آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 17

413 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    غزل عطائی گفته:
    مدت عضویت: 2401 روز

    بنام خدای بخشنده ی مهربان .

    سلام به اساتید عزیز و بزرگوارم و همه ی دوستان ارزشمندی که خوندن تجربیاتشون فانوس راهه برامون و سلام به هر کسی که چشمهای قشنگش این پیامو میخونه .

    در حالی این کامنتو مینویسم که یه برف خیلی قشنگی از دیشب داره میباره و زمینو کاملا سفید کرده . این، اولین برف امساله و به خاطرش بینهایت ممنون و سپاسگزار و خوشحالم .

    من از وقتی که بچه بودم به خاطر این که همه نظرشون این بود که من بچه عاقل و با سیاستی هستم ، یاد گرفته بودم که خب من میتونم به خاطر دانایی بالایی که دارم از عزیزام حمایت کنم :) مثلا فکر میکردم که همه حرفایی که میزنم و همه دیدگاههای من درسته و میتونم به مامانم نظر بدم یا میتونم توی تصمیم دیگران دخالت کنم .

    ازونجایی که دختر موجهی هم بودم دیگه یه طوری هم صحبت میکردم که نظرشون جلب شه .

    خیییییلی بهم احترام میذاشتم که هیچی بهم نمیگفتن :)))))

    یه مدت خیلی زیادی فکر میکردم که من مسئول حفاظت از منابع آبی کره زمینم :)) بابتش با همه دعوا میکردم که آبو هدر ندن . کارهای ناشایست دیگه ای هم برای کنترل کردن دیگران برای منع مصرف بی رویه آب انجام میدارم که بهتره نگم :)))

    یا یه مدت فکر میکردم من مسئول برادر کوچیکه م هستم. یکی بهم گفته بود که با دوستای خوبی نمیگرده، یادمه رفته بودم با یه مشاور و یک روانشناس صحبت کرده بودم که ازش راهکار بگیرم که چطوری بیارمش تو مسیر درست. اوناام انقدر دیر جوابمو دادن که خسته شدم و گفتم خدایا دیگه به تو سپردم.

    داداشم تا میومد کنارم مینشست تا دوتا جمله حرف میزدیم میگفتم راستی من از فلان آدم شنیدم که فلان دوستت آدم خوبی نیست توروخدا باهاش نگرد . اونم نامردی نمیکرد میگفت اتفاقا میخوام برم آبروی اونی که گفته فلانی آدم خوبی نیستو ببرم تا دیگه تو کار من دخالت نکنه. خب اگر میرفت اینکارو میکرد واسه من خیلی بد میشد :)) چون اون فلانیه به من گفته بود نگی بهش که من گفتمااا …

    تا این که خداوند هدایتمون کرد و با قانون آشنا شدیم .

    منو مامانمو داداش بزرگه م .

    یادمه که خیلیم جوگیرانه به قانون عمل میکردیم خصوصا من ‌. اگر یکی از ما سه نفر میومد و میخواست دردودل کنه ، قبل از اینکه بخواد جمله شو کامل کنه دوتای دیگه بهش میگفتن باور خودته :)))

    همین امر چون خیلی میزد تو ذوق آدم موجب این میشد که دیگه آگاهانه نخوایم از اتفاقای بد صحبت کنیم.

    چون دقیقا اون رفتاره مثل این بود که تا میخوای حرف بزنی یکی بزنه تو دهنت :)) (کار جوگیرانه و بدی بود واقعاا )

    واسه اینکه نخوایم نظر اضافی هم بدیم یه کار نازیبای دیگه انجام میدادیم که قشنگ بود:)))

    تا یکی میخواست نظر بده یه طور خاصی بهش نگاه میکردیم با این مفهوم که به تو ربطی داره ؟؟؟

    بعد دیگه گاها اون نگاهه که اثر نداشت یه کلمه ای میگفتیم که مفهوم همین جمله رو داشت :))))

    میگفتیم : مگه ؟؟؟

    چون من خییلی بهم برمیخورد اگر مامانم یا داداشم یا فرد دیگه ای این جمله هارو بهم بگن ، خیییلی سعی میکردم که کار درستو انجام بدم.

    حتی وقتی خودمو وسط نظر دادن به بقیه پیدا میکردم، قبل اینکه اونا بخوان چیزی بگن بلند به خودم میگفتم غزل این مسئله اصلا به تو ربطی نداره و بعد دیگه به اونا نظر نمیدادم.

    این باعث شد که تا حد زیادی این عادت در من ایجاد بشه که نظر ندم تاا زمانی که کسی ازم نخواسته.

    راهنمایی نکنم تا کسی ازم نپرسیده.

    کسیو نجات ندم تا خودش کمک نخواسته .

    گاهی اوقات فکر میکردم وای غزل تو چقدر سنگدلی

    چرا هیچ حسی نسبت به ناراحتی فلان آدم نداری ؟

    اگر کسی میومد از یکی دیگه بهم بگه بهش میگفتم این مسئله هیچ ارتباطی به من نداره برو به خودش بگو.

    یا اگر یکی میومد درباره یکی دیگه بهم بگه میگفتم من نمیدونم! خودش میدونه. زندگی خودشه‌ به من ارتباطی نداره‌ .

    این رفتار باعث شد که تاحد زیااادی پدرم که همممیشه میخواست یکیو حمایت و هدلیت کنه خیلی کمتر بیاد به من بگه. بقیه ام که دیدن تو بحث شرکت نمیکنم دیگه نگفتن .

    یبار خاله بزرگم نیم سااااعت نشست منو ارشاد کرد که چرا داری با لاک نماز میخونی‌ . منم خیییلی مودبانه به حرفاش گوش دادم و بعد که صحبتهاش تموم شد بلند شدم ادامه نمازمو خوندم :)))

    یبار مادربزرگم یک نیم ساعت نصیحتم کرد که چرا نماز نمیخونی، خیلی محترمانه بهش گوش دادم وقتی صحبتهاش تموم شد گفتم دوست ندارم بخونم. عوضش هرگز غیبت نمیکنم ، تو کار کسی هم دخالت نمیکنم، شکرگزام هستم‌.

    ازونجایی که خیلی آدم موجهی بودم چشمهاشون گرد میشد از تعجب و شوک شدن و دیگه دخالت نمیکردن.

    الان داشتم کامنتهارو میخوندم به چندتا جمله ی مشابه برخوردم که دلم گفت بیام و از درک جدیدم بنویسم که خیلی بهم کمک کرده تا به همون مسیر ادامه بدم با خیال راحت.

    من وقتی یه چیزیو علمی یاد میگیرم خیلی منطقم قویتر میشه و میتونم راحتتر انجامش بدم .

    ما به یک نیروی بینهایت هوشمند و پیچیده متصلیم که در حال حاضر تکامل یافته ترین عضو در جهانه.

    یک عضو یک و … کیلویی در بالاترین قسمت بدنمون که در هرلحظه داره دنبال ایده و راهوار میگرده تا نیازهای مارو براورده کنه.

    ازونجایی که همه ما آدما یک نوع دستگاه عصبی داریم و مغزمون هم شبیه هم هست پس نمیشه گفت حتی یک نفر هست که ازین هوشمندی بینهایت که در بدنش موجوده بی بهره ست .

    مغز ما حتی قابلیت اینو داره که خاطرات گذشته رو تغییر بده .

    اگر حالت نرمال داشته باشیم ، با توجه به چیزهایی که از طریق ورودیامون بهش دادیم شروع میکنه به ایجاد نیاز ، بعدش ایده میسازه برای حرکت به سمت رفع اون نیاز ، بعدش انگیزه ی حرکت رو توسط هورمونهای مختلف ایجاد میکنه و بعد راهکار پیدا میکنه و بعد مارو به سمت اون هدف سوق میده .

    شگفت انگیز نیست ؟؟

    همه هم این قابلیتو دارن . مغز بینهایت هوشمندشون در هررر لحظه داره این کارو براشون انجام میده .

    حالا وقتی من میخوام مشکل دیگرانو حل کنم و خودمو درگیر کنم چه اتفاقی میفته ؟

    مغز من با توجه به ورودیهایی که بهش دادم فکر میکنه اون مشکل منه .نیاز به تجربه ی اون مشکل رو در من ایجاد میکنه. انگیزه ی لازم برای ورود به اون مشکل رو خلق میکنه ، ایده های لازم و راه رسیدن به اون مشکلو فراهم میکنه و منو به سمتش سوق میده.

    چرا این کارو میکنه؟ چون کارکردش اینطوریه که الگو میسازه مداوم به خاطر این که از صرف انرژی بیشتر خورداری کنه . اگر الگوها شبیه هم باشن و ما مستمر اون کارو انجام بدیم پس رشته های عصبی جدیدی رو ایجاد میکنه که ما به سمت تجربه اون اتفاق بیشتر سوق میده.

    از چه جنبه ی دیگه که بخوایم بررسی کنیم اینطوری میشه که مغز من نمیدونه که من واسه فلان آدم نگرانم ، غمگینم یا هرچی …

    اون، وقتی ورودی که دریافت کرده به خاطر اینکه ویژگی (حمایت اجتماعی در همه گونه پستانداران وجود داره) هورمونهای استرس ترشح میکنه. بعد برای حفاظت ، در اون حالت، ایده و راهکاری غیر از حفظ بقا برای ما تشخیص نمیده.

    وقتی ما در حالت دلسوزی، غم ، تنفر و بقیه احساسات بد هستیم ، مغز ما فقط برای حفظ جان ما تلاش میکنه نه برای هدایت ما به مسیرهایی که میتونن اتفاقات بهتریو رقم بزنن .

    مغز همه مون هم در یک بیستم ثانیه میتونه خطرات رو تشخیص بده و بهمون از طریق ترشح هرمونها اطلاع رسانی کنه(وقتی این اتفاق رخ میده، حسمون بهمون میگه فلان کارو بکن). اگر بهش فرصت بدیم، صدای ذهنمونو آروم کنیم و احساسمونو خوب کنیم، خودش خودجوش شرایطو درست میکنه .خداوند در هرررر لحظه در وجود تک تک ما درحال کاره.

    چی میشه که فکر میکنیم ما با این تجارب محدود و دیدگاههایی که فقط از نظر خودمون درستن میتونیم به اندازه مغز یک انسان دیگه که به نیازهای اون فرد(حتی بیشتر از خودش) آگاهه نظر بدیم و بخوایم هدایتش کنیم؟

    مغز من فقط و فقط برای هدایت من آفریده شده و مغز اون فقط و فقط برای هدایت اون. کاری نداشته باشیم . اجازه بدیم راهشو پیدا کنه.

    شاید یکی از راهکارهایی که مغز اون آدم بهش میده این باشه که بیاد از من بپرسه ! اونوقت اوکی . خیلیم عالی فقط نظمو اعلام میکنم. نه بیشتر . بقیه ش به خودش مربوطه کاملا . دستکاری توی تصمیم گیریای یه فرد دیگه باعث میشه که بیشترازینکه بخوایم کمک کنیم کارو خراب کنیم .. وقتی توی کارش دخالت میکنیم ، مغزش اون فردو میبره تو حالت دفاعی !

    پس طبیعیه که لج کنه. طبیعیه که ازمون فرار کنه یا نخواد که در ارتباط باشه با ما.

    خدارو بینهایت بینهایت شکر میکنم به خاطر هوشمندی بینهایتی که در وجودمون قرار داده و ازون طریق داره هدایتمون میکنه.

    استاد عزیزم سپاسگزارم به خاطر آگاهیهای این دو فایل ارزشمند و فوق العاده .

    سپاسگزارم که با یاد دادن این آموزشها باعث شدین که من حالا که درباره مغز مطالعه میکنم درک بهتری از شرایط داشته باشم ‌.

    براتون ذوق و شوق و هدایتهای بینهایت پروردگار رو آرزو میکنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      آقای نیکو گفته:
      مدت عضویت: 3077 روز

      سلام خانم عطائی

      خدا قوت

      چقدر لذت بردم از کامنتتون و خود افشایی که کردین و یه جاهایی واقعا خندیدم، مخصوصا اون قسمتی که راجع به نصیحت‌های خاله و مادر بزرگتون نوشتین

      خیلی جاها احساس میکردم اینها کارهایی که من خودم گاها هنوز هم انجام میدم و خودم رو عقل کل میدونم،

      و وقتی فکر میکنم میبینم کاملا حق باشماست، خداروشکر اون افراد که من براشون موعظه کردم هم احترامم رو حفظ کردن

      اگه میگفتن بتو مربوط نیست اونوقت چه حالی میشدم

      البته که الان خیلی آگاهانه سعی میکنم که خودم رو کنترل کنم و تا کسی نظر نخواد نظری ندم

      حتی بعضی اوقات که نظر هم میخوان سعی میکنم دخالت نکنم،

      بطور مثال چند روز پیش تو دفتر املاک دو تا از دوستان میخواستن معامله ای انجام بدن و بعد از کلی صحبت از من نظر خواستن و من خیلی محترمانه بهشون گفتم من اومدم فقط احوالات تون رو بپرسم و دخالتی تو کار و معامله شما نمیکنم،

      این در حالیکه در گذشته در چنین مواردی گاهی بدون اینکه از من نظر بخوان، من سعی میکردم با نظر دادن بهشون کمک کنم و الان میفهمم که چه اشتباهی میکردم و ممکن بود همونجا بهم بگن آقای عزیز در معاملات دیگران دخالت نکنید.

      خداروشکر که اونها همیشه احترامم رو داشتن

      اما اگه میگفتن الان میفهمم که واقعا حق داشتن

      کامنتهاتون عالیه و ممنونم که از تجربیات قشنگتون مینویسین

      عالی هستین و لایق عالی ترینها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1907 روز

      سلام به غزل جان نازنینم.

      خیلی برام جالبه مدلی که رسیدم به تو و این کامنتت…

      داشتم کامنت دیگه ای میخوندم از دوست عزیز دیگه ای، که تو کامنتش اسم تو و چند نفر دیگه رو نوشته بود برای تشکر.

      جالبه بین اسم اون دوستان و شما که همگی تون از عزیزان من در سایت هستین، سریع اومدم سراغ پروفایل تو.

      انگار یه نوری اومد و منو وصل کرد بهت.

      خب بیا در مورد این کامنتت حرف بزنیم.

      شیرین و دوست داشتنی بود.

      گوارای وجودم شد.

      مثال هات خیلی باحال و کاربردی بودن.

      هم مثال های رفتارهای قبلی، هم رفتارهای بعدی.

      اصولا من عاشق مثال ها هستم تو کامنتها، چون موضوع رو شفاف میکنن.

      و شجاعت فرد نویسنده ی کامنت رو نشون میده که با عزت نفس بالا داره از خودش و شخصیتش و بهبودهاش صحبت میکنه.

      الهی شکر که کامنتت رو خوندم.

      بسیار لذت بردم.

      بهترین ها برای تو در دنیا و اخرت.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    حسین نیساری گفته:
    مدت عضویت: 807 روز

    با سلام خدمت استاد،؛جان و خانم شایسته و تمام تیم استاد خداقوت

    و سلام به اعضای محترم سایت خانواده صمیمی عباس منش

    استاد خداهم خیرتون بده هم خیل

    که این مبحث رو واضح توضیح دادین البته همه به این شکل بودن در برهه ای یا اکثرا ولی صحبت سر تکامله چون علی الخصوص اون اوایل که وارد این مدار صحبت های حضرتعالی میشی می خوای به همه فریاد بزنی ولی در واقع کسی نمی شنوه و انسان های هم که در این مدار نیستند که وظیفه شرعی و قانونی خود می دانند

    کلید[[[[هر آنچه که قدرت تغییر آن را ندارید برایش تمرکز و انرژی نگذارید]]]

    مثال آب در هاون کوبیدن اینجا خودش رو خوب نشون می ده یعنی یک کار عبث و بیهوده داری انجام می دی که به خودتم ضربه می زنی

    داخل قدم اول یا دوم انجمن معتادان گمنام به شخصی که داره پاک میشه میگن بگو که من عاجز هستم و تسلیم

    تا بعد بتونین ما بهت کمک کنیم راهکار بدیم یعنی یه شخص معتاد تا خودش قبول نکنه که اعتیاد داره تو هر کاریش کنی بازم میره دنبال کار خودش حالا از این مثال میشه به خوبی فهمید که ما قدرت توانایی نه خوشبخت نه بدبخت کردن کسی رو نداریم مگر خودش وارد مدارش باشه هممون قبلا درگیر این موضوعات بودیم علی الخصوص در (این برهه حساس کنونی)که همه دارن در مورد سیاست صحبت می کنن که یکی میگه اونا اشتباه کردن دوباره یکی میگی ما اشتباه کردیم ساعت ها وقت می ذارن برای متقاعد کردن هم که آخرش به چی برسی هیچی شکر خدا و آموزهای شما من دیگه به جایی رسیدم که تلوزیون که دوسال هست تعطیله اینستا هم که اصلا دوست نداشتم رفیق آلاف هم که ندارم حتی وقتی می خوام از ماشین پیاده بشم و برم تیک وی یا کافه یه قهوه بگیرم هندزفری رو می ذارم میرم خریدم رو انجام می دم میام که حتی برا چند دقیقه هم این مباحثی کخ مکان های عمومی دارن در موردش صحبت می کنن هم نشنوم و یک محیط ایزوله برا خودم ساخته ام و تمرکزی به روی اهدافم سرمایه گذاری می کنم

    واقعاا از صمیم قلب آرزو میکنم همیشه تنتون سالم لبتون خندون و دلتون شاد و جیبتون پر پول باشه استاد جان

    الهی صد هزار مرتبه شکرت برای این آگاهی های ناب جهان هستی که به رایگان استاد بزرگواری می کنن در اختیار ما قرار می دهند این یکی از شکر گذاری های هرشبم هست

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    ایوب همتی دیناروند گفته:
    مدت عضویت: 715 روز

    به نام پروردگار پاک و منزه که ستایش مخصوص اوست.

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و تمام دوستان.

    میخوام داستان یه نفر از اقوام رو که داشت یه مسیر اشتباه رو می‌رفت و تلاشی که من برای نجاتش میکردم رو بنویسم.(این قضیه برا سه چهار سال پیشه)

    این بنده خدا که خیلی آدم خوشحال و سرزنده ای بود افتاده بود تو دام اعتیاد .میخوام در باره خودم بگم که چقدر خودم رو مسئول میدونستم که حتما این شخص رو نجات بدم.

    وقتی که فهمیدم مشکل اعتیاد داره شروع کردم به نصیحت کردن تا حدی که ساعت ها وقت خودم رو صرف نصیحت کردن میکردم .تا اینکه کار رسید به جایی که به زن بچه اش پیشنهاد دادم که خونه خودتونو اجاره بدید و بیاید نزدیک خونه ما که من حواسم بهش باشه.که اون هام قبول کردن و اومدن. یه مدت گذشت به خیال من حال این بنده خدا خوب شده بود . ولی متاسفانه یه زمان کوتاهی بود و باز هم لغزش و باز هم مرکز ترک اعتیاد و بازهم لغزش و این الگو تکرار میشد. ومن هم میخواستم هر جور شده ثابت کنم که میشه به زندگی برش گردونیم به خاطر همین ساعتها تو ذهنم درباره این قضیه فکر میکردم. با بچه های انجمن إن ای حرف میزدم دربارش. تا یه روز یکی از کاسبهای همسایه مغازه ام که از بچه های انجمن هم بود و به قول خودشون پاکی بالا بود متوجه تلاش من برای تغییر این شخص شده بود.و یه جمله باارزش بهم گفت که اون موقع زیاد به باارزش بودنش پی نبرده بودم.و اون روز اون دوست اینو به من گفت:« تو خدا نیستی همون خدایی که برا تو خدایی می‌کنه خدای این بنده خدا هم هست وتو نمیتونی براش خدایی کنی ، زیاد دست و پا نزن».

    کار به جای رسید که همون شخص من رو اصلی ترین عامل بدبختیش می دونست ودر بعضی مواقع حتی منو نفرین میکرد و فوش میداد.اون آماده تغییر نبود ومن اینو نفهمیده بودم که کسی تا آماده تغییر نباشه هیچ کسی نمیتونه تغییرش بده و ما عاجزیم از تغییر دیگران و بر عکس بسیار توانا هستیم در تغییر خودمون

    چه موقع فهمیدم که من نمیتوانم زندگی دیگران را تغییر بدهم. با آشنای با سایت استاد و عضو شدن در سایت و گوش کردن ساعتها فایل در روز و بحث های مثل پیدا کردن پترن ها و این که اتفاقات اطرافمون رو خودمون با افکار و باورهامون رقم میزنیم و….. اون زمان من صحبت های اون همسایه ام و یا خانواده ام رو که هر چی بهم میگفتن حواست به زندگی خودت باشه رو نمی شنیدم و الان که تو فرکانس شنیدن یک سری حرفها هستم میتونم دریافتشون کنم و انشاالله بهشون عمل کنم

    خدا رو شکر میکنم مدتهاست دیگه کسی من رو برا سنگ صبور شدن و شنیدن درد هاش انتخاب نمیکنه اگه هم باشه با کنترل ذهنم تا جایی که بتونم خودمو وارد بحث نمیکنم .

    آشنای با سایت این دلسوزی بیش از حد رو که یه مورد و دو مورد هم نبود تا حد زیادی برام حل کرد. ولی باز هم دریافت یک سری آگاهیها این انرژی رو به من داده بود که در باره یک سری موضو عات با یک سری افراد ساعت ها بحث کنم ( این بار دیگه از سر شوق بود نه از سر دلسوزی). تا اینکه خدا رو شکر کاملا هدایتی موفق شدم روانشناسی ثروت یک رو تهیه کنم اونجا استاد گفتن که با بحث کردن درباره این موضوعات فقط خودت رو از مسیر موفقیت دور می‌کنی و اون افرادی که طرف بحث هستند توانایی اینو دارند که مثالهایی رو از باورهای خودشون بزنن که باورهای شما رو تحت تاثیر خودشون قرار بدن و بسیار محکم گفتن که« من اینو میگم وشما باز هم کار خودتونو انجام میدید و بعد از مدتها میفهمید که اشتباه می‌کردیدو فقط خودتونو از مسیر دور میکنید .»

    انگار استاد مخاطبش فقط من بودم و افکارمو واعمالمو دیده بود و داشت بهم تذکر میداد

    من این حرف استاد رو که شنیدم با خودم گفتم حتما استاد این رو متوجه شده که بچه های سایت این اشتباه رو دارن انجام میدن که اینقدر جدی تاکید می‌کنه ،و این کلام استاد رو برای خودم وحی منزل دونستم وخدا رو شکر تا حد زیادی سرم تو کار خودمه

    استاد از شما و خانم شایسته بسیار سپاسگزارم به خاطر این فایل ارزشمند که بهم کمک کرد تا باورهامو در این مورد باز هم قوی تر کنم که تا کسی خودش نخواهد تغییر کند تلاش ما برای تغیرش بی فایده است و ما انرژی و زمان خودمون رو صرف بهبود زندگی خودمون بکنیم

    پروردگارا نگاهم را به کلامت نگاهی عمیق قرار ده تا در مسیر درک قوانینت و عمل به آنها قرار بگیرم و همواره در این مسیر زیبا و لذت بخش قدم بردارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    یاسمن ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    کامنت ششم

    22 آذر 1403

    عمل به تعهد اول:

    امروز چه قدمی برای رشد و پیشرفت مالی برداشتم؟

    کلاسم رو با دانش آموزی که از قبل داشتم برگزار کردم. البته امروز یک فرقی با بقیه ی روزها داشت. همیشه این دانش آموزم حضوری میومد خونمون، اما امروز چون رفته بود مسافرت، به صورت مجازی باهاش تمرین کردم و برای فردا هم برنامه همینه.

    این یعنی من موفق شدم اولین کلاس مجازی رو برگزار کنم و پا روی ترسم گذاشتم!

    این یعنی یک قدم بزرگ به سمت پیشرفت و موفقیت فردی!

    و چقدر جالب که اصلا برام ترسناک نبود!

    انگار همه چیز خیلی عادی و طبیعی پیش میرفت!

    چرا امروز باید کلاس حضوری من مجازی برگزار بشه؟

    غیر از اینه که من دیروز پا روی ترسم از کلاس های مجازی گذاشتم و دوتا کلاس مجازی رو توی یک وبسایت برای خودم فعال کردم؟

    خدا این شجاعت من رو در مواجه شدن با ترسهام دید و گفت حالا به صورت تکاملی مسیرت رو هموار میکنم!

    اول بیا همون مطالبی که قبلا درس دادی رو با شاگردی که خصوصیات اخلاقیش رو میدونی به صورت مجازی کار کن، بعد کم کم رشد میکنی و قدم های بزرگتری در این زمینه برمیداری.

    خداوندا سپاسگزارم ازت که انقدر نزدیکی و اجابت میکنی درخواست درخواست کننده رو.

    حالا چرا کامنت ششم رو روی این فایل گذاشتم؟

    چون به خودم یادآوری کنم که اگر این دانش آموزم تکالیفش رو بدون حضور من انجام نمیده تقصیر من نیست! اگر جواب امتحاناتی که ازش میگیرم رو توی واتس اپ برام نمیفرسته یا چند روز دیرتر میفرسته، تقصیر من نیست! من نباید زنگ بزنم و التماس و خواهش کنم ازش که برام پاسخ ها رو بفرسته. به من هیچ ربطی نداره اگر امتحان مستمر داره و بی خیاله! من دارم سمت خودم رو درست انجام میدم و تمام توان و انرژیم رو میذارم که کامل یاد بگیره. تنبلی کردن اون دیگه به من مربوط نمیشه.

    دیگه امروز چه قدمی برای رشد و پیشرفت مالی برداشتم؟

    دوتا گوشی ها رو برای کلاس های آنلاین آماده کردم. روشون نرم افزارهای مناسب نصب کردم. چیزهای اضافی که تمرکزم رو میگرفت رو از روشون پاک کردم. تمام برنامه ها رو به روز کردم. برای شناسوندن خودم به بقیه، کلاس هام رو با لینک استوری کردم.

    عمل به تعهد دوم:

    روی وبسایت کامنت گذاشتم و روند رشد کسب و کارم رو گزارش دادم.

    عمل به تعهد سوم:

    امروز هم از زندگیم لذت بردم. بحث گذرایی بین من و همسرم شکل گرفت که باعث شد بیشتر با هم صحبت کنیم و به راه حل فکر کنیم و به احساسات هم بیشتر بها بدیم که بابتش از خدا ممنونم.

    آموزش ها رو هم با میل و رغبت دیدم نه برای رفع تکلیف.

    الان هم سپاسگزاری هام رو مینویسم که به تمام تعهداتم عمل کرده باشم.

    پروردگارا شکرت به خاطر دختر نازی که بهم دادی. انقدر شیرین و نازنینه که با دیدنش قند تو دلم آب میشه و قلبم شروع به تپیدن میکنه. من جزو خوشبخت ترین مادرهای دنیا هستم. پروردگارا شکرت.

    خداوندا شکرت به خاطر اینکه با برگزاری کلاس امروز کمکم کردی پا روی ترسم بذارم و بفهمم ترسم در اصل توهمی بیش نبوده.

    خدایا سپاسگزارم که فرزندم امروز سه ساعت پشت سر هم خوابید و من تونستم قدم هام رو برای پیشرفت بردارم.

    پروردگارا شکرت که امروز همسرم ظهر اومد خونه و زیاد پیش هم بودیم و لحظات خوبی رو در کنار هم گذروندیم و خندیدیم.

    پروردگارا سپاسگزارم که به من فرصت دادی کامنت امروزم رو هم بنویسم و به تعهداتی که داده بودم عمل کنم.

    خداوندا شکرت

    همه چیز عالی و بی نظیره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    الهام رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    به نام خدای مهربون و قشنگم

    الهی هرچه که هست و نیست از آن توست برای بودنت تو کل لحظاتم برای تک تک نفسهام ک بهم میبخشی سپاسگزارم

    الان که دارم دقیق میشم میبینم که خدا از همون بچگی این ویژگی رو بهم داده که زیاد تو کارهای دور و اطرافم خانوادم دوستام ریز نشم و دخالت نکنم و همیشه هم برچسب تو چرا انقد بیخیالی بهم زده میشد الان میفهمم ک خدا از همون موقع با اینکه شرایط خیلی سختی داشتم هوامو داشته تا اینکه با خاست خودم هدایتم کرد ب اینجا و این آگاهی هااا و این همه دوست بی نظیر و استاد و مریم جونی که سعی میکنن انقد توحیدی عمل کنن خوب زندگی کنن و دنیارو جای بهتری برای زندگی کنن خدایا عاشقتممممم صدهزار مرتبه شکرت ک لیاقت بندگی کردن خودت رو بهم دادی تا بتونم فارغ از کل دنیا از زندگیم لذت ببرم الهی شکرت

    استاد در مورد اینک گفتین چ تجربه هایی از این آگاهی ها داریم میخام اتفاقی ک تقریبا یک هفته پیش برام افتاد رو بگم خدا به خاله من بعد 15 سال یه پسر فوق‌العاده خوشگل و سرزبون دار داده که هرکی میبینه عاشقش میشه زد و یهو مریض شد تب کرد خالم تا مرز سکته رفت همه لحظاتش و بخاطر بچش نابود کرد بی خابی کشید گریه کرد و کلا تو حال خراب موند نامزدم اومده بود اردبیل پیشم باهم میرفتیم دنبالشون میاوردیمشون خونمون و سعی میکردیم بهشون خوش بگذره وقتی میخاستیم ببریمشون خونشون بازم میخاست براش دارو بگیره چون شوهرش شیفت شب بود یهو ی اتفاقی نیفته انقد که اینطور حساسیت نشون داده بچه هم با بچگیش حالش خوبم باشه نقش بازی میکنه تا خالم بیشتر استرس بکشه منم با اینکه یه باورهای جدید جدا از باورهای مادرم و آدمایی ک دیدم تو خودم دارم میسازم ی لحظه برگشتم گفتم خاله خوب نیس انقد استرس میکشی بچس دگ الان چون بچس یکم مواظبت کن ازش ولی انقد خودتو اذیت نکن چیزی ک گف تقریبا جواب همه آدمایی هست که وابسته بچه هاشون هستن خدا یه عمری ب من بده ببینم بچت وقتی مریض شه چیکار میکنی ،بذار مادر شی میفهمی، هنوز مادر نشدی،آدم مار بشه ولی مادر نشه و مثال هایی از این دست درسته خیلی جواااااب داشتم برای گفتن ولی ترجیح دادم سکوت کنم و تمرکزم روی باورهای خودم باشه که دارم تقویتشون میکنم برای بچه دار شدنم که اولا اینو هرلحظه ب خودم یادآوری کنم اون بچه ای ک توسط من ب این دنیا میاد برای من نیس من تا ی سنی باید ازش مواظبت کنم و اون چیزهایی که یاد گرفتم و بهش یاد بدم اگر خاست قبول کنه و اگر نخاست مانعش نشم اجازه بدم اشتباه کنه و مسئولیت کل زندگیش رو برعهده بگیره نخام هلاکش شم و برای هرکاری ک میکنه استرس بکشم و هی پیگیرش باشم خب نمیتونم این چیزارو ب اونایی ک دوستشون دارم بگم من مسئول افکار و دیدگاه‌های دیگران نیسم ی چیز دیگه هم ک برام جالب بود این بود ک وقتی اتفاقی برای بچه میفته چرا خودشونو تنها میبینن مگ خدایی ک اون بچه رو داده شبا میخابه که تنهاش بذاره خدایا کمکم کن ک تو هر لحظه ب ظاهر سخت و استرس زا ایمانم رو فقط ب خودت حفظ کنم و تو همون لحظه ب جز خودت امیدم ب کسی نباشه الهی کمکم کن این چیزهایی ک بهشون فکر کردم وسعی کردم تو خودم تبدیل ب باور قدرتمند کننده کنم و استاد عزیزم در قالب این فایل زیبا بهم یادآوری کرد رو در حد حرف نذارم بمونه و وقتی بچه ای بهم هدیه دادی بتونم در عمل هم ب نحو احسنت انجامش بدم کمکم کن ک بتونم همینطور متعهد ب خودت بمونم و لحظات شیرینی ک بهم میدی و شیرین تر بچشم و کیف کنم

    الهی تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم مرا ب راه راست ب راه کسانی ک ب آنها نعمت دادی هدایت کن الهی شکرت

    استاد قشنگم عاشقتونم

    مریم جونم عاشقتم

    خانواده قشنگم عاشقتونم

    خدای مهربون و هدایتگرم بی نهایت عاشقتممممم

    الهی ‌ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین

    فعلا‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    هادی دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 2005 روز

    سلام و درود بر استاد عزیز و گرامی

    استاد چقدر این فایل تاثیر گذاری بود چقدر من

    از این قبیل تجربه ها داشتم..

    استاد من ی برادری دارم ک 2 سال از من بزرگتره و اون درگیر مواد مخدر بود تا 5 سال پیش..

    من یادمه چقدر برای اون دلسوزی میکردم و چندین بار اون رو بردم کمپ ترک اعتیاد ولی

    هیچ تاثیری نداشت و از اونجایی که اون متاهل بود وقتی کمپ بود باید کارهای اون رو هم ب دوش می‌کشیدم و بعد از کمپ هم کلی

    خودما درگیر اون میکردم ک یوقت دوباره دنبال

    مواد نره و این عدم درک قانون ک شما نمیتوانی ب کسی کمک کنی تا وقتی اون خودش نخواد..اینی ک شما هزاران بار تو فایل ها گوشزد کردی و من درک نکردم.

    چون خود من هم تو مسیر نبودم ک قانون رو درست درک کنم..

    استاد پس از چندین و چند بار کمپ بردن برادرم آخرش کار بجایی رسید ک خودم از خودم خسته شدم و تنهاش گذاشتم بعد چند سال بعد ک دید کسی نیس ک دوباره بیاد و دستشا بگیره رفت کمپ و ترک کرد الانم نزدیک 5 ساله ک پاکه..

    من چقدر اینجا قانون رو ب وضوح درک کردم

    وب خودم گفتم

    هادی تو نمیتونی ب کسی کمک کنی تا وقتی که خودش آماده باشه…

    استاد چقدر این فایل ارزشمنده.

    خداوکیلی اگه کسی ب همین یکی فایل گوش کنه و سعی کنه درک کنه و بهش عمل کنه زندگیش عالیه میشه..

    استاد ازت سپاس گذارم امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشی..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    mahboube zamani گفته:
    مدت عضویت: 1109 روز

    مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی‌ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (97)

    ‏هر کس از مرد یا زن که مؤمن باشد و کار شایسته کند، حتماً به زندگی پاک وپسندیده‌ای زنده‌اش می‌داریم وقطعاً مزدشان را نیکوتر از آنچه انجام داده‌اند، پاداش خواهیم داد.

    سلام به رب رحمان و رحیم

    خدایا جونم

    من دلم کوچیکه خیلی

    حواست پرت نشه از من

    همه دلخوشیم شدی تو

    وقتی جز تو همه رفتن

    از خودت برام گذشتی

    تو دلت خیلی بزرگه

    دستمو گرفتی گفتی

    نرو این شهر پر گرگه

    تویی ماه شبام

    دیگه چی آخه از تو بخوام

    اسمتو روی آرزوهام

    چه قشنگ تو نوشتی برام

    تویی ماه شبام

    دیگه چی آخه از تو بخوام

    اسمتو روی آرزوهام

    چه قشنگ تو نوشتی برام

    گفتم از آدما خستم

    رو دل من پر زخمه

    دستمو گرفتی گفتی

    نزار هیچکسی بفهمه

    به همه همیشه پشتم

    تو فقط خوبمو گفتی

    انقدر خوبی که هیچوقت

    از چشم من نمیفتی

    تویی ماه شبام

    دیگه چی آخه از تو بخوام

    اسمتو روی آرزوهام

    چه قشنگ تو نوشتی برام

    تویی ماه شبام

    دیگه چی آخه از تو بخوام

    اسمتو روی آرزوهام

    چه قشنگ تو نوشتی برام

    خدایا بی نهایت دوست دارم.

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم خدایا من هر انچه دارم از ان توست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1753 روز

    به نام خداوندی که برای صفات ا‌و حدومرزی وجودندارد

    سلامودرود خدا برشما استادان عزیز و تمامی دوستان ارزشمندم

    وقتی ادامه ی این فایل رو گوش دادم فهمیدم که خداروشکر چقدر ازون دوران جاهلیتم فاصله گرفتم و به حدی فاصله گرفتم که خیلی به مغزم فشار اوردم تا یادم اومد که بابا منم یروزی ازون مدار پرازجاهلیت عبور کردم و خدارو شکر که تو اون مدار پراز جهل ثابت نموندم و راه نجات رو از گمراهی تشخیص دادم

    یادمه چهارسال پیش وقتی که خیلی ذوقو شوق داشتم که به خانوادم بفهمونم که من هم مثل ارشمیدس بهترین مسیرزندگیم رو یافتم،صدای استاد رو جلوی مامان بابام بلند میکردم تااونها کنجکاو بشن و ازم بپرسن این آقایی که بحرفاش گوش میدی کیه و من لب به سخن گشوده کنم و تامیتونم از خوبی های این مسیر و این ردپایی که استاد عزیز رفته توضیح بدم و بگم که منم قراره این ردپا رو دنبال کنم و زندگیم قراره ازین رو به اون رو بشه….

    خلاصه یه مدت بااین جاهلیتم پیش رفتم دیدم که نه بابا اونجور که فکرشم میکردم نیست و اونهادراکثر مواقع اونققدر تو فاز منفی بودن که هیچوقت کنجکاو نمیشدن ازمن بپرسن خوب این صدایی که گوش میکنی دقیقا چی میگه،تازه خیلی اوقات هم شاکی میشدن که اگه میشه صداش رو کم کن…

    الان که فکرشو میکنم چقدر من جاهل بودم و میخواستم به زور اونهارو کم کم به این مسیر دعوت کنم و یااینکه حداقل به حرفای من سراپا گوش بدن و بگن آفرین چه مسیری رو انتخاب کردی…

    کلی الان به اون شوروحال اولیه م میخندم

    خلاصه فقط گاهی وقتا که مامانم مثلا میخواست یجورایی به این صدایی که میذارم احترام گذاشته باشه،سریع این سوالو ازمن میپرسید که این آقایی که داره ازین صحبتا میکنه نماز هم میخونه؟!!!!

    یعنی با این سوال چنان پتکی بر سر من کوبیده میشد که واقعا اون لحظه به شدت کنترل ذهن کار حضرت خضر بود،و نمیدونستم واقعا اون لحظه جواب مامانمو چی بدم،که آخه مادره من ایشون انقدر داره صحبتهای الهی از خداووتوحید و ازینکه شرک نورزیم میگه،اون وقت شما براتون سواله که ایشون نماز میخونه یا نه؟!!

    بعد باخودم گفتم ببین چقدر ما ایرانیا غرق در حواشی دین شدیم،که فکر میکنیم باید حتما از کسی تبعیت کنیم که جای یه مهر مثل سوختگی روی پیشونی اون طرف باشه و بخیال باطل خودمون فکرمیکنیم که اون طرف آخرته دینو دیانته و از علامه ی کافی والاتره و تبعیت غیر از اینجور آدمها یعنی گناه‌کبیره انجام دادنه…

    از اون به بعد فهمیدم تازمانی که یک نفر زیادی توی حواشی گیر کرده باشه نمیتونه اصل رو بشنوه،بفهمه درک کنه چه برسه به اینکه عمل کنه…

    و به خدا قسم دیگه هییییچ گونه تلاشی نکردم که بخوام به زور هدایتگر نزدیکترین آدم به خودم باشم

    خیلی اوقات هم بابت هندزفری هایی که توی جمع میزدم و خودم رو از حرفهای پوچ‌وبیهوده کنار میکشیدمدمورد تمسخر و توهین ها واقع میشدم،اما خدارو شکر اونقدر از درون وازلحاظ عزت نفس رشد کرده بودم که حرفها و تمسخرهای اونها هیچ تأثیری برمن نمیذاشت

    ولی بازهم سعی کردم که دیگه اون دورهمی ها رو هم کمتر کنم و بیشتر تو لاک تنهایی خودم رفتم،و الان بهترین روزهای عمرم زمانی هست که خودمو خدای خودم واین آگاهیا در طول روز به سر میبرم

    یعنی به محض اینکه دخترم رو راهی مدرسه میکنم و همسرم هم سره کار میره با خودکارو دفترهام انس میگیرم و کلی باخدا عشق بازی میکنم و بسیار بسیار این تنهایی من لذت بخشه

    وازهمه مهمتر اون آدمای پرازحاشیه به راحتی و سادگی بدون هیچ جروبحثی شرشون از زندگیم کم شد….

    خدارو صدهزاران مرتبه شکر برای این فایل ارزشمند و گوهربار

    هرچقدر از ارزشمند بودن این فایلها بگم گفتم و هرچقدر سپاسگزار لطف خداوند باشم بخاطر سخاوتمندی این دست از بنده هاش،بازهم کمه

    خداروشکر خداروشکر خداروشکر

    هرکجاهستید شادوپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    محمد علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1499 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربانم.

    سلام خدمت استاد توحیدی عزیزم و خانم شایسته بی نظیر و همه دوستان هم فرکانسیم .

    الهی شکرت یک روز دیگه بهم نعمت بزرگ زندگی کردن را هدیه دادی تا باشم در این مکان مقدس ردپایی از قوانین 4

    جهانت از خودم به جا بزارم با هدایت و حمایت خودت الهی شکرت

    کامنت دوستان عزیز واقعا بسیار آگاهی دهنده است همیشه استاد تاکید دارن که کامنتها را بخونید واقعا گنجینه است

    متوجه تغییر مدارم میشم وقتی میام ساعتی به کامنت خوندن اختصاص میدم دقیقا از مدار شیطان میرم به آغوش

    خداوند که بسیار ارامبخش برام مخصوصا انتهای شب که بعدش میخابم سبک و صبح هم بی نهایت انرژی دارم

    خداور صدهزار مرتبه شکر که چنین سایتی هست که بیایم از خداوند و قوانینش بخونیم بنویسیم خدا بهتون خیر

    دنیا و آخرت را بده الهی آمین .

    نمیدونم چی بگم از جهالتی که در جهان داره بین ادمها همچنان حرکت میکنه البته که تنوع افکار و نگرش های

    متفاوت باید در این جهان دو قطبی باشه و اینم از مشیت خدا بوده اگر میخاست به قول قران میتونستیم همه را

    با یک آیین به جهان بیاریم و میشد پس این قانون جهان هست که شیطان باشه تا انسان با ایمان و بی ایمان مشخص

    باشه و این بازی را در این جهان جذاب کرده کنترل ذهن کار هر کسی نیست همه نمیتونن تقوا داشته باشن به غیر از

    گروه کمی از ادمها که از دوران نوح پیامبر بوده تا به امروز که انسانهای بهشتی عده قلیلی هستند که راهشان راه خداوند

    هست و اکثریت مردم گمراهی را انتخاب میکنن هر جا همه مردم رفتن باید شاخکام تیز بشه که احتمال خیلی زیاد

    مسیر غلطی است و مخالف ان احتمالا مسیر درستی است که در طول دوران تاریخ به همین روند طی شده اکثریت

    راه گمراهی و اقلیت همراهان نوح پیامبر راه نور و راستی و خدا بوده است

    خدارو شکر میکنم برای در مدار بودن این مطالب که من میتونم با انتخاب خودم بیام تو این فضا و مدارش قرار

    بگیرم واقعا همینطور است کسی که منو مجبور نکرده بیام اینجا باشم انتخاب خودم بوده و همه دوستان عزیز بوده

    انتخاب شخصی خودمون هست و خیلی های دیگه که اکثریت را در بر گرفته مسیر تقلا و بدو بدو و گمراهی است

    که داریم در زندگی انها میبینیم چیز پنهان و سر بسته ای هم نیست

    یک چیزی که امشب در مدارش قرار گرفتم از کامنت عالی دوستان که بهم چشمک زده

    ( من خالق صد در صد زندگیم هستم )

    ( و اون جمله طلایی که اگر استاد به جای من بود الان چیکار میکرد )

    این دو تا برام امشب بولد شد خدا باهام صحبت کرد برای من بود نیازم بود امشب در مدارش قرار گرفتم

    صلات امروزم قبول باشه نزد خداوند

    خدایا شکرت که از بی نهایت طریق داری باهام صحبت میکنی هدایتم میکنی کمکم کن دستمو هرگز حتی یک لحظه

    رها نکن که گم میشم میرم قاطی شیطان قسم خورده حسود من میخام همیشه در آغوش گرم تو لا لا کنم منو ببری

    به بهشتی که لایقش هستم و برای آن به این جهان زیبایت اومدم همراهیم کردی تا اینجای کار خودت اوردی

    بقیشم خودت برون من دست به فرمون نزنم که میدونی چپ میکنم و میرم قاطی نیزارهای شیطان خودت

    پناهم باش خودت بران من تو بغلتم جونم عاشقتم .

    الهی آمین یا رب العالمین .

    همه شما را به خدای مهربان و بخشنده خودم میسپرم عاشقتونم ( استادم بوووووووس )

    خدا نگهدارتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    غزل گفته:
    مدت عضویت: 574 روز

    به نام خداوندی که هرچه دارم از اوست او که آرام جانهاست

    سلام به استاد جانم و مریم بانوی مهربان

    چقدر این فایل آموزنده بود،چقدر لذت بردم و بارها و بارها در این مدت کم که گذاشتیدش رو سایت گوش کردم

    چقدر به شرایط الانم میخوره،تغییر دادن پسرم و علاقمند کردنش به درس

    در حالی که باید رها باشم و بزارم تاوان کم کاری خودش رو پرداخت کنه

    باید دلسوزی رو کنار بزارم وقتی پرسنل مدرسه میگن دانش اموزای معدل پایین باید بیان کلاس تقویتی حتی پنجشنبه و جمعه نباید دلسوزی کنم

    رها کنم من مسئول اون نیستم

    چقدر قشنگ آیات قران رو تفسیر کردید مثل همیشه البته

    خیلی زمان های زندگیم بزرگتری چیزی میگفت که گارد میگرفتم در مقابل حرف و نصیحتش و الان که آماده دریافتش هستم میگم راست میگفته بنده خدا حق با اون بود

    ما زمانی تغییر میکنیم که آماده اون تغییر باشیم

    هرکسی مسئول زندگی خودشه

    چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت

    به فلک رسد کلاهت که سر همه سرانی

    همه چیز در آرامش و تسلیم بودن و کنترل ذهن و ایمان به صاحب روز جزا اتفاق میافته

    پس بهتر رها باشیم و سرمون به لذت بردن خودمون از زندگی باشه نه متقاعد کردن دیگران

    سپاس از الله یکتا

    سپاس از استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: