افراد زیادی نتوانستهاند نیروی هدایت درونیشان را بشناسند. همان نیرویی که در هر لحظه با زبان نشانهها با همهی ما صحبت میکند و خیر و شرّمان را به ما الهام میکند.
آنها با وجود نشانههای نه چندان خوب در روابطشان، جرأت ایجاد تغییر در روابطشان را ندارند.
با وجود نشانهواضح برای تغییر شغل یا روند کسب و کارشان، هنوز هم به همان شیوه محدود کنندهی همیشگی اوضاع را تجزیه و تحلیل میکنند و هنوز هم رکود اقتصادی، کمبود مشتری، قیمت دلار و … را، عامل کم شدن درآمدشان میدانند و نه باورهای و نحوه نگرش خود را. به همین دلیل نیز برنامهای برای تغییر باورهای خود ندارند.
حتی با وجود ایدههای فراوان، جسارتی برای اجرای آن همه ایده ثروتساز و سودمند ندارند چون زبان نشانهها را نمیشناند و صدای آن نشانهها که برای هدایتشان آمده را، نمیشوند.
بی ایمانی، چنان پرده ضخیمی از تردید و ترس در برابرچشمانشان ساخته که، اجازه دیدن نشانه ها و هدایت واضح جهان را از آنها گرفته است. به همین دلیل نیز قادر به تشخیص زبان نشانهها نیستند و نمیتوانند الهامات الهی را دریافت کنند و به همین دلیل نیز، از حقیقت خود و اصل خود، جدا افتادهاند.
به قول قرآن، ربّ ما «أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» است. «ربّ ما کسى است که نعمت وجود به همه موجودات بخشیده سپس آنها را هدایت کرده است.» (طه۵۰)
اما فقط افرادی این هدایت را دریافت میکنند که به آن ایمان دارند و نشانه های روشن هدایت را میبینند و میپذیرند!
آنهایی که هر لحظه آماده تغییر و بهبود اوضاع در هر جنبهای از زندگی خود هستند. زیرا پی برده اند که:
این خاصیت جهان است که هرگز از گسترش باز نمیایستد و بیشترین پاداشهایش را به افرادی میبخشد که در روند این بهبود و گسترش، با او همراه میشوند؛
هرچقدر که زندگیات خوب است، میتواند بهتر باشد.
هرچقدر که شیوهات برای ساختن ثروت عالی است، باز هم میتواند بهتر باشد.
هر باوری هر چقدر قدرتمند کننده، بازهم بهتر میتواند قدرتمند کنندهتر باشد
هر نتیجهای هرچقدر عالی، باز هم میتواند عالیتر باشد.
تنها در صورت ایجاد این تفکر است که ظرف وجودت رشد میکند و آماده دریافت نعمتهای بیشتر و تجربه امکانات بیشتر میشوی.
️️متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:
من باید هر لحظه آماده تغییر و بهبود اوضاع در هر جنبه ای از زندگیم باشم. ️️هر باوری هر چقدر قدرتمند کننده بازم میتونه قدرتمند کننده تر باشه
️️زندگیم هر چقدر که خوب باشه بازم میتونه بهتر بشه، هر نتیجهای هر چقدر عالی بازم میتونه عالی تر باشه
️️ببینم جز کدوم گروه هستم
قبل از اینکه اوضاع خیلی خراب بشه تغییر میکنم؟
وقتی اوضاع خراب شد تغییر میکنم؟
یا هرگز تغییر نمیکنم؟
️️خیلی موقع ها باید بتونم آینده این چیزی که الان هستم رو ببینم که من با این وضعیتی که الان دارم پیش میرم ده سال دیگه کجام آیا اون جایی هست که من واقعا میخوام باشم یا نه، جای مناسبی نیست
️️خیلی از افراد به خاطر ترس ها و نگرانی هاشون، یا بخاطر اینکه نمیدونن آینده چی میشه یا به خاطر بی ایمانی شون دست به تغییر نمیزنن و حرکت نمیکنن
️️سعی کنم همیشه ده سال آینده رو ببینم روندی رو که دارم طی میکنم ببینم.
ده ساله بعد ببینم کجام، چقدر اوضاع داره بدتر میشه
️️اگه خودم رو عوض نکنم، این اوضاعی که الان کمی داره بهم فشار میاره ده سال دیگه بیشتر فشار میاره
باید بتونم این فشار 10 سال بعد رو الان حس کنم
روزهای سخت 10 سال بعد رو الان حس کنم تا بهم انرژی بده برای حرکت کردن
️️یکی از بهترین شیوه هایی که کمک میکنه تا تغییر کنم اینه که آینده رو ببینم که با همین روندی که دارم پیش میرم، چقدر اوضاع بد میشه و شرایط داغون میشه و اوضاع از اینی که هست بدتر میشه
️️پس توی هر شرایطی که هستم اگه شرایط داره خراب میشه این نشونه ها رو ببینم
هم از لحاظ مالی، هم از لحاظ روابط خانوادگی
️️اگه دارم میبینم که اوضاع مالیم یا رابطم، هر روز داره بدتر میشه یه فکری به حالش بکنم و توی رفتارها و باورها و حرکت هام یه تغییری ایجاد کنم
️️در تموم لحظه های زندگیم و در تموم موضوعات مختلف باید آمادگی تغییر رو داشته باشم قبل از اینکه اوضاع اونقدر سخت بشه که ناتوان بشم، بیچاره بشم، چاره ای نداشته باشم و مجبور باشم که ادامه بدم
️️هر چند که توی ناتوانی مطلق هم اگه بخوام و ایمان داشته باشم و خدا رو باور کنم میتونم تغییرات رو شروع کنم و نتایج بزرگی بگیرم
اما چرا بزارم اوضاع این قدر بد بشه
️️جهان داره تغییر میکنه منم باید به همون نسبت با جهان تغییر کنم
توی کسب و کارم، بیزینسم، سلامتیم، رفتار هام، توی همه قسمتهای زندگیم باید حرکت کنم و تجربه کسب کنم
️️شاید یک سری از تجربه ها هم به شکست برسه ولی اینها باعث میشه که بزرگتر بشم قویتر بشم، شجاع تر بشم، با ایمان تر بشم،
️️پس هر روز به دنبال تغییر باشم، هر روز بگم چیکار کنم که امروز بهتر از دیروز باشم، توی چه قسمت هایی از زندگیم تغییر ایجاد کنم که اوضاع بدتر نشه که هیچ، بهتر و عالی تر بشه
️️پس نشونه ها رو ببینم، چون خدا داره از طریق نشانه ها باهام صحبت میکنه، اگه دیدم کسب و کارم هر روز داره کمرنگ تر میشه، هر روز در آمدم پایین تر میره، حتماً باید یه تغییری توش ایجاد کنم، حتماً باید یه جای دیگه دنبال یه برنامه دیگه ای باشم
مثلاً ممکنه سیستمم سنتی باشه نیازه که به روزش کنم و اینترنتیش کنم
️️پس اگه دیدم اوضاع داره هر روز بدتر میشه، درآمدم کمتر میشه، باید به فکر باشم و نپذیرم که این طبیعیه، نپذیرم که این رکود اقتصادی توی کشوره و اینو باور نکنم
️️من باید زودتر به پیشواز تغییر برم
️️من توی هر شرایطی که هستم بازم میتونم این شرایط رو بهتر کنم، فقط باید یک سری تغییرات در خودم ایجاد کنم،
مخصوصا در باورها و طرز فکرم
️️تغییر نیازی به کوه جابجا کردن نداره، باید سکان کشتی زندگیم رو از دست عادت های قدیمی بگیرم که زندگیم رو تبدیل به یک چرخه تکراری و کسل کننده کرده
️️فقط کافیه عینک توجه به نا خواسته ها رو از چشام بردارم تا بتونم نعمت ها و زیبایی هایی که همین حالا در زندگیم وجود داره ببینم
️️بتونم زیباییهای خونه ام، محله ام، شهرم و کشورم رو تشخیص بدم و با توجه کردن به اونها، تاییدشون و استفاده از اون ها و لذت بردن از این تجربهها، ظرف وجودم رو آماده دریافت نعمت های بیشتر و ورود به مدار های بالاتر کنم
️️من با تشخیص نعمتهای اکنونم و سپاسگزاری کردن به خاطر اون هاست که میتونم ظرفم رو رشد بدم و نعمت های بیشتری دریافت کنم
️️تغییر وقتی رخ میده که با فراغ بال به استقبال ماجراهای جدید برم،
آدم های جدید رو ملاقات کنم،
از زیر سلطه شیوه های همیشگی بیرون بیام، شیوه های جدید رو برای انجام کارهام امتحان کنم
️️باید به هر شکلی که شده روزمرگی رو از زندگیم دور کنم و به این وسیله وجودم رو آماده ورود به دل ناشناخته ها و تجربه اونها کنم
️هرچقدر ناشناخته های بیشتری رو امتحان کنم بیشتر پی میبرم که نه تنها ترسناک نبودن، بلکه بهم فرصت تجربه های شگفت انگیزی رو دادن
️️با هر بار انجام یه کار جدید و تجربه یک ناشناخته دیگه، توانایی های بیشتری در وجودم بیدار میشه که بخش دیگه ای از عزت نفسم رو میسازه و آروم آروم ترس از تغییر از وجودم میره و طعم زیبای امتحان شیوههای جدید در وجودم نهادینه میشه
با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن بخشی از صحبت های استاد در قسمت نظرات.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD156MB13 دقیقه
- فایل صوتی تغییر شخصیت، جسارت می خواهد12MB13 دقیقه
برگی از روز شمار تحول زندگی من ، روز پنجم
سلام استاد عباسمنش عزیز ، و سلام مریم بانو
همه ی فایل های شما استاد سراسر نکته و درس و حقایق ارزشمند هستند و این فایل هم از مسئله ی مهمی حرف میزنه که شاید مهم ترین و اساسی ترین مسئله در پیشرفت انسان باشه، و یه جورایی زیربنای همه ی موفقیت هاست ، درسته که عزت نفس زیربنای موفقیت هاست اما حتی اگه من بخوام عزت نفسم رو افزایش بدم باید دست به تغییر بزنم ! اگه نقطه ضعفی هست ، اگه عیب و ایرادی هست باید از گذرگاه تغییر عبور کنه تا برطرف بشه.
و اما داستان تغییر من! اگه بخوام از سال ها پیش شروع کنم خیلی طولانی میشه و من به خودم متعهد شدم که از این کار بپرهیزم تا فرصت کافی برای انجام هر روزه ی تمرین سفرنامه داشته باشم.
مطلب رو خلاصه می کنم و از اینجا شروع می کنم که حدود سال95، 96 بعد از تولد فرزند سومم دچار افسردگی حاد شده بودم و تشخیص دکتر افت شدید هورمونی به علت دو زایمان پشت سرهم بود. تا اینکه ماه مبارک رمضان سال 96 از راه رسید و من به توفیق اجباری سحر بیدار میشدم که بتونم برای همسرم سحری درست کنم و برای اینکه خواب نمونم اول می رفتم پشت کامپیوتر و پرسه میزدم تو نت، در مورد دکوراسیون که یکی از موارد مورد علاقه ی من هست و بعد در مورد مسائل مختلف دیگه ای . تا اینکه تو همین پرسه زدن ها یه سوال اومد تو ذهنم که چرا وضع مالی ما خوب نیست و چه کار کنم بهتر بشه اوضاع ؟ البته این سوال همیشه تو ذهنم بود اما فقط در حد سوال بود و دنبال جوابش نرفته بودم یا اگه می رفتم هم اقدامی براش نمی کردم و صرفاً جمع آوری اطلاعات بود!
تا اینکه اون روز سنگ بنای تغییری رو زدم که دقیقاً الان می فهمم که چه خوب شد که پیگیر این سوال شدم ! اون موقع مقالاتی که می خوندم تهش می رسید به پس انداز ، یعنی یه جورایی همه شون پس انداز کردن رو عامل ثروتمند شدن می دونستن! من هم گفتم که پس گیر کار ما اینجاست و دیدم که آره ما بعد سیزده سال سال زندگی مشترک هیچی نداریم و خونه ای هم که توش زندگی می کنیم پدرم در اختیار ما گذاشته و ….خلاصه که حالا گشتم دنبال جواب اینکه چطور پس انداز کنم؟ مواردی رو پیدا کردم و شروع کردم به انجام اونها.(که البته با داشتن محصول ارزشمند روانشناسی ثروت 1 ، میدونم که پس انداز کردن عامل ثروتمند شدن نیست! و اصل موضوع جای دیگه است)
از اونطرف متوجه شدم که حال روحیم یه کمی بهتر شده و داره روزبروز بهترم میشه ! .یادم نیست دقیقاً از کدوم سایت و کدوم مسیر رسیدم به کنترل افکار ! و همه ی اینا پشت کامپیوتر و اون وقت سحر انجام میشد! و بعد به لطف خدا تو همون ماه رمضان همسرم برام گوشی گرفت و کم کم دریچه ی جدیدی به روم باز شد. و از طرفی دیدم که حالم خیلی بهتره ، گفتم شاید برای همین زود بیدار شدن هست و بچه ها هم که خوابن و من ساعت هایی برای خودم دارم و اونجا تصمیم گرفتم که به همین روال ادامه بدم ، و با اینکه ماه رمضان تمام شد اما من همچنان زود بیدار می شدم و بدنم هم بعد از سی روز خیلی خوب عادت کرده بود. حالا گوشی هم که داشتم و خیلی راحت تر می تونستم اطلاعاتم رو افزایش بدم، اما اوائل گم بودم و خب هر جور اطلاعاتی که می خواستم برام به لحظه در دسترس بود. وقتی به خودم اومدم، دیدم من دارم روزی چندین ساعت رو با گوشی سر می کنم ، اطلاعاتی هم که سرچ می کردم خوب بودن اما چیزی نبودن که به بهتر شدن وضع مالی من کمک بکنند. دوباره یاد اون مواردی افتادم که سال قبل پشت کامپیوتر دنبالشون بودم ، پس انداز و کنترل افکار و …. رفتم تا رسیدم به استاد شریفی! ، به نظرم تابستان سال 97بود که عضو کانالشون شدم و پادکست هاشون رو گوش دادم و نوشتم و نوشتم و یادمه که اون موقع من گفتم درسته من دوره های آموزشی رو نمی تونم تهیه کنم اما یه کتاب تو خونه ی ما هست که من لاش رو هم باز نکردم .البته چند تا کتاب خوب دیگه هم چند سال پیش خودم خریده بودم اما فقط خونده بودمشون به هیچ تمرینی عمل نکرده بودم! اینبار گفتم با کتاب به سوی کامیابی آنتونی رابینز که یکی از همکارای همسرم بهش هدیه داده بود شروع کنم. کتاب رو خوندم و نت برداری کردم و اینبار دیگه در حد فهم خودم سعی می کردم اقدامی هم انجام بدم، البته قطعاً اگه الان اون کتاب رو بخونم میگم من هیچ کاری نکردم! اما نسبت به درک اون موقع خودم قطعاً کاری کردم که باعث افزایش مدارم شده و بعد از یکسال در آذر ماه 98 هدایت شدم به استاد عباس منش عزیز. و رسیدم به فایل های دانلودی افزایش درآمد در عرض یکسال ! چند روز تماااام ذهنم درگیر این فایل ها بود و اینکه من چه کاری می تونم انجام بدم؟ چند تا کار به ذهنم اومد اما ذهنم هر کدومش رو با بهانه ای رد کرد ، الان یادم نیست دقیقاً . تا اینکه خداوند الهام کرد که دوباره تدریس رو شروع کن! با خودم گفتم من یه بچه ی سه ساله دارم چکارش بکنم پیش کی بذارمش؟ گفت با خودت ببر! تا اینکه مادر یکی از همکلاسی های دخترم زنگ زد که شما کوتاهی مو نمی خواین؟ خلاصه که مکالمه مفصّل تلفنی ما رسید به اینکه چرا من نمیرم مسجد محل زبان تدریس کنم! منم دوسه روزی بهش فکر کردم! نجوا که اون موقع نمیدونستم نجواست می گفت حالا مسجد مگه پول میده! حلا فلان و فلان! خلاصه که رفتم و مسجد اتفاقاً استقبال کرد و گفت باید نرخ پایین باشه. گفت ما چیزی نمی خوایم اما نرخ رو بیار پائین که مردم شرکت کنند! خودم گفتم پنج جلسه اول رایگان باشه و خلاصه که با دو نفر شروع کردیم و هر جلسه که می رفتم می دیدم دو سه نفر دیگه اضافه شدن .تازه از پنج جلسه گذشته بود و من هنوز من پولی نگرفته بودم . یهو یه اتفاقایی افتاد که همه چی متوقف شد! ویروس همه گیر جهانی! اما من که ساعات زیادی حالا دیگه تو سایت استاد بودم گفتم خیره ان شاءالله.
باز هم خلاصه که ما مهاجرت کردیم به شمال! و من برای شروع دوباره تدریس تبلیغ زدم پشت در خونه مون، یه برگه هم نوشتم و دادم همسرم برد مغازه محل به شیشه چسبوند. همون روز اول چند نفر اومدن دم در! اما همه شون به خاطر کرونا می گفتن خصوصی می خواهیم! اما حاضر نبودن پول خصوصی رو بدن! اولش ناامید شدم و گفت، خدایا هر چی گفتی انجام دادم پس چرا اینجوری شد! این چه هدایتی بود که من ناامید تر شدم؟! باز هم خلاصه کنم که دستانی از خود خدا باعث شدند که من برسم به این نقطه که باید تدریس آنلاین رو شروع کنم! و این بزرگترین تغییر زندگی من بود! من از گوشی فقط سرچ کردن تو نت رو بلد بودم! حتی اینقدر بلد نبودم که تو واتساپ می تونی با قلم گوشی عکس رو ویرایش کنی! و بدون آموزش قبلی شروع کردم به ساخت کلیپ ، اولش خییییلی سخت بود و یه جاهایی نزدیک بود پا پس بکشم! اوائل تعداد شاگردام فقط دو سه نفر بودن و با هزینه جلسه ای 15/000 تومان! اما دائماً فایل های روانشناسی ثروت رو گوش می کردم و به لطف الله رسیدم الان به جلسه ای 100/000تومن! هر وقت که نجوا میاد و بهم میگه این پول خیلی کمه! یا چرا تخفیف میدی؟! یا و یا و یا ….. یه جمله ی کلیدی از استاد تو روانشانسی ثروت یک هست که اساسی جلوی نجواهای ذهنم رو رو می گیره و با همون لحن زیبای استاد تو ذهنم و تو وجودم تکرار میشه! اصلاً انگار خود استاد داره میگه : “یادت باشه! تو پول همین یه بستنی رو هم نداشتی!”
و اینا بخشی از تغییراتی بود که من انجامشون دادم! و داستان تغییر تا زمانی که نفس می کشم و روی این کره ی خاکی هستم ادامه داره…
و خدایی که در قلب من است، نزدیکِ نزدیکِ نززززدیک
پیش به سوی روز ششم سفرنامه
سلام خدای خوبم
سلام به تو که بهترینی
سلام به تو که یکتایی
سلام به تو که کمال مطلقی
سلام به تو که در هرررررر چه خوبی هاست نهایتِ نهایتش رو داری و نیاز به تغییر نداری! و ثابتی! قوانینی آفریدی که اونا هم ثابتند از ازل بودند و تا ابد خواهند بود! احساس می کنم قوانین آفرینش هم جزئی از خودت هستند!
اما جهانی که آفریدی هررررر لحظه در حال تغییره ! از اولین لحظه ی آفرینش تا به اکنون تغییر کرده و تغییر کرده و تغییر خواهد کرد! همه چیز در حال بهتر شدن بوده و هست و خواهد بود!
و سلام بر من!
و سلام بر من که یکی از میلیاردها اشرف مخلوقاتت هستم که همیشه دنبال بهتر شدن بودم! شاید یه جاهایی سرعتم خیییییلی پایین بوده! اما رها نکردم! خوب یادمه حتی وقتی که کلاس سوم ابتدایی بودم و یه دختر نه ساله بودم دیدم خط یکی از هم کلاسی هام خیلی خوبه و رفتم ازش پرسیدم که تو چکار می کنی که خطت خوبه؟گفت کلاس خوشنویسی میرم .منم بهش گفتم میشه که تو زنگ تفریح بهم یاد بدی که چطور خوب بنویسم . و هم کلاسیم قبول کرد و ما تمرین می کردیم ! یادمه خطم به حدی خوب شده بود که معلمم که چند روز دفترم رو ندیده بود فکر کرد یکی دیگه مشقامو می نویسه 😅 و حسسسابی دعوام کرد منم همون جا گفتم من دارم از “سمیه محسنی” خوشنویسی یاد می گیرم! اونجا معلمم هر دوتای ما رو تشویق کرد و به بقیه گفت که از این دو تا یاد بگیرید! من فکر می کنم تغییر تو زندگی همه ی آدما باشه! حالا یا تغییر در جهت مثبت رخ میده و یا در جهت منفی! من یه جاهایی تو زندگی تغییر در جهت منفی داشتم و و خوب خیلی جاها هم تغییر مثبت داشتم ! چیزی که به نظر من مهم تر از خود تغییره اینه که باید نسبت به خود تغییری که رخ داده و نتیجه اش هوشمند باشیم! تغییر مثبت خب از اسمش پیداست و نتایجش هم پیداست که مثبته و خب طبیعتاً دلخواهه! اما چیزی که مهمه تغییر منفیه! به قول استاد “قورباغه” نباشیم! و بفهمیم که در چه شرایطی هستیم! اینقدر نفهمیده و نسنجیده تو اون شرایط منفی غلت نزنیم و غرق نشیم که نتونیم قبل از اینکه دیر بشه خودمون رو بکشیم بیرون! من یه ایراد خییییلی بزرگی تو روابطم داشتم! خییییییلی راحت اعتماد می کردم! اینقدرررر ظرف وجودی خودم از آزادگی و عزت خالی بود که خیلی راحت هر کسی که تو مدرسه یه کم خودشو به من نزدیک می کرد فکر می کردم این دیگه بهترینه ! بقیه می گفتن روابط عمومیت بالاست! و تحسین می کردن! اما من الان بعد از این همه سال می فهمم که نه ! روابط عمومی کیلویی چند! من نقص عزت نفس و آزادگی داشتم! ضربه هایی از این به اصطلاح روابط عمومی بالا خوردم که نگو ! چه اعتماد های بیجایی به افراد کردم که نگو! اما مهم اینه که با تماااااام اون مدتی که مثل اون “قورباغه” توی آب در حال داغ شدن افتاده بودم یهو به خودم اومدم یهو خودم رو دیدم یهو احساس کردم دوست دارم تمام اون دوست ها رو بذارم کنار و از اول شروع کنم! نه اینکه اونا آدم های بدی بوده باشن نه! خواستم تغییر کنم خودم باشم و نه اونی که دیگران می پسندن! راحت نیست! این مدلی زندگی کردن راحت نیست!کار اشتباه و یا عادت اشتباهی که انسان بهش “دچاره” به این راحتی نیست که به یه “بشکن” به قول استاد عوض بشه! تغییر دررررد داره! تغییر زمان می بره ! تغییر صبر لازم داره! تغییر انگیزه لازم داره ! و مهم تر از همه تغییر تکامل لازم داره! یه جاهایی برای تغییر نیازه که تنها باشی با خداوند! خودت باشی و خودش! و بهترین تغییرها به نظرم در همین لحظه ها رخ میده! نمی دونم چجور بگم! نمی خوام به اصطلاح مذهبی یا معنوی حرف زده باشم! اما خداوند من رو آفریده و از سلول سلول وجود من خبر داره! اون بهتر از هرررر کسی ،حتی بهتر از خودم من رو می شناسه ! پس با اون بودنه که بهترین تغییرات رخ میده! در برهه ای از زندگیم توی دلم تصمیم گرفتم که آدم دلخواه خودم بشم! همیشه این کلمه ی اشرف مخلوقات مثل پتک می خورد توی سرم! که آخه اگه خدا به خاطر آفرینش “من” به خودش احسنت گفته که خب حتماً منظورش یه سری انسان های خاص بوده! من آدم شاااد ،خوش بین ، خوشرو و خوش پوشی بودم ، خوش خلق و خوش صحبت! تظاهر هم نمی کردم اصلاً! اما در درونم تضاد بزرگی بود که دیگه مثل قبل از درون راحت نبودم و هر لحظه بزرگ و بزرگتر می شد و کم کم تو ظاهرم تاثیر گذاشت!کم کم دیگه اون آدم شاد نبودم نمیگم این مدلی بودن خوبه! که اتفاقاً اگه اون موقع ارزش شادی رو می دونستم صد البته زودتر به راه حل می رسیدم!من فقط دیگه خودم بودم! خییییلی هم اذیت شدم و همزمان از الطاف الله یکتا این بود که ساعت خلوتی که گیر می آوردم میرفتم پای کامپیوتر و مطالبی مربوط به پیشرفت و موفقیت و در کل زندگی بهتر می خوندم حالا ممکن بود در هر زمینه ای باشه و به نظرم این مفید ترین کاری بود که در عمرم کردم!اوائل فقط می خوندم چون برای لحظاتی من رو از همه چی جدا می کرد بعد کم کم خیلی کم می نوشتم بدون اینکه ذره ای عمل کنم! خب چون به نظرم مدار های درک چند لایه داده از لحظه ی آشنایی با یک حقیقت یا آگاهی تا لحظه عمل و حتی بعد از اون پایدار بودن در عمل به آگاهی همه اش مدار داره! حتی شاید بعضی به مدار آشنایی با یک آگاهی نزدیک بشن اما نتونن وارد مدار بشن و مسیرشون عوض بشه! خلاصه که آروم آروم تغییر در من ایجاد شد! مسائلی هست که نمی تونم اینجا بازش کنم اما سربسته میگم!فرض کنید شخصی هست که همه بگن این آدم جالبی نیست و … اما شما یقین داشته باشی که هست! اگه با وجود اینکه درونت میگه این آدم انسان بزرگیه و برای تو دوست داشتنیه ،اما تو به خاطر دیگران و تحت تاثیر ورودی های زیااااد منفی دیگران برای مدتی هم عقیده بشی با اونا اینجا باختی! بد هم باختی! چون به حقیقتی که درونت فریاد میزد پشت کردی! من در چنین موقعیتی بودم! بعد از اون تصمیم انزوای از همه ، اولین تصمیمی که گرفتم این بود که خلاف روال عادی و باب دل خودم به اون انسان عشق بوزرم و نمی تونستم اول در ظاهر ابرازش کنم! اول در درونم بهش عشق ورزیدم و اون عشق رو پرورش دادم.کم کم وقتی دیگران باز از اون حرف ها میزدن در دلم با خودم می گفتم که این داره اشتباه می کنه و شاید دیر هم به اشتباه خودش پی ببره! اما مهم اینه من چی فکر می کنم و چی دوست دارم! بعد از این مرحله رسیدم به مداری که این حرف رو به زبون می آوردم و می گفتم که حالا اینقدر بدبین نباشین! خلاصه رسیدم به جایی که راحت و علناً به اون شخص عشق ورزیدم فارغ از نظر دیگران! و خوشحالم و واقعاً خوشحالم که عشقی رو در قلبم پروراندم که هم درست بود و هم من مثل دیگران دچار اشتباه طولانی و دائم نشدم و این سال ها که من به ندای قلبم گوش کردم و عمل کردم و با اطمینان به او عشق ورزیدم،همون موقع که دیگران حتی تا نفرت کلامی و زبانی هم پیش رفتند حالا اونا تازه کم کم دارن به اشتباهشون پی میبرن که خب البته بازهم خداروشکر که بالاخره اینو دارن می فهمن! خدا روشکر می کنم که این تغییر رو انجام دادم و موفق هم شدم و چقدر هم برام خوب بود! این یکی از تغییراتی بود که دوست داشتم اینجا براتون بگم!
استاد تو یه فایل یادم نیست کدوم فایله که میگه من هیچ چیزی رو در زندگی تحمل نمی کنم ، من اون رو به دلخواه خودم تغییر میدم! این خییییلی مهمه! درک این حرف و عمل به این حرف خیییییلی مهمه!
و این می تونه از مثال های ساده و پیش پا افتاده ی زندگی شروع بشه تاااااااااا مسائل بزرگ زندگی!
می تونه لباس تنم باشه که نیاز داره برای راحتی بیشترِ خودم تغییرش بدم!بعضی وقتا ما برای تفریح یا خرید یا ……به یه مکان خاص عادت می کنیم و همیشه به همون یه مکان خاص میریم این بد نیست اما خوبه که گاهی هم مکان خریدمون رو عوض کنیم!مکان تفریحمون رو عوض کنیم! غذایی که تو یه همیشه سفارش می دادیم حالا یه غذای دیگه سفارش بدیم! حالا شایدم نتیجه دلخواه نباشه ها! ولی حداقلش اینه که تجربه هایی این وسط به دست میاد.
یادمه برای کلاس آنلاینم کلیپ آموزشی می ساختم و یه جاهایی لازم بود که به لحاظ صدا کار رو با کیفیت بهتری ضبط کنم اما من راه سختی رو برای بدست آوردن اون کیفیت پیش گرفته بودم با اینکه می دونستم که راه بهتر و آسانتری هم هست برای انجامش و من باید یه میکروفون تهیه می کردم! اما من فکر می کردم که خیییلی گرونه و من نمی تونم بخرمش!!! من حتی اینقدر پذیرای تغییر نبودم که یه سر برم تو اینترنت و ببینم که چنده! تا اینکه بعد از کلی اذیت شدن پیگیر شدم دیدم که بابا!!! یه میروفونی که کار من رو در حد خیلی خوبی پیش می بره فقطططططط ۲۴۵ هزار تومنه! جالبه وقتی هم که به اینجا رسیدم که من که می تونم بخرمش اپیدمی اوج گرفت و مغازه ها تعطیل بودن! هدایت الله گفت آقااااا از امکانات آنلاین استفاده کن! اما من بازم چند روز طولش دادم و بعد از چند روز تسلیم شدم و اینترنتی خریدم و اتفاقاً عااااالیه و چقدر کارم رو راااااحت کرد.مثلاً تو کار من که تدریسه تغییر خیییییلی مهمه! من نباید روش تدریسم یکسان باشه! چون آدما مثل هم نیستن درک آدما یکسان نیست!حالا اگه من پامو بکنم تو یه کفش و بگم نه! این روش رو همه جواب داد باید رو اینم جواب بده که نمیشه که! این سوال کلیدی استاد رو عااااااااقشم! که توی فایلای رایگان افزایش درآمد میگن! چطور از این بهتر؟ چطور از این ساده تر؟ البته خیییییلی جاها تو فالای دیگه تو لایوها و و و و استاد اینو میگه ! برا همین گفتم سوالِ کلیدیه!یعنی اصلاً شاه کلیده🗝 جواب این یه سوال به نظرم همیشه یه تغییره دیگه!من این سوال رو حتی تو آشپزخونه از خودم می پرسم! تو کارهای خونه از خودم می پرسم! تو تدریس! تو همه چی! تو همه چی ! و این سوال باعث شده خییییییلی راحت تر زندگی کنم! الان یه سوال اومد تو ذهنم! من با اینکه دو سال و نیمه که استاد رو می شناسم و دارم رو خودم کار می کنم چند روز یه بار دچار ناخواسته ای میشم که یه کم اذیت میشم هر چند رشد هم میکنم به خاطر اینکه نگاه بدی به اون ناخواسته ندارم اما به نظرم باید از خودم بپرسم چطور از این بهتر ؟! چطور از این راحت تر؟ چطور خواسته های بیشتر و بیشتر؟ چطور دلبرانه تر ؟ چطور از این محبوب تر؟ چطور از این مادرانه تر؟ چطور از این همسرانه تر؟ چطور از این زیباتر؟ چطور از این خوشمزه تر؟ چطور از این ثرررروتمند تر؟ و باااااز هم به قول استاد جان که به جای پرسیدن یه عالمه چرا های الکی، بپرسیم چطور بهتر و چطور از این ساده تر و راحت تر؟ که قطعا اگه به هدایت الله فقط به اندازه سر سوزنی هم اعتماد کنیم جواب های بینظیری دریافت می کنیم !حتی برای هدایت و ایمان هم باید بپرسیم چطور از این بیشتر چطور از این محکم تر و و و و
برم و برای خودم یه دفترِ 💰تغییر💰 درست کنم و توش سوال بنویسم در مورد همه ی جوانب زندگیم و بعد از انجام این کار برم سراغ فایل روز ششم سفرم که خیییییلی دوست دارم این فایل رو .که یکی از خاطره های خوب منه این فایل که یکی از محرک های مهم من برای شروع کار آنلاین تدریسم بود.زمانی که نجوا ها می گفتن که اول دو سه سال مرور کن و اطلاعاتت رو بازیابی کن!اول نرم افزار ها رو یاد بگیر و اول ….! اما آگاهی های اون فایل ارزشمند باعث شد توجه به داشته هام بکنم و کار آنلاینم رو شروع کنم و تغییر کنم از ایستایی به پویایی! (البته تو پرانتز بگم بعضی کارها هست که باید تا حد خوبی براش آماده بشی و اتفاقاً مقدماتش رو آماده کنی و خب تشخیص این که کجا باید چه کار کنیم مهمه دیگه، مثلاً خودِ من!ایده اومد که آموزش آفلاین خیاطی آسان داشته باشم و فکر کردم که مثل تدریس زبانه ! اما اشتباه کردم ،مسیر رو تا حدی پیش رفتم و بعد فهمیدم که دارم اشتباه می کنم ضبط فایل های خیاطی خیییلی متفاوته! و با اینکه مقداری هزینه کرده بودم باز هم طبق هدایت الله فعلاً متوقفش کردم و سر فرصت مناسبی آروم و تکاملی انجامش میدم!و خوشحالم که زودتر از اونی که زیر فشار عجله لِه بشم کشیدم بیرون! خییییلی تجربه ها توش به دست آوردم که اتفاقاً برای آماده سازی کلیپ های تدریس زبانم هم کمک کننده بود.پس باید در هر موقعیتی هوشمندانه رفتار کنیم و حواسمون باشه هدایت الله رو از دست ندیم!کافی بود من یه ذره دقت می کردم من عجله کردم و به خاطر عجله نتونستم هدایت های الله رو بشنوم و بعداً که به مشکل خوردم یکی یکی یادم میومد که فلان جا هدایت الله راه رو به من گفتا من نگرفتم! اما اصلاً ناراحت نیستم اینا مسیر تکامله!ایده ی تووووپ شروع تدریس آفلاین خیاطی آسان هدایت الله بود، اما عجله دیگه اشتباه خودم بود!اما این اتفاق باعث شد که من تکامل و ترس و عجله و طمع رو بهتر بشناسم ! طمع همیشه به مال نیست و من این رو سر داستان خیاطی فهمیدم. من طمع زیادی به زمان داشتم !دوست داشتم زودتر به آزادی زمان برسم تا بیشتر در مورد قانون بخونم و بدونم .اینجا بود که فهمیدم طمع می تونه حتی برای کسب اطلاعات بیشتر هم باشه که اگه اشتباه نکنم لایو شماره ۳۰ استاد در مورد همینه که ما به جای اینکه آنچه را که آموختیم به کار بگیریم و از نتایج باشکوهش بهره مند بشیم، میگیم دیگه چی جدید هست برم یاد بگیرم…..)
ای جاااانم واقعاً وقتی استاد میگه که یه حقیقت و یه اصل رو داره به بیان های مختلف و از زوایای متعدد متفاوت بررسی میکنه کاملاً درست میگه! عااااااشقتم استاد نازنینم!از راه دور می بوسمت استادم!😘به امید دیدارت استاد عباس منش عزیزم که طعم شیرین عشق حقیقی رو پای درس هات می چشم.خدا حفظت کنه عزیز دل❤
و باز هم خدایی که از رگ گردن به من نزدیک تر است!❤❤❤
به نااااام ❤حضرت دووووست❤
که هرررر چه دارممم از اووووست
سلااااام استاد عزیزممممم
اینقدررررر انرژی مثبت تو وجودم موج میزنه دارم از ذوق دیوانه میشمممم.واااای که چقدرررر این قانون قشنگه واااای که چقدرررررر شما و مریم جاااان قااااانون رو زیبا درک کردین و زیباااااااا و شیرین و راحت الحلقوم هم بیااااانش می کنید!مررررررررسی از خدای نازنینم! مرررررررسی از شما استاد عززززززیزممممم!مررررررسی از مریم جاااااانم! مرررررررسی از خودم! آره مرررررسی از خودم که فارغ از همه چیز دارم رو خودم کار می کنم ،نجواها هر چی زور میزنن که ببین این چی میشه ؟ ببین اون چی میشه؟ ببین فلانی چی میشه؟ ببین بهمانی چی میشه؟؟؟. منم میگم هیچی نمیشه!!!🤣🤣🤣🤣
خلاصه که مخلصیممممم! وقتی که صفحه ی اصلی روزشمار تحول زندگی من ۱ رو اون روزِ رویایی می خوندم و مریم جان واژه های دللللبرانه ی عششششق و آرااااامش و معجزه و ثررروت و صلح با خود و و و و رو به زیبایی بیان می کنه از خودم پرسیدم که آماده ای ؟؟؟ آماده ای بهاش رو بپردازی؟؟؟( تو پرانتز بگم که من قبلاً بارها و بارها این صفحه روزشمار تحول یا کامنت های حاوی سفرنامه ی بچه ها رو دیده بودم اما تو مدااااااااارش نبودم!!! اما خوشششششششحاااااالممممم که این بااااار بالاخره افتادممممم تو مداااااااارش اساسی یا ! یعنی ول کنش نیستم دیگه! حتی طبق هدایت الله ،کاری رو که تازه شروع کرده بودم که حسسسسابی پولساز هم هست برام،فعلاً گذاشتم کناااار !چون هدایت الله می گفت الان وقت این رسیده و اگه این سفر رو کنار بذاری، اگه حتی اون کار رو تموم هم کنی بی فایده است! منم گفتم چشم زیبای من! چشم رعنای من! چشم دلبررررر من! و عشششششق آغااااااز شد !وعششششششششق آااااااااغازززز شد! باید چشید طعم این عشق عظیم رو! نمیشه وصفش کرد! نمیشه در کلام آورد! باید زندگی کرد با این عشق ! واااااای دیوااااانه شدم! یا الله! سپاااااااااااس! سپااااااااس! ❤تو❤ را فرااااااااوان سپاااااس!)
منم گفتم آره آماده ام ! بزن بریم! بریم کشف کنیم اونچه که مریمممم جان میگه! و تعهد دادم که یا می میرم یا انجامش میدم! اینکه میگم تعهد دادم “تعهد” دادمااااااا و جالبه که اتفاقاً خانواده ام یه سرمای ساده خوردن، اما من که ازشون گرفتم یه روز سلول سلول بدنم درد می کرد و کامل تو جا افتاده بودم اما با اون حالم ادامه دادم در صورتیکه هیچ کار دیگه ای ازم بر نمیومد اما پای این تعهدم ایستادم و ادامه دادم گفتم بمیرممم این کار رو رها نمی کنم !می دونید چی شد؟ معلومه دیگه صبح که بیدار شدم از درد خبری نبود و پرررررر از انرژی بودم ! بدون دارو بدون دکتر 🤣🤣🤣 تازه ریه هام هم تکون نخورده بودن ! انگار که خونه تکونی کرده باشم تنفّسم بهتر از قبل هم شده بود، منی که هررر وقت سرما می خوردم وضعیت ریه هام تا چند مااااه به هم می ریخت🤣
فقط یه کم لاغر شده بودم! اما انرژی ام اوکی بود و من به کار روی سفرنامه به طور جدی ادامه دادم تا دوسه روز بعدش هم از بعدازظهر تا نیمه شب درد میومد سراغم اما من از درد قوی تر بودم آخه تعهد داده بووووودم نه از اون تعهدهای الکی که قبلاً می دادم! از جنس ” ایمان ” از جنس ایمانی که “عمل” همراهشه ، بهتر بگم ایمان مساوی با عمل بود! یعنی اگه سستی می کردم یعنی ایمان نداشتم!
خلاصه که هر چی محکم تر و محکم تر شدم تو این مسیر ،بیشتر بیشتر نتیجه گرفتم تو این مدت! تا اینکه رسیدم به فایل پنجم! یه کم کامنت خوندم بعد خود فایل رو دانلود کردم و گوش کردم و نوشتم و بعد دوباره کامنت خوندم و دوباره گوش کردم و هی فکر کردم و فکر کردم که خدااااا من چی رو باید تغییر بدم؟ کارم رو؟ نه! دوستش دارم و لذت می برم ازش ! نجوا البته می گفت تصوّر کن این شاگردت که خصوصی میخونه اگه نخواد بخونه و دیگه نیاد یهو یه میلیون از درآمدت کم میشه و دیگه چیزی تهش نمی مونه برات! برو سراغ یه کار دیگه! اما من گفتم نه! من کارم رو دوست دارم و دارم لذذذت می برم! فرضم اگه یه شاگردم نیاد خدا یکی دیگه رو می فرسته اصلاً ده تا دیگه رو می فرسته! بعد هم توی این کار، من هرررر لحظه دارم چیز یاد می گیرم ، و این یه نشانه ی مهمه برای من که من هر لحظه می تونم حرفه ای تر و حرفه ای تر بشم و با این که حتی نجوا چند تا ایده ی کاری هم بهم پیشنهاد می داد آخرش گفتم اگه بخوای منو با فکر کمبود و عدم فراوانی خام کنی باید بگم که سخت در اشتباهی! استاد گفته اگه دیدی درآمدت کم شد و می بینی که نشانه ها بهت از کم شدن دائمی خبر میدن شغلت رو عوض کن! من که با همون تعداد شاگرد این ماه افزایش درآمد هم داشتم و فکر کردم به آینده ی کاری خودم و دیدم خودم رو که اگه به مطالعه روزانه در کارم ادامه بدم و همین کلاس های تعداد کم رو درست و با عشق برگزار کنم این قاااااانونه که از همین راه ثرررروتمند تر میشم و اتفاقاً به یقین رسیدم در مورد کارم و حالا میگم که بعد چی شد!
بعد دوباره فکر کردم آخه چیو باید تغیییر بدم؟! داستانِ این که نجوا چه پیشنهاداتی داشت طولانیه و اینقدر بیخودن که گفتنش اینجا کار بیخودتریه😅
تا اینکه از خداوند خواستم که خدایا! من چرا دارم فکر می کنم؟؟؟ تو بگو! چرا همون اول از تو نخواستم که هدایتم کنی!؟ و اینو نوشتم رو کاغذ که چیو باید تغییر بدم؟ و بعد از چند ساعت جواب اومد “تو” این “تویی” که باید تغیییر کنی!!! منم گفتم من که دارم رو خودم کار می کنم اساسی! و شنیدم که گفت جنبه ای از خودت هست که هنوز کار اساسی ای براش نکردی! جالب شد برام گفتم اوکی پیداش میکنم! فکر کردم و کلّی مورد پیدا کردم که تو این مدت تغییرش داده بودم اما نقص داشتن با اینکه من سعیم رو کرده بودم اما تغییرا دست و پا شکسته بودن و یهو به دلم الهام شد که پوشه ی روزشمار تحول زندگی من ۱ رو گوش کن(یه پوشه ساختم که فایلای روزشمار تحول رو توش می ریزم ، یعنی هر فایلی که بهش میرسم رو از لیست پوشه ی دانلودی های گوشیم که اسمش رو گذاشتم “استاد” کپی می کنم و تو این پوشه می ریزم که روزشمار رو به همون ترتیب داشته باشم)آره منم چند دور همزمان که به کارِ خونه می رسیدم اون پوشه رو گوش کردم و دو سه باری هم فایل مدیتیشن ثروت که با صدای “خودم😘” از کامنت زیبای آقای ” سید کاظم فلاح” عزیز تو جلسه ی دوم روانشاسی ثروت ۱ (با کمی تغییر) پر کردم گوش کردم و رسیدم به جوااااااب و رسیدمممممم! خدایاااااااا شکرت از این هدااااایت! اون چیزی که باید تغییرش بدم و بهتر بگم پرورشش بدم عزت نفسمه!🤩🤩🤩🤩 آاااااااره من باید اینو درست کنم! بعد همه چی درست میشه و یا همه چی بهتر و بهتر میشه! وااااای خدای من! یعنی از دیروز تو آسمونااااام! از خوشحالی! بعد نجوا گفت ببین پس فایل عزت نفس رو بخر! گفتم الان نمیشه! گفت فلان چیز رو بفروش بعد از کل کل باهاش گفتم حرف فروش نزن که خط قرمز منه! از وقتی تو مدار درک این اخلاق استاد جان افتادم، بمیرم هم برای “نیاز” چیزی نمی فروشم چرا که این کار برای من مساویه با اجرای عملیِ باور کمبود! نه! نه!
بعد هم جدیدن از اینکه خودم پول یه چیزی رو خلق کنم و بعد بخرمش خییییلی لذت می برم،منظورم اینه قرض نکنم! خلاصه که تصمیم گرفتم که از درآمد خودم هر ماه کنار بذارم و پول محصول عزت نفس استاد رو که از درآمد خودم خلق کردم اونوقت با افتخااااار بخرمش💪💪💪اما قسمت مهم اینجاست که هدایت شدم به اینکه تو این مدت در کنار کار روی ثروت ۱ و قدم اول و سفرنامه برای عزت نفس هم کاری بکنم!چکار؟طبق هدایت شیرین الله میخوام اول از عقل کل شروع کنم و هررررر چی جواب و سوال مربوط به عزت نفس میشه رو بخونم و نت برداری کنم و بعد هم تو بقیه ی قسمت های سایت تمامی فایل های مرتبط به عزت نفس رو پیدا کنم و روش کار کنم! و اتفاقاً احساس می کنم بعد از این تلاش ها و کار کردن ها وقتی محصول رو بخرم تو مدار بالاتری نسبت به الانم هستم و حرف های استاد رو بهتر درک خواهم کرد و این شد که دیروز شروع کردم و واااااااااااااااااای که چقدر لذت بردم.خدایا شکرت خدایا شکرت.استاد عباسمنش عزیزم ممنون که چنین گوهر گرانبها و به تمام معنا نایاب رو به رایگان در اختیار بقیه گذاشتی و تنها بهایی که ما باید بپردازیم اینه که تو مدار اون آگاهی ها باشیم! شروع کردم به کار کردن و جالبه که از همون دیروز تاثیرش رو دیدم! البته قبلاً هم تو سایت در مورد عزت نفس خونده بودم و انجام تمرین جلسه ی اول قدم اول هم خییییییلی به افزایش اعتماد بنفس من کمک کرده اما به قول استاد هرررررر چی رو این مورد کار کنیممممم باااااااز جای کار داره! احساس لیاقتم دیروز بیشتر و بیشتر شد!اعتمادم به تمرین ستاره ی قطبی بیشتر و بیشتر شد! حتی توی کار تدریسم ایده های عالی ای بهم الهام شد که انجامشون دادم و شاگردام خییییلی لذت بردن و یه اتفاق جالب این بود که همه ی شاگردام طبق درخواست خودم باید هفته ی اول ماه پول ماهگرد جدید رو واریز کنن. تا حالا نشده بود که تو یه روز واریز کنن .و اینکه تقریبا هر بارم که واریز می کردن من همون موقع پیامک رو نمی دیدم و تقریبا نشده بود که همون لحظه پیش گوشیم باشم که به قول بچه ها صدای دینگ دینگ واریزی رو بشنوم! اما دیروز این اتفاق افتاد و چه لحظه زیبایی بود! دقیقاً لحظات قبل از کلاسم با یکی از شاگردام(همون شاگرد عزیز و پرتلاشم که بالاتر در موردش گفتم که خصوصی هم هست کلاسش) چت می کردم که ازم شماره کارت خواسته بود براش فرستادم ،سه چهار دیقه نشد که یهو از گوشی صدای پیامک اومد و این بار گوشی کنارم بود و دیدم این دینگ دینگ پیامک واریزی بود و اتفاقاً همین شاگردم برام واریز کرده بود و یه حس و حال خوبی بهم داد این لحظه.چون دقیقاً صبحش نجوا منو نسبت به کارم تهدید می کرد!و خدا رو شکر کردم به خاطر این حال خوبم و طبق معمول سر ساعت ۱۹:۳۰ کلاس رو با ایشون شروع کردم که حدود چهل دیقه بعد دوباره از گوشیم صدای پیامک شنیدم و باز هم یه واریزی دیگه بود.خیلی خوشحال شدم خییییلی.فقط این بار یه مسئله ای بود. من این ماه افزایش قیمت زده بودم اما این شاگردم با قیمت قبلی واریز کرده بود! نجوا بهم گفت حالا ولش کن! نمیخواد بگی! زشته! بعدم تو الان یه واریزی خوب دیگه داشتی بازم که واریزی خواهی داشت پس ولش کن! اما یه حسی درونم می گفت نه! باید مودبانه بگی! و این حق توئه!چرا باید بگذری؟.اون شاید فقط فراموش کرده باشه!همین! و طبق معمول که بچه ها عکس فیش یا اسکرین شات درگاه بانکی رو برام میفرستن، ایشون هم فرستاد. و من اول تشکر کردم و بعد هم به شوخی نوشتم گویا این ماه از من تخفیف گرفتین!یه لبخند هم گذاشتم . بعد از پیام من شاگردم گفت :مادرم میگه که به اشتباه فکر کرده بوده افزایش قیمت از فروردین ماهه و بعد عذرخواهی کرد و گفت حتماً مابقی رو واریز می کنه! منم گفتم که عجله ای نیست هر وقت تونستین واریز کنید! حدود یه ساعت بعد مابقی رو واریز کردن! اگر فقط چند روز پیش این مسئله برام پیش میومد مطمئنم که نمی تونستم بگم و با نجوا همراه می شدم! خوشحااااالممممم خیییییلی خوشحالم از تغییر مهمی که خداوند بلندمرتبه من رو به سمتش هدایت کرد از تغییرات بزرگی که قطعاً بعد از این تغییر اساسی در راهه! و حااااال دلم استاد خییییلی خووووبه.
یه چیز مهم دیگه یادم اومد که من سال های قبل گاهی می شد که تولد کسی می شد و یادمه حتی یه بار روز پدر بود و من نتونستم به پدرم هدیه بدم ! اما بعد از یکی دو ماه می تونستم و شرایطش جور بود اما خجالت می کشیدم هدیه بگیرم و بگم که برای روز پدره یا به اون شخص بگم این برای تولدته! چون فقط از زمانش گذشته بود با خودم میگفتم همون موقع وقتش بود و که چی الان بعد این همه مدت!!!!! اما امسال روز مادر نتونستم کادو بدم .اما با ذوق منتظر بودم که چند روز بعد که شاگردام برام پول واریز می کنن ، من هم برای مادرم پول واریز کنم.اما فقط یه مسئله ای بود بازم. شرایطم طوری شد که پول زیادی برام نموند و پول کمی ته حسابم مونده بود.نجوا بهم گفت ۱۵۰هزار تومن آخه به چه درد می خوره امروز! مثلاً مادرت با این پول برای خودش چی بگیره؟؟! اما من بعد از کش و قوس هایی که در جهاد اکبرم با نجوا داشتم گفتم نه! تو اینو میگی چون فکر می کنی زشته! یا که چند روز گذشته! اما من اتفاقاً باید همین قدری که دارم رو واریز کنم ! و من این کار رو کردم! واااای خدا ! مادرم اینقدر خوشحال شد مادرم اینقدر بغض کرد که من صورت زیباش رو و اون چشمان پرررر محبتش رو از این راه دور به وضوح می دیدم انگار و لبخند ملیحش رو احساس کردم و لبخند که خوبه مادرم از ذوق خندید ! خدایا از اون خنده های شیرینش که ذوق ازش می باره و من انگااااار که میلیون ها براش واریز کرده بودم خوشحال بودم و با احساس راحت و خوبی به مادرم گفتم ببخش که کمه! ان شاءالله سال دیگه بیشتر میشه و یه روزی میرسه که میلیونی و میلیاردی به شما و آقاجون هدیه بدم و چه عشششششقی بین من و مادرم رد و بدل شد.و عین همون اتفاق شیرین رو امروز تکرار کردم.برای دو عزززیز دلم.برای مادربزرگ عززززیزم هدیه ی روز مادر رو براش امروز واریز کردم .وقتی قم بودم همیشه شریکی برای مادربزرگم کادو می گرفتیم اونم اگه ایشون هم قم بودن! اما نجوا بازم دیشب که خواستم شماره کارت ایشون رو از خواهرم بگیرم بهم میگفت آخه دویست تومن پوووووله؟! خودتو چرا ضایع میکنی؟! اما من که به نجوا یه ذره هم محل ندادم! چون من اول دیشب زنگ زدم به خواهرم که شماره کارت پدر عزیزم رو بگیرم و قصد داشتم برای پدرم یه تومن واریز کنم برای روز پدر که دقت دارین که چند روز ازش گذشته! درست لحظه ای که خواهرم خواست شماره کارت بهم بده الله یکتا مادربزرگ عزززیزم رو به یادم آورد و من همون لحظه به خواهرم گفتم شماره کارت ایشون رو هم بهم بده. بعد تصمیم گرفتم برای پدرم ۸۰۰ تومن واریز کنم و برای مادربزرگم ۲۰۰تومن! اینکه رقم هارو میگم برای اینه که نجوا سر همین رقم ها با ذهن بازی میکنه! و من برااااای اولین بار از درآمد خودممممم به مادربزرگم هدیه دادم و وقتی بهشون زنگ زدم صداااااش پرررر از شااادی بود! من هم که از ذوق شنیدن صدای خوشحاااالشون تو آسمونا بودم!
و بعد هم پدر عزیزم!ایشون خیییلی به ما تو زندگی کمک کردن و خیلی جاها شده همسرم از ایشون پول قرض کردن اما ایشون پول رو از ما نگرفتن و بماند که بدونِ این که ما درخواست کنیم خودشون بارها به ما کمک کردن. و نجوا بهم میگفت اووووووه اینهمه پول پدرت داده این۸۰۰هزار تومن آخه در برابر اونا چیزی میشه ؟! یا بهم میگفت اینقدی که تو میخوای برا پدرت واریز کنی اصلا پولِ خووووردم نمیشه برا خرجای پدرت!و حتی نجوا بهم گفت: باز اگه یه تومن رو بدی به مادربزرگت یه رقم قابل توجه تری یه براش!!! واااااااااااای خدااااااااا نجوااااااا چه می کنه اگه حواسمون نباشه!اما من قاطعانه گفتم نه! به همسرم گفتم که لطف کنه و از کارت من ۲۰۰ برای مادربزرگ نازنینم و ۸۰۰ هم برای پدر عزیزم واریز کنه.و اتفاقاً به پدرم زنگ زدم و طبق معمول باهاشون صحبت کردم و بعد گفتم که چند روز از روز پدر گذشته اما شاگردای من هفته ی اول ماه برام پول واریز می کنن و منم امروز براتون مقداری پول برای روز پدر واریز کردم.پدرم خوشحال شد و به شوخی بهم گفت که از روز پدر که خیلی گذشته. الان دیگه پدر بزرگ شده😅 خلاصه با هم خندیدیم پررررر شدیم از عششششق ! جالبه که پدرم دوباره بعد از چند دیقه خودش بهم زنگ زد و با یه خنده و لذتی بهم گفت ببین فقط یه چیزی؟ گفتم جانم ! با خنده ی بلندتری گفت:کم واریز نکردی؟ گفتم آره آقاجون دوسه تا صفر کم داره که سال دیگه ان شاءالله اضافه میشه. باز بلندتر خندید و گفت: میگم کم بود!🤣🤣🤣 منم با عشق گفتم که آرزوی من اینه که براتون میلیاردی و میلیونی کادو بدم . برام دعا کرد. براااام دعا کرد و خدا میدونه چه احححححسسسسساسی بین من و پدرم رد و بدل شد اون لحظه ها! خداروشکر می کنم از این تغییرات آرام و تکاملی ای که مخصوصاً تو این دو سال و چند ماه عضویت در سایت استاد تو وجودم اتفاق افتاده! و از خداوند میخوام که کمکم کنه تا با هدایت های خودش در درونم تغییر بدم هر آنچه را که حتی ذرّه ای همسو با قانونش نباشه!
ممنونم خانم شایسته عزیز! از این چینش زیباااااااااای فایل های روزشمار تحول! ممنونم استاد عزیزم از این فایل زیبااااااا با این همه آگااااهی ناااااب!ثررررروتمندتر و ثررررررتمندتر بشی استاد عزیزم در تمامی جنبه های زندگی زیبات😘❤
با اشتیااااااااق برم ببینم فایل روز ششم چیه؟🤩
سپاااااااس! سپااااااااس! ❤ تو ❤ را فرااااااااوان سپااااااااس🙏🙏🙏🙏
و بااااز هم ❤خدایی❤ که از رگ گردن به من نزدیکتر است