکر میکردم که من باید بهشون کمک کنم تا بتونن زندگیشون رو تغییر بدن و در موردشون همیشه احساس گناه میکردم دیدم که خیلی راحت دارن با من پیشرفت میکنن و در حالیکه من از درون داشتم احساس لیاقت بیشتری میکردم ولی چون اونها بخشی از جهان اطراف من بودند به راحتی شرایط اونها هم بهتر و بهتر و بهتر شد بدون اینکه بخوام ن شرایط اونها را بهتر کنم و این یک قانونی هست که دارم درکش میکنم که فقط و فقط و فقط روی خودم کار کنم اینطوری در واقع دارم به جهان خودم هم کمک میکنم چون کسی بیرون از ما نیست و همه اینه درون خودمون هستند
خدایا شکرت و سپاسگزارم و ممنون میشم که این قوانین که دارم درکش میکنم را بیشتر و بیشتر بتونم در موردشون بدونم و عمل کنم و نتیجه بگیرم انشاالله