چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟ - صفحه 24
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-12 08:58:212024-12-14 05:19:53چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
اینجانب رضا مومنی تعهد می دهم که جز راست نگویم و هر راست نگوییم
استاد جان سلام دوستت دارم مریم جان سلام خیلی دوست دارم
دوستان دوستتون دارم
سفره چیست؟
اینکه نان برای همه به قدر نیاز و نمک برای راز وآب برای بازی
و دل چیست؟
اینکه دلهره میگیری
و جان چیست؟
اینکه دوستش داری و آن را میستایی
و عقل چیست؟
اینکه بدانی که نمیدانی
و سعادت چیست؟
اینکه نهراسی اینکه هیچ چیز برای من مهمتر از خودم نیست حتی جهنم و حتی بهشت و حتی دوزخ
و اما لقا؟
لقا از جانب خداوند است و زمانی برایش تعیین نشده
و در آخر قیامت؟
روز باشکوهیست روزی که خیلی دوستش دارم
با آرزوی توفیق
به سلامت
من قبلا ها (الان حدود 10 سالی میشه عضو سایت استاد هسم) یعنی حتی تا چند ماه قبل انگیزه و جرات خاصی نداشتم تو سایت استاد عباس منش کامنت بزارم
الان دارم نگاه میکنم میبینم تو سایت استاد جزو افراد 5 ستاره ها شدم
قبلش هم حدث میزدم 5 ستاره بشم چون روند کامنت گزاشتنهام و رشد ستاره های زرد رو میدیدم و حدث میزم به زودی 5 ستاره میشم
یادمه تو قسمت آپلود عکس تو سایت در قسمت توضیحاتش یه جمله ای نوشته شده که اون جمله واقعا فرکانسهای منو و مدار منو چندین مرتبه برد بالا
اصلا خودمم حسش کردم هنوزم شیرینی و حلاوتش زیر زبونمه
آخر آموزش آپلود عکس پروفایل نوشته بود : یادت باشه هر روز این موفقیت کوچکتر به خودت یاد آوری کنی و باور کنی و تکرار کنی تحقق سایر خواسته هات هم میتونه همینقدر ساده و راحت باشه
واقعا چقدر این جمله زیباست؟ موفقیتهای هر چند کوچکتو به خودت یاد اوری کن و باور کن تحقق سایر خواسته هات هم همینقدر ساده و راحته
چند روز پیش این آگاهی به من الهام شد که زبان و شیوه صحبت خداوند با انسانها زبان اشاره است میدونی چرا؟ چون اگه قرار باشه اسرار کل آلم در یک کتاب گنجانده بشه باید بصورت اشاره نوشته شده باشه تا تو یه کتاب جا بگیره
این استراتژی صحبت خداوند با ما انسانهاست
در واقع از طرفی داره به ما یاد میده که چگونه با چه استراتژی با خداوند صحبت کنیم؟ با زبان اشاره
از طرفی رابطه ما با خداوند مبتنی بر درخواست است و رابطه خداوند با ما مبتنی بر تحقق باورهاست
خوپ مجموع اینا چیو داره میگه؟
داره میگه همانطور که خداوند حرفاشو با اشاره داره به ما میگه ما هم درخواستهایی فقط با یه اشاره هستا!!!
اگر برای تحقق خواسته داریم زحمت میکشیم و عرق میریزیم و جون میکنیم تو مسیر درست نیستیم!!!
زحمت کشیدن برای تحقق خواسته جزو قوانین خداوند نیست
خواسته ها فقط با یه اشاره بدست میاد اگر در مسیر الهی باشیم
زحمت کشیدن( به معنای صرف زمان و انرزی انسانی) فقط و فقط در یک مورد مجاز هستیم و اون هم تغیر شخصیت و باورها و فرکانسهامونه
فقط اینجور جاها ما مجاز به صرف وقت و زمان و انرژی ویا به تعبیری زحمت کشیدن هستیم
بقیه زحمت کشیدنها هدر رفت انرژی و وقت و زمانه حمید جان
تحقق خواسته هات هر چند بزرگ فقط و فقط با یه اشاره است حمید جانم ؛ عزیزم
به خدا فقط با یه اشاره است
فقط کافیه یکبار تو دلت بگذرونی که خدایا من اینو میخام
و بعد فقط سکوت کنی و توکل و امید داشته باشی
همین و وسلام خواسته ات محقق شد
حمید جان به خدا همه چیز خیلی ساده است
تو فقط کافیه ایرانتو قوی کتی
بین آلن چقدر راحت داری کامنت میزاری ؟
قبلا اینجوری بودی؟
قبلا وقتی کسیو میدیدی ت سایت استاد عزیزم 5 ستاره شده چقدر درموردش بزرگ فکر میکردیم و چه گمانها میکردی؟
ببین الان خودت 5 تا ستاره گرفتی؟
تحقق سایر خواسته هات هم همینطورین؟
راحت ساده فقط کافیه سکوت کنی سکوت کنی و سکوت کنی
موفق باشی حمید جان عزیزم
دوستت دارم
نفر دومت
دلم نمیاد ازت خداحافظی کنم و کامنت دو ببندم عزیزم
ولی باید بهت استراحت هم بدم
فرصت لذت بردن رو هم بهت بدم تا از استراحت کردن و بستن چشمات هم لذت ببری
شبت بخیر عزیزم
دوستت دارم عزیزم
در پناه الله یکتا شاد موفق پیروز و ثروتمند باشیم
سلام آقای خالقی
خیلی از خوندن کامنتتون لذت بردم،خیلی قشنگ و روون و سلیس نوشتید.
خیلی ممنونم بابت یادآوری این نکته ی قشنگ:
یادت باشه هر روز این موفقیت کوچکتر به خودت یاد آوری کنی و باور کنی و تکرار کنی تحقق سایر خواسته هات هم میتونه همینقدر ساده و راحت باشه.
چقدر این کار ساده رو،ما انجام نمیدیم وچقدر نیازه بیشتر براش وقت بزاریم…
راستی محتوای کامنتتون منو یاد این آیه انداخت :
وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ(50 قمر)
و فرمان ما جز فرمان واحدی نیست که مانند یک چشم بر هم زدن است.
سپاسگزارم برای کامنت ارزشمندتون.
در پناه حق تعالی باشید.
ممنون و سپاسگزارم از کامنت بسیار زیباتون بابت آیه قرآنی که نوشتین
وقتی خوندم اصلا یه لحظه از تعجب و قدرت و دقت و زیبایی این آیه زدم رو زانوم
خدای من ….
چه آیه قدرتمندی
چه آیه زیبایی
چه آیه امیدوار کننده ای
چه آیه ایمان قوی کنیه
چقدر این آیه زیباست
به خدا خیلی قشنگ و زیبا و درست سر وقتش نوشتین
وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ(50 قمر)
و فرمان ما جز فرمان واحدی نیست که مانند یک چشم بر هم زدن است.
احسنت واقعا احسنت زیباست
اصلا کلا زبونم از تعجب قدرت امید واردکننده گی این آیه گرفت خداییش
چشمام گرد شد
بسیار بسیار بسیار آیه زیبا و لذت بخشه
خدایا واقعا دست مریزاد دمت گرم که اینقدر آیه هات زیبا هستن و دلگرم کننده و لذت بخش
خانم شهریاری گرامی از شما همممنونم که این آیه رو با همه دوستان سایت بسیار زیبای عباس منش دات کام به اشتراک گذاشتین
ممنون و سپاسگزارم
در پناه الله الله یکتا شاد موفق و پیروز و ثروتمند باشید
سلام اقا حمید عزیز اولین روز زمستونیت پراز شادی و ثروت و حال خوب باشه..از خوندن کامنتت لذت بردم و اون قسمتی که فرمودین موفقیت های کوچیک رو به خودت یادآوری کن هر روز و بدون به بقیه خواسته هات هم به همین راحتی میرسی و اینکه تلاش فیزیکی سخت به معنای نزدیک شدن به خواسته نیست و ما باید انرژیمون رو صرف تغییر شخصیت و تغییر باورهامون کنیم و نعمت ها وخواسته هامون بصورت طبیعی وارد زندگیمون میشن..امیدوارم خدا کمک کنه و عمل کنیم به این دانسته ها و همیشه در مدار دریافت هدایت خداوند باشیم که مدار سعادت در دنیا وآخرت هست…باز هم ممنونم ازتون بابت کامنت فوق العاده ای که نوشته بودید…
خدای من چه خدای زیبا و مهربونی هستی تو
تا حالا غیر پدرم(خداوند رفتگان همه تان را بیامرزه) نشده کسی رو به قدری دوست داشته باشم و طوری صادقانه باهاش رفیق شده باشم که آرزو کنم کاش یه روزی بشه ببینمش و دستمو دور گردنش بندازم و رفاقتی باهم قدم بزنیم حرف بزنیم
خداییش یادم نمیاد از بابت احساس صمیمیت و رفاقت باکسی چنین آرزویی داشته باشم که بخوام دستمو بندازم دور گردنش و قدم بزنم و باهاش حرف بزنم
اصلا وقتی یاد این لحظه رو با خدا میکنم ناخودآگاه لبخند میاد رو لبم
انگار کسی با دو دستش دوطرف لبمو آروم میکشه و به حالت لبخند درمیاره یعنی حتی دست خودم نیست لبخند نزنم
مثل مادری که جلوی طفلش میشینه با عشق تو چشمای کودکش نگاه میکنه و به کودکش لبخند زدن رو یاد میده کودک حتی اونقدر آدم پخته ای نشده که بفهمه و درک کنه اصلا لبخند زدن یعنی چی؟ و چه جوری میتونه باشه؟
حالا حمید جان ببین تا اون روزی که لبخندِ تو تبدیل به خنده های قهقهه بشه چقدر شادی و خوشبختی در پیش رو داری که باید تجربه شون کنی؟
واقعا خوش به حالت حمید جون ؛ عزیزم بهت تبریک میگم تجربه این احساستو اینموفقیتتو واقعا تشویقت میکنم و بهت تبریک میگم این پرواز کردنهاتو
چقدر تو بهتر از قبل عمل میکنی و بهتر از قبل دستتو تو دست خدا میزاری
آگاهی که امشب بهم گفته شد اینه که ما در روابطمان همیشه دوطرف رو داریم
یکی من یکی مادرم
یکی من و یکی برادرم
یکی من و یکی استاد عباس منش
یکی من و یکی همسرم
ما در روابطمان حتی اگه با سنگ هم باشه رابطه یک سویه نیست دو سویه است
از اونجایی که من هیچ تسلطی به هیچ فردی ندارم لذا من طرف مقابل رو از تو معادله میزارم کنار
چیزی که باقی میمونه منم و خواسته هام تو اون رابطه
الان به راحتی هم خودمو میتونم تغییر بدم چون تسلط روی خود دارم (به کمک و یاری خداوند که بهش میگم توکل) و هم رو انتخاب خواسته ام از رابطه آزادی انتخاب و عمل کردن دارم
به همین راحتی میتونم رابطه خودمو با اطرافیانم تنظیم کنم
اما اینا در حرف ساده است در عمل واقعا سخته و جدا یاری و کمک خداوند رو میطلبه
یه نکته جالب میدونین چرا بعضی وقتا ما رابطه مون با خداوند جور در نمیاد؟
یکی از دلایلش اینه که حل مسئله یا معادله رابطه دوسویه رو درست حل نمیکنیم
مثل رابطه X و Y تو درس ریاضی
وقتی اتفاقات ( پاسخ فرکانسهای خوب) خوب برامون می افته اولین کاری که میکنیم اینه که به خودمون مغرور میشیم و کفر می ورزیم و خداوند رو از تو معادله حذف میکنیم و گمان میکنیم اون اتفاق خوب فقط و فقط به واسطه فرکانسهای خوب من بوده و هیچ چیز دیگری این وسط نبوده ؛
این درسته که اتفاقات رو من با فرکانسهای خودم به وجود می آورم اما اینم یادمون باشه که بالاخره هر جورش هم بخواهم حساب کنم باز …
فرکانس خودش آفریده خداونده
جهان آفریده خداونده
پاسخ به فرکانس آفریده خداونده
قانون فرکانس آفریده خداونده
حتی من خودم هم آفریده خداوندم
مگه اینا رو غیر از خداوند خلق میکنه؟
من خودم با دست خودم وبااختیار خودم تو شکم مادرم داشتم تغدیه میشدم؟
الان من خودم تو معده ام دارم هضم غذا میکنم؟
پس یه خالق و نیروی برتر از خودم وجود داره یا نه که این همه رو با هم داره هماهنگمیکنه؟
پس من نباید تو خوشیهام و رابطه خودم با خداوند رو حذف کنم و به خودم مغرور بشم و کفر بورزم
اما یه موقعهایی هم اتفاقات بد( به ظاهر بد و به ظاهر اتفاق در واقع اتفاق نیست پاسخ فرکانسهای منه؛ من بهش میگم پاسخ فرکانسی) رخ میده
جالبه در این مواقع خودمون رو از معادله حذف میکنیم و فقط اون بدی رو و خداوند رو میبینیم
بابا پسر خوب پس خودت چی؟ خودت هم بودی که؛ خودت هم حق انتخاب داشتی؛ میخواستی از رفیقت (خداوند) کمک(توکل) بگیری
خپ کمک نگرفتی رفتی از یکی دیگه کمک(توکل) گرفتی
به ذهن خودت به شیطان یا به هر فرد دیگری توکل کردی غیر از خداوند
خداوند منبع خیر و خوبیه معلومه وقتی ازش فاصله بگیری میخوری به در دیوار
کی از خداوند به عهدش وفادارتر؟
کی از خداوند مهربانتر؟
کی از خداوند صادق تر و حکیمتر؟
کمی در ارسال فرکانسهای قوی تر به جهان هستی و خداوند صبور باش تا فرکانس هات به قدر خواسته ات قدرت بگیره تا پاسخ فرکانسی رو بصورت تجلی خواسته ات دریافت کنی
بابا پسر یه مقدار توکلت بیشتر باشه یه مقدار صبر کن چرا اینقدر زود جا میزنی؟ یه زره صبر کن بابا !!! بابا به خدا خداوند داره صدامو میشنوه این منم که اینقدر زود نا امید میشم یا زود تفکر منفی که نشد و نمیشه و … میاد تو ذهنم
ولی باید تمرین کنم و یاد بگیرم این عضله صبر و امید داشتن بعد از توکل و درخواست از خداوند را
باید خواسته ها م هربار بزرگتر کنم و در مقابل توکل و ایمان و صبر رو در خودم بیشتر و بیشترش کنم
در درخواست کردن از خداوند فقط و فقط کافیه صبور باشی تا مهیا بشه فقط کافیه صبور باشی
اگه صبور باشی درست زدی تو وسط هدف
فقط سکوت کن و منتظر قدرت گرفتن فرکانسها و تجلی پاسخ فرکانسی باش
سکوت انتظار
سکوت انتطار
سکوت انتظار
این رمز تجلی خواسته های تو هستش حمید جان
فقط سکوت و انتظار و دریافت پاسخ فرکانسی از خداوند
فرمول من در تحقق خواسته هام:
قدم اول سکوت
قدم دوم درخواست از خداوند و سکوت
قدم سوم توکل داشتن فقط و فقط به خداوند و سکوت
قدم سوم مرور خواسته در ذهن خودم و قدرت دادن به خودم و به خواسته ام و سکوت
قدم چهارم انتظار تحقق خواسته از خداوند و سکوت
قدم پنجم عمل به الهامات احتمالی و سکوت
قدم ششم دریافت خواسته و حفظ سکوت
قدم هفتم لذت بردن از خواسته و باز هم سکوت
قدم هشتم در خواست خواسته بعدی که البته بزرگتر باشه و سکوت
و این داستان همچنان میتونه ادامه داشته باشه …
ماده یک: در هر مرحله شکستن سکوت به معنای شکست تحقق پروژه خواسته طلقی خواهد شد
ماده دو: در هر مرحله حذف و یا اضافه صرفا طبق قوانین الهی امکانپذیر است و تطابق آن با قوانین الهی الزامی است
تبصره یک: در هر مرحله ممکن است مواردی احتمالا حذف و یا اضافه شود ولی سکوت از ابتدا تا آخر فرمول در تک تک مراحل تحقق پروژه خواسته الزاما و باید وجود داشته باشد
چه فرمول خوبیه چه فرمول زیباییه فرمول تحقق خواسته من
چون فقط و فقط خداوند هست و من هستم و تحقق نه تنها خواسته ام بلکه خواسته هام
چقدر فرمول ساده زیبا و دوست داشتنیه
خدایا دوستت دارم
خدایا دوستت دارم فقط و فقط شایسته خودته
بهت میچسبه خدایا خداییش میچسبه
بهت میاد
شایسته شی
ببخش اینجوری دارم بهت میگم ولی لایقشی
دوستت دارم فقط و فقط مخصوص توئه
خدایا خدایا منو ببخش که پاسخ تو را زود فراموش میکنم و خیلی زود کفر میورزم خدایا توبه منو بپذیر و منو هدایتم کن و کمکم کن تا از گمراهان نباشم
دمت گرم دوستت دارم
در پناه الله یکتا شاد موفق پیروز خوشبخت و ثروتمند باشید
سلام جناب خالقی عزیز
واقعا کامنتتون به دلم نشست
یادمه سالها پیش که با قوانین آشنا نبودم، به مدت یکی دوسال یه کاغذ گذاشته بودم تو کیفم نوشته بودم سکووووت
ولی نمیتونستم اجراش کنم .
الان فهمیدم سکوت ذهن همون کنترل ذهنه که تا با قانون اشنا نباشم نمیتونم عمل کنم بهش.
چند روزه توفکرم افتاده بود که روی سکوتم کار کنم .
دیشب تو مهمونی یلدا برای دختر خواهرم که ده سالشه
فال حافظ گرفتم
که جمله آخرش نوشته بود راز خودت رو به کسی نگو.
بعد پرسید خاله چرا نباید رازمون رو به کسی بگیم ؟
با مثال براش توضیح دادم که مثلا تو میخوای یه لباس خوشگل که خیلی خوشت ازش میاد برای مهمونی بخری ، میری به دوستت میگی یا نشونش میدی ، ممکنه نظر و سلیقه دوستت خیلی با تو فرق داشته باشه و توی ذوقت بزنه ، بعد ممکنه تو حالت بد بشه و اصلا اون لباس رو نخری یا اگه خریدی مثل اول دوسش نداشته باشی .
چشماشو درشت کرد و یه لبخندی زد و با خوشحالی ازم دور شد.
بعدش خودم تو فکر رفتم
که چرا یه ساعت پیش به زنداداشم گفتم که از شغلم استعفا دادم ، و اونم سرزنشم کرد و من کمی ناراحت شدم و تو دلم گفتم نکنه اشتباه کردم ….
کاش نمیگفتم بعدا با نتایجم از کار جدید خبر استعفام رو میدادم.
با فال حافظی که برای خودم گرفتم خداجون یه نشونه خوب که کارم درست بوده بهم داد.
آخر شب موقع خواب دوباره کامنتی از بانو سعیده رضایی خوندم مشابه پاسخی که من به خواهرزاده م دادم،
اینکه آدما دیدگاههاشون باهم فرق داره و تو نباید مسائل مهم زندگیت رو بهشون بگی ، ممکنه تو ایمانت هنوز اونقدرها قوی نشده باشه و با حرف بقیه ناراحت یا حتی یه ذره از مسیرت دلسرد بشی.
و امروز سومین نشانه از کامنت شما که پر از سکوووووت بود .
چشم خدا جون میرم تو کار سکووووت چشششششم
فقط یهکاری کن خانواده م از سکوت من ارامش بگیرن و نگن افسرده شدم ، هرچند نظرشون برام مهم نیست و میدونم خودت همه چی رو تنظیم میکنی ، اینا تراوشات ذهن نجواگرمه
خواستم خالیش کنه، من و ببخش
دوست دارم، عاشقتم الهه ناز من ، معبود یگانه مقتدر زیبایم.
ممنونم از شما که کامنت مینویسید و نور وجودتون رو انتشار میدید.
لطفا بیشتر بنویسید
آرزوی بهترینها رو براتون دارم
ممکنه کسانی هم باشن که سکوت میکنن ولی ولی ….
سکوت میکنن و بعد هیچ کاری نمیکنن !!!!
سکوت اما درکنار سکوت :
1- امید تو دلمون
2-فکر کردن به ممکن بودن برآورده شدن درخواست
3- راز و نیاز با خداوند
4- قدرت گرفتن خودکار درخواست در درون
5- تمرین تقویت خویشتن داری
6- تقویت عزت و اعتماد به نفسمون
7- ماندن ذهن درحالت ارسال فرکانسهای درخواست( وقتی راز فاش میشه ذهن دیگه تمایلی برای ارسال فرکانس کنترل شده نداره چون ارسال فرکانس هدفمند برای ذهن زحمت داره)
و خیلی کارهای دیگه که به تجربه کسب خواهید کرد و کسب خواهم کرد
در پناه الله یکتا شاد پیروز و موفق و ثروتمند باشید
سلام جناب خالقی عزیز
ممنون و سپاسگزارم که وقت گذاشتید و نوشتید برام.
در روزهایی که به فضل الله بسیااار زیاد نشانه ها و هدایت ها رو دریافت میکنم و بسیااار شوق و ذوق برای عمل کردن به اونها رو دارم ، گاهی از سر ذوق زبانم باز میشه و به عزیزانم میگم که بعضا با نگاه هاج و واج یا گاهی تمسخرآمیز مواجه میشم
بسیار نیاز به یادآوری موضوع سکوت و فاش نکردن رازهام داشتم
چون داشت فراموشم میشد.
جناب خالقی اگر ممکنه مورد هفتم که داخل پرانتز نوشتید رو برام بیشتر توضیح بدید،
سپاس فراوان
در مورد شماره هفتم:
طبق قانون خلقت و آموزشهایی که من از استاد دریافت کردم ذهن در حالت عادی به شدت تمایل به سمت ارسال فرکانسهای منفی داره به قول قرآن انسان موجودی کفور است یعنی ذهن در حالت عادی کفر می ورزد
بنا براین نگه داشتن ذهن در حالت ارسال فرکانسهای مثبت برای ذهن زحمت داره
یعنی اگر ما بخواهیم به طور هدفمند و مشخص و آگاهانه ذهنمون رو روی یک موضوع متمرکز کنیم و در مورد اون موضوع فرکانس مثبت و قدرتمند کننده ارسال کنیم نیاز به تلاش مستمر و همیشگی داریم نیاز به تلاشهای ذهنی داریم و این تلاش و زحمت هیچ وقت نباید متوقف بشه
از طرفی وقتی ما رازمون رو فاش میکنیم ذهن ممکنه این برداشت رو داشته باشه که من به هدفی که میخواستم رسیدم؛
یا حتی ممکنه با هجوم فرکانسهای منفی شنوندگان قرار بگیریم که رازمون رو براشون فاش کردیم
در این حالت چون ذهن تصور میکنه که به هدفی که میخواسته رسیده دیگه تمایلی برای ارسال فرکانسهای قدرتمند کننده برای دریافت اون خواسته نخواهد داشت
و یا ممکنه به دلیل فرکانسهای منفی اطرافیانی که رازمون براشون فاش شده اونقدر فرکانسهای قدرتمنده کننده ذهن تضعیف بشه که دیگه رسیدن به اون خواسته رو دور از تصورش میبینه و لذا دیگه نتونه مثل اول با قدرت فرکانس ارسال کنه
لذا نتیجه میگیرم اولا ارسال فرکانسهای قدرتمند کننده و متمرکز برای ذهن زحمت داره و ما فقط با تلاش آگاهانه خودمون میتونیم فرکانس قدرتمند کننده ارسال کنیم و این تلاش یعنی زحمت برای ذهن
در ثانی اگر راز فاش بشه چون ذهن تصور ممکنه که به خواسته یا هدفی که دنبالش بود رسیده لذا از این تلاش و زحمت برای ارسال فرکانسهای قدرتمند کننده و متمرکز روی هدفی مشخص دست برخواهد داشت و بنابراین فرکانسها تضعیف و تضعیف میشن وحتی ممکنه از بین بروند
پس راز رو نباید فاش کرد
به قول حضرت مولوی علیه رحمه:
آب کمجوی و تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست
در پناه الله یکتا شاد پیروز و موفق باشید
بسیار ممنون و سپاسگزارم از پاسخ کاملتون.
[اگر راز فاش بشه چون ذهن تصور ممکنه که به خواسته یا هدفی که دنبالش بود رسیده لذا از این تلاش و زحمت برای ارسال فرکانسهای قدرتمند کننده و متمرکز روی هدفی مشخص دست برخواهد داشت و بنابراین فرکانسها تضعیف و تضعیف میشن وحتی ممکنه از بین بروند]
و یک مورد دیگه که از صحبت های استاد یادم اومد و در زندگی هم بارها تجربه شده برای هممون اینه که وقتی تصمیم مون رو به افراد دیگه که همفرکانسمون نیستن میگیم
در حالی که ما هم اونقدر قوی نشده باشیم ممکنه این ترس برامون ایجاد بشه که اگر بهش نرسم مورد قضاوت و تمسخر قرار بگیرم چی ؟،
یا ممکنه هربار سوال کنن که چی شد چرا موفق نشدی
یا درباره حالات روانی ممکنه بگن چی شد تو که اینقدر رو خودت کار کردی چرا فلان حرکت یا فلان حرف یا فلان رفتار رو انجام دادی و در تیررس قضاوت قرار بگیریم در نتیجه احساس ترس احساس عجله احساس کمبود ، تزلزل ایمان و … باعث میشه احساس خوبمون تضعیف بشه.
پس چه بهتر که سکوت کنیم تا دیگران فقط نتایج ما رو ببینن.
خدایا شکرت برای درس امروزم
در پناه الله باشید
به نام خدای مهربانم .
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستانم در این مسیر زیبای بهشتی .
الهی شکرت گه یک روز دیگه در این جهان زیبا فرصت زندگی داشتم و بتوانم در این سایت بهشتی ردپا بزارم.
میخام در مورد خوش بینی صحبت کنم در مورد اتفاقاتی که در همین روزها برام رخ داد و مربوط میشه به این موضوع
چند روز پیش قراردادی داشتم با یکی از مالکین برند پوشاک مطرح کشور که خالق برند هستند دارای 50 شعبه فعال در
سطح کشور و از صفر شروع کردن کارشون را یکی از خصوصیات بسیار جالب و همیشگی ایشون خندان بودن
پر انرژی بودنشون و نمیه پر لیوان را دیدن یکی از ویژگی های ایشون بود یه جورایی مصاحبه و گپ داشتم تو
صحبتهام با این شخص موفق در پروسه معاملات خوب یک سری موضوعات هست که بین خریداری و فروشنده
به وجود میاد ایشون از همون ابتدا با روی خندان و نگاه مثبتشون به موضوعات برام خیلی جالب بود ارتباط با این
فایل استاد عزیزم که چندین روز هست دارم گوش میکنم و این شخص را در معاملاتم جذب کردم بسیار خوشحال
شدم و هستم که فرکانس این فایل انقدر روم تاثیر گذاشت که جذب کردم چنین شخصیت مثبت نگر خوش بین
به موضوعات جالبش اینه که این دسته انسانهای خوش بین و مثبت نگر چون انرژی بالایی دارن انگار آدمها
مسخ این نوع نگرش ها میشن جالبیش اینه که فروشنده تخفیف خیلی خوبی بهش داد و در واقع پیشنهاد
خریدار خوش بین و خندان ما را به راحتی با شرایط پرداختی مدت دار قبول کردن که بعید میدونم به کسی دیگه
به غیر این شخصیت به این قیمت و این شرایط حتی خودم فکرشم نمیکردم واقعا این نوع شخصیت مثبت نگر خوش
بین آقا معجزه میکنه من با چشم خودم دیدم که چقدر این نوع نگرش در رفتارهای ادمها تاثیر میزاره برای چنین
آدمهایی همه چی عالی پیش میره در تمام زمینه ها موفق و خوش بحالشون هست و چون دقیقا دارن طبق قانون
عمل میکنن و برخورد جهان هم فکرشو بکن بین این همه فرشنده چنین آدمی بیاد گیر چنین شخصیتی بیفته
جالبی بیشتر هم اینه که فروشنده هم بسیار خوش رو و باحالی بود خیلی خوشگل و شیک و مجلسی این
دو نوع تفکر مشابه به واسطه من تو این فرکانس چنین آدمهایی را جذب میکنم واقعا خیلی دقیق کار میکنه
جهان اگر بیشتر جدیتر بگیریم که همه چی صفر تا صدش داره قانون عمل میکنه ما خالق صد در صد زندگی خودمون
هستیم با افکارمون باورهامون داریم همه چی را جذب میکنیم جالب نیست خبر خوش اینه که میتونیم تغییرش بدیم
چقدر من این جملات را دوست دارم اصلا حالمو خوب میکنه وقتی میبینم زندگیم دست خودمه افکارمه هیچ کس
هیچ قدرتی به اندازه پشیزی در زندگی من ندارد خدایا شکرت برای اینکه از قدرت خلاقه خودت بهم دادی
منو ارزشمند آفریدی و اشرف مخلوقاتی تو هستم و ارزشمندترین موجود در کل جهان هستم چقدر به ادم عزت و احترام
میده چنین افکاری را در سرمون پرورش بدیم
ما باید همیشه سعی کنیم خاطرات خوب عالی جالب را به خاطر بیاریم در موردشون صحبت کنیم تا بیشتر در ذهن
مرور بشه اگر چیزهای ناجالب در ذهنمون مرور بشه همونها را جذب میکنیم پس عاقلانه ترین کار اینه که در
مورد مشکلات اتفاقات نا جالب حرف نزنیم فکر نکنیم غر غر نداشته باشیم چون به هر چیزی که توجه کنیم
تو سرمون پرورش بدیم همونها زیاد میشن و جذب زندگی ما با اتفاقات شرایط برای ما به ارمغان بیاره
اگر ما این لامصب را قبول کنیم جدی بگیریم که در مورد چیزهای ناجالب حرف نزن فکرنکن حتی خدا به
پیامبرش گفته که با من هم در مورد مشکلاتت صحبت نکن ببین چقدر بد بود که خدا اینو گفته ما
عمل کنیم نه اینکه فقط حرف بزنیم باید عمل کنیم حرف زدن هیچ کاری پیش نمیبره فقط عمل به
دانسته های قوانینی میتونه زندگی مارا به پادشاهی در این جهان برسونه و برعکس همین طور
خدایا کمک کن بتونم همیشه طبق قوانین جهان تو که بدون تغییر هست زندگی عمل کنم ( آمین )
از شما استاد نازنینم بی نهایت سپاسگزارم امیدوارم در این جهان و آخرت سعادتمند باشید و سلامت
همه شما را به خدای بزرگم میسپرم .
خدا نگهدارتون .
حمد و سپاس خدایی را که تنها فرمانروای جهانیان است.
سلام و درود و مهر خدمت استاد عزیزم و دوستان نازنینم.
امیدوارم حال تک تکتون عالی باشه ،
در یک شب سرد پاییزی با دلی گرم و امیدی بی انتها مینویسم.
در ابتدا از استاد سپاسگزارم که مثل همیشه با عشق این فایل رو آماده کردند و تحسین میکنم ایشون رو بخاطر کیفیت انتقال آگاهیها ،
استاد عباس منش واقعاً ماهرانه و استادانه مطالب رو آموزش میدن و این واقعا قابل تحسین هستش ،
من این فایل رو کلا یکبار گوش کردم و میخوام یک خاطره بگم از بدبینی خودم،
در کودکی،زمانی که فکر میکنم 8 سالم بود توی محله قدیمی که زندگی میکردیم بچههای زیادی بودند که هر روز باهم بازی میکردیم و تعداد بچهها هم کم نبود توی اون محل ،
یه روز با بچهها آتیش روشن کرده بودیم و همه میرفتیم چوب جمع میکردیم که آتیش رو روشن نگه داریم،یکی از بچهها که چند سال هم از من بزرگتر بود یک تیکه سیم که یک طرفش داغ بود رو داد به من و گفت اینو نگهدار ،منم اعتماد کردم و از دستش گرفتم،یک طرف اون سیم سرد بود که دست خودش بود و طرف دیگه کاملا داغ بود که داد به من،تا از دستش گرفتم سریع دستم سوخت و پرت کردم،اون هم بهم نگاه کرد و خندید و مسخره کرد و خلاصه کلی ناراحت شدم ،توی اون سن و سال این اتفاق باعث شد نتونم دیگه ب آدمها اعتماد کنم و واقعاً نسبت ب آدمها بدبین شدم ،اما بعدها که بزرگتر شدم و توی اجتماع در مواقع مختلف باید ب آدمها اعتماد میکردم اوایل سخت بود واسم ولی با گذشت زمان و اعتماد کردن ب آدمهای مورد اعتماد اون شک و بدبینی از بین رفت و کمرنگ تر شد،هرچند الان هم گاهی اوقات سخته واسم که ب آدمها اعتماد کنم،اما ایمانم به خدا و توکل کردن به هدایتهای خداوند باعث شده قبل از اینکه بخوام در مورد موضوعی ب کسی اعتماد کنم از خداوند هدایت میخوام و ازش میخوام که با الهامات بهم نشونه بده،و انصافا هربار که قلبم رو برای دریافت الهامات خداوند آماده کردم خداوند هم سنگ تموم گذاشته ،
از خداوند میخوام که کمکم کنه تا در هر لحظه بتونم ایمانم رو حفظ کنم.
.
باز هم ممنون و سپاسگزارم از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا و ارزشمند ،
در اسرع وقت با دقت به این فایل گوش میکنم و آگاهیهایی که درک کنم رو به اشتراک میذارم ،
در پناه الله یکتا ،شاد ، سالم ،ثروتمند و سعادتمند باشید ،
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 27 آذر رو با عشق مینویسم
نشانه هارو جدی بگیر قدم به قدم بهت میگم چیکار کنی
تا قدم برنداری نمیتونم کمکت کنم
میدونم تکاملی هست و تو داری تلاشتو میکنی
اما سریعتر عمل کن تا ببینی که چقدر نتیجه عالی میشه
امروز صبح که بیدار شدم ، تمیرین ستاره قطبیم رو نوشتم و نمازمو خوندم و برگایی که از دیروز مونده بود و برداشتم و تا ظهر خشک کردم و همه رو گذاشتم لای کتابا
قیمت نقاشیامو دوباره تغییر دادم
چرا؟؟؟
چون که داشتم به فایل استاد تو دوره 12 قدم در قدم دوم گوش میدادم
فهمیدم که من قیمتامو بردم بالا ،اما کیفیت کارم پایینه
از طرفی هم تازه شروع کردم به تکامل در مورد فروش نقاشیام
و باید از قیمت مناسب شروع کنم
و با توجه به قوی شدن باورهام و دیدن نشونه ها
و بالا ببرم کیفیت کارم رو و قیمت رو افزایش بدم
نه اینکه قیمت رو افزایش بدم و نه کیفیت کارم خیلی بالاست و نه باورامو قوی کردم
خودم نشستم و نقاشیامو روبروم گذاشتم
به خودم گفتم بشین و صادقانه جواب بده
تو اگر خودت بخوای با این کیفیت ،پول میدی به نقاشیات ؟؟؟؟
وقتی به نقاشیام نگاه کردم دیدم بعضیاشونو سر سری کار کردم
و جوابم نه بود
و گفتم پس قیمتشونو کمتر میکنی
و وقتی کیفیتت رو بالا بردی و با حوصله کار کردی همه کاراتو
و روی باورات کار کردی ،خود به خود مشتری خودش میاد
چقدر جالبه که من با هر بار گوش دادن به فایلا یه چیز جدید یاد میگیرم و با اینکه دقیق نمیرم بنویسم ،اما تو رد پاهام مینویسم و عمل میکنم و نتیجه شو مینویسم
و دوباره قیمت کارامو که تغییر دادم از 100 شروع شد تا 290
و درک کردم که وقتی تازه شروع کردم به فروش نقاشی قیمتشو نباید بیشتر بذارم و اینکه خودم به کارام نگاه کردم دیدم کیفیت بعضی کارام در اندازه مبلغی که نوشتم نبود و قیمتشونو کم کردم
بعد از ظهر قرار بود با مادرم بریم بوستان آب و آتش برای فروش گل سرای مادرم و انارا و نقاشیام
ساعت 3 که کارام تموم شد
مدام میخواستم اقدامی رو که باید به صورت عملی انجام میدادم رو انجام بدم
اما نمیشد
و وقتی حاضر شدیم که بریم پارک آب و آتش ، از خدا دوباره خواستم که نشونه بده
هنوز نتونسته بودم به صورت عملی اجرایی کنم و قطع کنم شاخ و برگ های اضافه ام رو
گفتم خدایا کمکم کن ، یه نشونه ای بده که دیگه آخرین نشونه باشه و من سریع بدون فکر اقدام کنم
رفتم اینستاگرام
مطمئن بودم نشونه میده
همین که صفحه اکسپلور رو باز کردم
5 تا نشونه بود
مرحله به مرحله
وای خدای من مگه میشه این همه چیدمان دقیق
اول صفحه نوشته بود
تو آمادگیشو نداری ؟!
و چهره بروسلی بود که داشت صحبت میکرد
باز کردم گوش بدم
میگفت تو آمادگیشو نداری !
طرف مقابلش گفت میدونم
گفت مثل سایر آدم ها ،تو هم میخوای مسیری رو پیدا کنی که به موفقیت ختم بشه
اما هرگز حاضر نیستی که چیزی رو بابت اون از دست بدی !!
در این مسیر شکست رو بپذیری
باید یاد بگیری که جانفشانی کنی ، تا از اون رها بشی
پس وقتی که فردا از راه برسه ، تو باید از دست ذهن جاه طلبت رها شده باشی و هنر جان فداکاری رو یاد گرفته باشی
وقتی شنیدم حرفاشو ،انگار خدا داشت واضح بهم میگفت ،طیه تو گفتی میخوای تسلیمم باشی و منو در قلبت بیشتر داشته باشی ،خب الان باید قلبتو خالی کنی از هرچیزی که مانع از بودنم میشه
و وابستگی و شرک میشه
اگر منو میخوای باید از یه سری چیزا بگذری
و بعد متوجه شدم که بهم گفت
فردا باید رها بشی دیگه باید انجامش بدی
اینو که خوندم یه خونه پایین تر
نوشته بود صبح بگو بهش
دقیقا پایینش دوباره نوشته بود صبح حتما بگو
وای چقدر این روزا عجیب و واضح دارم هدایت میشم
خدا قشنگ داشت با من صحبت میکرد
من با این نشونه ،امروز اقدام نکردم و چشم گفتم و گفتم فردا با کمک تو صبح که بیدار شدم و تمرین ستاره قطبیم رو انجام دادم ان شاء الله اقدام میکنم
فایلایی که نوشته بود صبح بگو بهش و صبح حتما بگو ،استاد عباس منش داشت میگفت
خدایا من اجازه میدم ،من محیا هستم تا من رو به مسیر سالم ، مسیر درست ،مسیر راست ، پر از نعمت و ثروت و برکت هدایت کنی ،بسم الله
من آماده ام دست منو بگیر ،منو ببر امروز و هر روز و هر لحظه و هر ساعت من دستمو میدم ، تو دست تو ،ببر منو اونجایی که باید ببری
ببینم اون چیزی رو که باید ببینم که به من کمک میکنه ، بشنوم آنچه را که باید بشنوم که به من کمک میکنه
من خودم رو در آغوش تو رها کردم
انرژی این جملات رو درک میکنی ؟
حالا حساب کن این هر روز تکرار بشه ، صبح که از خواب بلند میشی و میخوای از خونه بزنی بیرون
بگی خدایا من آماده ام
من اجازه میدم ، دست من تو دست توعه
تو سکان رو بگیر ،فرمون دست توعه ،منو ببر به مسیر راست ، منو ببر به مسیر درست ،منو ببر به مسیر عشق ، برکت ، زیبایی ،ثروت ،نعمت
منو ببر ،به من بگو ،با من صحبت کن از طریق بی نهایت دستانت
این جملات چقدر قدرتمنده چقدر خوبه برای تکرار کردن
بعد اومدم پایین تر نوشته بود رو فایل تصویری استاد ، انقدر توجه نکن
دیدم پایینش نوشته خدا رو ببین
5 تا نشونه پشت سرهم
و کاملا به ترتیب درک و فهم برای من
اولش گفت تو امروز آماده نیستی
فردا انجامش بده ،ذهنت رو کنترل کن
و در دو فایل گفت صبح حتما انجامش بده
و بعد گفت الان توجه نکن ،انقدر توجه نکن
و بعد گفت خدارو ببین
مگه داریم از این نشانه واضح تر
خدا واضح داشت به من میگفت چیکار کنم
میگفت که توجه نکن و با خیال راحت بخواب و فردا خدارو ببین و دیگه انجامش بده
وقتی اینارو شنیدم گفتم فردا صد در صد قدم آخر رو برمیدارم
و حاضر شدیم و رفتیم پل طبیعت و پارک آب و آتش
با اسنپ رفتیم
از وقتی آقای نارنجی ثانی گفتن میتونی از پول انفاق برای خودت خرج کنی
مثلا وقتایی که میخوایم راه دور بریم و وسایلامون زیاده رفتنی پول 10 درصدی که تو قلک میذاریم با مادرم ، از اون ده درصد برمیداریم و پول اسنپ رو میدیم و میریم برای فروش
بهم گفته بودن قرآن بخون
قرآن بخون
قرآن بخون
چند روزی بود نشد بخونم اما هر جا نشونه دیدم که آیه ای شنیدم رفتم و سوره شو پیدا کردم و چند تا آیه خوندم
اما باید تمرکزمم بذارم روی خوندن و فکر کردن به آیات قرآن
وقتی رسیدیم وسایلامونو پهن کردیم مثل دفه های قبل
من مدام میگفتم مامان جلوی دوربین نشین
میبینن
من یکم رفتم از روی پل نگاه کردم اتوبان رو و برگشتم دیدم یه گل سر از مادرم گرفتن
هی یه حسی بهم میگفت چرا نگران دوربینی ، چرا به اصل توجه نمیکنی که میتونه دوربین رو کاری کنه که نبینن شما اینجا نشستین
اما نتونستم کنترل کنم خودمو و نگهبان اومد و گفت برین سمت مترو کنار مسجد خرمشهر وایستین که نزدیک موزه دفاع مقدسه
ما وسایلامونو جمع کردیم و از همون پل بزرگی که رو بروی پل طبیعت هست رد شدیم
هوا شدیدا سرد بود و من دستام یخ زده بود اما همه اش خندم میگرفت
یهویی به مامانم گفتم وای مامان عاشق این هم پا شدنای توام
من بهت گفتم بیا دوباره بریم پارک آب و آتش سمت جشنواره انارش با اینکه میدونستی احتمال داره نذارن ولی با من اومدی تا بفروشیم کارامونو
و فقط تو سکوت پیاده روی سمت پارک نزدیک خرمشهر میخندیدم
ومامانمم میخندید
خیلی حالمون خوب بود
با اینکه هوا به شدت سرد بود و دستام یخ زده بود
اما میخندیدم
وقتی رفتیم و نشستیم همون جایی که پارسال من دستفروشی رو از اونجا شروع کردم ،یعنی کنار مسجد خرمشهر که یه سری تابلو هست و روبه روش یه ساختمون نیمه کاره هست
موقع اذان مغرب بود
مادرم گفت اول تو میری نماز بخونی یا من
من تو افکارم گفتم بذار اول مامان بره و زود برگرده ،اگه اول تو بری مامان دوم بره ،دیر میاد و میره میگرده سمت مسجدو
این افکار رو داشتم و گفتم تو اول برو
مادرم رفت و من وایسادم
آدما میرفتن و جمعیت زیادی میرفت سمت مترو و من داشتم فکر میکردم
با خودم میگفتم چرا نمیخرن؟ صد در صد باورای محدودی داری که نمیخرن
فکر کن ببین چیه
و یهویی گفتم بذار صدای خودمو که باورای قوی رو ضبط کردم گوش بدم ، همین که که گوش دادم و داشتم میخندیدم و کیف میکردم
یه خانم وایساد و ازم انار خرید 50 تمن
خیلی خوشحال بودم
گفتم ببین طیبه ،همین که شروع کردی به فایلایی که با نوشته هاش باور قوی ساخته بودی ،و ضبط کردی با صدای خودت ،گوش دادی ببین چه زود نشونه اش اومد
تو داشتی تصور میکردی و کیف میکردی که خدا مشتری شد برات
یادمه استاد عباس منش میگفت وقتی رو باوراتون کار میکنین از همون لحظه نشونه هاش رو میبینین
این برای امروز من کافی بود که پیام خدا رو دریافت کنم که طیبه ،تو دوباره روی باورات کار نکردی و دو هفته ای میشه دیگه گوش ندادی صدای خودت رو
و باید در کنار صحبت های فایل های استاد عباس منش ، صد در صد هر روز حداقل دو سه تا فایل که با صدای خودت ضبط کردی گوش بدی
و تکرار کنی همه این اصل ها رو
وقتی گوش دادم داشتم به آدما نگاه میکردم و انقدر سردم بود که جمع شده بودم و نشسته بودم رو صندلی
سه نفر پسر اومدن و گفتم بازار باشه آبجی و منم دستامو جلو صورتم گرفته بودم و گفتم ممنونم و لبخند زدم و رفتن
یکم بعد دوباره شنیدم یه پسری گفت ان شاء الله همه رو میفروشی و رفتن منم باز خندیدم و تشکر کردم
همینجور وایساده بودم یادم اومد مادرم یه فلاکس چای آورده
سریع بطری شیشه ایمو برداشتم و پر کردم
انقدر دستام گرم شد که کیف میکردم
خیلی حس خوبی داشتم
و گوش میدادم به صدای خودم
بعد چند دقیقه دیدم همون پسرا برگشتن و وایسادن گفتن کارتخوان داری
گفتم بله
گفتن کارت خوانتو بده
من شک کردم اولش بد بین شدم
با خودم گفتم اگه کارتخوانمو ببرن چی
و نجوای ذهنم میگفت کارتخوانو نده بهشون
اونجا بود که این فایل جدید به خاطرم اومد و گفتم طیبه چی داری میگی
اومدن خرید کنن ،دوست دارن خودشون کارت بکشن
بعد دیدم پسر شروع کرد به گفتن اینکه ،آبجی ببخشید میپرسم ،این گداهایی که تو مترو وسیله میفروشن ،با یه باندی میان تو مترو؟؟؟
من خندیدم گفتم گدا؟؟؟؟
تو مترو مگه گدا داریم
همه فروشنده ان
گفت آره گدایی هم میکنن ما دلمون براشون سوخت و کمک کردیم ،بقیه مسافرا میگفتن کمک نکنید اینا باندن
میان گدایی
منم خندیدم و گفتم نمیدونم اولین باره میشنوم اینجوری نیست
بعد ازمپرسید همه رو خودتون درست کردین ،گفتم بله و باور نکرد گفت دروغ میگی
انگار بد بین بود نسب به فروشنده ها
کارتخوانم که دست همراهاش بودن سه نفر بودن
و اونم داشت صحبت میکرد
یهویی به زبونش اومد امروزو بفروش دیگه برو خونه و هیچ وقت نیا دست فروشی اینجوری به خودت سختی نده تو این سرما یخ زدی
تا این وقت شب نمون
برو خونه
من داشتم به حرفاش میخندیدم تو دلم
و شالمو دور دهنم محکم کرده بودم و بطری شیشه ای مو دستم گرفته بودم که سرما رو بیشتر حس نکنم
و میخندیدم از درون
گفتم نه اومدم بفروشم ،
بعد میرم
وقتی کارت کشیدن 50 هزار تمن و خودشم 20 داد
نگرفتم گفتم اول هرچی میخواین بردارین بعد پول بدین گفت حالا باشه دوستم کارت بکشه برمیداریم
همین که کارت کشید گفتم بردارین دیدم رفتن سریع یه گوشواره برداشتم ببرم بهشون بدم ، نگرفتن
گفتن کمک کردیم
اولش ناراحت شدم
گفتم من که گدایی نکردم
چرا نگرفتن
و رفتن
وقتی رفتن گفتم ببین نیتشون خیر بود چرا بد بین بودی و فکر کردی کارتخوانتو میدزدن ، سعی کن به گفته های استاد از این به بعد عمل کنی و تکاملی خوش بین باشی
اینم بذار جزء تمرینات روزانه ات طیبه
میدونم که میتونی
به حرفاش فکر کردم
یهویی مثل یه زنگ تو گوشم زد که طیبه از طرف خدا بود
داشت بهت میگفت مسیر من این همه سختی نداره ها
تو سرما وایمیسی و باورات محدوده و مشتری نداری ،همه از کم کاری خودت هست
ببین بهت گفتم برو خونه
یعنی برو خونه و بشین کار کن روی باورهات
و وقتی باور میسازی و تکرار میکنی ،در کنارش نقاشی بکش و برو و بفروش
قدم بردار تا قدم بعدی رو بهت بگم
وقتی بیشتر فکر کردم ، انگار حرفاش برای من یه تضاد بزرگ بود که ناراحت شدم از حرفش
یه لحظه پارسالم اومد جلو چشمم که اولین بار تو این مکان پفیلا و جاکلیدی میفروختم
با خودم گفتم چیکار داری میکنی طیبه
اگر رو باورات کار نکنی همینجا درجا میزنیا
تو باید مدارت رو تغییر بدی با گوش دادن هر روزه به صدای خودت که ضبط کردی
و شروع کنی به دفت بنویسی دوره 12 قدم رو و دوباره باورهای قوی بسازی و ضبط کنی
درسته امروز اومدی
اما باید به ایده هایی که روی برگ باید انجام بدی ،عمل کنی و سریع ببری بفروشی
از این به بعدم باید روی باورات با دقت کار کنی
اینارو که گفتم فایل استاد رو گوش دادم و تازه از بین حرفاش شنیدم که میگفت رو باوراتون که کار میکنین یه ذره بهتر میشه بعد رو کیفیت کارتون بیشتر کار کنید و محصولاتتونو خوب کار کنین و باوراتونم کار کنین ،برین یه پله بالاتر و بعد برین جاهای ثروت مند ،یه پله بالاتر
اینارو که شنیدم گفتم دیگه بسته طیبه
از امشب باید دیگه تعهد بدی هر روز به فایلایی که با صدای خودت ضبط کردی گوش بدی
و به یاد آوردم روزایی رو که گوش میدادم و اتفاقات بی نهایت عالی برام رخ میداد
و تو اون مکان تعهد دادم به خودم تا فقط و فقط روی باورهام کار کنم
حتی استاد اشاره کرد که کار فیزیکی نیست که کارارو انجام میده ،کار ذهنیه
و من متعهد تر شدم
و باز هم به یادآوردم که چند روز پیش پسر عموم خودش اومد و گفت میخوام ازات خرید کنم
درصورتی که قبلا بهشون التماس میکردم ازم خرید کنن ولی هیچی نمیخریدن و من مفت هدیه میدادم
چقدر همه چی تغییر کرده
پس میشه
با تکرار باورها میشه فقط باید تعهد بدم و دیگه هیچ وقت قطع نکنم این تکرار رو
ومدام سعیمو بکنم در همه جنبه ها کار کنم
وقتی فکر میکردم به مادرم زنگ زدم و گفتم چرا نیومدی بیا بریم خونه
اومد و من خواستم برم نماز بخونم ، درای مسجدو بسته بودن و برگشتم و با مادرم رفتیم مترو
وقتی برگشتیم خونه،رفتم نون گرفتم و برگشتم بی نهایت هوای زیبایی بود
وقتی رسیدم خونه رد پاهامو مینوشتم که متوجه شدم نمازمو نخوندم
رفتم وضو گرفتم و اومدم نمازمو بخونم وقتی تموم شد به سجده رفتم و همون شعری که جمعه شب ،از تیلویزیون ،برنامه پانتولیگ ،محمد رضا گلزار خوند و نشونه خدا بود برای من یادم اومد و از اینترنت گذاشتم و گوش دادم اون قسمتشو
فقط گریه کردم
عین ابر بهاری اشک سرازیر میشد هیچی نمیفهمیدم فقط شعر رو که میخوند گریه میکردم و میگفتم کمکم کن تا شجاعت پیدا کنم و به راحتی قطع کنم شاخ و برگ های اضافه ام رو
و رها کنم و از خواسته ام به طور کامل بگذرم
و وقتی گفت
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
فقط گریه میکردم و میگفتم دیگه نمیخوامش
تو رو میخوام
تو برای من همه چیز بشو
کمکم کن هرآنچه که سبب شده مانع باشه به اتصال بین من و تو رها بشم
میگفتم و گریه میکردم
قشنگ حس عجز و ناتوانی و هیچ بودنم رو حس میکردم
فقط گریه میکردم و گریه و گریه
و فقط ربّ من میگفتم و تکرار میکردم
تا اینکه یاد حرفی افتادم فکر کنم از الهی قمشه ای بود
میگفت وقتی تو اسم خدا رو میبری
اول خدا اسمتو گفته که تونستی تو اسمشو صدا بزنی
و حرف استاد یادم اومد که میگفت
وقتی اجازه میدی هدایتت کنه ، جوری زندگیت رو تغییر میده که هیچ ربطی به قبل نداری
اینا یادم میومد و گریه میکردم
وقتی یک ربعی گریه کردم
آروم شدم و خیلی حالم خوب بود
و بعد امروز یه نشانه ای هم دریافت کرده بودم
تو اینستاگرام دوباره فایل میدیدم که دیدم نوشته
ملا صدرا با تمام وجود این کلید راز را درک کرده بود
خداوند بی نهایت است لامکان و بی زمان
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود
خداوند به همان اندازه که به او باور داری ،پاسخت را میدهد
و این داشت به من میگفت که سریع اقدام کن و دیگه تعهد بده که هر روز روی باورات کار کنی و تکرار کنی
این کلیدشه
کلید رو در دستت بگیر و پیش برو که راه نشونت داده میشه به راحتی
و من امروز تعهد دادم که هر روز به خودم یادآور بشم و تکرار کنم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم
برای تک تک شما و استاد عزیزم و مریم جان شایسته عزیز و همکاران این سایت پر از آگاهی بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
سلام سرکار خانوم طیبه مزرعه لی دورود بر شما خیلی خوشحال شدم در مسیر بنده های توحیدی و متوکل قرار دارین میگیرن ادامه بدید استمراراز زاویه نیروی برتر نگاه کنید بهترین ها زندگی نصیبتان میکند میدونم با قطعیت کار هر کسی نیست باید رو خودمان کار کنیم مثل یه گل سفال گر تراش بخوری به نقطه عجز برسی به ناتوانی مطلق برسی تا خدای دورن اتو پیدا کنی جای تحسین داری دورود بر غیرتت تو شهامتو اشو تو داری قشنگه داری تکامل طی میکنی از وابستگی این دنیا تک قطبی تا رها نشیم چیزی عاید مان نمیشود تغییر کردن باید عملکرد داشته باشی جای بازم جای تحسین داری . خدا یا شکر بابت این همه فروانی نعمت هایش .بهترین ها نصیب همه اعضای این گروه
به نام ربّ
سلام آقای حبیب
سپاسگزارم که برای من نوشتین
از نوشته تون چند تا پیام دریافت کردم
اینکه اصل رو هر لحظه یادم باشه و توکلم بهش باشه
اینکه یادم باشه هر روز تو تمرین ستاره قطبیم که مینویسم من عاجزم، هر روز یادم باشه در طول روز که هیچی نیستم
هیچی
فقط و فقط خداست که داره همه کارهارو به هموار ترین راه برای من انجام میده
اینجا که نوشتین :
از وابستگی این دنیا تک قطبی تا رها نشیم چیزی عاید مان نمیشود
دقیقا من دیروز از یک وابستگی که قدم های آخر رو باید برمیداشتم ،به کمک ربّ ،قدم نهایی رو برداشتم و از دیروز انقدر تو قلبم سبکی حس میکنم که حالم فوق العادست
و وقتی دیروز خدا رو انتخاب کردم و از چیزی که خواسته ی این دوسالم بود به راحتی گذشتم ، البته میگم به راحتی چون خدا توی این دو سال آروم آروم یادم داد تا رها بشم و دیروز قدم آخر رهایی بود
و میخوام باز هم کمکم کنه
با اینکه من دوست داشتم به خواسته ام برسم ولی گفتم نه طیبه
تو در این یکسال ،یه چیز خیلی با ارزش تر از اون چیزی که حتی باقی نیست و فانی هست ،پیدا کردی
حالا مگه میشه عشق اصلی رو که پیدا کردی رو رها کنی و به خواسته ات بچسبی
پس رهاش کن
وای خدای من
خدا با پیام شما به من دوباره یادآوری کرد که وقتی از چیزی بگذری و رها بشی ،بهترشو بهت میدم
دوباره شعر روز جمعه یادم اومد که تو رد پاهای روزم نوشتم کاملشو
که میگفت
ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
چقدر عاشق این شعرشم که بهم نشونه داد
امروز اتفاقا داشتم فکر میکردم چقدر راحت بود گذشتن و رها شدن از خواسته ام که دو سال بود شدید میخواستم بدست بیارم
ولی الان با هر بار یاد آوری میگم ،من یه چیز با ارزش رو بدست آوردم
به قول الهی قمشه ای
که میگفت در قمار خانه عشق برو هر چی داری بذار وسط
ببازی
اگر عاشق خدا شدی ، فکر نکن که همه چیزارو از دست دادی
همه چیزارو بدست میاری
وای خدای من از جمعه تا الان این فایل رو گوش میدم و فقط اشک میریزم
شعر رو میخونم و اشک میریزم
چقدر قلبم باز شده و بیشتر حسش میکنم
از دیروز یه حس آرامش عمیق از ته دل دارم
یه حسی که انقدر سبکه که مدام گریم میگیره
مدام دلم میخواد براش گریه کنم
برای خدایی که عاشقم کرد
عاشق خودش
عاشق خودم
خیلی دوستت دارم ربّ ماچ ماچی من
چقدر پیام شما خوب بود
چقدر خوب بود که دوباره یادم آورد و برای خدا گریه کردم
یاد زلیخا افتادم
تو اون قسپتی که تو قصرش با خدا صحبت کرد اشک ریخت و متوجه شد کا داره با خدا صحبت میکنه و گریه میکنه
اون تیکه فیلم رو خیلی دوست داشتم و دانلودش کردم
همیشه منم گریه میکردم وقتی با خدا صحبت میکردم
اما حسی نداشتم که اینجوری عمیقا اشک خود به خود جاری بشه
و وقتی به خدا فکر میکنم همینجوری اشک بریزمو اراده ای نداشته باشم
اما دیروز از صبح فقط گریه کردم و به سجده رفتم
چون رها شده بودم از خواسته ام
و گذشتم ازش
چون دلم میخواست خدارو بیشتر داشته باشم
خدای من بی نهایت سپاسگزارم که دوباره باهات حرف زدم و اشک ریختم
و سپاسگزارم آقای حبیب که این پیام با ارزش رو برای من نوشتین
نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و عشق بی نهایت در زندگیتون جاری بشه
آمین
سلام وقت بخیر واقعا متن عالی نوشتی ،طوری که وقتی شروع به خواندن کردم تا آخر متن خواندم و با احساساتت شریک شدم. قدرت خلق داستان ورمان رو هم داری ، مطالب رو عالی به هم ربط میدی. به نظر من می توانی نویسندگی هم کنی. روی این موضوع هم فکر کن . خدا قوت
به نام ربّ
سلام آقای ناصحی
سپاسگزارم از محبتتون
چند باری از دوستان در این سایت پر از آگاهی بهم گفتن که میتونم نویسندگی کنم
اما نمیدونم آمادگیشو دارم یا نه
چون چند باری هم قبلا خودم بهش فکر میکردم یعنی از دوران دانشگاهم حدود سالای 90 ولی خیلی فکر نکردم
میگفتم منم میتونم داستان بنویسم ؟
یا مادرم میگفت طیبه بیا زندگیمو برات تعریف کنم بنویسش
ولی زیاد بهش فکر نمیکردم
تا اینکه دوستان در این سایت پر از آگاهی بهم گفتن و دوباره بهش فکر کردم و امروز هم شما گفتین
ولی فعلا نمیدونم و یه حسی بهم میگه صبر کن
چند روز پیش از خدا پرسیدم منم میتونم بنویسم؟؟؟ یه موضوع بهم میگی ؟
و تو خیال خودم میخواستم نوشته های خودمو کتاب کنم
اما گفتم بی خیال طیبه
تو به مسیرت ادامه بده وقتی به نتیجه رسیدی مینویسی
و گفتم هرچی تو بگی خدا
هر موقع وقتش بشه هدایتم کن و بهم بگو که اگر باید نوشته ای رو به زبونم جاری کنی و بنویسم
خودت هدایتم کن
چشم بهش فکر میکنم
و رها میکنم تا خدا هدایتم کنه
بی نهایت سپاسگزارم که برای من نوشتین و وقت ارزشمندتونو گذاشتین و رد پامو خوندین
نور خدا به شکل ثروت و نعمت و سلامتی و آرامش و سلامتی و عشق بی نهایت در زندگیتون جاری بشه
وای خدای من
یعنی انقدر زود ؟؟؟الان ساعت 20:50 هست دارم مینویسم
نمیدونم درست درک کردم یا نه
همین که رد پام رو نوشتم براتون و ثبت رو زدم
شروع کردم شامم رو بخورم
به یک باره تصویر این اومد جلو چشمم که دارم از همین الان کتاب زندگی خودم رو طبق تجسمی که استاد در دوره 12 قدم یاد دادن ،مینویسم
و چه کتابی بهتر از اینکه شروع کنم و از همین الان بنویسم کتاب زندگی رو که دوست دارم لحظه لحظه اش رو زندگی کنم
حس کردم میتونم اینو شروع کنم برای شروع
وقتی اینو درک کردم اومدم ویرایش رو زدم و نوشته ام رو اضافه کنم تا بعد قدم بردارم و بنویسم
و احساسش کنم و زندگیم رو همراه نوشتن و تجسم خلق کنم و قدم های عملی رو بردارم براش
نمیدونم چجوری
ولی به خدا میسپارم تا خودش بهم بگه
و قدم بردارم
باز هم سپاسگزارم از شما
درود و نور بر طیبه عزیز
تلاشت و توکلت رو تحسین میکنم مطمینم بهترینها رو خدا رو نصیبت میکنه طبق قانون.
داشتم کامنت تونو میخوندم یهو یه ایده ای به ذهنم رسید شاید برات خوب باشه . بهش فکر کن
استاد تو یه فایلی میگفتن وقتی میخوای کاری انجام بدی ببین اون کسی که دنبال راحتی و آسونیه اگه جای شما بود چطور انجامش میداد.
برای کسب و کار شما هم برای فروش راحتر و بیشتر که بتونی به اقصی نقاط ایران بفروشی و از سرما و گرما هم در امان باشی و سنگینی حمل وسایلت هم به دوش نکشی بنظرت چه راهی وجود داره؟؟؟ فروش بیشتر، راحتی بیشتر این سوالو از خودت بپرس
یه چیزی که به ذهنم رسید فروش آنلاین تو بستر اینستاگرام تلگرام یا هرجایی که بشه فروخت و بعد فقط زحمت پست کردن رو برات داره .
آدمهای بیشتری کار شما رو میبینن
بموازات فروش حضوری، آنلاین رو هم شروع کن، به هرمشتری میفروشی کارت خودت که آدرس پیج کاری و گروهت رو بده و بگو پست میکنی. یکم بکش رو قیمت محصول و هزینه پست براشون رایگان بیفته یا هر مدلی که بهت الهام میشه.
عکس کارهاتو بزار تو پیجت با قیمت
آروم آروم پیجت رشد میکنه
من قبلا کارم حضوری بود و فقط با آدمهایی که تو منطقه خودم بودم سروکار داشت بلطف دوران کرونا که برای من فقط خیر و برکت همراه داشت ..کار آنلاین بیشتر باب شد و الان چندساله فقط از خونه آنلاین تو اتاق خودم کار میکنم اول مخاطب هام بقیه مناطق تهران شدن بعد بقیه شهرهای ایران و چند وقته هم با آلمان کار میکنم و مخاطب هام آلمان هستن البته گرجستان فرانسه و .. هم بودن
بستر آنلاین امکان درآمد بالاتر مخاطب متنوعتر و بیشتر رو داره سرما و گرما اذیت نمیشی وقت بیشتری برای کار کردن رو خودت داری دیگه تو مسیر و ترافیک وقت تلف نمیشه.
البته این ایده در حد پیشنهاده
به ذهنم رسید گفتم برات کامنت کنم
زندگیت پر از نور و برکت و حال خوب
دوست دارم
سارا
به نام ربّ
سارا جانم سلام
وای خدای من اشک تو چشمام جمع شد
دوره 12 قدم هر روز داره منو شگفت زده میکنه ،به خصوص تجسم
من الان از حموم اومدم ،و نشستم و گوشیمو برداشتم تا بیام سایت انگار منتظر بودم یه پاسخی از دوستان بهم بیاد و بخونمش
وقتی اومدم دیدم دایره آبی کنار اسمم هست سریع بازش کردم
چند نفر بود و اول برای شمارو باز کردم
وقتی نکشته تونو خوندم
متحیر شدم
باورت میشه من تو حموم برای اولین بار تجسم خوب کردم
تجسمی از خواسته هام
و دقیقا وقتی زیر دوش بودم و تجسم میکردم چشمامو میبستم و انقدر لبخند عمیقی داشتم که واضح میدیدم
یه لحظه فروش نقاشیام یادم اومد ، گفتم کجا میتونم بفروشم که راحت باشم و نرم بیرون
گفتم خدا به نظرت میتونم تو اینستاگرام شروع کنم ؟
تو سایت نمیتونم فعلا ،چون استاد عباس منش میگفت از ایده ای شروع کنین که هم مدار با شرایط الانتون باشه
و من چون هزینه هاست و دامنه رو نداشتم و بلد نبودم چجوری باید سایت باز کنم ،فعلا این ایده رو کنار گذاشتم چون ایده باز کردن سایت از پارسال بهم گفته شده بود
اما ایده اینستاگرام هر بار میومدم بهش فکر کنم میگفتم نه من باید انقدر ایمانم رو قوی کنم که بدون هشتگ بذارم نقاشیامو
و از 7 فروردین 1403 که پیج جدید باز کردم ، کلی از نقاشیامو گذاشتم که الان 25 تا پست دارم
اما هشتگ نذاشتم فقط برای یکی دوتاشون
ولی چون شنیده بودم استاد عباس منش میگفت که بدون هشتگ کلی بازدید داره
با خودم عهد کرده بودم که منم هشتگ نذارم
وقتی داشتم فکر میکردم گفتم من که باورام مثل استاد عباس منش قوی نیست
و از یه دوستی که از سایت عباس منش اومد جمعه بازار و اتفاقا اسمش هم اسم شما بود
سارا
بهم گفت کا طیبه، میتونی هشتگ بذاری ولی با این نیت که خدا برای تو مشتری میاره
من از اون روز اقدام نکردم هنوز مقاومت داشتم که نباید هشتگ بذارم
تا اینکه امروز تو حموم ،زیر دوش
گفتم خدا ، میتونم منم تو اینستا فعالیت کنم و هشتگ بذارم ؟؟
و تصور کردم که 1 میلیون از پیجم سفارش چهره گرفتم و خندیدم و کیف کردم
و همینجور تصورای دیگه درمورد عشق و سلامتی و چیزای دیگه رو گفتم
و وقتی اومدم و الان پیام شما رو خوندم گفتم وای مگه میشه
چقدر سریع خدا تایید کرد حرفمو و بهم گفت آره اینستاگرامتو دوباره فعالیت کن و این بار اصل رو ربّ بدون و بس
آخه من از سال 96 تا 1400 یه پیج مشاغل برای نقاشی داشتم آتش نشانی بود و اونو بستم و خواستم از صفر شروع کنم تا قوی بشن باورای من
و الان خدا با پیام شما بهم گفت میتونی پیج جدیدت رو فعالیت کنی تا قدم های بعدی بهت گفته بشه
وای خدای من بی نهایت ازت سپاسگزارم
تو حموم که بودم انقدر حس خوبی داشتم
بارها گفتم که از این به بعد حمام اومدن من اسمش شد حمام تجسم خواسته ها
وای خدای من
حتی تو تمرین ستاره قطبیم هم نوشته بودم که میرم حموم و تجسم میکنم و رخ میده
یکی بلافاصله رخ داد
و تایید خدا با پیام شما برای من بود
وای ممنونم ازت سارای عزیزم که برای من نوشتی
وای ببین خدا چقدر عظیمه و خوب بلده بچینه
بهت گفته بیای بنویسی و میدونسته من تو حموم چی تصور میکنم و بنویسی و من بعد حمام بیام بخونم
همیشه تو سایت بیشتر وقتا پاسخ دوستان فرداش میاد یا بعد 7 ساعت
اما پیام شما بعد دو ساعت برام اومده
این یعنی چی ؟؟؟؟؟؟
یعنی اینکه ببین طیبه قدرت دست خداست
به بی نهایت طریق بهت میگه قدم بعدیت چی باشه و حتی تایید میکنه تجسم هات رو
پس شروع کن اولین عکس رو تو پیج کاری جدیدت همین امروز بذار و هم برای پیجت فعالیت کن و هم جمعه ها برو جمعه بازار و میز بگیر و بفروش کاراتون
میدونم که ادامه قدم ها بهم گفته میشه
حتی من تو حموم تصور کردم که تابلوهام با قیمت های عالی به فروش میرسن ،حتی سایت خودمم تصور کردم که خارجیا از سایتم سفارش میدن برای مجموعه ها و موزه ها و نمایشگاه ها و خونه هاشون
وای خدای من شکرت
وقتی نوشتین که به مشتریای حضوری کارتتو بده
یاد این چند ماه افتادم ، که به همه مشتریا کارت پیجمو میدادم اما کمتر فالوم میکردن ، و میدونم دلیلش چیه
اینکه من هنوز نمیتونستم قبول کنم که بیام و دوباره بعد تقریبا 3 سال پیج جدیدم رو از صفر و این بار با باورهایی که میسازم و اصل رو خدا میدونم ، شروع کنم
چقدر به موقع خدا به ترتیب داره همه چیز رو میچینه
گریم گرفت ساراجان
خدا چقدر دقیقه
من دقیقا از اول صبح که بیدار شدم و تجسم کردم و دوباره زیر دوش تجسم کردم و پیامت رو دیدم چقدر شگفتانه داد بهم
حتما عملی میکنم از همین امروز
یکی از کارهای رنگ روغنم رو که تمرین کلاسیم هست رو میذارم و مینویسم سفارش چهره قبول میکنم و هشتگ میذارم و باقی کاراشو به خدا میفرستم
خودش برام مشتری میشه
صد در صد مطمئنم
چون این روزا انقدر داره واضح و راحت هر چی نوشتم رو عملی میکنه و رخ میده که داره کم کم باورم ثوی میشه که ،آره میشه
میشه طیبه
تو خالق تک تک جزئیات زندگیت هستی
وای ساراجانم خیلی دوستت دارم خیلی
ممنونم که به حست گوش دادی و برای من نوشتی الان انقدر لبخند عمیقی دارم که گونه هام سفت شدن و عضلاتم دارن شادی میکنن و قوی میشن و لپام خوشگل تر و عضلات صورتم زیبا تر رشد میکنن
خدایا شکرت
بازم چند بار باید نوشته هاتو بخونم تا قشنگ و عمیق تر بفهممش
وای ساراجان
الان دوباره نوشته خودمو خوندم ،حتی نوشته خودمم برام تازگی داشت
وقتی داشتم اون قسمتی که نوشتم خدا بهم گفت ،از زبون اون پسر که برو خونه و هیچ وقت اینجوری برای دست فروشی نیا و بشین روی باورهات و کار ذهنیت رو بیشتر کن و باوراتو تکرار کن میخوندم
یهویی یاد این دو روز افتادم
من از اون شب تا الان فقط دارم یا به فایلایی که با صدای خودم ضبط کردم گوش میدم و احساسم رو خوب میکنم و میخندم و تجسم میکنم و یا از صبح عمیقا وقتی تمرین ستاره قطبیم رو مینویسم تجسم میکنم و میخندم
دو روز شد
نه صبر کن
یه روزم نشد
چون من دیشب این فایل رو تو سایت گذاشتم و گوش دادم
و امروز انقدر واضح میدیدم که حالم فوق العاده بود
و خدا جواب داد
خدا با تکرار باورهای قوی که من با صدای خودم ضبط کردم و گوش دادم از صبح و احساسم رو خوب کردم و واضح نقطه پایانی رو دیدم
نشونه اش رو داد
که شما پیام گذاشتی و گفتی انجامش بده
دیگه الان وقشته که تو اینستاگرام شروع کنی
یه حسی بهم میگه ،قبلا برای اینستاگرام حاضر نبودم برای همین نمیتونستم دوباره بعد چند سال بیام فعال باشم تو اینستاگرام
اما الان آماده فعالیتم و باید قدم بردارم
خدایا شکرت
سپاس بیکران سارای عزیزم
سپاس بیکران ربّ ماچ ماچی من
سلام به طیبه خانم دوست همفرکانسی و هنرمندم….الله اکبر از این همه زیبایی ونظم و دقت درچینش کارای خداجونم تو درخواست میکنی و اون با عشق به بینهایت راه پاسخ میده..
این پاسخی که سارا خانم به شما داد درواقع پاسخ خدا بود برای شما وبرای من که الان هشت صبح هست تو ماشینم ودارم میرم مسافرت به یه شهر زیبا و اومدم توسایت و کامنت شما وسارا خانم رو خوندم..من هم نزدیک به دوماهه کاره خودم رو شروع کردم البته درکنار کار فروشندگی که بصورت یک روز درمیان دریک مجتمع فوق العاده با ادمهای فوق العاده بصورت یک روز درمیون که حقوق ماهانه داره و روزای آف رو هم به کاره خودم که فروش عطر هست مشغولم..نکته اصلی اینجاست من وقتی اولین بار رفتم عطر خریدم ایده ام این بود که برم دستفروشی کنم و اونجا تکاملم رو طی کنم و گسترشش بدم اما وقتی خریدامو کردم نمیدونم چجوری بود خدا هدایتم کرد و تو دلم گفتم یعنی راه راحت تری نیست که من بتونم بفروشم و ابیطوری شد که من هم دوباره پیجم رو فعال کردم و دیگه دستفروشی نکردم البته که من واقع و قلبن اشتیاق داشتم که برای پیشرفتم بهاشو بدم ولی خب احساس کردم خدا میتونه راحت تر هم برام مستری بیاره واصلا خداوند برام اسونی میخواد تو همه چی..و بعد از یه مدت طولانی دوباره اینستامو فعال کردم و البته اینو بگم من به لطف خدا فروشم تو این دوماه اول بصورت حضوری بدون مغازه فقط بهشون میگفتم که همچین کاری را انداختم… ولی همشون دوستام وهمکارام بودن که البته همش به خودم میگم اینا همش کاره خداست که ازم خرید میکنن و ازشون هم قلبن سپاسگزاری میکنم ولی سعیمو میکنم اعتبارشو به خدای عزیزم بدم..
یه چیزی اینجا بگم که من بخاطر ورودی ها خیلی مقاومت داشتم که تو اینستا فعالیت کنم و گفتم همه تمرکزمو بزارم رو سایت و دوره هام واینستا نرم اما این کامنت سارا خانم به شما نشونه بود برام ازسمت خدا که بقول شما من هم فعالیت خودم رو انجام میدم تو اینستا و مشتری اوردن و خرید کردنشون رو میزارم به عهده ی رّب عزیزم…
خیلی خیلی مشتاقم که اولین مشتری اینستام سفارش بده وازم خرید کنه و باید تجسمش کنم و حتما انجام میشه به لطف الله و میام خبرشو میدم بهتون…
ممنون از کامنت های زیبایی که مینویسی و لذت میبرم از خوندنشون…امیدوارم خدا هر روز بیشتر آسونتون کنه برای دریافت بهترین و لاکچریترین نعمت هاش…
آمدم با این دل دیوانه مهمانت شوم
باز کن دروازه را بگذار قربانت شوم
آمدم با این دل دیوانه مهمانت شوم ………….
سلاممم سلاممم طیبه عزیزم
چقدررر بی نظیری دختر
چقدرررر عشق هستی
چقدرررر دوست داشنتی هستی عزیزم
همیشه زمانی که با کامنت هایت برمیخورم با عشق میخوانم
چقدررررر زیبا مینویسم
چقدررر با عشق مینویسی
چقدررررر دلم را پر از یاد خدا میکنی
میدانی من خیلییییییییی عاشق این خدایم هستم
این خدا خیلیی زیباست رفیق
خیلییییی حواسش به همه چیز هست
جان و جهان من هست
تو مرا جان و جهانی چی کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چی کنم سود و زیان را
آمدم تا بینمت و باز پریشانت شوم
آمدم با این دل دیوانه مهمانت شوم
چقدرررر با جان و دلم این جسارتت را تحسین میکنم
چقدررر با جان و دلم این تلاش هایت را تحسین میکنم
خیلیییی به خودت افتخار کن
تو بی نظیری عزیزم
اون جملات طلایی که نوشتی
چقدررررر انرژی فوق العاده داشت عزیزم
هیچ چیز زیباتر از عشق خدا نیست
عشق خدا در همین لحظه جاری هست
در یکی از کمنت هایت خوانده بودم که گفتی روی اینکه دیگران به تو افغانی میگویند خیلیی حساس هستی و ناراحت میشوی
میخواستم یک آهنگ را برایت پیشنهاد بدهم تا گوشش کنی ولی میدانی نجوای زهنم زود اون قسمت کامنتت را پیش رویم آورد که اصلا دوست ندارد پیشنهاد نکن
این زهن هم عجب چموش هست استیکر لبخند
آهنگ فرشته سما را گوش کن متنش این هست که آمدم با این دل دیوانه مهمانت شوم
با کامنتت یکجا گوش دادم چقدررر لذت بردم
و این عشق را برای تو هم ارسالش میکنم
میبوسمت عزیزم
به نام ربّ
اولین بار بود با دیدن دایره آبی کنار اسمم ،با اومدن کامنتی حس کردم دستپاچه شدم
چون از یک شنبه 2 دی به بعد من از خدا به طرق مختلف بی نهایت عشقش رو دریافت میکنم
چند روزی بود هم منتظر یه فایل جدید بودم و هم منتظر یه پیام از پاسخ دوستان
نمیدونم این چند روز دلیل انتظارم رو نفهمیدم
اما امروز فهمیدم
دیشب که استاد در سایت فایل کلید اجابت دعا ها رو گذاشت و امروز فقط یک پیام برای پاسخ رد پای من اومد
هر دو پر بودن از عشق خدا
و خدا کلید اجابت رو بهم داد و تاکید کرد روی باورام کار کنم تا بتونه اجابتم کنه
وقتی شعری که برام نوشتین رو خوندم
فقط و فقط از ته دلم اشک ریختم
خدا داشت بهم میگفت
آمدم با این دل دیوانه مهمانت شوم
باز کن دروازه را بگذار قربانت شوم
آخه از یکشنبه دیگه قلبم فقط و فقط برای خدا شد
و نوع دوست داشتنم به کل تغییر کرد
الان دیگه آزادانه انسان هارو دوست دارم
حتی فردی که دوست دارم رو هم آزادانه دوست دارم
بدون اینکه اصراری داشته باشم
اینبار دوست داشتنم پر بود از رهایی و اینکه ته ته دلم میگفتم خدا ،هرچی تو بگی
هرچی تو بخوای
نمیدونم چی بگم
به قدری گریه ام داره میاد که هی اشکامو پاک میکنم و چشمامو میبندم تا بتونم ببینم و بنویسم
تو مرا جان و جهانی چی کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چی کنم سود و زیان را
خدایا شکرت
وقتی نوشته زیباتونو خوندم به اسمتون نگاه کردم و فقط اشک ریختم
معنی اسم من پاک و پاکیزه هست
طیبه درختی در بهشت
که معنی اسم شماست ،اسم من
چقدر حس خوبی بهم داد نوشته تون
بی نهایت سپاسگزارم که برای من نوشتین
هیچ چیز زیباتر از عشق خدا نیست
عشق خدا در همین لحظه جاری هست
چقدر دوست داشتم تک تکشونو
خدایا شکرت
وقتی نوشته تونو خوندم رفتم از یوتیوب دیدم چقدر زیبا میخوند
درسته یه تیکه هایی رو متوجه نشدم اما زیبا میخوند
ممنونم با عشق بی نهایت زیبایی که برای من نوشتی و منم میبوسمت و خیلی دوستت دارم
اتفاقا از اون روزی که نوشتم تو سایت و روبه رو شدم با این حسم که اذیتم میکرد از اون روز هیچ کس چنین حرفی بهم نگفته
انگار رها شدم از باورهای محدودش و با خودم به صلح رسیدم
و به کل محو شد
عجیبه
چند روز پیش من داشتم به این رد پام فکر میکردم و با خودم گفتم من یادم رفت بنویسم که اون روز دو تا نشونه دریافت کردم
یکی توجهم به نوشته یه ساختمون بود که اسمش دیدار بود
یکی هم تو بیلبورد روی یه خوردنی نوشته بود رایگان میرسونمش
اونروز یادم رفت تو همین رد پام بنویسمش
الان که نوشته شمارو خوندم و برگشتم دوباره ببینم خودم چی نوشتم تو رد پام ،این دوتا نشونه اومد جلو چشمم
یعنی با شعری که برام نوشتین چه نشونه ای داره
دیدار و رایگان میرسونمش
حس میکنم منظور خدا از رایگان اینه که خیلی ساده و راحت و به قول استاد بدیهی میرسونه
یه حسی بهم میگه درمورد جایزه ام هست که بهم گفت خودت انتخاب کن
و الان شما هم نوشتین این شعر رو
آمدم با این دل دیوانه مهمانت شوم
باز کن دروازه را بگذار قربانت شوم
نمیدونم درکام درسته یا نه
سپاسگزارم ازش که این همه نشونه های ریز رو برای درک من بهم عطا میکنه
من درکی که الان به یک باره داشتم رو نوشتم هرچی که خیره و از خدا به من برسه محتاج خیر خدا هستم
و رها میکنم تا در زمان مناسبش به من بگه منظورش رو که چرا یهویی به یادم آورد اون نشونه هارو
حتی اون روز 27 آذر ماه ،من با دیدن این دوتا نشونه درکی داشتم که دقیقا همون هم شد
الهی که نور خدا به شکل عشق و ثروت و سلامتی و شادی و آرامش بی نهایت در زندگیت جاری بشه
به نام خدا ی مهربانم
سلام استاد عزیزم وخانوم شایسته جاانم که کلی دلم براتون تنگ شده
سلام دوستان بینظیرم که عاشق کامنتا تون هستم وایده میگیرم
چقد این فایلهایی که میذارین به موقعه س استاد چقد خداوند داره کارارو به موقع ودرست انجام میده خدایا ممنونم به خاطراین همزمانی
استاد عزیزم قبل ازاین فایل فک میکردم آدم خوشبینی هستم ولی الان متوجه شده هنوز خیلی کاردارم خدایا شکرت که به هزاران وسیله آگاهم میکنی
استاد عزیزم دیروز یه مسئله ی برای یکی از اعضای خونواده م پیش اومد راجبه بیماری ومن اولش بهم ریختم وبعد متوجه شدم اون مسئله رومن اشتباه فهمیدم وهمه چی عالی بود ه واصلا بیماری وجود نداره
بعد فکر کردم گفتم خدا جانم شکرت که بااین مسئله من آگاه شدم که یادت باشه شکر کنی برا سلامتی خودت وخونواده ت یادت باشه همه چی خداست
استاد عزیزم خیلی دوستون دارم و خیلی حرفاتون حالم روخوب میکنه
منو میبره به سمت خدا
چقد باخدابودن قشنگه استاد
حس میکنم دارم عاشق خدا میشم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم
دلیل رسیدن به همه چیز در زندهگی حال خوب است ، حتی در زمانیکه اتفاقی به ظاهر ناجور میفتد .
حالا اینکه جف بزوس یکی از ثروتمند ترین افراد جهان دلیل موفقیت و ثروتش را خوشبین بودن بیان میکند پس نشان میدهد که چقدر مسیر که من و همه دوستانم درین سایت میروند درست است و میتواند یکی از نشانه ها باشد براینکه آینده مسیر که میریم حالا ببینیم .
پس کلمات مترادف را مینویسم ؛
خوشبین بودن (سپاسگذاری، منتظر بودن برای اتفاقاتی عالی ، شاکر بودن ، حال خوب و احساس خوب).
بدبین بودن ( حال بد داشتن ، کافر بودن ، ناسپاسی کردن ، منتظر اتفاقاتی بد بودن).
یاد بگیریم که سپاسگذاری باشیم و ان شالله بعد از شنیدن این فایل بیشتر مواظب میباشم که شکر گذار باشم ، که نعمت هایم را ببینم ، که خدا را بیشتر در زنده گیم درک کنم .
اگر خودم را کند و کاو کنم متوجه میشم که بعضی اوقات خوشبین بودم و جلو ذهنم را گرفتم اما بعضی اوقات هم بوده که یک اتفاق بد را هزار بار خودم دامن زدم.
کسانی را میشناسم که با خوشبینی شان بهتر اتفاقات را برای خودشان رقم زدند و خیلی هم آرامش دارند .
شاید در کامنت های گذشته هم گفته باشم ، من کسی بودم که از آینده خیلی میترسیدم و تا جایی که یادم است حال خوب نداشتم و بدبین بودم نسبت به خودم ، به توانایی هایم، به فامیلم ، به کشورم خلاصه همیشه غُر میزدم . و باز هم جا دارم که بیشتر سپاسگذار باشم ، بیشتر خوشبین شوم .
نکات مثبت افراد را هم به خود مان و هم به خودشان بگیم .فقط خوشبینانه به نکات مثبت توجه کنیم و بس . نگاه بد بینانه به افراد نداشته باشیم و فقط نکات مثبت و خوب .
خدایا شکرت بابت اینهمه آگاهی که در این فایل بود
سلام به همگی
یه موضوعی ذهنمو عجیب درگیر کرده و اونم چشم تو چشم کردن و تنه زدن آدماست.نمیدونم چی کار کنم.اگر بیخیال نگاه کردن طرف بشم بعد از مدتی میره رو مخم که چرا با طرف مثه خودش برخورد نکردم،چرا وقتی فلان حرف رو بهش نزدم، چرا باهاش درگیر نشدم و … .به نظرتون کار درست چیه؟چطور باید با این جور موجودات رفتار کرد؟
سلام علی آقای عزیز دورود بر شما دوست عزیز نواقص شخصیتی بد رو همه داریم خیلی حال احساس آدم بالا پایین میکند عزیز روی عزت نفس اعتماد نفس کار کن عزیزم منم مثل شما بودم یه زمانی ولی الان یه زمانی تا رها نکنی خودت آزاد نمیشی. ببخش تو لایق آرمش هستی که این گروه هستی الکی به بستر مکتب انسان سازی خود شناسی دعوت نشدی رفیق .
به نام الله مهربان
سلام و هزاران سلام به تمام عزیزان دلم
در این روزهای سرد پاییزی که پر از برگهای رنگین و قشنگه
روزهایی که سرد و برفی و بارانیه
شنیدن حرفهای استاد عزیزم،مثل موتور یه موشک بود برام
دو سال از شروع درس خوندنم میگذره و من حسابی دارم درس میخونم واسه پزشک شدن
اوایل خیلیها همین جوری با من صحبت میکردن
میگفتن آرزو بر جوانان عیب نیست
حالا تو هم در ارزوی پزشک شدن باش و خوش باش
همه تمسخر میکردند و من توجه نکردم
گفتم من حتما میتونم
الان روششون و عوض کردن،از مسخره کردن تبدیل شده به دلسوزی
«وای بیخیال،مگه حوصله داری اینقدر درس میخونی،دو روز زنده ای،بیا و خوش بگذرون»
اما من نمیدونم خوش بگذرون یعنی چی
هیچ چیزی برام به اندازه ی رسیدنم به هدفم لذت بخش نیست
نمیدونم چرا جشن عروسی،پارتی،دوست پسر،دوست دختر،و خیلی چیزا
برام بی معنی شده
من با خودم شادم،نیاز به عامل خارجی نیست که خوشحال بشم
از درون شادم
مرتب به اهدافم فکر میکنم
مرتب برای رسیدن به هدفم تلاش میکنم
ما هرکدوم،برای رسالتی به این دنیا اومدیم
به امید دیدارتون در امریکا
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید