چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟ - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-12 08:58:212024-12-14 05:19:53چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم و بانوی مهربان
سلام به خانواده ی بهشتیم
خدایا شکر که یک بار دیگر فرصتی بهم داده شد تا کامنتی بنویسم و رد پایی به جا بذارم
استاد همیشه افراد بزرگ و موفق در هر صنعتی را دنبال میکنه که ببینه چه باورهای دارن ،و چه سوالاتی ازشون پرسیده میشه و چطور جواب میدن و به این شکل با دیدن این مستندها یا فیلمها یا گزارشها روشون فکر میکنند و در قانون ازشون استفاده میکنند و به این صورت برای ما محتوا ضبط میکنند. سپاس گذارم استاد عزیزم
این بار جف بزوس صاحب رسانه ،کار آفرین ،سرمایه گذار اهل آمریکا در زمینه اینترنت ،و نیز ریئس اجرایی هیئت مدیره موسس و مدیر عامل ارشد سابق شرکت آمازون ،که بزرگترین شرکت خرده فروشی آنلاین در جهان است مورد بررسی قرار میگیرد .
جف بزوس: من موفقیتهای بزرگی کسب کردم وقتی که بدبین نبودم
همین جمله ی بالا کافی بود تا استاد ازش یک فایل 70 دقیقه ای درست کنه که خیلی به شخص برای من مناسب بوده و قرار کلی روش کار کنم و در ادامه آنچه که استاد گفتن را به طور خلاصه در این کامنت مینویسم با هدایت خدا.
سوال مجری از جف بزوس : آیا نگران نیستی که رقیب قدرتمندت ایلان ماسک خدمات بیشتری بهش داده بشه ؟؟؟
جواب جف بزوس: من دوست ندارم که بدبین باشم و زمانی که موفقیتهای زیادی کسب کردم به خاطر این بوده که بدبین نبودم و چرا اصلاً اینقدر بدبین باشم نسبت به حرفهایی که میزنند و در ادامه به نکات مثبت ایلان ماسک اشاره کرد و گفت که میخوام خوش بین باشم از اینکه آنچه را گفته میخواد انجام بده
قانون جذب میگه : ((وقتی منتظر اتفاقات بد هستی داری به جهان میگی که اتفاقات بد میخوام))
تعریف بدبینی: از حرف دیگران و یا صحبتهای افراد یا احوالپرسیشون و یا اتفاقات برداشت بد کنم مثلاً: من میدونم موفق نمیشم
مثلا: سلام گرگ بی معنی نیست و اگر این شخص داره ازم تعریف میکنه یه کاسه ای زیر نیم کاسست
منتظر اتفاقات خوب باشم با خوشبینی کمتر مورد سوء استفاده قرار میگیرم و اگر اتفاق به ظاهر بدی افتاده باشه به یاد بیارم مواردی که برام اتفاقات خوب افتاده و با افراد خوبی مواجه شدم و گذشته های خوب را به یاد بیارم
یادآوری قانون : به هرچی توجه کنیم از جنس همون وارد زندگیمون میشه
ممکنه اتفاقات خوب را هم بهش بدبین باشیم مثلاً باورم نمیشه که این اتفاق واسم افتاده یا این کار واسم جور شد یا وارد این رابطه شدن یا این مبلغ دریافت کردم
پاشنههای آشیل ما و فکرهای بدی که از گذشته با ما بوده یک زنگ خطری است که هر لحظه احتمال داره به صدا در بیاد و به خاطر باورهایی که از گذشته با ما بوده ممکنه که بگه این فردی که الان بهم کمک کرد یک نیت بدی داره مثلا مثلاً زمانی که یک فردی یا یک عزیزی برامون غذایی رو میاره و ما قبول نمیکنیم و میگیم که نه خیلی ممنونم و توی ذهنمون میگیم که نکنه فردا یک انتظاری از من داشته باشه یا یه کاری داشته باشه که من باید براش انجام بدم بنابراین این غذا رو نگیرم بهتره
فرکانس غالب من هرچی باشه از همون جنس افراد و شرایط را وارد زندگیم میکنه .
ویژگی های افراد بدبین :
(1)افراد بدبین شک دارند به حرف خوب و رفتار خوب: مثلاً در شهرستان ما زمانی که بعد از مدتی به یک نفر رنگ میزنی میگن که سلام لک بیطمع نیست و یا حتی خودت بعد از مدتی به کسی زنگ میزنی میگی که سلام لک بی طمع نیست و بعدش حرفتو میزنی که اینطوری بدبینی را در ذهن خودت و طرف میکاری یا مثلاً یک تعریفی از ما شده و برداشتمون نیت بدی هست و یک سناریوی بدی را در ذهنمون برای اون طرف درست میکنیم که این تعریف واسه اینه که فلان سو استفاده را بکنه یا فلان درخواست بکنه .
افراد بدبین نگاه منفی به رفتار دیگران دارند خیلی جالبه دقیقاً دیشب فیلم red one رو دیدم که یکی از شخصیتهای فیلم میگفت همیشه جنبه بد افراد میبینم و در یک ساحلی که قدم میزدن به افراد اشاره میکرد و میگفت : آقایی که پیش اون خانم نشسته متاهل ولی خانومش اون نیست ،،،این شخص که با اون فرد میخنده قرار بهش نارو بزنه و واسه هرکدامشون دلیل میآورد چون قبلا چنین اتفاقاتی را تجربه کرده بود و به افراد بدبین شده بود .
نکته مهم :خوشبینی به این معنا نیست که ما چشممونو ببندیم و اعتماد 100 درصدی به تمام افراد داشته باشیم و در خوشبینترین حالت هم نمیشه اینطور بود و باید در این مورد هم تکامل را طی کرد یعنی اینکه ابتدا افرادی که بهشون اعتماد کردیم و به یاد بیاریم و افرادی که بهشون اعتماد میکنیم و تایید کنیم تا به افراد بیشتری هدایت بشیم و اینطوری خوشبینی ما هم بیشتر میشه. اگر با یک فردی تازه آشنا شدیم وعده و وعید هاشو باور کنم اما وارد یک کاری نشم که بعد احساس کنم مورد سوء استفاده قرار گرفتم در اصل ساده لوح نباشم
به خاطر همین بدبینی خیلی موقع افراد خواستند که بهمون کمک کنند اما ما درخواستش رو رد کردیم چون فکر کردیم که الان اگه بهم کمک کنه فردا اونم ازم درخواست داره مثلاً همکارم که دیده من توی بستهبندی اجناس سرم شلوغ و وقت رفتن به خونست گفته بزار کمکت کنم که تموم بشه با هم بریم خونه و بعد منم فکر کردم که نه بهتره که قبول نکنم چون اگه اینطوری باشه فردا منم باید توی لیبل زدن کالاها بهش کمک کنم و قبول نکردم.
(2) گرایش دارند که تمرکز کنن روی نقصها و مشکلات در شرایط مختلف به جای اینکه تمرکز کنند روی احتمالات مثبت و یا راه حلها مثلاً: من در یک مجموعهای با یک فرد اوتیسم کار میکردم برای گزارشهای روزانه در یک گروه به صورت خصوصی هر فعالیتی که داشتیم و ضبط میکردم و و این مواردی که ضبط میکردم تماماً فایلهای خوب و لحظات خوبی بود که به اشتراک میگذاشتم اما در همین فایلها خانواده اون فرد اوتیسم همیشه به دنبال نکات منفی بودند و همیشه مسائلی را میدیدند که من هرگز بهشون توجهم نمیکردم مثلاً توی باشگاه هنگام تعویض کردن کفشهاش اگه یک دمپایی را برای 30 ثانیه پاش میکردو اگر اون دمپایی یک مقدار کوچک نشون داده میشد سریع به من گزارش میدادند دمپایی امیرحسین کوچیکه و دمپایی بزرگ پاش کن که به پاش آسیب نرسه یا مثلا یا مثلاً وقتی بابای این فرد اوتیسم میومد به خونه سر بزنه همه جا رو مرتب میکردم تمیز میکردم شیک و منظم بود اما اگر یک مقداری توی سرویس بهداشتی لک بود میرفت اونجا رو خودش تمیز میکرد و میگفت اینجا رو هیچ وقت فراموش نکن و اصلاً به مواردی که من درست کرده بودم توجهی نمیکرد و فقط تمرکزش روی مشکلات خیلی جزئی و ریز بود جالب اینه که طبق قانون این فرد در 24 ساعت 5 ساعت میخوابید و در 19 ساعتی که بیدار بود گوشیش هر سه دقیقه یک بار زنگ میخورد و نقصها و مشکلاتی که افراد داشتند به ایشون گزارش داده میشد و در رسانههای مختلف انواع گروههایی رو داشت که به این مشکلات رسیدگی میکرد و همیشه به من میگفت که از کارت گزارش بده که اگه مشکلی بود برطرف کنیم .
این افراد انقدر به مشکل فکر میکنند که به راه حل هدایت نمیشن و فقط ایرادها را خوب میبینن وقتی در مورد مسائل و مشکلات صحبت میکنیم راه حل را نمیبینیم اما وقتی میگیم الخیر فی ما وقع راه حل را خواهیم دید دقیقاً در مهاجرتی که از تهران به شیراز و از شیراز به کیش داشتم هیچ چیزی را نمیدونستم و هیچ چیزی برام مشخص نبود اما با همین جمله الخیر فی ماوقع احساس بسیار خوبی داشتم و مدام به جواب و مدام به مسیر خوب هدایت میشدم و حتی اگر اتفاق به ظاهر ناجابی میافتاد به خودم میگفتم حتماً یه خیریتی توشه و خیلی حالمو خوب میکرد و به دنبال اون خیریته بودم و واقعاً اون اتفاقم برام به خیریت تبدیل میشد مثلاً زمانی که در شیراز 400 هزار تومان پول داشتم یک فردی به من گفت که میتونم تو رو به یک مسافرخونه ببرم که اونجا ارزون هستش و قیمت خوبی هم ازت میگیره و میتونی شبو اونجا بمونی و منم قبول کردم زمانی که رفتم به اون مسافرخونه دیدم که از مبلغ من بیشتر داره میگه و تازه جای خوبی هم نیست اما من همون لحظه گفتم حتماً یه خیریتی توش هست وقتی از اونجا خارج شدم حالم خیلی خوب بود و به دنبال یک نشونهای میگشتم که یک مسافرخانهای رو دیدم به اونجا رفتم اتفاقاً خیلی شیک و تمیز بود و با قیمت مناسب تونستم یک شب و اونجا اقامت داشته باشم که در ادامه اتفاقات خوبی هم در اون مسافرخونه برام به وجود اومد و تجربیات خوبی رو هم کسب کردم.
(3) خیلی سختشونه که به بقیه اعتماد کنند اگر کسی حرفی بزنه میگن این یک نیت بدی داره و کلاً آدمهای تنهایی هستند مثلاً اگر اسباب کشی داشته باشند و یک رفیقی بهشون بگه که من فردا میام کمکت این فرد توی ذهنش و یا به یک فرد دیگه میگه آره جون خودش الان اینطوری میگه ولی فردا تا لنگ ظهر میخوابه و اصلاً به کمک منم نمیاد و همین اتفاقم میفته و تایید میکنن و به بقیه میگن که دیدی گفتم دیدی گفتم که تا لنگ ظهر میخوابه و فردا نمیاد و بعضی موقعها هم انتظار میکشن که این حرفو بزنن و دوست دارن که این اتفاق بیفته که به دیگران بگن که دیدی من گفتم دیدی که من درست گفتم.
((آدمهای بینظیر و فوق العاده تعدادشون بسیار بیشتره،،، این جمله را تکرار کنم و به دنبال چند نفر بینظیر و فوق العاده در اطرافم باشم و تایید کنم که این چنین افرادی وجود دارن ))
نکته مهم :هر چقدر ذهن مثبت میشه آدمهای فوق العادهتری وارد زندگیم میشه و وقتی که ویژگیهای مثبت افراد رو میبینم و به خودشون میگم و پشت سرشون هم صحبت میکنم در مداری قرار میگیرم که افراد خوب بیشتری در زندگیم وارد میشه .
(4) آدمهای بدبین آدمهای طعنه زنی هم هستند شک دارن به اتفاقات خوب و این افراد ارتباط خوبی با دیگران ندارند انرژی افراد میارن پایین و به خودشون هم صدمه میزنن مثلا زمانی که با استاد آشنا شده بودم در یک مجموعهای کار میکردم و به مدیر مجموعه میگفتم که قراره اتفاقات خوبی واسم بیفته و به فلان جا و فلان جا برسم اونم مسخره میکرد و میگفت برو بابا دست بردار بیا همین کارگریتو بکن من بعد از 10 سال به این جایگاه رسیدم مسخره بازیها رو بذار کنار و همیشه طعنه میزد و انرژی آدمو واقعاً میگرفت و طبق قانون ایشون با افرادی سر و کار داشتند که همیشه مایه دردسرشون میشد.
نکته ی ثروت ساز :ای ای کاش به جای اینکه بگن چه فردی چقدر ثروت داره بگن چه فردی چقدر باعث ثروتمند شدن دیگران شده و این ذهنیت افراد ثروتمند مشهور در جهان هست که بیشتر به دنبال ثروت ساختن هستند مثل استاد عباسمنش و جف بزوس
(5). افراد بدبین دیواری را دور خودشون درست میکنند یعنی با دیگران ارتباط کمتری دارند به این دلیل که میترسند مورد سو استفاده قرار بگیرند و میترسند به هر ترتیبی دیگران بلا سرشون بیارن توهم توطئه هم دارند و اگر ازشون تعریف کنی فکر میکنن که مسخرشون میکنی و میگن شوخی نکن یا بابا دست بردار :مثلا وقتی به مامانم میگم که چقدر سریع این کارو انجام دادی یا چقدر خوب این کارو انجام دادی میگه ههه مسخره میکنی
(6) اگر یه اتفاق بدی در گذشته واسشون بیفته اونا همون یک دونه رو در ذهنشون مرور میکنند: مثلا اگر دزد یک بار خونشونو زده باشه هرگز فراموش نمیکنند و در و پیکر خونه رو مثل دروازههای محافظت شده قفل میکنند و و همیشه به افراد میگن که مواظب باش خونتونو دزد نبره چون یک بار برای من اتفاق افتاده و همیشه اینو مثال میزنن.
در شرایط بالا بهترین کار اینه که سوال کنیم که آیا همیشه این چنین بوده؟؟؟ آیا همیشه این اتفاق بد افتاده ؟؟؟و نکته مهم اینه که ذهن هر چیزی را که زیاد مرور کنه همونو بیشتر تثبیت میکنه و اونو بیشتر به یاد میاره.
وقتی یک نکته رو بارها و بارها تکرار کنیم در خاطرمون خواهد موند خاطرات بد و مرور نکنم و حتی در مورد اتفاقات ناجالب با خدا هم صحبت نکنم و به این اصل وفادار باشم که در مورد اتفاقات ناجالب صحبت نکنم و اگر اتفاق خوبی افتاد واسه خودم مرور کنم و اگر کسی هم اطرافم بود به اشتراک بگذارم .
هر چقدر افکار مثبت داشته باشم به شرایط بهتر آدمهای بهتر اتفاقات بهتر هدایت میشوم
به قول جف بزوس: من موفقیتهای زیادی کسب کردم وقتی که بدبین نبودم
به چی توجه میکنم از جنس همون وارد زندگیم میشه.
چطور بدبینی ایجاد میشه: وقتی که یک فردی خیانت و ناامیدی را تجربه میکنه به عنوان یک مکانیزم دفاعی به وجود میاد در واقع یک اتفاق و تجربه ناخوشایند باعث میشه طرف بره تو تفکر اینکه تمام اتفاقات بعدی از جنس همین اتفاق بد خواهد بود و میره تو این فضا که اگر یک فردی بد بوده پس بقیه هم بد هستند اگر رابطه ی بدی بوده تمام رابطه هاهم بد خواهد بود و آنقدر بهش توجه میکنه که به افراد این چنینی هدایت میشه :مثلا اگر دختری در یک رابطه با پسری شکست بخوره تمام پسرها به دردنخور میشن و ترجیح میده تا آخر عمرش با یک سگ زندگی کنه .
هزاران بار افراد خوب با شرایط خوب با رابطه خوب در زندگی ما بوده و نباید بذاریم که اتفاق بدی که در گذشته افتاده سلطه داشته باشه به افکار ما و اگر بخواهیم مرور کنیم میبینیم که چقدر افراد خوب و سالم و صادق در زندگیمون بودن و میتونیم مثالهای زیادی بزنیم و بارها اینا رو مرور کنیم
وقتی تمرکز میکنم رو هر چیزی و اونا رو تکرار میکنم از جنس همون در زندگیم بیشتر و بیشتر میشه پس مواظب باشم که به چه چیزی توجه میکنم و اونو تکرارش میکنم و آگاهانه بیام افراد خوب و اتفاقات خوب مرور کنم و بارها و بارها تکرارشون کنم.
آدمهای بدبین مدام دنبال چک کردن هستند مثل همون فردی که مثال زدم و مدام گوشی به دست کانالهای رسانه ای را چک میکنه و افرادی که زیر نظرش هست بررسی میکنه و با قانونی که ما میشناسیم باید حدس بزنیم که چه اتفاقاتی واسش میفته.
اگر عاقل باشم اگر قانونو بلد باشم روی اتفاقات بد تمرکز نمیذارم و در موردش فکر نمیکنم و صحبت نمیکنم
رو اتفاقات خوب و آدمهای خوب تمرکز میکنم لیستی از افراد خوب و اتفاقات خوب تهیه میکنم و بابتشون سپاس گذار باشم .
چه افکاری در سرمون هست و چطور فکر میکنیم ؟
شرایطی که دارم را بهانه نکنم که چون تو این شرایط هستم دیگه نمیتونم رشد کنم و بدبخت هستم و این شرایط را پلهای برای رشدم ببینم و انگیزه بگیرم که از دلش به موفقیتها و خواستههایم برسم و بگم که اگر منم مثل این افراد فکر کنم شرایطم همین میشه و امید بگیرم و فکر کنم که اگر برعکس ویژگی های این افراد را داشته باشم نتایج برعکس و مثبتی میگیرم
سپاس گذارم استاد عزیزم
انشالله که با یاری و هدایت خدا عمل کنم به این آگاهیها و تکاملم رو طی کنم همه چی به تمرین و تمرکز و طی کردن تکامل نیاز داره به اندازه تغییر نتایج به دست میاد
آفرین به خودم که در حال پیشرفت و یادگیری و بهبود هستم و با همین شرایطی که دارم کافی و ارزشمندم
خداجون سپاس
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم وبانو شایسته مهربان و دوست داشتنی
سلام به همه دوستان عزیزم دراین مسیر مقدس
استاد جان چقدر موضوعات کاربردی وخوب وعالی انتخاب میکنید
مشخصات وخصوصیات فرد بدبین را چه زیبا بیان کردید در هر مورد که صحبت میکردید کلی مثال جلوی چشمم می آمد
من خودم را آدم بد بینی نمیدونم شاید در گذشته کمی بوده ام ولی با تعالیم شما احساس میکنم که آدم خوش بینی شده ام .
یکی از فامیلهای من خیلی بدبین بوده وهمچنان هم هست حرفهایش همه اش منفی است وکلا نسبت به هر چیزی منفی نگر است با این که نتایج بدی برایش داشته ولی جالبه حاضر به تغییر نیست سالها بود که به مسافرتی نرفته بود امسال تابستان با دخترانش به شمال رفت وقتی برگشتن ازش در مورد شمال وسفر پرسیدم به قدری آه وناله کرد اینکه در راه بیمار شده آنجا کنار دریا حالش خوب نبوده اصلا بهش خوش نگذشته وجالب اینجاست طوری رفتار کزده بود که به دختراش هم خوش نگذشته بود واونا هم میگفتن دیگه مادرمون را نباید ببریم مسافرت
درمحیط کارم همکاری،دارم که نسبت به خیلی چیزها مشکوک وبد بینه
اگر مدیر درمانگاه یه حرف یا حرکتی بزنه مدام میگه من میدونم این یه نقشه ای داره بعدا معلوم میشه بچه ها گول ظاهرش را نخورید
روز آزمایشگاه مدیرمان برای بچه های آزمایشگاه گل وشیرینی خرید تا بهمان تبریک بگوید همین همکارم مدام میگفت این آقا عمدا میخواسته خودنمایی کنه میخواسته لج ما را در بیاره برای شما گل خریده یه منظوری داره بعدا معلوم میشه
وهمین افکار باعث شده مدام با مدیر در تضاد باشن وبینشان مشکل پیش اومده هربار یه قضیه ای دارند
فروردین امسال من ودخترم با یک گروه کوهنوردی ودوستانمان به کوه رفتیم از آنجا که اولین تجربه من بود و برنامه کمی سنگین بود لیدر های تور که پسرهای بسیار خوب وفوق العاده ای بودندخیلی به ما کمک کردن
خانه مادرشوهرم وقتی فهمیدن ما کوه بودیم ازمون درباره صعود پرسیدن وقتی من گفتم که با کمک بچه های تور توانستم صعود کنم برادر شوهرم خیلی عکسالعمل نشان داد به شوهرم گفت تو خیلی بی غیرت هستی که گذاشتی همسر ودخترت با یه گروه اقا برن کوه وتازه اونا بهشون کمک هم کردن من که عمرا اجازه بدم همسرم به چنین مکان هایی برود در حالی که همسر من خیلی ریلکس جواب داد خوب برادر تو اختیار همسر خودت را داری هر طور دوست داری عمل کن ومن چقدر از این جواب خوشم اومد
استاد مثالهای فراوان دارم اما نمیخوام کامنتم را طولانی تر کنم
بسیار ممنون وسپاسگزارم استاد عزیزم برای تمام آگاهی هایی که شما با دل وجان در اختیار ما قرار میدهید گاهی فکر میکنم قبلا چطور زندگی میکردم بدون استاد عزیز بدون مریم جان بدون بچه های سایت وبدون این خانه الهی
اصلا برایم باور پذیر نیست خدا را هزاران بار شکر میکنم برای این زندگی جدیدم برای وجود این سایت مقدس با استاد ومریم جانم وتمام دوستان عالی و دوست داشتنی
خدایا برای همه چیز سپاسگزارم
خدایا هر آنچه دارم از آن توست
خدایا همواره هدایتم کن مرا به راه راست هدایت فرما راه کسانی که به آنها نعمت داده ای
سلام خدمت استاد عزیزم خانوم شایسته نازنین و دوستان خوبم در سایت
امیدوارم حالتون عالی باشه
واقعا چقدر تفاوت هست بین زمانیکه فایلهای استاد رو همینطوری و فقط واسه اینکه وقت بگذرونم ، گوش میدادم با الان که متعهد شدم شخصیتم رو با این آگاهیها تغییر بدم
اولین تغییرش اینه که هر فایلی رو میبینم و بهش گوش میدم ( چه قدیم چه جدید چه رایگان چه از محصولات ) حرفای استاد رو بهتر درک میکنم و به خودشناسی عمیقی میرسم…از این بابت خدای مهربان رو شاکرم منو با استادی آشنا کرده که تمرکزش روی موضوعات بنیادین و اساسی زندگی همه ما آدماست و اونا رو به دانشجو هاش آموزش میده
نکته مهمی که من از این فایل یادگرفتم این بود که تا قبل از این فکر میکردم من آدم خوشبین و مثبت نگری هستم ولی بعد این فایل فهمیدم من نقاب مثبت اندیشی رو به صورتم زده بودم و شما هر کسی رو بتونی با ماسک زدن گول بزنی از دست جهان نمیتونی قسر در بری
من بیشتر اوقات تمرکزم روی نکات منفی آدمها بوده…اکثر اوقات ذهنم چه توی کار چه توی اتفاقات روزمره و چه زمانی که اتفاق ناخوشایندی میفتاد بدترین حالت ممکن رو تصور میکرد…اگه کل روز پنج تا اتفاق خوب میفتاد و یه اتفاق ناجالب… من تمام روز ( حتی موقع خواب ) نشخوار ذهنی راجع به اون اتفاق ناجالب داشتم…اگه مشتری برام میومد و من میخواستم خدمتی بهش ارائه بدم همیشه به این فکر میکردم که نکنه بعدش ناراضی باشه از کار من …یکی از دلایلی که من تو خودم کشف کردم چرا مشتری ندارم همین موضوع بدبینی نسبت به نظر مشتریام بود
من حتی در مورد خودمم تمرکزم فقط رو عیبهام بوده و از استعدادها و توانایی هام بیخبرم
واقعاً بهترین سرمایه گذاری ما در زندگی خوش بینی ،خوبی گفتن نسبت به شرایط و آدمهای زندگی ، تمرکز روی نکات مثبت و بیتوجهی به اتفاقات و ناخواسته هامونه
ولی یکی از مسائلی که خیلی دوست دارم درکش کنم تفاوت بین خوش بینی و ساده لوح بودنه . انشاءالله مثل هدایت شدن به این درس مهم ، به اون موضوع هم هدایت بشم و بتونم درکش کنم
موضوع بعدی که به ذهنم رسید بگم راجب نکات مثبت شما بود استاد…من وقتی سریال سفر به دور آمریکا رو میدیدم کاملا مغزم هنگ میکرد از میزان ذوق کردن شما و خانوم شایسته نسبت به کوچکترین اتفاقات و چقدر این ذوق کردن ها واقعی بود و این نشون میده چقدر شما خوب ذهنتون رو تربیت کردین برای توجه به مسائل زیبا و نکات مثبت…چیزی که ذهن همهی ما ممکنه بگه اینه که طبیعیه این حد از ذوق کردن چون اونجا آمریکاست و اگه منم توی اون شرایط بودم همینقدر ذوق میکردم ولی میبینم من حتی برای بهترین اتفاقات زندگیمم به اندازه ی شما ذوق نکردم و ذهنم همیشه خواسته اونا رو عادی جلوه بده
خدا رو صد هزار مرتبه شکر میکنم هر فایلی رو که میبینم شخصیتم شخم زده میشه و کلی باگ ازم میریزه
و به این درک رسیدم برای نتیجه گرفتن از این فایلها و حرفای استاد باید در حد خودم به این آگاهیها عمل کنم
بهترین راهکار عملی که برای خودم گذاشتم اینه از همین لحظه یه دفتر بردارم و راجب به نکات مثبت محل کارم و همکارام…درباره ویژگی های مثبت اطرافیانم محل زندگیم بنویسم یادداشت کنم و توی ذهنم با خودمم مرور کنم . هر جا موقعیتی دیدم بگردم دنبال نکات مثبتش… حتی بگردم دنبال نکات مثبت اتفاقاتی که ظاهرش ممکنه نامناسب باشه
امیدوارم هممون بتونیم در حد خودمون و با استفاده از طی کردن تکاملمون ، شخصیت خوشبینی رو در وجودمون ریشه دار کنیم
آرزوی سلامتی ، موفقیت ، ثروت و خوشبختی دارم برای همه شما دوستان استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین
خدا یار و نگهدارتون باشه
سلام به استاد عزیزو قشنگم
برگ برنده ی 6 ماه اخیر زندگیم دقیقا همینه که این حرف شمارو که گفتین از دل اتفاقات بد نکات مثبت و بکش بیرون
اینکه تاکید کردین همیشه که اگه تمرکزت رو نکات مثبت باشه هر اتفاقی افتاده به نفع تو تمام خواهد شد و همه ی این جمله هایی که در مورد تمرکز بر نکات مثبت و نتیجه ای که ازش میگیریم گفتین
من
وقتی
همه ی اینا رو کردم اویزه ی گوشم
نتایجم شروع به اتفاق افتادن کرد….
من پریروز ی اتفاق به ظاهر ناجالب و تجربه کردم
اولش خب باید ذهنم و کنترل میکردم و از پس نجواها برمیومدم
تا حالا این دست اتفاق برام رخ نداده بود
و واسه همین ذهن نجوا گرم خیلی قوی بود و ازین جمله ها میگفت که ببین دیگه تموم شد ….
من نشستم و کلی دلیل منطقی برا ذهنم اووردم که بهش ثابت کنم داره گندش میکنه
بعددد که با اون صحبتا خودمو ذهنمو اروم کردم
صدای خدارو بیشتر شنیدم
اصلا اننگار خدا بهم میگفت خب حالا اینکارو کن که حالت بهتر شه
حالا این قدمو بردار که قشنگ خیالت راحت باشه
و من خیلی از خدا ممنونم که انقدر با قدمای کوچیک کوچیک هدایتم کرد تا حالم الان خیلیی خوب باشه
و به راه حل هایی که گفت هدایت شدم
شاید اگه این اتفاق برای هر کس دیگه ای برای ادمایی که اصلا نمیدونن کنترل ذهن چیه افتاده بودانقددددر براشون سنگین بود که ی اتفاق بد بزرگتر با ذهنشون برا خودشون رقم میزدن
ولی من با ایمان به درستی این راه
با وجود نجواها
قدم برداشتم برداشتم برداشتم و الان حالم خیلی بهتره خدارو شکر
و قسمت جالبش اینجاست
الان که روز دوم ماجراست
من این داستان و دارم تبدیل میکنم با سکوی پرتاب
چون از استاد یادگرفتم که خدا وند با تضاد ها داره مارو هدایت میکنه و من به این باور پیدا کردم
و به همین دلیل من میخوام تموم سعیمو بکنم که به این هدایت گوش کنم که البته باید حواسم باشه تکامل خودم رو طی کنم با توووکل به الله مهربان
خیلی خوشحالم که از صب که پاشدم هزار تا نکته مثبت تو ابن اتفاق پیدا کردم
خدایا ممنون که همه جا یارو یاورمونی ؛)
با سپاس و شکر گزاری از خداوند متعال بابت هدایتهای ارزشمند الهی شکر
من بخاطر توجهم به افراد خیانتکار و دروغگو و بزرگنمایی خصوصیات منفی انها خیلی آسیبها خوردم و باعث شد از نزدیکترین افرادم فریب بخورم و چقدر ضرر مالی و روحی دادم و الان بخاطر آرامش درونم و زیاد شدن افراد مثبت در زندگی ام و رشد و پیشرفتم و تمرکز بیشترم روی اهدافم ضروری میدانم مرکز توجهم را از ابعاد منفی به ابعاد مثبت خودم ،زندگی ام ،همکارام،ادمهایی که در طول روز باهاشون برخورد میکنم تغییر دهم تا بتوان با اطمینان خاطر وارد روابط سلامت ،شغل راحت و دلخواهم ،درآمد بالاتر ،حال بهتر بشوم در اصل وارد فرکانس خدا بشوم و بقول استاد عزیز با قدم های کوچک و مستمر شروع کنم و از این فایل یاد گرفتم که افراد موفق واقعا مثبت نگرند و آهن ربای موفقیت رو تقویت میکنن در وجودشون و باید انها رو الگو قرار بدهم با تشکر از استاد عزیز یا حق
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر دوستان و اساتید خیلی خوبم خدا رو شکر میکنم که در مدار شنیدن این صحبت ها هستم استاد و دوستان اگر ما دقت کنیم به کامنت بچه ها همه ما یک سری ویژگی های مشترک داریم و اون هم صداقت و سادگی ماست و یعنی من متوجه شدم این هم یک نوع ویژگی هست که همه ما رو گرد هم آورده و در مدار همدیگه قرار داده خدا رو صد هزار مرتبه شکر
چند وقت پیش داشتم به دوران دانشجویی و مدرسه فکر میکردم من کلا در یک خانواده بسیار آزاد بزرگ شدم یعنی توی خانواده ما اصول اخلاقی توضیح داده میشد ولی کنترل اصلا نمیشد و من داشتم دوران نوجوانی و اول جوانی خودم رو بررسی میکردم دیدم که به شکل ناخود آگاه تمام افرادی که در مسیر زندگی من قرار گرفتن از دوست ،همکلاسی،معلم،استاد و دانشجویان همه افراد بسیار بسیار خوبی بودن از لحاظ اخلاقی و حتی بعضی وقتا مثلاً اگر میخواستیم کمی زندگی هیجان انگیز بشه سعی میکردیم که مثلاً با یک سری افراد که ما بهشون میگفتیم با حال چند روزی رو بگزرونیم در کمال ناباوری ارتباط ما فورا کات میشد یا هم اینکه اون فرد فاز اخلاق میگرفت بیا و ببین اصلا در حدی که مارو نصیحت میکرد و اون مدتی هم که با ما بود به اصطلاح پیغمبر زاده میشد که ما حتی به خودمون اجازه نمیدادیم به چیزی غیر از درستی و راستی فکر کنیم حتی من چون با این قانون آشنا نبودم حتی بعضی وقت ها فکر میکردم که یک نیروی نامرئی کاملاً مواظب من هست و در تمامی لحظات نذاشته که ما دست از پا خطا کنیم البته خدا رو بسی سپاسگزارم برای این نیروی نامرئی و ما در تمام دوران دانشجویی حتی کارهای بد رو برای یک بار هم امتحان نکردیم و با همه آزادی و راحتی که من داشتم دست از. پا خطا نکردیم با اینکه من تمام دوران دانشجویی خانه مجردی داشتیم و من همیشه به خودم افتخار میکردم و دلیل عمده اش این بود که تمام افرادی که با ما برخورد میکردن انسانهای بسیار خوب و درست و انسانی بودن خدایا بینهایت سپاسگزارم و این فایل بهانه ای شد که من باز یکی از نعمتهای بزرگ زندگیم رو به یاد بیارم الهی شکرت
زندگی همیشه پر از چالشها و ناملایماته و گاهی اوقات به نظر میاد که دنیا برامون تنگ و تاریک شده. خیلی وقتها پیش میاد که وقتی به یه مشکل برمیخوریم، ذهنمون پر از افکار منفی میشه و بدبینی به سراغمون میاد. این بدبینی میتونه مثل یه سایه سنگین روی زندگیمون بیفته و ما رو از خدا دور کنه. اینجاست که میفهمیم چقدر این حس بدبینی میتونه قدرت رو از ما بگیره و ما رو در یک دایره باطل قرار بده.
یادم میاد یه روزی بود که به یه مشکل بزرگ برخورد کرده بودم. هر روز توی ذهنم میچرخید که چطور میتونم این مشکل رو حل کنم، ولی هر بار که بهش فکر میکردم، انگار اوضاع بدتر میشد. هر روزی که میگذشت، این افکار منفی بیشتر و بیشتر به من حمله میکرد و من رو از خدا دور میکرد. احساس میکردم که هیچ راهی برای حل این مشکل ندارم و کلافه شده بودم.
اما یه روز تصمیم گرفتم که به خدا توکل کنم. به جای اینکه به مشکل فکر کنم، سعی کردم به راهحلها و فرصتهایی که ممکنه پیش بیاد، فکر کنم. به جای اینکه به بدبینی اجازه بدم بر من تسلط پیدا کنه، سعی کردم دیدگاهم رو تغییر بدم. یادم اومد که خدا وعده داده که بعد از هر سختی، آسانی خواهد بود. این وعده، مثل یه چراغ روشن توی تاریکی برام بود.
به محض اینکه ذهنم رو باز کردم و به خدا اعتماد کردم، اوضاع به طرز عجیبی تغییر کرد. مشکلات یکی یکی حل شدن و من دیدم که چطور با خوشبینی و اعتماد به خدا، هر روز یک قدم به جلو برمیدارم. این تجربه به من یاد داد که چقدر حضور خدا میتونه کمککننده باشه و چقدر کنترل ذهن میتونه ما رو از بدبینی به سمت خوشبینی و معجزههای زندگی هدایت کنه.
بدبینی واقعاً یه بیراهه ست. وقتی توی اون دایره قرار میگیریم، فقط خودمون رو در تاریکی غرق میکنیم. اما خوشبینی مثل یه نور در انتهای تونل میمونه که ما رو به سمت روشنایی هدایت میکنه. هر بار که با یه مشکل روبرو میشیم، باید یادمون باشه که هر اتفاق بدی میتونه به یک فرصت تبدیل بشه و ما رو قویتر کنه.
نشانه یک انسان توحیدی و خدایی اینه که وقتی بدبینی به سراغش میاد، به سرعت این احساس رو به خوشبینی تبدیل میکنه. اون از بدبینی به عنوان یک پل استفاده میکنه تا به خدا نزدیکتر بشه و این قدرت رو در خودش پیدا میکنه که به جای تسلیم شدن، به راهحلها فکر کنه.
سلام به استاد عزیز و استاد مریم شایسته عزیز
و همه دوستان عزیزم
خدارا شکر میکنم که منو هدایت کرد تا باور برای ذهنم بسازم تا در مسیر توحید قرار بگیرم
خدایا تو یاری ام کن
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ ۚ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا ﴿۵٠﴾
و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. پس همه سجده کردند، جز ابلیس که از گروه جن بود، پس او از دایره فرمان پروردگارش بیرون رفت. [با این حال] آیا او و نسلش را به جای من سرپرست و یاور خود می گیرید، در حالی که آنها دشمن شمایند؟! [ابلیس ونسلش] برای ستمکاران، بد جایگزینی [به جای خدا] هستند. (50)
سوره کهف آیه 50
انسانهایی که بد بین هستند یعنی از شیطان پیروی میکنند
انسانهایی که یاد خدا هستند و ثروتمند هستند
انسانهای ثروتمند به خدا نزدیکتر هستند .و از لطف و عنایت خدا بیشتر بهره میبرند
و این است که وقتی حرفی هم میزنند به جز فراوانی از نعمات خداوند چیزی نمیگویند
در این فایل اشاره شد به بیشترین فراوانی
به بهترین مسیر
که از بدبینی به خوشبینی تبدیل شویم
انسانهای خوشبین در قلبشان خدا هست
انسانهای بدبین در ذهنشان شیطان
چون شیطان در هر لحظه داره کارش را انجام میدهد
حالا من در چه مسیرم ؟ خودم را محک زدم
چون بیشتر خودم را میشناسم
خودم خالق خودم بودم .هر اتفاقی می افتد اول خودم را مقصر همه چیز میدانم نه هیچ کس دیگر را
شرایط بیرونی هیچ مهم نیست
و این که وقتی خوش بین باشم
همه چیز خوب پیش میرود
اون افکار منفی
که بد بینی باشد
همیشه نگرانی در ادامه دارد
و نگرانی یعنی وعده شیطان
وعده خداوند وعده فراوانی و آرامش هست
در این فایل استاد جز کلام خدا چیزی نگفت
کلام هایی که وعده الله بود
همه انسانهای ثروتمند وقتی ثروتمند میشوند که به دیگران هم ثروت میرسانند
اینقدر ذهن ثروتمند در وجودشان نهادینه شده که همه چیز را از بعد مثبت میبینند
یعنی میگه من چقدر ثروت ساختم و اینجور میگه که من چقدر تونستم کمک کنم که تولید ثروت بشود .چقدر درس بزرگی داشت برام
ابن پیام این بود که
من هر چقدر ثروتمند میشوم
به خدا نزدیکتر میشوم به اقتصاد جهان کمک میکنم
خدایا شکر از این هدایتی که من را کردی
استاد ممنون از شما و مریم شایسته عزیز. از این فایل بینظیر
عاشقتونم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
استاد جانم بی نهایت ازتون سپاسگزارم که وقت گرانبهاتون رو میذارید وباعشق واز روی محبت ومهر این همه اگاهی رو هربار به یک سبک وروش اسان و گویا و شیرین و ساده برای ما به صورت فایل آماده می کنید تا ما همواره تمرکزمون روی بهبود خودمون واین مسیر پراز خیر وبرکت وصراط مستقیم باشه، خیر دنیا وآخرت نسیبتون باشه ان شالله….
در مورد بد بینی اگر بخوام بگم حرف وسخن زیاده….خیلی زیاد…
که در گذشته چه جور آدمی بودم و با کلام ورفتارم چیکار میکردم که دیگران بهم بدبین باشند ویا برعکس من نسبت به دیگران بد بین باشم..
وچه جاهایی که با خوش بینی وساده لوحی و نادانی خودم رو دچار آسیب ومشکلاتی میکردم در اثر اعتماد به دیگران…
نگم براتون که چقدر حتی به خودم بی اعتماد بودم وخودم رو هم قبول نداشتم….
اما میخوام از جنبه خوب ومثبتش بگم…
از جایی که من آدم خوش بین ومثبتی شدم، آدمیکه این خوش بینیش باعث ارامش وامنیت وخیر وخوشیش در زندگیش شده وباعث شده سبک بال زندگی کنه…
خب من از وقتی با شما آشنا شدم وشروع کردم روی خودم کار کردن، اولین کاریکه باید انجام میدادم ودر توانم بود این بود که تمرکزم رو بذارم روی زیبایی ها…
و فقط خدا میدونه که یه آدمیکه با مخ خورده زمین و یه جواریی خانواده وزندگیش از هم پاشیده شده واز لحاظ مالی وخانوادگی وروحی وروانی واجتماعی تحت فشار هست و انگار بدبخترین آدم دنیاست، چقدر سخته براش تمرکزش رو بذاره روی داشته هاش، روی زیبایی ها….
تواون موقعییت وتواون شرایط مگه زیبایی هم پیدا میشد؟؟؟
شکر خدا خوش بینی و زود باوری وساده گرفتن من در مورد پذیرش حرفهای شما اینار توی زندگیم برام خیر به همراه آورد، من بیشتر حرفهای شمارو توی همون چند روز اول باور کردم و قلبم گواهی داد که من هیچ آسیبی از عمل به حرفهاتون نمی بینم واز طرفی می گفتم منکه همه چیزمو باختم، نشستم رو خرابه های زندگیم و دیگه هرکی وهرچی بلاء بوده سرم اورده واومده، دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم، حداقل بذار قبل خودکشی کردن یا گم گور کردن خودم از دست اینهمه مصیبت حرف این آدمو بشنوم بذار آخرین شانس زندگیمو امتحان کنم..
من فایلهای شمارو 24 ساعت گوش میدادم وقتی میگم 24 ساعت یعنی کل شبانه روز، شب تا صبح گوشی تو شارژ بود و فایلهای شما پلی میشد توی خونه حتی وقتی خواب بودم، حتی بارها وبارها همزمان که صدای شما پخش میشد من خواب شما و مریم جان رو میدیدم، انگار که پیش شما بودم وشما مستقیم وخیلی نزدیک به من فقط داشتید اون حرفها رو به من میگفتید و ساعت ها کنار شما پیاده میومدم قدم زنان میرفیتم توی خواب وشما جواب سوالات منو میدادید واز قانون برام میگفتید یعنی تا این حد من چندین ماه تمرکزم فقط وفقط روی حرفها وآگاهی هایی که شما میدادید بود، همزمان سریال سفر به دور امریکا وزندگی در بهشت رو میدیدم و همه ی فایلهای دانلودی..
بارها گفتم اوایل تقلید میکردم ازتون، مثلا وای میسادم جلوی آینه به خودم میگفتم، مینا ببین چقدر زیبایی، ببین چقدر جوانی، ببین چقدر باهوشی، خب دوباره شروع کن زندگی که به آخر نرسیده، حالا دوبار ازدواج کردی نشد، توحق زندگی کردن داری تو هنوز می تونی زندگیتو درست کنی، ببین این مرد کجا بود وبا تغییر شخصیتش حالا کجاست…!!!!
حالا همون موقعه ذهن نجواگر من برمیگشت بهم میگفت: خاک عالم برسرت مینا، یعنی بدبختر از تو وجود داره؟
بابات الکی ومعتاد بود، بابای بچه ات هم معتاد بود افتاد مرد…
بچه ات هم که مشکل کم شنوایی داره..
ازدواج دومت هم که به جدایی وطلاق کشید خیانت که دیدی حقتو که بهت نداد و….
37و38 سالته، پس توکی میخوای ادم بشی کی میخوای عاقل بشی؟
خانوادت تردت کردند..
آه نداری با ناله سودا کنی..
از ترس قضاوت فامیل ودوست وآشنا توی شهر خودت مثل یه آدم غریبو تنها داری یه گوشه زندگی نکبتیت رو ادامه میدی؟
خوشگلیت و هوش واستعدادت به درد عمه ات میخوره، من جای توبودم سر میذاشتم میمردم!!!!
خیلی قدرت وجسارت وشهامت میخواد خیلی ایمان میخواد صدای نجواهاتو نشنوی ،یا بشنوی و نادیده بگیری…
خوش بینی من در مورد صحت حرفهای شما باعث شد بهتون اعتماد کنم و ادامه بدم…
اتفاقا با تمرکز گذاشتن روی خوبیهای همسرم که ماها بود ولم کرده بود و بهم خیانت کرده بود شروع کردم….
زمانی که حکم دادگاه اومده بود که با بخشیدن مهریه وحق حقوقم تونسته بود یکطرفه بره تقاضای طلاق بده و طلاقم بده ، دقیقا همون موقع که از دادگاه نامه اومد باید خونه اش رو خالی کنم…
دقیقا همون موقعه که نمیدونستم چطوری باید از اون خونه بلند بشم و کجا برم…
همون موقعه ها تونستم تمرکزم رو بذارم روی خودم،تا بتونم باهمون خوش بینی که نسبت به تغییر خودم با گوش دادن فایلهای شما درمن شکل گرفته بود، خودم رو نجات بدم…
شیرهای اب چیکه میکرد، پاشدم درستشون کردم نگفتم خونه ی من که نیست بذاره خرابشه نم بده بده همه جا…
دیدم انباری درو پیکر درست حسابی نداره براش در درست کردم ونصب کردم…
درای کابینت ها رگلاژ میخواست اونارو تعمیر کردم…
راپله رو رنگ کردم…
چندتاگلدون خریدم گذاشتم دم پنجره وراه پله…..
پول نداشتم برم مسافرت و جاهای دور پای پیاده میرفتم شالیزارهای اطراف و توی شهر و دم رودخونه های نزدیک قدم میزدم و فایلهای شمارو گوش میدادم….
حالم هر روز بهتر میشد، به زندگی امیدوار شده بودم…
به آینده خوش بین بودم… همینکه حداقل شبا راحت میخوابیدم وصبح ها با امید وانگیزه بیدار میشدم…
برای اینکه خوش بین بودم به وعده های شما در مورد وعده های خداوند…
وچشم امید به کمک ولطف خدای سیدحسین عباسمنش داشتم والحق که خدای سید حسین عباسمنش، جواب امید وتوکلم رو زیبا وبه جا داد…
بعد چندماه هزاران چشم وهزاران گوش وهزاران قلب برای دریافت الهامات خداوند از طریق دیدن وشنیدن فایلها برام کم بود، نمیدونستم چطور باید بیدار بمونم که بیشتر بتونم بشنوم وببینم، بیشتر بخندم، بیشتر شاد باشم، بیشتر سپاسگزاری کنم، بیشتر باخدا حرف بزنم وبراش بنویسم…
کم کم جهان من تغییر کرد، چون من تغییر کرده بودم…
چون من به یادآوردم که چقدر ارزشمند هستم ودوستداشتنی وعزیز وگرامی برای خدایی که خلقم کرده وتنها صاحب اختیار من هست وروزی و آبرو وعزت و امنیت وارامش و رزق و شادی و همه چیز من فقط وفقط در دستان پر مهر خودش هست که همشو یکجا بهم داده بود ومن با نادانی اونها رو از دست داده بودم و من تونستم کم کم با عمل به آموزه های شما اونهارو یکی یکی به خودم برگردونم…
با کارکرد 12 قدم بینش ودرک وشناخت بیشتری نسبت به خودم وخداوند وجهان ودیگران پیدا کردم جوریکه خیلی از اون اگاهیها در من تبدیل شده بود به عملکرد…
وقتی من به شناخت نسبی نسبت به خودم وخداوند و جهان هستی رسیدیم، وقتی دیدم هر کاری کردم هر راهی رفتم هر بلایی سرم اومده بود همه عمر، همه وهمه از سمت خودم بوده وهمه به خاطر غفلت ونادانی و از روی جهل خودم بوده، وظلم به خودم بوده، دیدم ونظرم هزاران درجه نسبت به خداوند و آدمها عوض شد…
واین شروع تازه ای بود برای من که حالا بعد خوش بینی نسبت به حرفهای سیدحسین عباسمنش، نسبت به خودم و خداوند و دیگران خوش بین باشم…
من به یاد آوردم که کجاها راهو کج رفتم، خطاء کردم و به خودم ودیگران آسیب زدم ولی باز خداوند کمکم کرد وتنهام نذاشت منو بخشید و هدایتم کرد…
باخودم گفتم پس من چطور می تونم نسبت به دیگران انقدر بدبین باشم؟؟؟
چرا باید فکر کنم همه ی ادمها نشستن دارند برای بدبخت کردن من نقشه میکشند، همه تمرکز گذاشتن که منو چشم بزنن، که بدبختی منو ببیند،که منو زمین بزنند؟؟؟ وقتی جز من کسی نمی تونه به من آسیب بزنه وقتی من در مسیر صداقت ودرستی وپاکی و نجابت و ایمان ویکتاپرستی قدم برمیدارم وهمه ی اموراتم رو به تنها رب خودم وجهانیان سپردم وهرلحظه سعی میکنم به یادش باشم وازش هدایت بخوام و به الهاماتش تا جایی که می تونم عمل کنم، ویا برعکس چطور می تونم کسی رو بدبخت یا خوشبخت کنم وقتی صاحب اختیار همه ی ادمها تنها خداست و من هیچ قدرتی در بدبخت وخوشبخت کردن کسی ندارم و حسادت وقضاوت وتهمت و کینه وانتقام وخشم من نسبت به کسی به اون شخص ضربه ای نمیزنه بلکه منو از مسیرم منحرف میکنه و تلاش من ودلسوزی وترحم و عشق توام با توقع من هم نمی تونه کسی رو خوشبخت کنه وقتی شخص مقابل من داره با باورها واعتقادات وگفتار ورفتار وافکار وتوجهات خودش دنیای پیرامونش واتفاقات زندگیش رو خلق میکنه….
چرا من باید با این ترس زندگی کنم که همش داره یه اتفاق بد برای خودم یا خانوادم میفته وقتی من سعی میکنم همواره در مسیر درست زندگی ودر مسیر صراط مستقیم باشم وتوکل وایمانم به خداوند هست ومن وخانوادم تحت مراقبت ومحافظت الله مهربان هستیم وتا وقتی که توی مدار امن خداوند باشیم الله اجازه نمیده برامون اتفاق بدی بیفته واینکه وقتی به این درک رسیدم که در دل حتی اتفاق به ظاهر بد هم خیری عظیم برای من وعزیزانم هست، دیگه ترس ونگرانی چه معنی میده؟؟؟
من چطور می تونم به رزاق بودن الله مهربان شک داشته باشم وبدبین باشم وقتی به یاد میارم که چطور در تمام عمر هرآنچه که من نیاز داشتم در اختیارم گذاشته بود حتی با اینکه تلاش خاصی انجام نداده بودم برای داشتن ،داشته هام، و هرجا هم تلاشی کردم بیشتر از تلاشم بهم رزق و روزی حلال وپاک و اماده داده و حتی رویاهای پاک وصادقانه منو به واقعییت تبدیل کرده وقتی فقط از خودش خواستم وقدرت رو تنها به خودش دادم و از مشرک بودن دوری میکنم ، چون حالا دیگه فرق بین حرص و طمع و حسادت و چشم به مال دیگران داشتن وقدرت مقایسه و حال بد کشنده اش رو، و ترس از آینده داشتن و باور کمبود رو به خوبی میشناسم و ازشون تا جایی که می تونم دوری میکنم و تا می تونم از خداوند میخوام که بهم عطاء کنه، شوق سپاسگزاری نعمت هایی که از سر مهربانی اش بهم داده ….
من از وقتی درک کردم که چقدر خودم دلم میخواست که راه ومسیر درست زندگی کردن رو پیدا کنم ، مدتهاست با ادمها در صلح وسازشم، خدا میدونه که تک تک آدمهای اطرافم اصلا آدمهای کل جهان هستی با تمام قلبشون خواستند که پاک و درستکار و شاد و خوشبخت و سعادتمند و صادق باشند ، چقدر دلشون خواسته که مهربان و متعهد و امین باشند ولی مثل گذشته های من، در جهل ونادانی گیر افتادند….
ومن چه میدونم شاید اونکه فکر میکنم از من گمراهتره یا نادانتر یا بدخواه من، در حال خودسازی باشه همین الانش واتفاقا در مسیری برای رسیدن به اگاهی و نجات…
من از شما استاد قشنگم یادگرفتم که دیگران رو قضاوت نکنم وقتی میدونم شاید اگر من جای شخص مقابلم بودم شاید بدتر از این عمل میکردم…
من همیشه سعی میکنم درون آدمها رو ببینم به این اعتقاد دارم که همه ی آدمها خوب هستند، و وقتی من از درون خوب باشم، پاک و صادق و درستکار باشم، حتی اگه آدم بدی سر راهم قرار بگیره خداوند اون رو از مسیرم دور میکنه واز شما یاد گرفتم که اگر هنوز توی زندگیم واطرافم آدمهای داغونی اگر باشند پس من هنوز از درون داغون هستم….
اگر کسب وکار من رونق خاصی نداشته باشه باور من در مورد فراوانی وبرکت اشکال داره وبدون شک من تمام تلاشم رو نکردم..
من از شما یاد گرفتم که با قدر دان بودن از داشته هام ودیدن نعمت هایی که خداوند بهم داده، با تحسین کردن دیگران وخوبی هاشون، با تشکر وقدردانی زبانی ودلی از کسانیکه برام کاری انجام میدن وتشکر قلبی وعمقی از خداوند به خاطر فرستادن دستانش برای کمک به من، خوبیها ونعمت های بیشتری رو به زندگیم دعوت کنم….
من به زندگیم به ادمها به این مسیر به همه چیز خوشبین هستم، چون نسبت به خودم وخداوند خوشبین هستم…
من نه دنبال گنج قارونم ونه دنبال قدرت سلیمان وتاج وتخش و نه دنبال پاکدامنی مریم مقدس و نه دنبال نام نیک محمد ،همشون خوبه ها خیلی خوب ولی من میناهستم و خداوند منو برای هدفی آفریده واز من فقط یکی در این جهان هست وقرار نیست خودم رو باکسی مقایسه کنم یا بالاتر وبرتر ویا ضعیف تر بدونم، این افراد الگوهایی عالی برای من هستند اما من باید بهترینه خودم باشم…
من آدمی هستم که اندازه ی خودم هر روز به قول خداوند اندازه توان خودم روی خودم کار میکنم تا ان شالله انسانی درستکار وبنده ای درستکار و یکتاپرست و موحد باشم ،سهم خودم رو به درستی انجام بدم، تمام تلاشم رو بکنم که بهتر از دیروزم باشم…
با ادمها با جهان که اینه ای هست در مقابلم، طوری رفتار کنم که دوست دارم با من رفتار بشه…
من سعی میکنم این امید وخوش بینی خودم افزایش بدم باهر بار یاد آوری اینکه چطور بعد سربه راه شدنم وبعد تسلیم شدنم در برابر عظمت خداوند و گرفتن قدرت از دیگران ودادن اون برای ساختن شخصیتم وزندگیم به خودم برای خلق زندگی دلخواهم، باعث شد امروز احساس رضایت وخوشبختی داشته باشم.
استاد عزیزم بی نهایت دوستتون دارم، و امیدوارم که شما ومریم جان نه فقط توی خوابهام بلکه از نزدیک ببینم وببوسم…
بهترین راهنما وبهترین دوست من، ایکه ایمان به خدایت باعث شد خدای خودم رو پیدا کنم، ایمانی از جنس ایمان شما استاد عزیزم رو از خداوند خواستارم…آمین
بنام خداوند مهربان وهدایت گر من به راه مستقیم از خداوند سپاسگزارم از خدای مهربان که مرا در مدار درست ودرمدار شنیدن این اگاهی ها قرار مب دهد تا اسان شوم بر اسانی وهدایت بشوم به راحل مسئله توی هر کاری خدایا شکرت خواستم فایل رو تا اخر گوش بدم که یک احساحس خوشبنی در من ایجاد شده بود که خیلی زود اول کامنتم رو بنویسم واز خداوند سپاگزار باشم ناگفته نماند که اون نگاه بدبینانه هم داشت تلاش هودش میکرد تا این احساحس خوشبنی رو نادیده بگیرم خدایا شکرت به خاطر درگ واگاهی همین اگاه شدم وهوشیار شدم نگاه بدبینی چه ضربه به من زده والان متوجه شدم که خداوند با سپاسگزلری کردن مرا هدایت میکند به راحل مسائل ذهنی وممترکز بودن بر روی نکات مثبت درونم وذات پاکم اینکه خدا روشکر میکنم که هموچون ادمی با این صداقت خداوند سر راه من قرار داده وخیلی راحت میگه من این نگاه بدببینی رو داشتم وتلاش کردم که تععیر دهم این نوع نگاه رو وچقدر این صداقت به من کمک میکنه که اعتماد کنم به درون خودم به خدای درونم تا هدایت بشوم به راحل مسائل به یک مدت زمانی از عمرم بسیار خوشبین واطرافیانم خیلی کارهایم راحت واسان خیلی با حس اعتماد درونی پیش می رفت وخیلی خوشبین بودم نسبت به خیلی از مسائل واز وبه خاطر یک سری عقاید خراب وعدم اگاهی وبه خاطر یک تضاد وسوئ تفاهم وتلقین نادرست وبه خاطر عدم اکاهی از قوانین که خداوتد خودش شاهد است وبی شک هدایتم میکند راحل مسله خوشبنی در من شکل بگیرد وبهشه جز غالب ذهنم به خاطر یک تلقین نادرست وعدم اگاهی بسیار شکاک وبدبیتی شده بودم که گاه این بدبینی وشکاکی تا حد مرگ مرا میکشید واین به خاطر عدم اگاهی بود چون اصلن نمی دونستم که قوانین چطور عمل میکند واین
حد از بدبینی باعث شده بود ممترکز بشم بر روی نواقص،وباعث شده واین توانایی های خودم وحتی اون نکات مثبت درونم وحتی او قلب مهربان رو از بین ببرم ودوچار ابهام بشوم واین نوع نگاه بدببنانه به خودم ودیگران ممترکز بودن شدن به نواقص دیگران باعث شده دوچاردر مدار کفر وناسپاسی کردن قرار بگیرم با این می دونم این فکر ها به شخصبت درونی من نمی خورن ولی به خاطر عدم اگاهی به جای تعغیر دادنشون بیش متمرکز می شدم تا جای شک به همه کس وهمه چیز می کردم بی اون بدوم این شک کجا دراه میاد وقتی کسی از تعریف می کرد میگفتم این می خواد گول بزنه البته این نوع نگاه یک دفعه به شکل اتفاقی درمن شکل گرفت ونگهانی خدا می داند هر چند در گذشته بدببنی نسبت به خودم به خاطر یک سری اتفاقات واشتباهات در گذاشته داشتم بهدخاطر نبخشیدن خودم واحساحس گناه بیش حد باعث شدت بدبین بشوم به خودم واین بدببین تبدیل شده بود شکاشکی وای خدایا شکرت ایمان داشتم امید داشتم میدونستم خدای که مرا هدایت کرده مت خاطر عدم شناخت از او این همه بدبببن شده بودم باشناخت درست خداوند در درونم می دونستم خیلی از این مسئال حل میش هدکس کاری برای انجام می داد احساحس کاری ازمن می خواد یا اگر کسی حدفی تعریفی از من میکردم اینقدز شکاشک بودم گفتم چرا دار ازمن تعریف کرده بودم با اینقدر قضاوت نادرست در حق خودم کرده بودم میکفتم این خو نمی داند من چه درد می خورم داره ازمن تعریف میکند یعنی در واقع تمام توانایی های خودم رو ول کرده بودم متمرکز شده بودم روی اشتباهاتیکه بهدخاطر عدم اکاهی انجام داده بودم واصلن دات پاکم صداقت درونم ابمان درونم تقوا درونم اعتناد درونم بهدخودم رو نمی دیدم چون بسیاری نکات مثبت تو درونم بود وی دونستم وجود داره وصفاتی خداوند در وجود کاشته که بی نهایت ارزشمند هستند وبی خود خودم قضاوت کردم ولی لطف رب مهربان قطعا من این نگاه بدببنی به دنیا نیامد خداند مرا بایک نگاه خوشبنی بخ این دنیا اورده که همان نگاه رو غالب ذهنم میکنم وبه قول استاد ال خیر رو فی باقی یعنی درون هر تضاد خیر بینم که قطعا همین تضاد خیراتی برام اورده که باید دستاوردی های خودم ببینم وسپاسگازر باشم اگاعی خداوند بهم داده خدایا شکرت الهی شکرت باز میگم بت شگزاری در اون مدار از اگاهی خوشبینی هدایت می شوم واین نوع نگاه خوشبینانه به انرژی از خداوند میده که لیاقتشو درونم خودم ببینم واین فکر ها بی خود دیگه از ذهنم خارج شدن به لطف خداوند درونم ومتوجه شدم بی دلیل خودم نگران یک سری افکار کردم بی دلیل شک کردم بی دلیل شرک ورزیدنم وبی دلیل ابهام بهدوجود واودروم خداوند توانای های نکات مثبتی در من کاشته پاکی بی نظری که در ذات هست این راحل مسئله افرادی که متوانم از اون به خاطر دست خداوند کممک بگیرم ولی به خاطر ابهام شرک اجازه ندادم افرادی می خواستن بهم کمک کنن فکر می کردم فکر می کردم چیزی ازمی خوان یا فکر میکردم دارن جلب توجه میکن وباور مخرب در ذهنم خودم ساخته یبودم حتی وقتی داشتم کار نیکی رو انجام می دادم فکر می کردم نکنه دارم اشتباه میکنم تا اینقدر شک بی خودم داشتم ولی به لطف خداوند همه چیز با راحل مسیئله درست میشود خدایا شکر
ت این تجربه بی اعتمادی به خودم خدای درونم به خاطر یک تلقین اشتباه تا اینقد خسارت روحی من زد واین فکر انقدر من تکرار شده که تبدیل بدببینی در تمام جعنبه های زندگی شده بودم ویک سری درونم نگاه کنم بابا کلن این فکر به ذات من نمی خوره ومن بی خود نگران بودم حلا که اینقدز خوشببن شدم به خاودم بیام جشن بگیرم لو فکر اتقاقی رو رقم نزد که هیج برعکس تبدیل خوشبنی شد که من ذاتم خودم رو بشناسم ذات پاکم که هیچ کس توان نا پاک شدنشن نداره هیچ کس چون قدزت خداوند پشت این پاکی هست به خوش قسم وبی خیال شاد وسپاسگزلر این تضاد هم باشم که متدجه شدم خودشناسی کنم ذات پاکم کاملن رو ذات پاکم ایمان متمرکز هستم فارغ در گذشته چه اشتباهاتی داشتم اصل ذات پا ک من است نه اشتباهات گذشته اون قدرت درونی من است شکرت