آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع” و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.
این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.
این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:
الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛
ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1298MB41 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 140MB41 دقیقه
به نام خدای مهربان
سلام
در بخش نظرات این فایل بنویسید که:
از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید
یه مدتی پیش ، حدوداً دو ماه پیش مادر عزیزم به خاطر یه شوک عصبی از حال رفت و (فقط من و پدرم خونه بودیم) ما با آمبولانس ایشون رو بردیم بیمارستان
« این حقیقت که به شکل مثبت من نوشتمش خیلی می توانه برای شما ، اگر در همچین شرایطی هستی الهام بخش باشه »
تو این پروسه … اعضای خانوادهام خیلی دل نگران شدن و دست به دعا شدند و خیلی هم غصه می خوردند
بماند که من همون شب هم تو بیمارستان چند ساعت تو اورژانس بودم ، همراه بیمار یعنی مادرم بودم ، هیچکس باورش نمیشد… ولی ما هر دومون حالمون خوب بود :)) یعنی من با مادرم می گفتم و می خندیدم و آگاهانه تمرکز خودم و مادرم رو می گذاشتم روی نکات مثبت
ولی … ولی … همون آدم یعنی مادرم … رفتارش تغییر می کرد وقتی که پدرم یا دیگر اعضای خانواده می اومدند …
و دیگه اونجا کاری از دست من ساخته نبود … فقط تا جایی که می توانستم اون شب و روز بعدش توی بیمارستان و تا یکی دو هفته بعدش … تا اونجایی که می توانستم خودم رو از جمع دور می کردم و به صحبت ها … که همه پزشک شده بودند :) و علامه دهر :) … که ما می دونستیم و حس کرده بودیم که مامان … (این قصه سر دراز داره دیگه … نگم براتون …)
اوکی حالا چه اتفاقی برای من افتاد ؟؟ هیچی … به خدا هیچ خللی در زندگی من پیش نیومد و من به زندگیم ادامه دادم
ولی برای پدرم و خواهرم و البته خواهر زاده بزرگم که حدود 13 سالشه مسائلی از قبیل بیماری یا تنش های وحشتناک پیش اومد که … البته طبیعی هم بود که با اون حجم از تمرکز بر ناخواسته پیش بیاد
ببینید… حقیقتا آزمونی الهی بود برای من … کار آسونی نبود که بتوانم از این حجم از ناخواسته که تو گوش و چشمم بود اعراض کنم … در نظر داشته باشید که الانی که دارم این متن رو می نویسم و همون دو ماه پیش هم هنوز من تو همین خونه زندگی می کنم
یعنی این نبود که خونم جای دیگه ای باشه ها … ولی خب دیگه در حد توانم تمام تمام تمام تلاشم رو کردم
گواه عملکرد درستم هم این بود که نه بیماری خاصی حتی یه سرما خوردگی ساده سراغم اومد… نه مشکلات در روابط عاطفی یا شغلی برایم پیش اومد … نه هیچگونه گرافتاری دیگه ای (یا هر چیزی که بشه اسمش رو گذاشت ناخواسته و تضاد)
میگم زندگیم روتین خودش رو داشت
تازه الان داره یادم میاد که این ناخواسته ها باعث شد من قوی تر و بیشتر همه جوره به قانون عمل کنم و حدود یک ماه بعدش من یک رشد حدوداً 3.5 برابری در درآمدم هم داشتم
من با این دوتا باور خیلی توانستم ذهنم رو کنترل کنم و به قول قرآن تقوی پیشه کنم
1- هرکسی هر جایی هست سر جای درستش هست ، من از فرکانس های افراد و افکار تکرار شوندهی اون ها نه اطلاع دارم نه می توانم اطلاع داشته باشم ولی عدل خدا زیر سوال نرفته
2- همهی آدم ها به یک اندازه به خداوند دسترسی دارند ، من یه روزی خالصانه از خداوند هدایت خواستم و از اون سر درگمی و گیجی هدایت شدم به مسیر راست … هدایت شدم به استاد عباس منش و درک قوانین و زندگیم رو به لطف الله… تأکید می کنم به لطف الله تغییر دادم … بنابراین همونطور که من دستم رو به سمت خدا بلند کردم و از بقیه دست کشیدم ، خدا دستم رو گرفت و زندگیم تغییر کرد ، دیگران هم می توانند دستشون رو به سمت خدا بلند کنند و از شرک ها دست بشورند و زندگی خودشون رو تغییر بدهند «من نباید در کار خدا دخالت کنم»
—————————————————————–
در بخش نظرات این فایل بنویسید که:
همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید
من به لطف الله به خاطر باورهای خوبی که در جنبه سلامتی ساختم همیشه در سلامتی به سر می برم و مریضی خاصی ندارم
این در صورتی هست که قبلاً ها داشتم ها … به لطف الله چند سال هست که نه قرص و شربت خوردم و نه دکتر رفتم و نه آمپول و سرم … هیچی … اصلا نیازی هم نداشتم به این ها
اما من سالی دو یا سه بار شاید هم یکبار یه سرما خوردگی عجیب و غریب و یه کم به هم ریختن جسمم رو می بینم و حدود یه هفته ده روز من رو خونه نشین می کنه
خودمم تعجب می کنم که چی میشه که من اینطوری میشم ؟؟ بعد خودم رو می بندم به آبلیمو عسل و لیمو شیرین و پرتقال ولی همونطور که حدس می زنید تاثیر زیادی هم نداره :))
طی ده روز اخیر هم همین اتفاق افتاده و من به لطف الله امروز سحر بیدار شدم … ساعت 4 صبح این فایل رو دانلود کردم و یک بار با تمرکز بالا گوش دادم و دیدم و پیدا کردم جواب را …
از الگوی تکرار شوندهای که داره فهمیدم من هر بار اینطوری مریض میشم دلیلش اینه که طی چند روز یا چند هفتهی قبلش خیلی درگیر زندگی دیگران میشم و احساس می کنم چقدر این ها آدم های اشتباهی ای هستند …
همش تو ذهنم با خودم کلنجار میرم که باید به فلانی فلان حرف رو بزنم تا بشونمش سر جاش …
یا احساس می کنم در حقم ظلم شده و چرا با فلانی یا فلانی ها که اینقدر با خودشون و دیگران در جنگ هستند هم مدار شدم ، آخه من که با خودم در صلحم چه گناهی کردم ؟؟ دقیقاً یه همچین مظلوم نمایی هایی ذهنم می کنه ها؟!
نمی خواهم دیتیل وار توضیح بدهم که شرایط دو الی سه هفته پیشم در محل کارم چی بوده
ولی قشنگگگ می فهمم که از خودم خوردم !! و این مریضی هیچچچچ ربطی تأکید می کنم هیچ ربطی به سرمای هوا نداره
به اینکه بگم از فلانی یا فلانی ها وا گرفتم هم نداره
من دقیقا به خاطر خوراک بیمار و نا مناسبی که حدود دو الی سه هفته پیش به خورد ذهنم دادم … به خاطر اون حجم از اعصبانیت و خود درگیری در ذهنم … و اون حجم از احساس ضعیف و مظلوم بودن … فیلم هایی که ذهنم برایم می ساخت با کیفیت 8k …
به خاطر همین چیزها مریض شدم و الان به لطف الله حالم خیلی بهتر هست و از فردا می خواهم برم سر کار :)
استاد عزیزم شما راست میگی ، هیچ حسی زیبا تر و آرامش بخش تر و قدرتمند کننده تر از این نیست که : «من خالق زندگی خودم هستم» خداوند شاهده هر بار که این باور رو طی چند روز پشت سر هم رویش کار کردم و توحیدی رفتار کردم … طی یکی دو روز یا چند روز آیندهاش چنان آرامشی رو تجربه کردم و چنان احساس خوبی رو احساسش کردم که … قشنگ می فهمیدم این احساس توحیدی بودن با تمام احساس های دنیا فرق داره
استاد جانم خیلی خیلی ازتون ممنونم ، خدا به شما خیر بده ان شا الله
خدا رو صد هزار مرتبه شکر به خاطر این فایل زیبا و تأثیر گذار ، خدا رو صد هزار مرتبه شکر به خاطر این صلاه زیبا
منتظر قسمت بعدی از این فایل تاثیر گذار هستم