آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 42 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-07 20:50:572024-12-10 22:32:30آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام حضور استاد عزیزم مریم بانو و دوستان همیشه همواره امیداورام هرجا هستین شاد سلامت تن درست باشین
چقدر این فایل آگاهی دهند بود
با هر جمله چقدر منو بیدار تر کرد چقدر منو یاد گذشته ها و رفتار هام قبلم مینداخت
چقدر در مورد من صادق بود در این مورد که خودم موضف در تعقییر و حل کننده زندگی بقیع میدونستم
چه کد های که برام باز نشد
خدایا شکرت استاد ممنونم
واقعا ما هیچ قدرتی در تعقییر زندگی بقیه نداریم اگر نخوان و اگر آماده نباشن
چقدر من لطمه این ماجرا هارو خوردم چقدر من وقت گذاشتم انرژیم تلف شد از خودم از زندگیم از وقتم گذشتم
چقدر انرژیم به اشتباه رفت سر این باور که انسان مومن انسانی که نیاز دیگران روبه نیاز خودش ترجیح بده خودش وقف دیگران کنه از جون مال زندگیش مایع بزاره
چقدر من بخاطر تعریف و تمجید بقیه و خلأهای دورنیه خودم،
دست به کار شدم برای حل مسأله بقیه و کمک بهشون تا بتونم هم کاری کرده باشم هم جایگاهی پیدا کنم هم خلا درونیم پر بشه
استاد من متوجه شدم که وقتی از درون خلا باشه تو بیشتر گم راه میشیم مثل یه معتاد که بخاطر رسیدن به مواد دست به هر کاری میزنه تا به مواد برسه انسان داری خلا همون جور برخورد میکنه فقط دنبال بر طرف کردن نیازشه
بدونه فکر کردن و در نظر گرفتن این موضوع که آیا نیاز من این جا ورد کنم حرفی بزنم یا اقدامی بکنم،
اینجا فقط خلا هستش که بزرگ نمایی میکنه
و انسانی که داری این خلاِ باشه وردمیکنه به اون جریان صرف پر کردن خلا در کنارش کاری هم کرده باشه که نیت از اول مشخصه نیاز خودش همون خلا
یه مثلی دیگه که زیاده اینه که ینفری معتاد پای بساطه باشه در حال مصرف
یه دوستی هم پیشش باشه که حالا یه مشکلی داره یا ناراحت یا دندونش درد میکنه خلاصه یه موضوعی ناراحت کننده داره
طرف معتاد برای کمک بهش هی بهش میگه بیا په پوک بکشه بهتر میشه حالت خوب میشی بهترت میکنه
طرف هم اگر عاقل بر کار نباشه جواب مثبت میده و در ظاهر خوبش هم میکنه اما برای چند ساعت اما اصل ما جار که همون ناراحتی هستش سر جاشه اما در باطن گرفتاری و اعتیادِ طرف بخاطر حال خوب لحظهای خودش در لذتی اشتباه گرفتار میشه و اصل ماجرا که حل نمیشه
من بشخصه به این پی بردم که ما وقتی نیازی باشه خلای باشه ما جنه های دیگه ماجرارو نمیبینم ما فقط تمرکزمون روی پر کردن خلا هستش حالا به هر طریقی
استاد ممنونم فایلتون عالی و چقدر به موقع بود
ممنونم خدای من
ممنونم دوستان
ممنونم استاد عزیزم
پایدار باشین
به نام خدا
سلام استاد عزیز و مریم جان
چقدر ایننکته قابل تفکر هست که اول من باید آماده باشم تا بتونم افراد مناسب رو جذب کنم
و اینکه همه چیز به درون من بستگی داره و به طرز تفکر من
اینکه من نخوام نقش خداوند رو برای کسی بازی کنم حتی فرزندم حتی همسرم حتی پدر یا مادرم و باید اینو لحظه به لحظه توی افکارم تزریق کنم
من زمانی آماده میشم که روی خودم کار کنم زمانی که بتونم در صراط مستقیم باشم و یکسره در حال تمرین باشم من باید مدارم رو بالا بیارم
و اینکه واقعا چقدر باید شکرگزاری کنم که در مدار شنیدن این نکته ها بودم و هستم
اندازه نداره این شکرگزاری برای بودن در کنار شما در مدار صحیح زندگی
استاد واقعا اومدن تو این سایت خود معجزه است واقعا خوندن این کامنت ها معجزه هست نوشتن و تایپ کردن اینجا معجزه است و تا فردی آماده نباشه نمیتونه بیاد اینجا چیزی تایپ کنه الان حدود 5 سال هست که شما رو میشناسم اما تازه استاد چند وقتی من کامنت میذارم و کامنت ها رو میخونم و خدا میدونه پیش رفت های الانم از نظر روحی و جسمی و معنوی و مادی قابل مقایسه با سالهای اول نیس و من با همین فایلهای دانلودی هم هر لحظه تغییر مدار و فرکانس رو درونم میبینم اینکه همه چیز به زیبایی اطرافم داره اتفاق میفته
خدایا شکرت که تو این مسیرم
خدایا شکرت که تونستم مجدد این فایل رو گوش کنم و نکته هایی در مورد خودم بنویسم
خدایا شکرت برای تک تک آگاهی های این فایل ناب
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز، مریم جان و دوستان خوبم
اول از همه، خیلی خوشحالم بابت این فایل های جدیدی که روی سایت قرار میگیره و در اولین فرصت گوششون میکنم و عمیقا بخاطرشون سپاسگزارم
و نکته اینجاست که هر کدوم چقدرررر تاثیرگزارن و تمام آگاهی هارو یک دور برام مرور میکنن
در مورد آگاهی های این فایل:
استاد به قول شما، هممون یک نفر از این افرادی که برای هر مسئله ای کلی نصیحت قشنگ دارن ولی خودشون حتی به یکیش هم عمل نمیکنن داریم؛ و منه قدیم تنها کاری که در برابر این فرد میکرد حرص خوردن بود، که چرا تو حرفایی میزنی که خودت عمل نمیکنی و…
ولی الان میدونم که چقدر قشنگ میشه از این فرصت استفاده کرد برای ساختن اهرم رنج لذت
به این شکل که بگی ببین فردی که فقط حرف میزنه و عمل نمیکنه چقدر بی فایدست، چقدر کوچیکه، پس حداقل تو اینجور نباش
تو اجازه بده نتایج اعمالت صحبت کنن و هیچ کس رو نصیحت نکن.
مسئله دیگه، اینه که من تا چند سال پیش که کوچیک تر بودم،هر موقع که کسی جدی ازم میپرسید در آینده میخوای چجور آدمی بشی، چکاره بشی، یا خودم با خودم فکر میکردم به این موضوع؛
جوابم این بود که دقیقا نمیدونم چه شغلی رو میخوام، ولی مطمئنم که میخوام از لحاظ مالی به شرایطی رسیده باشم که به همه کمک کنم؛ خانوادم، دوستام، مردم فقیر
همیشه تو ذهنم بود که مثل آدمای خَیِر توی فیلما، من اون آدمی باشم که هر کی تو شهر به مشکل میخوره بیاد سراغ من و من هر جور شده کارشو راه میندازم
هی با خودم تجسم میکردم که هر ماه کلی پول میدم به آدمای فقیر و حتی اگر شد واسشون کارآفرینی میکنم
نکته ای که بود، این بود که چون با این پاسخ کلی تایید و تحسین دیگران رو کسب میکردم، خودم هم بیشتر باورم میشد که من باید همچین سرنوشتی داشته باشم
اولین بار موضوعی که تو این فایل توضیح دادید رو استاد، من توی جلسه 8 عزت نفس ازتون شنیدم و اون زمان یادمه خیلییییییی مقاومت داشتم
با خودم میگفتم نههه مگه میشه مگه کشکه پس فلان حدیث چی پس فلان داستان چی آخه مگه میشه و…
ولی خیلی اون قسمت رو گوش دادم، خیلی روش فکر کردم، خیلی بررسیش کردم و بالاخره رسیدم به مرحله: آره… راست میگید استاد، واقعا همینطوره
اینجا بود که نشستم کل افکارم رو با این باور جدید ریویو کردم و دیدم باع! من بزرگترین هدف زندگیم کاملا مخالف این قانونه!!! من ارزش خودم رو، هویت خودم رو، وجود خودم رو در این میبینم که کمکی باشم برای دیگران
و اگر بخوام اینطور نباشم حس میکنم هیچ فایده ای ندارم
مدت ها روش کار کردم که بابا…
اصلا من نمیتونم به کسی کمک کنم
اونی که به آدما کمک میکنه خداست نه من!
یا اون مثال فوق العاده ای که میگید دنیا مثل یک رستوران سلف سرویسه مغز من رو به کل زیر و رو کرد
و بعد از کلی کار کردن روی این باور، تازه تونستم با خودم به این فکر کنم که “من” از این دنیا چی میخوام
که خیلیییی برام جالب بود چند روز پیش که یاد این موضوع آرزوی نوجونیم افتادم، دیدم کاملا دیدگاهم تغییر کرده
حتی وقتی یکم بهش فکر کردم، سریع یک نفر تو ذهنم گفت:
وا! این چه حرفیه
چرا من باید زندگیمو صرف کمک کردن به دیگران کنم در حالی که اصلا نمیتونم
وقتی خدا هست من چرا به فکر کمک به آدما باشم
اصلا من قدرتشو ندارم که تغییری تو زندگی دیگران ایجاد کنم
من اگر نابینا باشم، چجوری میتونم به یک نابینای دیگه کمک کنم؟؟؟
و خیلییی خوشحال شدم که کار کردن روی باور هام نتیجه داده و من تغییر کردم
از وقتی این قانون رو یاد گرفتم، به هر کسی که میخوام خوبی کنم، در جا به این فکر میکنم که فاطمه حتی اگر طرف اصلا نفهمید یا اگر خیلی بد برخورد کرد ناراحت نمیشی؟
و اکثر موقع ها میگم: چرا ناراحت میشم
بعد باخودم میگم، نیازی نیست این کارو بکنی!
حتی تو چیزای خیلی کوچیک
مثلا با دوستم داریم پیاده میریم و من اگر بخوام زمان بیشتری باهم باشیم راهم دور میشه از خونه، با خودم میگم اگر اون نفهمه که تو بخاطرش مسیرتو دور کردی یا اگر بعدا بخاطر تو همچین کاری نکنه ناراحت میشی؟
میگم اره
پس ازش خداحافظی میکنم و مسیر نزدیکتر رو میام
در مورد باور های توحیدی هم، متاسفانه خیلی برام پیش اومده که درموردش با کسی حرف زدم و هیچ نتیجه ای نداده و اون فرد نه تنها تغییر نکرده بلکه انرژی من رو هم گرفته و من کلی انرژی گذاشتم که دوباره به شرایط قبلیم برگردم
این هم بخاطر ذوق و شوقیه که من نسبت به باور های توحیدی دارم
مثل توحید در روابط یا در تک تک مسائل روزمره زندگی
ولی واقعا خیلی مهمه که ما بتونیم روی خودمون تمرکز کنیم و جلوی این نشتی انرژی رو بگیریم و روی خودمون کار کنیم و اجازه بدیم خداوند خودش زندگی دیگران رو مدیریت کنه
شاد و موفق باشیم انشالله
سلام به استاد عزیز و همه عزیزان سایت
چقدر فایل پر از آگاهی بود وقتی تموم شد فک کردم دستم به پلیر گوشیم خورده از اول اومد
پاشنه آشیل تغییر دادن دیگران
چند روز پیش یه استوری تو واتساپم میذاشتم عکس خودم بود بعد زیرش میخواستم بصورت دستوری متنی بنویسم اولش نوشتم که مبادا احساس ارزشمندی(تان) را گره بزنید به عوامل بیرونی و …
بعد قلبم گفت عزیزم تو خودت عمل کردی که داری دستور میدی؟؟؟
اصلاحش کردم از ضمیر ما استفاده کردم و نوشتم نباید احساس ارزشمندی (مان) را گره بزنیم به ع….
این پاشنه آشیل خیلی خطرناکیه
چندین بار شده افراد فک کردن آدم خَیری هستم حتی مبالغ خیلی بزرگو خواستن برای قرض
سنگ صبور بقیه شدن و
حتی جذب کارفرماهای درب و داغون هم بخاطر همینه
چون من فکر میکنم من تنها کسی ام که باید خیرم به بقیه برسه و میتونم کاری بکنم و کس دیگه ای نیست،
جذب میکنم افرادی رو که نیاز به دلسوزی دارن و مُسکن میخوان
یه بار یکی از دوستانم ( دوستیکه بعد از اولین دیدار اولین آشناییمون فقط 2 3 باری دیدیم همو) که آموزشگاه زبان داره با من تماس گرفت،گفت اگه وقت داری کمی مشاوره میخوام
منم عصری رفتم و تا 9 شب نشستیم صحبت کردیم
مشوره هامو دادم بهش
در جریان مشاوره هم گفتم اقا من هرروز میام صحبت کنیم درین مورد
روز بعد قلبم گفت داری از مسیر دور میشی بهش پیام دادم که نمیتونم بیام و سایت استادو براش معرفی کردم
من برم قسمت دو رو گوش کنم تازه رو سایت اومده
احساس لیاقت همه چیزه
شاد و تندرست باشید
آیا من میتوانم زندگی دیگران را تغییر بدهم؟؟؟
_بناممم خدایی که همه میشود همه کس را ….
_باعرض سلام و احترام حضور استاد نهایت عزیزم و خاانمم شایسته نازنین و مهربان …
_انسان ها زمانی خواهد تغییر خواهند کرد که بخواهند …!
باوجودیکه آگاه هستیم همه ما …
_همه روند زندگی ما براساس باور های ما است …!
_هرشخصی توانایی دارد زندگی اش را تغییر بدهد …!
براساس اینکه خودما بخواهیم، روی باور های خود کار کنیمم …
_از آنجایی که آگاه هستیمم برهرچی که توجه کنیممم از جنس همان در زندگی ما بیشتر وو بیشترررر میشود !!!
آگاه باشیممم در بعضی مسایلی که خود را توانااا نبینیم به مثل (تغییر زندگی افراد) . دیگران یک فیصد هم قدرت و توانایی برای تغییرات مان ندارند .
دسترسی همه ما بسوی خداوند به یک اندازه و توان است
_انسان در زمانی تغییر خواهد کرد که توانایی آماده بودن را داشته باشند …!
من که هرکار را کنم بدون آماده بودنام و نتیجه نخواهد داد .
آگاه باشیم برای سپاسگذاری برای همیشه .
_خداوند بر حد ️ بی نهاااایت طریق جوابگو همه ما است .
_گاه گاهی افراد در وسوسههای شیطانی قرار میگیرند و بدین باور میباشند خداوند جواب نمیدهد چون من بنده گناه کار محسوب میشوم !×××کاملآ فکر فقیر کننده است این همه ..
دراخیر خدایاااااشکررررررت بابت این همه آگاهی هاااا …!
به نام رب
همیشه دوست داشتم به آدمها کمک کنم و با دیدن شادی آنها شاد می شدم و وقتی از آن محیط خارج می شدم احساس شعف می کردم و از کودکی این خصوصیت در من نهادینه شده بود. من ناخودآگاه محیط و شرایط رو کنترل می کردم تا همه چیز خوب پیش برود. دیدن آدمهای دلسرد و غمگین قلب مرا فشرده می کرد و احساس میکردم باید کاری کنم و گاهی دچار شک می شدم چون اختیار دارم باید به همه کمک کنم؟ (شاید اشتباه فکر میکردم بعنوان دست خدا باید هرکاری از دستم میاد انجام بدم) و اگر نتیجه نمی داد خودم را سرزنش میکردم با اینکه تلاش می کردم اما اگر اتفاق خوب رخ نمی داد میگفتم نتیجه مهم است خدا که اشتباه نمی کنه پس تو یکجا اشتباه کردی و خودم را محاکمه می کردم و به راههای دیگری فکر میکردم که اگر اینها به ذهنم می رسید نتیجه خوب در مورد اون افراد حاصل می شد و اگر مسئولیتی به فردی می سپردم اما نتیجه خوب نداشت اگر در ظاهر آنها را سرزنش نمی کردم اما در ذهنم آنها را سرزنش می کردم و میگفتم فقط خودم باید کارهام رو انجام بدم و گاهی اوقات به آنها احساس گناه می دادم در واقع این احساسی است که خیلی در وجودم تمرین و دریافت کردم و تلاش می کنم با دوره احساس لیاقت از احساس شرم و گناه رها شوم. (وقتی پدرم تغییر فرکانس داد و جسمش را ترک کرد هم، فکر میکردم من باید نجاتش می دادم وقتی این موضوع را در عقل کل مطرح کردم جوابهایی به دستم رسید که خیلی به من کمک کرد و یکی از کامنتها منو تکان داد چون متوجه شرکم شدم در این کامنت نوشته بود تمام اینها نجوای شیطانه که شرک به دل شما بندازه و به جایی برسی که به خودت قدرت بدی اگه کاری میکردی این اتفاق نمیفتاد!! مگه مرگ و زندگی بقیه دست شماست!
متوجه شدم چقدر مخفیانه دچار شرک هستم و فکر می کنم این افکار و رفتارم درست است.
همیشه با خودم میگفتم با اینکه این همه تلاش می کنم و روی خودم کار می کنم اما اطرافیان من هیچ تلاشی نمی کنند چرا من پیشرفت نمی کنم و دنیا، شرایط و اتفاقات جدید برای من رقم نمیزنه برای همین یک برهه زمانی ناامید شدم و مثل بقیه جامعه زندگی کردم اما وقتی دوباره شروع به یادگیری کردم و با سایت و دوره کشف قوانین زندگی آشنا شدم متوجه ترمزهای ذهنی شدم و مطمئن شدم ترمزهایی دارم الان با شنیدن این فایل مطمئن شدم یکی از ترمزهام تغییر دادن و کمک به دیگران است. همیشه خواستم همه رو باهم بالا بکشم و زورم نرسیده اما اگر روی خودم کار میکردم و بالا می رفتم شاید بهتر می توانستم مفید باشم. الان تلاش می کنم احساساتی نشوم و با دیدن افرادی که خوشحال نیستن به خودم بگم خدا همان اندازه که به من نزدیک است به آنها هم نزدیک است. بعضی وقتها فکر می کنم شاید به آدمهای اطرافم کمک میکنم تا خودم راحت تر زندگی کنم. قبلا جای آدمهای دیگر فکر میکردم و راه حل پیدا می کردم و باعث میشد روی خودم تمرکز نکنم و بخشی از وقتم صرف انجام این کارها میشد، یک دوره این کارها رو انجام ندادم اما دچار عذاب وجدان زیادی شدم وقتی اون افراد نتیجه نگرفتن. حتی زمانی که تصمیم گرفتم از محیط دور شوم اتفاقات ناگواری افتاد که نتوانستم این کار رو انجام بدم و مجبور شدم بیشتر به جای آنها فکر کنم. (حتی چندبار فکر کردم اشتباه کردم به صحبت های استاد گوش کردم و روی خودم تمرکز کردم، باید مسیر خودم و دلسوزی و کمک به دیگران رو ادامه می دادم و خیلی نجواهای دیگری که مرا مستاصل کرده بود و می خواست همان مسیر غلط رو ادامه بدم)
همه این موضوعات باعث شده که خیلی از خودم دور بشم و خواسته هام رو ندونم و صدای قلبم را نشنوم و احساس می کنم کودک درونم که سالها او را رها کردم و سرزنش کردم ناراحت است و پاسخی به من نمی دهد. من همیشه هرچیزی که فکر میکردم ایده جدید است به سمتش حرکت میکردم همه جاهایی که فکر میکردم باید بروم میرفتم و تلاش میکردم اما نتیجه ای که باید رو نمی گرفتم الان نمی دانم آن اقدامات، ندای قلبم بوده یا افکار ذهنم؟؟
اولین بار جمله استاد در مورد مسئولیت دیگران که شنیدم خیلی آرام شدم که من مسئول زندگی دیگران نیستم و این بار مسئولیت از دوشم برداشته شد و روی کاغذ نوشتم و به دیوار زدم تا آنرا نگاه کنم اما شنیدن این فایل خیلی نکات دیگری را به من گوشزد کرد. بخشی از این باورها در وجود من با دیدن سریال کلید اسرار و شاید برای شما اتفاق بیفتد و … در من شکل گرفته و باید آن را اصلاح کنم.
اما شنیدن این فایل جدید نشانه دیگری بودو خیلی نکات خوبی دریافت کردم و باید مجددا آن را بشنوم تا بیشتر درک کنم و به آن عمل کنم. آنقدر از شنیدن این فایل هیجان زده بودم که می خواستم گوشی را به اسپیکر وصل کنم تا بقیه هم این آگاهی رو دریافت کنند و دقیقا همان لحظه استاد گفت الان نروید این صحبت ها رو مثلا به مادرتون بگید که خیلی داره حمایت می کنه که نخواد مسئول زندگی دیگران باشه … با شنیدن این صحبت ها منصرف شدم و مچ خودم رو گرفتم و متوجه شدم چقدر این موضوع در من ریشه دارد که حتی زمانی که در حال شنیدن این صحبت ها هستم هم وسوسه میشم این کار رو انجام بدم.
بنام یگانه هدایتگرم وبا سپاس از رحمتش که درهای هدایتش را برویم گشودتا مانند تولدی دوباره زندگی نو با اگاهی الهی اغاز کنم
سلام استاد جان ومریم عزیرم وسپاس از شما عزیزانم که دستی از دستان خدا شدیدومن رو که راه را گم کرده بودم همچون پلیسی وظیفه شناس دستمو گرفتین وبه راه درست بردین اجرتان با خدا من که قدرت سپاسگزاری ندارم از عظمت کار شما ولطف بی نهایت خدایم.
استاد جان همیشه درحیرتم تو تمام این سالها که قران نازل شده چرا کسی قرانو واضح واسون مثل شما بیان نکرده وهر کس اومده پیچیده ترش کرده وباعث شده مردم از خدا دور ودور تر بشن واصلا درک نکنند منظور خدا چی بوده منم مثل اکثر مردم بارها قرانو ختم کردم حتی با معنی ولی واقعا اون چیزهایی که نوشته بودن تو ترجمه را نه درک میکردم نه قبول وهمیشه از خدا عاجزانه میخواستم درک قران بهم بده ومفهوم واقعی اونو که هدف هدایت خدا بوده رو بفهمم . وبرعکس خیلی از افراد که هر کاری میخواستن میکردن حالا شاید یه توبه هم پشتش یا بی خیال بودن من از ترس خدا هیچ لذتی از زندگیم نبردم حتی پیش عموم هم روسری سرم میکردم تا خدابگه عجب بنده ای دارم خلاصه این جهل وخطا رفتن ادامه داشت ومن همیشه التماس خدا میکردم راه درستو نشونم بده اخه این چیزها که میدیدم وحتی انجام میدادم روقلبم نمیپذیرفت درستیشونو وچقدر فرصتهای زندگیمون رو از دست دادم با دلسوزی های بی مورد ومنم که بدتر از همه هرچی میشد فقط گریه میکردم ولی حتی جواب حرف زور طرفو حتی خواهر برادرمو نمیدادم فکر میکردم من ناراحت بشم اشکال نداره اونا ناراحت نشن یا همه جوره خودمو فدا میکردم یه موردش استاد باور میکنیدباردار بودم تهران برا یه سری ازمایشات رفته بودیم دلم لک زده بود برا یکم برنج بوش که توهتل میپیچیدمیمردمو زنده میشدم نرفتم یه پرس غذا بگیرم بعد وظیفم میدونستم برا خانوادم هدیه بگیرم باور می کنید هنوزم یادم میفته از کار خودم تعجب میکنم وخیلی اشتباهات دیگه به علت ندونستن قانون ولی با صحبتهای شما یکی ازاشتباهاتم که از باور غلط حمایت کردن از دیگران بود برام زنده شد.
استاد من برای رسیدن به خدا حتی مدتی درویش شدم وچون تواین جمع خیلی هوای همو داشتن شنیدیم یکی از بچه ها که پسر همکار همسرم بودواز14.15سالگی میاومد خونمون وما ااونو خیلی دوست داشتیم وپدر مادرش از هم جدا شده بودن.ومدتی کار خیلی خوبی داشت ووضع مالی عالی ورشکست شده واز لحاظ مالی وروحی خیلی وضع بدی داره باهاش تماس گرفتیم از اهواز بیاد اینجا پیشمون حتی کرایه اومدن نداشت براش فرستادیم اومد وبعد چند روز باز همه هزینه هاشو دادیم برگرده ووسایلشو بیاره وسایل کامل زندگی رو داشت از اینورم ما اپارتمانی داریم که جای خیلی خوب شهرمونه اونم براش اماده کردیم ونهار شام هم هر وقت میاومد خونمون که هیچ اگه نمیاومد این همه راه براش میبردیم واز گوشت مرغ کیسه برنج پیاز سیب زمینی میوه هر چی مایحتاج زندگی بود برا خودمون میخریدیم سهم اونم میخریدیم ومیبردیم براش که اگه یوقت ما نبودیم یاچیزی خودش دلش خواست درست کنه استاد باور میکنید نتنها براش تولد میگرفتیم وقتی تولد بچه هامون بود از طرف اون هدیه میگرفتیم یوقت ناراحت نشه دستش خالیه خلاصه همه جوره هواشو داشتیم .
بعد مدتی گفتیم یه مغازه لوازم یدکی میزنیم سرمایه از ما کار از اون پسرمم سال اخر بود گفت یه وقتای بیکاری میرم کمکش .استاد تموم سرمایمونو گذاشتیم وتمام طلاهامو هم فروختم حتی وام هم گرفتیم ومغازه روپر کردیم اقا رفت کارکنه .
کمکم شروع کرد به ناسازگاری با پسرم وبنده خدا پسرم با انکه کارهای سخت رو انجام میداد خیلی ناراحت وعصبی شد همسرمم گفت دیگه نرومغازه وچون به اون اقا میگفت تو هم مثل پسرمی بهش سخت نگرفت هر چی فروش میکرد میگفتیم بدهی بده وجنس بگیر ماهم که هیچ قرارداد وچیزی باهاش نبستیم کم کم اومد نسازه وچون کار همسرم خوزستان بود ودیر به دیر سرمیزد .
خلاصه ناراحتی های پیش اومد توحساب کتاب تا جایی که اومدیم مغازه رو جمع کنیم اقا اینقد زرنگ بوده وما ساده که جوری برامون حساب کرد که هزار تومنم مارو بدهکار دونست با وجود اینکه خودش دیگه تمام خرجاش از مغازه بود وما حتی اگه جنسی میاوردیم همون موقع پولشو میدادیم که مثلا کم نیاره.
وقتی هم خواستیم شکایت ودادگاه بریم دیدیم هزینه وکیل هم خیلی زیاده وبقیه حقوقمونم باید جای وکیل ودادگاه بدیم .
منم دیگه با شما اشنا شدم وباقوانین وتصمیم گرفتم با گفته شما پیش برم وهم اینکه همسرم هر وقت حرفش میشد اینقد حرص میخورد که حالش بد میشد برای سلامتی همسرم و کلا ازبین بردن ناراحتی وحرص خوردن توخونه. گفتم اصلا دیگه کسی حق نداره حرفشو بزنه وبیاین تودلمون ببخشیم وازش بگذریم خدا خودش عادله هرچی صلاحه همون میشه.
ببخشید طولانی شد ولی خواستم دوستانی که این کامنتو میخونند بدونند بقول شما هرکس هرجاییه جای درستیه ومانمیتونیم زندگی کسی روتغییر بدیم همونطور که ما با دلسوزی خواستیم به یکی کمک کنیم ولی کلی به خودمون ضرر زدیم نمیدونستیم که خدا به اندازه برا همه است وما خدانیستیم که بتونیم زندگی کسیو تغییر بدیم تازه خبردارشدیم اونم به جایی نرسید همه روفروخت وخرج کرد وباز رفت رو شرایط اولش بله تاکسی نخواد نمیشه کاری براش کرد باید هرکسی خودش بخواد تغییر کنه وگرنه از دست هیچ کس کاری برنمیاد .
ولی خدارا هزاران هزار مرتبه شکر کهمنو به این مسیر هدایت کرد وباقوانین اشنا شدم وفهمیدم نه کسی روبت کنیم نه دلسوزی کنیم .و
اینکه هیچ کس مهم تر از خودمون نیست وهی کس وهیچ چیز ارزش اینو نداره که بخواد حالمونو بد کنه .
استاد جان ازتون بینهایت سپاسگزارم به خاطر این فایلهای زیبا تون که سرشار از درس زندگی درسته.
واز دوستان عزیزمم ممنونم بخاطر بیان تجربه هاشون که باعث اگاهی بیشترمون میشه.
همگی در پناه اگاهی های الهی با حس خوب=اتفاق خوب تا بی نهایت.
به نام یگانه رب جهانیان
سلام خدمت استاد عزیزم،مریمجانم و همه دوستانم
خدارا شکر میکنم که وعده اش حقه و اجابت میکنه هر کس را که فقط به او توکل می کنه و تنها از او یاری می خواهد
همیشه و همیشه از خدا میخوام که باورهای اشتباهم رو بهم بگه،بهم آگاهی بده که بتونم بهتر روی خودم کار کنم..
و خداوند پاسخ من رو داد که کاملا متناسب هست با موضوع این فایل بی نظیر و استاد جان شما با این فایل ارزشمند و گوش سپردن به هدایت الله به واسطه درخواست یکی از دستانش( خانم شایسته عزیزم) و انتشار اینهمه آگاهی بی بدیل مهر محکمی پای دریافتهای من زدید..
ماجرا ازین قراره که من حدودا 18 سال که کارمند هستم،دیپلم که گرفتم اومدم به یکی از شهرهای بزرگ و پیشرفته کشور که خواهر بزرگترم اونجا ساکن بودن، و اونموقع اینقدر مشتاق بودم که درآمد داشته باشم تا بتونم به خانواده ام کمک کنم که دانشگاه دولتی قبول شدم و نرفتم و گفتم چند سالی میرم سر کار و بعد دانشگاه( خانواده من اوضاع خیییلی بدی نداشتن،من دوستداشتم ژان وارژان باشم).. من درخواست دادم و دستان خدا آمدند و پیشنهاد کاری و کارمندی و بعد پیشرفت و دریافت مدرک در زمینه شغل خودم و درآمد خوب …تا جاییکه من بعد از یکسال کمک کردم خانواده ام مهاجرت کردن و هزینه اجاره ها چون بالا بود من پذیرفتم که بخشی از هزینه هارو بپردازم و این آغاز خدایی کردن من برای خانواده ام بود..
هزینه کرایه خونه ،دانشگاه خواهرم،فلان کمک به فلانی،و کلی مخارج دیگه و من با عشق و احساس وظیفه اینکارها رو انجام میدادم همه اش هم به مامانم میگفتم این روزی شماست که خدا از طریق من بهتون میده .. اونموقع میتونستم همزمان برای خودم مثل آب خوردن سکه بخرم،سرویس طلا،نیم ست،ساعت گران قیمت،دهها ادکلان از بهترین برندها،بیرون میرفتم ی دفعه سر تا پا ست میخریدم و میومدم خونه و سفرهای هوایی …….ولی به شدت غصه خانواده ام رو میخوردم،هر چی واسه خودم میخریدم واسه خواهرم و بقیه می خریدم که بهم بچسبه،و کمک های من به جز مالی ،به صورت مشاوره هم شده بود و همه خیلی بهم احترام میگذاشتن و من به شدت احساس تاثیر گذاری میکردم..یادمه حتی پدرم چندین بار میگفتن: کاش تو فرزند اول من بودی و من کلی به خودم افتخار میکردم و به دلسوزی ها و مشورتهام بیشتر ادامه میدادم..
بعد از دواجم هم خیلی ناراحت بودم که چرا من پدر و مادرم رو تنها گذاشتم،اگه شب و نصفه شب چیزیشون بشه چی؟؟؟!!!..چون عادت داشتم تو منزل پدرم شبها میرفتم بالای سرشون مطمئن میشدم نفس میشکن و آرام میشدم بر میگشتم به اتاقم و می خوابیدم..
بعد از عروسیمون هر بار از منزل پدرم بر میگشتیم من کلی تو راه گریه میکردم که تنهان و… و کلی هر بار به خودم شده فشار میاوردم فقط واسه لبخند پدر و مادرم و خانواده ام و بعد همسرم هم اضافه شدن به این جمع..اونقدر غصه همه رو خوردم،اونقدر حتی موقع خوردن یک خوراکی، لذت نبردم و همه اش میگفتم:الان فلانی چی میخوره؟؟ ( در حالیکه اوضاعشون خوب بود) ولی من عادت کرده بودم به خدایی کردن،و……
وقتی پدر عزیزم رو از دست دادم شوک بزرگی به من وارد شد و دیدم من هیچ کاری نتونستم بکنم و بیشتر چسبیدم به مامانم و…
خلاصه که چند روز پیش به خودم اومدم دیدم همه اونهایی که من غصه اشونو میخوردم خیلی شرایط خوبی دارن،الان زندگیشون از من رشد بیشتری داشته و من که اونموقع اینقدر شرایطم عالی بود همه چیزم رو الکی و فقط برای کمک به فلانی و بهمانی فروختم و از دستم رفت…
و حالا هیچکس سراغ نمیگیره که فلانی الان تو شرایطت اوکیه ؟؟ چون نمیتونن باور کنن که در حال حاضر زندگی من فقط ی دکور…
من برای هیچکس نتونستم کاری کنم،اونها خودشون چون فقط روی زندگی خودشون تمرکز داشتن رشد کردن خداراشکرررر
و من چون حواسم به فراوانی نعمت و ثروت توی زندگیم نبود همه چیزم رو از دست دادم..
اونهفته بعد از درخواستهای فراوان از خداوند، خدا به یکباره این موضوع رو به من یادآوری کرد و گفت دست بردار از دلسوزی و خدایی کردن،بچسب فقط به زندگی خودت،،حتی به همسرت هم کاری نداشته باش،همه به من دسترسی دارن..و…….من به خودم اومدم و دیدم بلهههههههه نا خواسته کاری کردم که مدارم از مدار اونموقع اطرافیانم پایینتر اومده..و
و با شنیدن این فایل عالی و به موقع تصمیم جدی گرفتم،اهرم نوشتم و خیییلی خوب دارم روی خودم کار میکنم و از هر چیز زندگیم لذت می برم و به هیچ عنوان احساس دلسوزی ندارم..فکر میکنم چون اهرم فشارم خیلی قویه خیلی خوب تونستم تمرکزم رو از دیگران بگیرم و فقط خودم باشم و خدا و شادی..عاشق همه عزیزانم هستم ولی دیگه دلم نمی سوزه..بیشتر عاشق خودم شدم
مطمئن هستم من که قبلا شرایط و مدار مالی خیلی خوبی داشتم دوباره هم خواهم داشت..
استاد ی چیز دیگه اینکه من فهمیدم دریافت باورهای غلط و ترمزهامون هم تکامل میخواد..حتما باورتون میشه که من کلا یادم رفته بود ی زمانی شرایط مالیم چقدر خوب بود..فکر میکردم همیشه همینطور بودم..و مطمئن هستم حالا هم طوری تمرین میکنم و کار میکنم که ی روزی یادم بره چقدر مدارم پایین بوده( تو این روزها) مثل شما و خیلی از دوستان عزیزم در سایت
بپذیریم و باور کنیم خداوند تنها نیرویی است که به احوال درون و بیرون ما آگاه است و ما فقط بندگی کنیم و تسلیم باشیم و بزاریم خدا هم خداییش رو کنه..
خداوند میلیاردها سال که داره خدایی میکنه بهش اعتماد کنیم.
استاد عززیزم عاشقتونم
مریم مهربون و عزیزم عاااااشقتم
خدایا شکررررررررررررت
روز و روزگارتون پر پناه الله یکتا عاااااالی
سلام میکنم خدمت استاد عباس منش عزیزم و استاد شایسته مهربان و تمام دوستانم در این سایت مقدس. سال ها پیش من یک مشتری داشتم که کار نماسازی ساختمان انجام میداد برای طراحی نما نزد من میآمد. وقتی من با استاد عباس منش آشنا شدم مثل خیلیهایی که این اشتباه را مرتکب شدهاند در مورد آموزشهای استاد با این فرد و افراد دیگر صحبت کردم. فایلهای رایگان استاد را در اختیار آنها گذاشتم. این دوستم هم فایلهای رایگان را از من گرفت اما آن موقع اهمیتی به آنها نداد چون آمادگی استفاده کردن از آنها را نداشت اما من الان میفهمم که با توجه به تعالیم دوره احساس خود ارزشمندی (لیاقت) چون من احساس ارزشمندی و مفید بودن نداشتم دنبال کمک کردن به افراد و مفید بودن در زندگی دیگران را داشتم. فکر میکردم به اندازه تاثیر مثبتی که در زندگی افراد دیگر میگذارم آدم مفید و ارزشمندی هستم و ارزشمندی و مفید بودن درونی خودم را باور نداشتم.
د وست من یا همان پیمانکار نما فایلها را نگه داشت و از آنها استفاده نکرد تا اینکه مدتها بعد شرایطش روز به روز بدتر شد و بیکار شد و دنبال کار میگشت حتی پیش من آمد و از من خواست که برایش کارفرمای نما معرفی کنم من هم احساس میکردم که حالش خوب نیست و اعتماد به نفسش به شدت پایین آمده است. بعد از عید نوروز با من تماس گرفت و گفت یک کار طراحی نما دارد و از من خواست کارش را انجام دهم پیش من آمد و گفت قبل از عید اتفاقات بدی برایش افتاد گفت از داربست یک نما بالا رفتم و افتادم دستم شکست بعد به بیمارستان رفتم آنقدر هم شرایط مالی ام بد شد که برای عید نتوانستم چیزی برای پذیرایی از مهمانها بخرم فقط مقداری نقل گذاشتیم و آنها را میخوردیم. به فکرم رسید که شما فایلهای استاد عباس منش را به من دادی سراغ آنها رفتم و شروع به گوش دادن کردم احساس میکردم اینها همان صحبتهایی هستند که الان من نیاز به شنیدنشان دارم بعد آنقدر گوش کردم که حالم خوب شد. در تعطیلات عید من و همسر و فرزندم پولی برای خرج کردن نداشتیم اما حال ما خوب بود و مشکلی احساس نمیکردیم. وقتی آدم احساس ارزشمندی را در درونش پیدا کند به خاطر نداشتن پول احساس بیارزشی نمیکند. بعد از عید افراد مختلف با من تماس گرفتند و به من پیشنهاد کار دادند و از من خواستند برایشان کار کنم . بعدها به من گفت که قبل از این تغییرات مینشست و سریالهایی را در ماهواره نگاه میکرد که در آن افراد از زندگی ناامید شده بودند و به فکر خودکشی بودند وقتی آدم به احساس ناامیدی برسد به سمت چنین ورودیهایی هم هدایت میشود و البته چنین ورودیهایی باعث احساس ناامیدی میشوند .
مثال دوستم نشان میدهد که وقتی یک آدم آمادگی ذهنی برای تغییر کردن نداشته باشد کسی نمیتواند تغییرش دهد اگر من هم این فایلها را به ایشان نمیدادم به خاطر آمادگی اش به سمت آنها هدایت میشد . همانطور که تا وقتی آمادگی شنیدن آنها را پیدا نکرد آنها فقط داخل گوشیاش بودند و حتی یک دقیقه برای شنیدن آنها وقت نگذاشته بود .
این دوستم در گذشته یک فرد موفق در زمینه نماسازی ساختمان بود و پروژههای نماسازی زیاد و بزرگی را در سطح شهر و جاهای دیگر کار کرده بود و وضع مالی خوبی داشت اما به تدریج از مسیر باورهای درست خارج شد و توانایی تامین هزینه خورد وخوراکش را هم نداشت اما بعد از تغییراتی که از طریق فایلهای استاد عباس منش در خودش ایجاد کرده بود تا زمانی که اطلاع داشتم تمام بدهی هایش را پرداخت کرد و یک اتومبیل صفر مدل بالا خریده بود . خدا را شکر املاک زیادی خرید و وضع مالی خوبی دارد.
بنام خدا
سلام استاد عزیزم امیدوارم حالتون عالی عالی باشه راستش از وقتی دوره 12 قدم رو شروع کردم گفتم که دیگه فایل های رایگان رو گوش نمیدم که تمرکزم کلا دوتا نشه ولی خدایی الان واقعا به حرفتون رسیدم که می گفتید همش یک اصل هست مطالب فایل های رایگان و دوره ها فقط اونجا چون هزینه پرداخت می کنیم دقیق تر گوش میدیم
الان که دو بار این فایل رو گوش دادم داشتم به خودم و تجربیاتم در این رابطه فکر میکردم راستش یه دوره ای اینجوری بود برا منم که همه میومدن و مشکلاتشون رو میگفتن و منم شده بودم مشاور و ازاین حرفا ولی راستش اینقدر از اینکار بدم میومد که ترجیح میدادم با افرادی صحبت کنم که باهام تعارف دارن و اصلا راجع به مشکلاتشون باهام صحبت نمی کنند و همین طور هم شد و پیش رفت تا اینکه دیگه حتی افراد صمیمی هم باهام زیاد دردودل نکردن خیلی حس خوبی بود واقعا خداروشکر
استاد درمورد تغییر افراد اون اوایلی که باشما آشنا شده بودم خیلی اینجوری شده بودم اونم بخاطر این بود که من شما رو از طریق یه دوستی پیدا کردم وخداروشکر هدایت شدم ولی اون بنده خدا خودش کلی تو حاشیه بود و تا الان که الانه هیچ تغییری تو زندگیش رخ نداد
حالا قضیه این بود که این شخص هی میومد وراجع به مشکلاتش حرف میزد مشاوره میخواست من بعد یکی دو بار که دیدم عمل نمیکنه دیگه بیخیال شدم وجوابش رو ندادم کلا تو ذهنم اینجوریه که واسه هر کسی یکی دو بار بیشتر تلاش نمیکنم بعد بیخیال میشم
استاد عزیزم ممنونم بابت آگاهی های فوق العاده ای که دادین من اون فایلی بود که ما از تغییر دیگران ناتوانیم کلی گوش دادم و درسهام رو یاد گرفتم خداروشکر حتما لازم بود برام که یادآوری بشه
در پناه حق