چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟ - صفحه 12

566 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 416 روز

    به نام خداوندبخشنده مهربان

    سلام به استادعزیزم وهمه دوستان عزیزم

    وقتی تواین فایل مثال ادم بدبین زندگیتونو زدین که باهاش بزرگ شدین من یادپدرم افتادم که الان دربهشت هست بابام ازبچگی بامامشورت میکرد تا ما اعتمادبنفسمون بالاباشه و مسایل میگفت ومشورت میکرد با بچه هاش ووعمل میکرد ماهم ذوق میکردیم که چقدرباهوشیم این مسیله حل شد دیشب خیلی دلم برای بابام تنگ شد خیلی بچه ها قدر باباهاتونوبدونین قدیمیها سوادنداشتن اگرحرفی میزنن مانباید به دل بگیریم وجودشون خیلی با ارزشه صفای خونه هست پربرکتن پدرهمه رو دورهم جمع میکنه قدرپدرهاتونوخیلی بدونین

    من یادگرفتم بدون چشم داشت خوبی کنم ازخوبی باتوقع خیلی بدم میاد بدون چشم داشت ومنت خوبی میکنم به اطرافیانم دوستان خانوادم چون احساس خوبی میگیرم چون خداهواسش بمن هست ازهردستی بدم ازهمون دست ازخدامیگیرم

    توقعم ازبنده خدانیستش خدا درخواستهای منو بامعجزاتش حل میکنه دوماه قبل اومدم قانون جذب روامتحان کنم یک چاله بود جلوی خونمون گفتم خداکنه همسایه که بناهست بیاداینجاروسیمان کاری کنه بعدش درخواستمو یادم رفت تقریبا یکماه بعد دیدم شهرداری اومده با 9نفرکارگر وماشینهای بزرگ اومدن دارن جدولهای کوچه رومیکنن وجدول نو میزارن یک هفته بعدشم اومدن اسفالت نو ریختن توکوچمون جالبه برای کل کوچه های محله اینکاروکردن کوچه که نوشد خدابمن گفت حالا راضی شدی من ازذوق که خدا حرفموشنیده گریه میکردم توخونه با دخترم میرقصیدیم ازاون روز خدابمن گفت بقیه مسایلتم که کاری ازدست خودت برنمیاد اینقدرحرفه ای برات درستش میکنم دخترم !!منم درس بزرگی گرفتم از زندگی وقانون خدا خیلی اتفاقات جالبی همینجوری افتاده اینجا مجال نوشتن نیست

    درباره روابط زن وشوهرموفق الگوی من فحریه اوجن وهمسرش هست بازیگر ترکیه هستن اینقدر این دو زوج زیباوخوشبخت باکلاس هستن من دنبال میکنم بیوگرافیشونو وخیلی ازشون چیز یادگرفتم لذت میبرم تحسین میکنم زندگی و رابطه سالم ونرمالشونو خدابمنم کمک کنه منم دراینده میخام همچین رابطه عاشقانه ای روتجربه کنم درکنار دخترم وهمسرایندم .

    درباره اشنایی چقدرخوبه اروم پیش بریم ودوبارفکرکنیم قرارنیست اعتماد صدر صدبه افراد داشته باشیم وساده لوح نباشیم مشکوکم نباشیم که ازاون وربوم نیوفتیم خداقدم به قدم نشانه هارو اینقدرنشون میده که بهت میفهمونه راهت درسته فقط باید ارامش داشته باشبم درلحظه حال باشیم نشانه روببینیم وتشخیص بدیم اصل ازفرع

    من ازبچگی دبستان دوستان لرداشتم هنوزم باهم دوستیم خیلی 95درصدادمهای دورم عالی هستن دوستان همسایه ها فامیلا بیشترشون ادم حسابین موفقن مثبتن با اینکه اونافوق العاده مذهبی هستن ومن ازخانواده مذهبی معمولی هستم وخودمم تیپم وقیافم به روزه ولی هنوزباهم دوستیم دوستان واطرافیان ازمن تعریف میکنن من لذت میبرم وتشکرمیکنم بدبین نیستم فکرنمیکنم منومسخره میکنن یا….خودمم دیگران تحسین میکنم چون میدونم خداهواسش به تحسینهای من هست وازهمون اتفاقات وارد زندگیم میکنه

    خداگفت بیا بنویس وبه بندگان من انرژی مثبت روافرایش بده ازهردستی بدی ازهمون دست میگیری منم گفتم چشم

    سعی میکنم درباره اتفاقات خوب وادمهای خوب بنویسم تمرکزم روی مثبتهاز زندگی باشه درعمل تا بره به خورد شخصیتم وبتونم براحتی هدایت بشم بابچم به ادمهای بهتر وشرایط بهتربا ثابت ماندن در فرکانس خدا وشکرگزاری

    منم دوستدارم در رابطه عاشقانه ای واردبشم که باخانواده همسر اینده رابطه عالی تجربه کنم و دردام تفکرهمه یاهیچ نیوفتم چون مامانم بسیارباخانواده بابام روابط دوستانه عالی داره هنوز با عمه هام رفت وامد دارم خیلی بهمون خوش میگذره

    همه ادمها کامل نیستن همه جایزخطاهستن ماهمین الان منحصر به فرد هستیم تمرکز میزارم روی اون هزارتاکاردرستی که انجام داده و اینجاست که ذهنموکنترل میکنم وتقوی من خودشونشون میده اجازه میدم ادم باکیفیت تر وارد زندگیم بشه چون مطمینم خدا برام اورده شکرگزار خداهستم خداقبلش اینقدربانشانه هاش بمن نشون میده که مطمینم خدا اورده وخیالم راحته ذهن من جرات نداره چرت وپرت بلغورکنه

    به ذهنم اجازه نمیدم چون خدا بانشانه های زیباش قدم به قدم داره منومتوجه میکنه

    نشانه ها روبنویسم اصلا باورتون نمیشه اینقدر جالبه زیباست

    هروز دارم یک قدم واضحتر حرفای خدارومیفهمم وطبق نشانه ها قدم برمیدارم قدمو که برمیدارم یک احساس ارامش عجیبی دارم خدابمن میگه افرین دخترخوبم عاشقتم بهت افتخارمیکنم

    خدایاشکرت

    استاد سپاسگزارم از اموزشها والهامات عالیتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1843 روز

    سپاس گزارِ مهربان پروردگارِ سخاوتمندم هستم که هدایتم کرد به سمت این آگاهی های توحیدی

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین

    سپاسگزارم از شما دوستان عزیزم که در این مسیر توحیدی زیبا کنارم هستید

    این فایل رو بارها رو بارها گوش کردم، گوش کردنش حال دلمو بهتر می‌کنه و بهم امید بیشتری میشه ،بقول قرآن ، خداوند وعده فزونی میدهد و شیطان وعده ی کمبود.

    با گوش کردن این فایل باور اینکه جهان مملو از مردمان نازنینی است که از هر جهت بهم کمک میکنند ، در من قوی تر میشه .

    یادمه قبل از اینکه بااین آگاهی های توحیدی آشنا بشم ،جهان و مردمانش رو در یک طرف و خودمو تنها و بی پناه در طرف دیگر میدیم که دارن باهام ستیز میکنن، بااین نگرش به شدت بدبین ، ترسو ، و دررنج بودم ، و طبق قانون چرخ زندگیم هم بسیار سخت می‌چرخید وهمینطور که به راحتی قابل حدس زدن هست ، من زندگی بسیار بی کیفیتی داشتم و همین تضاد باعث شد تا به خودم بیام و کم کم مسیرم تغییر کنه و درنهایت به این سایت و این آگاهی ها هدایت شم .

    و حالا پس از هفت سال زندگی بااین قوانین توحیدی ،زندگیی دارم که هر لحظه شاکرم ،بابت تک تک نعمت های بیشماری که الله مهربان بهم عطا کرده شاکرم ، بابت تجربیات نابی که در تمام زمینه ها داشتم شاکرم ، بابت دوستان سخاوتمندی که به سمتم هدایت کرده سپاسگزارم بابت کیفیتی که در تمام جنبه های زندگیم ازش بهرمندم سپاس گزارم….

    من، با شنیدن این آگاهی ها و مرور کردن تجربیات زیبای زندگیم به وجد میام و از صحت این قوانین لذت میبرم که کجا ها خوش بینی بیش از حد الهامات قلبم رو باور کردم و بهش اعتماد کردم و درامتداد این خوش بینی ،هدایت شدم به انسانهای نازنینی که با عشق و احترام مسائلمو حل کردن و بی چشم داشت بهم خیر رسوندن .

    مرور کردم زمانی رو که، آدمها همون آدمها بودن اما من نگرشمو تغییر دادم و از طریق همون آدما خیر های زیادی بهم رسیده

    مرور کردم خوش بینی هامو وعمل به قوانین رو و خداوند بر اساس همون قوانین بدون تغییرش چرخ های زندگیمو روغن کاری کرد و بسیار طبیعی و طی تکامل ، زندگیمو به سمتی پیش برد که خودم میخواستم …

    یکی از نمونه های این خوش بینی ،قرار داد اجاره نامه ای هست که تو همین هفته بستم .

    تو شمال خونه ای اجاره کردم که در زمان تفریحم برم اونجا از طبیعت زیباش بهرمند شم ، وامیدوارم طی تکامل بعدا بیام و براتون از خریدش صحبت کنم

    اما حالا در مقابل پولی که من پرداخت کردم ، خونه ای بسیار زیبا با متراژ بسیار مناسب و نو ساز و نزدیک دریا اجاره کردم که فقط به لطف الله مهربان ،و باورکردن خوش بینی های قلبم ، تونستم پیداش کنم ‌.

    خودم میدونم تنها و تنها بخاطر درس های این سایت وعمل به قوانین (احساس خوب = اتفاق خوب)و خوش بینی که داشتم تونستم بااین مبلغ اون خونه بسیار زیبا رو پیدا کنم،

    خدایا سپاسگزارتم تماااااااااام قدسپاسگزارم ، که هدایتم کردی به این مسیر توحیدی تا من با عمل به قوانین ثابتت خالق تمام عیار خواسته هام باشم ،

    استاد من نتیجه دستمه، من شاگرد شمام و یادگرفتم که حرف مفت نزنم ، یاد گرفتم به آگاهی هایی که شما بهم میدید عمل کنم و به شیوه قوانین زندگی کنم و نتیجه خلق کنم و با مرور این نتایج انگیزه بیشتری برای ادامه راه داشته باشم و ازاین طریق باورهامو قدرت ببخشم و درس هارو مرور کنم و همیشه خودمو در این مسیر آگاهی حفظ کنم و از طریق این سایت ورودی های مناسب به ذهنم بدم و با تکرار این روند هر روز بهبود پیدا کنم و خالق تمام عیار تجربیات زندگیم باشم.

    استاد این فایل ها جوری قلمو باز می‌کنه جوری بهم آرامش میده جوری باورهامو تقویت می‌کنه که احساس میکنم سبک ترین و رها ترین زن جهانم ،

    بسیار حال دلم خوبه و ذوقم از اینکه ، این حال خوب چه اتفاقات معرکه ای رو قراره وارد زندگیم کنه که من کیف کنم از تجربه کردنشون و بیام اینجا با عشق ازشون بنویسم تا هم برای خودم یادآوری شه و هم باور دوستانم تقویت شه.

    دوستتون دارم وعششششششق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    Smaeil rostami گفته:
    مدت عضویت: 557 روز

    سلام بر استاد عزیز و جمع عزیزی که من افتخار بودن کنارشون رو دارم.

    میخوام از معجزات خوشبینی و حس ظن براتون بگم ؛

    نمیدونم از کی

    و نمی دونم از کجا

    ولی خدا شاهده سالهاست و بر خلاف خانوادم و حتی بعد از ازدواجم بر خلاف همسرم که خیلی محتاط و محافظ کار هستند ؛من همیشه و تا حدود زیادی شاید 70 تا 80 درصد خوش بین بودم ،

    و جالبه که بدونید که از لحاظ شرعی:

    حسن ظن یا همون گمان نیک به خدا و دستان خدا از نشانه های بارز ایمانه/

    ابتدا از خانواده م شروع میکنم / برادرهای من خیلی محترمند و خیلی درستکارند

    ولی ناخواسته بر این باورند که همه مشکل دارند مگر اینکه خلافش ثابت بشه

    من ولی نه من دقیقا برعکس فکر میکنم و میگم همه خوبند مگه خلافش ثابت بشه و بعد از آشنایی با قانون جذب تونستم این باور رو توی خودم پرورش بدم که حتی آدم های مشکل دار هم زوایایی خوبی توشون هست و وقتهایی روی اون حالت های مناسبشون هستند و اگر من روی خودم کار کرده باشم و فرکانس های خوبی فرستاده باشم حتی در مواجهه با اون آدم های مشکل دار هم من با جوانب خوبشون مواجه میشم ،

    و بارها از این طرز فکر سود بردم؛

    من کارگاه تولیدی صنایع دستی دارم

    من توی این سالها مشتری های زیادی پیدا کردم هر کدوم یه گوشه ایران

    من باور کنید که قیافه خیلی هاشونم تا حالا از نزدیک ندیدم و به جز یه شماره موبایل چیزی ازشون ندارم ولی سالهاست کار میکنم بدون جک و هیچی ، طوری که خیلی ها جرات نمیکنند با همشهری های دم دستشون و حتی با چک کار کنند ، گاها شده چند ده ملیون تومان جنس دادم و حتی گاهی خانوادم که فهمیدند قاطی کردند ولی من اصلا دلخور نشدم و نترسیدم و تقریبا یک ریالمم سوخت نشده،

    من ماشین گرفتم چند سال قبل

    غروب شد و نشد کار بنگاه تموم بشه و اون بنده خدا میبایست بره یه جایی که احتمالا یه ماشین دیگه رو قولنامه کنه واس خودش و از این طرف هم نمیشد من به جز بیعانه پولی رو به ایشون بدم ولی خدا شاهده کارت عابرمو که بیشتر از کل پول ماشین هم توش بود در کنار بهت و ناباوری اطرافیان که اونجا بودند دادم دستشون و گفتم پیشتون باشه اگر ماشینتو خریدی ازش استفاده کن و فردا همو میبینیم و تمام / بعد داداش بزرگم گفت من خشممو فرو میخورم تا فردا هیچی نمیگم خخخ و فردا هیچی نشد و بعد ها فهمیدم اون بنده خدا از قضا نویسنده هم هست یه کتاب که تفسیری بر سوره نحل بود رو به من هدیه داد و کلی مثال دیگه که اگر بخوام بنویسم ساعتها طول میکشه بنویسم.

    دوستای خوبم من نمیگم همیشه خوشبین باشید و چشماتون رو بنویسید ولی میگم اگر

    اگر

    اگر

    به منبع اصلی که خداست وصل ار بشیم قدرت شهودمون فعال تر میشه و کمکمون میکنه برای فهمیدن و در معرض افراد و تصمیمات خوب قرار گرفتن و حتی اگر با افراد مشکل دار روبرو بشیم با اون زوایای خوبش مواجه میشیم. در پناه خدای مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1097 روز

    خدایا مغزم داره منفجر میشه با این حرفا با این آگاهی ها

    استاد استاد این مدت تمااااااام فایل هاتون تمام فایل هاتون زمانی میاد ک من درگیر همون موضوعاتم

    و هر فایلی رو ده دوازده بارررر گوش میدم

    دوبار باز برمیگردم گوش میدم

    مغزم سوت کشید با این حرفای شما

    هربار فایل میذارید همینطور میشم

    فایل هایی که این اواخر گذاشتین وااااقعا یه دوره کامل هستن یه دوره خیلی ارزشمند یعنی تک به تک صحبت هاتون زمانی میان رو سایت که به شنیدنش نیاز دارم

    استاد خیلی درست میگید انقد عالی صحبت میکنید که دستم میره رو کامنت نوشتن

    میگم فقط باید با نوشتن احساساتم رو خالی کنم

    همه ایرادهامو متوجه شدم من

    و اینقد فشارش زیاد بود ک استپ کردم صحبت

    هاتون و فقد سرمو گرفتم و گفتم الهه چیکار داری میکنی با خودت

    خدایاشکرت بابت این اگاهی ها خیلی خیلی تکان دهنده بودن

    استاد ممنونم ازت قربونت برم سپاس از وجودت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سمانه امینی گفته:
    مدت عضویت: 956 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    منت خدای را عزوجل

    سلام استاد و سلام همه دوستان عزیز

    سپاسگزار خداوند هستم که با هدایت ها با نشانه ها با الهاماتش مهر تایید میزند به درستی آنچه که درقلبم روانه می‌کند

    من درهفته پیش به این عیب خودم پی بردم بله من فردی بدبین بودم و هیچ موقع راضی نبودم و نمی‌شدم فردی ناسپاس و فردی که همیشه درحال مقایسه زندگی خودش با دیگران بوده فردی که هیچ ارزشی برای نعمت هایی که خداوند بهم داده قائل نبودم و خداروشکر که خداوند به طرق مختلف من را به خودم نشان داد

    و ناگفته نماند که من هم در خانواده ای بزرگ شدم که نزدیک ترین فرد زندگیم بدبین بوده به همه چی و هیچ موقع ارزش خودش و زندگیش را نمی‌دانسته !

    می‌توانم سبکی باری که از بدبین بودن روی دوشم بود را احساس کنم باری که با برداشتنش توانستم سبک بودن قلبم را احساس کنم توانستم انسان ها را همان گونه که هستند بپذیرم،توانستم برچسب نگذارم روی افراد،ترسی نداشته باشم از آدم ها که مبادا حرفی و سخنی بزنند که مرا ناراحت کنند، توانستم عشق بیشتری از سمت همسرم دریافت کنم عشقی که من لایقش بودم اما با افکارم و فرکانس هایم مانع دریافت آن میشدم ،توانستم با همه با عشق رفتارکنم،توانستم رهااااااا باشم واقعا زیباترین واژه که در این لحظه توصیف می‌کند احوالم را رها بودنست،بدبینی یعنی دیگران می‌توانند در زندگی من تاثیر داشته باشند و این یعنی برخلاف قوانین جهان چرا که هیچ کس به جز خودت ذره ای در تجربه اتفاقات وشرایط دخیل نیست؛بدبین بودن یعنی خلق اتفاقات نادلخواه یعنی مرور صحبت های نادلخواه مرور اتفاقات دلخواه و به هرآنچه توجه کنم از اساس آن را دریافت خواهم کرد یعنی ترس و ترس یعنی قدرت دادن به هر چیز و هر کسی جز خداوند ومساوی است با شرک،بد بین بودن یعنی نتوانی آن طور که قلبت میگوید زندگی کنی،یعنی قدم بر نداشتن ،بدبین بودن یعنی تسلیم خداوند نبودن یعنی با فرکانس ها وافکار اجازه نمی دهی خداوند کارهایت را پیش ببری ،بدبین بودن یعنی لذت نبردن از وجود همسر ،فرزند ،دوست ،پدر ومادر و دستان خداوند،بدبین بودن یعنی امید نداشتن،یعنی با ترس ها و مرور الگوهایی که ناجالب بوده فرصت دیدن نعمت های اکنون را می‌گیرد و نمی‌گذارد با دریچه قلبم به نعمت ها نگاه کنم و خدارو سپاس گویم ،بدبینی یعنی برخلاف جریان زندگی کردن ،بدبینی یعنی آسان شدن برای نازیبایی ها ،بدبینی یعنی برخلاف جریان رحمت و برکت حرکت کردن یعنی رو شدن از مدار نعمت ها …

    این خلاصه ای از آگاهی هایی بود که هم تجربه کرده بودم و هم خداوند به قلبم جاری کرده بود تا بهتر درک کنم

    سپاسگزار خداوندی هستم که مرا تنها نگذاشته

    سپاسگزار خداوندی هستم که هرآنچه را بخواهم برایم اجابت می‌کند

    استاد بزرگوار ،استادروشن دل و استادی که با سخاوتمندی تمام هرآنچه که تجربه کردی وقلبت میشنود را برایم بیان میکنی

    ماهم از خدا می‌خواهیم که همواره سعادتمند ثروتمند و پر روزی باشید استاد و مریم جان….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سید محسن فاطمی گفته:
    مدت عضویت: 2241 روز

    سلام ب استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستانم

    محتوای این جلسه همزمانی شد با موضوعی ک

    با دوستم داشتم در مورد مسائل کاری بود و بعد

    از حرف زدن و گفتن نظراتم گفت محسن تو

    خیلی خوشبینی این مسائل هم هست و گفتم

    باید از دیدگاهی نگاه کنیم ک تبدیل به یه حرکت

    و عمل کردن بشه بعد ازاین موضوع چند روز بعد

    پیام داد محسن حق باتوعه خوشبین باید

    باشم و این حرفا دارم تمرین میکنم و اومدم بهت

    بگم ک تو طرز فکرتا تغییر نده تو درست میگفتی

    من پیش خودم گفتم من سالها دارم تمرین تکرار

    میکنم و زحمت میکشم ک باورهاما درست کنم

    و با حرف بقیه تحت تاثیر قرار نگیرم و کار

    خودما بکنم جدا از این موضوع من همیشه

    ب خودم میگفتم خوشبینم مقاومت داشتم ن ببین

    امروز این نجوا داشتی و فلان و همش برمیگرده

    بخاطر کمال گرایی و استاندار بالا و توقع بیش از

    حد از خودم من خوش بینم ممکنه یه روزایی

    نجوا باشه اوکی نباشم این طبیعیه آدمم و پیش

    میاد و از اون روز ب بعد راحتر قبول کردم و

    پذیرفتم و بیشتر برای این ویژگی ام ارزش قائل

    شدم دیروز داشتم تو ج11 تکمیلی کامنت میزاشتم

    در مورد ویژگی های شخصیتی ک حتی تو بازار هم

    چقدر بهم کمک کرد و چقدر راحتر افراد بهم اعتماد

    میکنند و چرخه زندگیم راحتر میچرخه و آسون

    میشم برای آسونی ها

    _وقتی نگاه میکنم ب افرادی ک وارد زندگیم شدند

    همه عالی و با معرفت و درست حسابی هستند

    و بدون چشم داشتی بهم کمک میکنن چند روز

    پیش قفل در صندوق خراب شده بود ک دوستم

    هم بامن بود تا فهمید اصرار بیا بریم کارگاه ما

    من‌درسش میکنم بنده خدا کلی وقت گذاشت

    و درسش کردیم بدون هیچ توقعی

    از آموزش های استاد یاد گرفتم تحت هر شرایطی

    جوری ب قضیه نگاه کنم ک احساس بهتری داشته

    باشم و مهم نیست دلیل احساس بدت چیه وقتی

    بدونی دستا بکنی تو اتیش میسوزی این

    کارا نمیکنی

    الخیر فی ما وقع

    پر برکت و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1919 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان

    الهی شکر به خاطر این اگاهی و تکرار قوانین بدون تغییر خداوند و یاداوری درس ها توسط استاد قلبها

    اولین آگاهی که دریافت کردم واسه دلیل ضروری بودن تغییر از بدبینی به خوش بینی برای تجربه زندگی بهتر اینه که به احساس خوب میرسم و طبق قانون احساس خوب اتفاقات خوب رو برام رقم میزنه

    تمام موفقیت های ما زمانی رخ میدهد که انسان خوش بینی باشیم و تمام شکست های ما زمانی اتفاق میفتد که انسان بدبینی باشیم

    ویژگی انسان های خوش بین :

    انسان خوش بین ارتباطات فوق العاده ای داره

    انسان خوش بین سلامته

    انسان خوش بین فزصت های پول ساز رو راحت به دست میاره

    انسان خوش بین خوشحاله

    انسان خوش بین پر انرژیه

    انسان خوش بین ارامش داره

    انسان خوش بین همه رو دوست داره

    انسان خوش بین از همه چی لذت میبره

    انسان خوش بین توی هر مکانی راحت قشنگی ها رو میبینه

    انسان خوش بین توی هر موقعیتی حالش خوبه

    انسان خوش بین هر زیبایی رفتاری .ظاهری و توانمندی در دیگران ببینه بهش میگه و تحسین میکنه

    انسان خوش بین با خودش و افراد و جهان در صلحه

    انسان خوش بین کلی نعمت توی زندگیشه

    انسان خوش بین در زمان مناسب در مکان مناسبه

    انسان خوش بین روی خوش ادمها رو میبینه

    انسان خوش بین کارها براش ساده میشه

    انسان خوش بین همه نعمت ها رو ساده به دست میاره

    پس من تلاش میکنم اگاهانه دنبال کنم زیبایی ها رو و ویژگی های مثبت خودم رو به خودم یاداوری میکنم و ویژگی مثبت ادمها رو به خودشون و همه میگم

    وقتی ما ویزگی های مثبت ادمها رو میبینیم و تحسین میکنیم هم به خودشون میگیم و هم به دیگران میگیم ما توی مداری قرار میگیریم که ادمهای خوب بیشتری رو به زندگی مون دعوت میکنیم

    وقتی ما یه اتفاق خوب رو هزار بار مرور میکنیم در واقع هزار بار اتفاق افتاده

    یه کاری که من و همسرم هر روز انجام میدیم موقع پیاده روی سپاسگزاری بابت داشته ها و مرور اتفاقات عالی و دیدن زیبای های اطرافمون و ادمهاست و کاملا قلبمون باز میشه و اینو به خودمون یاداوری میکنیم که این فرکانس عالی داره کارها رو انجام میده و معجزات رو رقم میزنه و دوباره به احساس خوبمون دامن میزنیم

    الهی صدهزار بار شکرت که هدایتم کردی بنویسم و به تعهدم عمل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    امین ابریشم کار گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    سلام بر همگی،

    میخوام امروز یه سناریو از خودم براتون بگم، من کسی بودم که هر موقع میخواستم برم خرید میرفتم چند جا قیمت میگرفتم و دنبال این بودم که جنس با کیفیت را با قیمت ارزون بخرم،همیشه یه شکی به فروشنده ها داشتم،همیشه فکر میکردم فروشنده میخواد یه چیزی را فرو کنه تو پاچم،برای همین وقت و انرژی بسیار زیادی را میذاشتم تا بروم و پیدا کنم که چه کسی ارزون تر و چه کسی با کیفیت تر از بقیه به من جنس میدهد، و جالبیش اینه از بس وسواس بخرج میدادم خیلی مواقع آخر اون کسی که ارزون تر از همه اون جنس را به من میداد یه جنسی را به من انداخته بود.

    و وقتی این اتفاق می افتد یه احساس گناه و قربانی شدن من را میگرفت٫

    مثالش این بود وقتی میخواستم برم چند سال پیش برای خودم آیفون بخرم تو دیوار دنبال ایفون های دست دوم میگشتم، ارزون ترین ایفون 8 پلاس را پیدا کردم به صاحبش زنگ زدم گفتم خط و خش و عیب و ایراد نداره گفت ندادا خیالت راحت خلاصه بعد از مدتی من که گوشی را خریدم با پسر عموهام یه روز آب بازی کردم و گوشیم lcd سوخت.

    و تعمیرکار گفت دلیل سوختنش این بوده که در گوشی قبلا باز شده اگر درگوشی باز نشده بوده بود به این راحتی نمیسوخت.

    از این اتفاقات برام زیاد میوفتاد تا اینکه یه جایی به این فکر فرو رفتم و به خودم گفتم،امین خود تو حاظری یه چیزی را به یکی بندازی؟دیدم نه،بعد به خودم گفتم که اگه هم بخوام یه چیزی را که کیفیتش پایینه یا خرابه به یکی بفروشم نقاط ضعف و عیب و ایراداتش را بهش میگم و بعد به اون شخص میفروشم.

    یا اگه اون شخص از من سوال بپرسه که آیا این اتفاق برای ماشین یا گوشی افتاده یا نه با خیال راحت میگم اره افتاده و یا نه نیافتاده.

    بخودم گفتم امین وقتی تو چنین ادمی هستی ادم های دیگه هم انقدر درستکار هستند و بعد تصمیم گرفتم با این نگاه نسبت به فروشنده ها خوشبین باشم یه فایل دیگه هم از استاد عباس منش دیدم به نام ارزش ابزار ،بعد از این فایل تصمیم گرفتم بهای اصلی یک کالا را بپردازم و دنبال این نباشم که یک کالای با کیفیت را برایش بهایی پرداخت نکنم ویا نصف بهای آن را پرداخت کنم تا نصیبم شود این باعث شد که دیگه این انرژی فکری و ذهنی را نذارم برای اینکه بدنبال این باشم که جنسی را ارزون و با کیفیت پایین بخرم.

    بعد از این دو تا تغییری که در خودم انجام دادم بقول امریکایی ها For the most part جنس تقلبی دیگه بدستم نرسید و همیشه یه جنس با کیفیت به دستم میرسید.

    بعلاوه فشار ذهنی که روم بود چقدر کم شد. و باعث شد تمرکزم بهبود پیدا کنه.

    امیدوارم هرجا که هستید حسابتون پر پول باشه چون پول عشقه،جونه،حاله خوبه،عزت،آرامشه:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    شعراء:62

    قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ

    [موسی] گفت: هرگز، بی‌تردید پروردگار من با من است، به زودی مرا رهبری خواهد کرد!

    سلام و صد سلام به دو استاد نازنینم و به دوستان و همراهان عزیز این سایت بهشتی… امیدوارم شنبه ی فوق العاده ای رو پشت سر گذاشته باشین و یکشنبه تون از شنبه هم بهتر شروع شده باشه… ساعت دقیقا نیمه شب بین شنبه و یکشنبه س… 12:00 یکشنبه در واقع. امروز شنبه بود و تعطیل… خدای مهربون و دوست داشتنی من، خدای عزیز و دلبرم، شکرت برای این روز پر برکت… همین یه خورده پیش شکرگزاریم رو نوشتم و اومدم تو تخت که بخوابم ولی از قبل تو ذهنم بود که به امید خدا کامنت هم بنویسم. خدای مهربونم بازم شکرت برای تک تک نعمت ها و رزق‌های امروز… چه اونها که نوشتم تو دفترم چه کلی رزق که ننوشتم… و تو خدای کریم و وهاب و رزاق، هی بیشتر می دی بهم و روزام رو پربرکت تر می کنی…

    خدایا شکرت که در مدار شنیدن این فایل و آگاهی های نابش قرار گرفتم… امروز بجز کلی کارای مفید که کردم یکیش هم این بود که رفتم از یوتیوب فایل مصاحبه با Sam Altman بنیانگذار شرکت Open AI رو دیدم… مصاحبه ی Jeff Bezos رو هم به امید خدا فردا نگاه می کنم… اولین نکته ای که به ذهنم رسید این بود که Sam Altman, کسی که شرکتش الان 157 میلیارد دلار ارزش داره فکر می کنین چه تیپی اومده بود؟؟ یه پلیور سبز بدون هیچ مارک یا لوگویی، شلوار جین و کتونی… در حالی که مجری یه کت و شلوار بسیار شیک پوشیده بود… چقدددر Sam رو تحسینش کردم، چقدر بی نیاز بود از هر تایید و تمجیدی… با اینکه اینهمه وقته دارم با آموزشهای استاد کار می کنم یه لحظه خودمو جاش گذاشتم و گفتم قطعا کت و شلوار می پوشیدم (ایموجی کوبیدن رو پیشونی). البته که باید شرایط اون آدم رو زندگی کنم تا ببینم چه انتخابی می کنم… بگذریم… خلاصه خیلی حال کردم که اونقدر ساده و راحت لباس پوشیده بود… چقدر حرفاش جالب و پر انگیزه و در عین حال افتاده و خاکی بود. خدایا شکرت.

    من تا جایی که یادم میاد در دوران جهالت آدم بدبینی نبودم ولی خوشبین هم فکر می کنم نبودم… راستش یه نکته رو خوب یادمه اونم اینه که بعد از اون اتفاق از دست دادن برادر دوقلوم تو بیست سالگی، همیشه با کوچکترین چیزی من تو ذهنم تا ته بدترین اتاق رو می رفتم… یعنی نه اینکه بخوام به آدما بدبین باشما نه، ولی چون برادرم رو تو یه اتفاق یهویی از دست داده بودم، و چون از قانون هم هیچچچچی نمی دونستم انگار این پترن شده بود که مثلا اگه زنگ می زدم به کسی جواب نمی داد سریع ذهنم سناریوی منفی می چید تا ته داستان… بیشتر فکر می کنم این یه بیماری روحی بود در اثر اون حادثه و یه جورایی ناآگاهانه افسردگی طور بود… که قربون خدا برم از طریق دستانش کمکم کرد از اون واقعه بگذرم ولی آثار کمرنگش تا زمانی که با سام ازدواج کردم بود… و باز همش با خودم فکر می کردم خدا چقدر منو دوست داشته که کسی مثل سام رو سر راهم قرار داد و من رو از اون دنیای غم آلودم (حتی بعد از 7-8 سال) دور کرد و شادی رو جایگزینش کرد… این بدبینی به وقایع هی کمتر و کمتر شد تا اینکه وارد این جمع و خانواده ی عزیز شدم… و بعد آهسته آهسته متوجه شدم من همیشه تو ذهنم درحال تعریف کردن ماجرا برای یه شخص خیالی هستم یعنی نمی دونم برای کی، ولی همیشه دارم هر اتفاقی رو ( اغلب نکات منفی) با آب و تاب تعریف می کنم… و خدا رو شکر می کنم که من رو به این بهشت زیبای روی زمین هدایت کرد که این سلف تاکینگها به مرور آروم‌تر شد آروم‌تر شد و دیگه نبود تاااا رسیدیم به دوره ی احساس لیاقت… اونجا بعد چندسال تازه فهمیدم که عههه من خیال می کردم نبود، من اصلا حواسم بهش نبود ولی اون نجواهای ذهنی بود اما نوعش فرق کرده بود،.. که دیگه داستانش مفصله و ارتباطی به این مقوله پیدا نمی کنه.

    اما حالا مدتهاست که خوشبینم به هرآنچه سرراهم قرار می گیره. ممکنه بعدش با یه ناخواسته احساس کنم عه اشتباه کردم که خوشبین بودم ولی استاد خیلی زود به خودم میام که هرآنچه اتفاق داره برای من میفته بازتاب باورهای خودمه… و الخیر فی ما وقع رو تمرین می کنم.

    استاد اجازه؟ همینجا بگم که داشتین می گفتین درمورد آدما بشینیم بنویسیم، ویژگیهای مثبتشون رو بنویسیم، استاد من اینو از دوتا ازاین شاگرد زرنگاتون چندوقته یاد گرفتم… به هیچ فاطمه جان و داداش رسولی هم اشاره نمی کنم خخخخ. یادمه اون اوایل ارتباطمون هر از گاهی عکسی از لیلین می فرستادم و فاطمه انقدر نکات مثبت از اون عکس یا فیلم می گفت که نگو. بعد چندین بار ازش شنیدم که یکی از تمرینایی که با داداش رسول می کنن اینه که از نکات مثبت عکس یا شخص یا هرآنچه می بینن می شینن می نویسن… و چقدر تحسینشون می کردم چون من فوقش تو ذهنم این کارو می کردم اما اینکه بشینم بنویسم نه. بعد کم کم تو شکرگزاریم از ویژگیهای مثبت تینا و همسرم نوشتم تا تمرکزم رو نکات مثبتشون بیشتر بشه. یادمه یه بار یه ویدیوی کوتاه از یاسی براشون فرستاده بودم فکرکنم تولد فاطمه جان بود و اون م‌قع یاسی خیلی باهاشون ارتباط مستقیم نداشت، بعد فاطمه جان روز بعدش نمی دونم صحبت چی شد که برام عکس لیستی از نکات مثبت که تو اون ویدیوی یک دقیقه ای از یاسی دیده بودن و براش شکرگزاری کرده بودن رو فرستاد… اصلا هوش از سرم پرید از اینهمه تعهد و تمرین و خوب کار کردن… اینجوری کار میشه و مدار بالا ایجاد میشه که وقتی کامنتا میاد مثل همین سری، بقول مامان کامنت سران قوم اون بالاست… سعیده جان، فاطمه جان و داداش رسول ( هر سه تون رو‌ خیییلییی دوست دارم). خلاصه که از اون موقع تو شکرگزاریم خیلی وقتا کوتاه در مورد فردی که تو روزم نقش داشته مثلا می نوشتم … اما تصمیم جدی گرفتم یه لیست از افراد دور و برم بنویسم، همونجوری که گفتین استاد، و در مورد ویژگیهای خوبشون بنویسم و خدا رو شکر کنم…

    بازم خدای مهربون و عزیزم رو شکررکه واقعا آدم خوب دور و برم خیلی زیاده… از مامان و خواهرام و ارتباط های بی نظیر با دوستان جان بگیر، تا همکارام و مدیران تو شکرت که به طرز باورنکردنیی خوب و مهربون و ساپورتیو هستن… وقتی مرخصی زایمان بودم، مدیرم باید پروژه های امسال رو مشخص می کرد و بدون اینکه من درخواستی بکنم خودش پروژه هایی برام گذاشت که تقریبا کار آزمایشگاهی نداره و من براحتی بعد از برگشتم سر کار، فقط دو روز پول پرستار می دم تا بتونم شرکت برم و بقیه روزا از خونه کار می کنم… پروژه ی پارسالم رو یه همکار دیگه داره جلو می بره و کلی تست باید انجام بده… مدیر ارشدم بارها بهم گفته تو بدرد منیجر شدن می خوری حتما در نظر بگیر،.. یا گاهی که گفتم به اندازه ای که دلم می خواد نمی تونم روزایی که خونه هستم کار شرکت رو بکنم میگه تا وقتی کارای مهم و ریپورتها داره انجام میشه بقیه ش مهم نیست، همه ی ما بچه ی کوچیک داشتیم و قابل درکه… که البته همه ی اینها از جانب خداست قطعا… خداجونم هزاران بار شکرت.

    خدای مهربان و رزاق و وهابم 55 دقیقه س که دارم می نویسم و کلی حس خوب دارم… خداجونم چی بهتر از اینکه تو رو پیدا کردم و دارم بهت نزدیکتر و نزدیکتر میشم… عاشقتم خداجونم.

    بازهم طبق معمول، سپاس فراوان استاد عزیزم برای این فایل با ارزش…

    یه جمله تون رو خیییلی دوست داشتم:

    سپاسگزاری راه حل همه چیزه

    عاشقتونم استاد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1081 روز

      سلام سمیه جاااااانم

      عااااااااشقتم رفیق جااااااانم

      همیشه برام تحسین برانگیزی عزیزم

      سپاسگزارم از مهربونی هات وقدردانت هستم

      ببببییییین خیلی دمت گرم که از نتایج قشنگ

      وتغییراتت نوشتی ولذت بردم از آسان شدن زندگیت

      خداروشکر هزاران بار شکر…

      ببببییییین من کسی رو میشناسم که

      تو سرکارش ،از شنا کردن یه جوجه اردک ، کلی لذت میبره و خدا به قلبش می اندازه که حتی ازش فیلم بگیره و بفرسته واسه یه آدم دیگه مثل من تا باورکنه که مثل این اردکه باید دنبال حال خوبش باشه ..

      من آدم توحیدی رو می شناسم که تو محیط کاریش ، وقت ناهار واستراحتش

      هرچند کم باشه کامنت میخونه یا فایل گوش میده …

      من دختری رو میشناسم که خیلی با خودش در صلح هست وباعث افتخاره..

      من دختری رو میشناسم که با هر شکرگزاری از خدا اشک ولبخندش قاطی میشه …

      من دختری رو میشناسم که با نورخدا

      به آدمها نگاه میکنه و دوستشون داره

      من دختری رو میشناسم که خیلی خشوع داره اتفاقا

      و خیلی داره با دقت خودش میشناسه خداروشکر

      من دختری رو میشناسم که نور خدا این روزها تو قلبش به قدری تابیده که با لبخند قشنگه خدا ،اشک میریزه

      این دختر توحیدی مامان سمیه است که وقتی لیلین قشنگ مون ، تو چشماش خیره میشه و باعشق نگاه میکنه ،مامان سمیه نگاه خدارو حس میکنه خدایا شکرت هزاران بار شکر و

      از اون قشنگ تر اینه که مامان سمیه مون

      به قدری رو خودش کار میکنه که لیلین جان این روزها با دستهای کوچولوش ..

      از طرف خدا هرروز بارها برای مامان توحیدیش دست میزنه وبشکن میزنه

      میگم شما تو بغلت این روزها

      تموم مهربونیهای خدارو یکجا داری

      در قالب وجود پاک لیلین جاااانم

      با هر نفس کشیدنش

      با هر بار حرف زدنش

      باهر بار ذوق کردنش

      با هربار بازی کردنش

      با هربار انداختن عروسکش

      باهر بار پریدن و بغل کردنش

      باهربار لمس کردنش

      احساس میکنی که خداهست وخداهست وخداهست

      خداروشکر هزاران بار شکر

      خدا حفظ تون کنه ان شاالله

      من خیلیییییییی زیاد دوستون دارم

      و خیلی زیاد از شما خانواده ی توحیدی قانون رو در عمل وتعهد یاد میگیرم و خداروشکر هزاران بار شکر..

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
      • -
        زهرا کاسه ساز گفته:
        مدت عضویت: 1486 روز

        سلام به فاطمه ی عزیزم.

        مادر شادو سالم برای بچه هاش

        همسری اروم و قابل تحسین

        چقدرخوب داری روی خودت کارمیکنی

        تحسینت میکنم فاطمه جانم افرین بهت دختر

        همیشه ازمثالهایی که درمورد بچه های نازت میزنی درس میگیرم

        بازم از تمرینهات وکنترل ذهنتات بگو برامون که الگوی خوبی هستی

        چقدرتو زیبا بین شدی چقدر خوب تغییر کردی که برای 200 تومن روزیه سعیده جان اینطورسپاسگزاری میکنی!!!

        افرین بهت فاطمه جان

        چقدر خوب داری رشد میکنی

        بهت تبریک میگم این حدازعمل کردن به قانون رو

        .الهی که روزبه روز کنار اقارسول عزیز مدارتون رشد کنه وهر روز بیشتر به نور وصل بشید

        به خدای مهربون میسپارمت فاطمه قشنگم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1284 روز

      آقاااااااا، یا منم بازی،یا بازی خرااااب :))))

      منم میخوام خودمو بتنگونم اینجا:)

      نامبرده یک خَبطی کرده،خودش توش مونده،یک مدت از روی تلگرام لاگ‌ اوت شدم،حالا هر کار میکنم لاگ این نمیشم:))) فیلتر شکن یاری نمیکنه:)))

      میگما،نکنه قراره بیام سرزمین توحیدی الله که اونجا،همه چیز بی قیدوشرطه؟!هوم؟!من چه میدونم خب!خدا میدونه!

      من فقط اینو میدونم که دلم براتون خیلی تنگ شده…خیلی زیاد!

      از خوبی های فاطمه جان گفتی و‌تحسینت کردم،فاطمه جان از خوبی های شما گفت و تحسینش کردم.

      ازون موقع قلبم میگه پاشو برو‌ وسطشون خودتو یک جوری جا بده:)

      خلااااصه که جااا خواستیم،جااانشین نخواستیم!!!:))))

      آها راستی میخواستم یک خاطره ای تعریف کنم!

      چندوقت بود داشتم درمورد رزق بی حساب حضرت مریم توی قرآن تحقیق میکردم و عمه جانم که یک خانوم ثروتمند خانه دار هست رو الگوی ذهنم قرار داده بودم که چطور ثروت و نعمت راحت وارد زندگیش میشه …

      خلاصه…توی همین تحقیق ها و تمرین ها،یک روز داشتم میرفتم از خونه بیرون،دیدم مادر بزرگم داره با عمه م حرف میزنه و میگه از فلان محصول باغ،انقدر میلیون تومن سهم توعه و میزنن به حسابت!

      خلاصه منم کلی توی قلبم تحسینش کردم که این زن انقدر باور های خوب داره که بدون هیچ تقلایی،پول به دنبالش میاد….

      تو همین حال و هوا بودم و لباس پوشیده بودم برم بیرون که خیلی یهویی،مامانم 200 هزارتومن پول نقد داد دستم،گفت امروز انقدر از محصولِ گوجه فرنگی باغ رو فروختیم،این سهم‌تو!

      آقا ما تا رفتیم بیرون،تلگرام رو باز کردیم شروع کردیم ویدئو‌مسیج گرفتن برای فاطمه جان.

      همینجوری که هِرهِر میخندیدم داشتم براش تعریف میکردم که ببین انقدر تمرین حل کردم،تحسین کردم،آخرش یک روزنه باز شد،200 هزارتومن پول اومد!!!

      یعنی کل نگاه من مسخره بازی و خنده بود!!!

      بعد فاطمه جان چی کار کرد!!؟؟؟

      رفت توی دفترش کلی سپاسگزاری نوشت از رزق بی حسابی که به من رسید!!!

      بِببیننننن!من اصلا هنگ کردم!!!!

      گفتم خدای بزرررگ!من چقدر کااار دارم تا مثل این بنده ت شکرگزار باشم و این همه به همه چیز مثبت نگاه کنم!!من چقدر کار دارم تا بتونم این شخصیتم رو توحیدی تر کنم!!!!!

      آره خلاصه …اینم یکی از هزاران درس هایی که من ازین زوجِ قشنگ و دلبر و توحیدی گرفتم…

      به قول آقای رضویان:

      اینجِی،سوووودش کجااااست؟!

      اینجِی، همهههه ش سووووووده!

      این کامنت شد تمرین ستاره قطبی امشب من+تنگوندن خودم وسط شما قشنگا+اخطار کلی که این وسط فقط جای منه،جامو به هیچکی نمیدم!به هیچ قیمتی فروشی نمیباشد.

      دوووستوووون دارم،بی قیدوشرط!

      راستی،رسیدم خاکِ امریکا خبرت میکنم که تا برسم پیشت، چاییت آماده باشه:)

      بوس به کله ی شما و تینا و لی لی همه بااااااهم!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
      • -
        لیلا رضایی گفته:
        مدت عضویت: 1082 روز

        سلام به عزیزای دلم

        سلام به کسانی که توی قلبشون فقط جای خداست و بس …

        من رو بگو که چقدددددر باید شکر گزاری کنم برای پیدا کردن کسانی که چند ساله باهاشون توی یه سایتم و الان میتونم فقط کامنتهاشون رو بخونم و عشق کنم

        من چقدررر به خدا سپاسگزاری بدهکارم فقط برای اینکه میتونم کامنتهای عاشقانه و دل و قلوه دادن های این عزیزان را به خدا ببینم و از اون دوره دوررررر ذوقشونو بکنم و بگم خدایااااا هزاااااران بار شکر

        هزااااران بار شکر برای این رزق غیر الحساب (به قول فاطمه توحیدی عزیزم)

        منو بگو که هنوز توی مدار فاطمه جان قرار نگرفتم حتی یه کامنت واسش بنویسم و تحسینش کنم

        آررررره تحسین کردن کسی هم خدا باید اجازه بده تا بتونی تحسینش کنی

        باید قلبت پاک باشه تا در مدار تحسین کردن قرار بگیری

        من چقدر باید این رو با خودم تکرار کنم که خدایا دوست دارم برای این اجازه ای که به من دادی فقط نگاهم به این کامتها بیفته

        خدایا شکرت برای بودنم در این مکان توحیدی

        خدایا شکرت برای شنیدن حرفهایی که قلبم باهاش آشنایی نداشت و الان میتونم بشنوم

        خدایا شکرت که کامنتهای این سه فرشته نازنینت رو نسیبم کردی

        خدایا چقدر راحت هدایت میکنی بندگانت رو به سمت مسیر هموار.

        که بتونم بفهمم با ذوق کردن و لذت بردن از شنای یک جوجه اردک میشه به خدا نزدیک شد

        میشه برای رزق 200 هزار تومن داشتن کسی شکر گزاری کرد

        خدایا چقدر بنده هایی که اینجا داری خالصن چقدر حس خوب میتونم ازشون بگیرم

        چقدر میتونم تو رو اینجا بفهمم

        اگر ساعتها کلاس قران و دینی و شب قدر و …. هم باشه بازم به اندازه کلمه ای توحید و عشق پاک به خدا در این سایت نمیشه

        اگر ساعتها و روزها بخوام نماز شب بخونم و عبادت کنم بازم به اندازه لحظه ای بودن توی این سایت برابری نمیکنه

        خدایا میدونم که جای منم بین این بنده هات خالی گذاشتی تا به موقش باهاشون هم نشین باشم

        میدونم منم جزع کسایی هستم که جز سلام از دهنشون بیرون نمیاد

        خدایا میدونم با بهترین انسانهای توحیدی نشست و برخواست میکنم

        چون این آرزوی قلبی منه و شنیدن صحبتهاشون حس آشنایی به من میده یه حسی که انگار قبلا اینها رو داشتم و باهاشون آشنام

        انگار قلبم رو میکشونه سمتشون که اینطور زندگی کردن و این دیدگاه ها رو داشتن توی وجووت فریاد میزنه

        پس به سمتش برو …

        قلبم خواستارشونه و حس خودم بودن رو بهم میده و

        یه یاد آوریه !!!

        فقط خودم و خدای خودم میدونه که منظورم چیه !

        چقدر تحسینتون میکنم چقدررر دوستون دارم و چقدر از صمیم قلبم عاشقتون هستم

        ممنون از خود افشایی ها تون که راه سعادت رو برای ما هم باز میکنین و طریقه درست زیستن را بهمون یاد میده

        ممنون از وجودتون در این سایت که همش برکت و برکت و برکته

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        سمیه زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2223 روز

        اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَّا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

        خدا نور آسمان‌ها و زمین است. مَثَل [=مقایسه قابل فهم] نور او، همچون چراغدانی است، که در آن چراغی است. آن چراغ در حبابی بلورین است و آن حباب همچون ستاره‌ای درخشان از [روغن] شجره مبارک زیتونی افروخته می‌شود که نه شرقی است و نه غربی. 32 نزدیک است روغنش، هر چند آتشی به آن نرسیده باشد، [خود به خود از شدت صفا] بدرخشد. نوری است بر فراز نوری [=سلسله مراتبی از هدایت]. 33 ‌خدا آن را که بخواهد [=شایسته بداند] به نور خود هدایت می‌کند و خدا مَثَل‌ها برای مردم می‌زند و خدا بر همه چیز آگاه است.

        +++++++++++++++++++++++++++++++++++

        سلاااام سلااااام به دو تا رفیق نازنینم… وای که چقدر دیروز خدا رو شکر کردم از اینهمه ذوقی که کردم… روز قبلش قلبم با محبتت و پاسخ دلنشین فاطمه جان روشن شد و صبحم رو آغاز کردم و دیروز هم با پاسخ سعیده جانم… خدای مهربونم شکرت که دوتا از توحیدی ترین نازنینای سایت تلگراف فرستادن از اون سر دنیا به این سر دنیا… چون دلامون بهم نزدیکه… سعیده خیلی خندیدم از اون یا منم بازی یا بازی خراب… و اون اخطار آخر پاسخت:)))) خیلی عزیزی و خیلی باحال… چشم، من که اعتراضی ندارم اون وسط همیشه مال تو… فاطمه تو اعتراضی نداری که نه؟ ولی خدایی چقدر قانون زیباست ها… من این کامنت رو که می نوشتم شب بود، صبح که پاشدم سایت رو چک کردم هنوز منتشر نشده بود کامنتا… بعد یه لحظه انگار بهم گفت امروز رها باش ولش کن… منم گفتم چشم… خدایا من این سری اصلا نمی خوام هی چک کنم ببینم کامنتم کجای کاره، صفحه چندمه، چندتا لایک خورده اصلا و اینجور چیزا… خدایا من اینو برای خودم و خودت نوشتم (ایموجی کوبیدن دست رو پیشونی چون هنوز نتونستم بی خیال باشم وقتی کامنتی رو میذارم). جالب بود که عصرش چک کردم دیدم اصلا پیامم اون وسط مسطا گمه… و یه لبخند رضایتی رو لبم بود که چقدر خوبه که من امروز تصمیم دارم رها کنم کامنتم رو… اونایی که باید بخونن خوندنش و بنابراین دیگه کاری باهاش ندارم :) بعد دیدین مامانا بعضی وقتا یه کاری رو از بچه می خوان ولی بعدش که درست انجام می ده بش جایزه می ده… کامنت شما دوتا جایزه ی خدا بود اصلا به من… بس که قلبم روشن و شاد شد… بس که عشق خدا رو دیدم… فاطمه جان واقعا دختر، همسر، مادر و دوست بی نظیریه… همه رو عاشق خودش کرده با این فرکانس زیباش… روزی نیست که ارتباط باهاش جزو شکرگزاریم نباشه. انقدر قشنگ و حرفه ای به نکات زیبا توجه می کنه و چیزای مثبت از یه عکس ساده می کشه بیرون که انگشت به دهان می مونی… داداش رسول هم که از اون طرف انقدر فرکانس زیبایی داره که اصلا صداش پر از شادی و توحیده… خدا حفظشون کنه برامون واقعا… سعیده جانم هم که الگوی عمل کردن به الهاماته… الگوی خوب کار کردن و تیز کردن شاخکا برای شنیدن الهامات… خدا رو هزاران بار شکر برای وجودتون در زندگیم… من انقدر از شما سه عزیز و خیلی دوستان دیگه یاد گرفتم که به خودم افتخار می کنم، می گم خدایا چقدر منو دوست داشتی که من رو تو ارتباط با این عزیزان قرار دادی… ولی الان که دارم فک می کنم می بینم دیگه شما سه تا شورش رو درآوردین از همزمانی و فرکانس بالا و پریدن به مدارای بالایی خخخخ. دیگه آدم تولدش هم با دوست هم مدارش تو دوروز پشت هم باشه؟؟؟؟ خخخخ خدا حفظتون کنه انشالله و نور هدایتش قلبتون و قلبمون رو هرروز روشن تر کنه… می دونم اون آیه ی اول کامنتم این روزا خیلی تو کامنتا رد و بدل میشه ولی دقیقا آیه ای بود که وقتی خواستم بنویسم تو ذهنم روشن شد و منم گفتم چشم… نوش جون هردوتاشون…

        آخ سعیده جانم عاشقانه منتظر اون روز بزودی زود هستم. چایی با هل بذارم یا با دارچین؟؟

        خاله سعیده لطفا زودتر تلگرامتون رو وصل بفرمایین کلی عکس و فیلم از لیلین خانوم منتظر شماست :)))

        بوس به هردوتون…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1749 روز

    به نام خداوند بخشنده ی عزت دهنده

    سلامودرود خداوند به شمااستادعزیز و سپاسگزارم ازلطف و سخاوتمندی شما بابت این دوره های ارزشمند روانشناسیی که به رایگان دراختیار مامیذارید

    چقدر لذت میبرم از این نوع نگاه مثبت نگر ثروتمندان که همیشه به یک موضوعی با دید وسیع نگاه میکنند و هرچقدر هم یک مصاحبه گر بخواد اونهارو وارد حواشی کنند ولی اون افراد ثروتمند و موفق اصل خودشون رو رعایت میکنند و به همین راحتی دل به دل یک آدم پرحاشیه نمیدن

    واقعا با دیدن آقای جف بزوس و ایلان ماسک یک انرژی فوق العاده ای به‌آدم دست میده‌ خدایاشکرت

    و اما بریم سراصل موضوع اینکه آیا من تونستم بااین دوره ها خودم رو ازیک آدم بدبین به یک آدم خوشبین تبدیل کنم یااینکه هنوز جای کاردارم

    میخوام تجربه ی خودم رو از رابطم بایک فردی تو دوستوفامیلمون مثال بزنم که ایشون چندین سال بخاطر باورهای محدود کننده ی خودم باعث شده بود از من در جنبه های مختلف سواستفاده کنه و منه ساده لوح همیشه وظیفه ی خودم میدونستم که چون اون خانم فلان زمان هوای مارو داشته پس حقش اینه که من تو فلان موضوع براش جبران کنم

    ایشون یک‌خانمی هستن که،یک مدتی چندوقت یکبار یک بشقاب غذا به همسرم میداد ومیوورد خونه،و بعد از اون بشقاب غذا چندینو چند روز تلفن به دسته و هربار پشت تلفن یک درخواستی ازمن میکرد

    اولش باحالت خوشبینی هردرخواستی میکرد جواب اون درخواست رو میدادم و باخودم میگفتم خوب اشکال نداره ایشون هم برای ما غذا میده میاره و من هم میخوام براش جبران کنم

    که دیدم کم کم ایشون یجاهایی که من نمیتونم درخواستش پاسخ بدم یااینکه اگه بهم میگفت فلان کاررو میتونی برام انجام بدی و من نمیتونستم به درخواستش پاسخ مثبت بدم،میخواد اون یک بشقاب غذارو تو سر ما بکوبه و بگه من که اینقد بفکرتون هستم،حالاتو نمیخوای فلان‌کاررو برام انجام بدی؟!

    دوسه باری این حرف و این اتفاق افتاد که دیگه من ازحالت خوشبینی درومدم و دوهزاریم افتاد و متوجه شدم که ایشون هربار بایک بشقاب غذا یک قصدو نیت هایی داره که اگه من طبق اون قصدونیتش پیش نرفتم میخواست یجاهایی به من تیکه و طعنه کنایه بزنه

    بااینکه چندین سال کارش این بود ولی من هربار باحالت خوشبینانه به فکر جبران بودم تااینکه فهمیدم نخیر اون نه تنها از سر عشق و احترام این کارو نمیکنه بلکه میخواد چندینو چند کار ازمن بکشه و یک وظیفه بدونه که من هربار براش جبران کنم

    خلاصه یک مدت خیلی طولانیی شد دیگه هرموقع میگفت فلان غذارو پختم میخوام براتون غذا بدم بیاره،بااحترام ازش تشکر میکردم و بهش گفتم نیازی نداریم ماخودمون غذا زیاد گذاشتیم،حیفه بخوای غذابیاری اون وقت غذای شما یا خودمون میمونه وباید بریزمش دور…

    همین یک پاسخ کافی بود که دیگه کم کم اون هم نخواد از من توقع داشته باشه که چندین کار بخاطر اون غذا براش جبران کنم

    خلاصه گذشتو گذشت دیدم هنوز اون خانم وقتی منو توی جمع میبینه انگار که عادت کرده باشه من براش یه‌کاری انجام بدم،هی حالت دستوری میخواست بهم بگه پاشو فلان کاررو انجام بده،پاشو براهمه چای بریز بیار،پاشو نمک غذارو بچش و و و ازینجور کارا که انگار داشت به یک بچه دستور میداد…

    اونجا دیگه شاخکام تیزشد و گفتم نه مثل اینکه این کلا خوره ی دستور دادن به من گرفته و باید حدو حدودمو باهاش تو جمع رعایت کنم

    اینهارو که میگم نزدیک به دوسه سال طول کشید که من تونستم کم کم حدومرزمو باهاش رعایت کنم و اون آدم دیگه بره پی کارش،چون تقریبا توهرجمعی اون خانم بود و به همین راحتی نمیتونستم فاصلمو ازش دور کنم

    خلاصه من هرچی بیشتر فهمیدم که خودم بودم که داشتم بهش رو میدادم که ازمن سواستفاده کنه و خودم هربار میخواستم برای یک بشقاب غذا کارهای طاقت فرسا برای جبرانش انجام بدم،کم کم روی احساس ارزشمندی خودم بیشتر کار کردم و بیشتر برای خودم ارزش قائل شدم که مگه یک بشقاب غذا اینهمه جبران نیازداره؟خوب میخوام صدسال اون غذارو به ما نده مگه ما منتظر غذای اونیم که خواسته باشم انقدر از جونم بگذرم برای جبرانش….

    الان به لطف خداوند و این آموزشها و فقط و فقط کارکردن روی ذهنیت خودم اون فرد خیلی راحت اززندگیم رفت بیرون،هرچند که بازهم ممکنه اون رو توی جمعی ببینم ولی خوبیش اینه که دیگه فهمید من اون آدم سابق نیستم که خواسته باشم بایک بشقاب غذا گول بخورم و در پی جبرانهای طاقت فرسا باشم…

    من دیگه زیادی تواین موضوع خوشبین بودم و فکرمیکردم اون خانم دوست داره از دستپختش باعشق به ماهم بده،چون خودم همیشه یک غذای جدیدی رو که یاد میگیرم دوست دارم باخانوادم اون غذارو تست کنیم و اونها هم باخوردن یک غذای جدید لذت ببرن،و خوب این خانم وقتی یک غذایی به ما میداد من خوشحال میشدم و میگفتم چقدر خوب میتونه غذا این مدلی با روش آسون درست کنه،ولی خوب متأسفانه همیشه نیت خیرخواهانه ای پشت این قضیه نبود ومن بعدازسالها ساده لوحی و خوشبینیِ بیجا تونستم متوجه بشم که داره زیاداز حد ازمن سواستفاده میشه…حتی دیگه اون خانم این اواخر اونقدر داشت بامن احساس راحتی میکرد که هرنوع شوخی های نابجا ازجمله کلمات نامناسب بکار میبرد و میخواست بااون کلمات زشت و زننده توهرجمعی بامن‌ویادخترم رفتار کنه،و دیگه خیلی داشت بهم برمیخورد که چرا منی که انقدر براش احترام قائلم انقدر داره ازین شوخیای بی مورد میکنه و نشستم یروز تموم رفتارهای مثبت و منفیش رو نوشتم و دیدم که رفتارهای منفیش خیلی بیشتر از مثبت شده و تصمیم گرفتم که اون رو از دایره ی امنم بیرون بندازم و نخوام دیگه ازین به بعد خیلی بهش نزدیک بشم و درحد یک سلامواحوالپرسی بااون برخورد داشته باشم…

    وقتی متوجه این رفتارش باخودم شدم اولش خیلی خودمو سرزنش کردم و گفتم چقدر من ساده لوحی کردم و کارهاااا برلی اون انجام دادم و فکرمیکردم فقط من دل به دل کارهای اون میدادم ولی الان دارم میبینم که اکثر فامیل از دست رفتارهای ایشون شاکی هستن ولی میترسن که این رابطه رو باهاش کات کنند و ازینکه بخواد به اونها طعنه کنایه بزنه ویجورایی قضاوتش براشون مهم شده

    ولی من خداروشکر دیگه قدرت رو ازینجور آدما دارم کم کم میگیرم و فکر نمیکنم یهمچین افرادی میتونن تو زندگی من تأثیر بذارن یااینکه اونا بخوان عزت و احترام منو تو فامیل بالا ببرند،و هیچوقت به این دست از آدما تاجایی که ممکنه رو نمیدم که خواسته باشن ازمن سواستفاده کنند

    من خودم آدمیم که وقتی میبینم کسی خیلی برام یکاری رو انجام میده سعی میکنم براش یجایی جبران کنم و کلا جبران کردن رو دوست دارم ولی تااین حد که طرف مقابلم بخواد باکوچکترین کاری من هزاران کاربراش جبران کنم دیگه خط قرمزم شده و اجازه نمیدم کسی ازمن سواستفاده کنه

    چه جانی چه مالی و چه شخصیتی….

    درهرصورت این یکی ازتجربه های من بود که خیلی دوست داشتم این تجربم رو یروزی اینجا تعریف کنم و اینکه تونستم خدارو شکر ازین آدم فاصله بگیرم واقعا یک نتیجه ی بزرگی برام به حساب میاد،چون اونقدر پاشنه ی آشیلم بود که فکر میکردم جداشدن ازین آدم محاله،انقدر که هربار بایک ترفند جدید میخواست از من سواستفاده کنه و من دیر متوجه این قصدونیت شدم،ولی جهان خیلی راحت باتغییردیدگاه خودم بدون هیچ جنگو خونریزیی اون رو چنان توزندگیش به خودش و آدمای همفرکانسش مشغول کرد و من هم چنان مشغول کارکردن روی خودم هستم که اصلا وقتشو ندارم تو هرجمعی حاضربشم و خواسته باشم این چنین رفتارهایی رو متحمل بشم..

    اتفاقی که بعداز این فاصله ی ماافتاد این بود که مابایک خانواده ی جدیدی آشناشدیم که خانم این خانواده بسیار بسیار بسیار خانم شریف،متدین،خوش برخورد و کاملا خودمونی هستن و انقدر ازین رفتوآمد خوشحالم و راضی هستم که خدامیدونه….

    خداروصدهزارمرتبه شکر برای وجود همچین استادی که توزندگیم دارم و منو بااین صحبتهای ارزشمندشون بیدار کردن که کجا به آدمای اطرافم خوشبین باشم و کجا شاخکامو تیزکنم و خیلی زود به یک فردی اعتماد نکنم

    این فایل جاداره به اندازه ی همین هفتاد دقیقه هفتاد بار هم گوش بدیم تا اتفاقات زندگیمون رو به یادمون بیاریم و هرکجایی که موردسواستفاده ی فردی قرارگرفتیم در پی اصلاح خودمون باشیم نه اینکه با جنگو دعوا بخواییم به طرف مقابلمون بفهمونیم که چرا ازم سواستفاده کردی

    الان خداروشکر آدمهایی هم توزندگیم هستند که واقعا بدون هیچ توقع و انتظاری به مناسبتهای مختلف به ما هدیه میدن و هیچ نوع سواستفاده ای هم نمیکنندو تعداد آدمهای کم توقع توی زندگیم به نسبت این آدما خیلی خیلی بیشتره و این هم به لطف خداونده که بااین دست آدما درارتباطم

    خداروصدهزارمرتبه شکر برای یک روز پر برکت دیگه ای که به من هدیه داده شد و من ازیک فایل ارزشمند دیگه برخوردارشدم

    هرکجاهستید شادوپیروزوسربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: