آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1

آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع”  و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.

این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.

این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:

الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛

ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.


آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمد جواد شهیدی» در این صفحه: 4
  1. -
    محمد جواد شهیدی گفته:
    مدت عضویت: 1306 روز

    تلنگر :)

    در این دور روز سیلی های ارزشمندی از جهان خوردم و چقد زیبا ؛ خداوند یکتا بهت درس میده و تورو راهنمایی میکنه حتی گاهی اگه برای چند روز از مدار خارج میشی جهان بهت تلنگر میزنه تا به خودت بیای .

    چندین روز بود خودم رو درگیر مسائل برادرم ؛ مادرم ؛ پدرم کرده بودم و البته اینم بگم از اون ور بوم افتاده بودم که حتی با هم فرکانس هام کسایی که شبیه خودمم بودن قطع رابطه کرده بودم ولی قبلا ؛ چیزیو میفهمیدم باهاشون در میون میزاشتم و حالم خوب بود اونام از نتایج میگفتن و من خیلی چیزا یاد میگرفتم بعد گوش دادن به این فایل ارزشمند که بهش نیاز داشتم و با تمامی حرف های استاد موافقم دونه به دونه برام اتفاق افتاده و کامل درکشون میکنم ؛ اما افراط کردم ! اشتباه برداشت کردم! و حتی اگه یک چیزه خوب میفهمیدم که دوستانم هم فکر من بودن به اونام نمیگفتم و این دور روز کلا بهم ریخته بودم ؛ نمیدونستم به تضاد خوردم یک مشکلی هست تا اینکه امروز صبح دیدم به ترافیک میخورم مسیر اشتباه میرم حالم بده هرچی جلسات استاد گوش میدم چیزی نمیفهمم و با خودم درگیرم اما نمیدونستم چرا؟! هی به استاد گوش میدادم باز حسی دریافت نمیکردم انگار ی طوری شده! ویس قط کردم یک لحظه زدم کنار گفتم چیو اشتباه کردی چته؟ چرا تویی که به هرکسی زنگ میزدی جواب میدادن الان دوتا از بهترین دوستان که تو مدار هدایتن زنگ میزنی قط میکنن یا اصلا موقعیت حرف زدن نیست چته پسر؟ و اروم اروم فکر کردم دیدم همه چی بهم ریخته همه جهان انگار بر علیه من شدن چخبر شده! یهو دیدم من از اون ور بوم افتادم و این اگاهی از جلسه 6 دوره عزت نفس فهمیدم ؛ چند نفس عمیق کشیدم گفتم اوه اوه اروم باش استاد که نگفت با کسی صحبت نکن یا کلا بیخیال همه چی شو چندتا دنده کم کن باهم بریم خخخخخ میخندی ای بلا ؛ خب بحث گم نکنیم امروز صبح که اینارو فهمیدم ی لحظه به خودم اومدم صبح رفته بودم بیمارستان برای ازمایش و کسی جوابگو نبود گفت نوبتا تموم شده ؛ و من گفتم من که هرجا میرفتم همه چی خوب بود امروز چم شده ؛ ولی ظهر که خودمو جمع و جور کردم یهو به یک باره همه چی عوض شد ! راحت بدون استرس پدرم منو رسوند بیمارستان اینجاش خیلی جالبه ؛ یکم دیر رسیدم گفت نوبتا پر شده گفتم صبح گفتین ظهر بیا من تو صف بودم گفت ایرادی نداره وایسا برات یکاری میکنم خدارو شاهد میگیرم ده نفر اومدن نوبت بگیرن چه قبل من بودن چه بعد من به همشون گفت نوبت نداریم ولی من به من گفته بود وایسا تا ببینم چیکار میشه کرد همه میرفتن و میگفت نوبت نیست منم تماشا میکردم و تو فکر فرو رفته بودم امروز با حال بد اومدم هیچی درست نشد و گفت نوبت نیست ! اما ظهرش گفت نوبت نیست ولی وایسا ی کاری برات کنم انگار ی پارتی کلفت داشتم انگار ی چیزی مراقبم بود که کارم راه بیوفته و اون چیزی نبود جز الله یکتا واقعا امروز تلنگر بسیار محکمی خوردم که من ؛ خودمو درگیر مسائل برادرم کردم و از یک طرفم از اون ور بوم افتادم اما بعد از اینکه باز با خودم اشتی کردم اروم شدم ؛ اینجوری کارام حل شد اون محمد صبح کجا این محمد عصر کجا ؛ هر انچه که دارم از اوست سپاسگذار الله یکتا هستم شمارو به خودش میسپارم در پناه الله یکتا شاد سلامت در دنیا اخرت باشید بوس به کلتون…🫂

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    محمد جواد شهیدی گفته:
    مدت عضویت: 1306 روز

    واقعا خسته شدم از اینکه همیشه خواستم اطرافیانم رو تغییر بدم و کسی نه توجه میکرد نه گوش میداد امروز باز اشتباهاتی کردم و به برادرم میگفتم اره افرین تو داری خوب پیش میری از جلسات استاد غافل نشو اینم بگم برادرم با گوش دادن به اولین جسله دوره عزت نفس تو ذهنش یه انقلابی شد و من میدونستم یک پازل در ذهنش جای درست قرار گرفته کلمات و جملاتی که ماه ها بهش میگفتم بلاخره بعد این همه مدت تازه تو این چند وقت بهشون رسیده و داره بهشون عمل میکنه به اینکه در مسیر درسته خوشحالم ولی وقتی میبینی فک میکنه دیگ با یک جلسه دیگ غوغا کرده یاده حرفای استاد می افتم که میگفتن روی عزت نفس و ایمان باید همیشه و تا اخر عمر کار کرد تا مسیر هموار تر و سرعت بیشتری به مسیرمون بده ؛ اما امروز من غافل شدم دوستان باز غافل شدم و فراموش کردم که برادرم این چند وقت تازه اماده شنیدن اگاهی ها شده و تازه داره نتیجه میگیره و من چون من از قوانین اگاه بودم میگفتم اره این برا اونه این برا اونته که اینجوری شده من با ذوق برا اون میگفتم و اون باز حرفای خودشو تعریف میکرد ذوق میکرد؛ و الان فهمیدم برادرم تو حال هوای اوایل منه که فقط دوس داره از موفقیت های گذشتش مثال بیاره تا ایمانشو قوی تر کنه و به خودش کم کم باور بیاره و من موضوعاتی پیش میکشیدم که چندین ماه با کار کردن روی دوره استاد میدونستم و اون گوش نمیداد با اینکه حرفای استاد بوددد !!! جالبش اینجاست حرفای استاد میگفتم کسی که باعث شده بود برادرم بیدار شه ولی اصلا گوش نمیداد و حرفای خودشو تکرار میکرد و این موضوع خیلی خیلی منو به فکر فرو برد که هردو داریم استاد عباسمنش دنبال میکنیم اون اول راهه من چند قدم جلو ترم من از استاد میگم اونم از استاد میگفت ولی هیچکدوم حرف همو نمیشنیدیم ! چون برادرم هنوز اماده شنیدن این ها نبود و من امروز باز فریب ذهن رو خوردم و از خدا هدایت میخوام پروردگار یکتا شکر گذارم که به من در مسیر رشد کمک میکنه به الله یکتا میسپارمتون شاد سلامت در دنیا اخرش باشید بوس به کلتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    محمد جواد شهیدی گفته:
    مدت عضویت: 1306 روز

    به نام خداوند یکتا

    هر آنچه که دارم از آن اوست

    امروز با توجه به اگاهی های این فایل نسبت به بقیه بی تفاوت تر شدم و تا کسی چیزی میپرسه یا ی چیزی میگه جوابش رو میدم امروز برادرم داشت درمورد اینده کاراهایی که میخواد بکنه بره دنبال روهاش صحبت میکرد و من فقط گفتم افرین افرین همین بعد یهو موضوع به جایی کشیده شد که خودش به من گفت چی شد که عوض شدی گفتم چند بار بهت گفتم گوش ندادی سکوت کردم دوباره پرسید من گفتم دوره عزت نفس استاد خریدم به تمریناتش دارم عمل میکنم جسارتم ایمانم بیشتر شده منتها یک اشتباه که کردم به برادرم گفتم بیا باهم ببینیم من میخوام جلسه یک ببینم توهم بیا با این حال که اصلا تو فکرم نبود ببینم و دروغ گفتم ! چون همیشه منتظر این لحظه بودم! اما غافل از اینکه چیزی که برادرم میخواد شروع کنه من چندین جلسه جلو رفتم و نتیجه گرفتم و کارایی که میکنه افکاری که داره من با تمرین ایمان عمل از بین بردم و اون تازه اول راهه و همین امر باعث شد من حس بدی داشته باشم از رفتارش از حرفاش و کلا ی سری چیزارو برعکس میفهمید و هی درمورد حرفای استاد یک ایراد میاورد که استاد مثلا در جلسه چهارم کامل اون موضوع باز کرده بود و من هرچی توضیح میدادم برادرم ی سر تکون میداد ادامشو میدیدم یا در حین دیدن جسله یک هی با شریک عاطفیش در تضاد بحث بود در مورد یک موضوع و هی برا من میگفت یا مثال هایی از حرفای استاد برای خودش میاورد که یاده اولم میفتادم و هی میگفتم همه اینارو جواب میده گوش کن بپذیر ببین چی میگه کم کم همشو برات باز میکنه توضیح بیشتری میده اخرشم یکی از دوستانش بهش زنگ زد و اصلا به دلش نبود اون مکالمه گوش کنه در حینی که داشت با من جلسه میدید و بعد کلی اینکه پشت تلفن هم مغز خودشو خورد هم منو پا شد رفت!!! و دوستان ما هیچ توانی واقعا در تغییر هیچکسی نداریم حتی اگه راهش رو میدونی هم نباید با طرفت هم مسیر شی مثل یک راهنما من گفتم خب برادرم با من میشینه سوالیم پیش اومد براش میگم! مگه وقتی که من داشتم این اگاهی هارو میفهمیدم کسی پیشم بود؟ نه خودم تنها بودم و من فراموش کردم که برادرم الان اوله راهه و من فقط دوره معرفی کردم خواست ببینه خواست نبینه نه اینکه بگم ای وای بزار باهاش ببینم الان جذبش شده اگه نشینم باهاش ببینم میپره میره دیگه نمیاد غافل از اینکه اون خودش باید بره تو تنهایی خودش به مسیری که قراره در اون قدم بزاره برسه اینم نکته ای بود که امروز برام اتفاق افتاد و بسیار باعث ناراحتی من شد و گفتم با شماهم در میون بزارم چون وقتی بیخیال میشید نسبت به بقیه اطراف میان به سمت تو و یهو باز ممکنه تو دام بیوفتین پس یادمون باشه هرکسی باید به تنهایی مسیر خودشو بره و تجربه کسب کنه تکاملش طی کنه همونجوری من کردم شما کردید استاد عزیز کردن . در پناه الله یکتا شاد سلامت در دنیا اخرت باشید بوس به کلتون🫂

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    محمد جواد شهیدی گفته:
    مدت عضویت: 1306 روز

    ما تنها چیزایی میشنویم که اماده شنیدنش باشیم ؛

    سالیان سال به برادرانم به پدرم و مادرم درمورد موضوعات زیادی که از هر طریقی به دست اورده بودم میگفتم ؛ و یجورایی علامه دهر شده بودم برا بقیه و برا خودم یک پشکه بزرگ تو خالی که فقط صداش زیاده و هیچی توش نیست ؛ موضوعاتی که همیشه دربارشون با برادر هام و پدر مادرم صحبت میکردم یجورایی میخواستم قهرمان زندگیشون باشم برای هممون اشناست و برای من خیلی جالبه که بعد شنیدن این فایل که اماده شده بودم براش؛اینم بگم که من چندین وقت پیش از این اخلاق خودم به شدت بدم میومد و اغازش از دوره عزت نفس جلسه 5 استاد بود که باعث شد من این اخلاق در خودم ببینم که دوس دارم تایید شم توسط دیگران و هی نصیحتشون میکردم از خدا خواستم که کمکم کنه و سپاسگذارشم که هدایت شدم به این فایل واقعا اولش که داشتم ویس گوش میدادم از معرفت خدا از قدرت خدا از هدایتش بغض کردم و ی حال خیلی قشنگ داشتم؛ من همیشه برادرم رو برای اینکه به سمت سیگار مشروب نره نصیحت میکردم و خودم گاهی مشروب میخوردم یا به مادرم میگفتم برای برادرام دلسوزی نکن و زندگی خودتو بکن برو دنبال خودت؛ اما در همون لحظه خودم دنبال خودم و زندگیم نبودم در تلاش بودم مادرم یا برادرمو عوض کنم چندین سال به برادرم میگفتم عمل کن ایمان باید عمل بیاره و خودم گاهی هیچ عملی نشون نمیدادم گاهیم این عمل بود به این دلیل همیشگی در مسیر هدایت نبودم چون انرژی و تمرکزم روی دیگران بود و حتی گاهی به خودم میگفتم من فرشته این خانوادم من نور سفید این تاریکیم و خودم رو بسیار بالا تر از بقیه میدیدم و استاد عزیز درست میگن و کاملا حقیقته که همین شرک باعث ایجاد بدبختی ها و ناهماهنگی ها میشه چون توجهت روی این موضوعاته منفیه ؛ به برادر بزرگ ترم سالیان و ماه ها گفتم برو دنبال رویاهات و بعد رفت تو شغلی که دوس نداشت و دقیقا یک هفته پیش گفت : میخوام برم ارایشگری و بعد چندین ماه که دستم پر شد از این کاری که دوس ندارم استفا بدم!!! واقعا استاد درکتون میکنم چ حسی داشتین چون چند سال بهش همینو میگفتم یا به پدرم که خیلی نگران بود همیشه میگفتم نگران بچهات نباش اونارو به خدا بسپار انقد دنبال این پسر نباش(برادر کوچکم) اخرش همونی میشه که خود میخواد و بعد چندین سال پدرم میگه خودش باید بره تا بفهمه و من باز بوممم!!! و سک فریب که نجواهای شیطانی ذهنم بهم میزد و گاهی میزنه اینه که ؛ وقتی بعد چند سال یا چند ماه میشنوم که به حرف من رسیدن یهو میگمممم ههعه دیدی گفتم دیدی مگه بهت نگفتم همون موقع بعد طرف اینجوریه که اره اره پسر تو گفتیااا بعد من شاید ناراحت بشم که چند سال پیش به من گوش نداد ولی با گفتن اینکه دیدی من بهت گفتم دیدی من میدونستم این خلع پر میکنم که فریب ذهنه دوستان مراقب باشید ؛ و اگه برادر کوچک من الان رفته سره کار یا پدرم بیخیال تر شده یا برادرم میخواد بره دنبال رویا هاش من هیچ تقصیر یا قدرتی ندارم اونا الان اماده شنیدن این حرف ها و این ایدها بودن و الان بهش رسیدن و اون موقع من هرچی میگفتم اونا نمیشنیدن چون نه تو مسیرش بودن نه تو فکرش نه دلشون میخواست که تکونی به ذهنشون بدن اعتراف میکنم چندین سال فکر میکردم من فرشته یا قهرمانم اینم بگم گاهی اوقات فریب میخورم میرم به غریبه ها درمورد چیزایی که به دست اوردم اماده شنیدنشون بودم میگم و به این کار اشتباهم اینجوری زینت میدم که من یکی از دستان خداوندم!!! اما غافل از اینکه اون شخص خودش باید بخواد نه از من از خدا و اگه قرار باشه من اون حرفارو بزنم اصلا من نباید برم سمتشون من اصلا نمیرم به اون مغازه یا پیش اون شخص خودشون میان خودشون سره بحث باز میکنن اعتراف میکنم که همیشه من میرفتم سره بحث باز میکردم به هر طریقی حتی بدون مقدمه مثلا میشنیدم طرف میگفت فلان بیماری دارم و من اونو درمان کرده بودم و سریع میرفتم میگفتم شنیدم فلان چیز اذیتت میکنه بیا کمکت کنم و غافل از اینکه هزاران راه هست که جهان بتونه کمکشون کنه من کیم؟ من چکارم خودشون تصمیم میگیرن خودشون درمان میشن و جالب اینجاست درمانی که پیشنهاد میکردم طرف میگفت اینو رفتم بدتر شدم !!! و من میرفتم با کلی فکر که چرا این کارو کردی چرا دست برنمیداری از قهرمان بازی بس نیست؟ و اینجوری شد که هدایت شدم به این فایل ارزشمند در پناه الله یکتا شاد سلامت در دنیا اخرت باشید بوس به کلتون🫂

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: