آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 21
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-07 20:50:572024-12-10 22:32:30آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا
بیتردید ما [راه رسیدن به] پیروزی آشکاری را برای تو گشودیم.
لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا
تا خدا آنچه از پیآمد منفی پیش فرستادهات [=عواقب اعمال گذشته] و آنچه به تأخیر میآید4 [=بازتاب زنجیرهای آن] را برایت بپوشاند [=بیامرزد و خنثی سازد] و نعمتش را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی مستقیم [=توحیدی] رهبری کند.
وَیَنصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا
و خدا تو را به یاوری شکست ناپذیری [در فتح مکه] یاری کند.
هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا
اوست که آن آرامش [در میدان جنگ] را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا [با توکل بر خدا و مقاومت در برابر دشمن] ایمانی بر ایمانشان بیفزایند و [یقین کنند] سپاهیان آسمانها و زمین [=نیروهای غالب در جهان] تنها از آنِ خداست و خدا دانایی فرزانه [=کار استوار] است.
لِّیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَیُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَکَانَ ذَلِکَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِیمًا
[هدف از این ابتلائات همین است] تا مردان و زنان مؤمن را [به مدد مجاهدتشان در راه حق] به بوستانهایی که نهرهایی [از آثار حیاتبخش زندگیشان] از زیر آن جاری است برای ابد درآورد و بدیهای آنها را [با آثار اعمال مثبتشان] بپوشاند و این [توفیق] نزد خدا [=در نظام الهی] رستگاری بس بزرگی است. (آیات 1-5 سوره فتح)
سلام به روی استاد ابراهیم نشانم به توحیدی ترین استاد دنیا و استاد شایسته ی نازنین که بسیار دلم برای روی ماهش تنگ شده، و به دوستان عزیزم در توحیدی ترین سایت دنیا… امیدوارم حال دل همگی عالی عالی باشه…
خدای مهربونم شکرت برای یه فایل ناب دیگه یه آموزش با ارزش دیگه، و هزاران بار شکرت که در مدار گوش دادن [و به امید تو عمل کردن به این آگاهیها] قرار گرفتم.
خدای وهاب و رزاقم شکرت برای بی نهایت رزق و نعمتی که در زندگیم دارم و از سپاسگزاری اینهمه نعمت عاجزم
شکرت خدای حی و حاضر من برای این هدایت قرآنی که کامنت رو باهاش شروع کنم… مگه میشه قران رو باز کنی و بخونی انا فتحنا لک فتحا مبینا و قند تو دلت آب نشه… ذوق نکنی… چشمات پر اشک نشه… خدایا عاشقتم که انقدز به بنده هات امید و وعده ی حسنه می دی… خداجونم من رو در مدار دریافت و عمل به این هدایتهات قرار بده…
استاد جان چجوری برای این آگاهی های خالص و ناب تشکر کنیم ازتون؟ استاد شایسته چقدر ممنونم از شما که پیشنهاد این موضوع رو دادین…
بنظرم این خواسته ی تغییر دیگران یا حداقل نقش داشتن در تغییر دیگران، انقدر در طول سالها نهادینه شده تو وجودمون که هرچقدر هم روش کار کنیم وقتی به درون خودمون رجوع می کنیم باز اون گوشه موشه ها آثار این شرک رو پیدا می کنیم… البته من اون گوشه موشه ها که چه عرض کنم همون وسط مسطا دیدم داره برام دست تکون می ده! (ایموجی کوبیدن رو پیشونی)
استاد خدا رو شکر می کنم که حتی در دوران جهالت هم خیلی دنبال حل مسایل دیگران یا سنگ صبور بودن نبودم، ولی… ولی در مورد نزدیکانم هنوزم پاشنه ی آشیلی هست که دارم آگاهانه روش کار می کنم…
استاد اون دو سه سال اول ازدواج که قشنگ مصداق این قضیه بود برای من… خدا رو شکر که من و همسرم از همون اول عاشقانه هم رو دوست داشتیم، سطح خونوادگی و فرهنگ و فرکانس خودمون هم خیلی نزدیک بود به هم که این رو لطف خدا می دونم… ولی تو چیزای کوچیک بخصوص موارد مذهبی من قشنگ ذهنیتم این بود که باید ایشون تغییر کنه والا فاصله مون هی بیشتر و بیشتر میشه!! و با اینکه بارها می دیدم که با هربار تلاش یا صحبت نتیجه عکس داره می ده بازم حالیم نمی شد!! وااای الان اصلا برام عجیبه!!! چطور متوجه نبودم خودم دارم با دست خودم همون فاصله هه رو زیاد می کنم… ولی بازم خدای مهربونم دستم رو گرفت و آورد نشوند سر کلاس درس استاد… قشنگ یادمه ذهنم اون اوایل با این دو موضوع مقاومت داشت یکی اینکه من مسوول تماااام اتفاقاتی هستم که تو زندگیم دارم و دومی اینکه من ذره ای نمی تونم تو زندگی دیگران اثر بذارم و دیگران هم ذره ای در زندگی من تاثیر ندارن هنوزم باید آگاهانه رو اینا کار کنم تا در وجودم نهادینه بشه… خیلی کار دارم هنوز…
وقتی با قوانین آشنا شدم، که اتفاقا این همسرم سام بود که دو سه تا فایل از استاد دستش رسیده بود و با ماها شیر کرد، کم کم دست از تلاش برداشتم و به مرور هم خودم راحتتر شدم هم همسرم… و رابطه مون قشنگتر و عاشقانه تر شد. پذیرفتم که همسرم فردی هست با این ویژگیها با این باور و باری از رو دوشم برداشته شد. واقعیت اینه که دلیل اصلی برای این تلاش این بود که دوستش داشتم و دلم نمی خواست از خدا دور بشه!!!! جالب اینجاست که باورهایی بسیار زیبایی داشت ولی چون در چارچوب «مذهب» نمی گنجید من اصلا توجه نمی کردم… مثلا یه مورد بولدش این بود که می گفت من وقتی کنار آتیش می شینم و نی می زنم بیشتر یاد خدا هستم تا وقتی دولا راست بشم بدون توجه یه سری جملات رو بگم… بگذریم
خلاصه که دیگه سعی در تغییر باورش نداشتم. اما سخت تر از اون اینه که باور کنم و در عمل بهش باور داشته باشم که من نمی تونم چیزی رو در دخترم تغییر بدم. چون من مادر بچه رو دارم بزرگ می کنم ناخودآگاه فکر می کنم من بجای خدا باید براش زندگیش رو بسازم… الان چندماه یا شاید یک سالی میشه که دارم آگاهانه تلاش می کنم (نه به اندازه ی کافی) که هربار به خودم یاداوری کنم ببین تا خودش نخواد تو نمی تونی چیزی رو تو ذهنش تغییر بدی، تو نمی تونی، بسپر به خدا… و از خدا می خوام که خدایا خودت مدیریت کن خودت هدایتش کن و خودت رشدش بده…
ولی خب شرک پنهانه… از تار مو باریکتره گاهی… مثلا من تا همین چندماه پیش هروقت تو خونه فایلی چیزی می خواستم بذارم گوش بدم می ذاشتم رو اسپیکر که مثلا سام یا تینا هم بشنون… که شاید تو مدار دریافتش باشن… و به خودم می گفتم من که بحث نمی کنم باشون فقط میذارم بشنون… (بخصوص که همسرم اوایل گوش می داد فایلا رو ولی کم کم فاصله گرفت. و الان مثلا در مورد فایلای ثروت اصلا مقاومت نداره یا خیلی چیزای دیگه ولی مثلا اینکه ما نقشی در زندگی دیگران نداریم رو قبول نداره…) ولی از چندماه پیش یادم نیست سر کدوم فایل یا دوره بود که دیدم همین که تو ذهنم هی بگم «آهااا الان این تیکه رو تینا اگه بشنوه خیلی خوبه، یا این که استاد داره می گه دقیقا پاشنه آشیل سامه الان می شنوه خداکنه اثر کنه…» نشتی انرژیه!!! من از خودم دارم غافل میشم که ببینم اونا حواسشون هست یا نه،.. و بعد از اون بخصوص در مورد سام مثلا اگر تو فایل در مورد مضرات شبکه های اجتماعی باشه، بجای اینکه صداش رو زیاد کنم بشنوه اتفاقا هدفن می ذارم و میگم من باید رو خودم کار کنم. من مسوول رفتار و باورهای خودمم… من که تغییر کنم لاجرم آدمای دور و برم هم تغییر می کنن. من نباید تلاشی براشون بکنم… هروقت متمرکزتر با این فرمون می رم قشنگ می بینم خدا بهم نشون می ده که اتفاقا اونا هم همراه ترن…
می دونم که هنوز اول راهم و خیلی کار دارم تا باورهای درست رو جایگزین باورهای موجود تو ذهنم بکنم ولی اینم می دونم که خدایی دارم که ارحم الراحمینه، که وهابه، زرافه، اول و آخره، منبع قدرت و فراوانیه، همیشه با منه و از من بیشتر می خواد که من به خواسته هام برسم…کافیه من بهش وصل باشم… دیگه تمااام…
خداجونم عاشقتم… کمکم کن که من به هر خیری از تو برسه فقیرم… هدایتم کن و من رو در مدار دریافت و عمل به اون هدایتها قرار بده… خدای مهربونم خودت وعده فتح دادی، وعده ی فوز دادی، وعده اجابت دادی، وعده ی فراوانی و رزق و نعمت روزافزون دادی… و چه کسی بهتر از تو به وعده ش عمل می کنه؟؟
خدای مهربونم شکرت برای این فرصت صلات و حرفای دلی…
استادجانم، مریم بانو جانم بقول سعیده جان دورتون بگردم دیگه برنگردم… ممنونم ازتون… عاشقتونم
با سلام خدمت استاد عزیزم و تمام دوستان سایت عباس منش
من تقریبا 4 سال هست که با شما آشنا شدم ولی این اولین باری هست که دارم کامنت مینویسم
استاد آنقدر کلماته شما درسته که باید با طلا بنویسم و بزارم جلوی چشمم که یادم نره
من در طول زمانی که با شما آشنا شدم همیشه تلاش کردم خودم رو درگیر تغییر دادن دیگران نکنم و حتی در مورد همسرم هم بزارم خودش برای خودش تصمیم بگیره تا دوماه پیش، من یک برادری دارم که بخاطر یک اشتباه مالی نزدیک به دوساله که داخل زندان هستش و اینم بگم شرایط خانواده من از نظر مالی بد نیس یعنی توانایی این رو که آزادش کنیم داریم و هیچ کس برای آزادیش تلاشی نمیکنه جز من که از دوماه پیش شروع کردم به قانع کردن افراد خانوادم و تلاش برای آزادی داداشم هرچی تلاش کردم هیچ اتفاقی نیوفتاد و تمام تمرکز من از زندگی خودم برداشته شد و برای حله مسأله اون استفاده شد تا یک ماه پیش که روزه پنجشنبه در مغازم نشسته بودم که مامور های پلیس اومدن داخل مغازه و خودم بخاطر هیچ بازداشت کردن و بخاطر اینکه روز تعطیل بود من تا شنبه بازداشت بودم روز شنبه هم قاضی مرخصی بود و تا روز دوشنبه نگهم داشتن و من هیچ حکمی نداشتم تا خود قاضی اومد سر کار و متوجه بیگناهی من شد و ازادم کرد
من از همون ثانیه اولی که این مشکل برام پیش اومد فهمیدم خودم با توجه پیش از حد و دلسوزی برای داداشم این اتفاق رو ساختم
این ماجرا هم از نظر مالی و هم نظری اعتباری آسیبی به من زد که واقعا درک کردم هرکسی در هر جایگاهی هست جای درستشه و من نمیتونم برای نزدیک ترین افراد زندگیم تصمیم بگیرم
استاد واقعا ازت ممنونم که خدارو به من نشون دادی آرزوی سلامتی موفقیت برای خودت خانوادت دارم و بینهایت ازت سپاسگزارم
بنام خدا
سلام بر همه
هر سخن کز دل براید لاجرم بر دل نشیند
به قول استاد کسی که خلاء درونی نداشته باشد اصلا فرصتی ندارد که بشیند دیگران را توجیه کند، سرش تو زندگی خودشه نه تو آخور دیگران
چیزی که در این سالهای زندگیم آموختم این است که تمام رفتار و کردار ما دلیل آشکار و نهان داره، بی دلیل نیست که قرآن میگه عده ی کمی میرن بهشت، چون عده ی کمی توحیدی عمل میکنن و اکثرا مشرک هستن، پدر جوامع بشری رو شرک درآورده و بس، اکثر انسانها عوام هستن(خودم از این قاعده مستثنی نیستم) یعنی مثل کاراکترهای بازی پلی استیشن هستن، به قول استاد واکنش گرا هستن(بعضی از حرفهای استاد برای فهمیدنش نیاز به سفید کردن مو هست) انسانهای که سینه چاک میکنن و ناله سر میدن که میخوان بشریت رو نجات بدن، میخوان به زعم خودشون دیگران رو به راه راست هدایت کنن، اگه زندگی این افراد رو بریزی روی دایره، با آپشن های ماننده دروغ، خلاء عاطفی، عدم احساس لیاقت، عدم صلح با خود و … روبه رو خواهید شد، من ضربه های کشنده ای از این داستان خوردم، دوستی داشتم که معتاد بود، من خیلی نصیحتش کردم، خیلی کمکش کردم، کارش به جایی رسید که دیگه هیچی نداشت، یعنی پول غذا خوردن هم نداشت، منم شده بودم قهرمان داستان این شخص که باید ترکش بدم(کسب این نوع قهرمانی ماننده شیرجه زدن در برکه ای گل آلوده است که عمق آن یک سانتی متر است و …) خلاصه پول توجیبی بهش بده، غذا تهیه کن، روحیه بده و … بعد از چند وقت فهمیدم ترک کرده اما نه به خاطر حرفهای من به خاطر اینکه دیگه آه در بساط نداشت، و چاره ای جز ترک کردن نداشت، من هم به صورت ناپیوسته کمکش میکردم، وقتی بهش فکر میکنم خیلی از دست خودم ناراحت میشم، بعدها من از طرف همین شخص مورد بی مهری شدیدی قرار گرفتم…
قُلۡ مَن یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن یَمۡلِکُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَیُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتَ مِنَ ٱلۡحَیِّ وَمَن یُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَیَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿31﴾
بگو: چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می دهد یا چه کسی مالک و آفریدگار گوش و چشم هاست و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده پدید می آورد و چه کسی به تدبیر امور می پردازد؟ خواهند گفت: الله.پس بگو: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟
یونس(آیه: 31)
ما چکاره ایم که بخوایم کسی رو به راه راست هدایت کنیم، مالک یکی دیگست، من اگه دنبال آباد کردن هستن وجود خودم هستم،
به قول امام علی:
مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ
سلام استاد قشنگم و عزیز و مهربونم
وقتی اومدم تو سایت و دیدم فایل جدید داریم انقدر ذوووق کردم که نگو!
قسمت دوم این فایل قراره فوق العاده تر و جذاب تر باشه من بی صبرانه منتظرشم… چقدر من عاشق تعهد شما هستم…استاد من ! الگوی من! کاش بیشتر یاد بگیرم …کاش بیشتر متعهد باشم…
شما همیشه مهر تاییدی هستی بر اینکه قانون داره درست و خوب عمل میکنه … چون جواب همه این سوالا شمایین:
_چی باعث میشه بدون حتی یک ریال تبلیغ آدم هرروز گسترش پیدا کنه مثل کهکشان ها پهناور بشه؟
_ چی میشه با پیشنهاد میلیون ها میلیون تومن پول برای یک ساعت مشاوره همچنان پایبند باشی به قوانین ؟ جز اینکه ایمان داری به قوانین به راهت و متعهدی …
_چی میشه این کلام میشینه بر جان و روح و قلب و جسم و… نفوذ میکنه و میشکافه و میره به عمق وجودت!
_ چی میشه که هیچ صدایی جز صدای یک نفر بر دلت نشینه و هر جا بری و هرکار کنی باز برگردی به مکتب عباسمنش و راه اون … فقط ایمان محکم اون فرد… تعهد میتونه اینجوری روی آدم تاثیر بذاره
و چقدر باید باایمان باشی که بگی من زمانی تاثیر میذارن بر زندگی دیگران که اونها آماده باشن… غره نشی به خودت و فروتنی خودت رو حفظ کنی…! استاد مهربونم اینارو میگم که بدونم پیرو چه مکتبی شدم… اینارو میگم تا ایمانم قوی تر بشه تعهدم قوی تر بشه …
آماده بودن واقعا به چی بستگی داره؟
چقدر از این من ضربه خوردم! چقدر خودم مقایسه کردم با بقیه که تعهدشون از من قوی تر بود و گفتم پس چرا تو انقد میری تو جاده خاکی… تااینکه یه روز کامنت یکی از دوستای عزیزم رو خوندم نوشته بود قبل از استاد سالها از راه دیگری دنبال سعادت بود تا رسید به استاد و دیگه رهاش نکرد، اون روز به خودم گفتم … چقدر مقایسه الکی کردی ! چقدر بدون خبر داشتن از عقبه دیگران اومدی خودتو مقایسه کردی و به خودت برجسب زدی ! غافل از اینکه یکی از دلایل جاده خاکی هات مقایسه کردنت بود…باعث شد دلسرد بشی .. ولی نه دیگه! استادم بهم گفت مقایسه سیب و پرتقال نداشته باش سوت بزن و لذت ببر و قدم بزن!
چشم استاد مهربونم
هرچی شما بگی ، همونه
حالا بریم سراغ مثال هایی که در حین گوش دادن این فایل به ذهنم رسید :
یه پسر عمو داشتم که سالها یک دختری رو عقد کرده بود ولی چون نمیتونست پول عروسی و خونه رو جور کنه همینجوری رو هوا مونده بود، پدر عزیزمن که همیشه این مواقع خودش رو فرشته نجات میبینه ، علی رغم اینکه میدونست چقدر بدحسابه و تو این سالها نتونسته پول پیش یک خونه رو حتی جور کنه! بهش گفت من ضامن وام ازدواجت میشم تا عروسیتو بگیری عموم حتی این کارو در حق پسرش نکرده بود خلاصه! ایشون عروسیشو گرفت و پولم گرفت ولی در نهایت بعد چند قسط ،پسر عموم نه دیگه جواب تلفن میداد نه قسطاشو میداد این وسط پدرم کلی حرص خورد بارها به خودش لعنت فرستاد و جلوی حساباش بسته شد و بعد از چند سال حرص خوردن تونست این قضیه رو حل و فصل کنه! بدون اینکه پسرعموم ازش تشکر کنه در نهایت طلبکارم بود
من این تجربه پدرم رو درس عبرتی برای خودم قرار دادم!!!
یه مثال دیگه ام:استادجون وقتی که گفتید اولا قرص مسکن دیگران شده بودین من دقیقا یکی از دوستام جلوی چشمام بود که همین کارو میکنه ، ساعتها گوش میداد به بقیه مشاوره میداد بدون دریافت حتی یک ریال هزینه! اولا یه ماشین خوب داشت ، یه شرایط خوب … هر وقتی که درگیر مشکلات بقیه شد … قانون جهان هم عمل کرد حس خوب = اتفاقات خوب ، حس بد = اتفاقات ناخواسته… این شد که پله پله مدل ماشینش پایین تر رفت و کسی که از اول عمرش اصلا بدهکار نبود به جایی رسید که این هم براش پیش اومد … وقتی که این مشاوره هارو قطع کرد شرایط ای بهتر شد … و به آرامش نسبی رسید
این ها همش نمود های واضحی از قانون جهانه…
چیزی که آویزه گوشم کردم این بود که هیج وقت پای دردل کسی نشینم، هیج وقت نخوام زندگی کسیو عوض کنم…همیشه سعی کردم در حد تلاشم این کارو انجام بدم نتیجه این بود که اون ادمها از زندگی من بیرون رفتن ادان نسبت به قبل آدم تنها تری هستم ولی خب ! اشکالی نداره نشون میده قانون داره درست عمل میکنه…
استاد سلام. خدارو با توصیف شما شناختم اما نه در مسجدی که بیشتر کودکی و نوجوانیم رو در آنجا صرف کردم. بله فقط زندگی رو مصرف کردم. نیاموختم. نشناختم طریقم را. ..
شما پس از سالها راه زندگی توحیدی رو نشانم دادید بگذریم که روزگار گوشمالی محکمی داد
و من درخواست کردم وآماده بودم و شما رو شنیدم و پای گذاشتم در مسیر شما. همراه شدم با گفته های تان. شکر.
جو گیر شدم در مسیر.
شاد بودم از یافتنم. اری فریاد می زدم من یافتم
من هم همین اشتباه رو بارها انجام دادم اما مدتی ست به نصیحتهای شما جان دل می سپارم. واقعا که چقدر به دل می نشیند و چقدر منطقی و صحیح می نماید. قوانین خداوند از زبان شما چقدر چذاب و منطقی ست. سپاسگزارم استاد سپاسگزارم
سلام میکنم به استاد عزیزم و خانم شایسته سپاسگزار خداوند هستم که من رو با استاد آشنا کرد و چقدر آگاهی این فایل برای من تاثیر گذار بود منی که فکر میکردم دارم یاد میگیرم و دوره گوش میدم و ممکن بود که منم این کار اشتباه رو انجام بدم ولی دیدن این فایل دیگه به خودم اومدم که قانون که استاد گفتن یک قانون اصل و جامع است که واقعا اگر خود فرد آماده دریافت نباشد هیچ تاثیر در گفته های ما نیست و وفت خودم و انرژی که می بایست روی خودمان کار کنیم هم از دست میدادیم واقعا سپاسگزارم از استاد عزیزم که به موقعه شرایط من یک نشانه بود برای من که در مورد قانون و قوانین با هیچ کس صحبت نکنم و وقتم و انرژی ام برای پیشرفت زندگی خودم باشد .متشکرم استاد عزیزم
بنام خدای زیبایی ها
الحمدالله رب العالمین
سلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته و دوستان مهربانم در این سایت الهی 🫡
خدارو سپاسگزارم بابت این سایت زیبا فراوانی های که میشه تو این سایت دید و ازش بهره برد بهره برد ……
استاد جان واقعا نمیدونم چجور قدردانی کنم از این آگاهی های که دریافت میکنیم که برای ما مسیر را روشن روشنتر میکند ……
وای که از مسیر خارج شدم بخاطر اینکار وقتی که به این مسیر و دید جدیدی و تفکری جدید آشنا شدم و میامدم یه درک پیدا میکردم های تلاش میکردم که به بقیه بگم که بیایید زنده گی تون تغیر بدید نه تنها تغیر نمیکرد یه عالمه بحث ما بالا میرفت در حد تمرکزم لیزری میرفت روی اون مسایل که خسته میشدم و به جهان هستی دعوت میکردم که از همین نوع آدما که با مسایل های گوناگون با مشکلات گوناگون بیشتر مخام بیار بیار که از مشکلات حال کنم نمیدونستسم که قانون چطور عمل میکند ( به هر چی توجه کنی از جنس همان از اساس و اصل همان بیشتر بیشتر وارد زنده کی مون میشه ) بعد از مدتی این طرز نصیحت کردن و درد دل کردن برا من کمتر شد ولی کاملا قطع نشد یه موقع دچار نصیحت کردن میشم ولی فکر کنم که من آماده کی اش را داشتم که این فایل امشب شنیدم و خیلی دیدم عوض شد و درکم بیشتر بیشتر شد که ما هر گز توانایی تغیر دیگران را نداریم و ما به صورت صد درصد توانایی تغیر خودمان را داریم اگر همین چند جمله را به صورت عمیق درک کنم دیگر سراغ تغیر دیگران نمیرم و بپذیرم که من چیقدر ناتوانم برای تغیر دادن زنده کی دیگران و چیقدر توانا هستم برای تغیر دادن زنده گی خودم این جمله خیلی به من کمک میکند که انرژی برای تغیر دیگران نزارم همون انرژی را بیارم صرف تغیر خودم کنم به قول استاد که در خرج کردن انرژی تان خسیس باشید بلی من از این ببعد به لطف الله از این انرژی که دارم برای رشد و پیشرفت خودم استفاده میکنم
چی بگم استاد خیلی جاها دلرحمی های بیجا داشتم که نتیجه اش به ضرر خودم بوده و چیقدر این باور کمک میکند که این دلرحمی ها را نداشته باشیم همه ما به یک اندازه به خداوند ، به علم خداوند ، به رزق خداوند دسترسی داریم اونی که وضع خوبی ندارند نخواستن تغیر کند و خود شون را از مدار خداوند جدا کردن با احساسات و جهل که داشتند و از خداوند مخام کمک ام کند که در مسیر درست باشم و علم و آگاهی های مرا بیشتر کند و درک مرا از قوانین الهی خودش بیشتر کند
نتیجه گیری کنم
1 ما مسؤل تغیر دیگران نیستیم فقط مسؤل تغیر خودمان هستیم
2 به هیچکی نخام نصیحت بکنم در حالیکه خودم عمل نمیکنم
3 توجه و تمرکز را روی مشکلات دیگران و مشکلات خودمان نزاریم که به جهان هستی دعوت میکنیم که مشکلات بیشتر مخام
4 گوش شنوا برای مشکلات دیگران نباشیم
5 اگر کسی آماده باشد خداوند از بی نهایت طریق هدایت میکند اگر اون شخص آماده باشد
برای همه تون از در و دیوار زمین آسمان خیر برکت سلامتی و ثروت ببارد
الهی شکرت ای محبوب پروردگارم ️
به نام خدای مهربان
سلام استاد جانم
خداقوت
اوایل آشنایی با شما منم ذوق داشتم برای دیگران حرف بزنم بخصوص چند نفر از دوستانم که اصلن در این مسیر نبودن و تماس تلفنی برقرار میکردن و ما ساعتها حرف میزدیم طرف کلی تشکر میکرد و بعد تماس واقعن من خالی بودم انرژی نداشتم مسائلی که درگیرش بودن ذهن منو درگیر میکرد دنبال راه حل میگشت و کم کم دیدم احساس نارضایتی از خودم دارم و نمیدونم کدوم فایل بودم که منو نجات داد و تقریبن این ماجرا دو ماه طول کشید و خیلی زود جمع شد و همیشه به خودم یادآوری مکنم من مسئول اتفاقات و شرایط خودم هستم هر کسی در هر شرایطی قرار داره دقیقن جای درستیه و همه به یک اندازه به خداوند نزدیک هستیم خداوند برای همه قابل دسترسه و طبق قانون احساس خوب= اتفاقات خوب همیشه مراقب ورودی ذهنم هستم
بعضی جمع ها که یکی را نصیحت میکنن خیلی راحت سکوت میکنم و با احترام نگاهشون میکنم اما در ذهنم جملات زیبا را تکرار میکنم گاهی با گوشی منچ بازی میکنم
و حتی اگر از من سوالی پرسیده بشه و بگن نظر تو چیه با کمال احترام میگم امکانش هست توضیح کلی بدین من خیلی متوجه نشدم و از اون جایی که حوصله ندارن با خنده میگن بیخیال لیلا اصلن تو باغ نیست و منم لبخند میزنم و خودم را تحسین میکنم بابت این تواناییم و میام خونه داخل دفترم رفتار قشنگمو مینویسم و شکرگزاری میکنم بابت تمایل به رشد به یادگیری به عمل کردن
بنا به افراد و شرایط چندین جا گفتم حرفهای شما هم میتونه درست باشه بحث جالبی بود و من یک استادی دارم با نشان آدرس سایت.. اگر واقعن مشتاق یادگیری بیشتر هستین میتونین مراجعه کنین
و میخام اینو بگم که اصلن تمایلی ندارم نصیحت کنم و اون ذوق از بین رفت در کمال آرامش به سر میبرم
اگر موضوعی منو درگیر کنه سریع داخل دفترم مینویسم و به نتیجه میرسم الگوهای تکراری پیدا میشن حل میکنم در شرایط مشابه رفتار درست انجام میدم خیلی رضایت بخشه
استاد واقعن از صمیم قلبم ازتون تشکر میکنم شما در تک تک لحظات زندگیم هستین نعمت سپاس گزاری را شما به زندگی ما هدیه دادی
خدا را شکر بابت این نعمت
امیدوارم هر کجا هستین خداوند حامی و هدایتگرتون باشه
عاشقتونم
به نام خداونده بخشنده مهربان
خدای من هر چه دارم از ان توهست
درود خدا قوت خدمت استاد عزیر و خانوم شایسته مهربان
آیا من می توانم زندگی کسی را تعقیر دهم
خیر . نقطه سر خط
چقدر از اینکه من می توانم زندگی کسی را تعقیر دهم ضربه خوردم
یعنی ی جورای من میخواستم کار خدا رو انجام بدم
چقدر انژری گذاشتم چقدر حال بدی کشیدم چقدر از فرکانس خودم دور شدم
اما اشکالی نداره همین که به این نتیجه رسیدم تو مدار باقی بمانم
من فقط می توانم زندگی خودم را تعقیر بدم
این فایلی که استاد عزیز اماده کردن به من یاد آوری کرد فقط سرم تو کار خودم باشه
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که من را وارد این سایت ارزشمند کرد
که هیچ کجای دنیا پیدا نمیشه کرد
استاد عزیز دوست داشتنی از خدا براتون سلامتی و ارامش ارزومندم
برای دوستان عزیز ارامش سلامتی و ثروت را ارزومندم
سلام و درود
صد در صد با صحبتهای استاد موافقم
چندین صدمرتبه میتونم بگم که اتفاق افتاده که به کسی چیزی رو گوشزد کردم توجهی نکرده ولی همون مطلب رو از کس دیگه ای شنیده و یا حتی بابت شنیدنش حاضر به پرداخت شده و چیزی که برای من تجربه شده اینکه فقط روی خودم کار کنم و انرژی خودمو صرف یادگیری کنم تا اصلاح دیگران