بررسی موردی یک دوست، بوسیله قوانین ثروت - صفحه 36
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/12/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-12-09 12:50:582024-06-27 06:34:01بررسی موردی یک دوست، بوسیله قوانین ثروتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت
بررسی موردی یک دوست به وسیله قوانین ثروت به صورت نوشتاری
( قسمت اول)🪴
به نام خدای مهربان سلام خدمت شما دوست عزیز سپاسگزار خداوندم که به من فرصت داده که باز هم با شما عزیزانم باشم که خوب زندگی کنیم و کمک کنیم دنیا جای بهتری برای زندگی کردن باشه
امروز میخوام در مورد یه دوستی صحبت کنم در مورد یکی از شاگردهام که خیلی توی این مدت که اومدم آمریکا ارتباط زیادی با هم داشتیم و یه سری چیزهایی رو من درک کردم که میخوام در موردش توضیح بدم
مدتها بود میخواستم این مسئله رو باز کنم منتظر بودم به یه نتیجه نهایی برسم و بعد در موردش صحبت کنم
البته به صورت خیلی کاملتر در دوره روانشناسی ثروت 3 این موضوع رو من باز کردم و توضیح دادم یه قسمتیش رو من براتون توضیح بدم
من وقتی اومدم آمریکا این دوستمون از دوستانی بود که از طریق سایت با برنامه من آشنا شده بود و برنامهها رو خیلی خوب کار کرده بود و پیشرفت خیلی بزرگی رو توی شرایط کاریش ایجاد کرده بود خیلی راضی و شاد بود و خیلی هم اصرار داشت که من وقتی اومدم آمریکا جایی بیام که ایشون هست و ایشون کمک کنه که اون شرایط رو فراهم کنه و ما اومدیم و بنده خدا خیلی هم به من کمک کرد خیلی در بدو ورود ما به آمریکا که خیلی قوانین رو نمیدونستیم شرایط رو نمیدونستیم اصلاً خیلی مسائل رو نمیدونستیم ایشون خیلی کمک کرد
زبان انگلیسی رو خوب نمیدونستیم ایشون خیلی کمک کرد بهمون و توی همین فضا چون از دوستان قدیمی هم بود خیلی توی فضای قوانین جهان هستی ما با هم زیاد صحبت میکردیم
مثلاً سوالاتی پیش میومد حرفهایی داشت فکرهایی داشت من ایدههایی داشتم خلاصه خیلی از اونجایی هم که قبلاً دوره روانشناسی ثروت یک رو کار کرده بود خیلی چیزها رو بهتر درک
میکرد.
اما یه نکتههایی رو من اونجا متوجه شدم که من یه چیزی رو میگم به شاگردام اونا یه چیز دیگهای رو میشنون کلاً
شاید بگم بارها و بارها این اتفاق افتاد توی صحبتهامون که من میومدم در مورد قوانین صحبت میکردم بعد اون میگفت آها فهمیدم پس منظورت اینه که فلان و فلان و فلان
بعد من اصلاً شگفت زده میشدم از اینکه چقدر مسیر رو بد فهمید
بعد من میگفتم نه منظورم اینه که فلان و فلان و فلان
یعنی اصلاً براش دوباره باز میکردم بعد یه ذره فکر میکرد و احساس میکردم تازه دوزاریش داره میفته
بعد تعجب میکردم میگفتم من در یک ساعت و نیم گذشته همین موضوع رو گفتم چطور این یه برداشت دیگهای داشت و بعد از تکرار شدن این موضوع به صورت خیلی زیاد من متوجه شدم که در واقع آدمها
نه بعضی از آدمها
کلاً یه جوری دارن فکر میکنن و همه چیز رو سعی میکنن به همون شکلی که خودشون دوست دارن باشه در بیارن
مثلاً این دوستمون در مورد قوانین جهان هستی در مورد ورودیهای ذهن رو کنترل کنه بسیار بسیار خوب موضوع رو درک کرده بود و خیلی خوب عمل میکرد اما در بعضی موارد دیگه یا دوست نداشت اونجوری درک کنه یا دلش میخواست قوانین جور دیگهای باشن یا خیلی مسائل دیگه
این صحبتهای منو یه جور دیگهای میشنوید اصلاً از همون اول یه جور دیگهای میشنوید
یعنی من همون موقع میگفتم
من این شانس رو هم داشتم که همون موقع بازخورد بگیرم کلاً خیلی دوست دارم بازخوردهای کاربرام رو ببینم بفهمم که کجا درست فهمیدن کجا اشتباه فهمیدن این یه موردی بود که من توی این یک سال یک سال و نیم من فقط داشتم اینو بررسی میکردم و بهش میگفتم تو اصلاً یک کیس اِستادی هستی برای من که من بفهمم که شاگردهای من کجا قضیه رو میفهمن کجا نمیفهمن و چطور میتونم کمک کنم که نتیجه بهتری بگیرن.
یعنی من همیشه دنبال بهبود سبک آموزشی خودم هستم و چیزی که خیلی جالب بود این بود که خیلی جاها پیش میومد من مثلاً میگفتم این اتفاق به این دلیل به این دلیل افتاد به دلیل این قوانین افتاد بعد اون یه چیز دیگهای رو میشنوید که اصلاً من خودم بارها و بارها با تعجب میگفتم فلانی تو چه جوری این حرفها رو اینجوری درک کردی من این همه برات مثال آوردم این همه توضیح دادم چه جوری اینجوری درک کردی مگه من نگفتم که اینجوری خلاصه اصل کلام اینه که آدمها به جای اینکه سعی کنن قوانین رو اونجوری که هست درک کنن دوست دارن قوانین
نه قوانین رو
همه شرایط اجتماع رو همه چی رو به شکلی درک کنن که علاقه دارن باشه یعنی من دوست دارم که مثلاً پول ساختن اینجوری باشه حالا قوانین پول ساختن یه چیز دیگه است ولی من دوست دارم که اینجوری باشه میخوام همه چی رو جوری بهش فکر کنم جوری ببینم که به اون شکلی که من دوست دارم اتفاق بیفته به وجود بیاد با اینکه قوانین جور دیگهای داره میگه مثل اینکه من دوست دارم علاقه دارم از یک ارتفاع خیلی بلندی بیفتم ولی مثلاً روی هوا شناور بشم پرواز کنم حالا قوانین جاذبه میگه که نه اگر شما از یک جای بلندی خودت رو پرتاب کنی جاذبه شما رو به سمت زمین میکشه ولی من دوست دارم مثلاً یه جور دیگه باشه دوست دارم پرواز کنم توی تخیلات خودم بعد دوست دارم قوانین تغییر کنه نه اینکه من تغییر کنم نه اینکه من باورهام رو درست کنم نه اینکه من قوانین رو درست درک کنم این مثال رو زدم که متوجه بشید حالا توی یکی از مواردی که ایشون اصلاً خوب موضوع رو درک نمیکرد و من دیگه اینقدر توضیح دادم که به این نتیجه رسیدم که اجازه بدم اونجوری که دوست داره فکر کنه یعنی خیلی موقعها میشه من در مورد فرزند خودم هم اینجوریم مثلاً میام میگم که پسرم این راه که میری این نتیجه رو ایجاد میکنه بهتره که این راه رو بری بعد مثلاً اون دوست داره که به روش خودش حرکت کنه بعد یکی دو بار میگم بعد دیگه اصرار نمیکنم حتی شاید بعضی موقعها مثلاً دیگه ببینم که مصره به روش خودش حرکت کنه اصرار هم نکنم اصلاً
بعد میذارم که به روش خودش حرکت کنه که جهان بازخورد رو بده به جای اینکه من بخوام به زور مثلاً اون نتیجه خوبه رو بگیره چون با زور نمیشه آدمها رو تغییر داد آدمها باید خودشون بخوان که تغییر کنن توی یکی از موارد این بود که من دیگه واقعاً اجازه دادم که اتفاقات براش اونجوری که جهان بهش بفهمونه بیفته نه اینکه من بخوام زودتر قبل از اینکه جهان بهش بفهمونه بهش بگم که ببین این ره که تو میروی به ترکستان است در مورد موفقیت مالی ایشون مثلاً میشست روی باورهاش کار میکرد بعد یه سری ایده بهش الهام میشد
در مورد همه همینجوریه بعد هیچ کاری برای ایده نمیکرد مثلاً میومد میگفت من یه ایده بهم الهام شده یه همچین کاری بعد مثلاً میشست یه سری چیزها رو مینوشت یه سری صحبتها رو میکرد با خودش صحبت میکرد با من صحبت میکرد این کارو میکنم اون کارو میکنم بعد دیگه بعد از دو سه روز دوباره کلاً ول میشد نه هیچ قدمی برمیداشت نه هیچ کاری میکرد با اینکه من خیلی هی پوشش میدادم که خب آفرین این کار خیلی خوبه این کارو بکن این کارو بکن اینجوری میشه اونجوری میشه یه عالمه دریچه باغ بهشت هم بهش نشون میدادم که چه اتفاقاتی میفته یه انگیزهای میگرفت
منم دوست ندارم که یه آدمی رو تا ابد بخوام هول بدم دوست دارم یه چیزایی رو بهش بگم و خودش حرکت کنه یعنی اصلاً نمیشه تا ابد کسی رو هول داد بعد میدیدم که دو روز بعد سه روز بعد کلاً ول شد بعد بهش میگفتم خب تو برای اون ایده چیکار کردی بعد احساس کردم برای اینکه حالا روش نمیشه به من بگه ول شد میگفت دارم روش کار میکنم حالا یه چیزایی هست بعداً بهت میگم حالا بذار به ی سرانجامی برسه خلاصه منم میدونستم که این بنده خدا فقط به خاطر اینکه احساس میکنه جلوی من کم نیاره یا مثلاً این همه من تشویقش کردم حرکت نکرده روش نمیشه نمیخواد بگه که من بیخیالش شدم انگار که احساس میکرد که مجبوره که پیشرفت کنه پیش من
بعد من خیلی بدم میاد از اینکه یکی مجبور باشه که یه کاری رو انجام بده منم دیگه هیچی نمیگفتم این میگذشت میگذشت بعدش یه مدت بعد دوباره میومد میگفت من یه ایده گرفتم پیدا کردم بهم گفته شده اینجوری میخوام بکنم اونجوری میخوام بکنم دیگه اون ایده قبلی ول میشد
من هم هی نمیگفتم که ایده قبلی رو چیکار کردی نمیخواستم احساس بد بهش بدم کاری نداشتم میگفتم خب بزار این روند خودش رو بره از یه جایی به بعد دیگه تصمیم گرفتم که دیگه روند خودش رو بره بعد میگفتم خیلی هم عالی براش این کارو میتونی بکنی خیلی روی ایدههاش ایده میدادم که این کارم میتونی بکنی اون کارم میتونی بکنی باید شروع کنی از اینجا حرکت کنی و باید بری جلو.
خلاصه این موضوع هم میرفت هیچ حرکتی
یعنی هیچ اقدام عملی برای اون ایده انجام نمیداد
دوباره همین داستان اتفاق میفتاد یه مدت بعد دوباره اون ول میشد بهش میگفتم چه خبر ایده هه؟
گفت یه سری کارها روش انجام میدم ولی میدونستم هیچ کاری روش انجام نمیده و عملاً هم هیچ وقت انجام نمیداد بعد دوباره ایده بعدی دوباره بعد از یه مدت با شور و شوق من میخوام این کارو بکنم میلیاردر میشم اینجوری میشه اونجوری میشه
قول میدم فردا یه مدت بعد فلان جا خونه میگیرم فلان جا ماشین میگیرم فلان زندگی فلان درآمد بعد میگفتم آفرین خب باید این کارها رو بکنی
یعنی وقتی که شما روی باورهاتون کار میکنید یه سری اقدامات عملی به شما الهام میشه کوچیک بزرگ از یه جایی باید شروع کنید یعنی یک راهی رو باید پیش برید
ولی ایشون هیچ کدوم از اینها رو عمل نمیکرد ولی در مورد خودم بگم من اون موقع که تصمیم گرفتم که سخنرانی کنم و مباحث رو توضیح بدم زمانی بود که من توی دانشگاه بندرعباس بودم بعد دیگه تصمیم گرفتم که ادامه مباحث رو توضیح بدم دفعه اول هم که رفتم از استادمون اجازه گرفتم که بیام در مورد مباحث موفقیت صحبت کنم به شدت استرس داشتم یعنی من بارها این مثال رو زدم یادم هم نمیره توی یه برگهای نوشته بودم یه سری مطالب رو در مورد موفقیت بعد با اینکه اون روز خاص خیلی از بچههای کلاس نیومده بودن
یعنی کلاس خیلی خلوتتر از حالت همیشگیش بود همه هم دوستها و رفیقهای خودم بودن که خیلی راحت بودیم
ولی وقتی رفته بودم پای تخته میخواستم توضیح بدم اینقدر این دست من میلرزید که من کاغذ رو گذاشتم زمین
چون وقتی دستم گرفته بودم دقیقاً دست من میلرزید و زانوهای من چنان لرزش داشت که من بارها و بارها احساس میکردم که الان زانوم ول میکنه خودش رو و من میخورم زمین.
یعنی انگار که هزار بار این صحنه توی اون نیم ساعتی که من داشتم صحبت میکردم این صحنه توی ذهن من اومد که من الان پاهام شل شده افتادم زمین بچهها دارن میخندن به من
یعنی هزار بار من توی حرفهام داشتم این صحنه رو میدیدم الان میفتم الان میفتم
خلاصه توی اون شرایط من عمل کردم و بعدش یه ایدهای یه کتابی رو خوندم که این ایده رو به من الهام کرد که باید برم اگر میخوام توی این کار موفق بشم باید برم توی جاهای خیلی پرجمعیت و شلوغ باید برم سخنرانی کنم باید برم تمرین کنم این کارو تا یاد بگیرم بعد همون موقع شنیدم که در واقع توی اون کتاب گفته بود که من توی یک ماه توی 30 تا کلاس توی 30 تا محوطه رفتم سخنرانی کردم بعد من تصمیم گرفتم به جای یک ماه توی دو هفته برم توی 30 تا از کلاسهای دانشگاه برم سخنرانی کنم
یعنی این ایده اومد حالا من اون کتاب رو خوندم بعدش این ایده به من الهام شد. ایدهها از هزاران جا بینهایت جا خداوند میتونه الهام کنه و من از همون روز تصمیم گرفتم که این کارو بکنم و اومدم مثلاً اولش از یک کلاس دیگهای از یکی از استادهامون ازش خواستم که در واقع وقتش رو در اختیار من قرار بده که یادمه بهم گفت عباس منش یادت باشه اگر فردا روزهای آینده یا سالهای آینده به فلان موفقیت رسیدی یادت باشه من اولین استادی بودم که اجازه دادم بهت که بیای توی کلاس من صحبت کنی و هیچ وقت یادم نمیره جملهاش رو میگفتش به بچهها که
بچهها حرفهایی که من میزنم نه به درد دنیاتون میخوره نه به درد آخرتتون بذارید عباس منش بیاد یه سری حرفها رو بزنه که هم به درد دنیاتون میخوره هم به درد آخرتتون
همین جا هم ازش تشکر میکنم از مهندس مهدی خانی عزیز و خلاصه اون کلاس من رفتم
البته اولین کلاس نبود اولین کلاس همون کلاسی بود که گفتم خیلی استرس داشتم این دومین کلاس بود و بعدش کلاسهای دیگه از استادهای دیگه که اصلاً نمیشناختمشون
یعنی مهم این بود که من اقدام کنم به اون چیزی که بهم گفته شده من میرفتم درهای کلاس دانشگاه درهای چوبی بود که یه فضای شیشهای وسط در بود که شما میتونستی از بیرون در داخل کلاس رو نگاه کنی من میرفتم توی کلاس اساتید دیگه نمیشناختم نه اساتید رو میشناختم نه دانشجوها رو میشناختم حتی یک نفرشون رو
و اینقدر استرس داشتم اینقدر سختم بود اینقدر نگران بودم که دستم روی دستگیره نمیرفت که در رو باز کنم ولی هی به خودم میگفتم باید این کارو انجام بدی این چیزیه که بهت گفته شده این چیزیه که بهت الهام شده باید انجامش بدی
بعد در میزدم دستگیره رو باز میکردم در میزدم و میرفتم تو و به استاد میگفتم من یه صحبتی دارم با دانشجوها اگر اجازه بدید
اون بنده خدا هم خب اصلاً نمیدونست قضیه چیه میگفت بله بفرمایید صحبت کنید و من میشستم صحبت میکردم هر کلاسی اعتماد به نفسم بالاتر میرفت ضربان قلبم عادیتر بود اون احساس اینکه زانوم خالی کنه بیفتم زمین کمتر و کمتر میشد و هی بهتر میشد و مثلاً من یک ساعت و یک ساعت و نیم توی هر کلاس.
یعنی وقتی من صحبتم تموم میشد اغلب اتفاقی که میفتاد این بود که استاد بهر صحبتهای من بود و بعدش که تموم میشد فقط وقت داشت حضور و غیاب کنه یعنی تدریس دیگه نمیتونست بکنه من در دو هفته در 30 تا از کلاسهای دانشگاه آزاد اسلامی واحد بندرعباس من در عرض 15 روز شاید 14 روز من این 30 تا کلاسی رو که به خودم قول دادم برگزار کردم و خدا کمک کرد
یعنی من تصمیم گرفتم اون ایده به من الهام شد و من تصمیم گرفتم انجامش بدم و خدا شاهده حتی یک دونه از کلاسها نبود که من به استاد بگم من میخوام صحبت کنم و استاد قبول نکنه که صحبت کنم و بگه تو چه صحبتی داری توی کلاس من
یا اینکه وسط صحبتهای من حرف منو قطع کنه بگه الان وقت کلاس ما رو نیم ساعت یک ساعت گذشته من خودم درس دارم بفرما برو بیرون
خدا شاهده حتی یک بار این اتفاق نیفتاد من همیشه میگم وقتی شما تصمیم میگیرید جهان کرنش میکنه پیش شما وقتی شما ایمان دارید و تصمیم میگیرید و پاش وایمیستید و حرکت میکنید جهان کرنش میکنه جهان تعظیم میکنه در مقابل شما جهان مسخ میشه
به قول قرآن خداوند میگه ما جهان رو مسخر شما کردیم
مسخ میشه در مقابل شما
حالا خیلی از این کارها من کردم یعنی چیزهایی که به من الهام شده همون موقع یعنی من اصلاً همیشه میگم وقتی یه چیزی به شما الهام میشه همون موقع باید انجامش بدید
یه جملهای هم از فیلم راز گفتم سانسور شده خیلی هم نکته مهمی بوده از فیلم راز که سانسور شده میگه جهان سرعت رو دوست داره وقتی ایدهای به شما گفته میشه وقتی یک الهامی از درون به شما گفته میشه وقتی یک فرصتی فراهم میشه انجامش بده این کل کاریه که باید انجام بدی
و خلاصه به این شکل من خب هی پیشرفت پیشرفت اتفاقات دیگه ایدههای دیگه
حتی بعضی ایدهها به من گفته میشد انجام میدادم اون جوابی که فکر میکردم نمیداد ولی یک پلی بود برای مراحل بعدی یک دری بود، یک کلیدی بود برای درهایی که مثلاً شاید 6 ماه بعد یک سال بعد بهش میخوردم.
کاری ندارم خیلی خیلی بارها شاید هزاران بار این اتفاق افتاده که من عمل کردم به اون چیزهایی که بهم گفته شده و بقیه عمل نکردن و به این دوستمون هم هی میگفتم که عمل کن ولی آدمها دوست دارن مثلاً اونجوری که خودشون دوست دارن اتفاق بیفته جهان
یعنی چون دوست داشت که خودش مثلاً پیش خودش اینجوری بود که نه من نیاز نداره اون عمله رو هم خدا برام انجام میده من اصلاً هیچ کاری نمیخواد بکنم بعد اینجوری هی فکر میکرد
من میگفتم بابا اگر قرار نبود کاری بکنی ایدهای بهت الهام نمیشد اگر ایدهای به تو الهام میشه یعنی قراره یه کاری انجام بدی
یعنی قانون اینه اگر چیزی به شما الهام میشه که یه کاری رو انجام بدی حتماً باید انجامش بدی که به تو الهام شده وگرنه بهت الهام نمیشد
خلاصه کاری نداریم این دوستمون یه مقدار پولی رو از قبل داشت حالا توی دوره روانشناسی ثروت کلاً این موضوع رو بیشتر توضیح دادم که چه جوری این پول رو داشت یه مقدار پولی رو داشت و هیچ کاری نمیکرد دوباره میرفت سراغ ایده بعدی بعد باید یه سری کارها رو میکرد بعد نمیکرد این پوله رو هم یواش یواش داشت خرج میشد باید غذا میخورد حالا یه سری شرایط هم براش به خاطر باورهای خودش یه سری شرایط هم براش به وجود اومده بود که پول جایی که زندگی میکرد رو نمیداد یعنی اجارهای نداشت پول آب پول برق پول اینترنت تلفن هیچی نداشت ولی خب بالاخره غذا که میخواست بخوره پول بنزین ماشینش که بود خلاصه این پوله رو همینجور آروم آروم هی خرج کرد و خرج کرد تا به جایی رسید که پول کلاً تموم شد یعنی پول بنزین هم نداشت که از اینجا بره تا 100 کیلومتر اونورتر
یعنی هیچی تموم شد کلاً یه پول به نسبت مناسبی داشت که کلاً تموم شد بعد دیگه من رفتم پیشش دیدم که اصلاً هیچی ایشون همینجوری مونده و میگه دوباره ایدههایی دارم میخوام
گفتم ببین دوست عزیز الان یک سال و خوردهای هست که تو داری این حرف رو میزنی و واقعاً داری اعتماد به نفس خودت رو از بین میبری داری از دست میری و خیلی تند باهاش صحبت کردم گفتم دیگه باید بلند بشی
واقعاً این به خودت دروغ گفتن دیگه بسه هیچ کدوم از ایدهها رو عملی نکردی هی ایدههاش رو یادش آوردم گفتم یادته میگفتی فلان ایده فلان ایده خیلی جاها هم بهش کمک کردم مثلاً میگفت فلان ایده رو دارم میدونستم از لحاظ مالی شرایطش رو نداره میرفتم اون وسیلهای که میخواست رو براش میخریدم میگفتم این ایدت رو انجام بده بارها و بارها توی موردهای مختلف هی سعی کردم یه جورایی هواش رو داشته باشم که حرکت کنه پیشرفت کنه ادامه بده انگیزه پیدا کنه خب دیگه وقتی که دیگه هیچی نداشت یعنی هیچ نون نداشت بخوره یعنی در یخچال رو باز کردم بهش گفتم ببین تار عنکبوت بسته یخچال یعنی تو الان یه دونه نون پول یه دلار نداری که یه دونه نون بخوری کار به اینجا رسید ببین چقدر پول داشتی ببین همه رو تموم کردی رفت الان به این نقطه رسیدی که دیگه بعد از اینکه شرایط نابود شد و همه چی تموم شد و پولها همه رفت و سرمایه همه نابود شد ایشون دیگه مجبور شده بود از یه جایی کارگری کنه و از صفر شروع کنه در صورتی که قبلش پول داشت میتونست اصلاً با اون پول کلی کار کنه اصلاً نیاز نبود کارگری کنه
برای خودش میتونست کار کنه ولی دیگه کار رو به اینجا رسوند من همون موقع هم بهش گفتم یه فایل خیلی خوب از تو درست میکنم و هم توی روانشناسی ثروت میذارم هم توی فایلهای رایگان میذارم و توضیح میدم که چه جوری میشه که آدمها اون چیزایی رو که دوست دارن رو فقط دوست دارن بشنون
یعنی دوست دارن جهان اونجوری که اینا دوست دارن عمل کنه
من بارها و بارها گفتم دوستان جهان کاری نداره که شما چه جوری دوست دارید جهان روش خودش رو داره قوانین خودش رو داره راه خودش رو داره اصلاً مهم نیست که تو چی دوست داری چی رو دوست نداری مثل قوانین کشورهاست مثلاً تو وقتی توی کشوری میری که مواد مخدر داشتن اون جرمِ
اصلاً مهم نیست که تو دوست داری مواد مخدر مصرف کنی یا دوست نداری مصرف کنی اصلاً برای قانون این چیزها مهم نیست اگر مصرف کنی جرمِ
اگر حمل و نقل کنی اگر خرید و فروش کنی جرم اصلاً کاری نداره بگی آخه من دوست داشتم که اینجوری باشه ای کاش که مثلاً قوانین این کشور اینجوری
اصلاً کاری به این حرفها نداره میخندن بهت اصلاً جهان میخنده به شما اگر که در واقع بگی من دوست داشتم که قوانین اینجوری باشن
نه قوانین خودش رو داره من بارها و بارها در مورد قوانین جهان هستی صحبت کردم که افرادی که سعی میکنه فارغ از اینکه خودش چی دوست داره با اون چیزی که واقعاً قوانین دارن عمل میکنن به اون عمل کنه
من خودمم سعی میکنم
نمیگم همیشه اینجوری بوده، ولی سعی میکنم و در مورد عمل کردن به ایدهها نمیگم همیشه ولی سعی کردم که اغلب موارد عمل کنم.
ادامه در کامنت بعدی….
به نام رب وهاب و هدایتگرم
سلام به دوستان و خانواده عزیزم
روز 66 ام سفرنامه
خدایاشکرت برای بودن در این سفرنامه
دیروز بیرون رفتن و تغییر دادن فضای ذهنی و فکریم رو از طریق اکسیژن دادن به ذهنم رو انتخاب کردم
و کلی بم خوش گذشت و چقدر باورهای جدیدی رو تونستم بسازم و یاد بگیرم و بابتش خیلی خیلی از رب هدایتگرم سپاس گزارم
و چقدر تجربه های عالی ای رو دارم تو زندگیم یاد می گیرم و چقدر در مورد باورهام دارم بازخورد میگیرم و میبینم که چجوری جهان داره حمایت و هدایتم می کنه
قشنگ با هدایت خداوند بود که از خونه زدم بیرون و دوتا چیزی که دوست داشتم داشته باشم رو خداوند بردم دقیقققققق سر همون نقطه اصلی و دریافتشون کردم و خیلی خیلی خوشحال شدم
قشنگ صدا واضح بم میگفت کجا برم و چیکار کنم و فهمیدم چقدر خوبه که خدا رو دارم و چقدر خوبه وجودش باورش و برکتی که به زندگیم آورده
خدایا صدهزاران مرتبه شکرت هزاران مرتبه
باورهایی که من این از این فایل یاد گرفتم:
1) ما باید خودمون رو با قوانین آفرینش هماهنگ کنیم و از دید قانون به همه چیز نگاه کنیم
2) با هدایت های خداوند و ایده های خداوند که به من داده می شه و عمل کردن بشون باااااید اقدامی از سمت خودم انجام بدم، میرم در مدار خواسته هام
3) برای رشد و تغییر شخصیتم و برای بدست آوردنش باید بهاء بدم این بهاء پوله، زمانه، انرژیه، نه گفتن به یک سری تضادها و شرایط هست، تصمیم های سرنوشت ساز و شجاعانه گرفتنه
4) باید در هر قدم از مسیرم ایمان و امید داشته باشم که نتیجه میده
5) اگر من دارم تو این مسیر قدم برمیدارم برای موفقیت پایداره، همینجور آروم آروم پیش میرم، و وقتی قانون تکامل رو رعایت می کنم اونموقع در همه چیز سلامتی، ثروت، روابط عاشقانه و … نتایج پایداری دارم.
و این جملات آخر نوشته های این فایل واقعا برام جذاب بود:
“وقتی تصمیم می گیری با آن قوانین همراه شوی، وقتی باورهایت را به گونه ای تغییر می دهی تا با آن قوانین هماهنگ باشد، آنوقت نه تنها شما را نادیده نمی گیرد، بلکه در برابرتان کرنش می کند، حامی تان می شود و به همان اندازه که با قوانینش هماهنگ می شوی، ایده ها، آدمها، شرایط و فرصت هایی را پیش رویتان می گذارد.”
عاشقتم خداجونم که هستی و من رو به این مسیر هدایت کردی و هر لحظه داری این هدایت رو به بهترین شکل انجام میدی عاشقتممممممممممممممممممممممم
عاشقتم اسماء جون ارزشمندترین دارایی من برای اینکه هستی و اینجایی
عاشقتونم استادمممممم که اینقدر خوبین
عاشقتونم مریم جون که فوق عالی این
عاشقتونم بچه های سایت خانواده دوست داشتنی من که چقدر ازتون یاد میگیرم
در پناه الله یکتا باشید.
به نام خدای معجزه ها
یادگار66
سلام استاد قشنگم و مریم گلی
چقدر این فایل داشت با من حرف میزد چقدر داشت ی روزهایی رو برای من تداعی میکرد و خدارو هزاران بار شکرت که تغییر کردم و زندگی فوق العاده ای ساختم
روزهایی که هیچ تلاشی و هیچ قدمی برنمیداشتم و فقط میگفتم چون استاد فلان گفته چون استاد بسان گفته و این شده بود وسیله توجیه کردن من برای تلاش نکردم تلاش فیزیکی که هیچ من حتی تلاش ذهنی هم نمیکردم و به قول استاد اینقدر کش دار شد که قشنگ جهان تمام چک و لگدهاشو بهم زد که تک تک استخونام پودر شدن به جایی رسیدم که حتی پول ی صبحونه ساده رو نداشتم اونم منی که سال قبلش درامد ماهانم حداقل 172 میلیون تومان بود
خوب که تمام دردهامو کشیدم و روز به روز به منجلاب بیشتری کشیده شدم دیگه پا شدم دیگه صبح تا شب فقط میگفتم خدایا تو بگو فقط تو بگو من چه قدمی بردارم
وقتی اولین قدم برداشتم و انصافا خیلی سخت و دشوار هم بود البته چون باور درستی نداشتم برام سخت بود
دیگه مابقیش کرور کرور اومد دیگه برداشتن قدم بعدی شد مث آب خوردن و خودم بیشتذ عجله داشتم برای قدم بعدی
و من عاشق این قانون کیهانم که میگه فقط ی ذره باورتو درست کن ی ذره قدم بردار من هزارتا نشونه بهت میدم هزارتا نعمت سر راهت میزارم تا بهت ثابت کنم که مسیرت درسته که بهترین راهو داری میری
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
سلام به همه عزیزانم
استاد گاهی اوقات برای خودمم پیش اومده میخواستم یه کاری رو شروع کنم یا قدمی رو بردارم اونو موکول کردم به آینده مثلا میگفتم دیگه حتما از شنبه یا سال آینده اما قشنگیه این مسیر اینه که ما به این نتیجه میرسیم که از همین الان و همین لحظه و همین ثانیه شروع کنیم اگه الان شروع نکنیم هیچوقت در آینده هم نمیتونیم…برام پیش اومده که خیلی خوب ذهنمو کنترل کردم اما یه لحظه به دلیلی او ن کنترل از دستم خارج شده و میخواسته همه چی رو خراب کنه اما فورا دوباره به مسیر برگشتم و همه چی اکی شده…خدا رو شکر.
وقتی در این مسیر هستیم باید به الهامات زود عمل کنیم و اگه ایده ای الهام میشه اونو به آینده موکول نکنیم خدا خودش اون کد و اون ایده رو در اون زمان برامون فرستاده پس باید قدرشو بدونیم و استفاده کنیم ازش…استاد یه چندبار توی تلگرام از محصولات شما دیدم که رایگان گذاشتن خوب اون اوایل من که نمیدونستم ماجرا چیه و خدایی اصلا هم قسمت نمیشد که اون فایلا رو نگاه کنم وخیلی زود هم لفت میدادم اما استاد پیش خودم میگفتم آخه اگه بچه ها بدونن در صورتیکه از محصولات غیر قانونی استفاده کنن و بخوان به محتوای اون فایل گوش و عمل کنن باوجود اینکه همه حرفا الهی و خدایی هستش و جای هیچگونه شکی نیست اما مطمئنم که نتیجه عکس میگیرن مثلا اگه اونجا شما بهشون یه ایده عالی داده باشین با وجود عالی بودن اگه طرف بخواد به اون ایده عمل کنه به ضررش تموم میشه و نتیجه کاملا عکسی میگیره…پس چه خوب که قدم در راه درستی و صداقت بگزاریم تا در نهایت همه چی برامون سود باشه و زیبا و پراز لذت . خدای مهربانم شکرت.
رد پای من در روز 66 از سفرنامه
سلام به استاد سراسر عشق و مریم خانوم عزیز و خانواده دومم
درس هایی که فایل های استاد داره بی نظیره و میشه ساعتها در موردش حرف زد از خدا میخام که کمکم کنه تا توی زندگی و شرایط مختلف ازشون استفاده کنم
من دوماه و شش روز از روز شمار تحولی زندگیم میگذره
دو ماهی که اولویت هرروزه زندگیم اجرای یک برگ از سفرنامه م بود من در واقع دوماه شاگرد پیش دبستانی استادم بودم و یک هفته است که به کلاس اول یعنی قدم اول دوره دوازده قدم هدایت شدم و این هدایت هم ایده ای بود که توی فایل شصتم استاد اومد و من با تموم پولی که اون روز توی کارتم بود قدم اولو استارت زدم و میدونم که این هدایت منو به کلاس های بالاتر و اگاهی ها و موفقیت های جدید میرسونه
خوشحالم که به اندازه حتی یک قدم جز کسایی هستم که برای خلق زندگیش روی باورها و فرکانس هاش کار میکنه و باری به هر جهت روزاش نمیگذره
من حدود یک هفته است که نتونستم کامنت بزارم چون کلاس اول چالش ها و تکالیف خاص خودشو داره که باید تمرکزی و لیزری تایم بزاری ولی امروز بخودم قول میدم که کلاس اول شدنم مانعی برای سفرنامه م نشه چرا که هدایت به کلاس و قدم اول هم از سفرنامه شروع شد
سپاسگزارم از خداوندی که منو به ساده ترین و زیباترین شکل هدایت میکنه
استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم برای هرانچه که از شما اموختم و می آموزم
در پناه الله یکتا شاد و تندرست باشید
به نام الله هدایتگربه سوی خواسته ها
سلام دوستان عزیزم
ردپای من درفایل66سفرنامه
سُنَّهَ اللهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ ۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللهِ تَبْدِیلًا
ـــــــــــــــ
این سنّت خدا در اقوام گذشته بوده است و هرگز برای سنّت خدا تغییری نخواهی یافت.
(سوره الاحزاب، آیه 62)
قوانین خداوندتغییرنمیکنه وتاابدخواهدبود وسنت وروش خداوندبدون تغییره
درس هایی که ازاین فایل یادگرفتیم این هست که
مابایدطبق روش قوانین خداوندعمل کنیم نه این که اون جوری که مادوست داریم قوانین الهی عمل کنه روشی که ماعلاقه داریم
مابایدهم زمان هم تلاش ذهنی ومتافیزیکی انجام بدیم هم تلاش فیزیکی
چون وقتی روی باورهامون کارمیکنیم مثلاباوراین که فرصت هاهرروزداره بیشتروبیشترمیشه یاهمین کامنت گذاشتن که باعث میشه درک ماازفایلی که گوش دادیم بیشتربشه ایده هایی که بامداروشرایط فعلی ماقابل انجامه به ماالهام میشودایده ای که همراه بااحساس خوبه وهیچ ترس وعجله ونگرانی دراین ایده نیست ومابایدعمل کنیم وعضله تصمیم گیری خودمون روقوی کنیم
الهامات خداوندباعث اقدامات عملی میشه وبعدمتوجه میشیم این اقدام چقدربه نفع مابوده
وقتی درامدماهیانه تومثلاماهی20میلیون تومانه ایده ای که بهت گفته میشه درمداربالاترمثلاماهی40میلیون تومن هست وتکامل بایدرعایت بشه
تکامل فرکانسی نه زمانی چون زمان مطرح نیست ابن تجربه وفرکانس ماست که مطرحه درافزایش درامدما
بایدبهای رسیدن به موفقیت روپرداخت کردچه زمانی چه مالی چه مکانی
همین طورکه استادبهاشوپرداخت کردواینقدرحرفاشون تاثیرگذاره چون خودشون به تمام حرفاشون عمل کردند
وقتی تلوزیون دیدن باعث ایجادباورهای مخرب درذهن مااست پس بایدتلوزیون روبزاریم کنارچون این یک قانونه که داری به چی توجه میکنی وواردزندگیت میکنی نه این که حالاامروزنگاه کنم فردانگاه نمیکنم نه این طوری که تودوست داری نیست قانون یکیه
وقتی بدونی قوانین تغییرنمیکنه دیگه خیالت راحته ونگران نیستی مثل قوانین دولت هاست که میدونی تغییرنمیکنه وکارتوانجام میدی به راحتی
خدایاخودت هدایتم کن وکمکم کن که قوانین جهان هستی روبهتردرک کنم ومتوجه شوم وعمل کنم وحرکت کنم
الهی امین
احمدفردوسی
سلام استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
یک درس در ابتدای این فایل یادگرفتم این بود که ما هر جور که دوست داریم فکر می کنیم و هر جور که دوست داشته باشیم مطالب و موضوعات را می فهمیم و درک می کنیم
این برای من خیلی جای تفکر دارد
همیشه باید اول خوب گوش بدهم
هیچ قضاوت نکنم
فقط شنونده باشم
این درس بسیار مهمی بود که امروز من از این فایل یاد گرفتم
آنچه را که خودم دوست دارم نیازی نیست بشنوم بلکه حقایق را همان جور که است درک کنیم این بسیار عالی و ارزشمند است
یک درس عالی دیگر که در این فایل یاد رفتم این بود که هر زمان تصمیمی که من می گیرم
هر زمان تصمیم و الهام ایده ای که به من گفته می شود
آنرا سریع انجام بدهم
این عمل کردن برای من راهی و پلی است که بتوانم بسوی موفقیت حرکت کنم
همین اقدام کردن مهمترین کاری است که باید به جهان هستی نشان بدهم که من لایق این هستم و می توانم حرکت کنم
با این حرکت کردن جهان هم راه های بعدی و قدم های بعدی را به من نشان خواهد داد
نکته دیگر برای من این بود که من باید خودم را با قانون وفق بدهم نه اینکه من قانون را با خودم وفق بدهم
این صحبت های استاد واقعا برای من خیلی خیلی درس دارد
هر چه بیشتر روی خودم کار کنم و بیشتر بتوانم باورهای خودم را از نو بسازم زندگی عالی تر و خوبتر و بهتری خواهم داشت
به امید روزهای عالی و زیبا
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
با سلام خدمت استاد عزیز و تمام هم فرکانسی ها،
استاد تو این ویدیو ی چیزی خیلی ذهنمو مشغول کرد،اون قسمتی که گفتین زمانی که دانشگاه بودم و هر هفته چندتا کتاب میخوندم در حوزه موفقیت ،و اینکه شما صدها کتاب خونده بودین اما چطور باز هم زمانی که اومدین تهران اون همه سختی کشیدین و مجبور بودین تو مسافر خونه ها بمونین و کلی بدهی هم بالا بیارین ، اینجا واسم سوال پیش اومد که شما اون همه کتاب خونده بودین و اطلاعات زیادی در مورد قوانین جهان داشتین بازم خیلی در حوزه مالی ضعیف بودین ،؟؟!! واقعاً ممنون میشم جواب سوالمو بدین که این باگ ذهنی من از بین بره.
با تشکر از استاد عزیز و خانم شایسته و خانم فرهادی ، بی صبرانه منتظر جواب های عالیتون هستم
سلام خدمت شما آقای خوش خبر
استاد در مورد این مسائل در فایل های مختلف رایگان خیلی صحبت کردن پیشنهاد می کنم حتما مصاحبه با استاد با دوستان از قسمت های 8 به بعد فکر می کنم که مصاحبه با آقا رضا عطار روشن هستند رو حتما ببینید
همینطور استاد در دوره راهنمایی عملی دستیابی به آرزوها هم صحبت کردن
یک سری باورهای محدود کننده خیلی خیلی قوی هستن در وجود ما مثل باور های مالی
اینها باورهایی هستند که نسل در نسل به ما منتقل شده و مرتفع کردنشون کار یک شب و یک ماه و یک سال نیست
بلکه نیاز به کار خیلی خیلی زیادی داره
و استاد توضیح دادن که در زمینه های دیگه مثل تخصصشون در حرفه و همینطور اعتبار و شهرت خیلی زود به نتیجه رسیدن ولی در زمینه مالی نه، چون باورهای ثروت محدود کننده خیلی زیادی داشتن و برای مرتفع کردنشون و نتیجه دادنشون نیازمند گذشتن زمان بیشتری هست
تا نسبت به باورهایی مثل روابط عاشقانه و یا حتی سلامتی
امیداورم تونسته باشم کمکتون کنم
در پناه الله یکتا باشید.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
بسیاری از افراد که با قانون جذب آشنا می شوند فکر می کنند که صرفا با کار کردن بر روی باورها و قوانین بدون هیچ عملی می تواند به اهداف خود دست یابد در صورتی که در جهان مادی متافیزیک و فیزیک باید در کنار یکدیگر به کار گرفته شده تا نتایج واقعی در زندگی ما پدیدار شود و در قرآن نیز همیشه ایمان و عمل صالح با یکدیگر و توامان به کار رفته است با کار کردن بر روی باورهایمان ایده ها آیی از طرف خداوند به ما الهام شده که باید به آن ها عمل کنیم ممکن است ایده ها به ظاهر غیر منطقی باشد یا نتیجه ای برای ما نداشته اما درس و تجربه ای که از آن ها می گیریم در ادامه ی مسیر به ما کمک می کند نباید بر روی نتیجه ی ایده ها تمرکز کرده و فقط باید به آن ها عمل کنیم این ایده ها باید با شرایط و امکانات کنونی ما هماهنگ باشد و در ما احساس خوب ایجاد کند یعنی از هرگونه احساس عجله ترس طمع و….به دور باشد و با برداشتن قدم اول قدم های بعدی به ما گفته شده و مسیر رسیدن به خواسته های مان به تدریج برای ما روشن خواهد شد هر کسی بسته به شرایطش الهامات را دریافت خواهد کرد و مسیر مجزایی برای رشد و پیشرفت دارد.
پرداختن بها و راه راستی درستی و صداقت که استاد همیشه در ابتدای فایل های خود بیان می کنند پیشنیاز دستیابی به تمام خواسته هاست و تا زمانی که این شرط را رعایت نکنیم در رسیدن به هیچ هدفی موفق نخواهیم شد چون فرکانس های ماست که نتایج را مشخص خواهد کرد نه حرف های مان و زمانی که با دزدی یا هر راه خلاف دیگر بخواهیم به اهدافمان دست یابیم چنین فرکانسی را به جهان ارسال خواهیم کرد و از همین جنس را نیز دریافت می کنیم و علاوه بر اینکه به هیچ هدفی دست نمیابیم سایر نعمت ها نیز از ما گرفته خواهد شد. بهایی که برای محصولات با کیفیت و ارزشمند استاد پرداخت می کنیم در برابر نتایجی که در آینده دریافت خواهیم کرد رایگان به حساب می آید پس با عشق آن را پرداخت کرده و از درک و عمل کردن به آن لذت ببریم .
خدایا شکرت
عاشقتونیم
اقدام کن روی مسیرت و ایده ها که میاد را عملی کن
سختترین قسمتش اینه اصلا نمیدونی اون ایده واقعا ایده هست و باید انجام داد یا نه
اما امروز ایده ای که اومد را انجام میدم پیگیر میشم
من میدونید درگیر خونه رویایی ام هستم داشتم دوره دوازده قدم کامنتهاش میخوندم یکنفر نوشته بود وامی داشتم با دو برابر سود که پرداختش سنگین بود نمیتونستم گفتم خدا من میخوام بدهی نداشته باشم بعد بانک اومد بهش زنگ زده بیا سود نمبخواد اصل پول بده وامت جمع شه چیزیکه هیچ بانکی انجام نمیده با شش میلیون بدهی جمع شد حتی رییس بانک بهش گفته بود اگه همبنم نمیتونی بیا یک حساب باز کن همینم بهت میدیم و ماهی دویست تومن پرداخت کن بعد من اینو خوندم گفتم خدا مگه من نمیتونم مگه منو لایق نمیدونی اصلا من خونه خودمو میخوام یک خونه بزرگ مال خودم نه مستاجر باشم کلی حسم عوض شد به خدا گفتم وقتی تو بانک را با قوانینش عوض کردی برای بندت یعنی یک خونه به من نمیتونی بدی مگه میشه نتونی اصلا من خونه دلخواهم میخوام که مالکش باشم نه مستاجر، من کم میخواستم والا اینکارها که برای بقیه میکنی منم میخوام بعد کامنت بعدی چی بود یکنفر خونه داشته بعد خونه قدیمب بوده شب از خواب میپره داد میزنه بلند شید بلند شید بیدار میشن خانواده دیوار میریزه و بعد میرن مستاجری یک خونخ بزذگ بعد هم یک خونه عالی میخرن خب اینم خوندمذگفتم بببن خدا چطور به بنده هات خونه میدی منم میخوام یادته به منم خونه دادی اولین خونه ام وقتی بود که تصادف کردم سن هجده سالگی با پول دیه خونه خریدم بعد خونه را بزرگتر کردی و بعد ازدواج بازم بزرگترش کردی تا الان سه بار خونه بهم دادی از یک پول دیه دستم شد خونه الانم، من نمیدونم میخوای چکار کنی میدونم وقتی برای بندهات شده برای منم بشه بعد کامنت بعدی خونه خربدن یعنی قشنگ پنج تا کامنت که همشون خونه خریدن منو بگی کفتم خدا یعنی فقط من خونه دلخواهمو ندارم به همشون دادی من هر روز دارم تمرین میکنم دیگه ول کن این ماجرا نیستم منم خونه دلخواهمو مبخوام سه خواب مالکش باشم یعنی انقدر مطمین شدم که خدا میفرسته و انقدر کامنتها کامل توضیح داده بودن تازه من خونه های قبلم فقط یک دیوار کاینات داشتم و قانون نمیدونستم الانکه من هر روز قانون گوش میدم حالمو خوب میکنم یک خونه کممه یک قصر باید بیاد اونموقع با اون یک دیوار کاینات چه کردب حالا با این دوره ها صد برابر بزرکتر و بهتر باید برام بیاد من الان شدم کلاس پنجم اونموقع اول بودم من رشد کردم خلاصه چنان ایمان و نوری در قلبم زنده شد فهمیدم من خونه دلخواهمو میخوام که مالک باشم و بعدش یک کامنت دیدم بعد این حرفها با خدا و حسابی تاکیید برخواستم یکنفر نوشته بود من روی خودم کار کردم مثل خونه کلنگی چهل سال ساختم که بکوبی و از اول با مدل خودت بسازی این مسیرته
عکس کرفتم از جمله
پنج دقیقه جمله را مرور میکردم خدا یعنی الان میگی برم خونه کلنگی چهل سال ساخت پیدا کنم یعنی الان واقعا همینه جواب؟
رفتم یکم توی سایت دیوار گشتم چیزی ندیدم که برای من باشه گفتم خدا الان جوابت همینه برم اینکار بکنم؟؟؟
حالا استاد میگه ایده و الهامات
من هنوز نمیدونم اون کامنت جوابم بود اخه انقدر واضح، تصمیم گرفتم این موضوع را هم بپرسیم و تخقیق کنیم
خدایا شکزت که هر روز هدایتم میکنی
…
بریم طبق تعهدمون یک خونه دیگه و یک زندگینامه دیگه
ایلان ماسک اسمشو همه شنیدیم اما ایا در موردش میدونیم پس بریم بیشتر بدونیم
وجه مشترکی که برای خودمم همیشه تلنگره ایشونم مدرسه را رها کرد و رفته سراغ کار و کاسبی خودش، مدرک و تحصیلات مهم نیست
بدلیل طلاق والدینش و ازار و اذیت های همکلاسی و… دوران کودکی سختی داشته بعد هم یک بازب طراحی کرد چون علاقه به برنامه نویسی داشت قید خانواده یعنی پدرش زد و مهاجرت کرد بدون حمایت انها، به امریکا مهاجرت کرد سن دبیرستان،
یعنی 17/18سالگی
بورسیه گرفت و کارشناسی رشته فیزیک خوند، بعدم رفت رشته اقتصاد و اقتصاد خوند،
البته من فکر میکنم هدف درس خوندن نبود بلکه بورسیه شدن و مهاجرت کردن بود چون اینجوری راحت میتونست مهاجرت کنه
موتور تسلا، هوافضا، طراحی نرم افزار، برنامه نویسی، تولید انرزی سولارسیتی، تویتر، هوش مصنوعی،
کلی کارهای مختلف انجام داده یکنفر میتونه همزمان چیزایی که متفاوتن را انجام بده و این موفقیت در انجامش بر میگرده به اینکه موفق شده یکبار بعد همون راه در پیش گرفته، با تکامل خودش و علمش مسیرهای دیگه را هم در پیش گرفته، بعد ادامه زندگینامش میگه که یک مدل اوتیسم داره
یکنفر از بچگی بیمار بوده خانوادش جدا شدن و اذیت بوده بعد تصمیم میگیره خودش تنهایی موفق بشه و مهاجرت میکنه بورسیه تحصیلی میشه و بعد هم از استعدادهاش بهره میبره که حتی زمانهایی بدون پول بوده و هر شغلی انجام مبداده تا پول بدست بیاره
اینم ادم تونسته موفق بشه چون خواسته از تموم گذشتش فاصله بگیره
در زندگی کاری موفق بوده در روابط هم حسابی بگیر بوده و کلی رابطه و بچه از این و اون داره که چون هدف من اصلا نه روابط نه کار پس بریم خونش سرچ کنیم خخخ
یک خونه داره که یک جعبه 36متریرکارخونه همه چیو میسازه میاد بازش میکنی میشه خونت
چقدر جالب
کلی ادم رفتن اینا را پیش خرید کردن که براشون خونه بسته بندی بفرستن چقدر جالب اسمش کاسیتا هست
حالا ابنکه اسباب بازی ماسکه
بریم خونه واقعیش، ببینیم
6اتاق خواب، 10حمام، استخر، سالن ورزشی، سینما،
یک خونه دیگش
7خواب، 13حمام، استخر، سالن ورزشی سینما
بعد اینا را ول کرده رفته تو اون جعبه ها،
کلا نمیفهممش خدایا همون علم براش کافی بود پولش هم برای من کافی بود خخخ
اومده توتبت زده تمام دارایی فیزیکی را میفروشم خونه ای نخواهم داشت و همه را فروخته، فکر کنم منظورش زمین بوده حتما فکرش مریخه خخخ
خب یکم گیج کننده بود این ادم و دیدگاهاش خاص بود خداروشکر هستش ما هم از علمش بهره میبریم
خدایا به ایلان خونه های زیادی دادی که بی نیاز از خونه شد منم لایق خونه زیبام هستم شکر