آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1

آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع”  و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.

این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.

این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:

الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛

ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.


آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده شهریاری» در این صفحه: 4
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    أَفَمَنْ کَانَ عَلَىٰ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَهً ۚ أُولَٰئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ۚ وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ ۚ فَلَا تَکُ فِی مِرْیَهٍ مِنْهُ ۚ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ(17 هود)

    آیا کسى که از جانب پروردگارش بر حجتى روشن است و شاهدى از [خویشان‌] او، پیرو آن است، و پیش از وى [نیز] کتاب موسى راهبر و مایه رحمت بوده است [دروغ مى‌بافد]؟ آنان [که در جستجوى حقیقت‌اند] به آن مى‌گروند، و هر کس از گروه‌هاى [مخالف‌] به آن کفر ورزد آتش وعده‌گاه اوست. پس در آن تردید مکن که آن حقّ است [و] از جانب پروردگارت [آمده است‌] ولى بیشتر مردم باور نمى‌کنند.

    =======================================================================================

    لبیک اللهم لبیک…لبیک لا شریک لک لبیک…

    استاد جانم سلام،نمیدونم چی بنویسم،از کجا بنویسم،اصلا بنویسم یا نه؟!

    ولی چطور میتونم ساکت بمونم و پیغامم رو به شما نرسونم؟!

    گاهی دلم شنل هری پاتر میخواد که از چشم همه مخفی بشم،گاهی با خودم میگم کاش برگردم به همون سعیده که هیچ کس نمیشناختش و کامنت هاشو نمیخوند،گاهی میگم کاش میشد بعضی از کامنت ها قابلیت ارسال خصوصی برای استاد داشت،اون وقت شاید با خیال راحت تر مینوشتم،دیگه ترس از قضاوت شدن نداشتم،یا ترس از توهم خود نمایی…نمیدونم،این مرحله هم حتما بخشی از مراحل تکاملِ شخصیت توحیدیمه و میدونم اگر عزت نفسم رو رشد بدم دیگه کمتر نگران قضاوت بقیه میشم و نمیزارم شیطانِ ذهنم نجوا کنه.

    ولی میخوام بازم از نجواها اعراض کنم و جهانم رو از خودم و خدا خالی کنم و بنویسم.

    استاد شما میگی مشاوره خصوصی نداری!؟حتی با ساعتی 70 میلیون؟!

    پس این همه مشاوره های خصوصی من با شما چی؟!

    پس چطور ممکنه من هرجا گیر میکنم،شما میشی فرشته ی نجات الهی و سربزنگاه میرسی؟!

    پس چطور من هر سوالی برام پیش میاد شما پاسخش رو برام میاری؟!

    این ها اگر مشاوره ی خصوصی نیست پس چیه؟!

    مگه چقدر گذشته از کامنتی که من توی جلسه ی تکمیلی پنج احساس لیاقت گذاشتم؟!

    هنوز 48 ساعت هم نشده،من از خدا کمک خواستم که من رو از تاریکی های نفسم و پاشنه ی آشیل حمایتگری نجاتم بده و کمکم کنه این مرحله رو هم بگذرونم …

    پس بگو چرا امشب دوباره منو کشوند سمت مراقبه ی آرامگاه …همیشه وقتی میرم اونجا و قرآن گوش میکنم هم آروم تر میشم و هم خدا از بی نهایت طریق برام پیغام شخصی میفرسته…امشب نمیدونم چرا به جای اینکه آروم بشم،قلبم تو تلاطم بود،نمیدونم اسم احساسش رو چی بزارم،قلبم شبیه برج مراقبتی بود که میخواست اجازه ی دریافت پیغام الهی رو بده،ولی من انگار آمادگی لازم رو نداشتم….

    همونجا وسط آرامگاه،نگاه به تاریکی آسمون شب کردم و گفتم خدایا یک چیزی بگو،آرومم کن،بگو حواست به من هست،قرآن رو باز کردم و با سوره ی طارق بهم جواب داد :

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ ﴿١﴾

    سوگند به آسمان و به چیزی که در شب پدیدار می شود؛

    وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ ﴿٢﴾

    و تو چه می دانی چیزی که در شب پدیدار می شود، چیست؟

    النَّجْمُ الثَّاقِبُ ﴿٣﴾

    همان ستاره درخشانی است که پرده ظلمت را می شکافد.

    إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ ﴿4﴾

    هیچ کس نیست مگر اینکه بر او نگهبانی است.

    کمی آروم تر شدم و بعد از گوش دادن به سوره ی سجده،از آرامگاه زدم بیرون،آهنگ های توحیدیم رو گوش دادم،پیاده روی کردم تا رسیدم خونه،دیدم بازم قلبم در تلاطمه،دیگه مطمئن بودم یک خبری در راهه،چند دقیقه ی بعد نقطه ی آبی آقای خسروی اومد،همه ش توحید،همه ش قرآن،یک چشمم به خوندن کامنت بود،یک چشمم به پایین صفحه که یک وقت تموم نشه،نمیخواستم اتصالم به نور قطع شه…خوندن کامنت قرآنی تموم شد،ضربان قلب من بالاتر…مادرم اومد توی اتاق منو دید،با نگرانی پرسید سعیده چیزی شده؟!چرا صورتت اینطوریه!؟گفتم نه خوبم…

    میخواستم جواب آقای خسروی رو بنویسم بلکه این انرژی ماورای زمینی مهار بشه،دیدم گوشی توی دستام میلرزه اصلا نمیتونم بنویسم…

    به جاش رفتم از دوازده قدم کمک خواستم،جلسه 2 قدم 5 باز شد….

    باز استاد و باز صحبت از عدم حمایتگری بی جا،نزاشتن انرژی روی تغییر دیگران حتی خانواده …اعتماد کردن به خداوند برای اجرای قانون هم مداری…. چیزی از فایل نمونده بود که باز قلبم منو کشوند به داخل سایت….

    قسم میخورم همون لحظه که بنر سایت عوض شد من داشتم نگاهش میکردم!

    دقیقا مثل لحظه ای که منشی دفتر یک روانشناس صدات بزنه و بگه بفرمایید خانوم،نوبت شماست!

    چند بار پلک زدم ببینم دارم درست میبینم یا نه….و بعد تازه فهمیدم باند فرودگاه قلبم منتظر چه پیغامی بوده…تازه فهمیدم حکمت اون آیه هارو…

    استاد،این سایت و هر فایلی که شما آپلودش میکنی یا در نشانه ی روزانه م بهش هدایت میشم،برای شخصِ من جلسات مشاوره ی خصوصی میلیون دلاریه….و من به این هم مداری و آمادگی افتخار میکنم،به این خدا با این همه دقت و عدالت و نظمی که مو لای درزش نمیره،افتخار میکنم.

    مطمئنم تغییر مدار دیگه ای در راهه…خیلی وقت ها خودم ازین همه تغییرِ زندگیم تعجب میکنم…میگم نه…کار من نیست…خداست که درهای رحمتش رو روی من باز کرده و این همه زندگیم رو تغییر داده …

    و من پیش میرم استاد،قول میدم بندهای مخفی شرک باقی مونده رو هم از بیخ و بن بزنم.دارم تموم تلاشمو میکنم و میدونم خداوند بهم پاداش ده برابری میده ….

    این کامنت نوشته شد جهت تشکر از شما که پیغام آورِ عزیز الله هستید و شرح واقعه ی هم زمانی و هم مداری جهان و لیاقت سعیده ای که میتونه بدون هیچ هزینه ای،مشاوره ی خصوصی داشته باشه….

    دوستون دارم استاد.از روشنی قلبم.

    میرم که فایل رو چندبار گوش بدم و بنویسمش…

    به امیدخلق نتایج توحیدی تر …

    در پناه نور میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 427 رای:
  2. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    سلام محمد جان!

    چگونه ای برادر توحیدیِ ارزشمندم؟!

    حال و‌احوالت چطور است؟!

    آیا حوصله داری یک پیغام از طرف من به دوست عزیزت برسانی ؟!

    به اووو بگووووو:

    سعیده خیلی دوستت داره!بی دلیل! بی قید وشرط!

    حق اسنپ باکس شماهم محفوظ است:)اجازه داری ببوسیش از طرف :)

    تحسینتون میکنم …بی نهایت…،براتون بهترینِ بهترین هارو میخوام.

    الهی که ببینمتون زودتر!

    در بهترین زمان و‌مکان.

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    سلام ملیکای نازنینم

    چقدر خوووش حال شدم از رسیدن پیغام الهی به بنده ی نازنینش.

    پس بگو چرا بهم گفت اون تیکه رو بولدش کن!گفت این تیکه رو پر رنگش کن حتما!

    من که نمیدونستم قراره پیغاش به شما برسه…ولی اون میدونست …اون میدونست!

    اون همه چیزو میدوووونه! همه چیزززز!

    عاشقتم دختر،بی دلیل،بی قیدو شرط…

    مرسی که برام نوشتی.

    بوووس به کله ت،هواااارتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    سلام عاطفه جونم

    مررررسی که همیشه پیغام خدارو برام میاری!من جنس پیغام های الهامی رو‌میشناسم،اینم جفت و‌جور شد با تموم الهاماتی که از صبح داره بهم میشه …

    همه ش میگه،رها باش،عجله نکن،توکل کن،نچسب به یک موقعیت و یک هدف و یک ایده…

    عاطفه جان،خود استاد تو جلسه 3 قدم 7 میگه،این قانون رهایی خییییلی ایمان میخواد!

    منم داااارم تموم تلااااشمو میکنم ایمانم رو حفظ کنم….و میدونم بزودی پاداش ها داده میشه ….

    نه فقط به من،به هرکسی که توی مسیره،به هرکسی که داره روی باورهاش کار میکنه،به هرکسی داره سعی میکنه توحیدی عمل کنه…

    هرکی متعهد تر،پاداش ها بیشتر …

    میدونی؟!

    مثل یک میز سلف سرویس غذاست،اون کارت پولی که میدی برای خوردن غذا، با ایمان و توکلت شارژ میشه!

    هرچه ایمان و توکل بیشتر،شارژ کارت بیشتر…لذت خوردن غذا هم بیشتر….

    خداوند،به همه ی ما کمک کنه،توی این مسیر ثابت قدم بمونیم.

    مرسی که برام نوشتی.

    راستی،لازمه یادآوری کنم یا یادت مونده که شما زیباترین عاطفه ی دنیایی؟!

    دوستت دارم رفیق!

    به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت…در پناه نور میسپارمت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای: