آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع” و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.
این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.
این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:
الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛
ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1298MB41 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 140MB41 دقیقه
سلام الهام جان.
برای حضورِ مبارک و زیبای نی نی تو دلت بهت از صمیم قلب تبریک میگم.
یادمه وقتایی که نگرانِ حافظ تو دلم میشدم برای سلامتیش این شعر پروین جان اعتصامی آبی بود بر اتش درونم:
در تو، تنها عشق و مهر مادری است، شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است.
بِه که برگردی، بما بسپاریش، کی تو از ما دوستتر میداریش
مدتهاست که میخواستم برای قند عسلِ تو دلت بهت تبریک بگم و خوشحالم الان کامنتت رو خوندم و بهترین فرصته.
الهام جان دوران بارداری خیلی شیرینه.
مخصوصا از وقتی فسقلی تو دلت تکون میخوره و بهتر میتونی حسش کنی.
خیلی لذت ببر و باهاش عاشقی کن.
الهام جان درسته ما از وضعیت نی نی تو دلمون خبر نداریم و همین ندانستن هست که گاهی آدمو نگران میکنه، آدم وسواس فکری میگیره که یعنی الان بچه در چه وضعیتیه با همه ی اون افکاری که یه خانم باردار تو سرش میچرخه اما خودت خیلی قشنگ نوشتی:
گر نگهدار من آن است که من میدانم…. شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد)
یه جوری کیف کن تو دوران بارداری که بعدا دلت برای این ایام تنگ نشه.
برو پیاده روی، کارهای روزانه تو انجام بده، صحبت کن با خودت و خدا و نی نی، بنویس براش.
من یه دفتر دارم که خاطرات نوشتم برای حافظ جانم.
از وقتی باردار بودم براش نوشتم.
از به دنیا اومدنش نوشتم، از حرکت هاش و رشد و تعییراتش نوشتم.
هم برای خودم یادگاری میمونه، هم بعدا میدم خودش بخونه.
و یه چیزی…
خودت و نی نی رو بسپر به الله.
برو تو مدارِ امنیتِ الله.
ان شاالله نی نی جون در بهترین زمان، در بهترین بیمارستان، توسط بهترین پزشک، به لطف و یاریِ اللهِ مهربان به دنیا بیاد و خبر خوشش رو برامون بنویسی.
و خوشحالم که الان شما و نی نی دارین با هم کامنت مینویسین.
نی نی جون خدا پشت و پناه و حافظت باشه همیشه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام نفیسه جانم.
اول خوشحال شدم که اسمت رو تو ایمیلم دیدم که یعنی کامنت نوشتی.
بعد کامنتتو خوندم و خیلی لذت بردم.
چند قسمت تو کامنتت منو به وجد آورد:
جنبه توحیدیش هم ما مشرک می شویم ، واضحتر بگم خدا هم تنها زمانی به بندههاش کمک میکنه که ازش درخواست کند وقتی بنده درخواست نکنه پاسخی هم دریافت نمیکنه. اما گاهی ما جلوتر از خدا عمل میکنیم. یعنی حتی وقتی بندهای درخواستی از ما نکرده ما پیش پیش میخوایم اونو راهنمایی کنیم اونو هدایت کنیم اونو به راه خوشبختی بکشونیم غافل از اینکه انسانها تنها زمانی تغییر میکنند که خودشون بخواهند و آماده تغییر باشند.
چقدر ما از سر دلسوزی و کسب حس خوب و شنیدن به به و چه چه بقیه کارهایی را انجام دادیم که نه تنها تشکر نکردند بلکه طلبکار هم شدند!
خدایا شکرت که این کامنتو خوندم.
برام سوال بود چقدر برای تعریف و تمجید بعدش، یا اینکه حس ارزشمند بودن و باحال بودن و باهوش به نظر رسیدن یه کاری رو انجام میدم.
اصلا چقدر بعدش توقعِ تحسین دارم وقتی یه کار کمک کننده انجام میدم؟
چقدر بی توقع کمک میکنم یا چقدر بر حسب دلسوزی؟
اینا فکرهاییه که دقیقا باید موقع انجام یه کمک اول از خودم بپرسم بعد اقدام کنم.
چقدر از مثال دختر بچه ای که قمقمه ی هم کلاسیشو اورده بود خوشم اومد.
که درس بگیرم تا کسی ازم درخواستی نکرده، ورود نکنم تو هیچ موضوعی.
اگه اطلاعات ازم خواستن، بدم.
جلو جلو مرحله ی بعدی رو واسه فرد هماهنگ نکنم.
با جلو جلو کمک کردن بدون درخواستِ فرد، جلوی رشدش رو نگیرم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام پاکیزه جان.
الان و با پاسخِ ناعمه جان برات، هدایت شدم کامنتت رو بخونم.
میدونی وقتی هر جمله رو میخوندم و میرفتم بعدی به چی فکر میکردم؟
چقدر لطیف نوشتی پاکیزه جان.
چقدر ساده و حقیقی نوشتی.
چقدر صادق و رک نوشتی.
چقدر صمیمانه نوشتی.
چقدر چیزهایی که نوشتی به خواسته های درون من نزدیک بود، در حالیکه خودم بلد نبودم بنویسمشون.
این جنس نوشتن از درک خوبِ خدا و قدرتش میاد.
از دوستیِ صمیمانه با خدا میاد.
نه که ننویسم برای خدا، نه.
گاهی بلد نیستم میشه اینطوری و انقدر صمیمانه از خدا بخوام همه چیز رو…
نگاهِ بالا به پایین، نگاه دلسوزانه به دیگران و … رو که خوندم چشم هام برق زد.
چیز مهم و اساسی رو درک کردی و بعد نوشتیش.
بسیار بسیار ممنونتم.
که علاوه بر عشق و عاشقی با خدا و لذت بردن از ارتباط با خدا، مکتوبش هم کردی تا یکی مثل من نکات بهتری رو از جنسِ ارتباطِ نامحدود با خداوند، بتونه بهتر درک کنه.
خداوند بهت خیر بده.
خداوند بهت بورسیه دلخواهت رو بده.
خداوند بهت فراوانی در همه چیز بده.
ارتباطت با خداوند هر لحظه عاشقانه تر بشه.
درکت نسبت به خدا هر لحظه عمیق تر بشه.
کامنتِ پاسخِ ناعمه جان برات، خیلی دلی و صادقانه بود و بر دل نشست.
کامنت خودت هم بسیار عاشقانه و صادقانه بود و بسیار بر دل نشست.
پاکیزه جانم چند روز پیش کامنتت رو دیدم اما در مدار خوندنش نبودم، اصلا تو فرکانسِ حس کردنش نبودم تا الان، تا این لحظه که تازه دسترسیم به کامنتت باز شد…
الهی شکرت.
در پناهِ الله باشی دخترِ خوب.
————————-
خدای مهربانم
خودت راهِ راحت ارتباط برقرار کردن، با خودت رو، بهم یاد بده.
کسی که تو رو داره، همه چیز داره.
یعنی وقتی تو رو داشته باشم که دیگه چیزی به چشمم نمیاد.
یعنی ارزشمندترین ها، پیش چشمم کوچک میشه.
الان که سطح ارتباطم باهات انقدره، هنوز یه چیزایی مثل ثروت، مثل ارتباطات و … خیلی به چشمم میاد، میخوام یه طوری بشم که به جز تو چیزی به نظرم نیاد دیگه.
دلم میخواد به بی نیازی به غیر برسم و همه چیز برام در تو خلاصه بشه.
بالا پایین چپ راست، به هر چی نگاه کنم، به هر چی فکر کنم فقط تو بیای به نظرم، اسم تو بیاد تو فکر و روی زبونم.
همیشه به اینکه شما از روح خودت درون انسان دمیدی، فکر میکنم.
یعنی هر انسانی، چیز ارزشمندی درون خودش داره همیشه و اونم روحِ شماست.
یعنی حضورِ روح شما درون من و همه باعث ارزشمندیمون هست پیش فرض.
یعنی انقدر انسان مهمه و ارزشمند که خدا تکه ای از خودش رو درون انسان قرار داده.
پاکیزه نوشته وقتی بدونم همه از تو هستیم، نگاه بالا به پایین معنی نداره.
پس این میتونه یه کد و راهنما باشه.
وقتی با حس خود برتر بینی یا تمسخر یا قضاوت با دیگری مواجه میشم، یعنی یادم رفته درون اون ادم هم روح خدا دمیده شده.
اینطوری میشه به همه ی انسان ها احترام گذاشت.
این احترام فرکانسی میفرسته که اون آدم هم به من احترام بذاره.
یعنی رفتار خوب اون ادم به واسطه احترام، برانگیخته میشه برای من.
احترام، یه کلیده.
اگه یادم بمونه.
اگه درکش کنم.
اگه تمرینش کنم.
راه دور نرو سمانه.
این احترام به انسان رو، از افراد درجه یک خودت شروع کن.
از همسرت.
از پسرت.
از مادر، خواهرها و برادر و بچه هاشون، از خانواده همسر، از همسایه ها، از کاسب ها، از دوستات و آشنایانت…
همین احترامه که معجزه میکنه.
چطوری احترام بذارم خدایا؟
یعنی چطوری حرف بزنم؟
چطوری حرف نزنم.
کی سکوت کنم؟
چه رفتارهایی انجام بدم؟
خدایا خودت راه نشونم دادی، خودت پاسخ ها رو هم بهم بگو لطفا.
مرسی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت