آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1

آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع”  و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.

این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.

این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:

الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛

ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.


آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیده مینا سیدپور» در این صفحه: 2
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1583 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم….

    دقیقه 30 این فایل پراز اگاهی ونور الهی، شما استاد قشنگم گفتید من دقیقا به اونچه که میگم عمل کردم ونتایجش هم مشخصه!!!!

    خب شما به لطف الله مهربان در مورد هر چیزی که نیاز یه انسان هست برای شناخت خودش وخداوند وجهان رو بهمون آموزش دادید….

    وقتی منه مینا میگم یعنی ادعا میکنم بعد 4 سال بودن با شما ویادگیری آموزشهای شما دیگه واقعا سوال بی پاسخی توی ذهنم نیست دروغ نگفتم…

    چون در تمام مدتیکه که من دارم از شما می آموزم هر سوالی که در تمام عمرم دنبال جوابش بودم رسیدیم وتازه هر سوالی هم که توی مسیر بهش برخوردم به لطف الله بازم شما پاسخش رو دادید…

    خیلی از ماها که اینجا هستیم این تجربه رو داریم، ما توخونه هام توی زندگی هامون نشستیم داریم به یه چیزی فکر می کنیم که ذهنمون رو درگیر کرده و شاید اصلا به زبون هم نیاوردیمش، فقط در حد علامت سوال توی ذهنمون هست بعد الله شمارو هدایت میکنه به شما الهام میکنه که بیاین یه فایل در موردش آماده کنید وبذارید رو سایت…

    وبعد من مینا و هزاران نفر دیگه از موهبت این اگاهی ها بهرمند میشیم….

    زندگی تکرار تکرار هاست…..

    ما اکثرا در مورد روابط مسئله داریم…

    در مورد کسب وکار مسئله داریم…

    در مورد درآمد و رزق وروزی مسئله داریم….

    در مورد سلامتی مسئله داریم….

    در مورد معنوییت و توحید ویکتاپرستی مسئله داریم….

    خب اکثر ماها هم از شما دوره تهیه کردیم وداریم ازشون استفاده می کنیم، ولی از اونجایی که تمرکز صد درصدمون در طول روز یا هفته روی دوره ها شاید نباشه ویا یه بخشی از اون اگاهی ها یادمون بره، این فایلهای هدیه شما بسیاااااار کمک میکنه که ما تمرکزمون برگرده سمت خودمون ، وچه بسا تواین فایلهای هدیه اگاهی های گفته میشه که تکمیل کننده ویا مهر تایید زننده بر اگاهی های دوره های بی نظیر شماست، خصوصا دوره بی نظیر 12 قدم که بدون شک یه پکیج کامل از اگاهی ها در مورد تمام جنبه های یک زندگی ایده آل هست….

    و کامنت هایی که دوستان عزیز دلم میان روی این فایلهای هدیه میذارند میشه برکت و ذکات این فایلها….

    یعنی دیوانه کننده است، نشستی توی خونه ات، سوال داری، ذهن مشغولی داری، تضاد پیش اومده برات، اصلا حالت خوبه ولی دلت یه نفس تازه میخواد یه اهرم میخواد که تکونت بده هولت بده چندتا پله بری بالاتر و به شادی بیشتر به آرامش بیشتر به رزق بیشتر به سلامتی وامنیت وآسودگی بیشتر به ایمان وتوحید بیشتر برسی، میای کامنت هارو میخونی، قلبت باز میشه، دلت شاد میشه اصلا حس میکنی خدا اومده نشسته روبروت داره میگه خب اینو میخواستی؟ این سوالو داشتی؟ دلت گرفته بود؟ دنبال این ایده بودی؟ این راه گشا رو برای بن بست های ذهنت میخواستی؟؟؟

    منو میخواستی؟؟؟؟؟؟

    من اینجام….ودارم باهات حرف میزنم…

    الهی هزاران بار الله مهربان رو بابت این همه نعمت وبرکت اگاهای…

    خب برسیم به حرف شما که گفتید من دقیقا عمل کردم که این نتایج رو هم بدست آوردم….

    آیا منه مینا هم دقیقا به اونچه که میدونم سخن الله هست از زبان شما ودر کامنت دوستان و مقاله های بی نظیر مریم جان که بدون شک از عمل به قوانین میاد، عمل می کنم؟؟؟

    یا میگم حالا نمیخواد مثل فرشته ها زندگی کنم، نمی خواد بدون خطاء واشتباه زندگی کنم، حالا نمیخواد به هر چی که می بینم ومی شنوم ودیگران گفتن فلانی گفته عمل کنم، من خودم خوب خودم رو بهتر میدونم!!!!!!

    یا با بهانه بزرگ ذهن که بابا حالا نمیخواد خودتو با مریم واستاد و دیگران مقایسه کنی قرار نیست که مثل اونها عمل کنی ، بهانه دست خودم بدم که قوانین رو دور بزننم ویا نادیده بگیرم!!!!!!

    وباز از همون مسیر تکراری واشتباه برم!!!!

    گفتنش راحته، من بیام بگم من دارم به قوانین عمل می کنم….

    از اونور هم کنترل ذهن وافکار خیلی سخته وقتی خودم رو بذارم تو منگه و خودم رو مجبور کنم که مراقب تمام افکار وگفتار. ورفتارم باشم وبخوام مثل یه پیشگو همه چیز زندگیم رو پیشگویی کنم وخلقش کنم…..

    اصلا نیاز نیست بخدا انقدر به خودمون سخت بگیرم، فقط نیازه، در طول شبانه روز، 24 ساعت توی تایم هایی که بیداریم وداریم امورات زندگیمون رو انجام میدیم، هوشیارانه زندگی کنیم…

    من خودم این سبک وروش بهم جواب داده، اینکه وقتی صبح بیدار میشم وتمرین ستاره قطبیمو می نویسم باور دارم 80 درصد کار به نحو احسنت انجام شده تا شب، چون میدونم خداوند سهمش رو درست انجام میده، می مونه 20 درصد سهم خودم که باید با کار ذهنی وفیزیکی انجامش بدم خب اون رو هم باز شراکتی با خداوند انجام میدم….

    مثلا بهش میگم بیا اینکارو باهم انجامش بدیم، وبعد به طور معجزه آسایی کار ساده وسریع وعالی به اتمام میرسه….

    این شراکتی کار کردن وتقسیم کار با خداوند باعث میشه که هم هرکاریو با نام ویادش وحضورش انجام بدی و مطمعن هستی که اگر نتیجه بدون نقص هم نشده حتما خیری درش هست ودیگه احساس ندامت وپشیمانی وسرزنش واحساس گناه سراغت نمیاد…..

    خب این روی خوب ماجرا بود، اماااااا، یه وقتی می بینی داری مسیر خودت رو میری، کار خودت رو میکنی، یه دفعه یکی میاد یه حرفی میزنه یه کاری انجام میده که درست نیست و یه جورایی خرابکاری میشه، اوضاع خوب پیش نمیره، و اصلا از قبل قابل پیش بینی نبوده، یا شرایط یه جوری پیش میره که از کنترل تو خارجه و کسی یا کسانی وشرایطی بیرون از تو، اون موقعییت رو برات رقم زدند که دلخواهت نیست و تضادی میشه در مسیر راهت، که اون رو هم باید بازم با نام ویادخدا وکمک خداوند حلش کنی……..

    میخوام بگم در طول شبانه روز، فقط برای یک روز، مراقبت از خود وکنترل ذهن وتمرکز گذاشتن روی خود خیلی خیلی کمک کننده هست که این مسیر زندگی آسانتر برامون سپری بشه….

    که نه تو گذشته باشیم نه تو آینده….

    گذشته تموم شد با تمام ظلم به خودهایی که کردیم به خودمون، وآینده یعنی فردا حتی چند لحظه بعد هم معلوم نیست که زنده باشیم، و اینکه میگن در لحظه زندگی کنید همینه، فقط برای یک روز فقط برای چند ساعت حتی چند دقیقه….

    تمام جهان من، خلاصه میشه در من وتمام، وهیچکس وهیچ چیز از بیرون روی من تاثیری نداره…..

    من وقتی از صبح بلند میشم وقتم رو صرف اصلاح شخصیت وامورات زندگی خودم بکنم به الله قسم که وقت نمی کنم اصلا یاد کسی دیگه ای غیر خودم بیفتم…واتفاقا گاهی حس میکنم کل جهان منو فراموش کردند، وفقط من هستم وخدا…وکارهایی که باید دوتایی انجامش بدیم….

    باهم غذا بخوریم، باهم صحبت کنیم باهم فیلم ببینیم، باهم بنویسیم، باهم وباهم وباهم وبدون هیچکس…

    حتی گاهی میشه چندین وچندساعت توی اتاقم هستم ودارم با خدا دوتایی صحبت میکنیم و همفکری و ….ویادم میره اصلا پسرمم هم توی اتاق کناری من توی خونه ام هست…

    وجالبه تو جاهای شلوغ وتو محل کارمم امتحانش کردم، بارها شده که توی جمع بودم ولی نه میدیدم ونه میشنیدیم وآگاهانه تمرکزم روی گفتگو با خدا بود….وچقدر هم لذت بخشه وقتی یار وغمخوار و همراه و دوست ورفیقت وصاحب اختیارت خداته..

    بارها شده مشتری اومده زیر دست من نشسته شاید کارش 6و7ساعت طول کشیده، شروع کرده از خودش وزندگیش گفتن، من قبل اینکه برم سر کار تو ستاره قطبیم اول با خدا تقسیم کار میکنم وازش میخوام کسی رو برام بیاره به عنوان مشتری که آدم توحیدی باشه وشکر خدا به طرز فوق العاده ای کساییکه بامن هم کلام میشند انگار همشون عباسمنشی هستند وگاهی تعجب میکنم از اینهمه هم فرکانسی وشکرگزاری میکنم از خدا بابت این لطفش که ادمهای اگاه رو سر راهم قرار میده، واگر استثناء هم پیش بیاد یکی بخواد منفی صحبت کنه یا نااگاه باشه من حرف رو عوض میکنم به شکلی که اخر کار طرف برمیگرده میگه وااای مینا جان چقدر حالم خوب شد با شما هم صحبت شدم یا اومدم پیش شما….حالا چرا؟؟؟

    چون من درد همدلی ودل به دل ،درد دل کردنهای دیگران با خودم وخودم با دیگران رو کشیدم زیااااااد….

    من درد فوضولی تجسس و دخالت توی زندگی دیگران رو با اسم دلسوزی وترحم کردن رو، کشیدم زیااااد….

    من در گذشته،ساعت ها وساعت ها وقت ادمهایی رو گرفتم که ازشون مثلا کمک ومشاوره میخواستم ولی اخرش رفتم باز کار خودم رو کردم…وهمنطور برعکس…

    من ادمی بودم که کلی از وقت وانرژی و پول خودم رو گذاشتم که به کسی کمک کنم و در نهایت نه تنها کمکی نتونستم بکنم ویا برخلافش جبران وتشکری ندیدم، بلکه به خودمم کلی آسیب زده شد….

    من این جنس رفتارها رو دیگه میشناسم، من این جنس حرفهارو میشناسم، من این جنس فکرهارو میشناسم، و توی همون نطفه خفشون میکنم، واگاهانه تمرکزم رو میارم روی قوانین وبه خودم هشدلر وتذکر میدم…

    فقط با یاد اوری این جمله ها((( هرکسی هر جایی هست جای درستش هست، تو فقط مسئول خودت هستی، تو فقط می تونی الگوی خوبی باشی، تو فقط باید عشق بلاعوض بدی بدون توقع، تو مازاد پول و انرژی و عشقت رو باید ببخشی، تو خدای کسی نیستی، توباید اجازه بدی طرفت مثل خودت مسیر تجربه های خودش رو بره، نصیحت کردن بدترین کار دنیاست، هرکسی به راحتی به خداوند دسترسی داره وباید راهشو خداشو پیدا کنه،مهمترین کار دنیا مراقبت از افکار وگفتار ورفتار خودت هست، بزرگترین ومهمترین کار دنیا حفظ رابطه ی خودت و خداست….تو پیامبر نیستی مینا، تو اونقدر بد زندگی کردی انقدر جاهل بودی که دیگه باید فقط تلاش کنی بعد این درست زندگی کنی برای خودت زندگی کنی و خودت از خودت راضی باشی وخداوند از تو راضی باشه ))

    این ها نشانه غرور وخودخواهی نیست، من چون یقین دارم خودم مسئول صد درصد زندگیم هستم تمرین میکنم سعی میکنم چیزی از خودم نشون وبروز بدم که وقتی اثزش برگذشت بهم نگم باز که گند زدم نگم باز که اشتباه کردم….

    بسه دیگه تکرار اشتباهات واعمال وگفتار تکراری وغلط…

    حالا پیش میاد این وسط من در لحظه زندگی کردن وفقط برای یک روز زندگی کردن ومراقبت از خود رو فراموش میکنم درگیر روزمرگی میشم، حالا خطایی میکنم یا حرفی میزنم ورفتاری میکنم که مثل گذشته هام از روی نادانی وبی فکری بوده، اوکی، عیبی نداره، ناامید نمیشم از خودم ، دوباره ادامه میدم ولی سعی میکنم دیگه تکرارش نکنم…

    اصلا من مدتهاست از هر چیز تکراری توی زندگیم خسته ام، به جز تکرار گفتگو وعشق بازی با خداوند….

    یعنی من از خود تکراریم خسته میشم وهمش به همه چیز در درون وبیرونم تنوع میدم…تا برام جذاب و دوست داشتنی باشه ولذت بخش…

    من حتی از اینکه هر روز کامنت بذارم هم خسته میشم، چون همین کامنت گذاشتن هم باید دلی باشه، باید گفته بشه، باید خداوند اذن واجازشو بده وانجام دادنش رو اعلام کنه وگرنه نمیشه نمیاد….

    برای همین یه روز فایل می بینم، یه روز کامنت میذارم، یه روز کامنت میخونم، یه روز فقط فایل گوش میدم، بعضی وقت هام کل اینکارهارو باهم انجام میدم…..

    زمان برام خیلی باارزشه، اینکه برای خودم جبران کنم، نه صرفا برای الگو شدن، برای ثروتمند شدن، برای معروف شدن، برای یکه تاز شدن، برای دیده شدن…..نه به الله قسم…

    اگر به من بود که ترجیح میدادم یه چوپانی بودم در دل کوه ودشت و دمن وفقط مسئولیت ووظیفه ام نگهداری وبه چرا بردن گوسفندانی بود که تازه مال خودمم نبودند، یعنی انقدر دلم میخواست که دور باشم .. گمنام ….وکم مسیولییت…. و قانع …(( تو پرانتز یه چیز بگم بخندید خودمم وقتی گفتم کاش چوپان بودم و کم مسیولییت، یاد گرونی گوشت افتادم، بنده خداها چقدر باید مراقب باشند گوسفندا گم نشند یا گرگ نزنه بهشون، شکلک خنده‌.خخخ)))

    ولی خب حالا که اینجام و باید همونی باشم که خالقم میخواد و وظیفه ام رو توی این زندگی درست انجام بدم واین فقط به لطف وهدایت وکمک الله امکان پذیر هست، اما خدا هم به کسی کمک میکنه وبه کسی پاسخ میده که ازش بخواد…..

    اینارو نوشتم که به یاد خودم بیارم، که تمرکزم رو بذارم روی خودم و بیشتر مراقب خودم باشم، که خودم مهمترین فرد زندگیم هستم، منکه سر جای خودم باشم همه چیز در جهان سرجای خودش هست…

    نیاز نیست من با ذهن ناتوانم وجسم ناتوانم کسی رو یا چیزی رو یا موقعییتی رو درست کنم یا تغییر بدم…

    استاد عزیزم خیلی خیلی ازتون بابت اینهمه عشقی که به ما میدید سپاسگزارم، خیر دنیا وآخرت نسیبتون باشه ان شالله، امین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1583 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم..

    تا دقیقه 23و24 فایل گوش دادم، اونجا که شما استاد قشنگ ومهربونم گفتید خیلی ها میگن که استاد عباسمنش انقدر کلام قدرتمندی داره با هرکسی دو دقیقه صحبت کنه می تونه تحول در اون فرد ایجاد کنه و……

    اگر هرکسی این حرف رو بزنه پس هنوز به این درک نرسیده که هیچکس هیچکس هیچکس در این جهان قدرت تغییر کسی رو نداره….

    چون توی ذهن وباور هر آدمی انقدر باور وعقیده و حدس وگمان و هزاران راه وروش رفته ونرفته هست که یا رفته وانجام داده و گفته و هنوز نتیجه نگرفته و یا میخواد بره که انجام بده وبگه و در موردش به تجربه و البته یقین برسه…

    نیاز نیست راه دوری بریم، هر کدوم از ماها از وقتی یه کوچولو از درون به این اگاهی دست پیدا کردیم که شیوه ای که داریم باهاش زندگی می کنیم درست نیست وباید حتما راه بهتر وراحتر ودرست تری براش وجود داشته باشه، خدااااااییی چقدر از جهان نشونه دریافت کردیم؟

    چقدر رفتیم کتابهای مختلف خوندیم که میگفتن این دیگه ته کتابه!!!!!

    چقدر از مشاور وروانشناس و آدمهای موفق واهل فن و … مشاوره وراهنمایی گرفتیم یا حداقل کنجکاو شدیم ببینم مثلا فلانی که موفقه تو فلان جنبه چطوری موفق شده واتفاقا هدایت الله که خیلی وقت ها هم نمی دونستیم هدایته وفکر میکردیم خودمون خواستیم پس تو موقعییتش قرار گرفتیم ما رو برد ونشونمون داد و خیلی جاها خواست یادمون بده و ما یا نتونستیم یا نخواستیم یا ترسیدیم یا جرات وجسارتش رو نداشتیم و…..

    چقدر هر کدوم از ماها از طریق مذهب و مثلا قرآن واحادیث خوندن و هیئت وروزه رفتن و قرآن سر گرفتن و دخیل بستن و توسل کردن خواستیم زندگیمون رو تغییر بدیم و….

    چقدر از ماها دست به دامان مادرهامون شدیم توشرایط سخت و گفتیم دعای مادر سریع اجابه است مادر برامون دعا کن مشکلمون حل بشه و…

    چقدر از ماها رفتیم مثلا نذری کردیم، کمکی کردیم به نیازمندی و دعایی خوندیم وسرخاک فلان مرحوم رفتیم که مثلا گره از مشکلاتمون باز بشه و حاجت روا بشیم …..

    چقدر از ماها به درگاه خدا گریه وزاری کردیم و التماس و قهر و تهدید و فلان …که زندگیمون رو تغییر بده و….

    امااااااااااااااااا در نهایت هیچی به هیچی، یا توی صورت خوشش برای بعضی از ماها از پله ی اول رسیدیم پله ی پنجم یا مثلا هفتم و….زندگیمون ….استپ کردیم

    من خودم این مسیر تغییر دیگران رو از نوجوانی شروع کرده بودم، خیلی کوچیک بودم که تو درکوراسیون خونه ویا آشپزی و یا نگهداری مرغ وخروس و گاو …یا کار تو باغ وشالیزار به پدر ومادرم مشاوره میدادم و وقتی نتیجه مطلوب بود کلی کیف میکردم و اگر گوش نمیدادن خودم دست به کار میشدم ولی خوب چون توانایی جسمی زیادی نداشتم خیلی وقت ها هم گند زده میشد تو ایده هام و مثلا کار خیر وخوبی که میخواستم انجام بدم…

    فقط خدا میدونه چقدر دیگران رو نصیحت میکردم اون زمانهایی که خیلی اهل مسجد رفتن و نماز و قرآن و حدیث خوندن بودم …تا جایی که همه میگفتن تو دیگه باید خانم جلسه ای بشی یه روزی یا بری زن یه مرد طلبه و روحانی بشی….

    چقدر خواستم بعد مرگ همسر اولم و دیدی که نسبت به مرگ وجهان بعدی پیدا کرده بودم حالا از طریق خوابهام و خوندن کتابها و احادیث و….

    بیام دیگران رو اگاه کنم که بابا مرگ اون چیزی که شما فکر می کنید نیست که …..

    چقدر توی هر دوتا ازدواجم سعی میکردم روابط بین همسرم و خانوادش رو ترمیم یا اصلاح کنم روشی که اونا یک عمر اونجوری باهاش خو گرفته بودند اگر چه صدر در صد غلط ولی باهاش حال میکردنند و اصلا دلشون نمیخواست که یه دزصد قبول کنند خودشون مشکل دارند و…..ومنم خسته نمیشدم از نصیحت که……

    چقدر تو محل کارم تو جاهای مختلف میخواستم که قوانین درست انجام بشه. وهمکارام نظافت محل کار و ساعت ورود وخروجشون و نحوه برخوردشون با ارباب رجوع مناسب باشه و مثلا محیط رو امن و آروم وبا مقرارت اداره کنم و….

    وچقدر از این چقدرهااااا دارم که بگم ، که فقط میخواستم همه چیز وهمه کس طبق اصول من که اکثرا هم درست ومنطقی بود و حداقل خودم 50 درصد بهشون عمل میکردم، عمل کنند ولی خب یا ترد میشدم، یا بهم میگفتن خودشیرین، یا میگفتن فوضول، یا میگفتن تو بلدی برا خودت انجام بده، و…..خیلی رفتارها وگفتارهای دیگه که دقیقا میزد شخصیت وروح و روان منو تخریب میکرد….

    چقدر وقت وانرژیم هرز میرفت و عمرم نازنیم هدر میشد….

    حتی بعد ورودم به این سایت پراز عشق وآگهی والهی هم هنوز کمی اینکارو انجام میدادم…یعنی میخواستم عزیزانم هم بیان تواین مسیر و…..

    ولی با کارکرد 12 قدم جهان من به کل تغییر کرد..

    من انگار مردم ودوباره زنده شدم..

    به هر کلام شما استاد عزیزم من میرفتم تا دم مرگ وبرمیگشتم …

    انقدر این مرور زندگیم تکرار وتکرار وتکرار شد با هر بار گوش کردن هر جلسه از 12 قدم که من مثل کسی که یک عمر بین آسمون وزمین آویزون بوده یه دفعه، اومدم نشستم روی خرابه های کل زندگیم وآروم گرفتم….

    درسته خرابه بود ولی حداقل بین زمین واسمون آویزون نبودم دیگه….

    وقتی فهمیدم تمام عمرم….

    مَنْ اَهْمَلَ الْعَمَلَ بِطاعَهِ اللّهِ ظَلَمَ نَفْسَهُ….

    اومدم دوربین رو برگردوندم سمت خودم، اون نور و توجه و رحمانیت و شوق کمک و هدایت که انداخته بودم روی زندگی دیگران رو انداختم روی خرابه های زندگی وشخصیت خودم…..

    آجر به آجر ، خشت به خشت شروع کردم به درست کردن خودم ….

    من با کارکرد 12 قدم تونستم بفهمم اصلا کی هستم چی هستم برای چی خلق شدم هدفم چی هست هدف خداوند چی هست، کدوم مسیر درست هست وچه جوری میشه توی اون مسیر حرکت کرد….

    به الله قسم الان 2 ساله شکر خدا انقدر درگیر رسیدن به اهداف خودم درگیر درست کردن شخصیت خودم درگیر درست کردن وساختن زندگی خودم هستم که نمیدونم ونمیخوام بدونم کی داره چیکار میکنه…

    من با گوشت وپوست واستخونم باور کردم که هر کسی هر جایی هست جای درستش هست…

    باور ویقین دارم که هرکسی مثل من باید مسیر تجربه های خودش رو بره خودش با تمام وجودش اون مسیر رو حس کنه درک کنه خودش تغییر رو از درونش شروع کنه و هیچکس نمی تونه با خوندن چندتا کتاب و مشاوره رفتن و دوره گذرندن و صرفا گوش دادن و دیدن حتی فایلهای استاد به خودی خود تغییر کنه نه امکان نداره….

    من اومدم تو این مسیر دیدم، گوش کردم، تقلید کردم، تمرین کردم، سعی کردم، عمل کردم، آزمون وخطاء دادم،‌ رفتم پله ی دهم باز خوردم زمین ، باز مثل بازی مارو پله تا خونه رفتم باز برگشتم نقطه اول …

    وبه اندازه ای که از اهرم رنج ولذت…

    از اهرم تسلیم وپذیرش استفاده کردم همونقدر تو جنبه های مختلف زندگیم تغییرات نمایان شد…

    بعد چطوری توقع دارم بیام با ارشاد وراهنمایی و مثلا نصیحت ومشاوره دادن مثلا پسرم و خانوادم و….. رو بیارم تو مسیری که مثلا فک میکنم دیگه اخرت مسیره…..

    بابا جان به قول آقا رضا تو فیلم ( مارمولک) راهای رسیدن به خدا زیاده به تعداد آدمهای دنیا راه برای رسیدن به خدا( به خودا) وجود داره….

    هرکسی باید مسیر تجربه های خودش رو بره….

    من سعی کردم وسعی میکنم انطور که باور دارم درست هست فکر کنم حرف بزنم ورفتار کنم که درکل آدم درستی باشم تا حداقل الگو بشم برای پسرم ودیگران….

    حالا چندتا کتاب هم نوشتم باورهای کلی که نسبت به خداوند و راه وروش زندگی معنوی و موفقییت هست….

    هرکسی در مدارش بود خوندش و براش مثمر ثمر بود خیلی هم خوب….حداقل من سعی خودم رو کردم این اگاهی وراه وروش رو غیر مستقیم انتقال بدم….

    یا اگر کسی اومد گفت: چطوری تونستی ….ومنو آدم موفق و درستی دید خب منم در حد توانم یه کم از قوانین بهش میگم که در اکثر مواقع پیشنهاد من به این افراد اینه، مراقبه کنید هر روز وساعاتی ودقایقی رو در خلوت با خودتون وخدای خودتون گفتگو کنید، قرآن رو با معنی بخونید زیاد، دفتر شکرگزازی داشته باشید و سعی کنید صداقت ودرستکاری سرمایه ی اصلی زندگیتون باشه و…

    البته که هرکسی به هر اندازه که عملکرد داشته باشه نتیجه می بینه ومهمتر از همه که این اصل ومفهوم قرص نیست بخوری تموم بشه اوکی بشی، دارو نیست….

    یه سبک زندگیه، اصلا مثل هوا برای نفس کشیدن مثل غذا برای خوردن می مونه، مثل خواب برای استراحت بدن می مونه، مثل طلوع هر روز خورشید وتابیدن هرشب ماه وستاره ها میمونه…همیشگی

    تکرار و تکرار وتکرار…..

    همین من اگه یه مدت کوتاه روی خودم کار نکنم شاید کسی در ظاهر متوجه نشه، ولی خودم میفهمم که دقیقا مثل بازی مارو پله چطوری از دم در خونه و مقصد امن، سقوط میکنم پله ای پایینتر و پایینتر وگاهی سقوط میکنم به پله ی اول وباز از اول شروع میکنم….

    منه مینا یک عمر دوربین شدم زوم کردم رو هرچی غیر خودم، بسه دیگه نمیدونم تاکی زنده ام باید فقط دوربینم روی خودم باشه اگر میخوام خیر دنیا وآخرت نصیبم باشه همیشه و عزیزانم رو هم میسپارم به دستان گرم خداوند وهمیشه از خداوند خواستم که از بهترین راه وروشها کمک وهدایتشون کنه وسلام…..

    استاد قشنگم مریم دوست داشتنی ام بی نهایت دوستتون دارم در پناه امن خداوند باشید هر لحظه وهمیشه ان شالله

    اگر کسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 103 رای: