چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟

بنام خدای هدایتگر

سلام بر دوستان توحیدی

خدا رو شکر دیروز تمرکز گذاشتم روی فراوانی روی خرید عالی یک تصمیم عقب افتاده داشتم یهو به سرم زد عملیش کنم اول صبح حدود ساعت ده با ذوق رفتم خرید مقداری پس انداز داشتم هدایت شدم و بهم الهام شد بدمش طلا چون خیلی طلا دوست دارم دخترم هم کمی پس انداز داشت گذاشت روی پول من خوش حالی ام بیشتر شد

چون میتونستم طلا بخرم رفتم بازار گفتم خدایا خودت بهم گفتی خودت بخر خودت هدایتم کن خریدمش تا خونه ذوق کردم شکرگزاری کردم خوش بین بودم که کار درستی انجام دادم برگشتم خونه رقصیدم شکرگزاری کردم دیدم چقدر کنترل ذهن و حال خوب جواب میده غروب پسرم رفت بیرون برام عطر خوب برای خودم و دخترم هدیه گرفته بود دوباره خوشحال شدم خودم دوباره با دخترم بعد از ظهر رفتیم خرید برای دخترم که دانشگاه هست خرید کردیم کلی ذوق کردم

و شب شام خوب کباب گوسفندی دور هم خوردیم خوش گذشت شکرگزاری فراوانی کردم و از تصمیمی که گرفتم خوشحال شدم و خواستم با دوستان عزیزم به اشتراک بگذارم که حال خوب اتفاق خوب میشه قانون جواب میده کافیه تمرکز بگذاریم روی زیبایها و فراوانیها

خدایا بابت تمام نعمت های پیدا و پنهانت شکرت که در زندگی دارم

گفتم خدایا من وابسته این طلا ها نیستم مال توست خودت بهم دادی هر چه دارم ازآن توست شکرگزاری میکنم خوشحال میشم ولی تو همیشه کنارم باش هدایتم کن دستم بگیر میشه برای همه شده برای من هم میشه زمانی آرزوم بود یک تیکه طلا بخرم این رد پا گذاشتم تا یادم نره تا شکرگزار باشم تا قانون خداوند یادم باشه همیشه دست بقیه دیدم تحسین کردم هنوز دوست دارم بیشتر بخرم تا وقتی که خله ام کم بشه و سیر بشم خداوند خودش برام پس انداز کرد راستش نمیدونم چه جور جمع شد این پول کار خودشه خدایا دوستت دارم چون دوستم داری خدایا سپاسگزارم

ما برای لذت بردن در زندگی بدنیا اومدیم

سپاسگزاری کردن یعنی قدر دان نعمت های که در زندگی داریم باشیم لذت ببریم چشممون به دست بقیه نباشه حسرت نخوریم همیشه برای همه نعمت هست باید ضرف وجودمون بزرگ کنیم دست خدا رو باز بگذاریم

خوشبین باشیم که خداوند روزی رسان ماست قدرت بدیم دست خدا

در پناه خداوند باشید

به نام خدای که توکل کردیم بهش ایمان و اعتماد داریم

سلام و درود

خدایا نمیدونم چی بنویسم ولی حس ام بهم گفت بنویس

پارسال رفتیم کربلا من و دخترم و پسرم با مادرم و خواهرم خدا رو شکر خوبیهای زیادی دیدم

ولی مادرم چقدر بدبین بود وقتی برگشتیم با یک ون عراقی نو برگشتیم با چند نفر ایرانی خوب انسانهای شریف هر چه بگم کم گفتم از برادران شیراز و تبریز و فکر کنم یزدی خدا حفظشون کنه چقدر کمکمون کردن برای وسایل

مادرم همش استرس داشت که راننده خوب نیست قصد بد داره من بخدا خنده ام میومد هر چی به مادرم میگفتم مادر من تو به زور فارسی بلدی چه جور زبان عراقی می فهمی یا عربی همش حرف خودش بود خدا شاهده ترسی نداشتم انسان خوبی بود با همکاران خودش تلفنی حرف می‌زد

یکم میانبر از جاده رفت فکر کنم تا زودتر برسه ولی مادرم حرف خودش بود من هیچ بدی ندیدم برامون میوه و غذا گرفت…برد رستوران ایرانی موکب ها …

میگم به قول استاد باید جدا بشی از این آدمها خدا رو شکر اگه قبلن بود شاید من هم بدبین میشدم ولی لطف خداست ادعای ندارم ولی نسبت به مادرم میگم نمیدونید چقدر استرس داشت… الان هم یادش می افته قبول نمیکنه احساس بد داره ولی من ازش تعریف میکنم میگم راننده خوبی بود …

یا خدا رو شکر نسبت به دو سه سال پیش خیلی بهتر شدم بدبینیم کمتر شده حالم بهتره به خودم تبریک میگم

استاد عزیز سپاسگزارم که صادقانه به شاگردهاتون درس عشق و محبت و توحید میدید

به خودمون افتخار می‌کنیم شاگرد شما هستیم

افتخار میکنم در جمع دوستان توحیدی هستم

همسرم میبینم نسبت به دیگران بدبین ولی رد میکنم به من چه هرکسی در جای درست خودش هست نمیگم بی تفاوتم گاهی بحث میکنم میگم نه بابا فلانی این خوبی داره …ولی قبول نداره برای همین جروبحث ندارم

امیدوارم بتونم بیشتر روی خودم کار کنم چه قدر این فایل با ارزش هست

امیدوارم خوشبین تر باشم کنترل ذهن کنم چون بد بینی احساس بد میکنه

خوشبین ام چون هر وقت بی پول بودم از جای که فکرش نمیکردم درها برام باز شده

خوشبین ام چون آرومتر شدم صبورتر شدم بیشتر خدا رو شناختم دیگه از خدا نمی ترسم دیگه حسودی نمیکنم دیگه امید دارم از اجاره خونه نمی‌ترسم

از گرونی نمی ترسم کمتر غر میزنم کمتر توی جمع میرم

خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت تمام نعمت هات بابت این سایت الهی

در پناه خداوند باشید