چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟

در این فایل استاد عباس منش با توضیح ویژگی های شخصیت خوشبین و بدبین، مفاهیم زیر را مفصلا توضیح می دهد:

  • ارتباط خوشبینی و احاطه شدن با نعمت های پادار، از دیدگاه قانون؛
  • ارتباط بدبینی و احاطه شدن با ناخواسته ها، از دیدگاه قانون؛
  • تعریف شاکر و ارتباط آن با خوشبینی؛
  • تعریف کافر و ارتباط آن با بدبینی؛
  • مفهوم تقوا و قدرت آن در تبدیل “بدبینی” به “خوشبینی”
  • بدبینی چگونه ایجاد می شود و با چه منطق هایی می توان مانع شیوع آن در افکار و ذهنیت خود شد؛
  • چه جنسی از کنترل ذهن سبب می شود تا فرکانس غالب ما به سمت خوشبینی گرایش پیدا کند و طبق قانون، جریان ورود نعمت ها به زندگی مان را جاری نگه دارد؛

آگاهی های این فایل به ما کمک می کند تا:

اول از همه، به درک درستی از مفهوم خوشبینی و مفهوم بدبینی برسیم بدون اینکه در این باره دچار سوء برداشت شویم؛

همچنین به ما کمک می کند تا بخش های بدبین در شخصیت خود را بشناسیم و با پرورش ویژگی خوشبینی در یک فرایند تکاملی، آن نقاط را بهبود دهیم.

آگاهی های این فایل را بشنوید. در مفاهیم آن تعقل کنید سپس در بخش نظرات این فایل بنویسید:

الف) با توجه به آگاهی های این فایل، دلایلی را لیست کنید که تغییر از بدبینی به خوشبینی را برای تجربه زندگی بهتر، ضروری می داند؟

این لیست، منطق های لازم برای تغییر نگاه از بدبینی به خوشبینی را، در دست ذهن شما قرار می دهد و اهرم رنج و لذت قوی ای برای ایجاد این تغییر، می سازد.

ب) چه راهکارهایی از آگاهی های این فایل آموخته اید که قصد دارید با اجرای آنها، ویژگی خوشبینی را در ذهنیت خود تقویت کنید؟ برای این منظور، چه قدم هایی – هرچند کوچک – را می توانید در برنامه روزانه خود بگنجانید؟

یادمان باشد که تغییر و بهبود شخصیت، یک شبه ایجاد نمی شود. بلکه یک فرایند است که باید با تعهد و قدم به قدم برداشته شود. قدم های کوچکی که به صورت مستمر بر می داریم، نه تنها این تغییر عمده را ایجاد می کند بلکه مسیر این تغییر را نیز بسیار لذت بخش می کند.

منتظر خواندن پاسخ های تأثیرگذارتان هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟
    365MB
    70 دقیقه
  • فایل صوتی چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟
    68MB
    70 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

566 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 5
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    سلام و درود به اقا حسام ،”گل بهشتیمون!

    سلام و درود به نوشته شما پدر عزیزم..

    چقدر نوشتتون عالی بود…

    اون نوشته ایی که راجع به این گفته بودیین..

    خوشبینیم باعث شد بتونم الان با دندونام تَه دیگ بخورم قبلا نمیتونستم…

    عزیزم..چقدر حالم دگرگون شد…

    حتی همون دمپایی چرم پاره پاره ادارتون..

    چقدر شکرگزاریتون پر از درک و رفتار الهی گونه بود…

    چقدر سعادتمند خداوند شدین..که بهترین پدر و بهترین همسر برای خانواده تون بشین..

    کامنتون فوق العاده و بسیار زیبا بود و پر از خوشبینی و یاد خداوند بود…

    چقدر ما سعادتمندیم..در این مسیر دارییم قدم برمیدارییم…مسیری که سر تا پاش خوشبین بودن و اهدنا الصرات المستقیم هست…

    مسیری که پر از خیرو نعمت و برکت و سعادتمندی…

    بهتون افتخار میکنم.که فردی در این سن سال با شور شوق زندگی کرد..و تونست بهترینهای خودش.برای شخص خودش..و بهترینها برای خانواده.ش باشه..

    تبریک بهتون پدر عزیزم…

    موفق باشید….

    ناگفته نمونه..از بس تعداد کامنتا زیاد هست..که لطف خداونده.که هر کسی تو مدارش میاد..گفتگو میکنه…همین گفتگوها چقدر درک ما رو نسبت به قوانین قوی و پررنگ.تر میکنه..

    یه حسی گفت بیام کامنتتونو بخونم..مخصوصا .اولین کاری که کردم چهره زیباتونو دیدم..و …کیف کردم از اون نگاه الهی گونتون.از قوانین بدون تغییر الهی…

    انشالله که بتونیم این نگاه رو در تمام جنبه های زندگیمون بگنجونیم…

    نگاهیی که من با ورودم به این سایت…بعد از سالها زندگی کردن در اون مکان..به بهشت تبدیل شد..هر روز آوای ،”بهشت” را در این نقاط میبینمو درک میکنمو،” تحسین میکنم….

    بهترین ها رو برای شما ،”پدر الهیم.خاستارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    بازم سلامی دوباره به شما پدر عزیزم..

    میدونی این فایل جدید استاد عزیز….چه درهایی از روز گذشته به الان بروی من باز کرده…

    مگه بهشت چیه!؟بهشت یعنی همین ثانیها و همین ساعتهاست…

    بهشت اینه ،”که بدنت سالم باشه و سپاسگزارش:باشی..

    میدونی یادم به چی اومد…

    یه شخصی نزدیکمون.ایشون به بیماری خیلی سختی دچار شده..انگار خداوند از:زبان این شخص بهم یاداور نمود تا قدردان این نعمت سلامتیم باشم…

    که انسان به چه عجزی میرسه …که ارزوی کوچک براش بزرگ میشه…

    تو اتاق کارم مشغول بودم..یه لحظه صدای ارام ایشون برام مثل یه صفحه نمایشگر…شد

    ایشون گفت..!ارزو داشتم که خوب بشم.یبار دیگه بیام تو حیاطتون فلان شخص که مادرم باشه رو ببینم..

    همین لحظه برام بولد شد..بخودم افتادم…به نعمتهایم افتادم!.به زندگی عالی در تمامی جنبه ها دارم ..افتادم..

    که یادت باشه…قدر تمام داشتهاتو بدون و از تمام فرصتهایی که حالت خوبه ارامش داری..و نقطعه بزرگ..به خودشناسی و خداشناسی رسیدی….با تمام وجودت ..بچسب بهش…و قدرشو بدون..

    که اگه احتمالا برگردی تو این پروسه..یه خوشبختی خیلی کوچک که برای همه عادی و بدیهی هست..یه روز میشه برات بزرگترین ارزو…

    ارزو این شخص.دیدار دیدن. یه چیز ..از دید ما…پیش افتاده هست…

    پدر عزیزم با تمام رگهای بدنم که الان به لرزه دراومده.بهتون تحسین میکنم..که تو این سن سال به همچنین پکیچ خوشبختی رسیده ایید…

    هیچ خوشبختی به اندازه خوشبین بودن نسبت به زندگی و داشتهامون نیست…مخصوصا اگه فردی در تضاد بزرگی بوده..

    ولی لطف خدا شاملمون شد..که اینو تو زمان جوانی بچشیم..

    ولی همینکه شما تو این سن.بعد این تضاد.حتی خوردن یه ته دیگ…جزو خاستهاتون بوده و الان بهش:رسیدین.واقعا چه لذتی داره..

    نوش:جانتون،” تمام ته دیگهای خوشمزه بشه به پوست .گوشتتون.!..

    لذت بردم از کامنتتون یه کوچولوم خندیدم.اخه خیلی باحال بود…

    اینا نشون میده ما در برابر خدا خیلی ضعیفیم…خیلی ناتوانیم..و در مقابلشم یوقتایی پوستمون کلفت میشه…

    که اونم باید بیادبیارییم..

    و برای بیاد آوردن باید تکرار کنیم.و ایمانمو نشون بدییم..

    به امید بهترینها برای شما..پدر هم فرکانسیم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    بنام خداوند بخشنده بخشایشگر…

    سلام دوباره به سعیده زیباییم!

    سعیده جان!.ایه ایی که برای این دو دوست عزیزم،نوشته بودین.یادم از چند روز پیش خودم اومد.دقیقا روز شنبه…

    یه احساس شور و شعفی..داشتم.اصلا روی زمین جام نبود.یه حس امید ولی ذهنم وعده فقر میداد…

    روز خاصی بود..طبق الهام گذشته ام که یه روز خاصی براش گذاشتم..مدام اونو در طی هفته اجرا میکنم.که این الهام جزو یه برنامه شخصیم هست…

    بعد از اون.کارای پیش افتاده دیگه رو انجام دادم..

    یه حسی بهم گفت برو اتاق کارتو تمییز کن..زیرو روشو جارو کن تا بهت بگم…

    رفتم تمییز کاری رو انجام دادم.و تمام شد…دقیقا فردای اونروز صبح زود..

    گفتم خدایا من نمیدونم باید چکار کنم.تو بهم کمک کن..چون نجوای ذهنم پشت سر هم وعده فقر میداد..ولی به لطف خودش و بازم هدایت خودش دو نوبته اهرم رنج و لذت رو دارم هر صبح انجام میدم..

    خیلی ذهنم،” خستم کرده بود!.

    دقیقا به نقطه ایی رسیده بودم که واقعا نمیدونستم چکار کنم..

    هدایت شدم به کامنت شما،”سعیده شهریاری…

    خدا بهم گفت بشین کامنت سعیده رو بخون..

    بعد برو فایل جدید رو ببین..

    بهم گفت تمام تمرکزتو بزار روی این فایل…

    به لطف خدا..ایده ایی از توی صحبتهای استاد بهم الهام شد…

    خیلی دقیق خیلی واضح و نشانه ها پشت سر هم اومدن…

    تا به امروز شب چهارشنبه هست…

    سعیده جان!..

    همینه بخدا!..ما اصلا نمیدونیم..که میخاییم چکار کنیم.واقعا ذهنم تو این مواقع،هیچ صحبتی نداره…

    ولی جز وعده فقر چیزی نیست…

    و لطفش شامل حالم شد…

    یه ایده خفن برای بیزنسم بهم الهام شد…

    روز اول که شروع کردم پر از ترس و دلهره…

    عصرش یکم بهتر شدم…

    شبش بازم بهتر..و سپاسگزاری عمیقتر..

    بازم فردای اونروز از خدا طلب کمک خاستم..و خیلی راحت مراحل رو بهم گفت یبار دیگه بشین خوب گوش کن.و بنویس..و تا امروز تمام سعی ام،یادگیری این الهام هست…

    سعیده جان تا امروز…

    من تونستم قدمهای تکاملیمو تا سه روز..چیزی که من اصلا فکرشو نمیکردم که بتونم بخوبی این مراحل رو پیش ببرم…

    من مینوشتم خدا تایید میکرد…

    تا دیشب..یه مورد نوشتم!بخدا…

    اومدم مرحله بعدی رو انجام بدم!.اون کد وارد نمیشد..هر کاری کردم نشد.اومدم تماس گرفتم.بخدا اینترنتم قطع شد.گفتم ببخشید پیداش نمیکنم بعدا تماس میگیرم..

    خداوند بهم نشون داد.گفت امشب رو دست بردار..بزار برای روز بعد..که امروز بود…

    دیگه اصلا ناراحت نشدم.گفتم هدف،مسیره که برای لذت بردن در راه رشد و پیشرفتمه…

    بدون اینکه بهم بریزم شروع کردم تو اتاق کارم ، خودمون تنها با همدیگه کلی صحبت کردیم.. کلی اون خوشحال شد..خیلی باحاله.، اینروزای هدایتی..

    چقدر زندگی ام بعد گوش دادن به این فایل…خوشبین تر میشه.خیلی حالم خوبه..

    الانم توی اتاق کارم هستم سکوت…فقط صدای اتش بخاری ،”کوچکم میاد.. گرم و نرم دارم واست مینویسم..خیلی فضای روحانی هست..

    اتاق کاری که قبلا پر از شرک و تقلا بود.الان شده محل عبادت منو و خدا و کار کردن روی بیزنسم..

    سعیده چه بیزنسی تولید کردم..دارم کارای سیستیمشو انجام میدم.امروز که سرچ میکردم دیدم،کار من تو ایران مانندی نداره…

    بعد از 15 سال تو این بیزنس.با یه ایده خیلی ساده.من تونستم بیفتم جلو…خیلی خوشبینم خداوند قبل از الهامم شب تو خواب بهم نشون داد..یه تعداد زیادی افراد توی اتاق کارم نشسته بودن و من داشتم راجع بکارم براشون توضیح میدادم..

    اینا بنظرت،” میشه به کسی گفت؟ هان!

    به هر کسی گفتی اصلا باور نمیکنه..

    یادمه روزایی که باید طبق الهام خداوند پیش میرفتم.هر کسی کارمو میدید میگفت اصلا ما فکر نمیکنیم کار یه فرد خاصیه..یچیز عجیبه..

    کار من بدرد همه گروهی میخوره.!

    هر سنی با هر سلیقه اییی…

    هر چقدر فکرشو میکنم…میگم خدایا اگه من تومسیر تو نبودم..اصلا به ذهنم نمیرسید که بتونم از یه چیز خیلی کوچک و ساده.بتونی میلیونها تومن درآمد داشته باشی..

    ولی خدا این وعده رو بهم داده..

    فعلا هیچی نمیدونم فقط میدونم من با ایمان و توکل بخودش..و تسلیم بودن در برابرش باید ادامه بدم…

    میخاستم بگم.همه چیز ایمانه…همه چیز توکل و تسلیمه!..که اینو تکاملی خداوند بهم اموزش داد..

    سعیده جان ایده الهامیم دقیقا در زمان مناسب و در مکان مناسب بهم هدایت شد..که من با خیال راحت بتونم این مسیر رو ادامه بدم.

    همین چند روز چه درهایی برویم وا شده..

    کل ثانیهای زندگیم شده پر از عطر خداوند..چه معجزه هایی .چه هدایتهایی..

    هر چقدر که میگذره همیشه بخودم میگم…

    بیشتر میدونم،نمیدونم…

    بیشتر میدونم،،،،نمیدونم

    واقعا ما در برابر خداوند هیچی نیستیم..

    مخصوصا وعده ذهن ، پوچ و بی ارزش ، میشه..

    سعیده جان! دوستان عزیزم!…

    میدونی به چه نقطعه ایی میرسی…به نقطعه ایی که ناتوانی ذهنتو و خودتو بیشتر درک میکنی..

    یوقتایی قبل خوابیدن. یاد مرگ میفتم! یا بفکر قیامت میفتم. که میخام چه جوابی در مقابل خدا داشته باشم..

    پس قدر تمام این لحظات ناب الهی رو با تمام وجودمون درک کنیم..

    مردن خیلی سخته…خیلی سخته..مردنی که همراه نادانی و گمراهی باشه!.

    خداوند مدام قیامت رو هم بصورت خواب و هم بصورت بیداری بهم گوشزد میکنه..

    چند شب پیش خواب دیدم.توی جسد یه شخص یه مار بزرگ و کلی کثافتها بود….

    خیلی خوابهای اینجور چیزایی رو میبینم…واقعا مدت زنده بودنمو ،خیلی خیلی کوتاه میبینم…

    خیلی منو بفکر وادار میکنه..

    که هیچ وقت مغرور نشم.

    و میدونم هنوز خیلی راه دارم…

    فقط میدونم باید ادامه بدم..و هر لحظه مواظب این عجله،شیطانی باشم..

    تنها امیدم تو اینروزا همین خلوت گزینی،”توی اتاق کارم با خداوند هست…چقدر حالم خوب میشه وقتی مینویسم..وقتی بیاد میارم….

    تنها تمرینی که اینروزا داره نجاتم میده..تمرین سپاسگزاری و تمرین اهرم رنج و لذت.و دوره عزت نفس و …خیلی بهم کمک کرده تا بتونم الهامات خدا رو بشنوم و بهشون عمل کنم!..

    ببخش:سعیده جان کامنتم طولانی شد…باید مینوشتم!باید مینوشتم..دست خودم نیست..اینکار دله.گناه من نیست تقصیر دله…

    دوستتدارم دوست الهی من..

    و در نهایت سپاسگزار خداوندم که به من فرصتی داد تا کلامشو جاری کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    سلام و درود خدا به بندگان صالحش!

    سلام پاکیزه جان.عزیزم،چقدر زیبا با اون لهجه. فارسی نابت ، برامون مِینویسی..

    خیلی دوستداشتنی و زیبا هستی..بهت تبریک میگم که همچنین عشقی رو نسبت بخداوند داری…

    کلی با نوشته ات ذوق کردم.اشک ریختم.زبانم قاصره،از اینهمه عشقی که نسبت بخداوند داری…

    چند تا کامنتتو با عشق خوندم..

    واقعا وقتی خوشبین هستی ؛ یعنی که خداوند رو توی تک به تک کلامت ،جاری میکنی..

    تمام این پیامهای سایت..چه گذشته چه جدید…نشانه خوشبینی هست…این خوشبینی چکارها که نکرده..

    چقدر افراد هر روز دارن، بقول استاد.کلام خدا را یاد میکنند.

    هیچ مساجدی به اندازه سایت الهی “گونه استاد ، سید حسین عباسمنش ،نیست و نخواهد بود…نیستم نبود..نگرد ، نیست!.

    همه خوشبین،با ایمان متوکل.خدا ترس.عاشق.همراه. نور را به زندگیشون ،دعوت میکنند..

    پاکیزه جان دختر زیبا!…بهت تبریک میگم که اینقدر شور و عشق الهی داری!..

    لذت بردم از طرز بیان زیباییت و نوشته هایت…

    برات ارزوی موفقعیت دارم،برای تک به تک خاستهایت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.”

    سلام و درود به آقای امیری عزیز!

    چند روزه “الهام جدیدی برام اومده در راستای بیزنسم..

    روز اول، که بهم الهام شد..شور و شوقی تو درونم،بوجود اومد.

    ولی به خودم قول دادم.با آرامش این مسیر رو ادامه بدم..

    ارامشی که احساس لذت و یادگیری باشه…

    یادمه گذشتهام..وقتی میخاستم تحویل کار به مشتری بدم..بخاطر همون دونستنهای شیطانیم..و روی ذهن خودم عمل کردن.و احساس غرور داشتن…باعث میشد چندین برابرشو ضرر کنم.

    دقیقا یادم یه تحویل کاری داشتم،ایشون با قیمت بالا اونو تهیه کرده بودن ، من بخاطر یه اشتباه کوچک و همون غرور ذهنیم.. زدم کار بنده خدا رو خراب کردم..

    دقیقا یادم نیست چی بهش گفتم! ولی کاری کردم که ایشون متوجه نشه..و کاری کردم که ایشون فکر نکنه ، که من ناشی هستم.یه غرور کاذب..واقعا همینجور بود…

    و مجبور شدم جنس خراب رو برای خودم بردارم.برای ایشون از اول ، سفارش دادم. و کار رو به پایان رسوندم…

    خیلی از این اشتباهات،بین منو مشتری پیش میومد..چون یه غرور کاذب داشتم..

    و این موضوع همینجور برام تکرار میشد..یا افرادی ،که خیلی اذیتم میکردن..به هر طریقی تضادهای کسل کننده برای بیزنسم ، مدام بوجود میومد…

    تا اینکه امروز به لطف و مرحمت،خداوند در این مسیر هستم..

    اقای امیری عزیز!..اینروزا اینقدر حساب کردن روش…بیزنسم اینقدر برام اسان و راحت شده..بخدا به هر کسی که تو مدارش نباشه…بهم میگه..

    بابا!..چی زدی؟

    اگه گذشته خودم اینحرفو بهم میزدن..میگفتم واقعا!..

    همین امروز در راستای ایده الهامیم..خوب دیگه…باید قدم بعدی رو برمیداشتم..

    با احساس خوب شروع کردم.. یه ایده خیلی حالب در زمان مناسب..بهم داد..منو دقیقا هدایت کرد به مرکز اصلی شروع قدم بعدی…

    حمید جان!در عرض چند دقیقه..کرببا منتظر ماست بیا تا برویم…ایدمو راست و ریس کردم یه چیز خیلی خفنی شد…

    کلی برای خودم و خدا دست زدم تشکر کردم..فضا پر از حس الهی شده بود…امروز خیلی خوش گذشت…

    بازم یسری نراحل دیگه بود..اونم بازم یبار دیگه ،به درستی حل شد…

    این روند برای من شده یه دنیایی متفاوتر..اینزوزا حالم دگرگون شده..که یه ایده ساده ، چه دنیایی رو خداوند بهم نشون داده..

    صحبتت راجع به دوست عزیزم..بهم یاداور شد..که وقتی روی خودش حساب باز میکنی..اون خودش تو رو تو بهترین موقعیت قرار میده..

    میبرت جای صحیحی..که اصلا به ذهنتم خطور نمیکرده..

    بقول استاد فقط ، بند کفشتو سفت کن..

    حدودا قبل از این یه الهام بهم شد..که در تاریکی و تنهایی دو مرحله رو انجام بدم..دقیقا دو شب پشت سر هم،به لطفش انجام شد…

    خیلی شب خاصی بود..باید تجربش:میکردم..واقعا!خدا همچیز است..

    تاریکی وسط قبرستان وارد یه کوچه نخلستانی ؛ که ، همیشه جزو کابوسهای شبانه ام بود…برام شده بود بهشت…

    و رد شدن ادمهای غریبه ایی که میتونست یه آن..خطایی کنه..و مدام نصیحتهای مادرو پدرم…دیگه اینروزا یه زره هم برام مهم نیست..

    بهشونم حق میدم…نگزان میشن..

    ولی من ایمان و توکلم ، باعث شد تا خداوند بهم بگه!افرین بنده من..تو به من اعتماد کردی منم بهت اعتماد میکنم من نمیزارم هیچکسی بهت کوچکترین خطایی کنه..

    ناگفته نمونه..ما انسانیم ..یه شب بازم اومدم یبار دیگه اون مسیر رو برم..یه شخصی بنده خدا از نظر ذهنی سالم نیست..دیدم ینفر تو تاریکی میاد..گفتم میرم.خدا با منه..یه لحظه ترس برداشتم پا گذاشتم فرار کردم..خنده و ترس همراهم بود نجوا هم میگفت خوب رفتی…

    همون لحظه یه شخصی تو میکروفون ..داشت روضه حضرت فاطمه رو میخوند…

    اون لحظه بلند چند بار تو حین دویدن من..میگفت نرو نرو نرو..

    وای چه حالی ..بعد یکم نفس کشیدم این شخص کنارم رد شد..

    ناگفته نمونه اون قسمت تنگ و باریک هست.یطرف کوه.یطرف نخلستان..یکم فضاش برای ما خانمها حقیقتا ترسناکه.

    این شخص که رفت..گفتم خدا یبار دیگه بهم کمک کن..دیکه با ارامش:این فضا و اون فضایی که ترس داشتمو رفتم..

    نمیدونم چقدر صحبتم با حرفهای شما هماهنگ بوده..فقط:میخام بگم..وقتی روی خودش:حساب باز میکنی ،همکار برات انجام میده..

    افراد ادمها شرایط رو برات نرم و راحت میکنه…

    فقط کافیه بهش:دل ببندی! فقط کافیه بهش امید داشته باشی ..

    کاری برات میکنه..که به هر کسی بگم!بخدا میگن تو دیوانه ایی

    این دیوانگی نیست..این رسم عشقه…

    یه اهنگی هست که میگه….

    میگن نماز عاشقا از همه ادمها جداست..

    واقعا همینه عشق بخدا ،همکار برات انجام میده!…

    عشق بخدا،اتش رو برات گلستان میکنه.

    عشق بخدا کارهای انجام نشدنی از دید تمام نردم رو برات ممکن میکنه!..

    عشق بخدا اینروزا توی بیزنسم.یه درهایی بروم باز کرده.بخدا عقلم یه درصدم بهش فکر نکرده بود…ولی این هفته یه مسائل هایی برام حل کرده…که نمتونم چجور ، چطور! ازش ، سپاسگزاری کنم.زبانم قاصره بخدا!..

    کارهایی که برای من نشدنی بود خیلی راحت شدنی شد…همین عزت نفس..که میتونم بهترینها رو ارایه بدم..بخدا ! چی میشه گفت…

    خیلی ازت ممنونم..اطاعت از خداوند همه چیزه! اطاعت از رسول..که زمان حاضر ما استاد عباسمنش هست…

    فقط بحرفاش گوش دادن و با حان و دل پذیرا شدن، چه درهایی رو بروت باز میکنه…

    لطف خدا باعث شد که بیام پیام شما دوست هم فرکانسیمو بخونم،منم از تجربیاتم با شما و دوستانم به اشتراک بزارم..

    انشالله بیام از میوه این الهام براتون بنویسم..همین الان روی کلمه میوه.نور الهی برام روشن شد…

    سپاسگزارتم حمید امیری عزیز.سلام منم به دریای پارک شغاب برسون…به امید دیدار!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: