آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1

آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع”  و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.

این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.

این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:

الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛

ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.


آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «روح اله» در این صفحه: 1
  1. -
    روح اله گفته:
    مدت عضویت: 2214 روز

    به نام آنکه هر چه دارم از آن اوست

    سلام به استاد عزیز، خانم شایسته محترم و دوستان قابل احترامم

    این دیدگاهی که میزارم شاید مربوط به این قسمت نیست اما اتفاقاتی برام این مدت رخ داده که منو گاهی اوقات توی سکوت از شدت عصبانیت فرو میبره.

    از بسکی به ما گفتن صله رحم نیکی به پدر و مادر، عصای دست پدر بودن به دلایل متعددی از خانواده دور بودم تا اینکه گفتم بیام کنار خانواده و به عنوان بچه بزرگ و تک پسری که بودم بشم عصای خانواده اما دیدگاه های خانواده من این نبود و به عنوان آدمی که داره از یه چیز اونم عدم توانایی لازم برای کسب درآمد و بی پولی آمده کنار خانواده و اینا اوایل مهر ماه آمدم سر پله اول خودم، پله ای که 10 سال پیش شروع کرده ام همه چیز دادم و مجددا شروع کرده ام اما استاد الانم هر کاری می کنم یه جوری به راه بسته می خورم میرم سراغ اتمام درس می خورم به کم آوردن هزینه هام در وسط ماه چون یه اندک پس اندازی داشتم و دارم که هزینه خوابگاه خوراک، رفت و آمد و دانشگاه که این هزینه هر ماه جیره بندی میشه از طرفی کاری هم که دوست دارم انجام بدم یا به درسم نمی خوره چون من صبح ها کلا کلاس دارم یا با ورود خروج خوابگاه من نمی خوره چون خوابگاه ساعت 5:30باز میشه و ساعت 12شب،هم درب اون بسته میشه و خارج از این حیطه اجازه تردد نداریم، از طرفی وقتی هزینه می کنم و گاهی از کلاس هام میزنم میرم برای مصاحبه وقتی نمیشه کلا از خودم و شرایطم عصبانی میشم و ناامید میشم که چرا

    پیش خودم میگم هر چی داشتی رو دادی رفت برای کسایی که ارزشش رو نداشتن و اصلا این مدت نه زنگی میزنن و وقتی بهشون زنگ میزنی میگن چی شده پول کم آوردی یا کفگیرت خورده ته دیگ.

    سال گذشته پس اندازی داشتم می خواستم کاری رو شروع کنم اون موقع کنار خانواده بودم راستش در زمینه زعفران بود توی کار بسته بندی و پاک کردن و خشک کردن اما وقتی به پدرم گفتم اوایل چیزی نگفت اما بعد ها شروع به مخالفت کرد، که ما این کاره نیستیم به همین لقمه نون باید قانع باشی و شکر کنیم که به خودم گفتم عجب اشتباهی کرده ام به شما گفتم. یه ارثیه هم به من رسید از طرف پدر بزرگم که به ورثه مادر مرحومم رسید اما پدرم میگه تو اجازه نداری استفاده کنی پای آبروی من طرفه.

    این وسط از کار خدا گاهی اوقات می مونم آدم می خواد یه کاری کنه هی به در بسته می خوره خانواده، کار، ازدواج والا نمی دونم هی به قول خودم میگم به مو میرسه اما پاره نمیشه اما آدم یه صبری داره شما هیچ وقت از یه لیوان توقع یه پارچ آب رو نداری چون میدونه نداری، میام آموزه های شمارو شروع کنم فوج فوج تضاد ها میاد که میگم ای بابا آخه چرا میگن همه چیز به خانواده و دعای خیرشون هست والا من به هیچ کدوم بدی نکردم شاید از حرف هاشون و حرکاتشون انتقاد کرده ام که چرا ابن حرفو پشت آدم به آدم های خودی یا غریبه می زنی اما نه بی احترامی گفتاری کرده ام و نه خدای نکرده بی احترامی رفتاری و فیزیکی.

    راستش آنقدر این مدت از هر سمت و سوی رسیدم دیگه می ترسم برم سمت آموزه ای شما وقتی میرم از همه می خورم، مریض میشم، فکرم داغون میشه حرف و حدیث ها میاد جیره مالی کم میارم گاهی اوقات میگم کرمت شکر این از مادر ما که از بدو تولد گرفتی، این از همسر پدرم و رفتارش با من این از رفتار پدرم و این از کار و رفتار های دیگران.

    اما بازم دلم روشنه امیدوارم خیلی دیر نشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: