آدمها 2 دسته اند:
دسته اول که باری به هر جهت زندگی می کنند چون از نقش باورهای و فرکانس های خودشان در زندگی شان مطلع نیستند. به همین دلیل شیوه ی زندگی آنها شیوه ای واکنشی نسبت به اتفاقات پیرامونشان است. به عبارت خودمانی تر، آنها برگ هایی در باد هستند که اتفاقات و شرایط به زندگی آنها جهت می دهد و مسیرشان را مشخص می کند. از آنجا که این دسته باور ندارند شرایط زندگی شان را خودشان بوجود می آورند، در نتیجه برای تغییر شرایط نادلخواهشان نیز قدمی بر نمی دارند و تنها کارشان لعنت فرستادن بر بختِ شومشان و حسرت خوردن از اقبالِ خجسته ی آدمهایی است که آرزوهای دور و دراز آنها را زندگی می کنند.
دسته دوم آدمهایی هستند که فهمیده اند شرایط زندگی آنها خروجیِ باورها و فرکانس های خودشان است به همین دلیل به دنبال بهبود باورها و فرکانس هایشان هستند.
نه تنها موضوع این فایل درباره دسته دوم است بلکه تمام آموزش های این سایت، برای دسته ی دوم است تا بتوانند با درک بهترِ قوانین خداوند، زندگی بهتری برای خود بسازند.
اما مسئله ی اصلی این است که ذهن اکثریت در دسته دوم به گونه ای تربیت شده که:
تمایل دارند به جای تغییر شخصیت شان، قوانین را به شکل باورها و شخصیت خود در بیاورند. کاری که آب در هاون کوبیدن است اما بخش عمده ای از آدمهایی که با قوانین زندگی و نقش باورهای و فرکانس هایشان آشنا شده اند، در این مرحله گیر افتاده اند.
به همین دلیل است که مدت هاست درگیر این معما شده اند که:
«چرا با وجود اینهمه تلاش برای بهبود باورهایم، هیچ چیز در زندگی ام از اساس تغییر نکرده است؟!»
این موضوع را بارها در مصاحبت با دیگران، تجربه کردم. ساعت های متمادی با بعضی افراد درباره قوانین کیهانی صحبت می کنم اما در نهایت متوجه می شوم برداشت آنها کاملا عکس مطلبی بوده که آنهمه توضیح داده بودم.
این ماجرا نکته ای را به یادم می آورد که پائولو کوئلیو در کتاب کیمیاگر، به خوبی آن را نشان داده است:
در کتاب کیمیاگر، سانتیاگو، پسری است که به خاطر عشق به سفر، مدرسه الهیات را رها کرده و از آنجا که در دیار آنها فقط چوپانها امکان سفر دارند، چوپان می شود. سپس در ادامه مسیر، به نقطه ای می رسد که نمی داند میان “یافتن گنج” یا “ماندن با گوسفندان“، کدام را انتخاب کند. از آنجا که دیگر حرفه چوپانی را آموخته و دشت ها را می شناسد و نیز به گوسفندانش وابسته شده، تصمیم دشواری است.
در این زمان، با پیرمردی آشنا می شود که برای کمک به او در اتخاذ تصمیم درست و انتخاب “یافتن گنج”، داستانی از کاسبی نقل می کند که پسرش را به قصر مرد فرزانه ای می فرستد تا راز خوشبختی را فرا گیرد. مرد فرزانه دو قطره روغن در قاشق ریخته و به دست جوانک داده و از او می خواهد همچنان که مراقب این دو قطره روغن است، شگفتی های قصر را ببیند. سپس مرد فرزانه از پسر می خواهد تا آنچه دیده را توضیح دهد، اما از آنجا که تمام حواس جوانک، متوجه نریختن دو قطره روغن بوده، چیزی را ندیده، به همین دلیل مرد فرزانه مجددا از جوانک می خواهد که همه چیز را در قصر مشاهده و برای او توضیح دهد. جوانک نیز برای اینکه اینبار بتواند توضیحی کامل از مشاهداتش به مرد فرزانه داشته باشد، با دقت همه چیز را در قصر مشاهده و نزد مرد فرزانه بازگشته و با تمام جزئیات همه چیز را توضیح می دهد.
پس از اتمام توضیحات، مرد فرزانه به جوانک اشاره کرده و می گوید:
پس آن دو قطره روغن که به تو سپرده بودم، کجاست؟
و سپس به او توضیح می دهد که راز خوشبختی این است که همه شگفتی های جهان را بنگری، اما هرگز آن دو قطره روغن را از یاد نبری.
در واقع هدف پیرمرد از بازگو کردن این داستان به سانتیاگو، یادآوری هدف اصلی اش، یعنی “سفر” است و نه چوپانی!!
اما پس از پایان داستان، سانتیاگو که به شدت درگیر دلبستگی به گوسفندانش و حرفه چوپانی است، در دلش می گوید:
“داستان مرد فرزانه را فهمیدم. درست است چوپان سفر را دوست دارد، اما هرگز گوسفندانش را فراموش نمی کند!”
موضوع این است که آدم ها دوست دارند همه چیز را به شکل قالب های ذهنی ای که ساخته اند، دربیاورند.
آنها به جای درک قوانین به همان شکلی که هست و هماهنگ شدن با آن، دوست دارند قوانین به گونه ای تغییر کند که قالب های ذهنی شان را به هم نریزد یا مجبور به ایجاد هیچ تغییری در جهان بینی شان نشوند.
اما حقیقت این است که قوانین به شیوه ای که شما دوست داری، رخ نمی دهد زیرا:
جهان شیوه خودش را دارد. فارغ از اینکه آن قوانین با قالب های ذهن شما هماهنگ است یا خیر، فارغ از اینکه می خواهی قوانینش را باورکنی یا خیر، جهان تو را نادیده گرفته و به شیوه قوانینش، مسیر را پیش می برد.
اما نکته مهم ماجرا اینجاست که:
وقتی تصمیم می گیری با آن قوانین همراه شوی، وقتی باورهایت را به گونه ای تغییر می دهی تا با آن قوانین هماهنگ باشد، آنوقت نه تنها شما را نادیده نمی گیرد، بلکه در برابرتان کرنش می کند، حامی تان می شود و به همان اندازه که با قوانینش هماهنگ می شوی، ایده ها، آدمها، شرایط و فرصت هایی را پیش رویتان می گذارد.
سید حسین عباس منش
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD572MB48 دقیقه
- فایل صوتی بررسی موردی یک دوست، بوسیله قوانین ثروت43MB48 دقیقه
سلام سلام بر همه ی عزیزان
سلام بر استاد عزیز دمت گرم داداش عباس ممنون
عزیزان من میخواهم چند مورد که این روزها برایم اتفاق افتاده برایتان بگویم
مدتی است که هر روز با فایلهای رایگان استاد توجه بیشتری دارم
ایشان در فایل رایگان ابراهیم میگویند ؛ شما باید بنویسید که برای اهدافتان چه بهایی را باید پرداخت کنید ومتعهد به انجام آن باشید
ودر جایی دیگر فرمودند وقتی شما فرکانستان تنظیم کنید وبه خواسته اتان توجه کنید کم کم هم وارد مسیرش ششونده که کاری برایش انجام دهید. ….. …….
جهان به شما پاسخ میدهد
برایم زیبا بود وجالب که من این چند روزی هست که روی هدفگذاری زون کردم. …
جالب اینجاست تلویزیون به ندرت نگاه میکنم آنرا روشن کردم دیدم سریالی نشان میدهد که دیالوگ آن چنین بود:
ما باید هزینه هدفمان راپرداخت کنیم ومن حاضرم برای هدف والایمان بمیرم بااین دیالوگ همه گروه که قصد تسلیم داشتند شروع به حرکت کردند وموفق هم شدند
باور کنید گریه ام گرفت گفتم ببین این چند روز من به این چیزها توجه کردم ودقیقا چیزی که خوشم نمی آید نگاهش کنم برای من چی گفت
عزیزان استاد کلامش مثل خورشید هست که هیچکس نمیتواند آنرا انکار کند
من هروقت مواظب افکارم وفرکانسم باورم بودم خیلی نتیجه گرفتم که اگر بگویم واینجا بنویسم باید حداقل 20 برگ A4 بنویسم
هرکه بیشتر عمل کند بیشتر نتیجه میگیرد
امروز درمحل کاربودم گرسنه ام بود باخودم گفتم بری خونه ؛ همسرت برات کباب برگ بانون سنگگ بیاره خیلی خوبه میشه ِِِِِِِِِِِِِِ………. گرسنگی زیاد فشار آورد ازمحل کار به خونه آمدم جلوی در خانه بوی کباب برگی به مشامم خورد گفتم خوش به حالت کباب میخوری
درخونه را باز کردم دیدم همسر عزیز خودم است که داره برگ روی منقل درست میکنه
جایتان همیشه سبز عزیزان توی عمرم این چهارمین بار بود والبته خوشمزه تر از بقیه نوش جانتان
خلاصه پرسیدم اینو چطور درست کردی گفت یک رازه ؟؟؟؟!!!!!
بعد همسر عزیزم گفت گوشت را به مدت 15 دقیقه در گیوی پوست کنده وقاچ شده بریز بعد ببین چی میشه (خانم شایسته عزیز شب خیز محترم مرجان شاد و…..امتحان کنید)
بله عزیزان توجه توجه توجه توجه:
باید توجه کنی به آنچه میخواهی هرروز وهر لحظه برایت جوووووووووووووووووووووووووووووووووووووور میشود
جهان هستی فرکانسهای ما را دریافت میکند ودوباره به خودمان برمیگردونه
این جهان کوه است وفعل ما ندا
سوی ما آید ، نداها را صدااااااااااااا
خداوند همه رادوست دارد
سلامت باشید
رحیم