بررسی موردی یک دوست، بوسیله قوانین ثروت

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

آدمها 2 دسته اند:

دسته اول که باری به هر جهت زندگی می کنند چون از نقش باورهای و فرکانس های خودشان در زندگی شان مطلع نیستند. به همین دلیل شیوه ی زندگی آنها شیوه ای واکنشی نسبت به اتفاقات پیرامونشان است. به عبارت خودمانی تر، آنها برگ هایی در باد هستند که اتفاقات و شرایط به زندگی آنها جهت می دهد و مسیرشان را مشخص می کند. از آنجا که این دسته باور ندارند شرایط زندگی شان را خودشان بوجود می آورند، در نتیجه برای تغییر شرایط نادلخواهشان نیز قدمی بر نمی دارند و تنها کارشان لعنت فرستادن بر بختِ شومشان و حسرت خوردن از اقبالِ خجسته ی آدمهایی است که آرزوهای دور و دراز آنها را زندگی می کنند.

دسته دوم آدمهایی هستند که فهمیده اند شرایط زندگی آنها خروجیِ باورها و فرکانس های خودشان است به همین دلیل به دنبال بهبود باورها و فرکانس هایشان هستند.

نه تنها موضوع این فایل درباره دسته دوم است بلکه تمام آموزش های این سایت، برای دسته ی دوم است تا بتوانند با درک بهترِ قوانین خداوند، زندگی بهتری برای خود بسازند.

اما مسئله ی  اصلی این است که ذهن اکثریت در دسته دوم به گونه ای تربیت شده که:

تمایل دارند به جای تغییر شخصیت شان، قوانین را به شکل باورها و شخصیت خود در بیاورند. کاری که آب در هاون کوبیدن است اما بخش عمده ای از آدمهایی که با قوانین زندگی و نقش باورهای و فرکانس هایشان آشنا شده اند، در این مرحله گیر افتاده اند.

به همین دلیل است که مدت هاست درگیر این معما شده اند که:

«چرا با وجود اینهمه تلاش برای بهبود باورهایم، هیچ چیز در زندگی ام از اساس تغییر نکرده است؟!»

این موضوع را بارها در مصاحبت با دیگران، تجربه کردم.  ساعت های متمادی با بعضی افراد درباره قوانین کیهانی صحبت می کنم اما در نهایت متوجه می شوم برداشت آنها کاملا عکس مطلبی بوده که آنهمه توضیح داده بودم.

این ماجرا نکته ای را به یادم می آورد که پائولو کوئلیو در کتاب کیمیاگر، به خوبی آن را نشان داده است:

در کتاب کیمیاگر، سانتیاگو، پسری است که به خاطر عشق به سفر، مدرسه الهیات را رها کرده و از آنجا که در دیار آنها فقط چوپانها امکان سفر دارند، چوپان می شود. سپس در ادامه مسیر، به نقطه ای می رسد که نمی داند میان “یافتن گنج” یا “ماندن با گوسفندان“، کدام را انتخاب کند. از آنجا که دیگر حرفه چوپانی را آموخته و دشت ها  را می شناسد و نیز به گوسفندانش وابسته شده، تصمیم دشواری است.

در این زمان، با پیرمردی آشنا می شود که برای کمک به او در اتخاذ تصمیم درست و انتخاب “یافتن گنج”، داستانی از کاسبی نقل می کند که پسرش را به قصر مرد فرزانه ای می فرستد تا راز خوشبختی را فرا گیرد. مرد فرزانه دو قطره روغن در قاشق ریخته و به دست جوانک داده و از او می خواهد همچنان که مراقب این دو قطره روغن است، شگفتی های قصر را ببیند. سپس مرد فرزانه از پسر می خواهد تا آنچه دیده را توضیح دهد، اما از آنجا که تمام حواس جوانک، متوجه نریختن دو قطره روغن بوده، چیزی را ندیده، به همین دلیل مرد فرزانه مجددا از جوانک می خواهد که همه چیز را در قصر مشاهده و برای او توضیح دهد. جوانک نیز برای اینکه اینبار بتواند توضیحی کامل از مشاهداتش به مرد فرزانه داشته باشد، با دقت همه چیز را در قصر مشاهده و نزد مرد فرزانه بازگشته و با تمام جزئیات همه چیز را توضیح می دهد.

پس از اتمام توضیحات، مرد فرزانه به جوانک اشاره کرده و می گوید:

پس آن دو قطره روغن که به تو سپرده بودم، کجاست؟

و سپس به او توضیح می دهد که راز خوشبختی این است که همه شگفتی های جهان را بنگری، اما هرگز آن دو قطره روغن را از یاد نبری.

در واقع هدف پیرمرد از بازگو کردن این داستان به سانتیاگو، یادآوری هدف اصلی اش، یعنی “سفر” است و نه چوپانی!!

اما پس از پایان داستان، سانتیاگو که به شدت درگیر دلبستگی به گوسفندانش و حرفه چوپانی است، در دلش می گوید:

“داستان مرد فرزانه را فهمیدم. درست است چوپان سفر را دوست دارد، اما هرگز گوسفندانش را فراموش نمی کند!”

موضوع این است که آدم ها دوست دارند همه چیز را به شکل قالب های ذهنی ای که ساخته اند، دربیاورند.

آنها به جای درک قوانین به همان شکلی که هست و هماهنگ شدن با آن، دوست دارند قوانین به گونه ای تغییر کند که قالب های ذهنی شان را به هم نریزد یا مجبور به ایجاد هیچ تغییری در جهان بینی شان نشوند.

اما حقیقت این است که قوانین به شیوه ای که شما دوست داری، رخ نمی دهد زیرا:

جهان شیوه خودش را دارد. فارغ از اینکه آن قوانین با قالب های ذهن شما هماهنگ است یا خیر، فارغ از اینکه می خواهی قوانینش را باورکنی یا خیر، جهان تو را نادیده گرفته و به شیوه قوانینش، مسیر را پیش می برد.

اما نکته مهم ماجرا اینجاست که:

وقتی تصمیم می گیری با آن قوانین همراه شوی، وقتی باورهایت را به گونه ای تغییر می دهی تا با آن قوانین هماهنگ باشد، آنوقت نه تنها شما را نادیده نمی گیرد، بلکه در برابرتان کرنش می کند، حامی تان می شود و به همان اندازه که با قوانینش هماهنگ می شوی، ایده ها، آدمها، شرایط و فرصت هایی را پیش رویتان می گذارد.

سید حسین عباس منش

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    572MB
    48 دقیقه
  • فایل صوتی بررسی موردی یک دوست، بوسیله قوانین ثروت
    43MB
    48 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

504 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ساحل آرامش» در این صفحه: 2
  1. -
    ساحل آرامش گفته:
    مدت عضویت: 1668 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت

    بررسی موردی یک دوست به وسیله قوانین ثروت به صورت نوشتاری

    ( قسمت دوم)

    دوست داشتم اینو بهتون بگم اگر که روی باورهات کار کنی با توجه به مداری که توش هستی چون هر چقدر که روی باورهات کار می‌کنی اگر مثلاً مدارها رو از صفر تا بی‌نهایت در نظر بگیری از مدار صفر میاد روی یک

    با توجه به مداری که توش هستی ایده‌هایی در حول و حوش همون مدار بهت داده میشه نه ایده‌هایی برای مدار 500، برای مدار هزار، وقتی به مدار هزار برسی ایده‌هایی در همون حول و هوش بهت داده میشه

    یعنی وقتی که طرف مثلاً این دوستمون کل درآمد یعنی کل پولی که در یک ماه دیده بود یعنی به دست آورده بود لمس کرده بود توی کاری که کرده بود مثلاً فرض کنید نمی‌دونم چقدر بود ولی فرض می‌کنیم 2000 دلار بوده بیشترین پولی که دیده بوده یا 3000 دلار بوده بیشترین پولی که در یک ماه تونسته بسازه

    فرض می‌کنیم حالا کمتر یا بیشترش رو نمی‌دونم این آدم که توی مدار دو سه هزار دلار در ماهه ایده‌ای بهش داده میشه برای ماهی مثلاً 4000 دلار ماهی 5000 دلار

    بعد که اونو ساخت به دست آورد بعد میره ایده بهش داده می‌شه برای ماهی 10 هزار دلار 7 هزار دلار

    بعد ایده برای ماهی 15 هزار دلار

    بارها و بارها گفتم ولی مسئله اینجاست که اون آدمی که داره بیشترین پولی که ساخته ماهی 2000 دلار بوده الان میگه من روی باورهام کار می‌کنم می‌خوام ماهی 2 میلیون دلار پول بسازم

    مشکل اینجاست

    بعد هیچ کاری یعنی ایده‌هایی رو میگه یعنی فقط می‌خواد دنبال ایده‌هایی بره که ماهی 2 میلیون رو از همون اول براش بسازه

    نمیاد اون ایده‌هایی که برای مدارِ خودش هست رو اجرا کنه و قدم به قدم بره سراغ مدارهای بعدی

    بعد چون اون ایده‌های 2 میلیون دلاری بهش گفته نمی‌شه یا راهکارهاش بهش داده نمی‌شه یا موقعیتش براش فراهم نمی‌شه هی منتظر می‌مونه منتظر می‌مونه همون پولی هم که داره از بین میره و دوباره مجبور میشه بره کارگری کنه برای ماهی هزار دلار

    خیلی کمتر از اون چیزی که قبلاً می‌ساخته

    چون اعتماد به نفسش میاد پایین در واقع به این دلیل که نمی‌تونه اون چیزی که می‌خواد و دوست داره اتفاق بیفته به وجودش بیاره مثلاً اون ماهی 2 میلیون دلار رو و هیچ اتفاقی هم نمیفته یواش یواش اعتماد به نفسش رو از دست میده همون جایی هم که قبلاً بوده میاد پایین‌تر و بعد دیگه از پله پایین‌تر باید شروع کنه

    دوباره هم کار کنه هم روی باورهاش کار کنه.

    من بارها و بارها توی این مدت بهش اینو می‌گفتم که این اتفاق میفته‌ها حرکت کن باید از یه جایی شروع کنی می‌گفت نه دارم روی ایده‌هایی کار می‌کنم

    یعنی دوست داشت که مثلاً

    شاید این احساس رو داشت که من تحت فشارش قرار میدم

    بعد منم دیگه هیچی نمی‌گفتم

    دوست داشتم در مورد این موضوع باهاتون صحبت کنم و بگم توی این دام نیفتید که دوست دارید چه چیزهایی رو بشنوید به این فکر کنید که قانون چی میگه خودتون رو باید با قانون وفق بدید قانون خودش رو با شما وفق نخواهد داد حالا توی بسته روانشناسی ثروت 3 توی جلسه 21 خیلی در مورد این موضوع صحبت کردم خیلی باز کردم خیلی توضیح دادم و مفصل از صفر تا صد این داستان رو بازگو کردم با یه عالمه اتفاق دیگه‌ای که افتاد که درس‌های خیلی بزرگی داره برای بیزینس که حالا اونایی که دوره روانشناسی ثروت 3 رو تهیه کردن می‌تونن استفاده کنن از جلسه 21.

    اما یه نکته دیگه هم هست که دوستان دفتر ما خانم شایسته عزیز و خانم فرهادی عزیز دیگه التماس کردن به من که گفتن توی فایلی که میذارید روی سایت اینو توضیح بدید

    بارها و بارها بوده هزاران هزار ایمیل هم برای ما میاد که سوال می‌پرسن دوستان و سوال اینه که ما این محصول شما رو یک کسی به ما هدیه داده یا از یه جایی گرفتیم غیر از سایت شما با یه قیمت کمتری گرفتیم یا مثلاً یه جور دیگه‌ای به دستمون رسیده آیا راضی هستید ما اینو استفاده کنیم تو رو خدا بگید که راضی هستید

    من یه نکته‌ای رو بگم مثل این میمونه که یکی موبایل شما رو برداره من میگم موبایل نمیگم ماشین خونه زندگی، موبایل شما رو برداره استفاده کنه بعد بگه راضی هستی من موبایل رو دزدیدم راضی هستی ازش استفاده کنم

    یا مثلاً شما یه کارخونه‌ای داری یه سری محصولات داری تولید می‌کنی برداره بدون اجازه شما بدون اینکه بهاش رو به شما بپردازه بعد استفاده کنه بعد شما بگید آیا راضی هستید من استفاده کنم

    مسلماً من راضی نیستم

    توی اول همه محصولاتم این گفته شده و هرکی میگه که من راضی هستم

    چون دوستان گفتن که بگید

    بعضی‌ها میگن نه ما از استاد پرسیدیم گفته نه راضیم.

    دوست عزیز من گفتم من هر موضوعی رو می‌خوام بگم توی سایت خودم میگم لازم نیست کسی از طرف من نقل قول کنه

    به هیچ عنوان رضایتی در کار نیست اگر کسی از محصولات ما استفاده کرده باشه و به سایت عباس منش بهای کاملش رو پرداخت نکرده باشه اگر بهاش رو پرداخت نکرده باشه به هر طریق دیگه‌ای به دستش رسیده باشه تهیه کرده باشه خریده باشه به کسی دیگه پرداخت کرده باشه من رضایت ندارم

    و اینم بگم که دوستان من بهای اینجا که الان هستم رو پرداخت کردم من بندرعباس لباس نداشتم پول نداشتم لباس بخرم

    کفش من همیشه دمپایی می‌پوشیدم چون پول نداشتم کفش بخرم من یه دونه توی کل اون دوران یه دونه کتونی توی مسابقات هندبال ما رفتیم دانشگاه به ما کتونی داد یعنی یه دست لباس ورزشی با کتونی و جوراب داد بعد اون کتونی رو داشتم کلاً

    من تمام پولی که داشتم می‌رفتم کتاب می‌خریدم تمام پولی که داشتم من روزی یه دونه یا دو تا کتاب می‌خریدم می‌خوندم می‌رفتم خیابان دانشگاه یه کتاب فروشی بود یه کتاب فروشی 5 استاد اگه اشتباه نکنم می‌رفتم اونجا مشتری دائمشون بودم می‌شناختم همیشه

    هر هفته من کلی کتاب می‌خریدم 10 ،15 تا کتاب می‌خریدم توی حوزه موفقیت بعد می‌شستم روزی دو تا کتاب می‌خوندم و توی شرایط سخت برای من اون موقع پول کتاب بسیار بسیار زیاد بود برای من،

    من حاضر بودم نون نخورم غذا نخورم کفش نداشته باشم اما کتاب بخرم بخونم برای پیشرفتم و بهاش رو بپردازم

    از همه لحاظ

    من وقتی که اومدم تهران کارم رو شروع کنم من هم یه تاکسی داشتم هم توی شرکتی کار می‌کردم یه جاهایی من داستانش رو توی دوره روانشناسی ثروت گفتم که چه جوری بوده من از کارم استعفا دادم ماشینم هم تا سال‌ها فکر می‌کردم فروختم من چند وقت پیش که نگاه کردم توی سندهام دیدم که من تاکسی رو تمام سندهاش پیش منه بعد یادم اومد من اصلاً ماشینم رو نفروختم من ماشینم رو دادم به یکی قرار بوده پولش رو کم کم به من بده

    بعد سند ماشین رو به نامش بزنم بعد اون بنده خدا به ما نداده بود و خبر نداده بود و اون سندها هم پیش منه و اون بنده خدا فکر کنم اون موقع‌ها از کارت سوختش استفاده کرده هیچ پولی هم به ما نداد

    من اومدم تهران پوستر، با پوستر چسبوندن خودم و دوستام پوسترهای خودمون رو می‌چسبوندیم توی مسافر خونه‌ها زندگی می‌کردیم توی شرایط خیلی سخت با یه بچه سه ماهه و سه ساله توی خونه این و اون زندگی می‌کردیم تو یه جای خیلی نامناسب زندگی می‌کردیم خیلی حرف‌ها رو شنیدیم خیلی توهین‌ها خیلی تحقیرها شدیم من بهای همه رو پرداخت کردم هیچ وقت نخواستم از راه کلاهبرداری از راه دزدی از راه نامناسب به هدفم برسم.

    اگر الان اینجا هستم اگر سرم بالاست اگر نمیترسم از هیچی اگر این همه سال من توی ایران کار کردم الان توی آمریکا دارم کار میکنم به خاطر اینکه صادقانه کار کردم به خاطر اینکه درست کار کردم به خاطر اینکه بهای رسیدن به اینجا رو پرداخت کردم کامل

    هیچ کلاهبرداری هیچ دزدی هیچ راه خلاف و نادرست و موضوعیتی اصلاً نداشتم توی این فضاها که بخوام الان نگرانش باشم اما کسی که با دزدی با کلاهبرداری با راه نامناسب میخواد چیزی رو به دست بیاره اولین باوری که داره به خودش میده اینه که من لیاقت داشتن این کالا این جنس هرچی که هست لیاقت داشتنش رو از راه حلال و درست ندارم وقتی که شما

    من همیشه میگم جهان به فرکانس‌های شما پاسخ میده اگر شما ضربه به کسی بزنید فکر نکنید به اون ضربه زدید به خودتون ضربه زدید اگر شما کار نادرست رو بکنید خودتون جواب نادرستش رو میبینید خودتون جواب نادرستش رو میبینید و وقتی کسی از یک راه نادرستی میخواد به چیزی برسه اولین باور داره میگه من ارزشمند نیستم من آدم ارزشمندی نیستم من آدم لایقی نیستم من آدمی نیستم که بتونم اینو به صورت درست و حلال داشته باشم مثل بقیه آدم‌ها این اولین باوره که من دارم در مورد قوانین صحبت می‌کنم من به خاطر اینکه خودم برای خودم ارزش قائل باشم برای اینکه خودم برای خودم مهم بودم اصلاً کاری نداشتم به بقیه هر کجا هر چیزی رو که می‌خواستم به دست بیارم به این فکر می‌کردم که من چه بهایی رو باید برای رسیدن به این بپردازم چون شما باید برای رسیدن به هر چیزی یک بهایی رو بپردازید بها هم زمانِ هم انرژیِ هم قدرت اراده است هم پولِ یه سری مسائل خیلی کارها باید بکنید خیلی خیلی زیاد بارها و بارها من توضیحش رو دادم بنابراین اینکه این سوال اصلاً سوال خنده‌داری شما راضی هستید یا نیستید

    با اینکه بارها و بارها گفته شده روی سایت نوشته شده اگر کسی از محصولات من بدون رضایت من بدون اینکه بهاش رو به گروه تحقیقاتی عباس منش پرداخته باشه از محصولات استفاده می‌کنه می‌تونه بره به سایت شماره حساب به نام خودم هست می‌تونه بهای محصول رو به قیمتی که هست پرداخت کنه تا به خودش ثابت کنه که من لیاقت دارم من ارزش دارم که از راه درست به خواسته‌هام برسم شاید باورتون نشه خانم شایسته مدیر فروش هر محصولی رو که در موردش صحبت می‌کنه خودش پول داده نقد خریده من یادمه اون موقع که ما توی دفتر تهران بودیم خیلی بچه‌های حسابداری تعجب می‌کردن ایشون میومد می‌گفتش که حقوق ماهیانه‌اش رو پرداخت می‌کردن می‌گفتش که اینقدرش رو به حساب من نریزید من می‌خوام این محصول رو خریداری کنم بزنید برای من توی حساب این محصول

    مدیر فروش ما دستش باز بود یعنی اصلاً هر کسی می‌خواست جنسی رو بفروشه باید خودش مسلط باشه اگر به من می‌گفت من می‌خوام از این دوره استفاده کنم برای اینکه بتونم معرفیش کنم اصلاً هیچ صحبتی نبود من می‌گفتم در خدمتتون هستم اینو استفاده کنید تا بتونید معرفیش کنید ولی ایشون قانون رو می‌دونست می‌گفت من می‌خوام خودم بهاش رو بپردازم

    مدیر فنی ما که کل سایت ما دستشه کارهای سایت رو داره انجام میده خدا شاهد ایشون به من پیام میده برای دوره روانشناسی ثروت 3 مثلاً ما مدت‌ها بود این دوره رو روی سایت گذاشته بودیم و تا جلسه ده هم رفته بودیم ایشون به من پیام داد که استاد اجازه هست من از دوره روانشناسی ثروت 3 استفاده کنم به این دلیل که مادرم این دوره رو خریده منم جزء اون خانواده میشم

    یعنی کسی که تمام فایل‌های ما در اختیارشه مدیر سایت ما هست اصلاً شاید نیازی نباشه دلیل اینکه من با این آدم‌ها حالا این آدم‌ها به طرف من جذب شدن من فکر میکنم که این آدم‌ها واقعاً خواهان پیشرفت هستن همونجور که من خواهان پیشرفتم و ما به هم جذب شدیم که مدیر فنی مدیر فروش خودشون بهای اون محصول رو که میتونن الان درخواست کنن و صد در صد هم من درخواستشون رو پاسخ مثبت میدم خودشون بهاش رو می‌پردازن

    هر کسی که بهای محصولات ما رو پرداخته میتونه خودش خونواده‌اش منظورم خواهر برادر پدر مادر فرزند همسر میتونه از محصول استفاده کنه اگر خانواده‌اش بخوان اگر نخوان که نباید اجباری باشه

    اینو بارها گفتم الان هم میگم هیچ جایی هیچ کسی من هیچ اجازه مجوز به کسی ندادم ما محصولاتمون رو فقط توی سایت عباس منش دات کام به فروش میرسه هیچ جای دیگه‌ای من هیچ مجوزی ندادم کس دیگه‌ای مثلاً محصولات ما رو بفروشه یا چیزی به ما بده هر کسی که هر ادعایی می‌کنه یه آدم خیلی ضعیف و بیچاره و دروغگوئه که در واقع غیر از اینکه دزدی می‌کنه دروغ هم میگه هیچ اجازه‌ای ندادم هر موردی باشه ما توی سایت خودمون اعلام می‌کنیم اینم شاید بگم هزاران هزار ایمیل تماس تلفنی با خانم فرهادی به خودم و خانم شایسته باعث شد که من مثلاً که اینا گفتن اگر نگی واقعاً ما کلافه شدیم بس که باید اینو بگیم میگن خود استاد بگه.

    اینم گفتم که موضوع رو بدونید که اگر می‌خواهید پیشرفت کنید باید بهاش رو بپردازید همونجور که من بهاش رو پرداخت کردم

    میگم من تک تک این مسیری که رفتم نه یه شبه بوده نه یه روزه

    مثلاً همه این‌ها رو کوچولو کوچولو پیش رفتم آروم آروم کار کردم این کلاس‌ها رو توی بندرعباس من برگزار کردم بعدش کلی کلاس رایگان من برگزار کردم برید بپرسید توی بندرعباس من چقدر دوره‌های رایگان برگزار کردم برید بپرسید توی تهران من چقدر دوره‌های رایگان برگزار کردم توی میدان تجریش توی ساختمان آموزش و پرورش و خیلی جاهای دیگه توی دانشگاه بندرعباس توی لب دریا یه آلاچیق بود ما می‌رفتیم دوره‌هامون رو اونجا برگزار می‌کردیم و خیلی خیلی جاهای دیگه

    من بهاش رو پرداختم از همه لحاظ زندگیم و کل زندگی من اون وسایل خونه‌ای بود که توی اون 8 سال خریده بودیم همه رو بخشیدم به رایگان بخشیدم به یک زن و شوهر که ازدواج کردن با یه چمدون قرمز ما بلند شدیم اومدیم فقط لباس‌هامون رو اومدیم تهران توی اون شرایط توی مسافر خونه‌ها بدون پول، کلی هم بدهکار شدم کلی حرف شنیدم کلی ناسزا دری وری شنیدم گفتم اشکالی نداره این آروم آروم

    اینقدر جا داشت دیگه اونایی که با منن می‌دونن مگه عباس منش فرصت کلاهبرداری نداشت هزاران هزار نفر روی سر من قسم می‌خوردن توی تهران می‌گفتن تو هرچی بگی

    مگه نمی‌تونستم بگم اینقدر پول به من بدید من اینقدر نیاز دارم یا 4 تا وعده دروغین بدم بگم این کارو می‌خوام بکنم پول بدید من می‌خوام پول‌هاتون رو سه برابر کنم بهتون بدم

    مگه نمی‌تونستم این کارها رو بکنم اونایی که از نزدیک با منن می‌دونن من چه اعتباری دارم پیش شاگردهام اگر شما از بچه‌های سایت باشید می‌دونید من چه اعتباری دارم حتی یک بار من از اعتبارم سوء استفاده نکردم.

    حتی یک بار توی بدترین شرایط مالی توی شرایط مالی که بدهکاری داشت دیوانم می‌کرد کل تیم من در یک برهه‌ای کل تیم من به خاطر مسائل مالی من رو ول کردن رفتن همشون من تنهای تنها موندم همه ول کردن رفتن یعنی بدهکار شدیم چند ماه حقوقشون رو ندادیم حقم داشتن حقوقشون رو در نهایت گرفتن ولی چون فکر میکردن دیگه دوباره بعداً به مشکل مالی برمیخوریم چون فکرشون این بود که ما همیشه به مشکل مالی برمیخوریم من امید داشتم ولی اونا نداشتن همه منو رها کردن تنهای تنها شدم من موندم و با اون سال 75 میلیون تومان بدهکاری ما گیر یک میلیون بودیم ولی یک بار از فرصتم از موقعیتم از اعتبارم از شرایطم سو استفاده نکردم برای اینکه اون پول‌ها رو بدهی‌ها رو بدم و وضعم خوب بشه فلان کنم

    دوست داشتم بگم اگر الان من رو توی این شرایط میبینید یه عالمه چیز توی این بک گراند من بوده که ندیدید خیلی هم دوست ندارم در موردش صحبت کنم من بعد از چند سال دارم در مورد این موضوع صحبت میکنم گفتم در جریان باشید که اگر یک آدمی توی یک موقعیتی قرار میگیره به یک موفقیت پایدار من همیشه دارم در مورد سلامتی پایدار در مورد موفقیت پایدار در مورد روابط عاشقانه پایدار در مورد معنویت پایدار در مورد خوشبختی پایدار صحبت میکنم نه یه روز یه پولی بزنی و فرداش بیفتی زندان نه اینکه یه روزی یه رابطه عاشقانه بعداً همه چی نابود نه اینکه دو روز سالم باشی بعداً بیفتی ته بیمارستان

    نه در مورد موفقیت پایدار صحبت میکنیم من همینجور آروم آروم که پیش رفتم هر روز وضعم بهتر شد در همه موارد یک روند درست رو که شما پیش بگیرید برید همیشه بهتر میشه کوچولو کوچولو هی بهتر میشه نه اینکه یه روز یهویی بری مثل بابک زنجانی بری بالا بعد یه روز دیگه ته زندان باشی یه روزی اینقدر یه چیزی بشه همه چیز تغییر کنه دو روز بعدش اسفل اسافلین بشه این مسیری که ما داریم میریم به این شکل آروم آروم

    اگر صبر کنی اگر از مسیر درست بری اگر باورهای درست رو روی خودت کار کنی اگه ورودی‌هات رو کنترل کنی اگه فرکانس مناسب بفرستی آروم آروم شرایطت تغییر میکنه و جای پات سفت میشه میری سراغ یه پله بالاتر دوباره جا پات سفت میشه میری سراغ یه پله بالاتر در واقع بهایی که شما برای محصولات پرداخت میکنید یک هزارم نتیجه‌ای که اون محصولات در همه ابعاد برای شما ایجاد میکنه نیست من همیشه شیوه قیمت گذاریم این بوده ببینم چقدر محصول نتیجه ایجاد میکنه یک دهم اون رو یک بیستم اون رو مبلغش رو قرار میدم به عنوان محصول خیلی‌ها پول‌هایی که به دست میاد رو پول حساب میکنن ثروت حساب میکنن نه چیزهایی که ممکن بود از دست بره و از دست نمیره خیلی‌ها نمیتونن درک کنن وقتی که باورهاشون رو درست میکنن وقتی که ایمانشون رو تقویت میکنن چه بیماری‌هایی که قبلاً میگرفتن دیگه نمیگیرن چه پول دوا دکترهایی که میدادن چه جراحی‌هایی که میشدن چه ماه‌ها خونه نشین میشدن سر کار نمیتونستن برن به خاطر دردها و بیماری‌هاشون غیر از دردی که میکشن غیر از عذابی که میکشیدن چقدر پول پرداخت میکردن به خاطر بیماری‌هاشون چقدر ثروت به خاطر روابطشون از بین میرفت چقدر سرشون کلاه گذاشته میشد به خاطر اینکه آدم‌های ناجور دور و برشون رو میگرفتن یعنی خیلی‌ها اینها رو حساب نمیکنن این‌ها رو جزء ثروت نمیدونن من همه این‌ها رو جزء ثروت میدونم سلامتی ثروتِ رفیق خوب ثروته رابطه خوب ثروته توی همین آمریکا چقدر آدم‌ها به خاطر اینکه قوانین جهان رو نمی‌دونستن توی رابطه زناشویی به مشکل برخورده کل زندگی مالیشون رو همسرشون برداشته برده طلاق گرفتن گفته کل زندگیت رو باید بدی به من از زیر صفر مجبور شده دوباره شروع کنه بعد از 30 سال 40 سال زندگی.

    اینا همش ثروته اگر شما قوانین رو بدونی هیچ کدوم از این اتفاقات نمیفته این پول‌ها پرداخت نمیشه بلاها سرتون نمیاد غیر از ثروت‌هایی که وارد زندگیتون میشه به صورت واقعی و فیزیکی خونه‌هایی که میخرید درآمدی که اضافه میشه قراردادهایی که به شما داده میشه روابط قشنگی که ایجاد میشه سلامتی که به وجود میاد همه این‌ها هست ارزش اون کاری که داره تولید میشه خیلی خیلی بالاتر از اون بهایی هست که شما میپردازید خیلی از اونایی که بهاش رو پرداختن و عمل کردن به آنچه که گفته شده میدونن من دارم چی میگم اصلاً دلیل اینکه این همه برنامه‌های ما طرفدار داره چیه مثلاً این همه دوستان دارن توی ایران کار می‌کنن یک نفر رو شما پیدا کنید که به اندازه برنامه ما طرفدار داشته باشه یا محصولاتش رو تهیه کنه یه نفر توی کل ایران که هزاران هزار نفر دارن کار می‌کنن توی حوزه‌های مختلف موفقیت دلیلش چیه؟

    دلیلش اینه که دارن جواب میگیرن اون افرادی که دارن کار می‌کنن که به بقیه میگن

    هر روز این بیشتر و بیشتر میشه

    دلیلش اون نتیجه‌ای هست که داره ایجاد میشه.

    مثل اینه که شما محصولی رو تولید کنی نتیجه نده، یک مایع دستشویی باشه که تمیز نکنه با هر تبلیغی که بتونی 10 تا 20 تا ازش بفروشی بعداً بقیه مردم به همدیگه میگن این محصول به درد نخوره دست‌ها رو تمیز نمی‌کنه فایده نداره یا مثلاً حساسیت زاست هرچی تبلیغ منفی میشه کارخونه رو باید جمع کرد

    دلیلش این نتایجی هست که ایجاد میشه اگر الان توانش رو نداری که محصولات رو تهیه کنی این همه فایل رایگان با عشق با عشق آماده کردم کلی قوانین رو گفتم که چه تاثیراتی میتونه بذاره بارها و بارها دوستان نوشتن که تاثیراتی رو ما گرفتیم از فایل‌های رایگان که اصلاً باورمون نمیشده چند هزار نفر ما الان 200 هزار کامنت روی سایت داریم روی اپلیکیشن ثروت که واقعاً مایه مباهات این مقدار کامنت

    نه کامنت یه خطی و خیلی خوب عالی موفق باشید

    نه، کامنت یه صفحه‌ای اغلب کامنت‌های بچه‌ها از چند خط به بالاست کلی توضیح میدن کلی با عشق می‌نویسن همونجوری که من با عشق کار می‌کنم اونا هم با عشق توی کامنت‌ها جواب میدن غیر از بخش عقل کل خدا می‌دونه چند ده هزار کامنت و مطلب اونجا نوشتن به خاطر نتایجی که اتفاق میفته از همون فایل‌های رایگان بنابراین اگر توان پرداخت محصولات رو نداری از فایل‌های رایگان استفاده کن تا لیاقتش رو به دست بیاری تا باورهات قویتر بشه و شرایطت بهتر بشه پول وارد زندگیت بشه بیای محصولات رو تهیه کنی من بارها و بارها گفتم اون که رایگانه اون که هزینه‌ای نداره

    خدا رو شکر می‌کنم که یک خانواده‌ای هستیم که داریم به صورت صمیمی عاشقانه داریم مسیر رو با هم طی می‌کنیم

    خدا رو شکر می‌کنم که لطف داشته به

    ما،

    ما رو کنار هم جمع کرده

    از خدا میخوام که ما رو به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده نه کسانی که بر آنها غضب کرده و نه گمراهان هدایت کنه

    هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد سالم خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    ساحل آرامش گفته:
    مدت عضویت: 1668 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت

    بررسی موردی یک دوست به وسیله قوانین ثروت به صورت نوشتاری

    ( قسمت اول)🪴

    به نام خدای مهربان سلام خدمت شما دوست عزیز سپاسگزار خداوندم که به من فرصت داده که باز هم با شما عزیزانم باشم که خوب زندگی کنیم و کمک کنیم دنیا جای بهتری برای زندگی کردن باشه

    امروز می‌خوام در مورد یه دوستی صحبت کنم در مورد یکی از شاگردهام که خیلی توی این مدت که اومدم آمریکا ارتباط زیادی با هم داشتیم و یه سری چیزهایی رو من درک کردم که می‌خوام در موردش توضیح بدم

    مدت‌ها بود می‌خواستم این مسئله رو باز کنم منتظر بودم به یه نتیجه نهایی برسم و بعد در موردش صحبت کنم

    البته به صورت خیلی کامل‌تر در دوره روانشناسی ثروت 3 این موضوع رو من باز کردم و توضیح دادم یه قسمتیش رو من براتون توضیح بدم

    من وقتی اومدم آمریکا این دوستمون از دوستانی بود که از طریق سایت با برنامه من آشنا شده بود و برنامه‌ها رو خیلی خوب کار کرده بود و پیشرفت خیلی بزرگی رو توی شرایط کاریش ایجاد کرده بود خیلی راضی و شاد بود و خیلی هم اصرار داشت که من وقتی اومدم آمریکا جایی بیام که ایشون هست و ایشون کمک کنه که اون شرایط رو فراهم کنه و ما اومدیم و بنده خدا خیلی هم به من کمک کرد خیلی در بدو ورود ما به آمریکا که خیلی قوانین رو نمی‌دونستیم شرایط رو نمی‌دونستیم اصلاً خیلی مسائل رو نمی‌دونستیم ایشون خیلی کمک کرد

    زبان انگلیسی رو خوب نمی‌دونستیم ایشون خیلی کمک کرد بهمون و توی همین فضا چون از دوستان قدیمی هم بود خیلی توی فضای قوانین جهان هستی ما با هم زیاد صحبت می‌کردیم

    مثلاً سوالاتی پیش میومد حرف‌هایی داشت فکرهایی داشت من ایده‌هایی داشتم خلاصه خیلی از اونجایی هم که قبلاً دوره روانشناسی ثروت یک رو کار کرده بود خیلی چیزها رو بهتر درک

    می‌کرد.

    اما یه نکته‌هایی رو من اونجا متوجه شدم که من یه چیزی رو میگم به شاگردام اونا یه چیز دیگه‌ای رو می‌شنون کلاً

    شاید بگم بارها و بارها این اتفاق افتاد توی صحبت‌هامون که من میومدم در مورد قوانین صحبت می‌کردم بعد اون می‌گفت آها فهمیدم پس منظورت اینه که فلان و فلان و فلان

    بعد من اصلاً شگفت زده می‌شدم از اینکه چقدر مسیر رو بد فهمید

    بعد من می‌گفتم نه منظورم اینه که فلان و فلان و فلان

    یعنی اصلاً براش دوباره باز می‌کردم بعد یه ذره فکر می‌کرد و احساس می‌کردم تازه دوزاریش داره میفته

    بعد تعجب می‌کردم می‌گفتم من در یک ساعت و نیم گذشته همین موضوع رو گفتم چطور این یه برداشت دیگه‌ای داشت و بعد از تکرار شدن این موضوع به صورت خیلی زیاد من متوجه شدم که در واقع آدم‌ها

    نه بعضی از آدم‌ها

    کلاً یه جوری دارن فکر می‌کنن و همه چیز رو سعی می‌کنن به همون شکلی که خودشون دوست دارن باشه در بیارن

    مثلاً این دوستمون در مورد قوانین جهان هستی در مورد ورودی‌های ذهن رو کنترل کنه بسیار بسیار خوب موضوع رو درک کرده بود و خیلی خوب عمل می‌کرد اما در بعضی موارد دیگه یا دوست نداشت اونجوری درک کنه یا دلش می‌خواست قوانین جور دیگه‌ای باشن یا خیلی مسائل دیگه

    این صحبت‌های منو یه جور دیگه‌ای می‌شنوید اصلاً از همون اول یه جور دیگه‌ای می‌شنوید

    یعنی من همون موقع می‌گفتم

    من این شانس رو هم داشتم که همون موقع بازخورد بگیرم کلاً خیلی دوست دارم بازخوردهای کاربرام رو ببینم بفهمم که کجا درست فهمیدن کجا اشتباه فهمیدن این یه موردی بود که من توی این یک سال یک سال و نیم من فقط داشتم اینو بررسی می‌کردم و بهش می‌گفتم تو اصلاً یک کیس اِستادی هستی برای من که من بفهمم که شاگردهای من کجا قضیه رو می‌فهمن کجا نمی‌فهمن و چطور می‌تونم کمک کنم که نتیجه بهتری بگیرن.

    یعنی من همیشه دنبال بهبود سبک آموزشی خودم هستم و چیزی که خیلی جالب بود این بود که خیلی جاها پیش میومد من مثلاً میگفتم این اتفاق به این دلیل به این دلیل افتاد به دلیل این قوانین افتاد بعد اون یه چیز دیگه‌ای رو میشنوید که اصلاً من خودم بارها و بارها با تعجب میگفتم فلانی تو چه جوری این حرف‌ها رو اینجوری درک کردی من این همه برات مثال آوردم این همه توضیح دادم چه جوری اینجوری درک کردی مگه من نگفتم که اینجوری خلاصه اصل کلام اینه که آدم‌ها به جای اینکه سعی کنن قوانین رو اونجوری که هست درک کنن دوست دارن قوانین

    نه قوانین رو

    همه شرایط اجتماع رو همه چی رو به شکلی درک کنن که علاقه دارن باشه یعنی من دوست دارم که مثلاً پول ساختن اینجوری باشه حالا قوانین پول ساختن یه چیز دیگه است ولی من دوست دارم که اینجوری باشه می‌خوام همه چی رو جوری بهش فکر کنم جوری ببینم که به اون شکلی که من دوست دارم اتفاق بیفته به وجود بیاد با اینکه قوانین جور دیگه‌ای داره میگه مثل اینکه من دوست دارم علاقه دارم از یک ارتفاع خیلی بلندی بیفتم ولی مثلاً روی هوا شناور بشم پرواز کنم حالا قوانین جاذبه میگه که نه اگر شما از یک جای بلندی خودت رو پرتاب کنی جاذبه شما رو به سمت زمین میکشه ولی من دوست دارم مثلاً یه جور دیگه باشه دوست دارم پرواز کنم توی تخیلات خودم بعد دوست دارم قوانین تغییر کنه نه اینکه من تغییر کنم نه اینکه من باورهام رو درست کنم نه اینکه من قوانین رو درست درک کنم این مثال رو زدم که متوجه بشید حالا توی یکی از مواردی که ایشون اصلاً خوب موضوع رو درک نمیکرد و من دیگه اینقدر توضیح دادم که به این نتیجه رسیدم که اجازه بدم اونجوری که دوست داره فکر کنه یعنی خیلی موقع‌ها میشه من در مورد فرزند خودم هم اینجوریم مثلاً میام میگم که پسرم این راه که میری این نتیجه رو ایجاد میکنه بهتره که این راه رو بری بعد مثلاً اون دوست داره که به روش خودش حرکت کنه بعد یکی دو بار میگم بعد دیگه اصرار نمیکنم حتی شاید بعضی موقع‌ها مثلاً دیگه ببینم که مصره به روش خودش حرکت کنه اصرار هم نکنم اصلاً

    بعد میذارم که به روش خودش حرکت کنه که جهان بازخورد رو بده به جای اینکه من بخوام به زور مثلاً اون نتیجه خوبه رو بگیره چون با زور نمیشه آدم‌ها رو تغییر داد آدم‌ها باید خودشون بخوان که تغییر کنن توی یکی از موارد این بود که من دیگه واقعاً اجازه دادم که اتفاقات براش اونجوری که جهان بهش بفهمونه بیفته نه اینکه من بخوام زودتر قبل از اینکه جهان بهش بفهمونه بهش بگم که ببین این ره که تو می‌روی به ترکستان است در مورد موفقیت مالی ایشون مثلاً میشست روی باورهاش کار می‌کرد بعد یه سری ایده بهش الهام میشد

    در مورد همه همینجوریه بعد هیچ کاری برای ایده نمی‌کرد مثلاً میومد می‌گفت من یه ایده بهم الهام شده یه همچین کاری بعد مثلاً میشست یه سری چیزها رو می‌نوشت یه سری صحبت‌ها رو می‌کرد با خودش صحبت می‌کرد با من صحبت می‌کرد این کارو می‌کنم اون کارو می‌کنم بعد دیگه بعد از دو سه روز دوباره کلاً ول میشد نه هیچ قدمی برمی‌داشت نه هیچ کاری می‌کرد با اینکه من خیلی هی پوشش می‌دادم که خب آفرین این کار خیلی خوبه این کارو بکن این کارو بکن اینجوری میشه اونجوری میشه یه عالمه دریچه باغ بهشت هم بهش نشون می‌دادم که چه اتفاقاتی میفته یه انگیزه‌ای می‌گرفت

    منم دوست ندارم که یه آدمی رو تا ابد بخوام هول بدم دوست دارم یه چیزایی رو بهش بگم و خودش حرکت کنه یعنی اصلاً نمیشه تا ابد کسی رو هول داد بعد می‌دیدم که دو روز بعد سه روز بعد کلاً ول شد بعد بهش می‌گفتم خب تو برای اون ایده چیکار کردی بعد احساس کردم برای اینکه حالا روش نمیشه به من بگه ول شد می‌گفت دارم روش کار می‌کنم حالا یه چیزایی هست بعداً بهت میگم حالا بذار به ی سرانجامی برسه خلاصه منم می‌دونستم که این بنده خدا فقط به خاطر اینکه احساس می‌کنه جلوی من کم نیاره یا مثلاً این همه من تشویقش کردم حرکت نکرده روش نمیشه نمی‌خواد بگه که من بی‌خیالش شدم انگار که احساس می‌کرد که مجبوره که پیشرفت کنه پیش من

    بعد من خیلی بدم میاد از اینکه یکی مجبور باشه که یه کاری رو انجام بده منم دیگه هیچی نمی‌گفتم این می‌گذشت می‌گذشت بعدش یه مدت بعد دوباره میومد می‌گفت من یه ایده گرفتم پیدا کردم بهم گفته شده اینجوری می‌خوام بکنم اونجوری می‌خوام بکنم دیگه اون ایده قبلی ول میشد

    من هم هی نمی‌گفتم که ایده قبلی رو چیکار کردی نمی‌خواستم احساس بد بهش بدم کاری نداشتم می‌گفتم خب بزار این روند خودش رو بره از یه جایی به بعد دیگه تصمیم گرفتم که دیگه روند خودش رو بره بعد می‌گفتم خیلی هم عالی براش این کارو می‌تونی بکنی خیلی روی ایده‌هاش ایده می‌دادم که این کارم می‌تونی بکنی اون کارم می‌تونی بکنی باید شروع کنی از اینجا حرکت کنی و باید بری جلو.

    خلاصه این موضوع هم می‌رفت هیچ حرکتی

    یعنی هیچ اقدام عملی برای اون ایده انجام نمی‌داد

    دوباره همین داستان اتفاق میفتاد یه مدت بعد دوباره اون ول می‌شد بهش می‌گفتم چه خبر ایده هه؟

    گفت یه سری کارها روش انجام میدم ولی می‌دونستم هیچ کاری روش انجام نمیده و عملاً هم هیچ وقت انجام نمی‌داد بعد دوباره ایده بعدی دوباره بعد از یه مدت با شور و شوق من می‌خوام این کارو بکنم میلیاردر میشم اینجوری میشه اونجوری میشه

    قول میدم فردا یه مدت بعد فلان جا خونه می‌گیرم فلان جا ماشین می‌گیرم فلان زندگی فلان درآمد بعد می‌گفتم آفرین خب باید این کارها رو بکنی

    یعنی وقتی که شما روی باورهاتون کار می‌کنید یه سری اقدامات عملی به شما الهام می‌شه کوچیک بزرگ از یه جایی باید شروع کنید یعنی یک راهی رو باید پیش برید

    ولی ایشون هیچ کدوم از این‌ها رو عمل نمی‌کرد ولی در مورد خودم بگم من اون موقع که تصمیم گرفتم که سخنرانی کنم و مباحث رو توضیح بدم زمانی بود که من توی دانشگاه بندرعباس بودم بعد دیگه تصمیم گرفتم که ادامه مباحث رو توضیح بدم دفعه اول هم که رفتم از استادمون اجازه گرفتم که بیام در مورد مباحث موفقیت صحبت کنم به شدت استرس داشتم یعنی من بارها این مثال رو زدم یادم هم نمیره توی یه برگه‌ای نوشته بودم یه سری مطالب رو در مورد موفقیت بعد با اینکه اون روز خاص خیلی از بچه‌های کلاس نیومده بودن

    یعنی کلاس خیلی خلوت‌تر از حالت همیشگیش بود همه هم دوست‌ها و رفیق‌های خودم بودن که خیلی راحت بودیم

    ولی وقتی رفته بودم پای تخته می‌خواستم توضیح بدم اینقدر این دست من می‌لرزید که من کاغذ رو گذاشتم زمین

    چون وقتی دستم گرفته بودم دقیقاً دست من می‌لرزید و زانوهای من چنان لرزش داشت که من بارها و بارها احساس می‌کردم که الان زانوم ول می‌کنه خودش رو و من می‌خورم زمین.

    یعنی انگار که هزار بار این صحنه توی اون نیم ساعتی که من داشتم صحبت می‌کردم این صحنه توی ذهن من اومد که من الان پاهام شل شده افتادم زمین بچه‌ها دارن می‌خندن به من

    یعنی هزار بار من توی حرف‌هام داشتم این صحنه رو می‌دیدم الان میفتم الان میفتم

    خلاصه توی اون شرایط من عمل کردم و بعدش یه ایده‌ای یه کتابی رو خوندم که این ایده رو به من الهام کرد که باید برم اگر می‌خوام توی این کار موفق بشم باید برم توی جاهای خیلی پرجمعیت و شلوغ باید برم سخنرانی کنم باید برم تمرین کنم این کارو تا یاد بگیرم بعد همون موقع شنیدم که در واقع توی اون کتاب گفته بود که من توی یک ماه توی 30 تا کلاس توی 30 تا محوطه رفتم سخنرانی کردم بعد من تصمیم گرفتم به جای یک ماه توی دو هفته برم توی 30 تا از کلاس‌های دانشگاه برم سخنرانی کنم

    یعنی این ایده اومد حالا من اون کتاب رو خوندم بعدش این ایده به من الهام شد. ایده‌ها از هزاران جا بی‌نهایت جا خداوند می‌تونه الهام کنه و من از همون روز تصمیم گرفتم که این کارو بکنم و اومدم مثلاً اولش از یک کلاس دیگه‌ای از یکی از استادهامون ازش خواستم که در واقع وقتش رو در اختیار من قرار بده که یادمه بهم گفت عباس منش یادت باشه اگر فردا روزهای آینده یا سال‌های آینده به فلان موفقیت رسیدی یادت باشه من اولین استادی بودم که اجازه دادم بهت که بیای توی کلاس من صحبت کنی و هیچ وقت یادم نمیره جمله‌اش رو می‌گفتش به بچه‌ها که

    بچه‌ها حرف‌هایی که من می‌زنم نه به درد دنیاتون می‌خوره نه به درد آخرتتون بذارید عباس منش بیاد یه سری حرف‌ها رو بزنه که هم به درد دنیاتون می‌خوره هم به درد آخرتتون

    همین جا هم ازش تشکر می‌کنم از مهندس مهدی خانی عزیز و خلاصه اون کلاس من رفتم

    البته اولین کلاس نبود اولین کلاس همون کلاسی بود که گفتم خیلی استرس داشتم این دومین کلاس بود و بعدش کلاس‌های دیگه از استادهای دیگه که اصلاً نمی‌شناختمشون

    یعنی مهم این بود که من اقدام کنم به اون چیزی که بهم گفته شده من می‌رفتم درهای کلاس دانشگاه درهای چوبی بود که یه فضای شیشه‌ای وسط در بود که شما می‌تونستی از بیرون در داخل کلاس رو نگاه کنی من می‌رفتم توی کلاس اساتید دیگه نمی‌شناختم نه اساتید رو می‌شناختم نه دانشجوها رو می‌شناختم حتی یک نفرشون رو

    و اینقدر استرس داشتم اینقدر سختم بود اینقدر نگران بودم که دستم روی دستگیره نمی‌رفت که در رو باز کنم ولی هی به خودم می‌گفتم باید این کارو انجام بدی این چیزیه که بهت گفته شده این چیزیه که بهت الهام شده باید انجامش بدی

    بعد در میزدم دستگیره رو باز می‌کردم در می‌زدم و می‌رفتم تو و به استاد می‌گفتم من یه صحبتی دارم با دانشجوها اگر اجازه بدید

    اون بنده خدا هم خب اصلاً نمی‌دونست قضیه چیه می‌گفت بله بفرمایید صحبت کنید و من می‌شستم صحبت می‌کردم هر کلاسی اعتماد به نفسم بالاتر می‌رفت ضربان قلبم عادی‌تر بود اون احساس اینکه زانوم خالی کنه بیفتم زمین کمتر و کمتر می‌شد و هی بهتر می‌شد و مثلاً من یک ساعت و یک ساعت و نیم توی هر کلاس.

    یعنی وقتی من صحبتم تموم میشد اغلب اتفاقی که میفتاد این بود که استاد بهر صحبت‌های من بود و بعدش که تموم میشد فقط وقت داشت حضور و غیاب کنه یعنی تدریس دیگه نمی‌تونست بکنه من در دو هفته در 30 تا از کلاس‌های دانشگاه آزاد اسلامی واحد بندرعباس من در عرض 15 روز شاید 14 روز من این 30 تا کلاسی رو که به خودم قول دادم برگزار کردم و خدا کمک کرد

    یعنی من تصمیم گرفتم اون ایده به من الهام شد و من تصمیم گرفتم انجامش بدم و خدا شاهده حتی یک دونه از کلاس‌ها نبود که من به استاد بگم من می‌خوام صحبت کنم و استاد قبول نکنه که صحبت کنم و بگه تو چه صحبتی داری توی کلاس من

    یا اینکه وسط صحبت‌های من حرف منو قطع کنه بگه الان وقت کلاس ما رو نیم ساعت یک ساعت گذشته من خودم درس دارم بفرما برو بیرون

    خدا شاهده حتی یک بار این اتفاق نیفتاد من همیشه میگم وقتی شما تصمیم می‌گیرید جهان کرنش می‌کنه پیش شما وقتی شما ایمان دارید و تصمیم می‌گیرید و پاش وایمیستید و حرکت می‌کنید جهان کرنش می‌کنه جهان تعظیم می‌کنه در مقابل شما جهان مسخ میشه

    به قول قرآن خداوند میگه ما جهان رو مسخر شما کردیم

    مسخ میشه در مقابل شما

    حالا خیلی از این کارها من کردم یعنی چیزهایی که به من الهام شده همون موقع یعنی من اصلاً همیشه میگم وقتی یه چیزی به شما الهام میشه همون موقع باید انجامش بدید

    یه جمله‌ای هم از فیلم راز گفتم سانسور شده خیلی هم نکته مهمی بوده از فیلم راز که سانسور شده میگه جهان سرعت رو دوست داره وقتی ایده‌ای به شما گفته می‌شه وقتی یک الهامی از درون به شما گفته می‌شه وقتی یک فرصتی فراهم میشه انجامش بده این کل کاریه که باید انجام بدی

    و خلاصه به این شکل من خب هی پیشرفت پیشرفت اتفاقات دیگه ایده‌های دیگه

    حتی بعضی ایده‌ها به من گفته می‌شد انجام می‌دادم اون جوابی که فکر می‌کردم نمی‌داد ولی یک پلی بود برای مراحل بعدی یک دری بود، یک کلیدی بود برای درهایی که مثلاً شاید 6 ماه بعد یک سال بعد بهش می‌خوردم.

    کاری ندارم خیلی خیلی بارها شاید هزاران بار این اتفاق افتاده که من عمل کردم به اون چیزهایی که بهم گفته شده و بقیه عمل نکردن و به این دوستمون هم هی می‌گفتم که عمل کن ولی آدم‌ها دوست دارن مثلاً اونجوری که خودشون دوست دارن اتفاق بیفته جهان

    یعنی چون دوست داشت که خودش مثلاً پیش خودش اینجوری بود که نه من نیاز نداره اون عمله رو هم خدا برام انجام میده من اصلاً هیچ کاری نمی‌خواد بکنم بعد اینجوری هی فکر می‌کرد

    من می‌گفتم بابا اگر قرار نبود کاری بکنی ایده‌ای بهت الهام نمیشد اگر ایده‌ای به تو الهام میشه یعنی قراره یه کاری انجام بدی

    یعنی قانون اینه اگر چیزی به شما الهام میشه که یه کاری رو انجام بدی حتماً باید انجامش بدی که به تو الهام شده وگرنه بهت الهام نمیشد

    خلاصه کاری نداریم این دوستمون یه مقدار پولی رو از قبل داشت حالا توی دوره روانشناسی ثروت کلاً این موضوع رو بیشتر توضیح دادم که چه جوری این پول رو داشت یه مقدار پولی رو داشت و هیچ کاری نمی‌کرد دوباره می‌رفت سراغ ایده بعدی بعد باید یه سری کارها رو می‌کرد بعد نمی‌کرد این پوله رو هم یواش یواش داشت خرج می‌شد باید غذا می‌خورد حالا یه سری شرایط هم براش به خاطر باورهای خودش یه سری شرایط هم براش به وجود اومده بود که پول جایی که زندگی می‌کرد رو نمی‌داد یعنی اجاره‌ای نداشت پول آب پول برق پول اینترنت تلفن هیچی نداشت ولی خب بالاخره غذا که می‌خواست بخوره پول بنزین ماشینش که بود خلاصه این پوله رو همینجور آروم آروم هی خرج کرد و خرج کرد تا به جایی رسید که پول کلاً تموم شد یعنی پول بنزین هم نداشت که از اینجا بره تا 100 کیلومتر اونورتر

    یعنی هیچی تموم شد کلاً یه پول به نسبت مناسبی داشت که کلاً تموم شد بعد دیگه من رفتم پیشش دیدم که اصلاً هیچی ایشون همینجوری مونده و میگه دوباره ایده‌هایی دارم می‌خوام

    گفتم ببین دوست عزیز الان یک سال و خورده‌ای هست که تو داری این حرف رو می‌زنی و واقعاً داری اعتماد به نفس خودت رو از بین می‌بری داری از دست میری و خیلی تند باهاش صحبت کردم گفتم دیگه باید بلند بشی

    واقعاً این به خودت دروغ گفتن دیگه بسه هیچ کدوم از ایده‌ها رو عملی نکردی هی ایده‌هاش رو یادش آوردم گفتم یادته می‌گفتی فلان ایده فلان ایده خیلی جاها هم بهش کمک کردم مثلاً می‌گفت فلان ایده رو دارم می‌دونستم از لحاظ مالی شرایطش رو نداره می‌رفتم اون وسیله‌ای که می‌خواست رو براش می‌خریدم می‌گفتم این ایدت رو انجام بده بارها و بارها توی موردهای مختلف هی سعی کردم یه جورایی هواش رو داشته باشم که حرکت کنه پیشرفت کنه ادامه بده انگیزه پیدا کنه خب دیگه وقتی که دیگه هیچی نداشت یعنی هیچ نون نداشت بخوره یعنی در یخچال رو باز کردم بهش گفتم ببین تار عنکبوت بسته یخچال یعنی تو الان یه دونه نون پول یه دلار نداری که یه دونه نون بخوری کار به اینجا رسید ببین چقدر پول داشتی ببین همه رو تموم کردی رفت الان به این نقطه رسیدی که دیگه بعد از اینکه شرایط نابود شد و همه چی تموم شد و پول‌ها همه رفت و سرمایه همه نابود شد ایشون دیگه مجبور شده بود از یه جایی کارگری کنه و از صفر شروع کنه در صورتی که قبلش پول داشت می‌تونست اصلاً با اون پول کلی کار کنه اصلاً نیاز نبود کارگری کنه

    برای خودش می‌تونست کار کنه ولی دیگه کار رو به اینجا رسوند من همون موقع هم بهش گفتم یه فایل خیلی خوب از تو درست می‌کنم و هم توی روانشناسی ثروت میذارم هم توی فایل‌های رایگان میذارم و توضیح میدم که چه جوری میشه که آدم‌ها اون چیزایی رو که دوست دارن رو فقط دوست دارن بشنون

    یعنی دوست دارن جهان اونجوری که اینا دوست دارن عمل کنه

    من بارها و بارها گفتم دوستان جهان کاری نداره که شما چه جوری دوست دارید جهان روش خودش رو داره قوانین خودش رو داره راه خودش رو داره اصلاً مهم نیست که تو چی دوست داری چی رو دوست نداری مثل قوانین کشورهاست مثلاً تو وقتی توی کشوری میری که مواد مخدر داشتن اون جرمِ

    اصلاً مهم نیست که تو دوست داری مواد مخدر مصرف کنی یا دوست نداری مصرف کنی اصلاً برای قانون این چیزها مهم نیست اگر مصرف کنی جرمِ

    اگر حمل و نقل کنی اگر خرید و فروش کنی جرم اصلاً کاری نداره بگی آخه من دوست داشتم که اینجوری باشه ای کاش که مثلاً قوانین این کشور اینجوری

    اصلاً کاری به این حرف‌ها نداره می‌خندن بهت اصلاً جهان می‌خنده به شما اگر که در واقع بگی من دوست داشتم که قوانین اینجوری باشن

    نه قوانین خودش رو داره من بارها و بارها در مورد قوانین جهان هستی صحبت کردم که افرادی که سعی می‌کنه فارغ از اینکه خودش چی دوست داره با اون چیزی که واقعاً قوانین دارن عمل می‌کنن به اون عمل کنه

    من خودمم سعی می‌کنم

    نمی‌گم همیشه اینجوری بوده، ولی سعی می‌کنم و در مورد عمل کردن به ایده‌ها نمیگم همیشه ولی سعی کردم که اغلب موارد عمل کنم.

    ادامه در کامنت بعدی….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: