آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1

آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع”  و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.

این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.

این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:

الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛

ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.


آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رستا» در این صفحه: 1
  1. -
    رستا گفته:
    مدت عضویت: 1552 روز

    بنام رب یکتا که هرچه دارم از اوست

    سلام و درود و عشق به استاد جانم ، خانوم شایسته‌ی عزیزدل و دوستان هم‌فرکانسی و توحیدی جاااان

    سپاسگزار خداوندم به خاطر شروع روزم که با ستایش و سپاسگزاریش شروع شد.

    سپاسگزارم که دارم قانونهای جهانش رو بهتر و بیشتر میفهمم و برای درکش بیشتر زمان میذارم. این زمان رو هم خودش برام آزاد کرده.

    این انرژی و پیگیری هر روزه و خسته نشدن و ادامه دادن، اینا رو مدیون خداوندم.

    این انرژی، همونه که سالهاست درون من جریان داره ولی من ناسپاس بودمو برای همه ازش استفاده میکردم الا خودم.

    خداجونم شکرررررت برای نعمت دوستان توحیدی فعال کامنت‌نویسم که دارم مسیر توحید رو بیشتر ازشون یاد میگیرم.

    شکرررررت برای آرامشی که هر روز صبح بعد رفتن بچه‌ها به مدرسه نصیبم میکنی تا روی خودم کار کنم

    شکرت برای ورود به مسیر سعادت و خوشبختی

    شکرت که کتابت، مایه‌ی آرامش قلبم شده و با شنیدنش هم آرامشی چندین برابر، برام فراهم میکنی

    شکرت که اجازه میدی بفهمم و داری منو به مسیرِ راستِ هدایت میکشونی

    ازت میخوام همیشه منو تو این مسیر نگه داری و هیچوقت نذاری از این مسیر جدا بشم

    سپاسگزارم استاد جان برای این استمرار و امید و انرژی‌ای که تو مسیر رشد دارین و به ما هم اشتیاق میدین برای رشد هر روزه

    خوشحال و سپاسگزارم از خدای مهربون که از اول پاییز، دارم بهتر و تمرکزیتر روی خودم کار میکنم

    استاد یکی از بزرگترین پاشنه‌آشیلهای من، همین تغییر دادن زندگی دیگران بوده و الانم یکم هست. اما حدودا هفتاد درصد بهتر شدم و با باورهای خوبی که از شما استاد عزیزم یاد گرفتم ، اینو حلش کردم.

    یک روز قبل اینکه این فایل رو بذارین روی سایت، نشسته بودم پای کامپیوتر، داشتم سفر بدور امریکا رو میدیدم و لذت میبردم. فایل که تموم شد، گفتم بذار ببینم اون پایین صفحه چه فایلایی دارم از استاد، فایل قسمت 45 سفر بدور امریکا بود. گفتم خدایا این کجا بوده؟! یادم اومد یه روز این فایل، نشانه‌ی امروز من بود بعدها ریختم رو کامپیوتر (الان فقط قسمت 1٠٠ به بعد رو تو کامپیوترم دارم)

    حالا داستان این فایل دقیقا راجع به این موضوع بود که (( کاری به هیچکس نداشته باش، تو راه خودتو برو و… )) زندگی آمیشها (اگه درست تایپ کرده باشم) رو اشاره میکنن استاد که اصلا شبیه مردم پیشرفته‌ی امریکا نیست ولی همه بهشون احترام میذارن و همه در کنار هم دارن زندگی میکنن.

    خییییلی برام قابل توجه بود. با اینکه برنامه‌ریزی کرده بودم برای کارای دیگه، نشستم تا تهشو دیدم. چقدررررر برای من بود این فایل. یاد خانوم شایسته افتادم که همون روز توی یه فایلی داشت میگفت:« من یه پوشه دارم تو گوشیم و فایلایی که خیلی مهمن برام و باید بارها گوششون بدم رو میذارم اونجا و بارها گوش میدم. » سریع رفتم تو سایت، مطمئن بودم که صوتیش هست. اون فایل رو صوتی دانلود کردم. برای اولین بار مثل مریم جانم اومدم یه پوشه درست کردم تو قسمت موسیقیم و اسمشو گذاشتم گلچین محبوب من.

    اون روز فایل رو سه بار گوش دادم و هی بخودم میگفتم

    یادت باشه‌ها؛

    کاری به کسی نداشته باش

    هرکس زندگی خودشو داره

    با باورهاش زندگیشو رقم میزنه

    کاری بتو نداره

    اون نتایج خودشو میگیره

    تو نتایج باورها و افکار خودتو

    تو رو خودت کار کن تا بجای بهتر هدایت بشی

    فرکانسهات که عوض بشه، جاتم عوض میشه

    چند وقتی میشد که به یه تضادی خورده بودم و خیلی فکر میکردم که اگه یه جای بهتر زندگی میکردم که فکر و باورهای مردم اطرافم، زیباتر و توحیدیتر بود و بیشتر با خودشون در صلح بودن، چقدر آرامش من بیشتر بود.

    اون فایل، خیلی بهم کمک کرد تا بیشتردرک کنم که همه‌چیز خودمم. باید رو خودم متمرکز بشم و رو فرکانسهام کار کنم تا محل زندگیم تغییر کنه و هدایت بشم به جایی که آدمها بیشتر با خودشون در صلحن.

    صبح روز بعدش یعنی دیروز، اول صبح، ساعت حدود 6 بود دیدم رو بنر سایت ، یه فایل جدید اومده « آیا من میتوانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟» چه همزمانی‌ای داشت با حال و احوال من و این روزهام .

    بارها این همزمانی‌ها رو دیدم و دیگه کاملا باور کردم که هرموقع ما نیاز به یه تیکه پازل گمشده‌مون داریم، خداجونم اون تیکه رو سریع میذاره سرجاش و همه‌ی آگاهیا باهم لینک میشن.

    و باز هم همزمانی این پاشنه‌آشیل با اتفاق دیروز ؛

    نزدیک ظهر، مامانم زنگ زد. می‌گفت: پسرخاله‌م و خانومش با بچه‌های کوچیکشون، که سه تا دختر پشت سرهمی هستن، اومده بودن خونه‌ی مادربزرگم . از قضا پسر خاله‌م اصلا اعصاب بچه جمع کردن نداشته و هیچ کمکی به زنش نداده و اصلا محبت نمیکرده به دختراش. مامانم خیییلی داشت حرص میخورد. کلی نصیحتش کرده بود. کلی داشت غصه‌شونو میخورد. میگفت خاله هم خیلی غصه میخورده و… . حدود نیمساعت داشت اینا رو تعریف میکرد و هی میگفت خدا صبرشون بده کاش یجور دیگه با بچه‌هاشون رفتار میکرد، با خانومش. آخ اینم به باباش رفته و… من سعی میکردم حواسشو پرت کنم به چیز دیگه و بحث رو عوض کنم ولی ول کن نبود.

    رَستای چند سال پیش، سعی میکرد این مشکلو حل کنه. زنگ میزد به خاله تا درمورد این قضیه، کمکش کنه و حتما چندبار به عروس خاله زنگ میزد و باهاش حرف میزد و راهکار بهش می‌داد، بعد هم چنتا فایل از استاد و کتابای صوتی یا پی‌دی‌اف براش میفرستاد. چون احساس مسئولیت پذیری میکرد و میگفت: نه این مورد فرق داره، باید کمکشون کنم. خیلی ناآگاهن، خیلی دوست‌داشتنین، چقدر شبیه قدیمای خودمه این عروس خاله عزیزم.

    این پسرخاله با همه فرق داره، حتما درک میکنه اگه باهاش صحبت کنم، خیلی باهوشه، مثلا تو دانشگاه تهران درس خونده اونم هوافضا، از همه‌ی فامیل مؤمن‌تر و مذهبی‌تره، مظلومترین بچه‌ی فامیله، جای داداش کوچیکمه، رفیق صمیمی داداش خدابیامرزم بوده و… .

    دیدی به فلانی و فلانی هم کمک کردم، همش ازم تشکر میکنن. دیدی تو فامیل چطور منو میشناسن . من واقعا تو زندگی فامیل و آشنا خیلی تاثیر گذاشتم. باید به اینام کمک کنم.

    جالبه بدونید که دقیقا درمورد همین عروس خاله‌م و خاله‌م کلی زمان گذاشتم تو گذشته و همه‌ی این کارا رم کردم ولی هیچ فایده‌ای نداشت. بجز اینکه خودمو ضایع کردم. بجز اینکه وقتمو هدر دادم، انرژیمو از دست دادم و… دریغ از یه تشکر خالصانه .

    وقتی این فایل رو گوش دادم، تو خودم که کند و کاو کردم دیدم من تو زندگی همه‌ی دوستان صمیمی و رفقامم همین کارا رو کردم. به شکلای مختلف، میخواستم احساس غرور و ارزشمندی کنم که با شماها فرق دارمو خیلی حالیمه. اگه مشکلی دارید میتونم حل کنم اما بخودم که میرسیدم میدیدم دیگه هیچ انرژی‌ای ندارم که برا خودم بذارم، هیچ وقتی نمونده و امروزمو سه ساعت برای فلان دوستم و دو ساعت برا اون یکی دوستم گذاشتم.

    استاد دقیقا میفهمم اون قرص مسکّن بودن رو بشددددت درک میکنم. من قرص مسکن کل فامیل و خانواده بودم و دریغ از کمی تغییر در اونها.

    بعد از اون که قانع شدم فامیل و آشنا فایده نداره گفتم خب برا دوستان نزدیکم که میتونم یه کاری کنم بذار به اونا بگم، بذار برا اونا وقت بذارم، بذار آگاهیامو با اونا شیر کنم، ولی میدیدم کلا دارم وقتمو تلف میکنم و آب در هاون میکوبم.

    کم‌کم درک کردم که زندگی هرکس وقتی تغییر میکنه که خودش بخواد و من هیچ‌کاره‌م

    خلاصه یجوری شده بود که قشنگ روزی چهار ساعتو برا اینو اون میذاشتم ، برای دورهمی‌ها که دیگه نگم حتما دو روز یکبار باید با دوستام مینشستیمو حرف میزدیم اونم طولانی و تمام وقتو انرژیم از بین میرفت.

    حالا یکسری‌هاشون هم که نتایج خیلی خوبی میگرفتن، کلا یجوری شرایطشون عالی میشد که بمن میگفتن تو خودت پس چرا چند ساله شرایطت خیلی عوض نشده و چیز خاصی جذب نمیکنی!!!!؟

    کم‌کم تو تنهایی خودم فکر کردم که چرا اینهمه چیز به اینو اون یاد میدم، چرا میخام مشکلات همه رو حل کنم، چرا نمیتونم مشکلات خودمو حل کنم، چرا نمیتونم خودم حس خودمو خوب کنم راجع به یه موضوع یا یه خواسته‌ای که دارم؟!!! و هزاران چرا… و حسم بدتر میشد و از قانون فاصله میگرفتم. میگفتم همه میتونن نتیجه بگیرن، من نمیتونم نتیجه بگیرم.

    نمیدونستم که مشکل اصلی خودمم و انرژی و زمانی که برای دیگران به هدر میره.

    همزمانی سومم، فایل گام سیزدهم از خانه‌تکانی ذهنه که امروز گوش میدادم؛ تشخیص اصل از فرع درباره‌ی نتایج؛

    توی این فایل استاد خیلی واضح چندین بار این موضوع رو گفتن:

    این نباشه که تو بخوای به دیگران بگی درست زندگی کنن، به خودت تلنگر بزن

    الکی نصیحت نکن کسی رو، خودتو درست کن، خودت عمل کن.

    افراد از حرفای شما تأثیر نمیگیرن، افراد از رفتار شما تأثیر میگیرن.

    اگه داری راهکار میدی اکی خوبه اما گوشه‌ی ذهنت این باشه که اولین نفر من باید خودم عمل کنم به این گفته‌ها

    حداقل سعی کنم عمل کنم از یک درصد شروع کنیم، بعد بشه 5 درصد بعد 2٠ درصد و همینجور بره بالاتر

    این جمله‌ها رو من یکی باید با طلا بنویسم استاد جونم🫀

    حدودا شش ماهی میشه که دوستان و رفقا رو کنار گذاشتم. اول آگاهانه و بعد ناآگاهانه، فاصله ایجاد شد. فقط چند نفر محدود، دور و برم هستن که دوستان توحیدی و نازنینی هستن که اونام دارن رو خودشون کار میکنن و اصلا وابسته به هم نیستیم و کلا دنبال قانع کردن هم، هم نیستیم.

    الان از اینکه تنها هستم و دارم رو خودم کار میکنم، زمان و انرژیمو صرف خودم میکنم خیلی خوشحال و راضیم. انگار از بند آزاد شدم. دیگه تلاش نمیکنم برا کسی ارزشمند جلوه کنم چون میدونم همینی که هستم ارزشمندم، فارغ از اینکه برای دیگران کاری بکنم یا نه. فارغ از اینکه تاثیری تو زندگی اونا بذارم یا نه. من ارزشمندم حتا فارغ از نتایج خودم.

    من جرات پیدا کردم بعد سه سال که توی سایتم تعهد بدم کامنت بنویسم و از خودم ردپاهایی بذارم. نتایج ایجاد کنم، فقط بخاطر خودم و برای خودم. چون خود من ارزشمندم و اومدم تو این دنیا تا خودمو تجربه کنم، خودمو رشد بدم، نه هیچکس دیگه رو. هرکس بنا به باورها و خواسته‌های درونیش، هدایت میشه، هیچ نیازی به من نداره، خداوند هدایتش میکنه.

    سپاسگزارم ازت استاد جااااانم، برای تیکه‌های پازل‌های گمشده‌ی وجود ما که بموقع سرجاش میذارید و پله به پله ما رو رشد میدید.

    هر چی خیر و سعادت و نیکبختی تو دنیا و آخرت هست رو براتون خواهانم.

    میسپارمتون به آغوش گرم و امن خدای مهربون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: