در آگاهی های این فایل، استاد عباس منش از طریق توضیح آیات قرآن، این اصل مهم را به ما یادآور می شود که:
- چرا ما فقط و فقط مسئول تغییر و بهبود زندگی خودمان هستیم؛
- و چراحیاتی است که: ناتوانی خود در تغییر زندگی دیگران را بپذیریم؛
- مفهوم جهل از دیدگاه خداوند چیست و چطور باید از جاهلان نباشیم؛
منطق های این فایل به ما کمک می کند تا:
- مفهوم حقیقتی عدالت خداوند را درک کنیم و از دلسوزی بی جا، پرهیز کنیم؛
- به این حد از درک قوانین برسیم که: تمام افراد به یک اندازه به جریان دائمی هدایت دسترسی دارند و به محض اینکه فردی آماده ی تغییر شود، فارغ از اینکه ما بخواهیم یا نخواهیم، آن فرد هدایت می شود؛
- اما تا زمانی که فرد آماده تغییر نباشد، فارغ از اینکه ما چقدر تقلا می کنیم، آن فرد هیچ تغییری نمی کند اما به احتمال زیاد، ما از مسیر درست گمراه می شویم؛
- ناتوانی خود در تغییر زندگی دیگران را بپذیریم ؛
- انرژی و تمرکز سازنده خود را در تقلا برای تغییر زندگی دیگران، اتلاف نکنیم و با این کار، خود را از مسیر هدایت، خارج نکنیم؛
- و در یک کلام، به قول قرآن از جاهلین نباشیم تا به آرامش درونی برسیم.
تمرین:
آگاهی های این فایل را با دقت گوش دهید، همانطور که خداوند از ما خواسته، در این آیات تعقل کنید و در پایان، در بخش نظرات این فایل مثالهایی از زندگی خود یا دیگرانی که می شناسید را در موارد زیر بنویسید:
الف) برای رسیدن به درک جامع از آگاهی های این فایل – به گونه ای که تبدیل به شخصیت ما شود – یکی از بهترین راه ها این است که:
واکنش های خودمان را در لحظاتی بیاد بیاوریم که خانواده، دوستان و افراد نزدیک به ما با نیت خوب و از صمیم قلب برای ما وقت و انرژی گذاشتند، سعی کردند راه درست را به ما نشان دهند، سعی کردند ما را از عواقب تصمیمات نامناسبی که در آن زمان گرفته بودیم، آگاه کنند. آنها به هر شیوه ای که می توانستند، تمام تلاش خود را کردند تا مانع ما برای ادامه آن مسیر شوند به گونه ای که حتی خودشان ضربه خورند، اما از آنجا که ما آماده ی دریافت آن آگاهی ها نبودیم، به قولی یک گوش ما در و یک گوش ما دروازه بود؛
با وجود هشدارهای آنها درباره عواقب آن انتخاب ها و تصمیمات نامناسب، ما همان مسیر را رفتیم و با همان عواقب نیز روبرو شدیم. تا اینکه مدت ها و حتی سالها بعد که بارها عواقب سنگین تصمیمات و انتخاب های نادرست خود را تجربه کردیم و مهم تر از همه آماده ی تغییر شدیم، تازه به یاد حرفها و نصیحت هایی افتادیم که والدین یا اطرافیان مان از روی دلسوزی و خیرخواهی نسبت به ما داشتند. در این لحظات تازه فهمیدیم که نصیحتهای آن افراد در آن موقعیت ها، چه گنجی بود، چه ارزش بزرگی داشت، چقدر میتوانست به ما کمک کند و چقدر می توانست مسیر را برای ما آسان کند. اما حقیقت این است که در آن زمان ما آماده ی دریافت و پذیرش آن نصیحت ها نبودیم.
این تجربه شخصی به خوبی نشان می دهد: ما زمانی واقعاً تغییر میکنیم که از درون آماده تغییر باشیم. بدون این آمادگی درونی، تلاشهای دیگران -هرچقدر شدید – هرگز اثربخش نخواهد بود. همانطور که در گذشته، شخص من توصیه های مفید دیگران را ندیده و نشنیده گرفتم، الان نیز فردی که در حال تقلا برای تغییر زندگی اش هستم، جایگاه گذشته ی من را دارد. این فرد هنوز آماده دریافت نیست، نه می بیند و نه می شنود. پس هر تقلایی در این مسیر، بیهوده است.
این نوع مثالها را درباره خود بیاد بیاورید و در بخش نظرات این فایل بنویسید که:
آیا زمانی بوده که افرادی در زندگی شما، اعم از اعضای خانواده، دوستان یا آشنایان، سعی داشتند با نصیحتها یا پیشنهادات مفید و سازنده به شما کمک کنند، اما شما در آن مقطع آمادگی شنیدن و عمل کردن به آنها را نداشتید. در نتیجه با وجود تقلاهای بسیار آنها برای گوش دادن به آن پیشنهاد سازنده، همچنان راه خود را رفتید و به بن بست رسیدید؟
آیا پس از گذشت مدتها که به خاطر تغییر افکار و باورهایتان آماده تغییر شدید، بالاخره درستی توصیههای آنها را بیاد آورید؟
آیا از آن توصیه ها استفاده کردید؟
در بخش نظرات این فایل بنویسید چه زمانی و به چه شکل آن نصیحتها بالاخره در زندگیتان اثر گذاشتند؟
این یادآوری از تجربه ای که خودمان مستقیماً درگیر آن بوده ایم، خیلی عمیق این اصل را به ما می فهماند که:
تا زمانی که فرد از درون آماده تغییر نباشد، فارغ از اینکه ما چقدر تقلا می کنیم، آن فرد هرگز نمی شوند و درک نمی کند اما به محض اینکه فرد آماده تغییر می شود، حتی اگر ما نباشیم و چیزی نگوییم، آن فرد خودش به مسیر تصمیمات و انتخاب های درست هدایت می شود. بنابراین زمان، انرژی و دارایی خود را در مسیر تقلا برای تغییر دیگران، اتلاف نکنیم و به قول قرآن از جاهلین نباشیم. بلکه این انرژی سازنده را صرف بهبود زندگی خود کنیم.
ب) درسهایی که از آگاهی های این دو قسمت یاد گرفتید را ذکر کنید. این درسها منجر به اخذ چه تصمیماتی برای شما شد؟
منتظر خواندن تجربیات تأثیرگذارتان هستیم.
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2305MB46 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 244MB46 دقیقه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
«لَقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ»
(بی تردید [در داستان] یوسف و برادرانش نشانه هایی برای مردم کنجکاو است)
(7 یوسف)
————————————————————————————
سلام و درود به استاد عباس منش و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم.
یه مدتی هست دارم تلاش میکنم روی سوره یوسف تمرکز بذارم و امروز به یه نکته جالبی رسیدم و توی دفتر نوشتمش و گفتم باهاتون به اشتراک بذارم.
کامنتم رو با آیه 7 سوره یوسف شروع کردم و نکته کلیدی این آیه که میگه: «در سرگذشت یوسف و برادرانش نشانه هاییست برای کسانی که اهل سوال پرسیدن هستن»
آدمهایی که هر سرگذشتی رو میبینن مخصوصاً سرگذشت آدمهای موفق دنبال سوال خوب پرسیدن و دنبال عبرت گرفتن هستن. چی شد که اینجوری شد و چه کنیم که الگو بگیریم.
این نکته رو هم اضافه کنم که توی آیه 3 به پیامبر اسلام میگه «همانا ما برای تو بیان میکنیم بهترین سرگذشت ها رو بوسیله وحی کردن این قرآن ، [سرگذشت هایی] که قبلاً ازش بی اطلاع بودی»
(افعال متکلم مع الغیر یعنی عملکرد سیستمی قوانین الهی)
این دوتا نکته باعث شده من یا آیات سوره یوسف رو توی دفترم بنویسم و یکی یکی تحلیل شون کنم یا توی زمانهای خالی این سوره رو بذارم روی تکرار و بارها و بارها گوش بدم. خب تقریباً کل ماجرا رو میدونید که برادران یوسف چه حدق و کینهای نسبت به یوسف داشتن و تمام تلاششون رو میکردن که یعقوب اونها رو ببینه، و توجه یعقوب براشون خیلی مهم بود و خودشون رو با یوسف و بنیامین مقایسه میکردن و میگفتن «ما نیرومندیم ولی پدرمون اون دوتا رو دوست داره، پس پدرمون توی گمراهی آشکاره، بیایم یوسف رو بکشیم یا به یه سرزمین دوردستی بندازیمش تا هم ما مورد توجه پدر قرار بگیریم و هم یه جورایی پدرمون رو از گمراهی نجات بدیم» (مفهوم کلی آیات)
شنیدین میگن بعضیها از پاپ کاتولیک تر میشن، یا توی مسلمونی از پیغمبر جلو میزنن… ، حکایت اینهاست… (و صدالبته خودم هم همینجوریام و خودم رو مبرا نمیدونم ، یه جورایی ربط داره به صحبتهای استاد توی این فایل که همه یه جورایی میخوان بقیه رو تغییر بدن)
توی آیه 15 خداوند به پیامبر وحی میکنه : وقتی که رفتند و به اجماع رسیدن که یوسف رو توی مخفیگاه چاهی پنهان کنند، ما به او [یوسف] وحی کردیم آنان را از این کارشان مطلع خواهی ساخت در حالیکه آنان نمیدانند [یا به عبارتی تو را نمیشناسند] باز هم افعال متکلم مع الغیر و عملکرد سیستمی قوانین الهی؛
خب از اینجا اون نکته شروع میشه ، اینجا یوسف وحی رو دریافت کرد و یه جورایی دلش به هدایت الهی قرص شد و دیگه خیالش راحته که خداوند تنهاش نذاشته.
آیه 19: کاروان میاد و سقا دلو آب رو میندازه و میگه بشارت که اینجا پسر نوجوانی هست و اون رو [از چاه نجات میدن و ] توی کالاهای خودشون پنهانش میکنن، و خداوند بر هر آنچه که انجام میدهند آگاهی مطلق دارد؛
نکته ای که امروز توی دفتر نوشتم و انگیزه شد که این کامنت رو بنویسم این آیه 20 بود. «وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَهٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ (و او را به بهایی ناچیز، درهمی چند فروختند و نسبت به او بی رغبت بودند.)
اعتراف میکنم وقتی این آیه رو نوشتم از عقل ناقص و فکر کوته بین خودم گفتم این آیه هیچ درسی برای نوشتن نداره، چیزی نیست دیگه، فروختنش به قیمت چند سکه بی ارزش و تمام… ولی بقول حافظ شیرازی «آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم» …
یه حس آرامش بخشی گفت ببین اول این نکته رو ببین «وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ» ترجمه شده نسبت به او بی رغبت بودند. در حالیکه آیه نگفته «وکانوا له …» بلکه گفته «وکانوا فیه …» پس نسبت به یوسف بی رغبت نبودن، بلکه نسبت به فروختن یوسف بی رغبت بودن… چه کسانی نسبت به فروختنش بی رغبت بودن (یه جورایی عذاب وجدان داشتن) ؟؟ برادرانش یا کاروانیان؟؟
توی فیلم برادران یوسف رو نشون دادن که فروختنش ولی بنظر نمیرسه برادران یوسف از کارشون پشیمون بوده باشن که اصلا عذاب وجدانی گرفته باشن. اینها کلی نقشه کشتن یوسف رو کشیدن، پیراهن خونی بردن برای یعقوب و از دروغشون دفاع کردن، و عذاب وجدان نگرفتن، الان برای فروختنش عذاب وجدان میگیرن؟ اینها تا توی کاخ عزیز مصر که بنیامین به دزدی متهم میشه حدق و کینه یوسف رو داشتن، تا اونجا از یوسف به بدی یاد میکنن و میگن «این که دزدی کرده ، یه برادری داشت اونم یبار دزدی کرد»
پس برادران یوسف هیچوقت از کارشون پشیمون نبودن و تا زمانی که یوسف ماجرا رو براشون بازگو میکنه عملاً پشیمونی خاصی ندارن (به جز یه نفرشون).
پس به نظرم میرسه افراد کاروان از فروختن یوسف عذاب وجدان داشتن و نسبت به موضوع بی رغبت بودن.
یه نکتهٔ دیگه ای که توی این آیه هست ، در واقع نبودن یه نکته ست ، که یه نکته دیگه رو بیان میکنه (خودم هم نفهمیدم چی نوشتم ، بذارید الان بیشتر توضیح میدم)
با بیان نکردن یه موضوعی ، یه موضوعی دیگه رو بیان میکنه. اینجا از عذاب وجدان کاروان حرف میزنه، ولی در مورد ترسها و نگرانیهای یوسف هیچی نمیگه. چرا از نگرانی های یوسف حرفی نمیزنه. بخاطر هدایتی که توی آیه 15 بیان میشه. «به یوسف وحی میشه که نگران نباش، آرامش داشته باش ، اوضاع به نفع تو میشه، تو در آینده اونها رو از کاری که انجام دادن مطلع میکنی درحالیکه تو رو نمیشناسند»
پس توی آیه 20 با بیان نکردن نگرانیهای یوسف داره آرامش داشتن و تسلیم بودن یوسف در برابر پلن خداوند رو بیان میکنه. (چون در واقع یوسف نگرانی نداشته) ؛ بی میلی کاروانیان بیان شده ولی از نگرانی یوسف چیزی گفته نشده ، این خودش یعنی یوسف تسلیم هدایتهای الهی بوده.
یوسف توی سنین نوجوانی اینقدر تسلیم هدایتهای الهی بوده. اینو هزار بار به خودم میگم من مرد گنده توی آستانه ورود به 39 سالگی هنوز هدایتها و وعده های واضح الهی رو فراموش میکنم و با کوچکترین نجوای شیطان، و نق زدن های اطرافیان یه کامیون نگرانی و ترس و اضطراب میاد سراغم. ترس نقطه مقابل ایمانه دیگه. ترس که میاد یعنی ایمان تعطیل، وقتی ترس میاد یعنی اصلا ایمانی نبوده. فقط تا قبل از اومدن ترسها اوضاع آروم بوده، این آرامش باعث میشه من توهم ایمان داشته باشم؛ اگه اوضاع ناجالب شد و آروم بودم «مثل یوسف توی چاه»، اونوقت میتونم بگم اهل ایمان بودم. یوسف هم آرامش داشت که بهش وحی شد. یوسف تسلیم بود که هدایتها اومد. خداوند توی آیه 11 تغابن میگه: «مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ ۚ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» (هیچ مصیبتی جز به فرمان خدا نرسد. و هر کس به خدا ایمان بیاورد، خدا قلبش را [به حقایق] راهنمایی می کند؛ و خدا به همه چیز داناست) اونیکه در زمان چالشها ایمان داره، اونیکه آرامش داره قلبش هدایت میشه.
(خدایا این بنده ات خودش اولین کسیه که به درک این حقایق نیاز داره، خودت ایمان عطا کن توی چالشها آروم و تسلیم باشم)
نکته ای که از دل آیه 20 دریافت کردم و انگیزه نوشتن کامنت بود این بود که توی مسیر این سرگذشت یوسف جایی از نگرانیها و ترسهای یوسف صحبت نشده و همه اش تسلیم بودن و آرامش بوده. این بچه یه کلمه نگفته آقا من فلانی هستم بچه یعقوب ، تو این منطقه همه بابای منو میشناسن، آدرس خونمون فلانجاست، یه لطفی کنید منو برسونید به خونه. نه به هیچ وجه ، این بچه تسلیم محض هدایتها و پلن خداوند بوده.
توی سوره فقط یه جایی از نگرانی یوسف صحبت شده اونجاست که نیایش میکنه با خداوند و میگه شر و فتنه این درباریان رو از من دور کن، خدایا من زندان رو انتخاب میکنم ، و اگه مکر و حیله اینها رو از من دور نکنی به سمتشون متمایل میشم و از جاهلان خواهم شد. این تنها جایی بود که یه نگرانی بیان شده.
(خدایا کمکم کن تسلیم تر و خاضع تر باشم و بتونم این ذهن نجواگر رو تحت کنترل در بیارم.)
بقول مولانا «من در تو گریزان شدم از فتنه خویش ؛ من آن تو ام مرا به من باز مده»
————————————————————————————
یه نکته دیگه ای توی آیه 21 بود که دلم نمیاد ننویسم.
«وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ ۚ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (آن مرد مصری که یوسف را خرید، به همسرش گفت: جایگاهش را گرامی دار، امید است ما را منفعتی رساند، یا او را به فرزندی انتخاب کنیم. این گونه یوسف را در سرزمین مصر مکنت بخشیدیم و همانا او را از تعبیر خواب ها آموختیم ؛ و خداوند بر امر خویش چیره و غالب است، ولی بیشتر مردم نمی دانند)
این آیه از سه بخش تشکیل شده.
بخش اول: مسیر مهاجرت یوسف به مصر
بخش دوم: تکامل توحیدی و مکنت یافتن یوسف
بخش سوم: یه باور توحیدی که همه این اتفاقات رو رقم میزنه.
میخوام اول بخش سوم رو بگم که مهترینه، و از خدا میخوام این باور رو به باور بنیادین ذهن من تبدیل کنه و اون اینه که : «وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ» خداوند بر امر خودش غالب و تواناست، خداوند با قوانینش داره همه چیو مدیریت میکنه، همه چیز عادلانه ست. مردم متوجه نیستن، ولی خداونده که کنترل و احاطه مطلق بر همه امور رو داره. وقتی فرمون دست خدا باشه همه چی درست میشه، یا بهتر بگم: « ای بنده خدا تو نمیدونی و تو نمیتونی، ولی خدا میدونه و خدا میتونه، تسلیم باش، خاضع باش، آرام باش، منیت ها رو رها کن، این من درونت رو در پیشگاه خداوند قربانی کن، فرمون رو رها کن، بذار خودش ببرت، بذار فرمون دست خودش باشه، به عزت و جلالش قسم اون به جز زیبایی و خوبی برای تو نمیخواد، هر چی بدبختی توی زندگیت هست رو خودت کسبش کردی، با ترس ها و نجواها و بی ایمانیهای خودم»
(مخاطب همه اینا خودمم، به الله قسم نمیخوام بلندگو باشم برای حرف زدن برای بقیه ، اینجا دفتر تمرین منه، باید بنویسم تا یادم بمونه، هر گرفتاری و مصیبتی توی زندگیم بود همهش نتیجه اشتباهات خودم بود و هر نعمتی توی زندگیم بود از رحمت و فضل بینهایت پروردگار بود)
از اونجایی که تسلیم خدا باشم امر خداوند بر همه امور زندگیم غالب میشه. همونجوری که مسیر مهاجرت و تکامل توحیدی یوسف نبی از دل تسلیم بودن و آرامش و ایمان رقم خورد.
در هر صورت امر خداوند در زندگی همه مردم غالبه ، حالا یکی مهاجرت میکنه و مکنت پیدا میکنه، و یا از نعمتها و فضل خداوند بهرهمند میشه و یکی دیگه کلی چک و لگد میخوره با خاک یکسان میشه؛ در هر صورت امر خداوند غالب و چیره ست ولی بیشتر مردم مطلع نیستن.
————————————————————————————
خدایا ، ای پروردگارم ، از تو میخوام کمکم کنی بتونم خودم رو بهبود بدم، و شخصیتم رو به سمت رشد و پیشرفت تغییر بدم، بتونم خاضع تر و توحیدی تر باشم و از منیتهای نفسم رها بشم.
«رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»
در پناه رب العالمین باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَهً وَأَجْرًا عَظِیمًا»
(ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﭘﻴﺸﻪ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺷﻜﻴﺒﺎ ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺮﻭﺗﻦ ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﺩﻫﻨﺪﻩ ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭ ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﭘﻠﻴﺪﻱ ﻫﺎﻱ ﺟﻨﺴﻲ ، ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ ، ﺁﻣﺮﺯﺵ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ)
«وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا»
(ﻭ ﻫﻴﭻ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻣﺆﻣﻨﻲ ﺭﺍ ﻧﺮﺳﺪ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﻛﺎﺭﻱ ﺭﺍ ﺣﻜﻢ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ; ﻭ ﻫﺮﻛﺲ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻲ ﻛﻨﺪ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ)
(35-36 أحزاب)
—————————————————————————
خدایا از تو امان میخواهم، «روزی که هیچ مال و اولادی سود نمیدهد، مگر کسی که قلبی سالم به پیشگاه خداوند بیاورد» و از تو امان میخواهم «روزی که ستمکار دستهای خود را به دندان میگزد میگوید: ایکاش همراه این پیامبر راهی انتخاب میکردم» و از تو امان میخواهم روزی که «گناهپیشگان را از نشانههایشان میشناسند، پس موهای جلوی سر و پاهایشان را میگیرند» و از تو امان میخواهم «روزی که هیچ پدری چیزی از فرزندش دفع نمیکند و نه هیچ فرزندی برطرفکنندۀ چیزی از پدر خویش است، بهیقین وعدۀ خداوند حق است.» و از تو امان میخواهم «روزی که عذرخواهی ستمکاران هیچ سودی به حالشان ندارد و برای آنان لعنت و سرای بدی است» و از تو امان میخواهم «روزی که کسی از کسی چیزی را دفع نمیکند، در آن روز حکومت و فرمانروایی ویژۀ خداست» و از تو امان میخواهم «روزی که آدمی از برادرش میگریزد و از مادر و پدرش و از همسر و فرزندانش؛ در آن روز هرکس از آنان را گرفتاری و کاری است که برای او بس است» و از تو امان میخواهم روزی که «گناهپیشه آرزو میکند ایکاش میتوانست فرزندانش را در برابر عذابِ آن روز عوض دهد و همسر و برادرش را و خویشانِ نزدیکش را که به او پناه میدادند و نیز همۀ کسانی که در زمینند، تا او را برهانند؛ چنین نیست، همانا آتش سوزنده زبانه میکشد، درحالیکه اعضا و پوستِ سر را برمیکَند.»
(ترجمه نیایش مسجد کوفه حضرت علی علیه السلام)
—————————————————————————
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنینم در این سایت توحیدی.
خدای بزرگ و مهربان رو شاکرم که بازم بهم اجازه داد بندگی درگاهش رو کنم، از صمیم قلبم از خداوند میخوام که قلب و زبان من رو به یاد خودش نورانی و گویا کنه و کمکم کنه و هدایتم کنه که از ظلمتهای افکار خودم به سوی نور خداوند حرکت کنم و از خودم شخصیت توحیدی تر و متواضع تری بسازم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر که عزت همه از جانب خداست و هر کسی در مدار بندگی و تواضع به درگاه خداوند باشه لاجرم رنگ و بوی خداوند رو میگیره و عزتمند میشه. همانطور که خداوند در آیه 10 سوره فاطر فرموده: «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» و همچنین در آیه 138 بقره فرموده: «صِبْغَهَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»
—————————————————————————
اینقدر این فایلها آگاهی دهنده است و اینقدر سلیقه های مذهبی از جوانب مختلف بهمون خورونده شده که نمیدونم از کجاش بگم. چون خیلی از چیزایی که ما شنیدیم نه دینه نه مذهب بلکه سلیقه های شخصی افرادیه که حس میکردن وکیل مدافع خداوند هستن و باید خداوند رو از دست بقیه آدمها نجات بدن.
چندتا مثال بزنم:
«وقتی وضو میگیری آب وضو اگه سر بالا بره وضوت باطل میشه؛ اگه با دست راست شیر آب رو ببندی وضوت باطله باید با دست چپ ببندی چون شستشوی دست راست تموم شده ولی دست چپ هنوز کارش تموم نیست؛ اگه خواستی مسح سر و پا بکشی حتماً جاش باید خشک باشه وگرنه باطله، اگه کسی لاک ناخن زده یا پوست دستش رنگی شده، یا چسب چسبیده به پوستش حتماً باید تمیز تمیز بشه و بعداً وضو بگیره، آب نرسه به پوستت باطله؛ خواستی نماز بخونی حتماً باید روی قسمت صاف مهر سجده کنی اونور مهر باطله، خواستی بری سجده حتماً نوک انگشت بزرگ پا رو بذاری زمین بقیه اش به زمین بخوره نماز باطله؛ خواستی بری تو مسجد بهتره با پای راست بری و سایر موارد با پای چپ؛ اگه خواستی نماز بخونی زن و مرد نباید در یک راستا باشن وگرنه نماز باطله ؛ اگه رفتی سجود موهات اومد روی پیشونی و پیشونی با مهر تماس برقرار نکرد نمازت باطله ؛ اگه حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشاء رو آروم بخونی باطله، اگه ظهر و عصر رو بلند بخونی باطله ، یه سری چیزا توی نماز رکن محسوب میشه اگه حتی حواست نبود اشتباه کردی بازم نمازت باطله، و سایر مواردی که الان یادم نمیاد…»
اگه یبار دیگه به این مبطلات نماز و وضو نگاه کنید متوجه میشید که هیچ جایی اسمی از خدا برده نشده و همه اش شاخه و برگ اضافیه. مگه وضو برای پاکی و طهارت نبود؟ نماز برای ارتباط قلبی با خداوند نبود مگه؟ پس این همه خط قرمز از کجا اومد؟
یه زمانی که توی نیروی دریایی بودم یه وقتایی کار تعمیرات موتور قایق ها و ناوچه رو انجام میدادیم و یا رنگ آمیزی موتورخانه ناوچه، دستم روغنی یا رنگی میشد یا مثلاً زمانی که کار دکوراسیون داخلی انجام میدادم یه وقتایی چسب 1-2-3 میخورد به دستم و هر چقدر میشستم تمیز نمیشد، حالا روغن و رنگ به سختی تمیز میشد. چسب قطره ای و چسب 1-2-3 رو بخوای تمیز کنی پوست دستت باهاش کنده میشه. چه عذابی من میکشیدم برای اینکه به این باید و نبایدهای غیر اصل عمل کنم. یادمه یه وقتایی وسط قنوت نماز میدیدم سر انگشتم یه ذره چسب چسبیده ، نماز رو قطع میکردم و دوباره میرفتم انگشتم رو اینقدر زیر آب میگرفتم تا پوستش خیس بخوره و بعداً میکشیدم به یه دیوار زبر تا اون چسب به همراه پوست دستم سابیده بشه. اینها شاید خنده دار بنظر برسه ولی پشت هر کدوم یه کامیون سرزنش و فحش خوابیده بود.
خدابیامرز پدرم یه وقتایی به شدت برادر بزرگترم رو تحقیر و سرزنش میکرد که چرا نماز نمیخونه، اونم از درون باورهای مذهبی داشت ولی صرفاً بخاطر لجبازی با پدرم نماز نمیخوند، نکته جالبش اینکه وقتایی که بینشون صلح و آرامش برقرار میشد به صورت نرمال برادرم خودش میرفت نمازشو میخوند. این به زور هدایت کردن همیشه وجود داشت. توی مسجد محل که یه عده از بزرگان حضور داشتن که هر چیز درستی با سلیقه اونها سنجیده میشد و غیر از سلیقه اونها همه کفر بود.
با اینکه من همیشه نماز میخوندم ولی باز هم از اون سرزنشهای خانواده و محله در امان نبودم. مثلاً بابام چندین بار بهم میگفت که خواب دیده کسی توی خواب بهش گفته این بچه ات (یعنی من) باعث عذاب قبرش خواهم بود. حالا شما تصور کن یه بچه 14-15 ساله چه تصویری رو میخواد توی ذهنش بسازه.
وقتی پدرم مرحوم شد نمیدونم به پیشنهاد چه کسی روی سنگ قبرش نوشتن «قاری قرآن» ولی شاید فقط قرآن رو قرائت کرده بود ولی این آیاتش رو تامل نکرده بود که عمل هیچ پدر و فرزندی به همدیگه ارتباط پیدا نمیکنه یا کسی بار گناه دیگری رو به دوش نمیکشه. این آیات بارها و بارها تکرار شده.
از قصد ابتدای کامنتم رو با ترجمه نیایش مسجد کوفه حضرت علی شروع کردم. اگه حتی ما معتقد باشیم به امامت حضرت علی بعد از پیامبر، میبینیم خود ایشون اینجوری مناجات میکردن و توی مناجاتهاش از آیه های قرآن استفاده شده. این مناجات توی سحرگاه ماه رمضان خونده میشد ولی اگه یه نگاهی به این مناجات بندازید این مناجات هم مثل دعای کمیل فقط تاکید داره به توحید و ارتباط بین بنده با خدای خودش.
یا ماجرای نامه حضرت علی به امام حسن مجتبی علیه السلام. که یه سری توصیه ها شده برای ارتباط با خداوند ، ولی هیچ جا حضرت علی نگفته اگه تو اشتباهی کنی خداوند بخاطرش منو مجازات میکنه.
—————————————————————————
یه چندتا همکار دارم توی محل کار، هر وقت با ناهار بهمون میوه و نوشیدنی میدن، من میوه ها رو میدم به یکی ، نوشیدنی ها رو میدم به یکی دیگه. یا سهمیه صبحانه ام، یا اگه کیک و آبمیوه بهمون بدن. جز یه وعده اصلی غذا بقیه همه رو من میدم به همکارا. یکیشون همیشه بهم میگه حمید خدا پدرتو بیامرزه ، من همیشه براش فاتحه میخونم. منم میگفتم خیلی ممنونم آخرش تو به زور هم شده بابای منو میفرستی بهشت.
نمیدونم چطوری اینو توضیح بدم. آدم تا زنده است تا این ذهنش میتونه فرکانس ارسال کنه تا روحش میتونه ارتباط قلبی بگیره با خداوند خودش باید برای خودش یه کاری کنه، کار و رفتار دیگری باری دیگری تاثیری نداره.
—————————————————————————
یه قصه ای رو یجا شنیدم از آقایون مذهبی ، که یه آدمی بود شب مهمون یه چوپانی شد، همون شب مرگش فرا رسید ، بعداً چوپان تنها بود و دید هیچکس نیست کمکش کنه، جنازه رو زیر یه درختی دفن کرد، بعد اون شخص اومد به خواب بچه هاش، بچه هایش بهش گفتن تو که آدم خوبی نبودی چطوری آمرزیده شدی و الان جات توی بهشته ، اونم میگه بخاطر دعای چوپان ، بچه هاش رفتن سراغ چوپان و ازش پرسیدن چه دعایی در حق پدر ما کردی که عاقبت به خیر شد و اونم میگه من گفتم خدایا این بنده ات مهمون من بود امشب میخواستم براش گوسفند قربونی کنم، حالا مهمون توئه، تو براش چیکار میکنی و طرف بهشتی شد.
و همه هم براحتی باور میکنن، و میگن آره همینطوره؛ اینکه خداوند بر بندگانش بینهایت صاحب فضل و رحمت باشه درست ولی نه اینکه من یه عمر راه رو عوضی برم و بعد از مرگم بخاطر یه جمله ای که یکی دیگه بگه، خدا احساساتی بشه و به کل نتایج منو تغییر بده. خدا خودش یادش رفته بود بنده اش رو ببخشه اینجا چوپان خدا رو گذاشت توی رودربایستی و دیگه خدا هم آخرت مرام و معرفت، گفت باشه بخاطر حرمت ریش سفید چوپان بخشیدمش.
طرف تمام فصل کشاورزی رو جو کاشته، آخر فصل گندم برداشت کرده. چرا بخاطر یه جمله حرف یه نفر آدم، مسیر بوته های جو عوض شد و تصمیم گرفتن گندم بدن.
از درخت گلابی ، موز برداشت کردن بخاطر درخواست یه نفر آدم خوب.
پس عملکرد سیستمی قوانین چی شد ؟
—————————————————————————
بحث حمایتگری شد ؛ من خودم سر حمایتگری الکی و تلاش برای تغییر و حمایت از اطرافیانم بسیار بسیار چک و لگد خوردم. چرا ؟ چون فکر میکردم خدا خودش بلد نیست بنده اش رو حمایت کنه ، خدا آمار این بنده اش از دستش خارج شده، یادش رفته یا شاید خوابش برده و من باید از خودم بکنم و حمایتش کنم تا انسان فداکار و ایثارگری باشم.
پا میکردم توی کفش خداوند …
و شرک ، شرک ، شرک
«إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» و همانا شرک بسیار ظلم عظیمی ست. شرک اون آتشیه که وقتی به جون یه مزرعه می افته تا آخرین ذرات محصولات رو میسوزنه. شرک همینجوری نتایج یه عمر تلاش آدم رو میتونه نابود کنه.
وقتی پا توی کفش خدا میکردم تا به اطرافیانم کمک کنم و حمایت کنم نتیجه چی بود؟ حال خودم بد میشد ، طرف مقابلم ناراضی تر از قبل بود که این کافی نیست، نه تنها اون تلاش من بی فایده بود بلکه بقیه نتایجم هم از بین میرفت. بارها این موضوع رو تجربه کردم. از وقتی سعی کردم سرم به کار خودم باشه. و کمتر نقش فرشته نگهبان رو بازی کنم این جنس اتفاقات هم کم و کمتر شد. هر چند هنوز صفر نشده ؛ چقدر براش مثال دارم که دیگه مجبورم بیشتر خود افشایی نکنم، فقط همینو بگم که سکوت و تواضع و تسلیم بودن در برابر خداوند همیشه جواب میده. هر چند هنوزم فراموش میکنم و بازم چک و لگدشو میخورم.
—————————————————————————
جدیداً کامنت هام مثالهای هوافضایی نداره. خودم دارم نگران میشم. صرفاً جهت خنده.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر یه فرصت دیگه برای صلات و بندگی.
از استاد عباس منش عزیز متشکرم بخاطر این فایلها و همچنین از استاد شایسته بخاطر پیشنهاد ضبط این فایل و همچنین ادیت و سایر کارها.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» ؛ «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»
(آیا ندیدى خدا چگونه مَثَل زده: سخنى پاک که مانند درختى پاک است که ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است؟) (میوهاش را هر دم به اذن پروردگارش مىدهد. و خدا مَثَلها را براى مردم مىزند، شاید که آنان پند گیرند)
(24-25 ابراهیم)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به سعیده جان، بنده نورانی خداوند رحمان. امیدوارم حالت عالی باشه و از درگاه خداوند متعال برات بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و رحمت و برکت میخوام. الهی که همیشه به نور هدایت خداوند متصل باشی.
ماجرای لاک درون رو موافقم. یه وقتایی لازمه آدم بره توی لاک درون، برای شناخت بیشتر ناشناخته های خودش. من وقتی برمیگردم رست با اینکه کلی آزادی زمانی دارم روی خودم کار کنم ولی درگیر بی هدفی و بی انگیزه بودن میشم. یه وقتایی خودمو مشغول به کارهای مختلفی میکنم صرفاً برای اینکه بیکار نباشم ذهنم جفتک بندازه. یه وقتایی هم خداوند متعال ناک اوتم میکنه، یه نوازش کوچولویی که بچه جان حواست باشه، تا یادم بیاد باید سپاسگزار باشم. هر چی بیشتر میرم توی لاک درونم بیشتر خودم رو ناشناخته میبینم و میگم چقدر چیزایی هست که از خودم هنوز نمیدونم. چقدر تلاش لازمه تا خودم رو تغییر و بهبود بدم. یه وقتایی از دیدن شخصیت حقیقی خودم متعجب میشم، یه وقتایی آرام میشم، یه وقتایی هم تسلیم، امیدوارم که خداوند از بهترین و ساده ترین و هموار ترین مسیر ها هدایتم کنه.
—————————————————————————
تا حالا در مورد پنجره انتقال زمین و مریخ چیزی شنیدی ؟ بهش میگن earth-mars transfer window
هر 26 ماه یکبار زمین و مریخ در نزدیک ترین فاصله قرار میگیرن. ماه اکتبر پنجره انتقال به مریخ بود به مدت حدود 2 هفته که ایلان و بچه ها استارشیپ رو تست کردن. هر چند استارشیپ به جای مریخ توی اقیانوس هند با موفقیت فرود اومد (تو پرانتز یه چی بگم بین خودمون بمونه، یه نفر رو سراغ دارم با کلیپهای لحظه پرتاب راکت استارشیپ به حدی ذوق زده شده بود که اشک شوق ریخت و بالای چند ده بار دیدش، و هر بار که کلیپ تکراری لحظه فرود راکت روی سکو رو تماشا میکرد بازم خدا خدا میکرد راکت موفق فرود بیاد)
داشتم پنجره انتقال رو میگفتم.توی زمان پرتاب تمام سوخت راکت مصرف میشه تا فضاپیما از مدار گرانش زمین خارج بشه و به سمت یه نقطه خالی حرکت کنه که هیچی اونجا نیست. اصلا مریخ یه جای دیگه است و فضاپیما یه مسیر دیگه میره. فضاپیمایی که از راکت جدا شده دیگه موتور محرک نداره فقط یه چندتا موتور کوچیک داره برای تصحیح مسیر. این فضاپیما با شتاب اولیه اش (شتاب باقی مونده از نیروی پیشرانه راکت) توی محیط خلأ فضا به حرکتش ادامه میده و ادامه میده و ادامه میده و ادامه میده و صبر میکنه تا برسه به مدار آینده مریخ. یعنی اینها از قبل نقطه چند ماه بعد مریخ رو پیشبینی کردن و حرکت رو آغاز کردن وقتی از میدان گرانش زمین خارج میشن توی فضای بین سیاره ای شناور و سرگردان میمونن و پیش میرن تا وقتی مریخ سر راهشون قرار بگیره و الان گرانش مریخ بقیه کارها رو انجام میده و سفینه رو به طرف خودش میکشه. در زمان مناسب و در مکان مناسب. و الان وقت فرود اومدن روی مریخه، و این مسیر 9 ماه طول میکشه (بعضی از فضاپیما ها 128 روزه و بعضیا حدود 300 روز طول میکشه به مدار مریخ برسن؛ بعضیا برای فرود و بعضیا برای گردش دور مریخ و محاسبه اتمسفر) اگه زودتر از موعد برسه از مدار مریخ خارج میشه و میره به سمت مدار مشتری و زحل. و اگه دیرتر برسه بازم وارد میدان گرانش مریخ نمیشه بازم سرگردان توی فضا شناور میشه و از زمین رونده و از مریخ مونده میشه.
در یک زمان و مکان مناسب. میدونی یاد چی می افتم. یاد وعده خداوند به موسی که دعای موسی و هارون رو اجابت کرد و گفت استقامت داشته باشید و در مدار توحید و هدایت بمونید و به سمت مدار افراد ناآگاه منحرف نشید. در ادامه موسی و قومش پشت ساحل دریا معطل شدن و صبر کردن و همه گفتن ما از هلاک شدگانیم، موسی گفت هرگز ، رب من همراه منه و هدایتم میکنه، در زمان و مکان مناسب شرایط برای عبور ایمن از دریا فراهم شد و امواج فرعونیان رو غرق کرد. اگر زودتر و دیرتر میشد یا بنی اسرائیل هم غرق میشدن یا فرعونیان زنده میموندن. در زمان و مکان مناسب، بنی اسرائیل نجات پیدا کردن، فرعونیان غرق شدن.
من مثال حرکت فضاپیما به سمت یه سیاره رو زدم که انسانها چقدر باید صبور باشن و محاسبه کنن در حالیکه جریان هدایت از همه چیز خبر داره و همه چیز رو همزمان هدایت میکنه، این محاسبات بشری یه قطره از عظمت بینهایت هدایت الهی هم نیست. ما فقط به چند خط از اطلاعات علمی قوانین دست پیدا کردیم و این کارهای بزرگ رو میتونیم انجام بدیم درحالیکه کارهای ما در برابر عظمت بیکران کارهای خداوند به اندازه دونه ارزنی هم نیست.
به وقتش تکامل مون رو طی میکنیم و در زمان و مکان مناسب نتایج مناسب رو دریافت میکنیم.
اینکه من از گذشته مثال میزنم به این معنی نیست که هنوز نبخشیدم یا هنوز میخوام بگم دیگران مقصرن و من قربانی. آگاهانه دارم تلاش میکنم این دیدگاه رو جایگزین کنم ولی هر چیزی در زمان مناسب اتفاق میافته. صرفاً یه مثال بود از باورهای غلط گذشته، وگرنه به کلام بارها گفتم خدایا من بخشیدم، تو هم ببخش، خدایا هم منو ببخش هم هر کسی که بدی کرد، خدایا گناهان منو ببخش و اون باور ریشه ای که موجب گناه میشه اونم از ذهنم پاک کن و باورهای توحیدی جایگزینش کن؛ خدایا اثر و ردپای فرکانسی اون گناه که دنبالم میاد اونو هم پاک کن. به تعبیر دعای کمیل حضرت علی «خدایا هیچ تبدیل کننده ای برای تبدیل اعمال زشتم به نیکی پیدا نمیکنم جز خودت»
در زمان و مکان و شرایط مناسب، آروم آروم، عزت نفس و احساس لیاقت و خود ارزشمندی مون بالاتر میره و بخشیدن رو آروم آروم یاد میگیریم، اینکه اول چطوری خودمون رو ببخشیم، چطوری با خودمون در صلح قرار بگیریم، و در ادامه دیگران رو ببخشیم و با اطرافیان مون در صلح قرار بگیریم.
صد البته موافقم که گذشتگان فکر میکردن که بهترین کار رو انجام میدن. اونها هم انسان بودن با همه بالا و پایینی های فرکانسی.
هر مهارتی رو ما باید تکاملی کسب کنیم. مهارت بخشش و صلح با خود و دیگران. مهارت دوست داشتن و احترام به خود و دیگران. مهارت ارتباط با خداوند و هر روز هدایت شدن و اعتماد کردن و عمل به هدایتها.
—————————————————————————
یه ماجرایی رو یادم اومد که جایی خوندمش که برام خیلی جالب بود و گفتنش اینجا خالی از لطف نیست.(شاید هم تکراری باشه) میگن سالها پیش یه آقایی که عالم بوده، یه روز میره مسجد و مشغول وضو گرفتن میشه که بره نماز بخونه میبینه یه جوونی با عجله میره تو مسجد خیلی با عجله و سریع نمازش رو میخونه و سریع میخواد از مسجد خارج بشه، عالم میگه جوون وایسا، داشتی چیکار میکردی؟ میگه هیچی (میدونست که عالم میخواد بهش تذکر بده چرا نماز رو با عجله خوندی) عالم میگه نه من دیدم داشتی یه کاری میکردی بهم بگو این چیکار بود؟ جوون بهش میگه: «من فقط اومدم بگم خدایا من یاغی نیستم».
به جای اینکه عالم جوون رو نصیحت کنه، جوون به عالم درس میده. عالم تازه دوزاریش میافته همه این کارها فقط بخاطر فروتنی و تواضع به درگاه خداونده، و اینکه بگیم خدایا شاید اشتباه کنیم ولی خدایا به عزتت قسم ما یاغی و طاغی نیستیم. میگن عالم از این جمله اونقدر تاثیر میگیره که ذکر و مناجاتش همیشگیش میشه این جمله که «خدایا من یاغی نیستم».
—————————————————————————
آخیییییشششش ، خودم داشتم نگران میشدم، فکر میکردم اطلاعات هوافضاییم فرمت شده، همش دغدغه اینو داشتم از کجا یه نسخه دیگه از اون همه مطالعات قدیمی پیدا کنم.
چندتا جمله توی کامنتت نوشته بودی منجمله اون الهام قلبی که دریافت کردی، ازت متشکرم که مهر تایید زدی پای الهام قلبی من، آره این چیزی بود که خودم هم دریافتش کرده بودم.
در مورد تغییرات استاد عباس منش گفتی و اینکه حتی فضا و نوع کلمات و احساس آرامشش و خضوع و بندگیش بیشتر از قبل شده آره موافقم ، توی این مدت متوجه این تغییر شده بودم.
در مورد خلوت و سکوت نوشته بودی، بازم باهات موافقم، بشدت دوست دارم هر چند وقت یکبار برم توی طبیعت مدتی طولانی رو کمپ کنم و فارغ از غوغای جهان روی خودم کار کنم.
ضمناً نامبرده این روزها مجدداً تمرکز گذاشته روی دوره خانه تکانی ذهن ، باشد که رستگار شود و این ذهن چموش آروم بگیگیره.
———————————
ازت بینهایت متشکرم بخاطر کامنت ارزشمندت ، امیدوارم پرحرفی منو همینجوری که هست بپذیری و ببخش اگر ساز ناکوک من خارج از مدار نواخت.
هدایت آخر کامنتم شد آیات ابتدایی سوره أنفال
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» (ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ، ﻓﻘﻂ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺷﻮﺩ، ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺗﺮﺳﺎﻥ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﺑﺮ ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰﺍﻓﺰﺍﻳﺪ، ﻭ ﺑﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺗﻮﻛﻞ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ)
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشی سعیده جان.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم خانم رمضانی گرانقدر. امیدوارم حالتون خوب و مثبت و عالی باشه و همواره قلبتون جایگاه نور هدایت و الهام الهی باشه. از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم. ممنونم که لطف کردین برام کامنت نوشتین. واقعاً از صمیم قلبم ازتون سپاسگزارم.
یادمه اوایل حضورم توی سایت چند بار براتون کامنت نوشتم و چندبار چندتا نکته رو برام توضیح دادین که اون موقع ها اصلا توی مدار درکشون نبودم.
یکی شون تمرکز بر اصل و دوری از حاشیه بود. واقعاً نمیدونستم اصل چی هست که فقط روی اون تمرکز کنم. حاشیه چیه که ازش دوری کنم. یا اینکه من عجول بودم یه سری محصولات رو داشته باشم مثل روانشناسی ثروت و شما بهم گفتین توی محصولات همون آگاهی هایی گفته میشه که توی دانلودی هاست ، و هیچ تفاوتی نداره. بازم من توی مدار درک این موضوع نبودم. و فکر میکردم اگه یه محصول رو بخرم توی زندگیم معجزه رخ میده و خود به خود متحول میشم.
مدتها گذشت تا من به مدار درک این موضوعات برسم، که اصل توحیده و همه وجودم رو باید متوجه و معطوف به توحید کنم همونطور که ابراهیم نبی (ع) گفت «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»
من ازتون متشکرم بخاطر تجربه تون، بخاطر تلاش تون، بخاطر تعهدتون توی مسیر. بینهایت تحسین برانگیز هستین؛ ازتون متشکرم با اینکه مدت فعالیت شما خیلی بیشتر از منه ولی بازم منو تحسین کردین، این از بزرگواری شماست. بینهایت قدردان مهربانی شما هستم.
از درگاه خداوند متعال برای شما بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و سلامتی و نور میخوام.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام و درود سینا جان.
الهی که حالت عالی باشه و همیشه به نور هدایت رب العالمین متصل باشی.
نکات جالبی رو نوشته بودی. در مورد پدر بزرگوار تون و در مورد اون شخص سخنران، بینهایت تحسینت میکنم که اعراض میکنی، و البته شما هم سعی نکن پدرتو تغییر بدی ، نهایتاً بهشون بگین پدر جان من برای نظر شما احترام قائلم، شاید حق با شما باشه، من نمیدونم ولی هر موقع زمان خالی داشتم خودم میرم این موضوع رو تحقیق میکنم تا حقیقت بهم ثابت بشه، مثال نوح و فرزندش ، و ابراهیم و پدرش و لوط و همسرش و موسی و فرعون رو بیاد بیارید ، که اینها چقدر تلاش کردن و نهایتاً چقدر در تغییر اطرافیان موفق بودن؛ اینها که پیامبر الهی بودن و ماموریت داشتن، آیات و نشانه داشتن ، ما هنر کنیم شخص خودمون رو هدایت کنیم.
من قبلاً صحبتهای اون سخنران رو دنبال میکردم. حدود 12 سال پیش. مثلاً یه مبحث طولانی داشت در مورد نشانه های فراماسونری و ایلومیناتی و شیطان پرستی و جن گیری و سحر و جادو و … که اگه اسرار اینها رو برملا کنی زبونت رو قطع میکنن، روده هات رو میکشن بیرون و … سالها بعد که صحبتهای کوین ترودو رو گوش میدادم که در مورد گروههای مخفی، میگفت: هیچ پرستش شیطانی وجود نداره، فقط یه عده آدم ثروتمند هستن که در مورد قوانین بیزینس و خلق ثروت با هم جلسه میگیرن، در مورد اینکه چطوری بتونن به صورت منطقه ای و جهانی با هم بیزینس کنن، یه جاهایی رقابت کنند و یه جاهایی همکاری کنن، در مقیاسهای بسیار بزرگ اقتصادی. توی حوزه های مختلف. هر کسی توی بیزینس خودش ممکنه یه تعداد شاگرد و کارآموز داشته باشه و همزمان خودش شاگرد یکی دیگه باشه؛ بعد یه حسی بهم گفت شاید این بنده خدا رو هم با چند واسطه اجیر کردن که مردم رو از جن و جنگیری و سحر و جادو بترسونن تا مردم عادی سمت شون نرن و کنجکاوی نکنن. «خلاصه ش اینکه از صحبتهای امثال این سخنرانا هیچی جز اضطراب و احساس منفی نصیب ما نمیشه، احساس منفی هم مساویست با اتفاقات منفی، آدمی که توی احساس منفی باشه توی حاشیه باشه هر بلایی میشه سرش آورد» اینها همه ش قدرت دادن به غیر خداست و شرک محسوب میشه. قدرت فقط از آن خداست.
و واقعاً فقط خدا برای بنده اش کافیه. اینکه توی هر موضوع کوچیک و بزرگی ازش درخواست کمک کنیم.
یادمه همون موقع ها که خیلی مباحث ظهور و مهدویت رو دنبال میکردم در نهایت به این نتیجه رسیدم که اگر قرار بر ظهور منجی باشه و ایجاد یه حکومت عدالت گستر ،خب آلمانیها و ژاپنیها و آمریکایی ها خیلی انسانهای سالمتر و صادقتر و امانتدار تر و شجاع تری هستن ، دروغ نمیگن و توی کارشون درستکار و امانتدار هستن. اینو میشه از کیفیت محصولات و نتایج شون دید؛ پس اونها شایسته تر هستن که منجی برای اونها ظهور کنه. ( فرض کن منجی اومده و حکومتش رو تاسیس کرده ؛ آیا آدمهای درستکار به درد حکومتش میخورن یا یه عده آدم قانون شکن؟!) آیا بهتر نیست در هر صورت من خودم انسان بهتری بشم؟ انسان توحیدی تری بشم؟ روی توحید درونیم و ارتباطم با خداوند کار کنم ، یا قراره هر بار بهبود شخصیتم رو به بهانه ظهور منجی به تعویق بندازم.
همین الانش هم معتقد به این موضوع هستم که تا جامعه ای آمادگی پذیرش قانون رو نداشته باشه، با بهترین قوانین هم خواهد جنگید و نخواهد پذیرفت. حالا شما منجی براشون بفرست، پیامبر بفرست ، بهترین رهبران و سیاستمداران رو منصوب کن، جامعه ای که آمادگی پذیرش قانون رو نداشته باشه پیشرفت نمیکنه.
امروز همه به بزرگی از آبراهام لینکلن یاد میکنن مخصوصاً بخاطر تصویب متمم 13م قانون اساسی آمریکا و لغو کردن برده داری ولی مردم اون زمان به فاصله 2 ماه بعد از تصویب قانون ، ابراهام لینکلن رو ترور کردن. چرا چون هنوز آمادگی پذیرش این قانون رو نداشتن. آمادگیشو نداشتن یه سفید پوست با یه رنگین پوست برابر باشه.
هر چی بیشتر توی این سایت فعالیت میکنم بیشتر به موضوع اصل و حاشیه پی میبرم. واقعاً اصل فقط توحیده، و اگر حواشی و سایر فرعیات رو اگه از زندگی مون حذف کنیم نه تنها به کمبود نمیخوریم بلکه تصاعدی رشد و پیشرفت میکنیم.
یه همکار عزیزی داریم مباحث عجیب و غریبی رو دنبال میکنه ، (توهم توطئه ؛ مثل تخت بودن زمین و اینکه خورشید یه توده انرژی شناوره بالای زمین و دروغگویی ناسا و اینکه یه دولت در سایه هست که دولت آمریکا رو کنترل میکنن، و یه شنبه ای قراره از راه برسه همه مردم یهویی خود به خود پولدار و ثروتمند میشن و دیگه نیاز به کار کردن نیست و اینکه ملکه انگلیس و یه عده از بزرگان جهان اینها انسان نیستن اینها گونه ای موجودات فرازمینی هستن که کنترل جهان رو بدست گرفتن و از این دست خزعبلات…) یبار سر تخت بودن زمین داشت با بقیه بحث میکرد، و تحلیل فیزیکی و علمی میکرد، که آدمهای عادی واقعاً تسلیم میشدن. من بهش گفتم این پدیده ای که میگی دلیلش خطای دید و شکست نور هست، این یکی پدیده هم بخاطر گرانش و دانسیته مولکولی هوا … و بعداً روی تابلو براش کشیدم، نور به این شکل حرکت میکنه و اینجوری دچار شکست میشه و چشم رو به خطا میندازه ؛ حتی جاذبه و گرانش زمین رو قبول نداشت؛ گفتم فرض کن زمین تخت باشه یا اصلا مکعب باشه یا هر شکل دیگه ای ، توی اصل زندگی ما چه تاثیری داره. یه کم مکث کرد گفت همین که بدونیم ناسا بهمون دروغ گفته… گفتم ما هنوز نمیتونیم حقوق ماهیانه مون که به زندگی مون ربط داره رو مدیریت کنیم و اقساط و هزینه هامون رو جوری مدیریت کنیم که 25 روز ماه رو بی پول نباشیم، اون وقت واقعاً این موضوع چه تاثیری توی بهتر شدن زندگی مون داره؟ واقعاً هیچی.
یه عده از پرداختن به حاشیه لذت میبرن، یه عده هم برای اون یه عده محتوا تولید میکنن، الحمدلله کنتور هم نداره، یه میکروفون و دوربین و یه دهانی که هر جوری فکرش رو بکنی میتونه حرف بزنه.
(اینا رو نوشتم شیطنت درونم گل کرد برم یه پیج اینستا بزنم و با یه سری کلیپ و تصویر و فرمول فیزیکی ثابت کنم زمین یه ذوزنقه نامساوی نامتقارن ناعادلانه ست و فالوور جذب کنم عین سامری و بنی اسرائیل. صرفاً جهت خنده)
در هر صورت سینا جان همون که استاد عباس منش توی فایلهای مختلف میگن، ما بسیار بسیار ناتوانیم در تغییر دیگران و بینهایت توانا هستیم در تغییر شخص خودمون. نزدیکان و اطرافیان ما کمترین تاثیر رو از صحبتهای ما میگیرن.
ازت متشکرم سینا جان که برام کامنت نوشتی و باعث شد من یبار دیگه این موضوع اصل و حاشیه رو مرور کنم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و توحیدی باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم ، الهی که حالتون عالی باشه و همواره به نور هدایت رب العالمین وصل باشید.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
ازتون متشکرم بخاطر کامنتتون.
اون موضوع پدر و مادرها و تحت فشار گذاشتن بچه هاشون برای اینکه جبران کمبودها و ناکامی های والدین خودشون باشن ، یا بقول دکتر مجتبی شکوری «فشار زندگی نزیسته والدین»… باهاتون موافقم.
اطرافم رو میبینم والدینی که به هر دلیلی چه رفتاری با بچه هاشون دارن و باز گذشته خودم رو بیاد میارم و باز میگم خدایا شکرت من بچه ای ندارم که اینچنین رفتاری ازم سر بزنه، یا رفتار والدین خودم رو تکرار کنم ، میگم خدایا من هنوز نمیتونم این ماجرا رو هندل کنم، اصلاً آمادگی پذیرشش رو ندارم (و دیگه توی این سن فکر نکنم بخوام تجربه اش کنم)
در مورد بخشش نوشته بودین، آره یه وقتایی بخشیدن سخت میشه، مخصوصاً توی شرایط احساسی که ذهن هم شروع میکنه به نجوا کردن. یه کاری که من قبلاً انجام میدادم این بود که تا ذهنم نجوا میکرد میگفتم این ماجرا تموم شده است من قبلاً فلانی رو بخشیدم. دیگه این پرونده رو بستم و لطفاً دوباره بازش نکن.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر تجربیات خالصتر و نورانی تر و درک قوانین توحیدی ، خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر ارتباط قلبی مون با خداوند. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت هدایتها و آیات قرآن و نشانه های هدایت و رحمتش.
الهی که همیشه شاد و سلامت باشید و 120 سال زندگی کنید با خوشی و شادکامی.
بینهایت تحسین تون میکنم خواهر بزرگوارم و براتون از درگاه خداوند بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و شادکامی درخواست میکنم.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام و درود به شما دوست عزیز و بزرگوار. الهی که حال دلتون عالی باشه و در پناه رب العالمین متنعم و ثروتمند باشید.
از شما ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندتون و اینکه زمان گذاشتین و برام نوشتین.
ببخشید با تاخیر جواب میدم.
نکته جالبش که الان هم حوالی 2 بامداد جمعه است.
یه وقتایی یه چیزایی یادم میاد و بعد میگم اینها نه دین بود نه مذهب بود نه توی کتاب خدا اومده بود، فقط و فقط سلیقه های افراد بود. یعنی طرف سلیقه خودش رو رنگ و لعاب میداد میگفت و خودش هم باورش میشد اینا به نام دین گفته شده.
خداوند خودش کمکمون کنه مثل ابراهیم پیامبر بتونیم توحید رو با شکستن خرافات و باورهای غلط ذهنی خودمون شروع کنیم.
خدا میدونه چقدر دیگه باور مخرب توی ذهن ما مونده که هنوز نمیدونیم کجاست و فقط خداوند خودش میتونه هدایت و حمایت مون کنه.
یاد سکانس فیلم یوسف پیامبر افتادم اونجایی که زلیخا بعد از سالها برمیگرده به بتخانه. تازه یادش میاد گذشته اش چی بوده. خدا میدونه توی بتخانه ذهن ما چه بتهایی رو هنوز نگه داشتیم.
پناه میبرم به خداوند برای هدایت و نجات.
از شما متشکرم که بخاطر کامنت ارزشمند تون. و بینهایت تحسینتون میکنم بخاطر تغییر و رشد و پیشرفت.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»