در آگاهی های این فایل، استاد عباس منش از طریق توضیح آیات قرآن، این اصل مهم را به ما یادآور می شود که:
- چرا ما فقط و فقط مسئول تغییر و بهبود زندگی خودمان هستیم؛
- و چراحیاتی است که: ناتوانی خود در تغییر زندگی دیگران را بپذیریم؛
- مفهوم جهل از دیدگاه خداوند چیست و چطور باید از جاهلان نباشیم؛
منطق های این فایل به ما کمک می کند تا:
- مفهوم حقیقتی عدالت خداوند را درک کنیم و از دلسوزی بی جا، پرهیز کنیم؛
- به این حد از درک قوانین برسیم که: تمام افراد به یک اندازه به جریان دائمی هدایت دسترسی دارند و به محض اینکه فردی آماده ی تغییر شود، فارغ از اینکه ما بخواهیم یا نخواهیم، آن فرد هدایت می شود؛
- اما تا زمانی که فرد آماده تغییر نباشد، فارغ از اینکه ما چقدر تقلا می کنیم، آن فرد هیچ تغییری نمی کند اما به احتمال زیاد، ما از مسیر درست گمراه می شویم؛
- ناتوانی خود در تغییر زندگی دیگران را بپذیریم ؛
- انرژی و تمرکز سازنده خود را در تقلا برای تغییر زندگی دیگران، اتلاف نکنیم و با این کار، خود را از مسیر هدایت، خارج نکنیم؛
- و در یک کلام، به قول قرآن از جاهلین نباشیم تا به آرامش درونی برسیم.
تمرین:
آگاهی های این فایل را با دقت گوش دهید، همانطور که خداوند از ما خواسته، در این آیات تعقل کنید و در پایان، در بخش نظرات این فایل مثالهایی از زندگی خود یا دیگرانی که می شناسید را در موارد زیر بنویسید:
الف) برای رسیدن به درک جامع از آگاهی های این فایل – به گونه ای که تبدیل به شخصیت ما شود – یکی از بهترین راه ها این است که:
واکنش های خودمان را در لحظاتی بیاد بیاوریم که خانواده، دوستان و افراد نزدیک به ما با نیت خوب و از صمیم قلب برای ما وقت و انرژی گذاشتند، سعی کردند راه درست را به ما نشان دهند، سعی کردند ما را از عواقب تصمیمات نامناسبی که در آن زمان گرفته بودیم، آگاه کنند. آنها به هر شیوه ای که می توانستند، تمام تلاش خود را کردند تا مانع ما برای ادامه آن مسیر شوند به گونه ای که حتی خودشان ضربه خورند، اما از آنجا که ما آماده ی دریافت آن آگاهی ها نبودیم، به قولی یک گوش ما در و یک گوش ما دروازه بود؛
با وجود هشدارهای آنها درباره عواقب آن انتخاب ها و تصمیمات نامناسب، ما همان مسیر را رفتیم و با همان عواقب نیز روبرو شدیم. تا اینکه مدت ها و حتی سالها بعد که بارها عواقب سنگین تصمیمات و انتخاب های نادرست خود را تجربه کردیم و مهم تر از همه آماده ی تغییر شدیم، تازه به یاد حرفها و نصیحت هایی افتادیم که والدین یا اطرافیان مان از روی دلسوزی و خیرخواهی نسبت به ما داشتند. در این لحظات تازه فهمیدیم که نصیحتهای آن افراد در آن موقعیت ها، چه گنجی بود، چه ارزش بزرگی داشت، چقدر میتوانست به ما کمک کند و چقدر می توانست مسیر را برای ما آسان کند. اما حقیقت این است که در آن زمان ما آماده ی دریافت و پذیرش آن نصیحت ها نبودیم.
این تجربه شخصی به خوبی نشان می دهد: ما زمانی واقعاً تغییر میکنیم که از درون آماده تغییر باشیم. بدون این آمادگی درونی، تلاشهای دیگران -هرچقدر شدید – هرگز اثربخش نخواهد بود. همانطور که در گذشته، شخص من توصیه های مفید دیگران را ندیده و نشنیده گرفتم، الان نیز فردی که در حال تقلا برای تغییر زندگی اش هستم، جایگاه گذشته ی من را دارد. این فرد هنوز آماده دریافت نیست، نه می بیند و نه می شنود. پس هر تقلایی در این مسیر، بیهوده است.
این نوع مثالها را درباره خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:
آیا زمانی بوده که افرادی در زندگی شما، اعم از اعضای خانواده، دوستان یا آشنایان، سعی داشتند با نصیحتها یا پیشنهادات مفید و سازنده به شما کمک کنند، اما شما در آن مقطع آمادگی شنیدن و عمل کردن به آنها را نداشتید. در نتیجه با وجود تقلاهای بسیار آنها برای گوش دادن به آن پیشنهاد سازنده، همچنان راه خود را رفتید و به بن بست رسیدید؟
آیا پس از گذشت مدتها که به خاطر تغییر افکار و باورهایتان آماده تغییر شدید، بالاخره درستی توصیههای آنها را بیاد آورید؟
آیا از آن توصیه ها استفاده کردید؟
در بخش نظرات این فایل بنویسید چه زمانی و به چه شکل آن نصیحتها بالاخره در زندگیتان اثر گذاشتند؟
این یادآوری از تجربه ای که خودمان مستقیماً درگیر آن بوده ایم، خیلی عمیق این اصل را به ما می فهماند که:
تا زمانی که فرد از درون آماده تغییر نباشد، فارغ از اینکه ما چقدر تقلا می کنیم، آن فرد هرگز نمی شوند و درک نمی کند اما به محض اینکه فرد آماده تغییر می شود، حتی اگر ما نباشیم و چیزی نگوییم، آن فرد خودش به مسیر تصمیمات و انتخاب های درست هدایت می شود. بنابراین زمان، انرژی و دارایی خود را در مسیر تقلا برای تغییر دیگران، اتلاف نکنیم و به قول قرآن از جاهلین نباشیم. بلکه این انرژی سازنده را صرف بهبود زندگی خود کنیم.
ب) درسهایی که از آگاهی های این دو قسمت یاد گرفتید را ذکر کنید. این درسها منجر به اخذ چه تصمیماتی برای شما شد؟
منتظر خواندن تجربیات تأثیرگذارتان هستیم.
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2305MB46 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 244MB46 دقیقه
سلام سمیه جانم
سلام وسلامتی و نور و عشق و رحمت الله مهربانم از گرگان تا میشیگان به جسم و جان و قلب سلیمت.
بینهایت ازت ممنونم برای این تحقیق قرآنیت،خیلی لذت برم،خیلی یاد گرفتم ازش،خیلی گره توی ذهنم باز کرد.
این دو تا فایل برام سنگینه،چون دقیقا داره سنگین ترین پاشنه ی آشیلم رو درمان میکنه،حتی نوشتنش برام طول میکشه…چند خط مینویسم و میرم هوا خوری….
ولی من کاملا دارم همین یکی دوروز، تغییر جهان اطرافم رو نسبت به کم شدن ترمز های ذهنی و باز شدن قلبم میبینم ….
و خدا میداند چه بهاری از پس این زمستان خواهد آمد ….
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ(129 توبه)
اگر آنها روی بگردانند،بگو: «خداوند مرا کفایت میکند؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ بر او توکّل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است!»
دوستت دارم رفیق!
به امید الله،با خبر های عالی برمیگردم…
درپناه نور الله و قرآن میسپارمت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا ﴿٣١نبا﴾
بی تردید برای پرهیزکاران پیروزی و کامیابی است.
=====================
حمید حنیف عزیزم سلام
صدای سعیده رو میشنوی از لاک درون…
میدونم که این جملات رو کاملا درک میکنی،امروز نه توی فرکانس کامنت نوشتن بودم،نه قصدش رو داشتم.
کامنت پرمحتوات رو هم دیشب خوندم و کلی ازش یاد گرفتم ولی چیزی برای پاسخ نوشتن نداشتم.
تموم ذهنم درگیر آگاهی های این ٢ تا فایله و اتفاقاتی که داره رخ میده و به من نشون میده که باورهام دارند تغییر میکنند…
ترس هست،اضطراب هست،نگرانی هست،نجواهای شیطان هست،اما بازم زور ایمان بیشتره …
از صبح احاطه شده بودم با ترس های واهی شیطانی …اما کوتاه نیومدم،نزاشتم بهم مسلط باشه،ضمن اینکه خداوند هم مثل همیشه به کمکم اومد و تو نشانه ی روزانه م هدایتم کرد به دوره ی ارزش تضاد …
این دوره ی کوتاه و با قیمت پایین برخلاف ظاهرش،نتایج بزرگی توی زندگی من رقم زده ،و هدایت دوباره ی امروزم به این دوره ،نوید بخش رسیدن روز های بهتره …
خلاصه که سرت رو به درد نیارم،گفتم برم از روش سامورایی خوابیدن هم استفاده کنم که کلا این فرکانس های بیخود رو قطع کنم و از صفر دوباره شروع کنم…که تو همون خواب و بیداری یاد کامنتت افتادم و خاطره ای که از پدر مرحومت گفتی که توی اون دوران نووجونی بهت گفته خواب دیده شما مایه عذاب قبرشی!!!
نمیدونم این جمله ها از کجا اومد …ولی یک چیزی توی قلبم گفت بنده ی خدا …راست میگفته …خواب درستی دیده،اما اشتباه تعبیرش کرده،حمید باعث عذابش نبوده،بلکه رفتار هایی که با حمید داشته باعث اون عذاب ها بوده…
باور میکنی همون انرژی منو از خوابیدن منصرف کرد و گفت برو این هارو برای حمید بنویس؟!
ببین میدونم از من خیلی عاقلتری،آگاه تری و میدونم که پدرت رو بخشیدی و اینم میدونی که اون بنده ی خدا فکر میکرده این بهترین راه برای تربیت فرزنده… و ناآگاهانه اون رفتار هارو کرده…
دقیقا مثل پدر من …حالا خداوند به من لطف داشته وقتی ما هر دو قید حیات بودیم،جنس این رابطه رو عوض کرده …
اون پدری که بخاطر یقه ی لباسم،اونم توی خونه خودمون،وقتی هیچکس نبود چنان سرم فریاد میکشید و منو از سر سفره شام بلند میکرد و اصلا براش مهم نبود دخترش بدون شام و با گریه بخوابه ….
همون بابا ،الان اگر شام نخورم ،ده بار به مادرم میگه سعیده چرا شام نخورده خوابید؟!
اون پدری که میترسیدم به چشم هاش نگاه کنم،اون پدری که یک روز بخاطر اینکه دستمو بردم تو جیبش تخمه بردارم،توی جمع محکم کوبید روی دست دختر ٨،٩ سالش که دست به جیب من نزن ….
همون پدر الان میره کیلو کیلو پسته میخره برای من
اون پدری که بارها جلوی همسرم،با دعوا ها و فریاد هاش خوردم کرد…
همون پدر ،وقتی با چند تا جمله ی ساده بهش گفتم من توی زندگیم مشکل دارم،میخواست از فردا برای جدایی من اقدام کنه….
میدونی حمید ؟!
پدر و مادر ها هیچ وقت نمیدونن دارند ناخواسته چه بلایی سر بچه شون میارن…
در هر صورت ،نه عمر سعیده و نه عمر حمید ،هیچ وقت به عقب برنمیگرده،اون اشتباهات و زخم های روحی همیشه یک جایی تو قلب آدم میمونه …
منم دیگه هیچ وقت اون دختر بچه ی معصوم مظلوم که همیشه محتاج دیدن یک لبخند پدرش بود نمیشم.
ولی میدونم که باید ببخشم.باید بگذرم.باید فراموش کنم.باید آگاهانه به نکات مثبت پدرم توجه کنم.باید به جای غم گذشته خوردن،برای آینده برنامه ریزی کنم….
خیلی جالبه که هرچی بیشتر روی خودم کار میکنم ،حتی فاصله م از پدر و مادرم بیشتر میشه و یک سری اتفاقات رخ میده که اون ها ساعت ها خونه نیستن …
این ها نشون میده که قانون داره کار میکنه.
اگر که من رها باشم.
اگر من بند های مخفی شرک رو رها کنم.
اگر من اجازه بدم جریان هدایت حرکت کنه و به هیچ پیش فرضی نچسبم …
اگر …
نترسم.
نترسم.
نترسم.
=====================================
با دو سه ساعت تاخیر ،بقیه ی این کامنت رو دارم از آرامگاه برات مینویسم.اینجا وقتی برق ها میره،آنتن و اینترنت هم قطع میشه،گفتم خیره،حتما بعدا باید بفرستمش.
یک چیزی رو میخوام بنویسم ،حتی برای نوشتن همینم باز مقاومت دارم،همون حرفی که توی کامنتم به استاد زدم،اینکه کاش کامنت هایی که میزاریم قابلیت ارسال خصوصی برای استاد داشت،تیک بزنی ،فقط استاد و چند نفر دیگه بخونن،اینجوری ذهن دیگه نجوا نمیکنه داری خود نمایی میکنی،خودمم نمیدونم چمه.منی که هزارتا کامنت گذاشتم،اکثرشون هم انقدر طولانیه که قد یک فصل کتابه،ولی الان خیلی سختمه بنویسم حمید،با اینکه قلبم باز میشه و بهم میگه بنویس باز من مقاومت میکنم.
وقتی بهش فکر میکنم که چرا انقدر دچار مقاومت شدم فقط به یک نتیجه میرسم.اینکه آدم هرچقدر بیشتر خدارو میشناسه،بیشتر به هیچ و پوچ بودن خودش پی میبره،هرچقدر بیشتر میدونه ،بیشتر حالیش میشه هیچی نمیدونه ،هرچقدر بیشتر عظمت خداوند رو درک میکنه ،بیشتر از خودنمایی و منیت میترسه.
مطمئنم خودتم نوتیس کردی،چقدر فایل های اخیر استاد متفاوته،آرام تره،خاشع تره،بیشتر درمورد توحید و قرآنه و دیگه حتی بکگراند فایل هاش هم ادیت میکنه …
اینا همه ش یک چیزی رو به من یاد میده حمید،اینکه بیشتر سکوت کنم،بیشتر برم توی خلوت خودم،کمتر حرف بزنم،بیشتر فکر کنم …
دقت کردی استاد دیگه نمیگه خدا ؟!میگه خدای رحمان ؟!
نمیدونم استاد توی چه مداری از توحید سیر میکنه،ولی همین که الان دارم ازش مینویسم کل صورتم خیس اشک شده،یعنی حتی فکر کردن به اون مدار و درکش هم یک روح خیلی بزرگ میخواد ….
حمید من جدیدا خیلی میام آرامگاه،قبلا اینجوری نبودم،جدیدا همه ش روحم منو میکشونه اینجا …
میام اینجا میشینم و قرآن گوش میدم و فکر میکنم….به قبرها نگاه میکنم و فکر میکنم …به ماه تو آسمون نگاه میکنم و فکر میکنم …به تاریکی شب نگاه میکنم و فکر میکنم …
نمیدونم چرا اینارو نوشتم برات …نمیدونم …
کامنتم رو تموم میکنم و میرم پی مراقبه ی خودم.دعا میکنم خداوند من رو ببخشه و از ظلمات نفس خودم نجاتم بده و کمکم کنه قبل ازینکه فرصت بندگیم تموم بشه،از خودم یک انسان توحیدی تر،خاشع تر و تسلیم تر بسازم.
در پناه نور میسپارمت رفیق،نور آسمون ها و زمین . . .
سلام به خانم سلیمی عزیزم
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به شما عزیزِ جان ما …
واقعا طبیعیه من انقدر دوستون دارم و وقتی بهتون فکر میکنم روحم به پرواز درمیاد…؟!
الان که دارم براتون مینویسم،تو اتاق نیلا نیکام،اونا دارن به قصه ی صوتی گوش میدن و منم توی این فاصله،کامنت هایی که برام ایمیلش میاد رو میخونم ….
تا کامنت شمارو باز کردم ،چنان نوری از صفحه ی گوشی به قلبم سرازیر شد که اصلا خودم حواسم نبود دارم از ذوق همینجوری لبخند میزنم …
تا اینکه یهو نیکا گفت مامانی دعا میکنم همیشه روی لبات،لبخند باشه ….
نمیدونید ازین دعای قلب کوچیکش،چقدر بیشتر ذوق زده شدم …
همینجوری اومدم خط به خط پایینتر …باز صدای نیکا منو به خودم آورد :مامانی چرا داری گریه میکنی ؟
خودمم نفهمیده بودم چشام خیس شده…گفتم مامانی گریه نیست،اشک شوقه …
واقعا اشک نور بود ،اشک حقانیت صلات شما بود که روحم رو به پرواز درآورده بود …
گفتم خدایا،این همه حس خوب،این همه نور،این همه آرامش ،من میخوام براشون پاسخ بنویسم و تحسینشون کنم،میشه لطفا یک هدایت قرآنی براشون بنویسم؟میشه یک نوری از سمت خودت بفرستی ؟
خانم سلیمی عزیزم ،مادر قشنگ و مهربونِ ما بچه هایی که هیچ وقت ندیدینشون ولی مهر شما به قلب ما نشسته …
دیگه دارم با گریه براتون مینویسم.
این هدایت قرآنی الله بود :
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خدا نور آسمانها و زمین است. مثَل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى باشد، آن چراغ درون آبگینهاى و آن آبگینه چون ستارهاى درخشنده. از روغن درخت پربرکت زیتون که نه خاورى است و نه باخترى افروخته باشد. روغنش روشنى بخشد هر چند آتش بدان نرسیده باشد. نورى افزون بر نور دیگر. خدا هر کس را که بخواهد بدان نور راه مىنماید و براى مردم مثَلها مىآورد، زیرا بر هر چیزى آگاه است.
دعا میکنم نور الله به جسم و جان و قلب سلیم شما بباره و از شما محافظت کنه در همه حال و بهتون عمر باعزت،طولانی،پر از عشق ،پر از خوشبختی بده ،پر از توحید و توحید و توحید…
دوستون دارم ،از روشنی قلبم،عاشقانه،بی قیدوشرط!
به امید خوندن همیشگی صلات های پر نور شما …
در پناه حق تعالی میسپارمتون.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَهً فَاثْبُتُوا وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ(45 انفال)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که (در میدان نبرد) با گروهی رو به رو میشوید، ثابت قدم باشید! و خدا را فراوان یاد کنید، تا رستگار شوید!
معانی کلمات آیه
«فِئَهً»: دسته. گروه. «فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا …»: دو عامل پیروزی، یکی پایداری و دومی در همه حال به یاد خدا بودن و ذکر خدا کردن است.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
سلام حمید جان،الهی که حال دلت عالی باشه و نور قلبت به نور آسمون ها و زمین متصل و پایدار…
بینهایت از خوندن کامنتت لذت بردم،مثل همیشه یاد گرفتم و از صمیم قلبم این درکت از قرآن رو تحسین کردم و از خدا خواستم من رو هم به این مدار دریافت برسونه.
قبل ازینکه تصمیم بگیرم برات پاسخ بنویسم داشتم حین انجام کارهای خونه،به سوره ی حج گوش میدادم،میدونی که این سوره دیگه کلا پر از مونتوم های مثبته…ولی یک جاییش همیشه تموم قلب من رو درگیر میکنه و مثل یک آب خنک گوارا به جانم میچسبه …
از وسط آیه ی ٣4 اینجوری شروع میشه :
فَإِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا
پس خداى شما خدایى یکتاست، در برابر او تسلیم شوید.
وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ
و تواضعکنندگان را بشارت ده،
تو آیه ی بعدی میاد4 تا از ویژگی مخبتین رو میگه،همونایی که خدا بهشون بشارت میده که هرچی آرزوی خوبه،مال تو…
الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ
همانها که چون نام خدا برده میشود، دلهایشان پر از خوف (پروردگار) میگردد؛
وَالصَّابِرِینَ عَلَىٰ مَا أَصَابَهُمْ
و شکیبایان در برابر مصیبتهایی که به آنان میرسد؛
وَالْمُقِیمِی الصَّلَاهِ
و آنها که صلات را برپا میدارند،
وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ
و از آنچه به آنان روزی دادهایم انفاق میکنند.
چقدر توحید عملی ١٠ و توحید عملی ١١ معنی و مفهوم این آیه هاست …وقتی استاد میگه یادت باشه باید متواضع باشی در برابر خداوند…و اگر بتونی این ویژگی رو در خودت ایجاد کنی،درهای بهشت برات باز میشه …
یادت باشه هرچی داری از آن خداست و همه چیز رو اون بهت داده …
یادت باشه هر خیری به تو رسیده از خدا بوده و هر شری تجربه کردی از ناآگاهی خودت …
خدا خیلی باحاله نه؟!میگه خودتو تسلیم من کنی،من در های بهشت رو برات باز میکنم …خداوکیلی ما کجا دنبال چی میگردیم…؟!
امروز پنج شنبه یک خرداد…شروع کارگاه عملی من برای اجرای قانون در عمل بود …
بعد خدا چی کار کرد….؟!از ٢ روز پیش،فرشته ش رو که از همه جا بی خبره،مأمور میکنه که بیاد به من بگه به سعیده بگید از پنج شنبه تموم تمرکزش رو بزاره رو آیه های سوره ی آل عمران تا بتونه تسلیم تر باشه…
گاهی به خودم میگم من چرا از عظمت این خدا بیهوش نمیشم؟!من چرا نمیترسم؟!خدایا …تو چقدر بزرگی …چقدر مهربانی …چقدر دلسوزی …
و من از درک این عظمت،عاجزِ عاجزِ عاجزم…
خلاصه که حمید جان بالاخره منم مثل شما یک دفتر قرآنی به دفتر هام اضافه شده که بشینم به لطف الله آیه های سوره ی آل عمران رو توش بنویسم …اما مدار من کجا ،مدار شما کجا …
من فقط میتونم آیه و ترجمه ش و چندتا نکته از تفسیر نور یا نمونه زیرش بنویسم ….
هنوز ظرف من آمادگی دریافت بیشتر نداره،من از همین رو نویسی ها دارم ناک اوت میشم …شما تو کدوم مداری و چه نوری دریافت میکنی نمیدونم …
فقط دعا میکنم توی این مسیر ثابت قدم بمونم و درنهایت با نوشتن آیه ها و درک و تامل در اونها ،ازین سعیده،سعیده ی با ایمان تر و توحیدی تر و تسلیم تر بسازم.
ازت ممنونم برای کامنت ارزشمندت،امیدوارم این شروع مونتوم مثبت کامنت نوشتن هات باشه…
خسیس نباش:)یکی از ویژگی های مخبتین انفاق ازون چیزی که خدا بهشون داده …:)دیگه افتادی تو عمل انجام شده:)دست خودت نیست باید رکاب بزنی :)
در پناه نور میسپارمت مرد مومن،نور قلبت مستدام.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
«و در هر حال،خداوند بهترین حافظ و مهربانترین مهربانان است»