آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 27

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1098 روز

    سلام استاد جان دلم

    وقتی صحبت میکنید من فقط میخندم چرا؟؟؟ چون من دقیقا کلمه به کلمه هرثانیه که صحبت کردین رو چندین ساااااله دارم انجام میدم متاسفانه

    من خیلیییی خودمو درگیر زندگی بقیه کردم از همون اول و رفته رفته ازین وضع خسته شدم

    خیلی وقتاهم فهمیدم و هی به خودم میگفتم دیگعههه مهربونی زیادی نمیکنم

    دیگه نمیخوام مشکلات بقیه رو حل کنم

    دیگه نمیخوام مشکلات فلان دوستمو حل کنم

    وقتی تصمیم میگرفتم اینکارو نکنم یهو از ناکجا اباد یه ادم دیگع میومد تو زندگیم ک میگفتم نه حالا این طرف فرق داره خودمو گول میزدم

    و میگفتم خب اینو باهاش صحبت میکنم و دیگه خودمو درگیر نمیکنم بعد از چندماه به خودم میومدم میدیدم عهههه الهه خانم غرق مشکلات این شخص شد

    جالب اینجاست که اونا اصلا هیچ تغییری نمیکردن و هرروز تو منجلاب بیشتری دست و پا میزدنو و منم بزووور مبخواستم بکشمشون بیرون طوریکه من بارها بخاطر فشار عصبی برای زندگی اونا مریض شدم

    و این زنجیروار ادامه داره و داشت!!!

    جالب تر اینجاست ک حدودا سه ماهیه من تصمیم گرفتم که دیگع اینکارو نکنم و خب برا اینم حس میکنم بع تمرین و تکامل نیاز دارم چون من از بچگیم همینطوری بودم وقتی با قوانین اشنا شدم دیگه خیلیییی بیشتر این مدلی شدم

    و خب هربار شما صحبت میکنید من واقعا خندم

    میگیره سر این فایل شما من کلییی خندیدم و هی بع خودم گفتم عهههه منو میگه استاد عهههه پس همه تو

    این تله میفتن و چه خوب ک استاد زود متوجهش

    شدن و من تو این شیش هفت سالی ک با قانون

    اشنا شدم اینکارو کردم و تااازه دارم اگاه میشم

    این اگاه شدنه هم از بس ضربه خوردم دیگه این دفعه های اخری ضربه های خیلییییی بدی خوردم ینی تو گوشی محکمی خوردم که عامو به خودت بیا

    زندگی من بخدا همینه همش تمرکز میذارم رو مشکلات بقیه و یهو میبینم دررررگیر شدم خیلی درگیر حاشیه ها و مسائل چرتی ک به من مربوط نیست شدم و نتیجش برای من افسردگی هست

    نتیجش برای من نرسیدن هست

    نتیجش برای من از دست دادن زمان وقت ارزشمند خودم هست

    نتیجش برای من فراموش شدن خدا هست

    اینقدر درگیر مشکلات بقیه میشم که یادم از خودم میره که یادم میره من یه راه و هدفی دارم

    و قطعا علت اینکه مسیرم خیلی طولانی شده

    این هست ک تمام تمرکزم روی مشکلات بقیه هست

    و این بقیه حدود شیش هفت نفر دوستای خیلیییی نزدیک زندگیم بودن ک هرررروز میدیدمشون و یجورایی شبانه روز باهم بودیم و اگه کنارهم نبودیم مثلا حدودا دوسه ساعت در عوضش با چت و پیام و تماس در ارتباط بودیم

    این شد که پشت سرم حرف زدن

    این شد که من خیلی آسیب ها از همونا خوردم

    خیلی رفتارای بد بامن داشتن و من بعد از دیدن این چیزا تصمیم به جدایی کامل و قطع رابطه دائمی کردم

    استاد شما درست میفرمایید من تک به تک حرفاتون رو

    با گوشت و استخون درکش میکنم و امیدوارم که بتونم دیگه تا ابد و همیشه خودمو درگیر مسائل و مشکلات بقیه نکنم

    راستی زمانیکه شما وقت میذارید مشکلات بقیه رو گوش بدید یهو مثل الان من به خودتون میایید میبینید هرروز درحال گله و شکایت از زندگی خودتون برای دیگران هستید و این یعنی فاجعه…

    تمرینی ک این روزا میکنم چون من ارایشگرم و مشتری و دوستای زیادی دارم و وقتی بمن میرسن شروع میکنن ناله کردن از زندگیشون به خودم گفتم هرکسی تا شروع کرد بگم خدا بزرگه درست میشه و بحثو سریع عوض کنم…

    استاد عزیزم قربونت برم خیلیییییی دوست دارم خداروشکر بابت وجود شما و مریم عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    نازیلا محجوب گفته:
    مدت عضویت: 469 روز

    سلام و درود به استادِ نازنین و دوستانِ محترمِ این سایتِ بهشتی !

    صبحِ پاییزی همگی بخیر و عافیت!

    شروع صبح به شنیدن این فایل ارزشمند کردم و متوجه شدم آره منم خیلی جاها به یک دوستم که در وضعیتِ بد با شوهرش قرار داشت از وقتُ زمانم زدم تا بلکه آرومش کنم تا بلکه به راه درست که پیدا کرده بودمش از گفتار شما سوقش بدم.

    اون موقع ها مفهوم شرک دقیق بلد نبودم

    که مگه من مسئول هدایت اون آدمم؟

    چرا باید من مسئولِ حالِ خوب اون میبودم؟

    طبقِ گفته‌ی شما، من ساعت‌ها باهاش در مورد قوانین صحبت میکردم یا سعی میکردم حالشُ خوب کنم فایل‌های رایگان شمارو بهش میدادم بشنوه . بعد یک مدت بازم میومد سرنقطه اول

    حرفشم این بود من یک مدت روی خودم کار کردم شوهرم نمیذاره حرفای اون، کارای اون، کنایه و زخم‌های اون منو دوباره ضعیف کرد.

    وقتی یک دوستت دارم ازش میشنید رامش میشد و باز سیلی جهانُ ک میخورد بازم من یادش میومدم.

    کار به جایی رسیده بود ساعتها گپ میزدیم

    ولی اگه من یک روزایی خواستم حرف بزنم باهاش، هر زنگی ک بهش میومد تماس منو قطع میکرد از اونا را جواب میداد. یکبارم نه بار بار، ینی من بی‌نهایت متنفرم کسی تماس منو قطع کنه تماس کس دیگه‌ایی را جواب بده، حال یکبار گپی نیست ولی وقتی تکرار بشه میشه احساس بی ارزشی که این آدم که همیشه هست بیا روش قطع کنم اون تماس مهمتره تا این

    کلا باورهاش درمورد مردها مرا شوکه کرده بود. که ینی مردها همینقدر فلان فلان شده ان در روابط جنسی که اتفاقا یک سوال هم در عقل کل درین مورد پرسیدم.

    من هرچه باور خوب در مورد آقایان داشتم اون نقطه عکس من بود.

    اگه یک رابطه یا صحبتی از آقایان میکردم اون باورهای مخربش در مورد مردها را بمن چنان میگفت که گاهی میگفتم شکرخدایا ک من عروسی نکردم.

    هم کلاسی دوره مدرسه من بود.

    واقعن دوست زیادی ندارم و ایشون همیشه با وجود دوری ازمن در هرکشوری ک بودن منو فراموش نکرده بودن

    اما این آخرا دیگه واقعن منِ درونم از صحبت از فهماندن ایشون عاجز شد

    دیگه نمیخواستم تماس بگیره

    و خدا راشکر هدایت شدم که دیگه تماس ایشون نمیاد

    ک زنگ هم بزنه من میگم که دیگه در پیام حال همدیگرو جویا بشیم بهتره

    چون من زمانم دیگه برام مهمه، نمیخوام هر چه پنبه کردم با صحبت و گاهی به غیبت بکشه، رشته بشه.

    با نهایت احترام میگم دیگه تماس نگیره و پیام بده هرز گاهی بهتره.

    این کارو در مورد یک دوستم هم انجام دادم که بشدت تحت تاثیر سلطنت زن‌های برادرش و ظلمی ک بالای این دو خواهر میشه هم کردم.

    هربار صحبت به این موارد میرسید میگفتم این کارو کن نه نمیشه مادرم اینجور،مادرم اونجور،برادرم اینطور،اون طور

    یکروز گفتم ول کن نازیلا!

    میخواهد دختر باخدا باقرآن باشه ک باشه، قرار نیست من وقتم به خاطر فهماندن به اون هدر بدم.

    به گفته شما مسکن شدم برا این دو دوستم.

    و اتفاقا من میخواستم باهاشون صحبت کنم اصلا حضور نداشتن

    اینکه گفتین نباید بخود غره بگیریم و فک کنیم ما سبب تغییر و تحول زندگی فردی میشیم که این خوده شرکه خیلی بهم کمک کرد که بیشتر بیشتر متوجه این موضوع باشم و سعی کنم بخودم غره نگیرم گاهی و هرکس هر طور زندگی‌ایی ک داره هرگز در مورد قوانین یا حال خوب باهاشون صحبت نکنم ابدا .

    خیلی سپاس استاد جان که این فایل گذاشتین تا بیشتر سعی کنیم شرک در وجود خود پیدا کنیم و نخواهیم زندگی کسی رو تغییر بدیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    حلیمه بیگلری گفته:
    مدت عضویت: 507 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    خدا میدونه چقدر خوشحال شدم با دیدن این فایل

    چون دیروز از خداوند نشانه خواستم و اومدم سایت شما و داشتم میرفتم دنبال ” نشانه امروز من ” که خدا بهم گفت برو ببین استاد فایل جدید گذاشته

    اومدم دیدم که شما دقیقا همون سوالی که من در ذهنم بود رو فایل گذاشتید

    استاد من چند تا دوره های شما رو به لطف خدا خریدم و الحمدالله کلی تغییرات مالی و معنوی خوبی بدست آوردم

    تا اینکه برای چالشی که برای زندگی فرزندم بوجود آمده ، وقتی اون از من راهنمایی میخاست یا من میخاستم بگم چکار کنه، کم میاوردم نمیدونستم و دائم حرفهای شما رو که از آموزشهای شما یاد گرفتم بهش میگفتم اون هم خودش خداروشکر مدتی است وارد سایت شما شده و خداروشکر گوش میده به فایلهاتون

    من همیشه به فرزندم میگفتم که من هیچ قدرتی ندارم از خدا کمک بخاه

    استاد یعنی با دیدن این فایل حجت بر من تمام شد

    خدارو هزاران بار متشکرم

    و هزاران بار از شما و خانم شایسته عزیز متشکرم

    من دیروز فایل رو دیدم و دوباره امروز اومدم نظرهای دوستان عزیزم رو بخونم

    خداروشکر میکنم برای حضور استاد عزیزم در زندگیم

    شاد و سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    مریم صادقی گفته:
    مدت عضویت: 3912 روز

    سلام خدمت دوستان.

    خدا خیر جزیل بهتون بده استاد عزیز.

    به شخصه هربار که ساکت و آروم روی خودم کار کردم زندگیم بهتر شده و هربار خواستم به دیگران کمک کنم بی فایده بوده و از مسیر خودسازی دور شدم . چه بسا در عوض کمکم توهین شنیدم که خوب کاملا قابله درک هست با توجه به حرف های استاد. چون اون طرف اصلا تو یه مداره دیگه ای بوده و حرف های منو یا اصلا متوجه نمی شه یا اشتباه برداشت می کنه. واقعا اینکه فک کنیم وظیفه ام هست که به فلانی کمک کنم اتلاف وقت محض هست . امیدوارم خودم هم یادم بمونه . و این حرف استاد که همه به یه اندازه به خداوند دسترسی دارند و این حرفشون که هرکسی تو هرموقعیت و جایگاهی هست همون جایی هست که باید باشه، خیلی کمک کننده است .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سهیلا مسلمی گفته:
    مدت عضویت: 1392 روز

    سلام استاد .عباس منش

    سلام مریم گلی شایسته

    ممنونم بابت فایلی ک واسه من گذاشتید

    ممنونم ازت پروردگار مهربانم ک اینهمه هوای منو داری

    مرسی خدا ک هر روز ک میگذره میبینم چقد دوسم داری

    خدایا مرسی ازت ک هرچی بیشتر میرم جلو تو داری هلم میدی ک بیشتر برسم بخواسته هام

    دقیقا وقتی جواب گرفتم ک سوال کردم

    اذیت شدم و حس کردم چقد واقعا تهنام گذاشتی و بیپناهم

    خداجونم چطوری ازت تشکرکنم ک قلبمو ارم کردی

    دقیقا متوجه شدم بخاطر گرفتن تایید بخاطر دیده شدن

    بخاطر کمبود عزت نفسم من لطف کردم

    کمکهام خورده شیشه داشته در عوض لطف کمک کردم

    در عوض ی پله ارتقاع موقعیت بگیرم لطف کردم

    در حضور پروردگار ودر کلاس درس پروردگارا تعهد میدم اگر برای دلم هس ذره ای کمک نکنم

    و زمانی ک اماده شدم و فقط برای تو بود قدم برمیدارم

    خدایا من تعهد میدم

    وارت میخام کمکم کنی تا تمام کمکهام خالص برای تو .و زمانی ببخشم ک کلن فراموش کنم

    چون هر کمک من پرونده محکم و مهرو موم شده باقی و ابدی در ذهنم هست و من این پروندها رو میسوزونم و قلب بظاهر ازرده شدم رو بهش میگم پاشو سهیل خانوم .اینجا بیهوده تلاش کردی راه اشتباه پاشو پاشو

    بیا جاده اصلی و کار درست اونجوری ک باید انجام بده .اول از همه روح نازنینم ازرده نشع دوم منتی سر مخلوقات و فرزندان خدا نداشته باش

    من خدا نیستم قرار نیس خدایی کنم

    اخی چقد خوب شد

    مرسی خدا جونم

    ماچ بکله ت خدا

    مرسی هوامو داری

    مرسی ازت استادم بابت کلام نافذت

    وقتی میگ ابرو باد و مه و خورشید وفلک درکارند تا سهیل بانو بزرگ بشه اینجاس

    خدا بوووووووووووووووس منو بپذیر

    و من اماده پذیرش اگاهی هستم

    شکرت ک من هم اماده پذیرش هستم

    ربجهان تویی عالم تویی .بصیر تویی سمیع تویی

    میپذیرم و اطاعت میکنم

    مچکرم شاگردان زرنگ پروردگار استاد بزرگوارو بانوی شایسته

    شکرت خدا ک بهترین فرزندانت روبه من معرفی کردی

    چی بهتراز این ک بهترینی

    شکرررررررررررررررت

    جوابتو گرفتم و برو بعدی ک میپذیرم

    ماچ بهت خداااااااا

    ماچ بشما اساتید بزرگوارم .عمرتون جاوید .

    ببینمتون از نزدیک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    لیلا جلوداری گفته:
    مدت عضویت: 2587 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به اساتید عزیزم مریم بانو و استاد

    خدا را شکر می‌کنم که از طریق اشاره مریم بانو و کلام و پذیرش استاد فایل بسیار پرمحتوا و لازمی پر شد و در دسترس همه ما قرار گرفت

    آیا من می‌توانم زندگی دیگران را تغییر بدهم

    سوالی که قطعاً پاسخ آن بر اساس قوانین کیهانی و بدون تغییر خداوند کلمه

    نه و هرگز مناسب‌ترین کلمه می‌باشد

    و جهلی که من هم سالیان سال داشتم و حتی الان هم با وجود اینکه می‌دانم نمی‌توانم به هیچ عنوان زندگی دیگران را تغییر دهم باز هم فراموش می‌کنم و دلسوزی می‌کنم که البته خدا را شکر خیلی زود متوجه این اشتباه و جهل خود می‌شوم و دیگه ادامه نمی‌دم

    همونطوری که تا الان آموختم وقتی بخواهیم با دلسوزی زندگی دیگران را تغییر بدیم یعنی این فکر را داریم که من به جای خداوند می‌خوام به اون شخص کمک کنم و خدا که حواسش نیست یا سرش شلوغ هست نمی‌تونه به همه حواسش باشه و هدایتشون کنه بنابراین من که این موضوع را فهمیدم وظیفه‌ام هست که به اون شخص بگم و هدایتش کنم و کمکش کنم یعنی شرک در واقع دارم

    این باور اشتباه که از گذشتگان و از فرهنگ و از مذهب به ما رسیده همیشه این رو میگه که کسی از بیرون باید بیاد و زندگی ما رو تغییر بده و کمکمون کنه و قدرت را از خداوند می گیره و می خواد بده دست دیگران حتی به بهانه کمک کردن

    و همچنین این طرز تفکر اشتباه که دلسوزی برای دیگران ثواب داره و خدا دوست داره که برای دیگران دلسوزی کنیم و این شعر معروف کاملا مغایر با قوانین کیهانی بوده که

    تو که از محنت دیگران بی‌غمی نشاید که نامت نهند آدمی

    در صورتی که به قول استاد من اگر از محنت دیگران با غم باشم چه کمکی می‌تونم به بقیه بکنم جز اینکه با غم بودن من غم ناراحتی و آزارهای بیشتری را برای خودم میاره

    من خودم چون این موضوع پاشنه آشیلم بوده همیشه و دارم روش کار می‌کنم سعی کردم این جمله رو در ذهنم ثبت کنم که دلسوزی کردن مساوی است با خودسوزی کردن

    و من با دلسوزی برای دیگران در واقع دارم خودم رو در آتش غم ناراحتی و عذاب‌های ناشی از این احساس گناه و قربانی بودن زنده زنده می سوزانم

    و این باور نیز به من کمک می‌کنه که همه افراد همه انسان‌ها همه آدم‌ها به یک اندازه به خداوند نزدیک هستند و به یک اندازه دارند هر لحظه هدایت‌های خداوند را دریافت کنند و خیلی سریع‌تر از هزاران ساعت وقتی که من بخوام برای هدایتشون بگذارم می‌تونن با درخواست از خداوند مدارشون رو تغییر بدن و خودشون رو نجات بدن از گمراهی و از مسیر اشتباهی که خودشون با باورها و افکارشون خلق کرده‌اند

    یعنی من به این نتیجه رسیدم که تغییر شرایط برای هر فردی باید طوری باشه که از درون به وضوح برسه اون آدم و نصیحت و پند و اندرز هیچ گونه تاثیری روی اون آدم نداره و این تنها و تنها از عهده خود خداوند بر میاد که برای اون شخصی که درخواست هدایت را با احساسش به جهان فرستاده انجام بده ، همونطوری که برای من انجام داد و تنها زمانی که خودم ازش خواستم و برام افکار و احساسات و نتایجی که اون افکار و احساسات برام ایجاد کرده بود واضح شد و خودم تونستم مشاهده‌شون کنم و آگاه شدم بهشون خیلی سریع و معجزه آسا توسط خود خداوند شرایط برایم تغییر کرد شرایطی که هیچ راهی با ذهن محدود خودم نمی‌تونستم براش پیدا کنم

    ماه‌ها بود که برادر و خواهرم و همه افرادی که می‌خواستند به من کمک کنند با من صحبت می‌کردند و تلاش می‌کردند که مسیر درست را به من بگن و من رو آگاه کنند ولی این تجربه خودم هست که میگم

    من به هیچ عنوان متوجه صحبت‌های اون‌ها نمی‌شدم و انگار نمی‌شنیدم و نمی‌تونستم حرف‌های اون‌ها رو قبول کنم فکر می‌کردم که مسیرم درست هست و اون‌ها متوجه نمی‌شن

    تا اینکه خداوند از طریق یک جمله من رو هدایت کرد

    زمانی که نوشتم که چه باورهایی نسبت به خداوند دارم

    وقتی جواب‌هایی که به این سوال دادم را مشاهده کردم انگار که از یک برنامه نرم‌افزاری که همون باورهای شرک آلودم بود بیرون اومده بودم و داشتم خودم رو و رفتارهام رو مشاهده می‌کردم و باورم نمی‌شد که اون شخص خود من بودم

    همین یک لحظه آگاهی راهها را از بی‌نهایت طریق برام باز کرد و حضور نیرویی به نام خداوند را در زندگیم احساس کردم که بدون درنگ خودش همه کارها رو برام انجام داد و در یک روز مدار من تغییر کرد و بهتر و بهتر و بهتر شد تا الان الهی شکر

    یعنی به چیزهایی آگاه شدم که اگر همه مردم جهان باهم به من می گفتن و فریاد می زدند به خود خداوند قسم نمی تونستم قبول کنم و باور کنم و متوجه واقعیت حقیقی بشم تا زمانی که زمانش بود

    یعنی انگار اون جهان خود خداوند بود که منتظر بود تا من خودم متوجه بشم که دارم واقعا چه مسیری را میرم و بعد که آگاه شدم و اون مسیر را واقعا نمی خواستم سریع دست به کار شد و دستانم را گرفت و از اعماق تاریکیهایی که خودم خلقشون کرده بودم بی سر و صدا

    تاکید میکنم بی سر و صدا نجاتم داد

    هزاران مرتبه سپاسگزارم از خداوند حتی اگه یادم بره شکر کنم

    از خود خداوند می‌خوام که هدایتم کنه که بتونم بر اساس قوانین حرکت کنم فکر کنم و عمل کنم تا به فکر خداوند نزدیک و نزدیک‌تر بشم

    از دید فرکانسی هم که همه انسان‌ها آینه وجودی خود ما هستند بنابراین برای تغییر هر کسی در بیرون منطقی این هست که خودمون رو تغییر بدیم اینطوری جهان اطراف ما هم تغییر می‌کنه آدم‌های اطراف ما هم خودشون تغییر می‌کنند

    یکی از نشتیهای انرژی که ما آدمها داریم همون احساس دلسوزی کردن و خدا شدن برای دیگران هست که به شدت انرژیمون را می گیره و احساس می کنی خسته و ناتوان شدی چون داریم انرژی حیاتیمون را صرف پوشاندن احساس گناهمون می کنیم و الکی هدرش میدیم

    معجزه‌ای که در دوره احساس لیاقت درک کردم این بود که وقتی تمرکزم رو روی بهبود احساس لیاقت درونی خودم گذاشتم ودیگه سعی کردم کاری به کسی نداشته باشم و نخوام ناجی اونها باشم مشاهده کردم که افرادی که با من در ارتباط بودند و من همیشه نگرانشون بودم و فکر می‌کردم که من باید بهشون کمک کنم تا بتونن زندگیشون رو تغییر بدن و در موردشون همیشه احساس گناه می‌کردم دیدم که خیلی راحت دارن با من پیشرفت می‌کنن و در حالیکه من از درون داشتم احساس لیاقت بیشتری می‌کردم ولی چون اون‌ها بخشی از جهان اطراف من بودند به راحتی شرایط اون‌ها هم بهتر و بهتر و بهتر شد بدون اینکه بخوام ن شرایط اون‌ها را بهتر کنم و این یک قانونی هست که دارم درکش می‌کنم که فقط و فقط و فقط روی خودم کار کنم اینطوری در واقع دارم به جهان خودم هم کمک می‌کنم چون کسی بیرون از ما نیست و همه اینه درون خودمون هستند

    خدایا شکرت و سپاسگزارم و ممنون میشم که این قوانین که دارم درکش می‌کنم را بیشتر و بیشتر بتونم در موردشون بدونم و عمل کنم و نتیجه بگیرم انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    سما گفته:
    مدت عضویت: 471 روز

    سلام و درود فراوان بر استاد جان و مریم جان و هم فرکانسی های ارزشمند

    خداوند هر لحظه ما رو هدایت می‌کند

    از اول آبان تصمیم گرفتم که متعهد رو خودم کار کنم و بعد از خواندن کتاب معجزه شکرگذاری ،شکر گذاری رو یاد گرفته بودم کنار خونمون یه باغ هست هر روز میرم اونجا تا خداوند رو بهتر درک کنم و شکر گذاری عمیق‌تری داشته باشم اولین روزی که متعهد شدم روی خودم کار کنم با خداوند عهد کردم که بین خودم و او کسی رو قرار ندم و درباره ی آگاهی ها با کسی صحبت نکنم حتی خواهرم که هر دو در یک مسیر هستیم و با هم روی خودمون کار میکنیم. هر روز با خودم و خدای خودم تجدید عهد میکردم تکرار میکردم که تنها راه خوشبختی و رضایت و تجربه احساس خوب صلاه و توجه به خداوند هست

    آذر ماه فراموش کردم که هر روز یاد آوری کنم و تجدید عهد کنم و تکرار کنم که هیچ کس رو بین خودم و خداوند- در افکارم -قرار ندهم همین باعث شد من دوباره به تنظیمات قبل برگردم و خودم رو منجی بقیه تصور کنم .در زمان پیاده روی که قانون رو مرور میکردم خودم رو تصور میکنم که برای اقوام در حال توضیح قوانین هستم و از توضیحات خودم بسیار خوش حال و راضی بودم با این که خودم میدونستم که کارم اشتباهه و به خودم میگفتم باز رفت بالا منبر یا سرمو تکون می دادم که افکارم پراکنده بشه ولی به قدری توجه دیگران برام لذتبخش بود قوانین بدون نقص هستند که نمی‌تونستم دست از این افکار بردارم امروز هدایت شدم به این فایل و متوجه شدم چقدر انرژی که با آگاهی های استاد و شکر گذاری به دست آورده بودم به راحتی هدر دادم و چقدر از زمانی که می‌تونستم به رویا هام فکر کنم رو هدر دادم من منجی بودن رو تکرار میکنم تا زمانی که برام شیرینه اگر بدونم چه طوری داره ظرفم رو سوراخ می‌کنه و وقتی میبینم داره منو از رویا هام دور می‌کنه دیگه برام تلخ میشه من زمانی شروع کردم به توضیح آگاهی ها برای دیگران که عهد خودم با خداوند رو هر روز تکرار نکردم و ذهنم رو با آدمهای دیگه پر کردم چقدر راهت از مسیر دور میشیم و چه زیبا خداوند هدایت میکند هر لحظه از هزاران طریق

    خداوندا صد هزار بار شکرت چه طور میتوانم شکر گذارت باشم

    شاید هدایت من به خاطر سوره حمد هست که

    هر روز تکرار میکنم هر روز گفتم. اهدنا الصراط المستقیم

    اجابت کرد دعای اجابت کننده را زمانی که آگاه نبودم

    استاد جان هزاران هزار بار شکر که کلام خداوند را جاری میسازی سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    محسن جاویدتجریشی گفته:
    مدت عضویت: 2151 روز

    سلام و عرض ادب

    چقدر کامنت های دوستان زیبا و آموزنده ست.. باید روزانه چندتا بخونم.. چون دقیقا این مشکل سالهای من بوده و تجربیات دوستان خیلی بهم آموزش های خوبی میده..

    اما دلم نیامد خودم هم رد پا نذارم برای خودم.. یادم باشه و بیام مجدد کامنت خودم ببینم و پیشرفتم رو متوجه بشم..

    این روز ها چند ماهی هست که از تغییر دیگران دست کشیدم اما گاهی مثل همین دیروز کمی از دستم در میره و میخوام به پدر و مادرم کمک کنم تا قوانین رو بفهمند و همین تلاش کم و گاهانه هم موجب میشه من انرژی زیادی از دست بدم..

    از طرفی مشتریانی دارم که اگر قوانین رو عمل کنند اوضاع بهتری خواهند داشت و برای اونها هم توصیه هایی می کنم که بازهم انرژی بیشتری از من حیف میشود.. سوال مهمی که باید از خودم بپرسم اینه که آیا خودم کامل اینهایی که میگم رو رعایت میکنم؟ باید بهش بیشتر فکر کنم..

    حتی ایده رسید که هرچی توصیه به دیگران دارم رو به خودم بگم با صدای بلند.. استاد همیشه گفتند در فایل های دیگر که با خودتون صحبت کنید.. اما کمتر شده این کار رو در عمل انجام بدم.. حتما در برنامه ام میذارم از امروز 5 دقیقه با صدای بلند همونجور که دیگران رو قبلا هدایت میکردم، حالا خودم رو با عشق نصیحت کنم و قوانین رو به یاد خودم بیارم..

    ممنون از استاد عزیزم و خانم شایسته که به بهترین زمان ممکن این فایل را گذاشتند

    واقعا خدایا شکرت که من امروز صبح ازت هدایت خواستم که فلانی و فلانی رو چطور با چه ادبیاتی آگاه شون کنم و تو به این سرعت پاسخ دادی که باید رهاشون کنم و به من ربطی نداره.. مگه من چه قدرتی دارم؟ تا وقتی قدرت مطلق تویی ما چه کاره ایم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    ســــــمـــــیـــه گفته:
    مدت عضویت: 1467 روز

    به نام الله یکتا

    ««خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم »»

    ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده

    در شب ظلمانی ام ،ماه نشانم بده

    یوسف مصری زچاه گشت چنان پادشاه

    گر که طریق این بود، راه نشانم بده

    چند روزه که این بیت شعر همراه من شده و آگاهانه و نا آگاهانه در طی روز هی تکرارش میکنم .

    که خدای خوبم

    تویی که من و آوردی تا اینجا ،راه رو نشونم بده .

    خسته ام

    از این که دیگه بخوام تو زندگیم نقش یه زن قدرتمند رو اجرا کنم و تمام بار دیگران رو به دوش بکشم و بخوام تمام تلاشم رو بکنم تا اونها درست زندگی کنند .

    در صورتی که نمی‌خوان!!!!

    چقدر این روزها از مسیر توحید ،از مسیر خودشناسی دور شدم .

    با این که هزاران بار از استاد شنیدم که ما هیچ توانایی در تغییر دیگران نداریم

    هر کسی هر جایی هست جای درستش هست

    ولی من به عنوان یه مادر همیشه خواستم خدایی کنم برای فرزندانم ،

    برای خانواده ام

    برای همسرم ،

    ولی متوجه شدم که چقدر ابن کارم تو این روزها ،باعث شد که خودم رو ،مسیرم رو ،

    گم کنم .

    و به نوعی من رو با خودشون کشیدن پایین

    غافل از ذره ایی، تغییر ،

    چقدر با مشاوره دادنم به نزدیکانم ،خودم رو از مسیر

    قشنگی که داشتم قدم به قدم ،پیشرفت میکردم . دور و دور و دورتر کردم .

    منی که مدام مشغول شکر گزاری و حال خوب بودم . و تمام وقتم غرق در عشق بازی با خدای خودم بودم .

    چنان افت انرژی و حال خوب پیدا کردم ،که کلی از مسیر دور شدم .

    یه چیزی رو امروز تو کامنت یکی از بچه ها متوجه شدم که وجودم رو لرزوند که اشکم رو در آورد .

    این که از زمانی که وارد سایت شدم و دارم روی خودم کار میکنم ،و به اندازه ای که روی خودم کار کردم و توجه ام رو تا حدودی روی خودم و حال خوب و شکر گزاری قرار دادم ،

    چقدر نتیجه گرفتم .

    ولییییببی

    فکر میکردم همین کافیه که اعراض کنم از ناخواسته ،ها و تمام توانم رو برای تغییر خودم بزارم ،

    ولی این شده بود برای من فرار از حل مسئله!!!

    یه توجیه اشتباه

    که من که دارم روی خودم کار میکنم و وقتی به ثبات فرکانسی برسم ،جهان خودش کارها رو برام درست می‌کنه .

    ولی به قول استاد

    ایمانی که عمل نیاورد ،حرف مفت هست

    من همون آدمی هستم که خیلی قشنگ بقیه رو نصیحت میکنم . ولی تو زندگی خودم اندر خم یه کوچه ام .

    نمیتونم برم تو دل ترسم و این زندگی بیست ساله رو رها کنم

    خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم . من رو به راه راست هدایت کن ،راه کسانی که به انهانعمت و ثروت و برکت دادی

    خدایا کمک کن ،دستم و بگیر و بهم قدرت بده تا حرکت کنم ،

    خدا یا،هدایتم کن قدم به قدم ،

    مسیر و برام مشخص کن .

    خدایا ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    محمدرضا ومرضیه گفته:
    مدت عضویت: 391 روز

    سلام خدمت همگی

    چقدر من امروز بااین فایل خندیدم ینی می‌خوام بگم چقدر افکارمون تباهه،استاد من رشته م روانشناسیه از سال سوم دبیرستان علاقه مند شدم به این رشته اونم به خاطر داستان هایی که در مورد تشخیص روان درمانگرها میگفتن بیشتر مشتاق این رشته میشدم و مدام این اتفاقات رو می‌خوندم زد و من دانشگاه روانشناسی قبول شدم و ملتی که ریختن سرم و در مورد مشکلاتشون صحبت میکردن و من علامه دهر بودم دیگه مینشستم رو‌منبر الان نگو کی بگو الان وقت بذار و…

    گذشت و حتی بعد ازدواجم خانواده شوهرم دور و نزدیک منو گیر میاوردن و درددل میکردن و من راهکار میدادم و باعث افتخار شوهرم شده بودمخخخخخخخخخخخخخ وااای خدا

    هی آزمون استخدامی شرکت میکردم که برم مشاور شم شوهرم میگف خودتو حروم نکن تو استعداد داری برای مشاوره خودمم دیگه خیلی باورم شده بود و‌خودمو قبول داشتم اقوام که بهم زنگ میزدن بعدش احساس آرامش میکردن و من احساس رضایت تازه بعدش پیگیر هم بودم ببینم حالش بهتره یا نه

    شما ببینین از زابل به من زنگ میزدن حالا من کجام استان خراسان جنوبی

    ینی الان که من فایلو گوش کردم فهمیدم اووووووو

    واویلا من چقدر هنرمندم

    ممنونم استاد که آنقدر خوب دارین مارو روشن میکنین به همه چی خیلی عالی بود شما استاد بهترینین ولی من امروز خیلی به خودِ طفلکیم خندیدم خخخخخخخخخخ

    بهش گفتم عشقم بشین همون کار که داری روش کار می‌کنی و دنبال کن و افکار بیهوده که من مشاور خوبی هستم و منتظر فرصت شغلی برای این کار هستم رو بریز دور

    آفرین دختر گلم

    برقرار باشید استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: