در این فایل استاد عباس منش با توضیح ویژگی های شخصیت خوشبین و بدبین، مفاهیم زیر را مفصلا توضیح می دهد:
- ارتباط خوشبینی و احاطه شدن با نعمت های پادار، از دیدگاه قانون؛
- ارتباط بدبینی و احاطه شدن با ناخواسته ها، از دیدگاه قانون؛
- تعریف شاکر و ارتباط آن با خوشبینی؛
- تعریف کافر و ارتباط آن با بدبینی؛
- مفهوم تقوا و قدرت آن در تبدیل “بدبینی” به “خوشبینی”
- بدبینی چگونه ایجاد می شود و با چه منطق هایی می توان مانع شیوع آن در افکار و ذهنیت خود شد؛
- چه جنسی از کنترل ذهن سبب می شود تا فرکانس غالب ما به سمت خوشبینی گرایش پیدا کند و طبق قانون، جریان ورود نعمت ها به زندگی مان را جاری نگه دارد؛
آگاهی های این فایل به ما کمک می کند تا:
اول از همه، به درک درستی از مفهوم خوشبینی و مفهوم بدبینی برسیم بدون اینکه در این باره دچار سوء برداشت شویم؛
همچنین به ما کمک می کند تا بخش های بدبین در شخصیت خود را بشناسیم و با پرورش ویژگی خوشبینی در یک فرایند تکاملی، آن نقاط را بهبود دهیم.
آگاهی های این فایل را بشنوید. در مفاهیم آن تعقل کنید سپس در بخش نظرات این فایل بنویسید:
الف) با توجه به آگاهی های این فایل، دلایلی را لیست کنید که تغییر از بدبینی به خوشبینی را برای تجربه زندگی بهتر، ضروری می داند؟
این لیست، منطق های لازم برای تغییر نگاه از بدبینی به خوشبینی را، در دست ذهن شما قرار می دهد و اهرم رنج و لذت قوی ای برای ایجاد این تغییر، می سازد.
ب) چه راهکارهایی از آگاهی های این فایل آموخته اید که قصد دارید با اجرای آنها، ویژگی خوشبینی را در ذهنیت خود تقویت کنید؟ برای این منظور، چه قدم هایی – هرچند کوچک – را می توانید در برنامه روزانه خود بگنجانید؟
یادمان باشد که تغییر و بهبود شخصیت، یک شبه ایجاد نمی شود. بلکه یک فرایند است که باید با تعهد و قدم به قدم برداشته شود. قدم های کوچکی که به صورت مستمر بر می داریم، نه تنها این تغییر عمده را ایجاد می کند بلکه مسیر این تغییر را نیز بسیار لذت بخش می کند.
منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟365MB70 دقیقه
- فایل صوتی چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟68MB70 دقیقه
سلام استاد عزیزم
میخام در مورد ترمزی حرف بزنم که بی ارتباط با موضوع این فایل نیست
اما مساله من کمی عمیق تر از یک خوشبینی یا بد بینی ساده بود
این فایل برای من همزمان بود با گوش دادن جلسه چهار قدم پنج
موضوع این جلسه در مورد ایه 216 سوره بقره است
کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ کُرۡهࣱ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡـࣰٔا وَهُوَ خَیۡرࣱ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡـࣰٔا وَهُوَ شَرࣱّ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ
جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شده؛ در حالى که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است؛ و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرّ شما در آن است. و خدا مىداند، و شما نمىدانید.
شاید بیش از بیست بار این جلسه رو گوش دادم
اما من هر وقت میخام برم به جلسه بعدی
یکبار بصورت تمرکزی میام و اون جلسه رو مینویسم
این نوشتن شاید حدود هفت هشت ساعت زمان ببره چون فکر میکنم از تجربه خودم مینویسم برای خودم الگو پیدا میکنم و منطق ایجاد میکنم و ….
شما تو این جلسه گفتید :
اگر داری روی خودت کار میکنی
اگر احساست تو این مدت خوب بوده
و یه اتفاقی میفته که به ظاهر بده
این دقیقا هدایت خداست برای رسیدن تو به اون خواسته
و این دقیقا همون مسیریه که تو رو به خواستت میرسونه
مثلا میخای به استقلال مالی برسی از کارت اخراج میشی
و شاکی میشی که ای بابا من داشتم روی خودم کار میکردم پس چرا قانون برعکس جواب داد؟؟؟؟
شما با تاکید بسیاااار فراوان گفتید این دقیقا راه حل مساله تو بوده
اماااااا
برای کی؟ برای کسی که داره روی خودش کار میکنه برای کسی که احساسش خوبه
و این راه حل مساله اونه
ولی تقریبا نود و نه درصد مردم به این نقطه که میرسن دیگه ناامید میشن دیگه ادامه نمیدن و دیگه احساسشون بد میشه و بر میکردن سر جای قبلیشون یا حتی شاید هم یه پله پایینتر از قبل
این حرفها در کلام شاید ساده به نطر برسه ولی پای عمل که میرسه واقعا احتیاج به ایمان داره احتیاج به کنترل ذهن داره
و اما ترمز من:
طی نوشتن این جلسه متوجه یک ترمز بسیار بزرگ و قوی و محکم توی ذهنم شدم
مساله این بود، با وجود اینکه نگاهم نسبت به پول و ثروت تغییر کرده با وجود اینکه نگاهم نسبت به کسب و کار و تجارت یا بیزینس تغییر کرده پس چرا هنوز از ثروتمند شدن میترسم؟ پس چرا هنوز وقتی به ثروت فکر میکنم بجای اینکه احساسم خوب بشه ، بد میشه؟
و علتش رو فهمیدم
علتش این بود که ذهن منطقی من میگفت تو واسه رسیدن به همین مقدار از پول که میتونی زندگیتو بچرخونی اونهم بسیار سخخخخخت، داره دهنت سرویس میشه داره رنج میکشی .
حالا فکر کن بخوای به اون خواسته هات برسی . دیگه هیچیییی . دیگه باید زیر بار اون رنجها بمیری
و چون ذهن توانایی تحمل چنین بار سنگین و کشنده ای رو نداره سعی میکنه از شرایط و موقعیت ها و ایده های ثروت افرین یا هر موضوعی که منتهی بشه به ثروت دور نگهت داره که ارامش ظاهری تو بهم نریزه و انگار یه ح.رایی داره از تو در برابر اون فشارها محافظت میکنه
چون خود من هم بارها برام پیش اومده بود که هر وقت خواسته بودم یک تغییر اساسی بکنم واقعا یهو شرایط خیلی سخت میشد یهو همه چیز در ظاهر برعکس پیش میرفت
همه چیز میترکید
مثال واضحش زندگی سابقم بود
من پنج سال از خدا میخاستم که خدایا من میخام زندگیم درست بشه ( با همون نگاه سنتی به خدا)
نمیشد که نمیشد
بالاخره بعد از اشنایی با استاد به نقطه ای رسیدم که فتم خدایا من دیگه کم اوردم
دیگه تحمل ندارم . دیگه پدرم در اومده
من فقط ارامش میخام چه با همین زن چه بدون اون
یه چند روزی گذشت
و منی که تقاضای ارامش کرده بودم یهو یه جنگی بین من و همسر سابقم به پا شد که مثل یک بمب همه چیز ترکید
یعنی یک فاجعه عظیم رخ داد که قابل گفتن نیست
ولی من که اون زمان فایل تاکسی دنده ارژانتی رو خیلی گوش داده بودم به خودم گفتن اره این دقیقا راه حل مساله منه
این دقیقا همون چیزیه که منو به خواستم میرسونه
واقعا نمیدونم چطور وسط اون انفجار با اون درک کمم از صحبتهای شما به این تتیجه رسیدم
ولی بهرحال خدا هدایتم کرد که تونستم کنترل ذهن کنم و واقعا اون انفجار منتهی شد به لذت بخش ترین اتفاق زندگیم یعنی رسیدن به ارامش
اما تمام اینها یادم رفته بود
تا این جلسه
که من متوجه این ترمز شدم
همینجوری توی دفترم بزرگ و با یک خودکار رنگی نوشتم خدایا من هیچ جواب منطقی واسه این ترمز ندارم
یعنی ذهنم منو میترسونه از ثروت ، ثروتی که بخام پاره بشم بخاطرش
من نمیدونم خودت کمکم کن خودت هدایتم کن
و از شما یاد گرفته بودم که تو چنین شرایطی دیگه تمرکزم رو از مشکل بردارم و سعی کنم احساسم رو بهتر کنم
و بقول شما بزار ببینیم چی پیش میاد
تلوزیون رو خاموش کردم
دفترمو بستم و یه اهنگ شاد گذاشتم و رفتم مشغول شدم به اشپزی کردن
نهار هم خوردم و گفتم یه چرتی بزنم
چون با احساس بد فایده ای نداره بخام بقیه فایل رو ادامه بدم
اکثر الهامات من بیشتر در مواقعیه که من بشدت دارم به مساله ای فکر میکنم و میخام بخابم ولی خوابم نمیبره و تمام ذهنم حتی تو خواب درگیر اون مساله است
و دوباره این اتفاق افتاد
و من الان چکیده اون الهانات رو به شکل روان مینویسم
چون خدا خیلی برام وضیح داد که نوشتنش کمی پیچیده است
ولی من از زبان خودم مینویسم تا همه متوجه بشن و شاید بتونه به رفع ترمز بقیه هم کمکی بکنه
تو اون جلسه شما در مورد حضرات ابراهیم ، موسی ، یوسف و ….. هم مثالهایی میزنید
و خدا هم با همون پیامبرا برام توضیح داد
گفت :
به زندگی و شرایط خانواده و باورها و نحوه زندگی هر کردوم از پیامبرا دقت کن حمید.
رسیدن به هر خواسته ای مستلزم داشتن باورهایی هم جهت با همون خواستس
مثلا در مورد یوسف:
یوسف یه رویاهایی داشته. یه بلند پروازی هایی داشته که طبق قانون وقتی درخواستش میکنی باید بهش برسی
انقدر رویاهاش قوی بوده که تو خواب دیده که همه دارن بهش سجده میکنن
اما کودکی که در این خانواده داره زندگی میکنه چنین برادرهای نامناسبی داره چنین پدر ضعیف و سست و مشرکی داره
داره دریک بستر نامناسب رشد میکنه و قاعدتا چنین فضایی رسوندن یوسف رو به خواسته هاش غیر ممکن میکنه
شاید بگید پدر یوسف پیامبر بوده
ولی مهم نیست بهرحال میبینیم که ایشون بسیار مشرک و ضعیف و وابسته بوده که انقدر در غم یوسف اشک میریزه که کور میشه
میدونیم که به مجموع چنین رفتارهایی میگیم شرک
یوسف باید به خواسته اش برسه
ولی ما نمیدونیم چجوری چون علم خدا رو نداریم
ولی خدا علمش بر همه چیز محیطه
و اتفاقی که میفته اینه که خواسته عمیق و قوی یوسف اون رو به چاه میندازه
نه اینکه خدا یا قانون داره برعکس جواب میده نه
این راه خلاص شدن یوسف از چنین شرایط یا بستر نامناسبیه برای رسیدن به اهدافش
این تنها یک قدم از صدها قدمه برای رشدش
یوسف چجوری فکر مکیرد از اون چاه زنده بیرون میاد؟
ولی همون خدایی که یوسف رو میندازه تو چاه به دست برادرانشهمون خدا هم به اون کاروان میگه بیاد درش بیارید
همون خدا قدم به قدم راه ها رو باز میکنه که یوسف بشه عزیز مصر و خواسته اش محقق بشه
تازه در همین مسیر رشد هم یوسف باز دچار شرک میشه
انگار یوسف هم مثل من یادش رفته روند تحقق خواسته هاشو
یادش رفته مشرک نشه به خدا
گویی یوسف هم مثل من خدارو درست درک نکرده بوده که در شرایط سخت بجای درخواست رهایی و ازادی درخواست زندان میکنه از خدا و میره زندان و باز هم بجای خدا روی دیگران حساب میکنه
مثلا اینجا ذهن من میگفت خدایا چرا انقدر سختی؟؟؟؟
خدا گفت مگه من گفته بودم برو زندان؟مگه من گفته بودم از دیگران کمک بخاه و روی بقیه حساب کن؟
گفت یوسف میخاد بشه عزیز مصر ولی با این باورهای شرک الودی محاله که به خواسته اش برسه
باید از شرک هاش گذر کنه و ظرفش اماده دریافت چنین خواسته ای بشه
من که رنجش ندادم خودش با شرکهاش باعث ایجاد سختی شده
و روزی که فقط روی خدا حساب میکنه ورق بر میگرده
باز خدا مثال بعدی رو از ابراهیم زد برام
گفت ابراهیم هم رویاها و خواسته ایی داشته
اما باز شرایط و محیط رشد ابراهیم محیط مناسبی نبوده
پدر ابراهیم یا همون عموش مشرک و بت پرست بوده
در چنین بستری نمیشده این رشد حاصل بشه
انگار هر پیامبری پاشنه اشیل های خاص خودشو داشته
انگار باید پا روی ترسهای درونیش میذاشته تا رشد کنه
و دچار اون خودازماییها میشه
زن و بچه رو رها کنی وسط بیابون
سخته دیگه
ولی قطعا اون ازمایشات برای ابراهیم لازم بوده تا بتونه برسه به مقام خلیل اللهی
خدا خیلی واضح بهم گفت من که مرض ندارم ادمارو زجر بدم
من که سختی شما رو نمیخام
ولی اگر خواسته ای داری باید باورهات هم جهت بشه خواسته ات
خدا مثال موسی رو زد برام
موسی یه شخصیت لات و قلدری داشته که دعوا میکرده پرخاشگر بوده عصبی بوده ادم میکشته
گفتم خدایا یعنی اگر ادم بخاد رشد کنه حتما باید بری تو دل شیر؟ حتما باید بری تو دهن رعون زل بزنی تو چشماش بگی ایمان بیار
با خدا گفت من که مرض ندارم تو رو توشرایط سخت قرار بدم
خودت این شرایطو ایجا کردی
گفتم یعنی لازمه بری تو دل فرعون یا مثلا از دریا عبور کنی و …..
واقعا اینهمه سختی لازمه
نخواستیم بابا
و اینجا خدا باز تیر خلاص روز زد
گفت اینارو گفتم ولی حالا دقت کن به زندگی داوود و سلیمان
گفت خانواده یوسف نامناسب بودن و اون باید شخصیتش تغییر میکرد باید یه ادم قوی بار میومد تا به خواسته اش برسه
موسی همونطور ، لات بود باید ارام میشد
ابراهیم همونطور تو خانواده مشرک و بت پرست زندگی میکرد باید یاد میگرفت گذشتن و رها کردن رو
باز خدا با تاکید گفت من که مرض ندارم حمید
به سلیما نگاه کن
چرا هیچ جا ما در قران نمیبینیم چنین بلاهایی سر سلیمان بیاد
چرا نمیبینیم دچار چنین ازمایشاتی بشه؟
چرا خیلی اسون از خدا میخاد و دریافت میکنه؟
چون پدرش داوود بوده
ایاتن واضحی هست که میگه داوود شخصیت قوی و توانمندی داشته
با این که یک سرباز بوده میره فلان فرمانده سپاه رو میکشه و قدرتش رو میگیره
ثروت داشته قدرت داشته باورهای مناسب راجع به خودش و وهابیت خدا داشته لاجرم غرق در ثروت و قدرت و نعمت بوده
سلیمان تو چنین شرایط یرشد کرده واونهم همینو یاد گرفته
پس دیگه لازم نبوده برای رسیدن به خواسته هاش دچار ازمایش یا سختی بشه
درخواست کرده و دریافت کرده
چرات سلیمان خدا رو وهاب میدونه
چون چیزی جز این تو زندگی پدرش ندیده
همین الان یکی از اقوام بسیار بسیااااااار ثروتمنده دندانپزشک هم هست
دوتا پسراش هم مثل خودش در سن بسیااار کم بسیار بسیار موفق و ثروتمند هستن
چون اونا ثروت رو باور کردن و ثزوتمندانه زیستن رو طبیعی ترین حالت زندگی میدونن
مثل سلیمان
خدا گفت من که نمیخام تو سختی بکشی
من میخام شخصیت تو تغییر کنه
و اگر در راه رسیدن تو به خواسته هات تضادهایی هست تو باید تغییر کنی وگرنه اون رویاها در حد رویا باقی میمونه
کی محقق میشه ؟ وقتی تو وسط یه تضادی و حالت خوبه و ارومی و اعتماد میکنی به جریان هدایت
هدایت یک جریانه نه یک بشکن
یک مسیره
اعتماد میکنی یه پله میری بالاتر
اعتماد نکنی درجا میزنی
و من در مورد مساعل مالی دیدم اره بارها و بارها این شرایط پیش اومده
ولی من اعتماد نکردم و باز برگشتم سر جای قبلم
بعد فکر میکنم این تنها راه پول در اوردنه که باید زجر بکشی
خدا گفت نه
تو اعتماد نکردی تو شاکی شدی و از جریان هدایت تبعیت نکردی پس رشدی هم اتفاق نیفتاد
گفت ولی موقع طلاق اعتماد کردی و پاداش ها از راه رسید
گفت دیدی زمانی که دیگه تو درسهاتو گرفتی تو رابطه بعدیت که خواستی کات کنی هیچ کدون از اون رنجها وجود نداشت
نه دادگاهی و پاسگاهی و شکایت و …..
اونجا اذیت شدم
ولی بخاطر وابستگیهای عاطفیم بخاطر شرکهای خودم
نه اون اتفاقات قبلی و اون مشکلات
و اینجا من انگار به جواب سوالم رسیدم
خدارو خیلی خیلی شکر کردم که در کمتر از چند ساعت هدایتم کرد
به زیباترین و منطقی ترین جواب
اما باز هم ته دلم یه ترس دیگه اومد
گفتم درسته که سلیمان باورهاش مناسب بود
ولی من که مثل سلیمان نیستم
من مثلا مثل یوسفم
در یک خانواده مذهبی رشد کردم با همون ترسها و شزکها
پس من دیگه باید فعلا عذاب بکشم و امتحانهای سخت گرفته بشه ازم تا بتونم بشم مثل سلیمان
اما باز خدا جواب داد
گفت نه حمید اینجوری نیست
یعنی قانونش این نیست که امتحان شدن یعنی سختی کشیدن
گفتم یعنی چی؟
گفت ببین ، فکر کن یه رود بزرگ و عظیم و عمیق و عریض وجود داره
که سمت راستش محدوده خوشبختی و ثروت و فراوانی و سلامتی و لذته
و سمت چپ این رود هم محدوده بدبختی و بیماری و فقر و رنج و گرفتاریه
کسی که میخاد از محدوده بدبختی برسه به محدوده خوشبختی لاجرم باید ازین رود ( ازمایش ) عبور کنه
گفتم پس لاجرم باید بیچاره بشه چون این روده عمیقه عریضه و عظیمه
پس باید پدرم در بیاد.
گفت نه
هر ادمی که بخاد ازین رود عبور کنه .فقط لازمه که عبور کنه.همین
دیگه سخت و اسونیش به خودش و باورهاش و گذشته و تجربیاتش برمیگرده
قانونش این نیست که با سختی رد بشی
مهم رد شدنه . دیگه شرایز رد شدنشو تو خودت ایجاد میکنی
فهمیدم منظور خدا چیه
مثل اینه که من مثلا میخام ازین رود عبور کنم و طبق تجارب خودم از زندگی پدرم یا خانوادم فکر مکینم تنها راهش اینه که با وجود اینکه شنا بلد نیستم بپرم تو اب و شنا کنم صد بار نزدیک بود غرق بشم هوا طوفانی شد کوسه ها اومدن پام خورد به یه سنگ تیز زخمی شد
چرا ؟چون باورم اینه که هر چی سخت تر برسم اجر و قرب بیشتری نزد خد ادارم
اگر دهنم سرویس بشه ارزشمند تره
خدا اینو نگفته ها من اینجوری فکر میکنم
خدا گذشتن از رود رو میخاد ولی کیفیت گذشتن از رود به من ربط داره نه به خدا
ولی مثلا یکی دیگه میگه اره منم یادمه که پدرم هم ازین رود گذشت ولی یه قایق پارویی داشت
درسته سخت بود جریان رود خیل شدید بود ولی بهرحال از شنا کردن بهتر بود پس منم با قایق پارویی میرم
باز ممکنه یکی بگه اره بابای منم یه قایق موتوری داشت
خیلی سریع تر از رود عبور کرد هوا هم اتفاقا اروم بود رود هم موجی نداشت خیلی ساده رد شد و به محدوده خوشبختی رسید
باز یکی ممکنه بگه اره منم یادمه بابام یه قایق لوکس تفریحی داشت
اتفاقا هوا افتابی بود وسط رود هم بابام موسیقی گذاشت و زد و رقسید و افتاب هم گرفت و با لذت رسید اون طرف رود
و مثل یک شاهزاده پا گذاشت تو محدوده خوشبختی
خدا گفت ببین مهم عبور از روده
ولی ادمها بنا به باورها و تجارب خودشون شزایط گذر ازین رود رو خلق میکنن
من قانونی نذاشتم که باید سخت باشه یا اسان
ولی ادمها خودشون اینکارو با خودشون میکنن
خدا گفت الان تو دیگه باید بفهمی تنها راه گذشتن از رود تحمل سختی و رنح و شنا کردن تو اون شزایط مواج و طوفانی نیست
میتونی لذت ببری و عبور کنی
درسته تجربه تو یه چیز دیکست ولی میتونی از تجربه بیقه استفاده کنی نه صرفا پدر خودت
من که نگفتم هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند
اینو ادمها ساختن
و من کلی به این مکالمه فکر کردم
دیدم که چقدر درسته این حرفهای خدا
من خودم شرایط رو سخت کردم واسه خودم
این قانتونش نبود
من برای خودم قانونش کردم
همه این کامنت بخاطر مشابهتش با خوشبینی نوشته شد
خوشبین بودن به جریان هدایت
به جریان کمکهای خدا
اعتماد کنیم به خدا
به خدایی که دست مارو میگیره و هدایت میکنه
ما چون اگاه نیستیم ممکنه شک کنیم
و دستمونو بکشیم از دست خدا
ولی باید اعتماد کرد
اگر اعتماد کنی
به رویاهات میرسی
میشی مثل استاد که رویاهاش دیگه رویا نیست
استاد عزیزم
ممنونم بخاطر همه چیز
همممممه چیز
در پناه خدا باشید
سلام به شما جناب گرامی عزیز
میخواستم فقط به کامنت شما امتیاز بدم
ولی انقدر این ایاتی که گذاشته بودید برای من در این لحظه راهگشا بود که دیدم قدرنشناسیه که بخوام ازتون تشکر نکنم
واقعا بعضی وقتها شده که تمام توجه ما به خود مشکله بعد میگیم چرا به جواب هدایت نمیشیم
ممنونم از یاداوری این نکات و این ایات
بینهایت از شما سپاسگزارم دوست عزیزم
در پناه خدا باشید