آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1

آگاهی های این فایل زنگ های هشدار دهنده و بیدار کننده ای را در وجود ما به صدا در می آورد تا “اصل را از فرع”  و “راه را از گمراهی” تشخیص دهیم و با این تشخیص، مسیر خود به سمت آسان شدن برای تجربه خوشبختی را دوباره تصحیح کنیم.

این آگاهی ها به قول قرآن رفتارهای جاهل گونه را به ما می شناساند تا به جای اتلاف انرژی خود در مسیر ناهماهنگ با قوانین خداوند، این انرژی خلاق را در مسیر هماهنگ با قوانین برای خلق زندگی دلخواه بکار ببریم.

این آگاهی ها را با دقت گوش دهید، در آگاهی های آن تعمق کنید، از کلیدهای این فایل نکته برداری کنید و در پایان، برای ماندگاری این آگاهی ها در ذهن خود، مواردی را در زندگی خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:

الف) از این آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید و نتایج حاصل از این “عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” را بنویسید؛

ب) همچنین مواردی را به یاد بیاورید که بر خلاف این آگاهی ها عمل کردید و عواقب حاصل از این “عملکرد خلاف جهت با قوانین خداوند” را بنویسید؛

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذارتان هستیم.


آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «M» در این صفحه: 2
  1. -
    M گفته:
    مدت عضویت: 364 روز

    به نام سیستم هدایتگر بشر

    سلام

    اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ

    خداست که معبودی به غیر از او نیست؛ زنده و برپادارنده است؛ نه خوابی سبک او را فرو میگیرد و نه خوابی گران

    لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْض

    آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست

    مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ

    کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟

    آنچه در پیش روی آنان و آنچه در پشت سرشان است می داند.

    وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء

    و به چیزی از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمی یابند.

    وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا

    کرسی او آسمانها و زمین را در بر گرفته، و نگهداری آنها بر او دشوار نیست

    وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ

    و اوست والای بزرگ.

    لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ

    در دین هیچ اجباری نیست. و راه از بیراهه بخوبی آشکار شده است.

    فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤمِن بِاللّهِپس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد

    فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا

    به دستاویزی استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است.

    وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

    و خداوند شنوای داناست.

    اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ

    خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده اند.

    آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در می برد

    وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ

    و [لی ] کسانی که کفر ورزیده اند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند

    یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ

    که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی ها به در می برند.

    أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

    آنان اهل آتشند که خود، در آن جاودانند.

    .‌‌‌‌‌……

    به نام خدا هم اکنون در حال پیاده روی در یک هوای سرد پاییزی هستم نور خورشید بهم می تاپه و صورتم از سرما یخ زده.

    خوب به به بهترین فایل ممکن من مرضیه هم مشابه همین عزیزی هستم که کامنت گذاشته

    من به عنوان یک فرد ایثارگر و کمال گرا دائم به دیگران امرونهی می کنم و نصیحت می کنم و به دیگران مشاوره میدم .درد دل دیگران گوش میدم هرکاری بتونم انجام میدم درنتیجه هی جهان افرادی به سمت من هدایت می‌کنه که مشکل دارن .بعدم خودم از هیچ کس کمک نمیخوام

    چرا من همیشه فکر می کنم من هستم که فقط درست فکر می کنم‌؟چرا توقع دارم همه آدم ها مشابه من فکر کنن ؟

    1_چون فکر می کنم من روانشناسی خوندم و تحصیلات بالاتری دارم پس من درست فکر می کنم

    2_من طبق قرآن صحبت می کنم قرآن گفته مشروب مصرفش حرامه پس من باید به اطرافیانم گوش زد کنم که قلیون نکشن مشروب مصرف نکنن

    3_من از هوش بالایی بهرمندم پس مسلما درست فکر می کنم

    4_من آینده نگری میکنم من قبل از هر تصمیمی فکر میکنم خوب و بعدش می سنجیم پس حق با منه

    5_من حس ششم قوی دارم

    6_حرفهای من دودوتا چهارتا هست و منطقی

    7_من از سر اینکه دوستشان دارم و دلم میسوزه و خیرشون میخوام راهنمایی می کنم خانواده دوستام رو.

    مرضیه عزیزم یادت باشه حتی خداوند هیچ کس را مجبور نمیکنه ایمان بیارن هیچ کس مجبور نمیکنه مشروب نخورن هیچ کس مجبور نکرد مشابه هم فکر کنه تفاوت هایی که درجهان هستی هست لازمه

    باید خیر شر باشه باید تفکر های متفاوت باشه

    حضرت نوح پسرش مجبور نکرد شبیه خودش فکر کنه .تو اعراض کن اگر از درون تغییر کنی جهان عوض میشه

    به توچه که افکارت خودت بگی به یکی دیگه

    مگه خدایی نزاری طرف بیفته تو چاه

    خوش قلبی هم اندازه داره چیکار داری هرکس صلاح خودش بهتر می دانه.

    ….

    منم خیلی سال ها همیشه سعی میگردم همیشه دیگران راهنمایی کمک کنم تو دانشگاه تو مدرسه تو همه شرایط داشتم به دیگران آموزش میدادم مثلا تایم مدرسه همیشه میرفتم ساعت ها وقت خودم میزاشتم می رفتم از روز تعطیل رو برای هم کلاسی های دوران مدرسه ام رایگان آموزش میدادم چند ساعت تو سرمای زمستان می رفتم وایستادن و اینکه کمک کنم. یا هر موقع خودم زحمت می کشیدم کلی درس میخوندم به خاطررناراحت نشدن دیگران کلی تقلب برسون یا مثلا تمام تکالیف شب عید یا تکالیف مدرسه ام رو وقتی حل میکردم می دادم بقیه کپی پیست کنن .اینا یک نمونه اش هست یعنی از دوران کودکی همین مدلی بودم بعد تو دبیرستان زنگ های استراحت برای دیگران توضیح بده یا مثلا آموزش بده خودم تو مدرسه خوراکی نمی‌خورم میگفتم نکنه یکی نخوره ببینه دلش بخواد یا باید به همه میدادم اون خوراکی رو .وسیله های شخصی خودم هرکس می‌گفت چه قشنگ می بخشیدم بهش .کلاس های آموزشی می رفتم سال کنکور اطلاعات اون کلاس ها رایگان میدادم بقیه .

    رستوران نمی رفتم میگفتم الان دیگران ندارن بخورن دلشون میخواد درست نیست منم برم.یا جوجه کباب تو خیابان درست نمیکردم میگفتم بقیه بوش بهشون میرسه گناه من بخورم .

    فلان جا از نمره خودم درس خودم نمیگفتم از مدرک تحصیلی خودم تعریف نمیکردم و تعریف دیگران نمی پذیرفتم که نگن خودخواه یعنی همیشه زشت می‌دانستم تبلیغ از خودم یا پذیرفتن اینکه دیگران ازم تعریف کنن .

    مثلا یکی میگفت بهم خانم دکتر یا مرضیه جان تو دکتری یا تو روانشناسی تو مددکاری من خجالت می کشیدم جا پذیرفتن جمله محبت آمیز میگفتم بلافاصله بابا من خودم روانیم دکتر کجا بود یا اینکه حتما میگفتم خودم احتیاج به درمان دارم.

    تو خانه همیشه میشستم همه نصیحت کردن از خواهر برادر دایی مادر عمو وپدر و… که کار کنبد که درس بخونید که سرکار برید که آینده شغلی داشته باشید که پول پس انداز کنید یا اینجوری رفتارکنید لباس خوب بپوشید فلان غذا نخورید یا نصیحت خواهرانه با فلانی رفیق نشو فلان‌کار کن اتاقت مرتب کن یعنی دائم فکر میکردم باید به همه خوب بدشون و صلاحشون یاد آوری کنم.سیگار نکشید مشروب نخورید با فلانی نگرد آینده ات خراب میکنه بشین ساعت ها توضیح بده بده بده و نهایتش وقتی حرفم گوش نمیدادن عصبی میشدم .یا تو خانه تمیز کاری بیش از حد کنم بعدش ناراحت بشم غر بزنم چرا بهم می ریزید.

    مثلا من همیشه وقتی با خواهرم مجرد بودیم سر این داستان بحث داشتیم که میگفتم کمک مامان کن من مثلا ظرف بشورم تو جارو کن بعد من می رفتم کلی کار می‌کردم اون نمی‌کرد بعد باهاش بحث میکردم چرا نکردی کمک کن‌توام واون ناراحت میشد و مادرم‌پشتی خواهرم مبکرد و این تقصیر من بود که تو کار اون دخالت میکردم.

    و دخالت هام تو پشت پرده این که من صلاح تون میخوام من به فکرتونم من به یادتونم من آینده می بینم من مواظبتونم (انگار من خدام شرک این حرفها دیگه)

    …………..

    بزارید یه توضیحات کامل بدهم از شخصیت من که ایثار گر کامل بودم و خودم به نوبه خودم دنبال تعریف تمجید و محبت گرفتن از دیگران با عذاب کشیدن خودم بودم. جای اینکه پیشرفت کنم به مراتب بالا برسم تحسین بشم تحسین تو این می دیدم که خودم با ایثار و فداکاری تحسین دریافت کنم محبت دریافت کنم .مثلا اینکه جای اینکه بگن مرضیه چقدر دختر قوی خودساخته ایی هست از همه بپرسی میگن مرضیه چقدر دلسوز چقدر مهربان و فداکار دست دلباز

    انگار جای اینکه تحسین تو دریافت لیاقت ببینم تحسین تو تحقیر شدن دیدم .

    از دوران کودکی خودم بخوام شروع کنم از 7 سالگی تا به الان همیشه داشتم خوبی میکردم .از دادن صندلی و جای خودم تو اتوبوس به دیگران تا دادن جای خودم تو صف نانوایی به یکی دیگه

    تا دادن جای خودم تو صف دارو تو صف خرید به دیگران

    مثلا صندلی مترو خالی میشد میگفتم بزار یکی دیگه بشینه ممکن الان از سرکار آمده باشه خسته باشه من که انقدر خسته نیستم (یعنی لایق دونستن طرف مقابل و لایق ندونستن خودم)

    وقتی رفتم سرکار و مددکار بودم نمیتونستم بپذیرم که من مسئول اونجام به شدت دل رحم بودن مثلا نصف حقوقم همیشه می بخشیدم به بقیه هرکس می آمد میگفت ندارم میگفتم شماره کارت بده یا پول نقدم نداشتم می رفتم عابر می گرفتم می دادم به طرف .

    صبحانه خودم خریده بودم لقمه میکردم میدادم به مددجویان آب بیار براشون چایی بیار

    به خدا شاید باور نکنید.بعد بشین چند ساعت کارهای اینترنتی اون ها تو ساعت های طولانی انجام بده ‌.

    گریه کن براشون توجه کن بهشون طرف میگفت بچم فلان چیز میخواد می رفتم قرض میکردم می خریدم .می دادم بهش.

    یا چه می دانم خجالت می کشیدم بگم الان ندارم شده خودم قرض میکردم می دادم به اون بعد ساعت ها فکر کن به طرف برو خانه براش گریه کن .همکار من اینطوری نبود

    ولی من وقتی فقیر بودن افراد میدادم حالم بد میشد و تا چند روز گریه میکردم غصه میخوردم چرا من بخورم فلانی نخور

    پرخوری عصبی بگیر میخوردم میخوردم تا اضافه وزن 15 کیلویی پیدا کردم .از اون طرف چون توجه ام همش رو فقر دلسوزی بیجا بود محیط اونجا برام سمی شده بود انصراف دادم.

    همکارم رو خودم آموزش دادم ساعت ها وقت بگذاری برای آموزش اون بهش میگفتم نرو تو نان بگیر من میرم .یا میگفتم بهش تو متاهلی بچه داری زودتر برو من دیرتر میرم ساعت ها بیشتر کار میکردم .یا مثلا وقتی ماموریت میخورد شب یا مناطق دور اون نمی رفت میگفت میشه توبری من می رفتم و میگفتم ولش کن من برم اون نره سختش. یا می‌خواستیم اونجا جمع کنیم می گفتم اون سنش بیشتر من میکردم.یا خیلی زرنگ بود هر مشکلی تو کار بود خودش می انداخت کنار من مینداخت جلو و اینطوری خودش تبره می‌کرد من با صاحبکار دعوا میشدم.

    من 5 برابر اون کار می‌کردم و اون خیلی کم و من همیشه ازش حمایت میکردم ولی روز آخر گفت تو زیادی غر میزنی نیا خوب .حق داشت خوب همیشه تفریحات داشت مرخصی های خودش داشت میرفت شمال برای خودش من مرخصی نمی گرفتم .فشار رومن بود به خاطر فداکار های الکی .

    بعد تو خانه زندگی هم همین بودم فداکاری و تلاش زیاد کار خانه کن به همه سرویس بده هرکس مشکل داره مراسم داره کار داره عروسی داره 90 برابر همه کار کن 100 برابر همه کار کن و دیده نشه .

    تو رفاقت با دوستانم همین بودم به خاطر محبت گرفتن محبت 10000 برابری کردن. مثالش رفیقم زنگ میزد مشکل داشت من 4 ساعت گوش میدادم می شنیدم سردرد شدید میکردم قطع نمیکردم که ناراحت نشه میگفت برو فلان جا برام فلان کار کن میگفتم چشم انجام میدادم‌.

    یعنی هنوزم نشده یکی بهم زنگ بزنه بگه فلان کار کن و من بگم نه .

    همیشه هر مناسبتی میشد نفر اول به همه زنگ بزن . مثلا عید مثلا روز تولد دیگران.

    پس همینم باعث میشه همیشه آدم های مشکل دار جذب کنم .

    آدم های مشکل دار میان

    میگن آب میره چاله پیدا میکنه .

    تو دوران مدرسه ساعت ها برو تو سرما تو زنگ تفریح برای دیگران توضیح بده یا فلان هم کلاسی بگه مشکل درسی دارم روز تعطیلم می رفتم 10 ساعت توضیح بده بهش .یعنی از لذت تفریح خودم میزدم برم رایگان برای دیگران کار انجام بدم .مثلا دوران کرونا ادمین گروه درسی بودم مثلا 30 تا درس بعد ساعت ها یعنی روزی 12 ساعت وقت بزار برای دیگران آموزش رایگان بده .مثلا طرف کل سال سرکلاس مجازی نمی آمد من برو کلی کمکش کن جای اینکه وقت بزارم برای دیگران می رفتم این ساعت ها کار می‌کردم روی خودم الان هزار برابر پیشرفت کرده بودم .

    الان اون دوستان دوران دبیرستان که خودم فدا میکردم به جایی رسیدن من رو تحویل نگیر ..

    یا مثلا روزهای تعطیل می رفتم کمک مدیر مدرسه مرتب کردن نماز خانه رایگان

    یعنی کل زندگی من روی این چرخ فداکاری زیاد و وقت خودم برای بقیه گذاشتن گذشت

    و این نتیجه باعث شده من تو جای خودم درجا میزنم و هیچ پیشرفتی نکنم .در عوض طرف مقابل پیشرفت کن چون برای خودش ارزش قائل مبشه برای خودش لیاقت قائل بشه.

    مثال دیگر من انقدر وقت گذاشتم برای پایان نامه دیگران کار 200 نفر آدم تحت هر شرایطی رایگان انجام دادم نوشتم توصیح دادم همه رفتن دفاع کردن مدرک خودشون گرفتن من هنوز نتونستم بنویسم چون دیگه خسته شدم .

    موقع خرید لباس موقع همه چی با دلسوزی برای دیگران خودم فدا کردم.

    چرا دلم برای خودم نمیسوزه واقعا

    چه کسی مهم تر از خودم چه کسی بالاتر از خودم؟

    این ایثار گری از اونجا آمد که همه کارتون های بچگی راجب فداکاری بود.همه آموزش های مدرس راجب کمک به بقیه بود

    کل امورهای دینی راجب ایثار بود

    مثلا میگفتن امام ها خودشون نمیخورن میدادن بقیه امام علی نان نمک می‌خورد

    آخه مثلا امام ها اگر با نان نمک سر میکردن چطوری تو میدان جنگ دلاوری میکردن عضلات قوی داشتن. یا مثلا چطوری ثروت مند ترین بودن اگر روی گلیم زندگی میکردن

    اصلا شغل اصلی حضرت محمد خدیجه چی بود ؟تاجر بودن جزو سران قریش بودن ثروتمند بودن.

    چطور بی پول بودن تونستن وقتی تحریم شدن اونقدر خرج کنن.

    این خرافات هست.

    ……..

    من مرضیه مسکن دیگران نیستم

    من ناجی نیستم نجات دهنده نیستم .

    من مشرک میشم اگر فکر کنم توانایی تغییر دیگران دارم .

    من مرضیه وقتی میام وقت انرژی زمان پولم برای دیگران میزارم از زندگی خودم دور میمونم

    دیگه نمیتونم پیشرفت کنم.

    وقتی که میتونم برای خودم

    واقعا وقتی که میزارم برای دیگران باید برای خودمان بزاریم .

    من نمیخوام دیگه مسکن دیگران باشم.

    واقعا وقتی نصیحت کمک من در دیگران تغییری نمیزاره من چرا دیگران را نصیحت کنم.

    واقعا وقتی نصیحت می کنی داری توجه میکنی

    پس از اصل اساس همون وارد زندگی خودت مبشه. چون داری درخواست می کنی از جهان هستی .

    واقعا همین من وقتی برای دیگران نصیحت میکنم مخصوصا تو زندگی مشترک داشتم ساعت ها دوستانم نصیحت میکردم .همین توجه به این موارد وارد زندگی خودم شد و منم ناخواسته با همسرم وارد بحث شدم .

    چون با نصیحت و دلسوزی برای دیگران از اصل اساس همون وارد زندگیم شد و خودمم دچار دقیقا همون مشکل شدم .

    من نمیتونم باید بدانم مگه من خدام بخوام کمک دیگران کنم چون این فکر من یعنی خدا نمیتونه کمکش کنه و شرکه.

    واقعا استاد همیشه همین طوری من مثلا می رفتم بیرون به یه نیازمند کمک میکردم یهو می دیدم تا آخر مسیر 30 نفر سر راه من گرفتن برای کمک‌.از این به بعد دیگه تغییر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  2. -
    M گفته:
    مدت عضویت: 364 روز

    سلام آقا هادی

    ممنونم از اینکه دقت گذاشتید و کامنت طولانی من رو خوندید

    مهم ترین بخش حل هر مشکلی این که در قدم اول بپذیریم آره ماهم این مشکل داریم

    مثلا تا وقتی نپذیری اضافه وزن داری هیچ وقت رژیم نمی گیری

    منم خودم ایثار گری الکی که فکر میکردم کار پسندیده ایی هست رو ریختم دور و الان متوجه شدم که اینکارهای خوب من در اصل بی لیاقتی خودم دارم ثابت میکنم به جهان هستی .

    یعنی میگم من ارزش ندارم طرف مقابل ارزش داره

    آدم باید خودخواه باشه و همه چی برای خودش بخواد.

    یک دنیا متشکرم دوست عزیز موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: