آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع” و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.
این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.
این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:
الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛
ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1298MB41 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 140MB41 دقیقه
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
.
بنام خداوند بخشنده ومهربانم🫀
.
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته مهربانم.
.
.
.
آیا من میتوانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟
جواب مسلماً خیر هست..
پس،
چرا به دنبال تغییر زندگی دیگران هستیم؟؟
چون عادت کرده ایم
چون دنبال گرفتن امتیاز هستیم
چون دنبال ارزشمندی هستیم
چون در این مورد یک بیمار ذهنی هستیم
چون خودخواه نیستیم
چون افکار هیتلری داریم
چون افکار بهروز وثوقی داریم
چون به فکر خود نیستیم
چون قانون عدل خدا رو درک نکردم
چون قانون رو درست نفهمیدیم و داریم دورش میزنیم
با دیدن این فایل انگار همه چی روی سرم آوار شد
از عدم درک قانون و اینکه خیلی مواقع قانون رو خواستم دور بزنم
یه ایرادی که من دارم و فکر میکنم خیلی هامون داریم اینه که من فقط به فکر رشد و استقلال مالی هستم که بازم فکر میکنم خیلی از بچه ها هم درگیر همین موضوع هستن
و میخوایییم خیلی زود ثروتمند بشیم
ولی میبینیم که به طور مثال هنوز هشتمون گرو نهممون هست
و بعد به بقیه نگاه میکنیم میگیم قانون جواب نمیده یا قانون مشکل داره
در صورتی که مشکل از ماست نه از قانون!
حالا چرا اینو میگم؟
چون،
به نظر من، قانون اینقدر ساده هستش که ما از سادگی فراموشش میکنیم
به قول استاد که میگه:
طبیعی اینه که شما ثروتمند بشید
طبیعی اینه که شما موفق باشید
طبیعی اینه که رابطه خوب داشته باشید
طبیعی اینه که سلامت باشید
ولی ما غیر طبیعیش میکنیم
با چی؟؟
با همین پاشنه های آشیلمون
من سال ها فکر میکردم پاشنه های آشیلم باورهای مالی هست
ولی امروز با این دوتا فایل فهمیدم بزرگترین پاشنه های آشیلم که زندگیم سینوسی پیش میره
فقط همین عامله
عامل تغییر دادن بقیه
عامل خدایی کردن برای بقیه
عامل راهکار دادن به بقیه
عامل عالم بی عمل بودن
و
بعد میگم چرا همه چی گیر کرده و زندگیم روان نیس
واقعا وقتی نگاه میکنم به گذشته اونجاهایی که سرمو مثل لاکپشت کردم توی لاک خودم مثل بنز رشد کردم و نتیجه عالی گرفتم
ولی وقتی که سرمواز لاک خودم در آوردم گفتم خب حالا ببینم بقیه چیکار میکنن
برم به بقیه راهکار بدم و بهروز وثوق بازی درآوردم براشون تو زندگیشون سرک بکشم
اون موقع سقوط آزاد داشتم…
خیلی جالبه من آخر هفته 2روز رفتم شمال
و دیشب داشتم بر میگشتم تهران
پشت یه ماشین عکس بهروز وثوق رو دیدم
بعد گفتم چه دلیلی داشت من این عکس رو دیدم در حین رانندگی
بعد خدا گفت چون تو میخوای مثل بهروزوثوق قهرمان زندگی دیگران باشی
قهرمان زندگی پدر
قهرمان زندگی مادر
قهرمان زندگی خواهر
قهرمان زندگی دوست
قهرمان زندگی همکار
قهرمان زندگی مشتری
قهرمان زندگی همه عالم و آدم
و یادم اومد که من کوچیک بودم خونه داییم میرفتیم و شبش موقع خواب که اونجا بودیم، داییم فقط داشت این فیلم های بهروز وثوقی رو میدید ازون تایم ورود ما تا موقعی که ما اونجا بودیم و سناریو این فیلم و جملاتش در ذهنم ناخوادگاه رفته و برنامه ریزی کرده ذهنمو و الان که بزرگ شدم دقیقا تمام رفتارهام بر اساس همون بهروز وثوقه و انگار سناریو های اونو بازی میکنم و نقش اول شدم و
خیلی جالبه
چند روز پیش از خودم سوال کردم که
چرا
با اینکه من با کسی دوست نیستم و زیاد ارتباط خاصی ندارم
ولی جالبه با هرکسی هم ارتباط میگیرم
طرف مشکل داره و قراره من بشم قهرمان زندگیش فرق نمیکنه دختر باشه، پسر باشه، زن باشه، مرد باشه
و
جالبیش اینه که در مسیر زندگیم زن های بیوه و مطلقه جلوی راهم همیشه سبز میشدن و مثل قارچ در میان
و
ذهنم خیلی درگیرش بود
تا اینکه با اومدن این 2 تا فایل و دیدن عکس بهروز وثوق پشت ماشین
خدا بهم گفت چون این شده یه الگو سمی در ذهنت که میخوای قهرمان باشی برای دیگران
و باید این الگو شکسته بشه
تا ازین ها جدا بشی
و نه تنها نخوای قهرمان بازی در بیاری بلکه
سرت تو لاک خودت باشه فقط و فقط و فقط
و جالبه که
ازین دست اتفاقات خیلی تو زندگیم دارم و شده الگوی تکرار شونده برام
در ادامه چند تا مثال از خودم میارم که هم مثبته و هم منفی و هم برای من قانون رو اثبات میکنه تا حواسم جمع باشه
یادمه که پارسال
من میرفتم پیش دوست مادرم (یه زن طلاق گرفته) و بهش میگفتم خاله و اونم میگفت تو خواهر زاده منی و ازین حرفای قشنگی که استاد میگه فقط یسری حرفا هستن قشنگه ولی پایه و اساس ندارهه
و
خلاصه ما میرفتیم پیشش و سر بهش میزدیم
نه اینکه بخوام رابطه ای داشته باشم نه
بلکه فقط میخواستم ادای قهرمان ها رو بازی کنم براش
و با اینکه با استاد آشنا شده بود و فایل های استاد رو هم داشت
حالا استفاده میکرد یا نمیکرد رو نمیدونم
ولی هی از من سوال میکرد
هی منم بیشتر بهش از قانون میگفتم
تا اینکه کم کم دیدم از مشکلاتش توی زندگیم داره بیشتر میشه و از سرعت پول ساختن های من داره کم میشه
و بعد نمیدونم چی شد یهو خدا گفت دیگه جوابشو نده
و منم جوابشو ندادم و بلاکش کردم
و باز چند بار با مادرم تماس گرفت و حتی 2 بار اومد خونمون هی از مامانم سراغ منو میگرفت بگو میلاد زنگ بزنه کارش دارم و به مامانم گفتم بگو میلاد کار داره و سرش شلوغه و با کسی ارتباط نداره
و خلاصه از مدار ما خارج شد
و
مثال بعدیش
بر میگرده به خانواده ام
که خیلی از ما بچه ها میخواییم قهرمان زندگی پدر و مادرمون باشیم
اونم بخاطره این که چون خیلی هامون در زندگی سخت و فقیرانه بزرگ شدیم میخواییم عصای دست پدر و مادر باشیم و اونا رو خوشبخت کنیم و بهشت رو بخریم
برای خودمون
طبق اون حرفای دروغینی که به ما گفتن بهشت زیر پای مادرانه و این جمله اونقدر تکرار شده که فکر میکنیم که اگر برای مادر و پدرمون زمانی که نداریم و بدبخت هستیم کاری کنیم خدا خوشش میاد و بهشت برین رو برای خودمون سندشو بناممون زدیم و خدا دیگه بدون حساب و کتاب ما رو میفرسته بهشت، از همون حرفای قشنگ و بی اساسی که شنیدم ولی هیچ منطق و استدلالی نداره متاسفانه خخخخ
خلاصه
یادمه من درس خوندم فقط برای پدرم
چون از بچگی فقط بهم گفته شد چون پدرم بیسواد و سواد نداره تو وظیفته درس بخونی برای پدرت و پدرتو خوشحال کنی
و چقدر اذیت ها شدم و حتی دانشگاه رفتم برای پدرم و دیگه ترم 6 ژنتیک از دانشگاه تهران انصراف دادم و گفتم من خودمو و روحمو زجر بدم برای پدرم بیخیال بابا
و خلاصه برای خودم زندگی رو شروع کردم و رفتم سراغ علاقم با اینکه حرف پدر و مادر بارها زده شد ولی کارخودمو کردم
و باز یه مورد دیگه ای رو بگم
که مادرم و پدرم قرار بود که برن شمال گیلان
توی زمین باغی که داریم اونجا خونه بسازن
و من قبل اینکه برن بهشون گفتن که پدر و مادرم من واقعا نمیتونم بهتون کمکی کنم در این زمینه خودتون چون بچه اونجا هستید خودتون بهتر خیلی چیزا رو میدونید تا اینکه من بخوام کارمو زندگی ول کنم بیام اونجا و چرخ رو از اول اختراع کنم و بهتون بگم راه چیه یا چاه چیه بلکه شما از من جلو تر هستید و برید کار رو شروع کنید و پول رو هم خدا میرسونه
و شما اقدام کنید
با اینکه این حرف واقعا خلاف حرفای جامعه بود ولی جسارت پیدا کردم گفتم بهشون و آرامش خودمو برای خودم حفظ کردم و اون موقع دیدم انگار مادر و پدرم یه حسی پیدا کردن که انگار ما توقع این صحبت رو از تو نداشتیم ولی بعدش ارام شدن و رفتن به سراغ کار و بعدش به طرز جادویی خدا پول براشون فرستاد و کار ها رو یواش یواش جلو بردن و خونه رو تا 70٪ جلو بردن و ساختن و
من فقط اولش بهشون گفتم تکامل خودتونو طی کنید و این حرف من حالا نمیدونم چجوری درشون اثر کرد و همیشه میگن که ما عجله نداریم یواش یواش انجام میدیم و جلو میرم و و داریم لذت میبریم و بقیه مسیر هم هموار میشه و پول هم میرسه
و واقعا هم پول هم از جایی که حتی من و حتی خودشون هم فکرشو نمیکردن براشون رسیده
و مورد بعدی
که اینبار افتادم توی دام،
بحث خواهرم بود که میخواستم باز قهرمان زندگیشون بشم و بگم راه و از چاه تشخیص بدید که یادمه چند ماه پیش
من یه شب رفتم خونشون تا 4 صبح فقط داشتم بهشون راهکار میدادم و ازون بر هم خواهرم اینا هم میگفتن اره درست میگی ولی ما میترسیم اینکارو کنیم
و بعدش حتی باز من اومدم خونهه یه ویس 50 دقیقه ضبط کردم و براش فرستادم و خواهرم فقط گفت مرسی ازت
و بعد دو سه روز مشکلاتشون توی زندگیم وارد شد
و خلاصه اذیت شدن های من شروع شد تا اینکه گفتم خدایا من اشتباه کردم
و اونجا خدا باز بهم گفت حتی دیگه به خواهرت هم کاری نداشته باش و ازشون بکش بیرون و ارتباطت رو باهاشون به حداقل برسون و رفت و امد نکن
و اینکارو کردم
و
یادمه
چند هفته پیش شوهرخواهرم تصادف کرده بود
و شبش بهم زنگ زد که ماشینتو میتونی فردا بهم بدی من تصادف کردم
و منم با اکراه گفتم باشه
و دادم بهش
و رفتش سراغ کاراش و شبش اومد دنبالم که منو از سرکار بیاره خونه و خدا از قبل بهم گفت این احتمالا دوباره بخواد بهت بگه ماشینو بهم بده و خیلی رک بگو نه من خودمو ماشینمو میخوام
و بعد اینکه رسیدیم جلو درب
بهم گفت فردا هم میام ماشینو ببرم گفتم شرمنده
من لازم دارم ماشینو و خودم کار دارم و اونجا حس کردم شوهرخواهرم ناراحت شد ولی من خیلی خونسرد رفتار کردم و سوئیچ رو گرفتم و سوار ماشین شدم و اومدم خونه
خلاصه بعدش دیگه مشغول کارام شدم وچند روزی خونه خواهرم نرفتم و تا یه هفته شوهر خواهرم ماشین نداشت
و خواهرم دیگه به پدر و مادرم گله و شکایت آره میلاد دید ما ماشین نداریم چرا ماشین رو نداده
و پدر و مادرم سر من غر که اره باید ماشین رو میدادی و منم خیلی رک و بدون هیچ احساس گفتم مادر من، پدر من
من خودمم زندگی دارم و کار دارم قرار نیست ماشین من در اختیار کسی باشه که
الان هم همه چی آسون شده تاکسی و مترو و اسنپ هست راحت میتونن همه جا برن
قرار نیست من از خودم بزنم به بقیه بدم
و اونا هم ناراحت شدن و منم گفتم شرمنده اصلا برام مهم نیس ناراحتی شده
و حتی خواهرم دو هفته ای با من حرف نمیزد
و حتی یادمه بعد دو هفته که منو دید گفت ازت گله دارم و فلان و بسار
و منم خیلی راحت گفتم گله و شکایت تو کاملا بیجا هستش و توقعت الکیه پس الکی بزرگش نکن
هرکسی زندگی خودشو داره
و نیازهای خودشو داره
و من نمیتونم از خودم بزنم برای تو و بشم اون داداش خوبه که تو میخوای
و
خلاصه که این چند تا مثال خیلی پر رنگ بودش که اخیرا اتفاق افتاد و یادم بود که بگم
و
به نظرم یه سری از مسائل و رفتار اونقدر جزئی از ما شده که مثل زنجیر به ما چسبیده و باعث عدم تمرکز ما شده و بعد ما فکر میکنیم که مشکل از باورهای مالی هستش ولی در صورتی که اگر این زنجیر ها به پامون وصل نباشه این بالن زندگی و کسب و کار خودش اوج میگیره و طبیعی زندگی میکنیم و بعدش برای ارتقا خودمون باورهای ثروت رو تغییر میدیم
ولی ما خیلی جا برعکس داریم قدم بر میداریم و
اصل ترین زنجیر ها رو پاره نمیکنیم و به دنبال موفقیت مالی هستیم با احساس عذاب وجدان و گناه و قربانی شدن و
نشتی انرژیی ما داره اینجا از بین میره و بعد میگیم که ما داریم روی باور ثروت کار میکنیم پس چرا پول نمیاد
اینو خودم بارها گفتم و گله و شکایت کردم از خدا
ولی خیلی مهمه که اصل قانون رو جدی بگیریم و از جامعه بگذریم و به درون خود سفر کنیم
برای همین استاد عباس منش در جلسه 2 شیوه حل مسائل زندگی، میگن که
تا زمانی که همه باورها باهم درست نشده موفقیت شکل نمیگیره و مثال خودش و همسر قبلشونو میزنه که
من داشتم روی باورهای مالی کار میکردم ولی یه نشتی انرژی داشتم که میخواستم همسر سابقمو با خودم هم مسیر کنم و کلی نشتی انرژی داشتم و نمدونستم مشکل ازونجاست و میگفتم باید بیشتر روی باورهای مالی کار کنم و وقتی که اونو رها کردم و تسلیم شدم که من نمیتونم اون ادم رو تغییر بدم و انگار اون سد خورد شد و از لحاظ مالی نتیجه گرفتم و
دقیقا منظور استاد همینه که
باید یه سری باورهای پایه ای تر رو درست کنیم تا کف سطلمون گرفته بشه و نشتی نداشته باشیم و بعدش رشد آسون میشه برامون
ولی ما اون اصل ها رو نادیده میگیریم و هی میگیم پول
پول پول،
پول چرا نمیاد
ولی الان درک میکنم که اصلا اگر این پاشنه های آشیل نباشه
طبیعی اینه که خوشبخت باشیم و ثروتمند و
برای هیچکسی احساسی عمل نکنیم حتی برای خودمون و در مقابل خودمون هم جاهل نباشیم و احساساتمون بر منطقمون غلبه نکنه
که چرا من نتیجه نگرفتم و به خودمون برچسب ناتوانی و بی عرضه بودن بزنیم
و این دقیقا از عدم درک قانون میاد و در مقابل خودمون و اعمالمون احساساتی میشیم
و خیلی وقتا در مورد خودمون جاهل میشیم
ولی اگه قانون رو درک کنیم
دیگه با منطق میریم جلو
و میگیم که
اگر من در این جایگاه در این شرایط و دنیا هستم همش بخاطره فرکانس های من بوده و هیچ بی عدالتی رخ نداده در مورد من و من باید جایگاه فرکانسیمو تغییر بده و بند و زنجیر ها رو باز کنم تا بتونم از لحاظ مداری برم بالا
و
استاد توی جلسه 3 قدم 8
یه صحبتی در مورد پول میزنن که میگن
پول یه دامنه فرکانسی هستش که بر فرض مثال این دامنه از 100 شروع میشه
و بعد هی ثروت بیشتر میشه
و من حس میکنم
تا قبل رسیدن به اون دامنه 100
ما باید این بند ها و زنجیر ها رو رها کنیم تا به اون دامنه برسیم ولی خیلی از ما ها میخواییم فقط به اون دامنه برسیم بدون اینکه این بند ها و زنجیر ها رو رها کنیم
و میخواییم شخصیتمون تغییر نکنه ولی پول بیاد
ولی واقعا پول فقط با تغییر شخصیت در این موارد میاد که بتونی
جاهل نباشی و احساساتی عمل نکنی و
یکسری از نشتی های انرژی رو ببندی
و به نظرم استاد در جلسه 1 و 2 قدم 5 خیلی کامل و مفصل در این زمینه توضیح دادن که واقعا نشتی انرژی رو میبنده با منطق های قوی که به دست ما میده
و باید یاد بگیرم
خودخواه باشم در برابر این قانون و مثل یه گنج ناب بهش نگاه کنم که خدا راهکار خوب زندگی کردن رو بهم داده که میگه بیا ازش استفاده کن و دنیا و آخرتتو بساز
ولی ما میخوایم از گنجمون با دیگران شریک بشیم و خودخواه نیستیم و بعد باعث میشه که شرک بورزیم
من
از این لحظه به خودم قول میدم و متعهد میشم که
خودخواه باشم در مورد قانون و مثل یه گنج ناب بهش نگاه کنم و فقط دنیا و آخرت خودمو بسازم و به کسی کاری نداشته باشم و خسیس باشم ازینکه بخوام به کسی چیزی بگم
حتی زمانی که موفق شدم و هر کسی از من پرسید چیشد که این همه نتیجه گرفتی فقط بگم خدا خیلی دوستم داشت و خوش شانس بودم
تمام شد و رفت..
من کی باشم که بخوام به بقیه از گنجی که خدا بهم داده بگم و میخوام خودخواه و خسیس باشم
و
خدا به همون اندازه که به من نزدیکه به اونا هم نزدیکه
تمام….
.
.
.
این فایل خیلی درس ها برام داشت
استاد جان ازت سپاسگزارم بابت این توضیحات عالی
خدایا شکرت بابت این آگاهی های گره گشایی که راه مستقیم و پر از نعمت رو به سوی ما باز میکنه..
🫀🫀
پرودگارا ما را به راه راست هدایت کن به راه کسانی که به آنها نعمت دادی