آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-07 20:50:572024-12-10 22:32:30آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر عزیزانم
سلامبر استاد عزیزم
استاد جان خیلی خوشحالم که میبینمتون
خدارو شکر برای این فایل عالی
من خودم اون موقع که مذهبی بودم و خیلی نماز میخوندم به همه میگفتم نماز بخونید و جالبه که خودم هیچ درکی از نماز نداشتم . داداشم تازه به سن تکلیف رسیده بود همش بهش گیر میدادم که تو الان باید نمازتو بخونی بعد که دیگه خودم نماز نخوندم داداشم شروع کرد به مشروب خوردن و من باز دیدم دارم نصیحتش مبکنم و ازش میخوام مشروب نخوره یعنی من چه وقتی که باورهای مذهبی داشتم ابن اشتباهو میکردم چه وقتی باورهای مذهبی نداشتم در هر دو صورت گمراه بودم اما خوبیش این بود که هیچ کس برای حرفای من ارزش قائل نبود و من الکی داشتم انرژی مصرف میکردم و همین باعث میشد که دیگه نخوام حرص الکی بخورمو به دیگران راهکار بدم
یکی از فامیلای نزدیکمون خیلی این ویژگی رو داره که از همه جنبه ها میاد به همه راهکار میده مخصوصا برای سلامتی و من دارم میبینم که این آدم چقدر با این کارش داره واسه خودش دردسر درست میکنه مثلا میاد دو نفرو با هم آشنا میکنه برای ازدواج بعد اونا ازدواج میکننو بعد که اکثرا هم ازدواجاشون به جدایی ختم میشه مقصر اصلی رو اون معرف میبینن
اصلا چرا جای دوری بریم همین فردی که مثالش رو زدم تا حالا به خوده من کلی راهکار در هر زمینه ای داده و اتفاقا در بیشتر مواقع در بیشتر مواقع من اصلا نتیجه نگرفتم و یا نتیجه عکس گرفتم تا جایی که الان هرچی که این خانم میگه من انجام نمیدم چون به این نتیجه رسیدم که اون خانم به خاطر فرکانسی که میفرسته به هرکسی که راهکار میده نتیجه نمیده
حالا درمورد خودم که خب خیلی در این زمینه بهترشدم ولی یه جاهایی سخته جلوی زبونمو بگیرمو چیزی نگم همین چند روز پیش رفته بودم پارک میخواستم تمرین کنم و با دیگران ارتباط برقرار کنم و دیدم یه خانمی داره پباده روی میکنه و تنهاست منم از فرصت استفاده کردم و رفتم سمتش تا باهم پیاده روی کنم یه کمی که راه رفتیم شروع کرد به صحبت درمورد مشکلاتش با همسر و خانواده همسرش منم شروع کردم به امید دادن بهش بعد دیدم من هر چی میگم اون حرف خودشو میزنه و اصلا نه من حرفای اونو میفهمم نه اون حرفای منو میفهمه استاد اونجا برای اولین بار در زندگیم فهمیدم که متقاعد کردن آدما چقدر کار سختیه و من اصلا نمبتونم از پسش بربیام دیگه رسیدم به جایی که داشتم کم کم عصبانی میشدم به خاطر همین باهاش خداحافظی کردم
الان یه مثال دیگه یادم اومد من چندسال پیش قبل از اینکه با شما آشنا شم یکی از دوستام شکست عاطفی خورده بود و خیلی ناامید بود من خیلی تلاش کردم که بهش امید بدم و دقیقا مثل همین خانومه اون اصلا انگار حرفای منو درک نمیکرد تا اینکه من دیگه خسته شدمو بی خیالش شدم و بعد از یه مدت کوتاهی خودم دچار شکست عاطفی شدم و خودم یکیو نیاز داشتم بیاد به خودم راهکار بده
استاد جان منکه تازگیا فهمیدم خیلی جای کار دارم برای بهتر زندگی کردن و به آرامش درونی رسیدن به امید خداوند مهربان تمام تلاشمو میکنم تا هرروز بهتر و بهتر شم
استاد عزیزم خیلی دوستون دارم و خیلی از شما سپاسگذارم
سلام
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان در مورد این فایل بینظیر که موضوعش به قول خودتون شاید یه موضوع تکراری بود و قبلاً بارها در موردش شنیده بودیم ولی کلی آگاهی داشت و انگار یک بار دیگه یادآوری بود و خیلی جالبه که گاهی اوقات فکر میکنی که آره قانون رو دیگه متوجه شدی و داری عمل میکنی ولی یهو مثل اینجور فایلی که میاد و با دل و جون گوش میدی میبینی که کجاها داری خطا میری و داری اشتباه انجام میدی یا دچار یه سوء تفاهم شدی منم دقیقاً مثل این دوست عزیزمون که کامنتشون باعث شد شما این فایل رو ضبط کنین خودم رو ناجی میدیدم به شکل وحشتناک یعنی خیلی خیلی جدی و جالبه که این در نظر من شرک نبود به نظر من این بود که من یک وظیفهای دارم چون بهتر فهمیدم این مطلب رو چون بهتر قانون رو درک کردم این وظیفه منه وبا نشر اگاهی و یا پیگیری افراد برای درست شدن و به راه راست هدایت شدن و هر گونه کم کاری،مدیونم و کم لطفی کردم در قبال اون آگاهی که خدا بهم داده و استاد به طرز عجیبی من تو یک منجلاب آدم های مشکل دار بودم و ً تبدیل شده بودم به یک مسکن براشون و هرچی باهاشون صحبت میکردم راهکار میدادم بعضاً خودم یه سری قسمتهای زندگیشونو پیش میبردم حالا چه مسائل کاری بود فکر میکردم باید مثلاً دستشونو بگیرم راهشون بندازم چه مسائل عاطفی بود و در حدی من مداخله میکردم به خاطر اینکه حالا یه جورایی باوری هم داشتم که هنوزم این باورو دارم که به قولی نسبت به اطرافیانم که بتونم مسائلشونو حل کنم و به خاطر اون ذوقی که خودم داشتم جهت یادگیری قوانین یا مثلاً در مورد هر چیزی تو روابط یا تو مسائل مالی و من به خاطر تشویقی که میشدم اینکه چقدر جالب مثلاً اصلاً بهش نمیاد از نظر سنی و این مطالبو میدونه من هی ذوقم بیشتر میشد و واسطه میشدم برای بعضاً افرادی که جای پدر مادر منو داشتن و جالبه که اونا هم میومدن سراغم میگفتن که تو صحبت کن ما داریم کیف میکنیم مثلاً بعد تایید میکردن و دریغ از یک شاید بگم زیر 5 درصد تغییر و واقعاً حرص میخوردم و خدایا چرا اینایی که راه درستو من بهش گفتم، دقیقاً بهش گفتم اینو چه جوری باید انجامش بده یا مثلاً ضامن شدم برای این قضیه که من فکر میکردم ناجیم، زمانم که گذشت..هیچ … انرژیم رفت…خیلی پول از دست دادم…میگم چون مخصوصاً اون اشخاص بعضیاشون از من بزرگتر بودن دیگه یه رودروایسی هم داشتم که باید از لحاظ مالی هم بهشون کمک کرد و خودم در خلوت خودم یه جورایی دلگیر بودم از خدا و شاید طلبکار که من دارم مثلاً به این بندگان خدا کمک میکنم خب خوبهها این مقدار درآمدی که دارم یا این مسائلی که دارم چرا ولی باید انقدر به سختی نمیفهمیدم که داره از کجا آب میخوره و این در واقع پاشنه آشیل منه و من گاهی اوقات مجدد برمیگردم تو اون حالتی که کمک کنم و جالبه که منو قشنگ دعوت میکردن تو جمعهاشون که من نصیحت کنم که من حرف بزنم براشون که من راهکار بدم در مورد همه چیا چون من خودم یه آدمی بودم که تقریباً سعی میکردم در مورد همه مسائل بدونم و این و بعد الان حدود یک ساله که من متوجه شدم ای دل غافل اونا فقط دلشون میخواد اون لحظهشون رو حالا با حرفهای قشنگ سپری کنند من یه جورایی خودم احساس میکردم که آدم مفیدی هم دارم اثر میذارم توی زندگی بقیه و رسالتمو اجرا میکنم و میشم بنده خاص خدا یعنی در واقع من احساس میکردم باید یه کاری انجام بدم که ارزشمند بشم مفید باشم و این کاملاً اشتباه بود و جالبه که الان حدود یک ساله که من تقریباً خیلی بهتر از قبل شدم و آگاهانه خیلی جاها رو نمیرم یا آگاهانه خیلی صحبتها رو نمیکنم و اظهار بیاطلاعی میکنم در مورد بعضی از موارد و بهشون میگم البته اینم کمک گرفتم از کامنت یکی از بچهها که شما هم اتفاقاً در موردش صحبت کردین اینکه خودتون بهتر میدونید که چه طور مسائلتون رو حل کنین …
یه مورد خفن دیگه که اصلاً خودم هم از رفتارم متعجب شده بودم اینکه یکی از بستگان ما که بسیار هم برای من عزیز هستند کارشون به جدایی کشید و همه به من میگفتند که تو برو باهاشون صحبت کن و نذار که اینا کارشون به جدایی برسه و سر هیچ و پوچ داره دارن از هم جدا میشن و از طرف پدرم این درخواست بود که من برم و صحبت کنم صحبتهای من معتمد هر دو طرف هستم و یادمه که کاملاً قاطع برگشتم به پدرم گفتم که با تمام احترامی که براتون قائلم ولی میدونم که من هیچ تاثیری تو زندگی بقیه ندارم و من باهاشون نبودم باهاشون زندگی نکردم و هیچ آگاهی ندارم و استاد یه خبر خوب اینکه تقریباً همه فامیل و دوستان رفتن باهاشون صحبت کردن به غیر از من و همسرم و و این خیلی برای من تغییر بزرگ بود اگر قبلاً بود من اصلاً اجازه به کسی نمیدادم که بره صحبت کنه غیر از خودم…
مرسی از اینکه قوانین رو به این وضوح به ما یادآوری میکنین و در آخر اعتراف کنم که الان خیلی راحتترم احساس میکنم آدمای اطرافم مسائلشون حل شده و من کاملاً سرم رو تا حد زیادی از زندگی بقیه کشیدم بیرون و خوشحالم و ارامم،مرسی از وجود ارزشمندتون و همچنین وجود ارزشمند خانم شایسته عزیز
به نام خداوند هدایتگرمهربان
ستایش میکنم خداوندم را برای تکمیل نعمتهای او وتسلیم بودن دربرابر بزرگی او وایمن ماندن ازنافرمانی او،ودر رفع نیازهایم ازاو یاری میطلبم،چراکه هرکس ازخداوند هدایت بطلبد هرگزگمراه نشود و هرکس که خدارا دشمن بداند هرگز نجات نیابد
پس ستایش میکنم خداوندی راکه برترین گنجی است که ارزش ذخیره شدن دارد
سلامو درود خداوند برشما دویارعزیز و گرانقدرم
سپاسگزارم ازلطف شما عزیزان که همیشه مارو در زمان وموقعیت مناسب آگاه کردید تا به مسیر راستی و درستی برگردیم و بدون هیچ قضاوتی ازدیگران در پی راه سعادت خودمون باشیم
چقدر این فایلهای همزمانی بااتفاقات زندگیم رو دوست دارم و چقدر بر دلوجان مینشیند،وقتی که خداوند انقدر زود من رو بیدار میکنه و میگه حواست باشه که از مسیر درست دور نشی…
این مدت چندین مورد اتفاق رو تجربه کردم که بقول استاد عزیز فکر میکردم چون من از قانون خبردارم و دیگه یجورایی احساس ارزشمندی میکنم باید منجی عزیزانم باشم و اونهارو از قانون باخبرکنم و بهشون تذکر بدم که این راهی که میره کاملا غلط و اشتباهه،و بخیال باطل خودم فکر میکنم چون فلانی خواهرمه یا همسرمه یا ازهمه به من نزدیکتر پدرمادرمه،من باید دستی از دستان خدا بشم تا اونها رو مثل یک انسان بالغ و فهیم انذار بدم و راهشون رو از چاه نشون بدم…
چقدر استاد با تک تک صحبتهاتون موافقم و چقدر خیلی جاها مورد تمسخر واقع شدم و بعد از یک مدت که انقدر فریاد میزدم که فلانی مسیرت اشتباهه،میبینی اون نفر یروزی یجایی تورو میبینه و میگه من با حرف فلانی نجات پیداکردم خدا خیرش بده؛درصورتیکه من قبلش خیلی واضحتر و با دلیل و منطق بهتری قبلا بهش گفته بودم که مسیرت اشتباهه…
چقدر دورواطرافم میبینم درحوزه ی سلامتی،افرادی هستند که بسیاربسیار مشکل دارند و ازهرلحاظی که فکرشو بکنید اون درحوزه ی سلامتی بامشکلات زیادی برخوردار هستند ولی جالبیش اینجاست که نصیحت کننده ی خوبی برای دیگران هستند و ادعاشون میشه که کلی اطلاعات درمورد داروها و خوراکی ها دارند،اما دریغ از یک اپسیلون عمل برای خودشون که حداقل اون چربی های اضافه ی بیش از حد بدنشون رو آب کنند!
تازه وقتی هم که بهشون میگی بااینهمه اطلاعات چراخودت یکم عمل نمیکنی،میگه بدن من کارش از حد گذشته و دیگه هیچ عملی روی اون تأثیر گذارنیست!
خیلی ازما هم تواین مسیر دراین گمراهی افتادیم که خیلی به این آگاهیا عمل نمیکنیم و مثل یک عالم بی عمل فقط دوست داریم چهارکلام حرف رو به دیگران بلغور کنیم و اگه طرف یه سوال ازمون بپرسه میمونیم تو اون سوال و نمیتونیم جواب بدیم،بخاطراینکه خودمون درست به قانون عمل نمیکنیم و انتظار داریم بادوتا کلام حرف زدن طرف رو به راه راست هدایت کنیم
ولی اگه واقعا مرد عمل باشیم هیچوقت به خودمون اجازه نمیدیم که بخوایم به دیگران نصیحت کنیم
من همیشه سعی داشتم به دخترم بفهمونم که هیچوقت کلام زشت و نامناسب بر زبونش جاری نکنه،کلی وقتو انرژی ها گذاشتم تا به این درک برسونمش که فلان حرف بی تربیتی رو نباید فلان جا بزنی
یروزی درکمال ناباوری دیدم دخترم یک حرفهای میزنه که من چندین بار بهش گفته بودم این حرفها رو نباید بزنی،وخیلی راحت جلوی هرکس اون رو تکرار میکرد،بعد که بهش تذکر دادم درجوابم بهم گفت مامان خودت و بابا این حرفو خیلی تکرار میکنید،خوب حتما این حرف خوبه که شماهم میزنید!
همین حرفش برای من کافی بود و انگار مثل یک پتک این حرفش تو سر من خورد که ببین وقتی خودت به اون چیزی که میگی عمل نکنی،نباید انتظار داشته باشی که فرزندت درست عمل کنه،فرزندت زمانی درست عمل میکنه که خودت بتونی ازهرلحاظ خوب عمل کنی،درغیراین صورت هیچانتظاری نیست که بخوام فرزندم درست تربیت بشه
خلاصه اون برای من تجربه شد که دیگه نخوام چیزی رو به فرزندم نصیحت کنم که خودم نتونستم خوب بهش عمل کنم،و ازهمون روز به بعد من چنان اون حرف دخترم برام تکان دهنده بود که دیگه تصمیم گرفتم تو چیزی دخترمو نصیحت کنم که خودم دارم درست بهش عمل میکنم
میدونم که بازهم اون نصیحت کردنه ممکنه خیلی هم تأثیرگذارنباشه،اما بلاخره بخاطر اون احساساتی که بین مادرو فرزند هست،باعث میشه خیلی جاها احساساتمون غلبه کنه و بخواییم بلندگوی نصیحت رو دستمون بگیریم و به فرزندانمون راه رو ازچاه نشون بدیم،اما خیلی هم اجازه میدم که فرزندم با آزمونو خطاها تجربه کسب کنه،وتو خیلی از موارد بهش میگم که فلان کاررو انجام بدی نتیجش این شکلی میشه،و دیگه میذارم خودش تصمیم بگیره که به چه شکل عمل کنه یا تصمیم بگیره
این یک مورد درمورد فرزندم…
مورددیگه اینکه یک خانمی تو فامیلمون هست که بسیار کتک خورش ازجهان ملسه،مخصوصا فرزندانش،و اگه هم آدم نخواد قضاوت کنه،ولی درظاهربسیار پر واضحه که اونها دارن چوب چه رفتارو گفتارایی رو میخورن…
دوماه پیش اون خانم که نسبت فامیلی نزدیک به هم داریم،سراغ من اومد و یه حالت مظلوم وارانه بهم گفت نمیدونم چیکارکنم،دیگه کم اووردم،دیگه هیچنوع بلایی نیست که منو بچه هام نچشیده باشیم،چاره ی کارمنو شاید تو بدونی،چون تورو همیشه میبینم یک هندزفری توی گوشته و خیلی توی کلامت از خدا میگی،به من بگو چیکارکنم…
اولش بهم گفت توروخدا برامنو بچهام دعاکن تو کاری به کسی نداری و مطمئنم خدا دعای تورو میشنوه،اول یکم خندم گرفت،باخودم گفتم من چیکارم که بخوام برای شمادعا کنم تا شما نجات پیداکنید،بعدش یه حالت احساساتی بهم دست داد و بهش گفتم میخوای چندتا فایل برات بفرستم تااونهارو گوش کنی؟
شاید بااین حرفا خدا یه راهیو جلوی راهتون گذاشت…
بااینکه هیچوقتی برای اون نذاشتم که بخوام ازقانون و از نتیجه ی افکاروباورها براش بگم،ولی یلحظه ازلین حرفم هم پشیمون شدم که گفتم بااین فایلهایی که برات میفرستم،راه نجات رو خدا جلوی پاتون میذاره،بخاطراینکه وقتی این حرف رو زدم اصلا انگار نه انگار که باایشون بدم و باز دوباره گفت،حالا توبرامون دعاکن،خدا دعای تورو میشنوه!
وقتی دیدم این حرف تو سرش نمیره،گفتم باشه دعامیکنم فقط اگه میخوای دیگه ازین بلاها سرتون نیاد،به جای فیلمو سریالهایی که میبینی و خودت رو بخیال خودت مشغول میکنی که چیزی از مشکلات نفهمی این چندفایل رو بشین وگوش کن…
خلاصه من چند فایل از توحید عملی و از فایلهای چطور شخصیتمون رو تغییربدیم براش فرستادم و تأکیدکردم که اگه خوب بهشون گوش کنی خودبخود وضعیت زندگیت تغییرمیکنه…
اما کو گوش شنوا….واقعا با گوشتو پوستو استخوانم درک کردم که نمیشود بالاجبار کسی رو که نمیخواد مشکل رو ازخودش بدونه به راه راست هدایت کرد
من چندین روز ایشون رو زیر نظرداشتم و یه جاهایی که باهم برخورد داشتیم،دیدم که اصلا حتی درمدار شنیدن اون فایلها هم نبوده،و یروز باکلی نگرانیو ناراحتی منو مقصرکرد و گفت تو هیچ فایلی برای من نفرستاده بودی و من هرکارکردم اون فایلهاتو پیدانکردم!
خودم باورم نمیشد دوباره موبایلش روگرفتم و دیدم که اتفاقا ایشون به اون پوشه ی فایل نتونسته هدایت بشه و متأسفانه درمدار شنیدن اون آگاهیا نبود
بعد برای اینکه ثابت کنم که من براش فرستادم،یکی ازون فایلهارو براش پلی کردم و گفتم الان بشین اون روگوش کن…
بخداقسم اونجا فهمیدم که بابا به زور نمیشه کسی رو هدایت کنی،یعنی به محض اینکه استاد توی فایل گفتن سپاسگزارخداوندم…ایشون فایل رو استپ کرد و گفت حالا یه وقت دیگه گوش میکنم….!
وگذشتو گذشت تا اینکه یک هفته پیش بود دوباره اون رو دیدم و دیدم که بله بازهم ازهمون جنس اتفاقات به شکل جدید و عجیب غریب دوباره سراغ این خانم و بچه هاش اومده!و انگار نه انگار که من همون نیم ساعت وقت رو براش گذاشتم و گفتم این فایلها مطمئن باش بهت کمک میکنه و یجورایی فکر کرد شاید اون رو قال گذاشتم که بهش این توصیه رو کردم
بخاطرهمین دیگه اون تصمیم اول و آخر من بود که حتی بخوام ازین دست فایلها به کسی بدم که اصلا حتی گوش شنوا هم نداره و هروز به دنبال مقصر دونستن خدا و اطرافیان هست….
یک مورد دیگه اینکه همسرمن،دقیقا شده مسکن خانوادش و هرکدوم از افراد خانوادش مشکلی باهمسرش پیدامیکنه بلافاصله به همسرم زنگ میزنن و ازون راهو چاه میخوان،اما متأسفانه و بدبختانه اینه که هرموقع همسرم اونهارو نصیحت کرده یا دلداری داده نه تنها اون حرف توی گوششون نمیره،بلکه فقط به عنوان یک مسکن میان و درد دلشون رو برای همسرم میگن و دوباره باهمونرفتار وهمون شخصیت با همسرانشون درگیر هستند و بامشکلات عجیب غریبی روبرو میشن
چندین بار به همسر از روی دلسوزی بهشتذکر دادم که ببین ماخودمون هنوز نتونستیم تو رابطه ی زناشوییمون یاتو خیلی ازموارد زندگیمون به شکل درستش عمل کنیم،پس لطف کن دایه ی دلسوزتر از مادر برای اطرافیانت نباش،چون ازجنس همون اتفاقات رو توزندگی خودمون تجربه میکنیم
ولی بازهم کو گوش شنوا،وقتی بهش این حرف رو میزنم اولش میگه خوب به من زنگ نزنن پس به کی زنگ بزنن،وبعدش میگه من فقط گوش میدم و میگم این راهه این چاهه،ولی خوب قشنگ میفهمم چقدر همسرم درگیر اون مسائل میشه که کلی اتفاقات عجیب غریب برای خودهمسرم پیش میاد که میدونم نتیجش از دلسوزی های بیش ازحدی هست که برای اطرافیان نشون میده…
و خیلی جالبه که اونها فقط موقع مشکلاتشون یادشون میوفته که برای همسرمن زنگ بزنند،ولی وقتی هیچ مشکلی ندارند و حالشون خوبه،و دورهمی جمع میشن یادشون میره که همسرم رو هم دعوت اون دورهمی کنند!!!
من کاملا میفهمم قانون داره درست اجرامیشه،ولی خیلی اوقات میشه که همسرم ازدست اونها دلخورمیشه که چرا توی مهمونی هاشون و خوشی هاشون دعوتش نمیکنند…
قانونه دیگه…باکسی شوخی نداره و خداروشکر من خیلی دارم سعی میکنم که نخوام منجی دیگران بشم،حتی منجی پدرمادرم…
شده خیلی اوقات پدرمادرم نتایجی توزندگیشون میگیرن که من راحت میفهمم بخاطر فلان باورشونه،ولی تا میبینم رگ غیرتم میخواد بالا بزنه و میخواد دهانم شروع به نصیحت کنه،سریع اون فضارو ترک میکنم وبخودم اجازه نمیدم حرفی رو بزنم که هنوز خودم درست بهش عمل نکردم،یا حرفی رو بزنم که نه تنها اثری نداره بلکه چارتا فحش هم نثار خودم میشه و این گوش درمیشه و اون گوش دروازه….
درهرصورت خیلی ازشما استاد عزیز ومریم جان که باعث شدن این فایل ارزشمند ضبط بشه،سپاسگزارم و با جانودل به این آگاهی ناب عمل خواهم کرد و همون یکم نصیحتی که به نزدیکانم میکردم دیگه اون نصیحت رو هم کنار میزنم،و سعی میکنم خودم یک عالم عمل کننده باشم،نه اینکه فقط فَکَم تاب بخوره و بخواد مثل یک طوطی سخنگو حرف بزنه….
خداروسپاسگزارم که همیشه درمدار شنیدن بروزترین آگاهیای این سایت مقدس هستم و ازخداوندمیخوام که همیشه و تاآخرعمرم به من این توفیق رو بده تا بتونم همیشه یک ورژن بهتری ازخودم ارائه بدم ان شالله….
هرکجاهستید شادوپیروزوسربلند باشد..
با سلام و وقت بخیر به خانواده عزیزم و استاد و مریم جان.وااای نگم براتون از فرمایشات استاد که دونه به دونه بابد طلا گرفت از بس که حرف حق هست واقعا لذت بخش و انگار یه باری از دوش آدم برمیداره که خیلی هم بار سنگینی هست اینکه خودمون رو مسئول خوش بختی دیگران بدونیم.خیلی سخته واقعا بی تفاوت باشی چون ما یه جور دیگه بزرگ شدیم متاسفانه خیلی عاطفی خیلی جاهل رشد کردیم هممون و اینکه خودمون جدا کنیم از این زنجیره معیوب واقعا زمان میبره و باید هر لحظه کار کنیم روی خودمون و یاد آوری کنیم.من که معجزات توی زندگیم توی این یه ماه که روی ویژگی های مثبت همسرم و فرزندم تمرکز کردم اصلا پشت هم داره رخ میده برخورد همسرم و فرزند 6 سالم کلللی با من عوض شده اصلا شکه شدم وقتی این تغییر رو دیدم یعنی باور کنید شاخ در آوردم که همه چیز فرکانس ارتعاش هست با اینکه نتایج خوبی قبلا گرفتم ولی آنقدر برام ملموس نبود یعنی اصلا یه حال عجیبی دارم خدایا شکرت من یه مادر جاهل بودم تا یه ماه پیش تقریبا ولی با گوش دادن فایل به کبوتر ها غذا ندهیم یعننننی تمام باورهای مخرب من به یه باره انگار ترک بزرگی خورد.من داشتم چه ظلمی اول به خودم بعد به فرزندم میکردم داشتم یه بچه بی دست و پا بار می آوردم یه بچه بی عرضه و تن پرور که خدااااا دستمو گرفت نذاشت به این جهل عمیق ادامه بدم فقط یه چشمه بهتون میگم تا تهش رو برید پن حتی گاهی اوغات پسرم دست شویی میرفت حال نداشت فقط دست شویی کوچیکش میکرد میگفت حال ندارم تو بیا بشور منم فکر میکردم با این کارم دارم بهش لطف میکنم یعنی در این حد متاسفانه باورهای بد داشتم الانم دارم ولی خیلی کمتر شد و باید کار کنم همچنان الان خدا رو شکر بهش آشپزی دارم یاد میدم پنکیک میپزه تازه برای منم میاره .کارهای شخصیش دارم یاد میدم انجام بده و تشویقش میکنم آفرین پسرم مستقل شدی.خلاصه نجات پیدا کردم و از استادم ممنون بابت این آگاهی هایی که به شدت به شدت بخصوص برای ما ایرانیا بخصوص برای مادر های ایرانی به شدت لازمه و از نان شب واجب تر .بس که اشتباه بزرگ شدیم و اشتباه داریم بزرگ میکنیم .البته خوندن کامنت های این فایل خیلی به من کمک کرد قضیه واضح شد برام قشنگ ممنون از دوستان عزیزم با اشتراک گذاشتن کامنت های ارزشمندشان.و اینکه این فایل داخل دسته بندی فایل های باور های ثروت ساز هستش که واقعا عالیه و جای تامل داره.استاد فایل بینظیر بود بینظیر ممنونم ازتون ما به شدت باورهای وحشت ناکی دارین در مورد دلسوزی نجات بقیه مثل فرزندمون همسرمون پدر و مادرمون.همین الان مامانم زنگ زد گفت حالم خوب نیست میتونی بیای پیشم من تازه از حمام اومده بود و بیرونم هوا سرد گفتم نه مامان جان نمیتونم بیام باد میزنه سر درد میشم یخ میکنم .هر چند بگم مامانم تنها نیست پدرم هست پیشش دیگه احساس عمل نکردم مادرم فقط منو که نداره خدا رو داره میتونه از بینهایت دست کمکش کنه این سنگ دلی نیست این احترام گذاشتن به و جودت و خدایی نکردن برای بقیه ست چون واقعا شرایطش رو نداشتم باید به خودم آسیب میزدم که برم پیش مادرم چون مادرم همیشه مریض که انشااله خدا کمکش کنه دری به روش باز بشه هدایت بشه و آرزوی قلبی من هست ولی دلسوزی من شاید باعث بشه تحرکی نکنه برای بهبودش همش امیدش به من باشه.و از همه مهم تره مادرم خدا رو دارهههه من کی باشم.الان که داشتم اینا رو مینوشتم ذهنم کلی اذیتم کرد و بهم میگفت نگووو خوب نیست بقیه چی فکر میکنن.من متوجه شدم این مسیر زیبا کاملا با مسیری که تا الان داریم پیش میبریم مخالف 180 درجه هست پس باید بچرخیم مسیر رو کاملا برعکس آدما بریم.خدایا شکرت.ممنونم به من قدرت فکر و نوشتن دادی..خدا یا ر و نگهدار هممون
سلام
به نام خداوند احساس پاک
همان که آفریده ما را ز خاک،
به نام خداوند دریای نور،
خدایی که دارد به هر جا حضور،
سلام شاهکار خلقت و زیبایی و عشق
خودت رو متصل کن به نور الهی
و یقین داشته باش که تمام راهحلها را پیدا خواهی کرد.
یقین داشته باش که به بهترین مسیر هدایت می شوی.
بابت تمام همزمانیهایی که در زندگیت رخ میدهد
شکرگزاری کن و قلبت را باز کن
تا نشانهها و الهامات به قلبت سرازیر بشه…
آغاز می کنیم
شروعی دوباره سرآغاز زیبایی دیدن رو
فایل جدید
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟
| قسمت 1
یه مدت طولانی بود که کامنت ننوشته بودم و اصلاً نمیدونستم که چی بنویسم ولی امروز خودم رو ملزم دونستم که باید این کار رو بکنم و وقتی اومدم توی سایت دیدم که به به فایل جدید اومده و من هنوز گوش نکردم این فایل رو
ولی کامنتم رو که الهامات قلبی و الهی بود و رو اینجا به یادگار میزارم .
خدای مهربونم
از اینکه در دوره ای زندگی میکنم که استاد عباسمنش،
استادم هست بسیار خوشحال وسپاسگزارم
چرا که آشنایی با این مرد بزرگ منو یاد این جمله میندازه که
چنان زندگی کن که کسانی که تو را میشناسند و خدا را نمیشناسند به واسطه آشنایی با تو با خدا آشنا شوند
استاد عزیز شما مصداق کامل این جمله هستید و خدا را شکر میکنم که من به واسطه آشنایی با شما رابطم با پروردگارم صمیمیتر و بهتر شده.
از اینکه هر روز دارم خودم رو بمباران مطالب و آموزشهای این سایت الهی میکنم سپاسگزارم.
از اینکه اینهمه آدم حسابی اینجا تو این غار حرا کنارم هستند
و هر روز ازشون درس زندگی کردن به شیوه درست رو یاد میگیرم از خدا سپاسگزارم.
به خاطر تمام اتفاقات خوبی که برام افتاده و قراره بیوفته
بعد از تضادی که پیش اومد و دست ما هم نبود
از خدا سپاسگزارم.
به خاطر تمام خبر های خوبی که تا حالا شنیدم و بعدا خواهم شنید سپاسگزارم.
به خاطر اینکه پسرم بعد از سه ماه دوری از خانواده
اومدکنارمون ازت سپاسگزارم.
خدا جونم شکرت که دوباره بهم اجازه نوشتن دادی
واما موضوع این فایل که
هنوز ندیدمش و از روی اسمش فهمیدم که پاشنه آشیل منم بوده وهست
وخدارو شکر که منم دارم یاد میگیرم و باید بیشتر وبیشتر روی خودم کار کنم
که عزیزم
تو اصلا وابدا نمیتونی زندگی دیگران و حتی نزدیکترین افرادت رو تغییر بدی و به اصطلاح اصلاح کنی تو فقط میتونی خودت رو تغییر بدی و رو خودت باید کارکنی
تو اگه تغییر کنی و الگوی خوبی برای اطرافیان بشی مطمئن باش طبق قانون بدون تغییر خداوند
جهان اطراف تو ( شرایط، آدماو..) تغییر خواهند کرد.
خدایا شکرت به خاطر این همه آگاهی و این سایت الهی
به نام خداوند هدایتگر مهربان
سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز
عنوان این فایل رو که دیدم ناخوداگاه جذب شدم و سریعا شروع کردم به دیدن و یادداشت
خیلی روی خودم کار کردم و تلاش کردم که این موضوع رو درک کنم و یاد بگیرم که نباید دیگران رو نصیحت کنم و درست و غلط رو به دیگران بگم چون اون آدم ها اصلا توی این فرکانس نیستن که بشنون و راه درست رو پیدا کنن ، وقتی وارد این سایت شدم و این آگاهی ها رو پیدا کردم که به شکل عجیبی دائم میخواستم به دیگران بگم من پیدا کردم و راه موفقیت همینه ، بیاید ببینید و همیشه هم ناراحت میشدم که ببین من چقدر حرف زدم انرژی گذاشتم زمان گذاشتم و نتیجه ای نداشت و بازم برگشت به روند قبلی ، وقتی فایل رو دیدم اواسط اش بود که گفتم من این فایل رو باید بفرستم به فلانی اون خیلی لازم داره شنیدن این حرف ها رو که استاد اخر فایل گفت اگر این فکر رو میکنی یعنی هنوز دنبال اینی که تغییر بدی دیگران رو و من دوباره فهمیدم که هنوز خیلی کار دارم توی این زمینه گرچه که خیلی خیلی تلاش کردم دور شم و خداروشکر بهتر شدم در این موضوع
این ذهنیت پاشنه ی آشیل من بوده و هنوز هم هست
امروز مجدد برام تکرار شد و باز هم یاد گرفتم که اگر کسی در مدار تغییر باشه و بخواد تغییر کنه خداوند از میلیارد ها طریق بهش کمک میکنه و راه رو بهش نشون میده و اصلا نیازی نیست من کاری بکنم برای کسی
من نمیتونم کسی رو تغییر بدم و این با قوانین جهان هم سازگار نیست
یاد گرفتم که اگر بخوام راجب بدی ها صحبت کنم و سنگ صبور باشم و تلاش کنم کسی رو هدایت کنم دقیقا دارم من هم به اون سمت کشیده میشم و افراد منفی بیشتر و اتفاقات منفی برام میفته دلیلش هم اینه که تمرکز بر روی هر چیزی باعث میشه از همون جنس وارد زندگیم بشه
از وقتی هم که این دیدگاه رو جا انداختم در ذهنم و باور اینو ساختم که من نمیتونم زندگی دیگران رو تغییر بدم یک بار سنگینی از روی دوش من برداشته شد ، دیگه خودم رو مسئول مشکلات دیگران ندیدم و آروم شدم این آرامش باعث شد راحت تر فکر کنم و بیشتر تمرکزم رو بزارم روی خودم و با تمرکز روی خودم هر روز پیشرفت های خیلی عالی ای کردم
خداروشکر میکنم که امروز به این فایل فوق العاده هدایتم کرد تا مجدد یاد بگیرم و جدی تر این باور رو بسازم برای خودم که من فقط میتونم زندگی خودم رو تغییر بدم
خدایا شکر ات خدایا شکر ات خدایا شکر ات
درود
این دیدگاه آقای عباسمنش رو میشه به این شکل بازنگری کرد اگر حل کردن مسائل دیگران جزو لذت های شما باشه و از اینکه مسائل رو به شکلی نیکو تر و آسانتر و بهتر حل کنید اونوقت شما حس و حالتون خوب بشه این مرحله ای از رشد هست که افرادی که به سطوح بالاتری از هرم مازلو و طرز تفکر رسیده باشند میتوانند این کارو با حس خوب و لذت انجام بدهند.
مثل دانش آموزی که در مدرسه ریاضیش از همه بهتره با کمک کردن به حل مسائل ریاضی برای همکلاسی هاش اون آماده میشه برای حل مسائل سخت تر ….اون از اینکه مسائل رو حل می کنه لذت میبره…
اگر اون فکر کنه با حل مسائل ریاضی دیگران، انرژیش گرفته میشه اون در مداری هست که نباید ادامه بدهد….یا هنوز راه حل کمک به دیگران رو در سطح پایینتری داره انجام میده….
اون کسی که میره تو مسیر آموزش، خلاقیت و شکوفایی …راه هایی رو پیدا میکنه برای کمک به دیگران و حل مسائل و مشکلات دیگران…اون کسی که برق و لامپ و تلفن و ….اختراع کرده به سطحی رسیده که به فکر پیدا کردن راه حل یک مشکل و کمک به دیگران در سطحی بالا و همگانی و کاملا اثربخش رسیده….
حل مسائل و مشکلات باید در سطحی فراتر از شنیدن اون مساله یا مشکل باشه….
پیدا کردن راه حل مهم هست، اما راه حل اثربخش ….اثربخش….اثربخش…بله راه حل اثربخش مهم تر هست.
اگر شما با شنیدن مشکلات دیگران اونهارو فقط آروم می کنید و خودتون حس و حالتون بد میشه، اصلا اینکارو نباید ادامه بدید …
اگر توانمند هستید که به طرف شوک تفکر برای تغییر بدهید اینکارو بکنید ….اگر توانمند هستید که راهکار موثر ارائه بدید اینکارو بکنید….
اون کسی که موسسه آموزشی، گروه تحقیقاتی و دانشگاهی برای اهداف متعالی راه اندازی می کنه، اون داره در سطح بالاتری مسائل رو میبینه و به شکلی اثربخش داره به حل اون میپردازه….
مثلا اگرکسی مشکل بیکاری فرزندش رو به من عنوان کنه اگر من مهارتی بلد باشم بهش آموزش میدم چون از اینکارو لذت میبرم ….اگر سایتی برای کاریابی بشناسم بهش معرفی می کنم، اگر کارخانه دار باشم و جای خالی شغلی داشته باشم پیشنهاد کار بهش میدم ولی اگر ببینم فقط داره مشکل رو برای درد دل کردن میگه و از دست من هم کاری بر نمیاد براش آرزوی موفقیت می کنم….همین و بس…
اگر من سایتی رو راهاندازی می کنم که روی موضوعی کار کنم باید به فکر بهبود و بروز کردن برای حل اون موضوع هم باشم چون همه چیز در حال تغییر و رشد هست….
بنام خداوندی که اگر پیروی کنیم از قوانینش ما را به خودش میرساند
دوستان قبل از هرچیزی سپاسگذاری کنیم از اینکه ما از این قوانیم مطلعیم، بخدا نعمت بینهایت بزرگیه که هرچقدر قدردانش باشیم کمه…
دوستان 90٪ آدم ها از این قوانین بیخبرن و تمام زندگیشون در جنگو تشویشه
ما با این جامعه متفاوتیم…
بابت این تفاوت، هزاران بار شکر کنیم خدارو…
سلام استادِ جان و خانم شایسته زیبا
و تمام دوستای گلم
استاد شما روز به روز خوش استایل تر و جذابتر میشه بگردم دور شما..
الله جاری سازد کلامم را…
وای استاد من با دونه به دونه حرف هایی که میزنی بزرگ شدم.. با پوست و گوشت و استخونم درک میکنم که چی میگید
و چقدر حق و بجا میگی…
تعریف میکنم براتون
– (مادرم) –
خانواده مادری من 5 برادر و دو خاهر هستن، یعنی 7 نفر..
که مادر من فرزند بزرگ این خانوادس
و سال ها پیش، این خانواده پدر و مادر خودشون رو از دست دادند
از همون موقه مامان من احساس مسئولیت خیلی زیادی در قبال این خانواده میکرد، و یه جورایی از تمام زندگی خودش زده بود، از زمان، از مکان، از انرژی، از تعالی خودش زده بود تا به این خانواده برسه…
با وجود اینکه اونها همشون توی سنی بودن و شرایط این رو داشتن که از پس خودشون بر بیان
اما مادر من دوست داشت که راهنمایی کنه، که نصیحت کنه، که مشاوره بده، که به دیگران راه و چاه رو نشون بده و… چرا؟چون عقیده داشت اینجور به خداوند نزدیکتر میشه
دوستان دقیقا طبق گفته استاد، سالهای سال از اون دوران میگذره، همه دایی هام و خاله هام دو سه تا بچه دارن، خونه زندگی دارن، اما تا کوچکترین مشکلی براشون پیش میاد، زود میان سراغ مادر من، یعنی تمام خوشیاشون در کنار خانواده خودشونه، تا یه بحث کوچیک پیش میاد میان سراغ مادر من، تا یک آشوب، یه بیماری، یک اتفاق، یک حادثه، یک درگیری پیش میاد، زود میان سراغ مادر من، و متاسفانه همچنان به کار خودش ادامه میده مادرم…
البته اخیرا بهتر شده…
جالبه بدونید نه فقط خانوادش، بلکه افرادی که دورش جمع میشن، از قبیل هم باشگاهی هاش، دوستاش، همسایه هاش و… ایشون رو به عنوان یک مرحم میدونن، و هرکی در اطرافش هست راجب مشکلاتش باهاش حرف میزنه…، برای همین مامانم 80٪ روزش فقط درگیر افکار و تخیلات و تلاطم و آشوب ذهنیه فقط برای مشکلات دیگران که هیچوقت تمومی نداره…
این فایل رو که شنیدم، صداشو بلند کردم که شاید مادرم بشنوه ولی چیزی نگفتم، ولی دیدم خود استاد گفت بعضی از شما همین فایل رو برای یکسریا میزارید که زندگیشون تغیر کنه…
درسته، هیج تغیری پیش نیومد، چون مادرم آماده نبود، چون درخواست نکرده بود از خدا که هدایت بشه و از این مورد خارج بشه، برای همین هیچ تاثیری نداشت… برای همین هدایت رو نشنید..
اما برای من عین وحی منزل بود چون به چشم دیدم نتایچ این باور مخرب رو…
نتیجه:
هرگز نباید تلاش کنم برای اینکه بخوام زندگی یک شخص رو تغیر بدم
چون نتیجش دقیقا میشه هدر رفتن انرژیم، بهم خوردن آرامشم، هدر رفتن زمانم، و در نهایت حال و احساس بد که نتیجش میشه شرایط و اتفاقات ناخوشآیند
کامنتم رو با غزلی از حضرت مولانای جااان تمام میکنم:
هر کسی گَر عَیْبِ خود دیدی زِ پیش
کِی بُدی فارغ وِیْ از اِصْلاحِ خویش؟
غافلاَند این خَلْق از خود ای پدر
لاجَرَم گویند عَیْبِ هَمدِگَر
من نَبینَم رویِ خود را ای شَمَن
من بِبینَم رویِ تو، تو رویِ من
آن کسی که او بِبینَد رویِ خویش
نورِ او از نورِ خَلْقان است بیش…
در پناه قادرِ مطلق باشد️
سلام به همه دوستان
چند سال پیش پدرم مریض شد اون فردی بود که همیشه در حال تلاش بود و اصلا نمیدونست مریضی چی هست. به ندرت مریض میشد. بعد از بیماری که مجبور شد عمل کند کلا خودش باخت همش مریض بود اصلا غذا نمیخورد. کلا طوری بود که هر ماه چند روز میرفت بیمارستان و یکی دو هفته بستری میشد.
من بارها باهاش حرف زدم هر کاری که به عقل جن نمیرسید میکردم که از مدار مریضی خارج شود و نشد. هر چی دکتر میشناختم بردمش و…..
آخرش هم نمیدونم به چه دلیلی فوت کرد. من نتونستم به پدرم کمک کنم که ذهنش عوض کنم .اما کلا با من بد شده بود چون من اجازه نمیدادم هرچیزی بخورد یا هرکاری انجام دهد. فهمیدم نمی شود هیچکس عوض کرد به هیچ روش…
من تبدیل به شخصیتی شدم که همش میخاد کارهای دیگران را انجام دهد. دارم تلاش میکنم به هیچ کس کمک نکنم مگر اینکه ازم بخواهد و جدی باشد. من یه طوری هستم که حتی وقتی از من کاری نمیخواهند خودم کارهاشون میکردم. الان یکی و دو سال جلوی خودم می گیرم نمیتونم بگم عالی شدم اما خیلی خیلی بهتر شدم. تمام تلاش میکنم اما بارها شده مچ خودم وسط کار می گیرم. استاد ممنونم و امیدوارم این فایل شماکمک کند من اهرم رنج قویتری بسازم. و دست بردارم از کمک بی مورد به دیگران.
به نام خداوند بخشنده ی مهربانم
سلام
استاد عزیزم من از شما سپاسگزارم ، خانم شایسته عزیزم من از شما سپاسگزارم.
بی نهایت بی نهایت خوش حال و سپاسگزارم برای شنیدن این اگاهی ها ، درسته قبلا بارها از زبان شما شنیدم و مثل یه قانون مهم می دونستم
ولی ولی
چندین روزه درگیر شده بودم نه برای اینکه خودم و بالا بدونم ، نه
چون همسر و دخترم به شدت مشکل روحی داشتن
و هر دو خودشون خواستن که من راهنماییشون کنم
طوری که همسرم از شدت حال بد نصف شب منو بیدار میکرد و با کلی اسرار که من ارومش کنم با حرفام
با اینکه همسرم خودش تو این مسیره و فایل ها رو گوش میده
ولی واقعا استاد امروز فهمیدم البته دوباره ، که چقدر خدا منو دوست داره و نمیخواد ذره ای از مسیر خارج بشم .
خلاصه من از خوابم میزدم و شروع میکردم از فایل های شما گفتن به کسی که خودش بارها گوش داده
قوانین و تکرار میکردم به کسی که خودش قوانین و از بره
ولی ذره ای عمل تو کارش نیست و روز به روز داشت گمراه تر میشد
میدونم اشتباه کردم و اینم میدونم هرکسی جای من بود این کارو میکرد چون منم قوانین و یادم رفته بود.
بعد از این حرفا میخوام اینو بگم
استاد به خدا شما راست میگی
حتی اگه حرفای من به نفعش تموم شد و روش تاثیر گذاشت بازم به نفع من نشد
دیشب وقتی اومد گفت که یکی از شبکه های اجتماعیشو پاک کرده ، انگار که به من لطف کرده بود
با یه حالتی گفت به ارزوت رسیدی ، که انگار ذره ای تو زندگی من تاثیر داشته باشه
جالب اینجاست من بازم اون موقع نفهمیدم که داره چه توهینی به من میکنه
وقتی من روی مبل دیگه ای بودم و تو سایت میچرخیدم یک ان خواستم نقش ناجی و بازی کنم و رفتم پیشش بشینم و بهش محبت کنم
میدونین با چی برخورد کردم
گفت چرا اومدی پیشم جای من تنگ شد .
اونجا بود که گفتم ای وای بر من
برگشتم سر جام و گفتم خدایا شکرت
گفتم خدا چقدر خوب شد که بهم گفتی تو کاریت نباشه
اونجا فهمیدم چه ضربه ای به خودم زدم
با اینکه تاثیر گذاشته بودم ولی خودم از مسیر داشتم دور میشدم .
استاد همون لحظه وارد سایت شدم و این فایل و دیدم
اشکم در اومد
گفتم خدایی که این قدر نزدیکه به بنده هاش ، خدایی که همیشه به موقع میرسه ، خدایی که از اشکار و نهان دل ما باخبره ، خدایی که برامون کافیه
بابا من چی کاره ام
به من چه که حال کی بده حال کی خوبه
بابا اون خدا مال همس فقط مال من نیست که
به من چه
حالا برسیم به دخترم
بعد از کلی راه و چاه نشون دادن به دختر ١۴ سالم
از دوست صمیمیش جدا شد و انگار نه انگار که من کلی باهاش حرف زده باشم چندین روز با گریه گذروند
متوجه شدم چقدر شخصیت وابسته و ضعیفی داره
و منه مادر ، منه دلسوز
چون قانون و میدونم باید بهش کمک کنم
بازم باید به خودم بگم
اخه به توچه ، بچته ، خب اونم همون خدا رو داره
شروع کردم ساعتها باهاش حرف زدن
ولی خدا شاهده تهش بهم چی گفت
گفت ادمای دور و برم همه بدن ، یکیش تو مامان همیشه داداشم و بیشتر دوست داشتی .
اونجا بود گفتم دوباره
بسه دیگه
چندین روز انرژیم رفت
چندین روز ارامشم رفت
چندین روز خودم از مسیر دور شدم
بسه دیگه
به خدا من قانون و از حفظم ، من بارها شنیده بودم از شما که نکن این کارو
ولی امان از این دلسوزی بیجا
ولی میدونین درس بزرگی گرفتم
با شنیدن این فایل هم مهر تاییدی زدین به درسی که گرفتم
من عاشق خودمم
من دیگه اجازه نمیدم ذره ای کسی بخواد منو از مسیر دور کنه
درسته اشتباه کردم ولی درس گرفتم اونم چه درسی
این چند روز واقعا قدر انرژیمو دونستم
و استاد چه قشنگ گفتین تو مصرف انرژیتون خسیس باشین
منم میخوام خسیس بشم
منم میخوام قدر انرژیمو بدونم
و اینو بدونین ، من هر لخظه و هر ثانیه شکرگزار خداوندم که شما رو دارم ، این سایت و دارم
من هر لحظه بیشتر شکرگزارم که مثل دیگران نگران نیستم و نمیترسم
مثل دیگران تو حال بد نمیمونم و سریع ختی به یک ساعت هم نمیکشع حسم خوب میشع
خوش حالم که خدا این همه عاشق منه
خوش حالم ، خیلی خوشحالم که هدایت شدم به این سایت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا کرور کرور شکرت
استاد امیدوارم بتونم شاگرد خوبی براتون باشم
بتونم عمل کنم به حرفاتون
چون فکر میکنم فقط در این صورت میتونم سپاسگزار واقعیتون باشم
براتون از خدا سلامتی و شادی و ارامش روز افزون میخوام .