آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1

آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع”  و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.

این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.

این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:

الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛

ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.


آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نسترن نیشابوری» در این صفحه: 9
  1. -
    نسترن نیشابوری گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    قبل از هر صحبتی سلام میکنم خدمت استاد جان و خانم شایسته عزیز

    یک سلام از جنس عشق ایمان و آرامش

    مرسی که هستید

    مرسی که اینقدر خالصانه به بقیه کمک میکنید

    خدا حفظتون کنه برای همه ما

    عمیقا معتقدم بودنتون دنیا رو جای خیلی خیلی قشنگی برای من

    باز هم ممنون

    من حدودا سه سال با سایت و آموزه های استاد آشنا شدم

    از اون طرف تر شرم و نادونی اومدم

    به معنا تو تباعی بودم از بقیه توضیحات در مورد خودم نیگذرم که بتونم به گفتن حرفام در مورد این فایل برسم

    من علرغم ایتکه فکر میکردم دارم روی خوردم کار میکنم

    مدتی به شدت نا آروم و درگیر بودم

    استاد وقتی اون کامنت رو خوندین دقیقا من نسترن نیشابوری یک ماه اخیر رو اون دوستمون داشتن توصیف میکردن

    خول به یادمه قسمت از گفتگو با دوستان که سپیده جون وقتی با شیرین جون در مورد مسیر تکامل صحبت میکردن در مورد همین بیان افکار و صحبت کردن با بقیه و حتی تلاش برای اثبات حقانیت آگاهی ها صحبت میکردن

    سپیده جون گفتن همین کار هم در عین اشتباه بودنش بخشی از مسیر تغییر فقط باید بتونیم با تشخیص به موقع خودمون رو زود ازش بیرون بکشیم و شما دقیقا تایید فرمودین و امروز وقتیی داشتم به این فایل گوش میدادم و فرمودین یک تایمی خودتون هم درگیر همین موضوع شدین البته برای مدت خیلی کوتاه دقیقا همه چیز تو مغزم روشن شد

    دلیل آشفتگی این چند وقتم رو پیدا کردم

    تو این مدت مدام با خدا حرف میزدم ازش نشونه میخواستم

    هی میگفتم خدایا بهم بگو ایرادم کجاست

    و امروز دقیقاااا همه چیز نشست سر جاش

    امان ازین ذهن گول زن من

    چه هنرمندانه من رو برده بود سمت خراب شدن تمام تلاشای این مدتم

    من دقیقااا این مدت به ظاهر فکر میکردم من برای اثبات حرفام به کسی تلاش نمیکنم که

    دلیلم هم برای این فکرم این بود که

    منکه به زور با کسی وارد صحبت نمیشم که

    منکه در مورد توحید و اعتقادات صحبت نمیکنم که

    منکه در مورد استاد عباسمنش و آگاهی هاشوت با کسی صحبت نمیکنم که

    و کلیییی دلایل به ظاهر منطقی دیگه که الان میفهمم ای وای بر من

    به ق.ا آقای بازرگان در تفسیر یکی از آیات سوره بقره میگن از قول پیامبر میگن شرک در دل انسان مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل بیابان در شب غیر قابل تشخیص

    ولی خبر خوب اینکه من با نور آگاهی های شما امروز تونستم یکی از بی نهایت مورچه ها رو ببینم

    حالا میخوام اتفاقی که این مدت تجربه کردم رو توضیح بدم

    استاد من مدتی به خاطر پاره ای اتفاقات تو خوابگاه زندگی میکنم

    به معنا برای من حکم مهاجرت رو داشت

    اولین مهاجرت با دقیقااا یک ساک و یک چمدون15روز دیگه میشه یکسال

    تا به قلا از زندگی تو محیط خوابگاه دوستای زیادی اطرافم نبودن در نتیجه خیلیهم حرف زدن برام پیش نمیومد

    اما تو این مدت علرغم اسنکه تایم زیادی سر کار هستم

    وقتیی میرسیدم خوابگاه به دلایل به ظاهر مختلف شده بودم مرجع درد دل و راهکار دادن به بعضی از بچه ها در نهایت هم کلی همه شون ابراز علاقه و تشویق که وای مرسی دوستت داریم

    و دقیقااااااا از فرداش همون کارهای قبل

    از یک جایی به بعد چون کلا آدم رکی هستم وارد فاز تندی و به قول خودشون گارد گرفتن و زدن تو برجکشون شدم

    و نتیجش در عین دردناکی چشمام رو باز کرد

    آخ آخ استاد نگم از حالم وقتی همین دیشب دقیقا برای دومین بار یکی از بچه ها چطوررررر منو گرفته بود به باد انتقاد با برداشت های احمقانه ای که از حرفام کرده بود و در نقش یک قربانی اشک میریخت و حرفام رو که رسما حتی یک طور دیگه شنیده بود به خودم تحویل میداد

    و خوب خبر خوب بعدی اینکه تو این مدت تمام تلاشم رو کردم که اگر چیزی دوبار تکرار میشه بهش حساس بشم

    تا صبح فکر کردم

    و تقربا شکم تبدیل به بقین شد که این یک هشدار

    یک نشونه اس

    و از اون طرف به طرز جادویی تو این 2.3روز اخیر یک صدایی درونم هی میگفت برو تو سایت

    اومدم و اولین چیزی که نمیدونم چطوری ولی واقعا اولین چیزی که روی سایت دیدم این فایل بود

    مرا به سوی نشانه ام کن نزده بودم

    حتی بنر های ابتدای سایت هم در مورد دوره جدی شماست استاد

    و واقعا اینقدر نمیدونم چطوری این فایل برام بالا اومد که وقتی یهو لپ تاپم هنگ گرد و همه چیز پرید کای گشتم تا دوباره پیداش کردم دوباره گوش دادم و تقریبااا مطمئن بودم خدا از دهن شما و بقیه داره با من حرف میزنه

    اونجا فهیدم چرا این مدت اینقدر به عناوین مختلف در مورد دوست داشتن خود و تفاوتش با خود خواهی من تو این مدت مطلب به چشمم میخورد و له خودم گفتم ای دللللل غاففللللل چه همه نشونه لوده و تو نمیدیدی

    نمیدونم چی بگم فقط میتونم بگم

    آهای همه اهالی بهشت عباسمنشی

    اولینش خودم

    توروخدا فقط به خودمون فکر کنیم

    توروخدا دهنمون رو ببندیم

    به معنا حیف انرژیمون که به جای صرف شدن در مسیر خلق خواسته هامون بزاریم برای بقیه

    بماند به یادگار از نسترنی که امروز دقیقااااا اندازه پای یک مورچه کوچولووووووووووو ایرادش رو پیدا کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    نسترن نیشابوری گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    سلام فاطمه جان

    چقدر حرف های شما انگار دقیقا از دل من بود و داشت من رو توصیف میکرد

    اینقدر حرفاتون برام مملموس بود که حتی قبل از اینکه بخوام خودم دیگاهم رو ثبت کنم خواستم بگم مرسی که حرفاتون شد مهر تایید به احساس و افکارم

    اول از خدای بزرگ سپاس گزارم

    بعد از شما که با نوشتن این حرفا کمک کردین به من

    به منی که باز قانون روفراموش کرده بودم

    حرفاتون رو چند بار خوندم و با خودم تکرار کردم

    و هرچی بیشتر فکر کردم بیشتر به درست بودن درکتون از فایل استاد جان پی بردم

    اول از استاد عزیز برای اشتراک گذاری این فایل سراسر آگاهی و آرامش با تمام وجودم ممنونم و بعد هم از شما که با ثبت دیدگاهتون کمک بزرگی حداقل به من کردید

    میدونی شاید این حرفم برای بقیه خنده دار باشه

    اما تو این مسیر گاهی حتی از کامنت گذاشتن خجالت میکشم

    مخصوصا زمانی که دیدگاه بعضی از دوستان رو میخونم

    به خودم میگم وای نسترن این همه اشتباه چرا واقعاااا

    میشینم ساعت ها با خودم فکر میکنم

    و هی بیشتر متاسف میشم

    باز هم ممنون که با ثبت دیدگاهتون کلی به من کمک کردید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    نسترن نیشابوری گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    سلام و درود فراوان جناب ممبینی بزرگوار

    چقدر درست و به جا به بحث جایگزینی اشاره فرمودین

    الان یاد این نکته از استاد جان افتادم که میفرماین

    ما انسان ها روح های مجرد و آزاد هستیم

    پس هرگز نباید گو القاب و عناوینی که ساخته خود ما هست بخوریم

    د باز هم وام میگیرم از صحبت های خود استاد جان که طبق قانون بی تکرار جهان هستی دقیقااا اولین و قشنگ ترین نتیجه برداشتن تمرکز از روی دیگران و پرداختن به خودمون اینه که اگر اون افراد فارغ از نسبی یا سببی بودن هم فرکانس ما نباشه جهان به راحتی بین ما فاصله ایجاد میکنه

    فاصله ای از جنس زیبایی عزت احترام و از همه مهم تررررر آرامش و عشق الهی

    نور و عشف الهی روشنگر مسیر همه ما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نسترن نیشابوری گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    سلام فاطمه جان عزیزم

    مرسی بابت شرحی که از احوالات دوستنتون فرمودین

    دقیقا وقتی کمی فقط کمی روی خودمون کار می کنیم و دست و لا شکسته فانون رو منوجه میشیم به راحتی متوجه باگ های آدم ها و حتی دلیل حال بد و ضربه هایی که میخورن میشیم

    تو فاز اول تلاش میکنیم برای فهموندن انتخال رته و وروش غلط

    اما خیلی زودتر ار اومچه حتی فکرش رو بکنیم میفهمیم باید برن و چوب اشتباهشون رو بخورن

    و به نظرم این وسط تنها کاری که از ما ساخته اس اینه که به هر میزان که روی خودمون کار و تمرکز میکنیم از این دوستان فاصله بگیریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    نسترن نیشابوری گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    سلام آرزو جان عزیزم

    چقدر فرمایش شما من رو یاد خودم و دوستانم انداخت

    چون مدتی به شدت درگیر احوال بد دوستانم و تلاشی شدید برای فهموندن مسیر اشتباهشون بودم

    و یک نکته خیلی عجیب و جذاب که بدجور خورد تو صورتم این بود که

    به طرز عجیبی فقط شنیدن حرفای این دوستان و به ظاهر راهکار دادن من در حالی که فکر میکردم اونا و حرفاشون روی من تاثیری ندارن که و دلیلم هم برای این عدم تاثیر پذیری این بود که

    منکه میفهمم اینا دارن خطا میکنن پس قطعاا خودم اون خطاها رو مرتکب نیمشم حالم رو خوب میکنم

    امااااا غافل از این بودم که به طرز شگفت انگیزی تمام ابعاد زندگی خودم به نوعی دستخوش اتفاقاتی دقیقا هم جنس اعتراض و گلایه های دوستانم شده

    و دقیقا از زمانی که هی آزرده تر میکردن من رو از درونم هییییی تکرار میشد سایت

    برو تو سایت

    و نمیتونم حال آروم و سیکم رو توصیف کنم از دیروز که مدام میام اینجا

    خدا رو عمیقاااا برای حضور تو جمع شما عزیزان و توانایی شنیدن هدایت های استاد جان سپاس گذار و شاکر هستم

    و به

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    نسترن نیشابوری گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    سلام فاطمه جانم

    اسمتون رو که گفتید اشک تو چشمم نشست

    من‌ ففط یک دوست خیلی خیلی قدیمی دارم که دقیقا اسمش نرگس

    و اینکه شما هم نرگس هستید باز برای من نشونه شد

    از اینکه وقت گذاشتید و برای من‌نوشتید عمیقا سپاس گزارم و به خودم می بالم

    دقیقا من باید هر لحظه فقط روی خودمون کار کنیم

    و این کار کردن

    این رشد و تکامل

    این خوب نگه داشتن حال

    و مجموع همه این احوال

    توکل توکل توکل

    تا آخرین نعسی که میکشیم ادامه داره

    من برای اینکه بتونم این کار کردن رو مثل هر کاری برای خودم جز باید های ضروری قرار بدم

    تشبیهش کردم به کارهای روز مره خونه

    وقتی از خونه تکونی فرمودید باز برای من مهر تایید محسوب میشد

    وقتی کارای خونم رو انجام میدم

    ظرف میشورم

    لبلس میشورم

    یا لباس های شسته رو جمع میکنم

    با خودم میگم

    ببین مگه میشه بگی خوب دیگه امروز ظرف شستم

    امروز لباس شستم دیگه نیاز به لبلس شستن و ظرف شستن نیست!!!

    این حرف استاد جان دائم تو گوشم زنگ میخوره که کار کردن روی افکار و باور هامون انتهایی نداره

    باید بخشی از زندگی هر لحظه ایمون باشه

    همونطور که تا وقتی من تحرک دارم

    هم ظرف کثیف تولید میکنم هم لباس کثیف

    حالا ظرف و لباس کثیف نمونه عینی و ملموس داره

    اما افکار و باور هام رو از روی نتایج میبینم

    پستا نفس میکشم باید روی خودم کار کنم

    همونطور که برای غذا خوردن و لباس شستن و دوش گرفتن بدون آخه و اما و اگر انجام میدم

    همونطور که باور دارم اگر الان که این ظرف کثیفا هست نشورم و روی هم تلمبار بشن

    هم شستنشون سخت

    هم کلی چالش دیگه برام‌ایجاد میشه

    خوب چه کاریه!!!

    منکه مینونم همون لحظه بشورم و از نتایج جذابش بهره مند بشم

    چرا کار رو با تبلی برای خودم سخت تر کنم!!

    مگه شده ما تا حالا بشنویم‌کسی بگه

    ای بابا من هفته پیش لباس شستم

    ظرف شستم

    این چه وضعیتی آخه الان!!

    جتی اگر کسی بگه هم به اصطلاح عامیانه به عقلش شک میکنیم

    پس کار کردن روی خودمون هم همین

    اینطوری نیست که من یک‌مدت تفریحی کار کنم روی افکار و باور هام

    کمی دنیان زیبا بشه

    بعد دیگه تمامممم

    به محض اینکه ول کنم شروع میشه به سخت شدن

    حالا هرچقدررر من تازه کار تر این سخت شدن زودتر اتفاق میوفته

    یک ضرب المثل قدیمی هست که میگه

    کار نیکو کردن از پر کردن است

    پس هرچقدر بیشتر کار کنیم‌میتونیم بهتر بشیم

    قدم های اول نشونه های بهبود کوچیک تر

    چون ما تکامل و رشدمون کمتر

    سرعتمون کمتر

    مثل روزای اولی که میشینیم پشت فرمون

    اما هرچقدر مستمر ادامه بدیم

    بهونه و اما و اگر نیاریم

    بهتر و رون تر میشیم

    سرعت و مهارت و نتایج جذابمون بیشتر میشه

    اگر نتیجه یا اتفاقی باب میلم‌نیست باید برگردم‌در درونم

    دنبال سرچشمه ای بگردم که این اتفاق رو رقم‌زده

    قطعاااا این سرچشمه یک شبه بوجود نیومده که با چند دقیقه کار کردن بشه خشکش کرد

    وای خدا مغزم پر از حرف

    چشامو که باز کردم بدو اومدم‌تو سایت و انگار که ساعت هاست دارم‌مطالعه میکنم

    با هر کلمه که تایپ میکنم کلی حرف درونم گفته میشه

    و اینقدر سرعت این حرف ها زیاد

    در عین اینکه دلم میخواد همه رو تایپ کنم حس میکنم نمیتونم

    فقط میتونم خدارو شکر کنم برای این حال

    چه حال شیرینی این حال

    خداجونم بهم بگو که همین است و دیگر هیچ نیست

    و من همین جا عین تمرین ستاره قطبیم مینویسم که از خدا برای همین حالم نشونه میخوام

    دوستون دارم نرگس جان

    الهی که همه‌ما درپناه خدای بزرگ و مهربون هر لحظه بهترین ها رو لمس درک و تجربه کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    نسترن نیشابوری گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    سلام نرگس جان عزیزم

    اسمتون رو که گفتید اشک تو چشمم نشست

    من‌ ففط یک دوست خیلی خیلی قدیمی دارم که دقیقا اسمش نرگس

    و اینکه شما هم نرگس هستید باز برای من نشونه شد

    از اینکه وقت گذاشتید و برای من‌نوشتید عمیقا سپاس گزارم و به خودم می بالم

    دقیقا من باید هر لحظه فقط روی خودمون کار کنیم

    و این کار کردن

    این رشد و تکامل

    این خوب نگه داشتن حال

    و مجموع همه این احوال

    توکل توکل توکل

    تا آخرین نعسی که میکشیم ادامه داره

    من برای اینکه بتونم این کار کردن رو مثل هر کاری برای خودم جز باید های ضروری قرار بدم

    تشبیهش کردم به کارهای روز مره خونه

    وقتی از خونه تکونی فرمودید باز برای من مهر تایید محسوب میشد

    وقتی کارای خونم رو انجام میدم

    ظرف میشورم

    لبلس میشورم

    یا لباس های شسته رو جمع میکنم

    با خودم میگم

    ببین مگه میشه بگی خوب دیگه امروز ظرف شستم

    امروز لباس شستم دیگه نیاز به لبلس شستن و ظرف شستن نیست!!!

    این حرف استاد جان دائم تو گوشم زنگ میخوره که کار کردن روی افکار و باور هامون انتهایی نداره

    باید بخشی از زندگی هر لحظه ایمون باشه

    همونطور که تا وقتی من تحرک دارم

    هم ظرف کثیف تولید میکنم هم لباس کثیف

    حالا ظرف و لباس کثیف نمونه عینی و ملموس داره

    اما افکار و باور هام رو از روی نتایج میبینم

    پستا نفس میکشم باید روی خودم کار کنم

    همونطور که برای غذا خوردن و لباس شستن و دوش گرفتن بدون آخه و اما و اگر انجام میدم

    همونطور که باور دارم اگر الان که این ظرف کثیفا هست نشورم و روی هم تلمبار بشن

    هم شستنشون سخت

    هم کلی چالش دیگه برام‌ایجاد میشه

    خوب چه کاریه!!!

    منکه مینونم همون لحظه بشورم و از نتایج جذابش بهره مند بشم

    چرا کار رو با تبلی برای خودم سخت تر کنم!!

    مگه شده ما تا حالا بشنویم‌کسی بگه

    ای بابا من هفته پیش لباس شستم

    ظرف شستم

    این چه وضعیتی آخه الان!!

    جتی اگر کسی بگه هم به اصطلاح عامیانه به عقلش شک میکنیم

    پس کار کردن روی خودمون هم همین

    اینطوری نیست که من یک‌مدت تفریحی کار کنم روی افکار و باور هام

    کمی دنیان زیبا بشه

    بعد دیگه تمامممم

    به محض اینکه ول کنم شروع میشه به سخت شدن

    حالا هرچقدررر من تازه کار تر این سخت شدن زودتر اتفاق میوفته

    یک ضرب المثل قدیمی هست که میگه

    کار نیکو کردن از پر کردن است

    پس هرچقدر بیشتر کار کنیم‌میتونیم بهتر بشیم

    قدم های اول نشونه های بهبود کوچیک تر

    چون ما تکامل و رشدمون کمتر

    سرعتمون کمتر

    مثل روزای اولی که میشینیم پشت فرمون

    اما هرچقدر مستمر ادامه بدیم

    بهونه و اما و اگر نیاریم

    بهتر و رون تر میشیم

    سرعت و مهارت و نتایج جذابمون بیشتر میشه

    اگر نتیجه یا اتفاقی باب میلم‌نیست باید برگردم‌در درونم

    دنبال سرچشمه ای بگردم که این اتفاق رو رقم‌زده

    قطعاااا این سرچشمه یک شبه بوجود نیومده که با چند دقیقه کار کردن بشه خشکش کرد

    وای خدا مغزم پر از حرف

    چشامو که باز کردم بدو اومدم‌تو سایت و انگار که ساعت هاست دارم‌مطالعه میکنم

    با هر کلمه که تایپ میکنم کلی حرف درونم گفته میشه

    و اینقدر سرعت این حرف ها زیاد

    در عین اینکه دلم میخواد همه رو تایپ کنم حس میکنم نمیتونم

    فقط میتونم خدارو شکر کنم برای این حال

    چه حال شیرینی این حال

    خداجونم بهم بگو که همین است و دیگر هیچ نیست

    و من همین جا عین تمرین ستاره قطبیم مینویسم که از خدا برای همین حالم نشونه میخوام

    دوستون دارم نرگس جان

    الهی که همه‌ما درپناه خدای بزرگ و مهربون هر لحظه بهترین ها رو لمس درک و تجربه کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    نسترن نیشابوری گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    سلام سولماز جان عزیز

    خداقوت ایام به کام

    من هم در مسیر دلسوزی برای اطرافیانم همه‌این حرفا رو شنیدنم

    آی کلاس میزاری

    آی خودتو میگیری

    آی دیدی ما بهت نیاز داریم جو گیر شدی

    و…….

    دقیقااااا نکته عطف داستان همینجاست

    که ما‌ گول این‌حرفا رو نخوریم

    میدونی به نظر من دلیل اینکه به صورت پیش فرض همه ما (در اثر همون افکار و باور های غلط که شما هم فرمودین یک عمر تو مغزمون توسط خونواده جامعه و اطرافیان نقش بسته ) میخوایم‌سوپر‌من ناجی یا مرجع گفت و شنود های اطرافیانمون باشیم‌چیه؟؟

    عدم خودباوری و عزت نفس

    ما در اصل برای دریافت تحسین تشویق و احساس عشق از سمت آدم های اطرافمون

    یا

    ترس از ترد شدن و قطع رابطه کردن همون آدم های اطرافمون

    میریم تو همچین نقش هایی

    و هرچقدر احساس عشق تحسین و نزدیکی از آدم ها میگیریم انگار از درون جوونن میگیریم حالمون خوب میشه

    اما اما اما

    غافلیم از اینکه ما حالمون شاید لحظه ای خوب بشه

    ولی در نهایت دقیقاااا همونطور که شما هم فرمودین

    ما میشیم جاذب اتفاقاتی از جنس چالش هایی که بقیه برامون تعریف کردن و بهشون راهکار داریم

    این نتیجه خیلی طبیعی و درست

    خوب ما با شنیدن حرفا و افکار و اعمال نادرست دوستان

    توجه و تعمق میکنیم در مورد اون مسائل راهکار میدیم

    ما میتونیم خودمون رو گول بزنیم

    اما جهان فرکانسی رو که نمیتونیم گول بزنیم

    میتونیم!!!

    طبق گفته استاد جان ما در هر لحظه که بیداریم مشغول فرستادن فرکانس به جهان هستیم

    و جهان هم هم سنگ همون فرکانس ها به ما اتفاقات رو نشون میده

    اولین شرطی که استاد جان فرمودن

    فیلتر کردن وسواس گونه و آگاهانه اخبار تلوزیون و همه مسائل این چنینی

    دلیلش هم اینه که بعضا حتی ناخودآگاه باعث احساس بد ما میشه

    من قبل از اینکه به این شکل با مسائل آشنا بشم(چون به صورت خدادادی این نعمت رو دارم که با صدای شیوا لحن عالی و انرژی خوبی صحبت میکنم همه میگفتن چرا نمیری مشاور بشی) و من با لذت و شوقق بیشتری براشون وقت و انرژی میزاشتم

    در پایان اون مباحثه دقیقا میدیدم اونادر اثر انرژی که از من‌گرفتن عالی رفتن

    ولی حال بدشون رو منتقل کردن به من

    و از وقتی با آموزه های استاد جان آشنا شدم

    فهمیدم علتش اینه که در اصل کانون توجهم بد میشه فرکانسم بد میشه

    و در نتیجه

    ناخوآگاهم جذب میکنه

    بدون اینکه حتی متوجه باشم

    با حرف زدن در مورد غم های بقیه شنیدن غم هاشون و دادن راهکار

    دقیقا همون مسائل رو جذب میکنم

    قطعا همه ما اینقدر این موضوع فرکانس موضوع در معرض افکار و اخبار منفی قرار نگرفتن رو از استاد جان شنیدیم‌که فکر میکنیم میدونیم هاااا

    اما همین مشاوره دادن به آدم ها

    همین شنیدن غم و درداشون مارو به ورطه نابودی میکشونه

    حالا قسمت دردناک ترش به نظر من اینجاست که حرف میزنن و ما میفهمیم

    که ایراد محض از سمت همین دوست یا عزیزی هست که داره با ما به اصطلاح درد دل میکنه و میشه به راحتی با کمی‌تغییر و کار کردن روی خودش قدم برداره درمسیر تغییر شرایط و کم‌کردن این فشارر

    ولی شوربختانه درد اینجاست که حتی به همین اندازه هم نمیفهمن

    و تهش باز خودمون محکوم میشیم

    (و ای وایی بر خود من که با دونستن همه این ها یک مقطعی تو این سیاهچاله افتادم)

    پس نتیجه اینکه در مواجه با دیگران

    به قول کلام قرآن کر کور و لال بشیم

    چون آنها نمیخواهند بدانند

    دقت کنیم دوستان

    نمیخواهند نه نمیتوانند

    تمام تلاشی که ما برای بقیه میکنیم به این دلیل که فکر میکنیم‌نمیتوانند

    چرا نمیتوانند؟؟؟؟

    مگر ما توسط یک خالق و در وضعیتی مشابه آفریده نشدیم؟؟؟

    پس چرا اگر ما خواستیم و هر کدوم به طرزی جادویی پس از کلی آزمون و خطا هدایت شدیم به بهشت عباس منشی

    بقیه اگر بخوان هدایت نشن؟؟؟؟

    به نظرم کافیه همه‌ما

    اول از همه‌خود من نسترن به این درک برسیم همه اتفاقات ما از ریشه نخواستن نه نتوانستن

    و به محض درک این موضوع

    رهاا میکنیم

    رهایی از جنس آرامش

    رهایی از جنس عشق و لذت

    روی دیگه این داستان هم دقیقا به همین شکل

    اگر احساس کنیم از سر نتوانستن اتفاقات سخت برای اطرافیانمون میوفته فکر میکنیم رسالت مایی که تونستیم این راه رو کشف کنیم اینه که نقش هادی رو برای بقیه رو بازی کنیم راهنمایی و هدایتشون کنیم به مسیر درست

    و این میشه سرآغاز چسبیدن به آدم ها

    چسبیدنی از نوع ترس

    غم فشار استرس

    و در نتیجه جذب اتفاقاتی هم سنگ همون افکار و همین احساسات

    پس

    باز هم میرسم به همون‌جمله معروفم

    توروخدا

    توروخداااااا

    توروخدااااااااا

    ای همه اهالی بهشت عباس منشی بیایید و سکوت پیشه کنیم

    تا حداقل خودمون رو بتونیم هندل کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    نسترن نیشابوری گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    سلام آرزو جون

    به چه نکته خوبی اشاره فرمودین

    مرسی ازتون

    واقعا من هم همینطورم همش حس میکنم اگر کسی باهام حرف میزنه عامدانه و آگاهانه سکوت کنم وبدون هیچ گونه ارائه راهکار نظر یا آسیب شناسی کردن ازش گذر کنم بی ادبی کردم

    اما همین احظه که داشتم کامنت خوب شما رو میخوندم به این نتیجه رسیدم در مورد خودم که حتی همین حس هم از کمبود اعتماد به نفس من سرچشمه میگیره

    و خودم رو میندازم تو دام خوراک بد ذهنی فقط به این دلیل پوچ که وقتی به راهنمایی و راهکاری که بهش میدم عمل کنه چنین میشود چنان میشود سپس من عزتمند تر میگردم

    این فکر ساده لوحانه در حالی است که طبق فرمایشات استاد جان انسان ها مارو با اعمال و نتایجون میسنجن نه با گفته هامون

    و فکر میکنم اگر همه ماهایی که به نوعی درگیر این سیاه چاه کمک و ارائه راهکار و بعضا آسیب شناسی اتفاقاتی که برای دیگران میوفته تمام تمرکز و توانمون رو بزاریم روی شخص خودمون و بزاریم افراد با نتایجمو رو به رو بشن قطعا مسیر خوشبختی برای همه ما جذاب تر و هموارتر خواهد بود

    مرسی برای ایده جذاب روزه سکوت

    و چقدر به حال و هوای این روزهای من میاد

    تور و عشق الهی روشنگر راه و مسیرتون باشه الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: