آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1

آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع”  و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.

این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.

این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:

الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛

ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.


آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی میرفخررجایی» در این صفحه: 1
  1. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    به نام الله بخشنده و بخشایشگر

    از الله جان مدد می‌طلبم که هدایت کنه و این نوشته هم به خودم هم به دوستانم کمک کنه

    سلام استاد مهربون و جذابم ، سلام با مریم خانم همیشه حی و حاضر در پشت صحنه

    خدارو صد هزار مرتبه شکر

    قبلا این رو گفتم توی این جلسه هم استاد عزیزم بهش اشاره کردن

    من تو هیچ مسجدو روضه و هیئتی ندیدم که اینقدر داخلش از خداوند و قدرتی که به ما داده صحبت شده باشه،

    اصلا واقعا من خودم به شخصه هر روز به خودم میگم وااااقعا قبلا نمیدونستم خدا کیه من کیم چیم

    ،

    دو ماهو 10 روز شد که من با توجه به احساسم حرکت کردم و رفتم به یک سفر با یک کوله پشتی

    که از شروع این سفر تا لحظه ی برگشتم لحظه به لحظش خدارو حس کردم و برام درس داشت،

    اینقدر خوب بود که دوست نداشتم تموم بشه،میخوام این سفر همیشه برام ادامه داشته باشه،

    سفر به درون خودم به شناخت خودم سفر به سمت خداوند کیهان به سمت شناختن بهتر این نیرو

    چندین بار طی یکی دوسال اخیر شده که حوس کردم رفتم تو مسجد که مثلا نماز بخونم،

    اصلاااااا نتونستم ارتباط برقرار کنم دیگه

    بارها شده رفتم میخواستم مثلا با بقیه نماز بخونم نتونستم بعدش رفتم نشستم یه گوشه چشمامو بستم وصل شدم بهش یا خیلی موقع ها پا شدم اومدم بیرون

    ،

    اما دارم سبک و شیوه ی خودم رو پیدا میکنم

    اصلا دیگه زمان و مکان مشخصی برای برقراری این ارتباط درنظر ندارم،

    خیلی از مواقع کافیه دفترمو بگیرم به دست و شروع کنم به نوشتن آروم آروم ارتباطم بهش وصل میشه و صداشو از طریق قلبم که همیشه بهم آرامش میده میشنوم،

    این یک هفته‌ی آخر اینقدررررر ذوق و شوق و هیجان داشتم برای اینکه این نیرو رو که بهترین مشاورمه بهترین دوستمه بهترین رفیقمه تنها روزی رسونمه به بی نهایت طریق تنها کسیه که همیشه همیشه در دسترسه که میتونم باهاش صحبت کنم و ازش سوال بپرسم و اون جوابمو بده رو پیداش کردم و دارم هر روز تقویتش میکنم تو وجودم که ساعت ها من دم دریا تو خودم بودم و گریه میکردم و ازش تشکر میکردم که جواب سوالاتمو واضح و شفاف بهم میداد و کمک میکرد تا خودمو بهتر بشناسیم تصمیمات مهمی بگیرم کارهای شجاعانه ای انجام بدم

    اینقدر عاشق این ارتباط شدم که وقتی حرکت میکردم برم سمت دریا و شروع کنم ارتباطم رو باهاش برقرار کنم حتی ذهنم میخواست مثلا یه غذایی به معدم بدم یه چیزی بخورم طبق عادت،

    اصلاااااا دلم نمی‌خواست هیچی بخورم فقط آب،

    چون اهمیت روزه داری رو تو این مدت درک کردم که وقتی من از صبح کلی غذا وارد معدم میکنم چقدرررر جسم من مغذ من انرژی مصرف می‌کنه برای هضم این غذا و باعث میشد که من نتونم حتی صدای قلبم رو درست بشنوم نتونم تمام تمرکزم رو بگذارم برای این رابطه ی عاشقانه،

    برای همین کارم شده بود هر روز با یک قوطی آب برم جلوی دریای خوشرنگگگگگ و بی نظیر جنوب زیر نور طبیعی خورشید الله جانم و ارتباط عاشقانه شروع میشد در مورد تموم مسائل باهاش صحبت میکردم من می‌پرسیدم اون جوابشو میداد و حسش میکردم حسش میکردم بااارها غرق در احساس سپاسگذاری میشدم و بی نهایت اشک میریختم و اینقدر خوووووشحال بودم که خودمو دارم میشناسم و رابطه‌ی واقعی با خدای خودم رو دارم پیداش میکنم که واقعا وصف ناپذیره،

    .

    اینقدر ذوق و شوق داشتم برای درک این موضوع که دوست داشتم اینجا هم بنویسم،

    .

    اما در مورد موضوع این فایل،

    خب هر روز با بالا رفتن درکم نسبت به قانون دارم بیشتر و بیشتر به این درک میرسم که من ناتوان هستم در تغییر دیگران مگر اینکه اونا خودشون آماده باشن و بعد خداوند به بی نهایت طریق به اونها کمک میکنه،

    استاد جونم من باز هم یک لول و آپدیت جدید از رشد شما دیدم و اون هم این بود که شما اینقدرررررررررر به رب العالمین وصل شدین اینقدر این نیرو رو باور کردین و اینقدر رابطتون باهاش صمیمی شده که این آگاهی رو دریافت کردین که حتی من اعتبار تاثیر گذاری به خودم نمیدم اعتبارش به من نمیرسه، اعتبارش به خدایی میرسه که افرادی رو که آماده هستن وقتی با من آشنا می‌کنه که صحبت های من کاملا روشون تاثیر میگذاره و می‌ره میشینه سر جای چرخ دنده و چقدر این حرفتون درسته و چقدر دقیقه ،

    من هم از اون جایی که متوجه این ارزش درونیم شدم که یکی از مهم ترین ارزش های من کمک به دیگرانه ،یعنی دوست دارم تو هر کاری که انجام میدم با توجه به تواناییم به افراد کمک کنم مسئلشون حل بشه و این حس خیلی خیلی خوبی به من میده،

    و در طول زندگیم از همون دوران بچگیم تا به الان همیشه سعی میکردم به دوستام کمک کنم انگیزه بدم نصیحتشون کنم، و البته من هم خیلی خیلی زود به این نتیجه رسیدم که من توانایی تغییر دیگران رو ندارم و من هم صد در صد همین احساسی که شما میگید رو تجربه کردم که کلی برای یک. نفر وقت میگذاری اما فردا انگار دقیقا ریست فکتوری شدن، ولی خدارو شکر اینقدر دوره از آخرین باری که این تجربه رو داشتم که یادم نمیاد،

    چون انگار خیلی زود بهش رسیدم و تکرارش هم نکردم،

    من این موضوع رو توی کارگاهمون که داخل زندانه خیلی خوب تجربه کردم ،

    برای یک سری ها کلی وقت میگذاشتم باهاشون صحبت میکردم حتی بهشون کمک میکردم که مثلا دیگه مواد نکشن کار درست رو انجام بدن و حالا موضوعات مختلف، شاید برای مدتی کمی روشون تاثیر میگذاشتم و مثلا تغییر میکردن،

    اما بعد از چند وقت که دوباره میدیدمشون می‌دیدم که دوباره دارن همون خطا و اشتباه قبلی رو انجام میدن و هرچی بیشتر جلو رفتم به عاجز بودنم در مورد تغییر دادن دیگران بیشتر پی بردم

    و دقیقا متوجه شدم که اصلا این کار اشتباهه،

    جهان نیاز داره به وجود همچین کسانی ،این افراد صد در صد جای درستشون هستن هیچی اشتباهی نیست و هر وقت هم که هر کدوماشون بخوان و آماده ی تغییر باشن خداوند کمکشون می‌کنه هدایتشون می‌کنه و زندگیشون تغییر میده ،من کی باشم که بخوام کار خدارو انجام بدم،

    از اونجا به بعد تصمیم گرفتم اگر می‌خوام صحبتی کنم یا تاثیری روی کارگرام بگذارم، جمعی براشون این کارو انجام بدم،چون بالاخره من باید کارگر هام رو از اهداف و رؤیای سازمانم مطلع میکردم و لابه لاش در مورد ارزش ها سازمانمم هم صحبت میکردم که افرادی که میخوان با ما کار رو ادامه بدن اگر فکر میکنن میتونن طبق این ارزش ها کارشون رو پیش ببرن با من ادامه بدن اگر نه که از کارگاه من برن بیرون،و قطعا فرد بهتر میاد پیش ما و کار میکنه،

    ،

    جالبه که یک‌ موضوع دیگه ای رو هم که دقیقا مربوط هست به این فایل رو اینجا ذکر کنم،

    من وقتی تقریبا 19 سالم بود عاشق یک دختری شدم که درخواستم از خداوند این بود که خدایا من می‌خوام با این دختر باشم و این اتفاق هم افتاد

    و سالها شاید به مدت 10 سال ما باهم بودیم کلی تجربه های قشنگ و بی نظیر و عالی باهم داشتیم ،

    و همه چیز خوب بود تا وقتی که من همون آدم قبلی بودم و اون هم همون آدم قبلی بود، درسته یک سری تجربیات داشت مارو بزرگ تر میکرد اما تغییر در ذهنیتمون نبود،

    از اونجایی به بعد که من مقداری ذهنیتم تغییر کرد و شروع کرده بودم به مطالعه و تغییرات درونی، اختلافات درونی من با این دختر هر روز داشت بیشتر و بیشتر میشد ، خیلی تلاش میکردم که اون هم تغییر کنه اون رفتارهایی که باعث اذیت من میشد انجام نده حتی من در تلاش بودم که بفرستمش دانشگاه البته خودش هم تا حدودی مایل بود اما یه مدت رفت اونم ول کرد،

    خلاصه به جایی رسیدم که گفتم من از تغییر این دختر عاجز هستم و من لیاقتم‌ دیگه این دختر نیست و پا رو تموم ترس ها و شرک ها و احساس گناه ها گذاشتم و هر طور شد بالاخره بعد از 7 8 سال رابطه دوستی از این دختر جدا شدم با اینکه اون هنووووز پیگیر من بود و حالا به ترفند های مختلف با ایجاد احساس گناه در من میخواست که من دوباره باهاش باشم، که کلن من آدم دیگه ای شده بودم و حتی تاثیر هم دیگه ازش نمیگرفتم،

    حتی تو همین مدت که حالا در حد یه رابطه ی سطحی باهم داشتیم خیلی از من دلیل جدا شدنم ازش رو میپرسید و من هر بار براش توضیح میدادم که

    نه این که تو دختر بی ارزشی هستی یا دختر بدی هستی،

    ما از لحاظ ذهنیتی دیگه تو مسیر هم دیگه نیستیم و چقدر براش توضیح میدادم اما اون اصلا متوجه نمیشد و دوباره قضیه رو احساسیش میکرد،

    این دوستم وقتی میدید که من فایل های شمارو گوش میکنم خب بعضی مواقع لاجرم صدای شمارو می‌شنید بعضی مواقع هم مثلا خودش میومد و فایل های شمارو گوش میکرد و من اصلا برام مهم نبود و کاری هم نداشتم،

    دو سال گذشته جسته گریخته این رابطه اینطوری بود

    تا اینکه این دوستم 8 ماه پیش پدرشو از دست داد و تا همین چند روز پیش من هیچ اطلاعی ازش نداشتم کلا بلاک بود،

    باورتون نمیشه،

    اولا حس میکنم هدایت بوده یعنی تو زمان مناسب انگار خداوند دوباره مارو بهم نزدیک کرد،

    الان یه حرفایی می‌زنه که میگم خدایا تو همونی؟!؟

    البته پیش خودما!

    اون حرفایی که من اون موقع خودمو مکشتم که این بفهمه و درک کنه و انگار یه گوشش در بود یه گوشش دروازه،

    الان خودش داره در مورد اون موضات با من صحبت می‌کنه

    و خودش به من میگه میگه علی من اون موقع کر بودم اصلا نمی‌فهمیدم تو چی داری میگی،

    الان حرف از رشد می‌زنه حرف از موفقیت میزنه عاشق یادگیری شده داره تو زمینه ی مورد علاقه آموزش میبینه کار می‌کنه و میگه من بهترین میشم داره فایل های استاد رو گوش می‌کنه

    اصلا میگم خدایااااا چی شده واقعا ؟!

    چون من واقعا دوستش داشتم همون عشق بچگی که میگن :) اما انتخاب خودم بود،

    اما از یه جایی به بعد هم انتخاب خودم بود که دیگه با این دختر نمیتونم ادامه بدم چون من به دنبال رشد و پیشرفت شخصی و کاریم بودم و هر روزم پر از دستاورد، اما طرف مقابلم ساکن و بی انگیزه برای تغییر و رشد،

    و وقتی که انگار خودش آماده ی تغییر شده خداوند هدایتش کرده که الان یه حرفایی میزنه یه جوری صحبت می‌کنه که من از درون احساس شورو شعف میکنم و بهش افتخار میکنم،

    و اصلا هم چیزی به روش نمیارم که من این حرفارو بهت قبلا زدمو فلانو بیسار،اصلا،

    من فقط تو دلم میگم خدایا شکرت واقعا هرکس هروقت بخواد تو به بی نهایت طریق هداتیش میکنی،و فقط تحسینش میکنم،

    ،

    خیلییییی خیلییییی دارم جدیدا زبون قلبم رو میفهمم،

    یعنی قشنگ میفهمم که کجا دارم کار اشتباه رو انجام میدم کجا کار صحیح،با چه کسی باید ارتباط داشته باشم با چه کسی نه،چه کاری رو الان باید انجام بدم چه کاری رو نه،

    و عاشق پیروی از قلبم شدم،

    چون معتاد شدم به داشتن احساس خوب در هر لحظه

    عاشق این شدم که احترام بگذارم به قلبم و براش ارزش قائل باشم و کاری مخالف خواسته هاش انجام ندم،با آدمی مخالف احساس پاک قلبم رابطه نداشته باشم،

    ،

    این اتفاق خیلییییی ایمان منو قوی کرد که اگر من تمرکزمو از تغییر دیگران بر دارم و بگذارم روی خودم روی کنترل کانون توجه خودم و بیام از این انرژی برای خلق زندگی که دوست دارم تجربه کنم استفاده کنم افراد نامناسب خودشون از زندگیم میرن بیرون و اگر هم قرار باشه اونا خودشون تغییر میکنن و اصلا نیازی نیست من زور بزنم و تلاش کنم برای تغییر دیگران،محیط اطرافم،کارم و …

    همه چیز اول از درون من شروع میشه

    من باید از همین جایی که هستم تموم تلاشم رو بکنم که در درجه ی اول اعراض کنم و توجه نکنم به چیزی که نمی‌خوام و بعد تو مرحله ی بالاتر بیام و کانون توجهم رو ببرم به سمت مواردی که دوست دارم تجربه کنم یا بیشتر تو زندگیم باشه،

    چرا؟

    چون تنها و تنها من هستم که با دقت 100 درصد دارم زندگی خودم رو خلق میکنم و نه هیچ عامل بیرونی دیگه ای ( توحید)،

    با چی دارم خلق میکنم؟!

    با توجهاتم به موضوعات مختلف ، وقتی به چیزهای مختلف به شکل های مختلف توجه میکنم دارم در مورد اصل و اساس اون موضوعات به جهان به خداوند فرکانس ارسال میکنم درخواست ارسال میکنم و خداوند هم برای من شرایط موقعیت ها افراد ایده های رو به وجود میاره که هم سنگ باشه با اساس اون فرکانس های ارسالی من،

    و در کل فرکانس های ارسالی من تعیین کننده ی این هستن که من تو چه مداری قرار بگیرم،

    ،

    من خودم عاشق موضوع رهبری و کوچینگ شدم و دارم در موردش مطالعه میکنم و انگار موضوعی هست که به صورت طبیعی دارم در طول روز با افراد انجامش میدادم،از بچگی،

    و هر روز دارم پیش خودم فکر میکنم که من دوست دارم با چه افرادی کار کنم؟ دوست دارم چه افرادی رو مربیگری کنم؟ دوست دارم چه مدیرانی رو چه رهبرانی رو کوچ کنم و باهاشون کار کنم؟!

    و دارم سعی میکنم مخاطبم رو توی ذهنم بسازم که دوست دارم با چه افرادی با چه اهداف و خصوصیاتی کار کنم و اجازه بدهم که خداوند قدرتمند کبوتر با کبوتر باز با باز رو برام به وجود بیاره تا من فقط لذت ببرم ،

    من حلال مشکلات دیگران نیستم و تواناییش رو هم ندارم ،من توانایی تغییر دیگران رو اصلا ندارم مگر اینکه خودشون آماده باشن و بابت مهارت های من به من پول پرداخت کنن تا من مهارتم رو بهشون انتقال بدم،

    من فقط و فقط با عملم میتونم روی دیگران تاثیر بگذارم، فقط،

    وقتی که من خودم عمل کنم رشد کنم قهرمان بشم ثروتمند بشم موفق بشم شجاع تر بشم این خودش باعث میشه که افراد از من تاثیر بگیرن انگیزه بگیرن و اونها هم حرکت کنن برای رشد برای پیشرفت برای موفقیت،

    و حالا تو این موقعیت اگر خودشون خواستن به من التماس کردن به من پولش رو پرداخت کردن اون وقت اگر من دوست داشتم به عنوان دستی از دستان خداوند بهشون کمک میکنم،

    تازه من اینقدر تو خرج کردن انرژیم دارم حساس میشم،که حتی اگر کسی با دیدن موفقیت های من تو بحث زندگی شخصیم بیاد و از من سوال بپرسه اگر موضوع مورد علاقه ی من نباشه که بخوام براش صحبت کنم پاسش میدم به سایت بینظیر عباسمنش دات کام،

    میگم قربونت برم برو اونجا،من از این سایت استفاده کردم و این نتایجی که الان دارم به خاطر عمل به اون آگاهی هاست، دوست داری برو خودت تهشو در بیار ،

    تموم شد رفت، به همین راحتی،

    و من فقططط و فقطططط کارهایی رو انجام میدم که ازش لذت میبرم

    من فقط در مورد موضوعاتی صحبت میکنم که عاشقش هستم و دوستش دارم

    من فقط و فقط کارهای رو انجام میدم که خودم ازشون لذت میرم فارغ از اینکه یه عده به به و چه چه کنن و یه عده هم خوششون نیاد، آخر این دو دسته از افراد هستن همیشه،

    ،

    حتی جالبه این رو هم بگم،خیلی موقع ها ما عجله میکنیم تو خریدن دوره های استاد تو رفتن به قدم بعدی،

    .

    اما خود من تازهههههه دارم صحبتهای استاد رو مثلا تو قدم هفتم اصلا می‌شنوم ، اصلا نمی شنیدم اگر همین قدم رو مثلا سه ماه پیش گوش میکردم،

    اتفاقا داشتمش اما واقعا نمیشنیدمش،نمیفهمیدمش، درکش نمیکردم،

    اما این سیمها داره تو مغذم در مورد موضوعات مختلف دوره ها داره به هم وصل میشه،و در زمان مناسب هدایت میشم به فایل مناسب و اون آگاهی قشنگ میشینه به وجودم و درکش میکنم و ازش استفاده میکنم

    انگاره داره میوفته رو دور ،برام درک مطالب داره راحت تر میشه، و هر روز بیشتر ارزش کار کردن روی خودم رو دارم میفهمم،

    هر روز بیشتر دارم ارزش این رو میفهمم که فقط و فقط با کار کردن روی باورهات ثروت وارد زندگیت میشه خوشبختی وارد زندگیت میشه تجربه های لذت بخش وارد زندگیت میشن،

    هر روز بیشتر دارم قدر این نیروی هدایتگرو میفهمم که هرچقدر تسلیم تر باشی در برابر این نیرو هر چقدر خواستت رو واضحتر کنی و فقط بهش توجه کنی و کاری به چگونه اتفاق افتادنش نداشته باشی

    راحت تر سریع تر لذت بخش تر اون خواستت رو تجربه میکنی

    هر چقدر در توجه کردن به خواسته هات احساس بهتر داشته باشی احساس لیاقت بیشتری داشته باشی با سرعت بیشتری داری خواستتو وارد زندگیت میکنی،

    خدایا شکرت بابت این قانون زیبا و بدون تغییر و خدارو صد هزار مرتبه شکر که مارو هدایت کرده تا این آگاهی هارو بشنویم و درک کنیم و انشاالله که با قدرت عمل کنیم،

    استاد مهربونم جذابم خیلی ازت ممنونم،استاد جان انشاالله به زودی با کلی دستاورد الهی از این غار حرا بیاین بیرون تا یک سفر دیگه یک زندگی در بهشت دیگه رو در کنار شما تجربه کنیم،

    چقدر مریم خانوم شما بی نظیرید و ازتون ممنونم که هر بار استاد رو پوش میکنید برای گذاشتن فایل جدید و تکرار آگاهی هایی که اصلو اساس جهان هستن و باید هر روز برامون یاد آوری بشه،

    بریم که به هدف اصلی زندگیمون بیشتر رسیدگی کنیم و اون هم چیزی نیست جز لذت بردن از این دنیای مادی ،

    خدایا هزارااان مرتبه شکرت بابت این فرصتی که برای زندگی کردن به ما دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای: