آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 11
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-07 20:50:572024-12-10 22:32:30آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم استادی که با قلبش با ما سخن میگوید نه با ذهنش…
چققققققققققققدددددددرررررر این فایل در زمان مناسب بود الله اکبر الله اکبر الله اکبر چقدر همزمانی الله اکبر الله اکبر الله اکبر ….
چقدر خداوند به همه ی ما به یک اندازه نزدیکه …
الله اکبر… الله اکبر…. الله اکبر….
چقدر شما به قلبتون وصلید استاد درود خداوند بر شما …
چقدر شما تسلیم هستین وقتی قلبتون میگه در مورد این موضوع صحبت کن راحت متوجه میشید و میاین با عشق زمان میزارین و صحبت میکنید …
احسنت ،احسنت ،احسنت چقدر خوبه تسلیم باشیم .
دقیقا دیروز با عزیز دلم صحبت میکردم که در کارم مشاوره رو شروع کنم ازونجاییم که علاقه شدیدی دارم زندگی دیگران رو تغییر بدم و کلام تاثیر گذاری دارم انگیزه و اشتیاقم چنان شعله ور شده بود که اگر این فایل روی سایت نمی یامد خدا میدونه چقدر از مسیرم گمراه می شدم .
خدایا شکرت برای این همزمانی که بوجود اومد و من متوجه شدم که مشاوره رو برای همیشه به پایان برسونم و فقط آگاهی دهنده در مسیر باشم و آنچه رو که در زندگی خودم تاثیر گذاشته رو آموزش بدم اصلا این مسیر قابل مقایسه با اون مسیر مشاوره نیست …
اگر بدنبال لذت از زندگی و شغلم هست باید تو این مسیر باشم …
چقدر مراکز مشاورهایی هستن و افراد مراجعه میکنن و نتیجه نمیگیرن چون از ریشه مشکل دارند چون از ریشه باید روی باورهاشون کار کنن تا نتیجه خلق بشه….
خود من برای اینکه درک کنم قانون رو در این مسیر اومدم و با عشق اومدم روی خودم دارم کار میکنم دیگران هم همین باید باشند.
اگر بدنبال نتایج پایدار هستیم باید فضایی رو فراهم کنیم که دیگران در اون محیط بیان و روی خودشون کار کنند نه اینکه من مشاوره بدم و نتایج موقتی بگیرن …
من خودم اصلا دوس ندارم که نتایج موقتی بگیرم
میخوام نتایج پایدار بگیرم پس اگر دیگران رو دوس دارم و میخوام رشد کنند باید با دیگرانم همانند خودم رفتار کنم مشاوره ندم و بجای مشاوره اون اصل رو به دیگران آموزش بدم.. همین و تمام…
شکرگزار وجودتم استاد عباسمنش عزیزم شما مسیر درست زندگی رو به ما می آموزید …
شما مفهموم لذت بردن از زندگی رو به ما آموزش میدید ..
سپاسگزار خداوندم ما رو هدایت کرده به این مسیر زیبا و رویایی الهی شکرت…
چقدر لذت بردم گفتین در هیچ مسجدی در جهان اینقدر نام خداوند شنیده نشده…خدای من شکرت …
سلام ودرود بر استادعزیز
من اولین بار هست که کامنت میزارم
بسیار عالی بود صحبت های شما واقعا مثل یک چرخ دنده نشست جای که باید بشنه من اهل مشهد هستم از طریق عرشیانفر در ایتا صحبت های شمارو میشنیدم الانه 1 ماه هست درگیر این موضوع شدم با خودم گفتم این کی انقدر جذاب داره صحبت میکنه اصلا این همون فکرهای منو داره بازگو میکنه هر رفتم جلو تر تا با سایت شما اشنا شدم الانه فقط دارم مثل یک چرخ دنده به حرف های شما گوش میدم و تا جایی که بتونم مینویسم و عمل میکنم خیلی دقیق دارین کارشناسی میکنید انشاءالله با یاری خداوند و رهنمودهای شما اتفاق های خوبی برای من هم رخ میدهد بیاری الله همشه شاد ثروتمند و سعادت مند در دنیا و اخرت باشی استاد عزیز️️️️
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته جانم و تمامی دوستان گلم
الهه ام
چقدر هماهنگی واقعا خداوند رو سپاس میگم که در زمان مناسب این اگاهی هارو برام تکرار کردواز شما و مریم جانم هم متشکرم که عاشقانه بیادمون میارید که اصل چیه
من خیلی زود متوجه شدم که نباید دیگران رو تغییر داد ولی انگار این دیگران شامل همسر و بچه در من نمیشه و تا همین دیروز باهاش سرو کار داشتم
من تو این چند ماه همیشه دلم میخواست هرترمز هرباور جدیدی که پیدا کردم رو به حسینم انتقال بدم که ببین اگه تا الان به اینجا نرسیدی مشکل این بوده و همین ها باعث شده که رابطه دوستانه ما کمی مخدوش بشه و علتش این بود که من فقط دوست داشتم حسین هم تغییر کنه و اوضاع فرق میکنه اگه باهم تغییر کنیم تا یکدونمون و همینم باعث میشد من فقط ترمز هارو پیدا کنم و اصولی نیام روشون کار کنم چون منتظر بودم با حسین شروع کنیم اما دیروز حسین خیلی حرف قشنگی به من زد قبل اینکه بدونیم فایل جدید اومده گفت منو تو ممکنه ترمز هایی داشته باشیم که مثل هم باشند اما من ذهنم و عملکردش با تو فرق میکنه ممکنه من استدلالی بیارم تو قبول نکنی ممکنه توهم استدلالی بیاری من قبول نکنم و باعث دلخوریمون بشه بزار هر کدوم که کار کردیم و نتیجه گرفتیم میاییم درموردش باهم صحبت میکنیم و منم واقعا قبول داشتم حرفشو و الان که استاد میگن همون بحث مداره که شاید من تو مدار پایین تر یا بالاتر از حسین باشم و نتونیم درست صحبت های همدیگه رو بفهمیم و دچار سوءتفاهم میشه و رابطمون خراب میشه و این همزمانی هارو واقعا دوست دارم و خداوند رو سپاس میگم که با این نشانه ها تایید میکنه که راه درست اینه تو فقط تمرکزت روی خودت باشه کسی که در مدار تو باشه باهات هماهنگ میشه حتی اگه اون فرد همسر و فرزندت باشن
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان همفرکانسی ام
واااای استاد خودتون میدونین چه لذتی داره وقتی نقش عقل کل و برای ادمای دیگه در میاری چون تجربه شو داشتین میفهمین من از چه لذتی حرف میزنم وقتی یکی میومد و بنا به شرایط زندگیش خواه روابط نامطلبوش بود خواه ورشکستگی و خواه دیدگاه نامناسبش به زندگی به خدا به خودش میگفت و تا لب باز میکرد من میشدم” بهترین سخنران انگیزشی ایران زهرا رحمتی “خخخخخ
اره استاد بدترین سم زندگی من همون تشویقهای بود که بقیه ازم میکردن و منم با کلی احساس خوب کاذب سرمو بلند میکردم اخ جون فلانی با دوساعت گوش دادن به حرفای من مثل حالت یه بشکن از امروز زندگیش متحول شده و دیگه از این لحظه به بعد قراره اون فرد ورو ابرا ببینم و منم این پایین دست براش تکون بدم و از فردا میدیدم با کلی باور منفی دیگه سراغم اومده رفتارش از قبل بدترشده و ساعتها حرص میخوردم ولی اون حس هیجان زیادم بودکه باعث میشد مثل بلبل نان استاپ حرف بزنم و حرف بزنم و متوجه گذر زمان نمیشدم که هیچ احساس میکردم تازه الان حرفامون داره گرم میشه خخخخ و شب وقتی سرمو رو بالش میزاشتم میگفتم اخیش اخرش فلانی رو قانع کردم با دلیلای منطقی ام که حرف درست و من زدم و دیگه اون بابا ازفردا متحول میشه ولی استاد به محض اینکه مکالممون تموم میشد یه حس خیلی بدسراغم میومد از اون همه ورودی منفی از اونهمه ساعت بحث کردن منو اون بابا که هردومون سعی در این داشتیم همو متقاعد کنیم و همین باعث احساس بد در وجودم میشد حالت یه معتادی که بعد از یه نعشگی خووووب به یه خماری میرسیدم که کل شب و کابوس میدیدم و برعکس من طرف مقابلم شب و با یه مسکن خوب خوابیده بود و فردا صبحش باز از من راهنمایی میخاست و منم همون احساس هیجاناتم دوباره فعال میشد و …بازهم همون اش و هون کاسه این داستان سالها طول کشید و من چون زیاد دنبال فرعیات بودم کافی بود یه چیز جدید و نامفهومی در اون سر دنیا گفته میشد به هزاران طریق معجزه اسا به اون اگاهیها دسترسی پیدا میکردم یعنی همین الانم بهش فکر میکنم مبهوت میشم یبار درگیر سمینارها و کتابهای پاکسازی هواپونوپونو میشدم یبار درگیر تغییر چهره با سابلیمینان میشدم و با مشاورهای انگیزشی اشنا میدم که در اون تایم باورهامم همون قد کار میکرد چون من میگفتم تو این جهان به هرچی بخای میشه رسید پس منم الا و بلا همین بابا رو میخام و دقیقا جواب باورهامو میگرفتم و در مسیری قرار گرفته بودم که کسانی بودن در این حوزه فعالیت میکردن و من چقدر چقدر چقدر از خدا از اصل قانون حاکم بر جهان هستی دور میشدم فکر کنین دیگه به اون مشاوره ها پول میدادم و یه تکنیکهای عجیب و غریب مثل 369رو اموزش میدادن یا یه تکنیکای بود که با روشن کردن شمعهای عجیب و غریب میخاستن به حال و روزم کمک کنن ایناهمه به کنار این وسطم شده بودم سخنران کل فک و فامیل وخانواده و همکاران و انقدر تشویق میشدم که تا زمان اشناییم با شما زندگیم رو این روال بود چه چک و لگدهای که من این وسط خوردم انقدر زیر فشار جهان هستی له شده بودم که من به سرچشمه ی معرفت و اگاهی و یکتا پرستی رسیده بودم اونم هدایت خدا بود با شما اشنا شده بودم ولی نای حرکت کردن نداشتم نای اینو نداشتم بازم برم خودکار و دفتر بگیرم نای اینو نداشتم از سپاسگزاری بنویسم از بس که چندین وچندسال من با توجه به مداری که درش بودم و با مشاورانی سروکار داشتم که صبح تا شب بهم میگفتن سپاسگزاری نداشته هاتو بکن تا به دستشون بیاری و منم دفترها پر میکردم ساعتها و ساعتها روزها و ماه ها و سالها…این وسطم ذهن منطقیم داد میزد چی داری مینویسی کدوم باهم بودنتون؟؟این وسط ترسهام امونم رو میبرد اگه این سپاسگزاریهای فیکت به سرانجام نرسید چی؟؟یعنی من با کلی حس ترس نگرانی و مسخره شدن ذهنم اون کار و ادامه دادم دقیقا برخلاف قانون جهان هستی پرشده بودم از حس بد(حالا بماند اگه این کار و میکردم و شخص خاصی و در نظر نمیگرفتم الان با 3تا بچه داشتم زندگی میکردم خخخ چون نه ترسی بود نه نگرانی یه درخواستی بود از جنس رهایی نه یک شخص خاص)خلاصه اینکه استاد قبل اشناییم باشما تظاهرات ایران شروع شد و من به کلی رفتم تو جو جامعه و حرص و جوش خوردن از اینکه چرا فلانی برخلاف عقیده ی من فکر میکنه همون حرف خودتون که گفتین شماهای که دنبال ازادی و روشنفکری هستین شماهام عین همون مسئولین دارین بقیه رو وادار میکنین که باید مثل ما فکر کنین و عمل کنین!من اینجا دستمو بعنوان اعتراف کردن بالا میبرم که رفته بودم رو منبرم و کسی حالا حالاها نمیتونست منو بکشه پایین و همون توجه به نکات منفی بحث کردن و اون استوریهای اینستا باعث شد همون یه ذره وصل بودنم به قانون جذب کلن از بیخ پاره بشه و دیگه هیچی …روزای وحشتناکی بود بالاخره شما فکر کن تا دیروز خودت سخنران انگیزشی بودی و سنگینی نگاه اطرافیان و سنگینی تیکه های که بهت مینداختن که خانم انگیزشی چخبر؟؟به کجاها رسیدی؟؟ و شماتصور کنین دیگه چه فشاری روم بود چند سال تو با قانون (فرع)پیش بری وتازه طرف مقابل حتی یه نخ بهت نده ….و تازه خودتم با سهل انگاری و با اکثریت جامعه حرکت کردن رسما به پوچی مطلق برسی فقط اینو بگم در سیاه ترین خط فرکانسی قرار گرفته بودم دیگه با مشاورهامم کار نمیکردم که بهم دلگرمی بدن امیدتو از دست نده ادامه بده دیگه حتی تو اون فرکانسم نبودم که یه کلمه ی الهام بخش بشنوم و اینم اضافه کنم که سالها بهم گفته شده بود پیش خدام نباید بگی من نمیتونم باید بگی از پسش برمیام باید بگی من میتونم و همینم باعث شده بود پیش خدا یه کلمه حرف نزنم و سالها منم منم بکنم برا خدا و کمک نخوام ..یادمه یه شب محرم همه ی خانواده بیرون بودن و تنها خونه بودم اشکام در اومد بعد 3سال داشتم گریه میکردم نمیدونستم چی بگم چکار کنم چطوری با خدا حرف بزنم که نزنه تو سرم بگه چرا از ناتوانی پیش من حرف میزنی خلاصه اینکه دیگه توان فیلم بازی کردنم نداشتم دیگه بریده شده بود باهرسختی که بود گفتم خدایا نجاتم بده مگه چکار کردم انقدر از تو دورشدم کمکم کن بتونم بازم حالم خوب باشه بخدا قسم یهویی بهم الهام شد لایو استاد عرشیانفر و استاد عباسمنش و ببینم و اینبار فقط شنیدن نبود اگاه شده بودم انگار تازه داشتم حرفای استادعباسمنش و میشنیدم گفتم اع چقدر حرفاش منطقیه چقدر درست میگه که این جهان دو قطبیه چقدر درست میگه تو این جهان همه چی هست مریضی هست سلامتی ام هست فقر هست ثروتم هست برخلاف چیزی بود که سالها شنیده بودم خدا عشق مطلقه فقط ثروت هست فقط روابط خوب هست فقط خوبی هست و اینجا بود کلمه به کلمه ی استاد اب رو اتیش بود چون اولین بار بود ذهنم در برابر حرفای انگیزشی مقاومت نمیکرد براحتی میپذیرفت و هدایت من به سمت استاد و اصل قانون از یه درخواست ساده از خداوند شروع شد که سالها جرئت به زبون اوردنشو نداشتم بعد چند روز باز یادمه رفتم تو گوگل یه کلمه ای بعنوان جذب عشق یا همچین چیزی زدم که تصویر استاد و تو پرادایس دیدم همون فایلی که گفتی نمیشه تو بیابون باشی و بخای برنج بکاری اقا جان من تا اون فایل و دیدم گوشیمو قفل کردم گفتم تموووووووووووم شد من دیگه اون بابا رو نمیخام بخدا پاشدم تو اتاق میرقصیدم رفتم یه لیوان اب خنک خوردم بدون دلیل میخندیدم البته این نبود بگم با یه حرف ذهن من قبول کرد زندگیم زیر و رو شد نه جریان این بود من در زمان مناسب به حرف مناسب هدایت شدم اماده ی شنیدن اون حرفا بودم من اصلا تشنه ی شنیدن اون حرفا بودم و قلبم و ذهنم و وجودم با جان و دل پذیرفت شما فکر کن زهرای چند سال پیش که با تمام وجودش باور داشت با این قانون حتما حتمااااا به فرد دلخواهم میتونم برسم و یه نفر این فایل و برای من میزاشت بنظر شما ری اکشن من چی بود؟بخدا قسم اگه یک درصد میتونستم قبول کنم میگفتم این حرفا دور از جون استاد چرته ..و من چون تمااااااااااام تکنیکهای دنیا رو رفته بودم خسته شده بودم از اینهمه تقلا از این همه ترس از این همه نگرانی دیگه خودمم خسته بودم اون طنابه نازک و نازک و نازک شده بود از یه موهم ظریف تر فقط یه منطق میخاست که قانع کنه منو و دیگه هیچی اقا من گاری ده ساله رو که به پشتم بسته بودم و پرت کردم اون پایین مسیرمو از راه سنگلاخ به اسفالت زیبا عوض کردم ازاااااااااد شدم ننه ایشاءالله ازاااادی قسمت همه اینم داخل پرانتز بگم که تو سایت کامنت یه سری افراد و دیدم اومدن یه انتقاد کردن و دیگه هیچ خبری ازشون نبوده دلیلش چی میتونه باشه اون فرد در زمان مناسبش هدایت نشده بود و من منطق این کلمه ی هدایت شدن در زمان مناسب و با اون کامنتها متوجه شدم
حالا نمیدونم چه زنگی در وجودم به صدا در اومده بود که شب و روز فکر کن استاد از صبح ساعت 7 تا 2 بعدظهر پشت سرهم سریال زندگی در بهشت و میدیدم و میرفتم یه لقمه غذا میخوردم و بازم میومدم تاشب موقع خواب من سریالو میدیدم نان استاپ نه اینکه بخام باورهامو تغییر بدم نه چون تشنه ی همچین سریالی بودم عشق میکردم نمیدونستم این سریال داره باورهامو تغییر میده البته قبلش درخواستمو داده بودم که تو یکی دیگه از کامنتهام توضیحش دادم و چقدرررررر باورهام عوض شده بود زهرای که میگفت اولین ویژگی که طرف مقابلم باید داشته باشه اینه غیرتی باشه از اون غیرتی نگرانها منظورمه از اون غیرتیهای که ما لکها اسمشون و گذاشتیم غیرتی بابا اون فرد مریضه که به همه شک داره به همه گیر میده حتی به خانومش گیر میده چرا با داداشم صمیمی بودی چرا اون حرف و زدی چرا اون لباس پوشیدی! و حالا ما لر و لکها اسم این مریضی فکری روگذاشتیم غیرت گذاشتیم مردونگی خخخ منم از اون لک غیرتی ها میخاستم از اون ابهت دارها که با یه نگاه حرفتو قورت بدی و ادامه ندی یعنی جرئت نکنی یه کلمه دیگه به زبون بیاری …الان با دیدن سریال زندگی در بهشت شده بودم دختری که حالش از همچین شخصیتهای بهم میخورد تحمل نداشتم رابطه ای رو ببینم که ازادی و ارامش توش موج نمیزنه استاد من بازهم با دیدن سریال زندگی در بهشت بلندگو دستم گرفتم تو خانواده دوست و اشنا آآآآآی مردم بدویید خبر براتون دارم خخخ یه سریال هست تو سایته و بیاید ببینید چقدر ارامش دهنده است چقدر خوبه و اینا تا اینکه یبار خونه دوستم بودم بهش گفتم راستی سریال و نگاه میکنی؟گفت نه یه قسمتشو دیدم احساسم میگه اینا اومدن دارایشونو به رخ ما بکشن و چند تا نکته ی منفی دیگه گفت که همونجا ناخوداگاه قسمش دادم ادامه نده بهش گفتم من با یه دیدگاه دیگه دارم این سریال رو میبینم لطفا با حرفات منو هم تحت تاثییر قرار نده دیدم یه لبخند تمسخری کرد و هیچی نگفت بازم رفتم به ابجیم گفتم تو دیدی سریالو گفت نه بابا خوشم نمیاد اینا که همش درخت قطع میکنن چیز جالبی نداره نمیدونم چرا اینبار دیگه مقاومت خاصی نداشتم دیگه راجبش باهاشونم حرف نزدم هیچ فایلی از سایت گوش نمیکردم انگار ذهنم به قول اقا جمال نیاز به سکوت داشت استاد با چند ماه دیدن سریال زندگی در بهشت به یک زهرای خنثی و خونسرد تبدیل شدم انقدرررر خونسرد که یه روز ساعتها گریه کردم از این شخصیت جدیدم میترسیدم هیچ اتفاقی نه خوشحالم میکرد نه ناراحت ولی از حق نگذریممیه طورایی خوب بود بعد من بدون اینکه ده تا فایل رایگان و ببینم هدایت شدم به خرید دوره ی عشق و مودت واونم با پولی که خودم خلق کردم و بعدش ردپاهای که تو سایت گذاشتم الان خداروشکر من تو یک هفته از صحبتهاتون چندتا خودکار و دفتر تموم کردم تازه بعد اینهمه سال من سکوت میکنم و باورتون نمیشه استاد انقدر که من سکوت کردم یکی ازم راهنمایی میخاد قفل میشم میگم خدایا چی بهش بگم تنها جوابی که دارم برید سایت استاد اونجا هزاران کامنت و فایل هست که کمک کننده است یعنی اگه اون لحظه دلمم بخاد حرف بزنم زیاد حرفی برای گفتن ندارم البته اینو بگم تو این یک سالی که باشما هستم شاید یکی دو مورد پیش اومده که ازم مشورت خاستن اونم بخاطر تغییر فرکانسهامه تغییر کانون توجه مه در اخر استاد الان اینم یادم افتاد اون روحیه ی که شده بودم سخنران باعث شده بود به نکات منفی همون ادمها بیشتر توجه کنم مثلا شب قبلش من به اون طرف میگفتم از فردا راجب بی پولی حرف نزن بعد فردا صبحش میدیم اون بابا مکالمه چند ساعته گرفته داره از نداشتهاش میگه تو اون چند ساعت تو دلم به خودم و اون شخص بد و بیراه میگفتم و همینم باعث شده بود بشم کسی که تو موضوعات شخصی دیگران دخالت میکنه اونم واقعا ناخوداگاه وقتی دیگه زیاد حرصم میگرفت خوده اون شخص اخرش میگفت تو کاری نداشته باش دوست دارم که اینطوریم و چقدرررر من بهم میرختیم که چرا متوجه نیست من دارم برای حال خوب خودش میگم و این احساس بد همواره با من بود ….
استاد خدا خیرت بده که اسوده خاطرم کردی من مسئول زندگی خودمم و و منطقشم توضیح دادی هرکسی خدای هدایتگر خودشو داره و هربار با یاداوری این حرفتون رها میشم از دیگران و رو خودم تمرکز میکنم عاشقتم استاد به امید دیدار شما ومریم عزیزم در بهترین زمان و مکان همین الان حسم بهم گفت سال جدید یه گردهمایی بر پامیشه امیدوارم با کارکردن روی خودم در فرکانسش باشم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
و دیگر دوستان
من خودم سالیان سال قربانی این اشتباه بودم که میخواستم زندگی دیگران تغییر بدم و به مدت 11 سال اینکار انجام دادم وفکرمیکردم که دارم کار ارزشمندی انجام میدم وپیش خداوند جایگاه خاصی پیدا میکنن.وتمام زندگی خودمو تعطیل کرده بودم و فقط به فکر دادن امید وراهکار برای زندگی بهتر به اون شخص بودم وشب تا صبح فقط فکرم این بود که چطور به اون کمکی کنم تا شرایط زندگیش بهتر بشه واین در صورتی بود که زندگی اون بهتر نمیشد که هیچ بدتر وبدتر میشد ومن هم ناخودآگاه چون غصه اون میخوردم زندگی خودمم خوب نبود وشرایط نا مساعد اقتصادی وعاطفی میگذراندم تا اینکه اون شخص از همسرش جدا شد ومن خیلی ناراحت شدم باز متوجه نبودم که کارم اشتباهه وحالا هم غصه خودش میخوردم هم غصه فرزندانش که از مادر جدا شده بودن تا اینکه دوسال بعد این موضوع من دچار حملات عصبی شدم و اضطراب و نگرانی به من حمله میکرد ومن اونجا بود که متوجه شدم باید به فکر بهبود خودم و بازگرداند سلامتی خودم باشم تا دوسال دارو مصرف میکردم وبرای آرامشم شروع به مطالعه کردم ابتدا با چندین ویس انگیزشی شروع کردم دوسال پیش به صورت اتفاقی یک فایل از استاد گوش کردم که راجب خداوند بود تو اینستا گوش کردم و به دلم نشست و پیگیری کردم با سایت استاد عزیز آشنا شدم والان نزدیک 2سال وهفت ماه با سایت شما استاد بزرگوار هستم ومن در این مدت چقدر رشد کردم وبعد که متوجه شدم من فقط مسئول زندگی خودم هستم
آرام ،آرام در این مسیر قرار گرفتم دیگه دارو مصرف نمیکنم ودیگه برای کسی خدایی نمیکنم حالم خوبه آرامشم بیشتر شده و با خدای جدیدم که با آموزههای استاد ساختم رابطه آیی عالی دارم ولز وقتی انرژی وتمرکزمو رو خودم گذاشتم زندگیم از هر لحاظ تغییر کرده ومن این فایل استاد عزیز با خون وپوستم درک کردم و تجربه کردم
والان میدونم که دیگه من فقط میتوانم خودم تغییر بدم و جالب که دیگه اطرافم هیچ فردی نیست که بخواد نقش قربانی بازی کنه ومن هم براش دلسوزی کنم وبرای تمام این تغییرات از ته قلبم از خداوند و استاد عزیز م سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
راجب این بخش از صحبت های استاد تا دقیقه ی 9
من یادم خودم اوایل که وارد حوضه موفقیت و پیشرفت فردی شده بودم و با این مباحث اشنا شده بودم خیلی ذوق داشتم که این مطالب رو به خانوادمم
منتقل کنم
دوست نداشتم زندگی همه افراد رو تغییر بدم و با همه راجب این موضوعات صحبت کنم ها فقط با خانوادم مطرح میکردم و با شوق و ذوق میگفتم
اتفاقی که میفتاد به دلیل عدم همفرکانسیشون
با من و از اونجایی که من خودم هم هیچ نتیجه ای نگرفته بودم علاوه بر اینکه اونا تغییر نمیکردن
میخواستن منم از این مسیر دور کنن تا اینکه من متوجه شدم که در باره ی این مسائل با خانوادم حرف نزنم و زمانی که با سایت استاد عباس منش اشنا شدم اونجا متوجه شدم که اره اگر صحبت کنی خودت از
مسیر دور میشی و به صورت تکاملی از صحبت با دیگران خودداری میکردم و به قول استاد که میگن بذار نتایجت حرف بزنن، به اون مرحله برسم .
نکته بعدی که خیلی اهمیت داره اینه که ادما تا زمانی که خودشون نخوان تغییر نمیکنن
این موضوع من خودمم داشتم من شخصیتی به شدت مغرور داشتم و خیلی از افراد بهم میگفتن که سجاد تو شخصیتت مغرور نباید اینطور رفتار بکنی
ولی من نمیشنیدم انگار ، انگار اینطوریه که به قول قران روی چشم و گوشم مهر نهاده شده بود که ن بقیه اشتباه دارن میکنن اونا چه میفهمن و اینا
انگار یک پرده ای جلوی گوشم بود که نمیذاشت حتی به این حرف ها فکر کنم که نکنه شاید واقعا من مغرورم و تمام روابطمرو سر غرورم از دست دادم تا اونجایی که یکروز به طور اتفاقی متوجه غرورم شدم و تصمیم گرفتم به جای داشتن شخصیتی با غرور کاذب شخصیتی متواضع در خودم ایجاد کنم از اون روز به صورت معجزه اسایی همه چیز تغییر کرد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم عاشقتم
دیشب ساعت حدودا یک و دو نیمه شب بود بعد از سپاسگزاریم خواستم سایت و ببینم و بخوابم طبق عادت همیشه ام
و یه دفعه به چهره جدید و نورانی استادم در فایل جدید روبرو شدم
استاد اول تیپ جدیدتون من و جذب کرد کلاه جدید خوشگل تیشرت خیلی ساده و با رنگی متفاوت خیلی ذوق کردم خیلی خوشحال شدم از خداوند سپاسگزاری کردم قبل خواب چهره جدید استادم و دیدم فایل جدیدش اومد و شنیدم من هنسفری تو گوشم گذاشتم و فایل و گوش دادم و خوابیدم و الان صبح هم بعد از تمریناتم و نوشتن سپاسگزاری هام دارم گوش میدم
استاد خدارو شکر من از همان اول که به سایت شما اومدم نخواستم کسی را نصیحت کنم یا مطلبی که یاد گرفتم و به کسی آموزش بدم یا مواردی که در فایل فرمودید فقط یه بار برای پسرم یه فایلتون را فرستادم و دیدم که اون اشتیاقی نداره دیگه نه صحبتی کردم نه اصراری
استاد من حتی در خانواده ام دنبال ارشاد فرزندانم یا همسرم هم نبودم و نیستم الان چند ساله من در سایتم و دانشجو شما هستم فرزندانم هم میدونند خیلی هم دوست دارم اونام تغییر کنند ولی همیشه به صحبت شما که( کاری به کسی نداشته باشید اگر کسی بخواهد خودش هدایت میشود )گوش دادم
البته استاد برای من که مادرم یه کمی سخته و دائم درونم کشمکشی هست برای فرزندانم چون اونا کارهایی میکنند یه چیز هایی هست در زندگیشون که نباید باشه و همیشه اذیتم و وقتی به این چیز ها فکر میکنم همیشه در خلوتم براشون دعا میکنم میگم خدایا من فقط این دوتا پسرم را سپرده ام به خودت خودت هدایتشون کن
استاد من نمیخواهم تاثیری تو زندگی اونا بزارم یا دنبال ارشادشون باشم ولی جاهایی که نگرانشون هستم فقط به خدا گفتم خدایا من بلد راه نیستم خدایا تو ما را هدایتمون کن همیشه از خداوند هدایت میخواهم
استاد به طرز عجیبی جدیدا متوجه شدم که تمام افرادی که دورو برم هستند تمام شرایطی که تا کنون تجربه کردم فقط و فقط خودم با افکارم خلقشون کردم
رفتم به سالها قبل یه خانمی تو زندگیم بود خیلی اذیتم میکرد اون روزها همیشه میگفتم خدایا چرا این خانم تو زندگی من هست چرا انقدر منفی هست من که کاریش ندارم چرا من و اذیت میکنه
الان بعد از سالها فهمیدم من از بس از کودکیم به چنین رفتارهایی و چنین آدم هایی فکر میکردم وقتی ازدواج کردم چنین شخصی را خودم در زندگیم خلقش کردم و از پروردگارم خیلی ممنونم که چنین آگاهی به من داده خدایا من الان میخواهم به اون چیز هایی که در زندگیم هست و من نمیخوام به ناخواسته هام که قبلا خودم ساختمشون و الان دارم تجربه میکنم و نمیخواهمشون دیگه توجه نکنم و از زندگیم برن بیرون خدایا هدایتم کن تا بتوانم حریف ذهنم بشم خدایا کمکم کن تا بتوانم به چیز هایی که میخواهم فکر کنم توجه کنم خدایا اگه هدایت تو نباشه من هیچم خدایا هدایتم کن
استاد از اون آدم هایی که مثال زدین که نصیحت کنند ه های خوبی هستند و دریغ از یه دونه از اون حرفهاشون که خودشون عمل کنند
من هم یه مورد خیلی عالی در نزدیکانم دارم که دقیقا همینطوره و اگر به زندگیش دقت کنی هیچ کدام از اون حرفهاشو برای خودش اجرا نمیکنه خودش عمل نمیکنه فقط خوب نصیحت میکنه
استا من خودم خدارو شکر به جرات میتونم بگم تا الان که 54سالمه اصلا نصیحت کننده نبودم و خیلی از اینکه چنین آدمی باشم متنفر بودم همیشه سعی کردم که خودم رو تغییر دهم و روی خودم کار کنم
خدایا شکرت
خدایا من نمیخواهم جاهل باشم خدایا هدلیتم کن
خدایا ممنونم به من گفتی که :
ما هرگز توانایی تغییر زندگی کسی را نداریم ولی توانایی تغییر زندگی خودمون به صورت صد در صد داریم.
خدایا دوست دارم بهتر و بهتر این قانون را درکش کنم
در پناه الله یکتا باشید
الحمد الله رب العالمین
به نام یگانه مدبر هستی
بعد از چند وقت دوری از قوانین و کار نکردن روی خودم ، البته با گوش دادن به این فایل متوجه شدم که کار میکردم ولی در جهت خلاف جهت ، و بصورت کاملا ناآگاهانه و به ظاهر خیرخواهانه ، چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم.
فایل رو که گوش دادم ، متوجه علت درونی و اصلی افتادن توی سیکل مخرب ناخواسته ها شدم ، همین الانم که مینویسم هِی یادآوری میشه بهم که این ناخواسته بخاطر این بوده ، این برا اون موضوعی بوده که داشتی توی ذهنت و با خودت با فلانی حرف میزدی که روش تاثیر بزاری…
این بخاطر اون بود که به ظاهر خیر خواهانه مشورت دادی که اگر این روند پیش بره برای اون فرد ، منجر میشه به اتفاقات ناخواسته.
این ناخواسته و سیکل هفته ای که دو ماهه درگیرشی ، ناشی میشه از اینکه هِی اومدی با شرک خودت و در نظر نگرفتن این موضوعی که خودت به دیگران مدااااااام گوشزد میکردی که ” من ، تو ، و هیچکسی توانااااایی در تغییر دیگران نداریم و هرکسی 100٪ مسئول زندگی خودشه ” رو برای خودت بکار نبردی و شده بودی ذره بین توی اطرافت ، توی مسائلی که اتفاق میفتاد تا نکات منفیشو دربیاری و بری تو غالب یه مشاوری که خودش هیچ غلطی نکرده.
اینا رو نمیگم که خودمو سرزنش کنم ، نه ، به هیییییچ عنوان ،
من خودمو به شدت دوست دارم ، بیشتر از هر کس دیگه ای توی جهان ، بقیه رو هم دوست دارم چون تیکه ای خداوند هستن و با ارزش.
دارم با نوشتن به خودم قانون رو گوشزد میکنم ، دارم با خودم مرور میکنم ناخواسته هایی که توی موارد مختلف اتفاق افتاده برام ، و من به دنبال عاملی بودم که درک کنم چرا این اتفاق افتاد.
بعضی وقتا هرموقع سیکل ناخواسته اتفاق میفتاد ، اولش کلافه میشدم و میرفتم توی احساس بد ولی برمیگشتم و خودم رو تسلیم خدا میدونستم و با خودم میگفتم حتما یچیزی توش هست و تو بعدا میفهمی.
حتما این اتفاق داره هی میفته تا تو خواسته هاتو واضح تر و مشخص تر درک کنی.
این اتفاق داره میفته تا آلارمی باشه برای تو تا به خودت بیای و هرجوری که شده ، دست ببری توی بوته خار ، لبه تیز صخره رو بگیری ، که فقط پرت نشی پایین توی دره و بمیری.
اینا بود ، سیکل ناخواسته اتفاق میفتاد تا من خواسته هامو واضح تر کنم ، تا من بدونم چی رو میخوام ، تا من شکرگزارتر باشم ،
اما این فایل (و البته قبلش سلسله فایل های الگو های تکرار شونده) منو متوجه این مسئله کرد.
هر اتفاقی که توی زندگی تجربه میکنیم “بما کسبت ایدیهم” “بما کانو یعملون”
جهان کاری نداره من توی واقعیت دارم قانون رو برای دیگری (خواه همسر ، برادر ،خواهر ، فرزند ، والدین ، غریبه و …) میگم و نکات و موارد منفی زندگیش رو درمیارم و براش توضیح میدم ، یا توی “خیالات” خودم ، برای چنتا دوست ، خانواده ، یه جمع دانشجویی و هر جمع دیگه ای ، رفتم روی منبر و دست بردم توی وجودشون و با ظاهری که من از اونها میدونستم و اونها رو نادان و خودم رو علامه فرض میکردم ، داشتم موارد منفی شخصیت اونها رو بررسی میکردم و با تلاش ذهنی یا در واقعیت با خانواده ، مصمم بودم که روشون اثر بزارم.
جهان کاری نداره من با یادآوری اطلاعاتی که از دیگران بهم رسیده قبلا و عواقب انجام کاری که قبلا اتفاق افتاده ، و من الان اونو دارم منعکس میکنم به جهان با فکر کردن و صحبت کردن در موردش و تمرکز روی جنبه منفیش.
هر آگاهی و اطلاعات یا تجربه ای از دیگران یا خودمون که از قبل توی ذهنمون پردازش شده و داریمش ، الزاما کارگشا و بدرد بخور نیست ، نباید به خودمون هِی بگیم که خدارو شکر من اینو میدونم که اگر این اتفاق منفی بیفته و اینطور عمل کنم ، به این وضعیت دچار نمیشم و حالا ذهن بیاد و اطلاعاتی که از دیگران بوده و سالها توی ذهنمون خاک خورده رو بیاد تمیز کنه و بره توی دلش و منم با حالت حق به جانب و از روی این مسئله که خب این اتفاق مشابه توی زندگی دیگری افتاده و اگر فلانی هم همینطور عمل کنه گریبانگیرش میشه ،
یا اینکه دلسوزی و توجه به بیماری و اتفاقات ناخواسته و منفی دیگران ، رو برای همسر خودم تکرار کنم و بهش گوشزد کنم که بهشون توجه نکن ، دچارش میشی…
و با این کار و بدون در نظر نگرفتن قانون و اجرای شرک مخفی ، ناخواسته ها رو به زندگی خودم دعوت میکردم و میگفتم خدایا ، چرا من درگیرشم ، من که توجه نمیکردم ، دلسوزی نمیکردم ، اصلا خودمو درگیر نمیکردم ، چرا الان وقت و انرژیم چند ماهه افتاده توی سیکل نادلخواه ، بازم میخواستم این ورود به مدار ناخواسته رو به عوامل بیرونی مرتبط کنم ،
آره ، من با توجه روی نکات منفی ، اجرای شرک مخفی ، عدم رعایت قانون ، دلسوزی ناشیانه و احساس اینکه من میدونم و اون باید اینکارو کنه تا دچار بلا نشه ، و از این قبیل ذهنیت های مخرب ، ناخواسته هامو ، چه توی روابط ، چه توی دریافت ثروت و نعمت ، چه توی سلامتی ، چه توی ادامه مسیر درک قوانین و مطالعه قرآن ، و قرار گرفتن توی سیکل مخربی که چند ماه پیش نبود ، ولی الان دو سه ماهی میشد که از جایی که فکرش رو نمیکردم و درک نمیکردم که چطوری و از چه طریقی وارد زندگی من میشد ، سر و کلشون پیدا شده بود ، ولی به لطف الله یکتا ، و بقول قرآن ” پروردگار من ، منو خلق کرده و پیوسته منو هدایت میکنه ” هدایت شدم به سلسله فایل های الگو های تکرار شونده و این فایل فوووووق العاده عالی از استاد عزیزم ، دستی از نامحدود دستان رب العالمین در جهان.
خداروشکر میکنم ، که دلیل این اتفاقات رو فهمیدم ، البته دلیل اصلی و ریشه مخفیش رو ،
خدارو سپاسگزارم که از طریق بنده خودش ، این آگاهی و درک و اطلاعات رو توی جهان منتشر میکنه.
واقعا چقدر باید کتاب خوند ، چقدر و چند ساعت و روز و ماه ، باید نشست و تمرکز کرد که فهمید این آگاهی های ناب رو.
خدارو شکر ، سپاسگزارم ، سپاسگزارم ، سپاسگزارم.
در پناه یگانه فرمانروای کیهان ، شاد و سلامت و ثروتمند و سعادمند و در مسیر وجهه الله باشید ، و همواره مومن و متوکل به ذات رب العالمین.
سلام به استاد دوست داشتنی
من چند وقتی بود داشتم راه اشتباه میرفتم همیشه میخواستم آشنا فامیل با این قانون آشنا کنم
من دوره روانشناسی ثروت از سایت خریداری کردم وتا فایل 32گوش کردم تواین 32روز من روزی یه دورو دانلود میکنم وهم کامنت مینویسم وهم توی دفتر تمرین مینویسم واز روز اول من شروع کردم
دیدم این آشنا ها و فامیل مشکل دارن و همیشه
میخواستم به زور به اونا بهمونم واعتراف میکنم راه
خودمو گم کرده بودم ومن دیدم هرچی تمرین میکنم حالم خوب نمیشه چون تمرکز من روی مشکلات اونها بود و هروقت من درباره این قانون
حرف میزدم حالم بدمیشد ومن میخواستم بفهمونم
من یه چیزی میدونم وصددرصد توگم راهی بودم
چون نتیجه های بد میآمد وچند روزه یه مشکلی
برام آمده بود من نتونستم حلش کنم وحالم بد بود
دیشب شکر گذاری نوشتم گفتم خدای خوبم خدای
مهربونم منو هدایت کن من حالم خوب نیست نتایج خوب ندارم خوابیدم صبح با صدای اذان بلند
شدم و نماز خواندم گفتم باید برم تو سایت نظرات
جلسه32بخونم رفتم توسایت وارد شدم دیدم فایل
آمده روی سایت
(آیا من میتوانم زندگی دیگران راتعغیر دهم)
به فکر رفتم دیدم توی این چند وقته من تمرکزم روی این بوده و همیشه به زندگی بقیه فکر میکردم
وتوذهنم همیشه حرف میزدم چیه بهشون بگم و
به خودم آمدم دیدم راه اشتباه رفتم .ومن تواین چند ساله من اصلا باکسی حرف نمیزند ولی تواین
یک ماه من خیلی میخواستم بفهمونم این راه درسته
والان به خودم آمدم واین فایل رو تا الان5بار گوش کردم توی دفتر نوشتم وتعهد دادم زندگی هیچ کس
به من ربطی ندارد ومن فقط روخودم تمرکز داشته
باشم والان آمدم این کامنت رو نوشتم
قانون خداوند درسته وقتی داری مسیرو اشتباه
میری فقط کافیه اراده کنی وخدا هدایت میکنه مثل من و تشکر ویژه از استاد عباس منش وخانوم
شایسته این فایل رو به موقع روی سایت گذاشتن
ومن هدایت شدم به راه درست
شکر خدای مهربان راکه فقط بااراده مارو هدایت میکنه
با عرض سلام خدمت استاد عباسمنش و سایر عزیزان هم مداری ام!
پاک و منزه است خدایی که عجز و ناتوانی از شکرگزاری را نیز شکرگذاری حساب می کند(صحیفه سجادیه).
خدا را سپاسگزارم که هر روز ظرف وجودی ام را وسیع تر می کند تا بتوانم بیشتر از نعمت ها و آگاهی های کائناتی بهره ببرم.
در حین گوش دادن به صحبت های استاد و مثال هایی که بیان می کردند مثالهای زیادی از موارد مشابه که برای من در طول زندگی رخ داده است یادآوری می شد انگار دقیقاً زندگی مرا برایم گوشزد می کردند.
ما باید فقط تمرکزمان را روی زندگی خودمان بگذاریم و اگر خیلی احساس دانایی و قدرت می کنیم سعی بر اصلاح زندگی خود کنیم نه دیگران.
پیامبر اسلام صلوات الله علیه نیز که رحمه للعالمین توصیف شده اند وقتی زیاد دلسوزی مردم را در جهت هدایت می کردند از سوی خداوند دستور آمد که اینقدر جانفشانی نکن و پافشاری و تلاش جهت هدایت مردم نکن هرچند که ایشان از سوی پروردگار برای هدایت مردم مبعوث شده بودند.
مواردی از تلاشهایی که برای تغییر در زندگی افراد مانند رفع فقر یا نجات فرد معتاد انجام دادم ولی با توجه به اینکه طرف مقابل قصد و اراده ای برای تغییر نداشته به سرانجام نرسیده است.