آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع” و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.
این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.
این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:
الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛
ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛
منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1298MB41 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 140MB41 دقیقه
به نام خداوند بخشنده و مهربان خداوند بزرگ فرمانروای جهانیان خداوند برنامه ریز هدایتگر خیرخواه خداوندشگفتی ها
شیوا: باید برگردم به گذشته…نیازه یک دور از ابتدای آشناییم با این قانون رو مرور کنم از جهت احساس مسولیت برای دیگران،تلاش برای تغییر دیگران،انرژی و زمان و ازخودگذشتگی برای حال بهتر دیگران،کنترل رفتار برخورد و نحوه ی تفکر دیگران، نگران بودن غصه خوردن و ناراحت بودن برای دیگران تا درگیری فکری و نشخوارهای ذهنی و وعده های دروغین شیطان در مورد مسائل دیگران و در نتیجه احساس بد
حدود چهارسال پیش زمانی که با قانون آشنا شدم درست در نقطه ای بودم که خودم رو مسوول زندگی خانواده م میدونستم.نجات دهنده! تمام فکر و ذکر و تصمیمات و انتخاباتم، همه ی هم و غمم صددرصد گفت و گوهای درونی صددرصد ظرفیت افکارم همه و همه خانواده م بود.
هیچی برای خودم نمیخواستم.از خودگذشتکی به معنای واقعی.تنها خواسته ی من خوب بودن حال خانواده م بود.تنها خواسته…سال ها و سال ها به این منوال گذشته بود.و هرروز شرایط سخت تر و سخت تر میشد.دقیقا جایی بودم که هرچی بیشتر تلاش میکردم تااوضاع بهتر بشه بدتر میشد.(شاید روزی داستان آشنایی با استاد رو در سایت نوشتم) و بالاخره منی که هیچ راه نجاتی نمیدیدم در مستاصل ترین حالت ممکن قلبم باصدای استاد در قانون آفرینش تکون خورد و گوش کردم و گوش کردم و اعتراف میکنم من تصمیم گرفتم باور کنم که این قانون درسته چون هیچ راه دیگه ای نداشتم! باورکردم و گوش کردم شبانه روز و منی که بزرگ ترین مشکلم خانواده م بودن با آگاهی های قانون آفرینش اول بخشیدم آدمهایی رو که فکرمیکردم در حقم ظلم کردن و بعد پذیرفتم که کاری ازدست من برنمیاد برای خانواده م! و این دو باور زندگی من رو تغییر داد…سخت بود سخت بود و سخت بود اما بالاخره تونستم کمی عقب بکشم ، دست از تقلا بردارم و رها کنم.
این اولین اقدام من بود…
اوایل فقط خودم فایل های قانون آفرینش و فایل های رایگان وگوش میکردم اما هرچی جلوتر میرفتم انقدر از آگاهی ها هیجان زده میشدم که دوست داشتم به مامانم فایل هارو بدم و این کارو کردم (اما فکر میکنم حتی یک جلسه هم کامل گوش نکرد) و هربار که مسآله ای پیش میومد راهکارهایی که یادگرفته بودم(دیگه نتیجه هم گرفته بودم) برای خانواده م توضیح میدادم.شاید صدهابار براشون حرف زدم و به این شکل بود که عاجزانه ازشون میخواستم طبق قانون عمل کنن!و دوره ی 12 قدم تلنگر بزرگی برام بود که دهنم رو برای راهنمایی دیگران ببندم! و خودم هم بارها و بارها دیده بودم که اصلا نمیتونم روی اون ها و نحوه ی فکرکردنشون و نحوه ی برخوردشون وتصمیماتشون هیچ تاثیری داشته باشم عین آب تو هاون کوبیدن بود.و این روند رو ادامه دادم. وفکرمیکنم در 80 درصد مواقع تونستم سکوت کنم و عمل کنم و به این ترتیب ادامه دادم تا به امروز. ولی یه اما وجود داره…
در زمانی که روی دوره ی احساس لیاقت کارمیکردم متوجه شدم بالای هشتاددرصد گفت و گوهای درونی من، افکارمن،تصورات من،تصویرسازی های ذهنی من باز هم مربوط میشه به مسائل خانواده م! و درواقع من دهانم رو بستم اما ذهنم رو نه! همچنان در سرم اتفاقات و مسائلشون رو تحلیل و بررسی میکنم! براشون راه حل طبق قانون پیدا میکنم! قضاوت میکنم! ناراحت میشم!نگران میشم! ( شدت این ناراحتی ها بسیارکمتر شده اما من این مساله رو از لحاظ شدت نمیخوام بررسی کنم، و قصد دارم میزان این درگیری و توضیح بدم) و میتونم بگم بالای هشتاددرصد خوابایی که شب ها میبینم همین مسائله! و دقیقا چندهفته ست که متوجه شدم روحم که هنگام شب از جسمم جدا میشه ، هنوزم گرفتاره این پاشنه ی آشیله و به آرامش نرسیده!
اینطور بگم من تغییرات بسیار زیادی کردم در این مسیر. خیلی باورهای بهتری و جایگزین باورهای غلط قبلی کردم.خیلی بیشتر آرومم و احساس خیلی بهتری دارم در طول روز.و به همین میزان هم نتایج خیلی خوبی گرفتم. اما هنوز هم نشتی انرژی دارم حرف نمیزنم ، سکوت میکنم، اما در ظاهر و نه در درون!
و مدتیه به دنبال تغییر درونی هستم.
بارها دراین مورد کامنت گذاشتم و از جهات مختلف تلاش کردم.خداوند در این مسیر بسیار همراهم بوده.الهامات و نشانه هاش رو به کمکم فرستاده تا حدودی بهتر شدم اما نیاز به بهبود بیشتری دارم.
این کامنت رو نوشتم تا این روند رو یک بار برای خودم مرور کنم و یادم بیاد چی بودم و الان چی هستم . شکر گذار خداوندم باشم که تااینجای کار همراهم بوده و امیدوار باشم به ادامه ی این مسیر و تجربه ی احساس خوب درونی ، آرامش درونی.
و این که دوستانی که کامنت من رو میخونن فکر کنن به این که این تغییرات باید درونی هم بشه.باید برروی گفت و گوهای ذهنی و افکار و تصورات و تجسمات به خصوص در شرایط به ظاهر بد ، تاثیر بذاره.
که فکر میکنم اگر حرف نزدن و سکوت کردن یک تمرین عملیه که باید انجام بدیم ، درونی شدن این اتفاق نیاز به باورهای مناسب و قوی داره و ایمان و توکل بیشتر و تلاش بیشتر برای تغییر.
خدای من شکرت.
فکر میکنم چندروز پیش بود که از خدا خواستم کمکم کنه درمورد همین موضوع که بزرگ ترین پاشنه ی آشیل منه! گفتم خدایا من با همین آگاهی هایی که دارم تلاش میکنم، تلاش میکنم و ادامه میدم اما کمک میخوام . کمکم کن . و حالا فکر میکنم این فایل کمک خدا بود برای من اون هم در بهترین زمان و در بهترین مکان!
ممنونم از استاد ارزشمندم به خاطر این فایل به موقع و ارزشمند و ممنونم از مریم جان شایسته و ممنونم از دوستان با محبتی که کامنت مینویسن.دوستون دارم.