تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 100

1732 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا دشتی گفته:
    مدت عضویت: 980 روز

    به نام رب العالمین .

    من الآن شدیدا حس میکنم باید رو جنبه مالی زندگیم تغیر ایجاد کنم

    از شرایط مالیم و کسب و کارم راضی نیستم

    واقعااااا راضی نیستم

    باید بهترش کنم باید بیفتم رو غلطک باید رشد کنم

    باید تو باورها و افکار و اقداماتم تغییری محکم تر ایجاد کنم .

    این جنبه از زندگیم الآن داره هم آلارم میده و بوغ بوغ میکنه ک باید تغییر بدی.

    ولی تو یه چیز دو دلم نمیخوام کار الآنم کلا بذارم کنار چون زحمت کشیدم براش

    ازینورم میخوام این کار رشد بدم برم سراغ علاقم و رسالتی ک بهم گفته میشه.

    باید تو بیزینس بیشتر رشد کنم بیشتر فکر کنم برای راه حلای بنیادی

    باید به هرچی ک دلم میفته عمل کنم یا میشه یا نمیشه مهم اینه که من برم جلو .

    شکست تو کت من نمیره

    ناامید شدن تو کت من نمیره

    تلاش می‌کنم توکل میکنم ببینم چه کاری میتونم برای بهتر کردن کارم انجام بدم.

    من مطمئنم میتونم از این شرایط رشد زیادی کنم

    مطمئنم راه حل زیاده منم آدم خلاقیم پس 10000در10000 میتونم حل کنم میتونن تغییر بدم.

    من رشد میکنم خودم ملزم میکنم به رشد

    من چاره ای جز موفقیت و ثروتمند شدن ندارم.

    من باید محکم برم جلو با وجود ترسائی ک هست میرم جلو

    خدا بامنه خدا همراهه من خدا عاشقه منه

    شکر خدا با این قانون عالی ک قرار داده میتونم

    بهترینا رو تو زندگیم تجربه کنم .

    میخوام بگم الآن درسته خیلی راضی نیستم

    اما تغییرش میدم

    من میتونم

    قدرتش دارم

    من خالق زندگیمم

    از روح خالق بزرگ این جهانیان هستم

    پس باید مصمم تر و جدی تر فکری کنم برای خودم

    برای کسب و کارم برای رشدم.

    سپاسگزارم برای این سایت

    برای استاد عزیز نوری تو مسیر رشدم

    برای دوستان خوش فرکانس

    برای حال خوبم

    برای زندگیم

    برای قانون بی نظیر این جهان هستی.

    خدایا شکرررررررتتتتتتتتت عاشقتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    هاشم داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    به نام خداوند بخشنده هدایتگران

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون

    و سلام خدمت دوستان هم فرکانسم

    روز شمار زندگی من ، روز 5

    سالها پیش من در یک شرکت مشغول به کار بودم شرکت به خاطر اوضاع نابسامان کنونی اضافه کارو برداشت و تحلیل نیرو میکرد

    و در آمد مان تا دویست هزار تومن کاهش پیدا کرده بود

    من یکروز به همسرم گفتم که می‌خوام برم بازار جنس بیارم بفروشم حقوقم کفاف زندگی رو نمی‌داد

    همسرم گفت تو چند سال پیش بازار بودی بازم میخوایی بری بازار

    گفتم آره من نمیتونم با این حقوق زندگی کنم و باز برمی‌گردم بازار

    یه روز مرخصی گرفتم رفتم پیش دوستام که تولیدی داشتن سفارش جوراب دادم دو پالت بزرگ جوراب گرفتم آوردم خونه یکی از اتاقارو پر جوراب کردم و هر روز چند جین می‌بردم و می‌فروختم

    تا اینکه اوضاع کار خیلی وخیم شد و منم سر یه موضوعی که کامنتشو گذاشتم از شرکت پرتم کردن بیرون

    قبل از اینکه منو از شرکت اخراجم کنن من شروع به تغییر کرده بودم تا زمانی که من از شرکت اخراج بشم برا خودم شغلی دستو پا کرده بودم

    که بعد از اون چسبیدم به کارم و روز به روز بهتر و بهتر میشد و منم خیلی از کارم راضی بودم

    بعد دوسال که من از شرکت اخراج شدم چهل ملیون دادم وسایل خونه خریدم سال سوم یه وانت صفر برا کارم گرفتم و زندگی فوق العاده ای برای خودم درست کردم سال چهارم اخراجیم 83 ملیون دادم خونه ای که توش میشستمو خریدم

    چون من این و نمی‌دونستم و از قانون آگاهی نداشتم به هیچ عنوان یک سری مشکلاتی برام پیش اومد که تو کامنتایی بعدم خواهم گفت

    فقط اینو میگم که خواستن توانستن

    فقط الان با آگاهی کامل دارم پیش میرم و خدای خودمو الان طوری دیگه میشناسم

    و دوباره شروع کردم و الان با آموزهای استاد عزیزم دارم پیش میرم

    روز فوق‌العاده ای داشتم و خدارو سپاسگزارم این روز قشنگم

    فایل دوست عزیزم رضا رو دارم دنبال میکنم امروز وقتی داشتم فایل و نگاه میکردم و گوش میدادم که

    رضا چطور تغییر کرده دوستم بعضی جاها نمی‌دونستم بخندم یا از شوق گریه کنم چقدر به من انرژی داد و حالمو خوب کرد و خودمو وقتی گوش میدادم تحسین کردم که منم همین کارو تو کارم دارم انجام میدم عاشق خودم شدم و گفتم دمتگرمهاشم سنسور پیش من داری

    خدا جونم سپاسگزارم بابت این دریای نور که چقدر منو آگاه کرد این سایت و دوستان فوقلعاده ام و استاد عزیز تر از جانم که تو یه مسیر هستیم و داریم پیش میرم وای که چقدر حالم خوبه و شکر گزاری این لحظهام هستم

    استاد عزیزم دوستون دارم

    و دارم آروم آروم میرم جلو عاشقتم از صمیم قلب

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 3605 روز

    به نام خدا

    تغییر باورها یک روزه انجام نمیشه بلکه همون طور که یک روزه ایجاد نشده است.

    در ابتدای تغییرات در زندگیم هستم و هر روز تغییرات بزرگ و بزرگ تر می شود.

    تغییرات در زندگی من اول از همه وجود آرامش در زندگی ام نمایان شد ،ارامشی که در بیرون از خودم دنبال آن می گشتم و هرچه بیشتر می گشتم کمتر پیدا میکردم

    خدا رو شکر می کنم که آرامش را به من عطا کرد

    دومین تغییر در زندگیم رابطه با همسرم هست و برای این حس همیشه با خودم در جنگ بودم و می خواستم خودم درستش کنم و کم کم ناامید شدم تو این زمینه هم خدارو هزاران بار شکر به جایی بهتر رسیدم و البته به قول استاد هنوز می تونه بهتر بشه

    در زمینه رابطه با همسرم امروز اتفاقی رخ داد که همیشه برای رخ دادنش باید کلی منت همسرم رو‌می کشیدم ولی امروز بدون اینکه هیچ دخالتی در این امر داشنه باشم محقق شد

    همسرم مدت هاست در مهمانی های خانوادگی ما شرکت نمی کنه و همه تقریبا می دونن که نمیاد ولی چند شب پیش در یک دورهمی دعوت شدیم ومن به میزبان گفتم که همسرم نمیاد آخه آخر هفته است و سرش شلوغه و در کمال تعجب وقتی به همسرم گفتم ،گفت اگر کارمندانی دیگه مرخصی نباشن من میام .اولش با خودم می گفتم نمیاد حتما یه اتفاقی می‌افتد که نمیشه و یه دل دیگه ام می‌گفت برا این اتفاق تو که کاری نکردی و فقط خدا بود که این شرایط رو اوکی کردپس حتما میشه و خدا رو هزاران بار شکر که همسرم در مهمانی امشب ما رو همراهی کرد

    ممنون از استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    حمیدرضا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 4009 روز

    سلام و ارادت فراااوااان

    اول از همه بگم که چقدر استاد را تحسین میکنم از اینکه فایل های قدیمی را که میبینیم و همزمان فایل های جدید استاد بعد از قانون سلامتی ، میگم ایووول واقعا این مرد کارش حرف نداره ، فقط کافیه روی یک موضوع تمرکز کنه و تماااام !!

    قبل از اینکه استاد تمرکز بزارند روی قانون سلامتی ، من پیش خودم ( چون خودم ورزشکارم ) میگفتم ، هر چند که هر کسی هر جوری که راحته میتونه زندگی کنه ولی از نگاه خودم میگفتم ای کاش بدن را هم میساختی استاد ، دیگه میشدی Perfect و استاد بعد یه مدت زمانی تمرکز ، تبدیل شد به Perfect و هربار و مخصوصا داخل سفر به دور آمریکا که استاد را میبینم تحسینش میکنم ، و هی میگم ایول ، چقدر سرشونه هاش و بازوهاش خوب شده ، آفرین ، شکم چه تخت شده ! دمت گرم و …. !

    و اما در مورد این فایل و روز پنجم

    این موضوع واقعا یکی از دغدغه های منه ، و سعی کردم که دقت کنم ، به قول کتاب ” چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد ” مدام بو بکشم و حواسم به پنیر ها باشه !

    ولی ادعایی ندارم که همیشه به موقع عمل کرده باشم و یا حتی درست عمل کرده باشم

    الان یه اتفاق مربوط به کمتر از 2 ماه پیش را میخوام بگم که فکر میکنم مرتبط باشه و همینطور به آموزه های دیگر استاد

    (( !! و اگر دوستانی که کامنت بنده را خواندند و نکته ای پیدا کردند که بتونند راهنمایی ام کنند هم بسیار ممنون میشم !! ))

    خوب این مورد که بتونم سریع تغییر کنم تقریبا همیشه در ذهنم بود که این اتفاقی که میخوام بگم از چهار ماه پیش با شروع این داستان های اعتراضات و قطعی اینترنت اتفاق افتاد

    من تقربیا از سال 98 تا الان به صورت پروژه ای و دورکاری کار میکردم ، هر چند کار کردن و درآمدم خیلی متغییر بوده ( و البته در این دوران سربازی را هم پشت سر گذاشتم ) ولی بخاطر اولویت آزادی که در زندگی برام خیلی مهمه ، به این شکل دور کاری و پروژه ای کار میکردم و به نظر خودم راه رشد هم افزایش درآمد هم میتونه بیشتر و بهتر باشه اما بازم توی سرم بود که یه وقت در مسیر تکاملم به چیزی نچسبم و یا تبدیل به مرداب نشم ! صرفا به بهونه آزادی طلبی ام ! و همیشه میگفتم که انتخابم اینه ولی اگر فضایی استخدامی باشه ولی باعث رشد بیشتر و تجربه بیشتر و بهتر من باشه ، قبول میکنم و مشکلی ندارم

    با قطع شدن اینترنت و این داستان در اول کار ، ورودی من و کار من قطع شد !

    در فکر اینکه الان باید چیکار کنم ؟ و مدام فایل های استاد را میدیدم و گوش میکردم ، به قول استاد که گفتند : هیچ وقت ورودی مالی را قطع نکنید ! پیش خودم گفتم ، خوب ، الان برای من قطع شده ، چیکار باید بکنم ؟ در عمل ؟ در ذهن ؟ و …

    دوباره اشاره به فایل دیگه ، که در کلاب هاوس با دوستان بود ، که یه خانمی که مهاجرت کرده بودند و بعد از کلی اتفاق میخواستند دوباره شروع کنند ، با کارگری در رستوران شروع کردن و هدایت شدند ، و به قول خودشون گفتند که اشکال نداره ، از اینجا شروع میکنم و خدا هدایتم میکنه

    منم پیش خودم گفتم ، اوکی ، مشغول به کاری دیگه میشم ( از 17 سالگی تقریبا چندین مدل کار کردم و کار برام عار نبوده واقعا )

    خوب شروع کردم جستجو ، صحبت ، رزومه و …. برای داشتن کار و ورودی مالی

    اما یه اشتباه و باگ در راهم فکر میکنم این بود که اولویتم شده بود درآمد بالاتر ! مثلا این ویزیتوری پروسانت داره ، این کارشناس ملک هم پورسانت داره و خوبه ( چون سابقه فروش هم داشتم )

    اما کار خودم که بنا بر علاقه ام هست ، موشن گرافیست و تدوینگر هستم ، حتی ایده ای از خودم داشتم که برای خودم داشتم تولید محتوا میکردم و ارائه میکردم و با این داستان ها و قطع شدن درآمدم ، اون ایده ام را هم تا الان استوپ کردم ، چون خرجی لازمم به مشکل خورده بود !

    سعی میکنم خلاصه تر بگم ، با روزمه پر کردن در یک مشاور املاک و یک کار ویزیتوری مواد غذایی و تایید هر دو ، تصمیم را بر این گرفتم که برم برای ویزیتوری ، همه کارهای لازمه بیمه و مدارک اولیه را انجام دادم ( چون تا الان بیمه نه برای خودم رد کردم و نه جایی برام رد شده )

    حدود 700 هزار تومن خرج همین کارهام شد ، تا رسید به روز اول کاری ، روز اول کاری با یه سری تضاد ها برخوردم به نسبت صحبت اولیه که باهاشون داشتم ، و دیدم متفاوت از اون تفکر منه ، با کلی صحبت که تیم و مدیر بسیار شریف و محترمی هم بودند و تضادی که برخوردم ، احساسم به شدت بد شده بود و گیر کرده بودم که الان باید چیکار کنم ؟ ( ادامه بدم یا همین اول کار انصراف بدم )

    مدیر اون شعبه که فرد فوق العاده شریف بودند با من صحبت کردند و منم دغدغه های خودم را گفتم و گفته بودم هم که تخصصم چیه ، ایشون توی حرفاش گفت ببین این کار ( فروش ) را باید دلی انجام بدی ، غیر از این باشه نمیتونی !!

    توی ذهنم جرقه حرف استاد خورد که : بچسب به کاری که بهش علاقه داری و تخصصت را بیشتر کن ، و همینطور داستان خودشون موقعی که چندتا ایده کسب و کار داشتند و بهشون الهام شده بود که فقط همین راه را ادامه بدند !

    فهمیدم که ، اشتباه کردم و اولویتم را گذاشتم درآمد بالاتر ( بخاطر شرایط نامساعدم و نیاز شدید مالی ) و به اینجا رسید ، از اون مدیر با احترام و عذرخواهی فراوان درخواست انصراف دادم و ایشون هم بسیار با احترام در جواب عذر خواهی من گفتند که : نه عزیزم عذر خواهی براچی ، خودت وقت گذاشتی و هزینه کردی ، از خودت رفت و گرنه هیچ اشکالی نداره !

    اومدم خونه و به شدت ذهنم درگیر بود ، سعی میکردم ذهنمو کنترل کنم ولی ، نیاز شدید مالی ، این تضادی که خوردم ، تصمیمم ، همش توی ذهنم میچرخید ، گفتم خدایا چیکار کنم ، خودت هدایت کن ، خواستم نشینم بدون عمل و ورودی قطع بشه و سریع تغییر کنم حالا به تضاد خوردم و حسم اینطور شد ، تو هدایت کن که چیکار کنم !

    بعد باز در جستجو با تخصص خودم برخوردم تقریبا چند مورد همزمان ، حسم و شاید اون الهام قلبی ام گفت که مگه نمیخوای عمل کنی ، اوکی ، ولی توی حوزه کاری خودت ! گفتم چشم ، رزومه فرستادم چندید مکان ، صحبت کردم ، خودم رد کردم ، از اون طرف رد شدم و باز ذهن مشغول

    تا هدایت خداوند که

    از یه سایت فریلنسری که تاحالا کار ازش نگرفته بودم و ماه ها بود بهش سر نمیزدم چون به نظرم پیشنهادات خیلی پرتی داشت ، به واسطه همسرم که کانال اون سایت را داشت و منم کانالش را هم پاک کرده بودم ، گفت حمیدرضا اینو ببین چجوریه و برات فرستادم ، منم پیش خودم گفتم آخه از این سایت ؟ رفتم دیدم ، دیدم عه ، یکی از پیج هایی هست که توی حوزه ورزش رزمی فعالیت داره ( اولین نشونه ) و نیاز به تدوینگر و دورکاری میخواست ، پیام دادم جواب داد و صحبت کردیم و گفتم خودمم رزمی کار و ورزشکارم ، همکاری اولیه انجام شد و ادامه دادیم ( از سایتی که تا الان هییچ کاری ازش نگرفته بودم با اینکه پیشنهادات زیادی هم داده بودم )

    بعد که همکاری اوکی شد ، تدوین یکی از محصولاتش را بهم داد اون چی بود ، آموزش قوانین در مبارزات mma ( نشونه دوم ، چون من فایترم و هدف اصلی خودم و قهرمانی ام هم در همین مسابقاته و مرتبط با علاقه خودم )

    کارهای این دوستمون داشتم انجام میدادم ( که تا الان ادامه دار بوده واقعا یکی از دستان خداوند بوده برام و برنامه هایی هم دارم که بعدا ان شالله با انجامش خواهم گفت )

    همزمان ، دوتا کار دیگه بهم سفارش داده شد ، و یکیش یه موشن گرافیک برای کشور دیگه از شخصی که قبلا هم یه دونه کار براش زده بودم !

    به طوری کار سرم ریخت که داشتم تقریبا شبانه روزی کار میکردم !

    پیش خودم گفتم دیدی خدا هدایت کرد گفت بچسب به کار خودت : )

    کارها را که انجام میدادم بازم در فکر کاری تمام وقت و حضوری بودم که قسمتی از تامین مالی ام باشه و سه جای دیگه هم رزومه فرستادم و رفتم صحبت کردم و یه نکته جالب داشت برام ، هر چقدر سعی میکردم ذهنم را کنترل کنم ، جاهایی که برای مصاحبه میرفتم نشونه های بیشتری دریافت میکردم و افراد شادتر و مکان های بهتر ، تا باز یکی از اون سفارش ها ، که انجام دادم از یه تیم و شرکتی بود که خیلی وقت پیش من براشون نمونه کار فرستادم و این مدت هیچ جواب و پیشنهادی از طرفشون نبود که باهام تماس گرفتند و گفتند میخواند همکاری کنند ، کار اول انجام شد و منتظر نتیجه و نظر اونها برای ادامه همکاری بودم

    و در حال حاضر چند روز پیش صحبت کردیم برای همکاری ادامه دار ، قرارداد و … و یه آپشن خوب برام قرار داند که در حال حاضر هم در کارم بهش نیاز دارم که اونم بعد از انجامش ان شالله خواهم گفت ! و جالب به اینکه این تیم هم باز در اول کار و تا چند ماه آینده پیشنهاد دوری کاری به من دادند ، که باز طبق خواسته من شد ، آزادی همراه با کار و البته دو مورد کاری که من به هردو حوزه علاقه دارم ، تکنولوژی و ورزشی

    فقط با کمی تمرکز ذهن و کنترل توجه ، خداوند به این شکل هدایتم کرد ! و فکر میکنم اولین دلیل این هدایت این بوده که نخواستم بشینم تا اوضاع بدتر بشه ، راه را اشتباه رفتم ولی خداوند هدایتم کرد ، یه مقداری ( واقعا فقط یه مقدار خیلی کمی سعی کردم ذهنمو کنترل کنم ) و خداوند از راه هایی که واقعا فکرش را نمیکردم کار برام رسوند ، اونم ادامه دار ! خدایا شکرت !!!! :))

    و اما سوال مربوط به این فایل :

    از خودت بپرس که چه جنبه هایی از زندگی ات الان نیاز به تغییر دارد و بنویس که چگونه با ایجاد چه تغییری در باورها و نگرش ات می توانی زندگی بهتری برای خودت بسازی ، الان چه ایده ای برای برداشتن قدم اول داری !

    جواب خودم :

    در بحث تمرکز ، به شددددت نیاز به بهتر شدن دارم و همینطور کنترل ذهن و دارم سعی میکردم هر روز ذهنم و کانون توجهم را بهتر کنترل کنم !

    باورهای مالی ام ، با گوش کردن مدام فایل هایی که به تقویت باورهای مالی ام کمک میکنه

    تخصصم کاری ام ، که نیازه با تمرکز بیشتر تخصصم را بهتر و بیشتر کنم و فکر میکنم به نسبت این مدت زمان خیلی عقب موندم و آپدیت نیستم !

    عزت نفس ، که خیلی حس میکنم باگ داره و با استفاده از فایل های استاد ، استفاده تمرکزی از دوره عزت نفس (دارم محصول عزت نفس را چند قسمتش را دیدم و انجام دادم که الان تمرکز بیشتر روی همین فایل های روز شمار هست تا بتونم هدایتی و با درک و فهم بیشتر عزت نفس را کار کنم و بیشتر با تعهد بهش بپردازم )

    و ایده ام برای قدم اول فعلا :

    فقط و فقط کنترل کانون توجه و ذهنم و تمرکز بر روز شمار تحول زندگی من : ) تعهد به نوشتن کامنت و کار کردن روی خودم فعلا با همین فایل ها تا بتونم هدایت ها را دریافت کنم !

    .

    خیلی طولانی شد و سعی کردم تا میشه خلاصه بنویسم ، سریع فقط انگشتانم داشت تایپ میکرد ، و امیدوارم مفید بوده باشه مخصوصا اگر ایراد یا نکته ای دوستان پیدا کردند و گفتند هم که عالی میشه !

    ممنونم ، این روز شمار تحول زندگی عاااالیه : ))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    زهره مرتضایی گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    سلام ودرود به استاد عزیزو خانم شایسته مهربون و همه ی هم فرکانسی های عزیز

    الان که دارم اینو مینویسم خودم شروع کردم به تغییر شغلم اما هنوز هم تردید ها رهام نمیکنه بااینکه نشانه ها زیاد بود

    ولی تشخیصش سخته که آیا اگه خودمو تغییر میدادم و باورهامو آیا بازهم نیازی به تغییر شغل بود یا نه

    وقتی میام و بررسی میکنم میبینم که نه تنها برای من بلکه برای همکارهای دیگمم هم چالشهای من وجود داشته شاید نه به غلظت من اما بوده و بااین دید میگم که خب نه اون جایگاه درست نبوده و باید تغییر مکان اتفاق میافتاده

    کوچیک تر شدن هرروزه ی سازمانم، افزایش نداشتن و رشد نداشتن درآمد و ثابت بودن درآمد حداقلی، فشارهای عصبی هرروزه

    اما بااین حال بازم تردید

    خب تغییر همیشه ترسناکه، تغییر مکان، تغییر شغل، تغییر شخصیت و….

    تغییر یه جورایی یعنی از دست دادن حاشیه ی امن

    خیلی از وقتها مسائلی پیش میاد که یعنی بسه، رها کن اما ما بازم با خودمون لجبازی میکنیم و یه جوری خود زنی میکنیم چرا که با ذهن منطقیمون میایم دو دوتا چهارتا میکنیم

    خب الان شغلمو رها کنم بعدش چی، اخه مگه کار دیگه ای بلدم، من چه کاری بلدم، چه حرفه ای جز این بلدم

    خب حالا این شخص رو رها کنم، خب تنها بشم که چی، میدونی زندگی کردن تنها چقد میتونه سخت باشه

    الان سنت برای تغییر زیاده

    و کلی از این مزخرفات که ذهن مدام تکرارشون میکنه و باز هم و باز هم عقیدم اینه که تمام اینا از بی ایمانی و کم ایمانی هست

    اگر یقین داشته باشیم که خدا هیچوقت رهامون نمیکنه بدون هیچ شکی و بدون تردید اولین قدم که رها کردن و تسلیم بودن هست رو انجام میدیم

    البته که با تسلیم نه با اجبار نه بااین طرز فکر که چاره ی دیگه ای ندارم

    و خوشا به سعادت اونیکه قبل از اینکه دنیا مجبورش کنه خودش با دیدن نشانه ها شروع کنه به تغییر

    البته اینکه تشخیص بدیم آیا اینا نشانه هست برای رها کردن یا نه

    برای تغییر یا نه اینم سخته و نیاز به تمرین داره تا به محض دیدن نشانه تشخیصش بدیم و شروع کنیم به قدم برداشتن، شروع کنیم به تغییر

    باشد که هدایت بشم و خدا کمکم کنه که در مسیر صحیح قدم بردارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    زهرا زهرایی گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    من این روز ها تصمیم گرفتم خیلی از دردهام به کسی چیزی نگم چون دیدم ریشش در حس مظلومیته و نشون دادن ضعف خودم تا حس ترحم همسرم رو به خودم جلب کنم … کم کم کارهای خونه داره تموم میشه و حس میکنم خب بیکار بمونم حس خوب ندارم از اون جهت که دیگران ازم انتظار دارن…

    اما با خودم گفتم عیبی ندارع مگه من باید همیشه جوابگوی بقیه باشم میخوام یکم استراحت کنم تو خونه…

    امروز همسرم بهم بیشتر توجه کرد. و غذای ناهار پخت من خیلی خسته بودم و خیلی املت خوشمزه ای شده بود… خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    پونه زرگرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1710 روز

    سلام استاد عزیزتر از جان،سلام به مریم نازنین و همه ی عزیزان هم فرکانسی م

    استاد چه لذتی داره وقتی شروع می‌کنی به کار کردن روی خودت و طی شدن مسیر تکاملی،بعد بالا رفتن مدارت

    استاد این روزها چقدر فرق کردم با گذشته هام،با روزهایی که می‌دیدم یه مسیری اشتباهه ولی اینقدر ترس هام زیاد بود که به روی خودم نمی آوردم و می‌رسیدم به ته خط .نتیجه غم ناراحتی و ناامیدی بود

    الان چقدر زود میتونم تشخیص بدم که اگه تو مسیر درست پیش نمیرم ،برگردم .شاید چند ساعت یا یکی دو روز حالم بده بشه ولی خیلی زود احساسم رو خوب میکنم با سپاسگزاری ،با دیدن مثبت ها در اطرافم،ادمها،شرایط…

    خدا هم خودشو نشون میده بالافاصله و پرهایی رو برای آنهایی که دارن قوانین رو درک میکنم و به آگاهی هاشون عمل میکنن،باز میکنه،یه جوری که حیرت می‌کنی از اتفاقاتی که میوفته و مدام حرفهای استاد میاد تو ذهنت که بابا،تو رو خودت کار کن بقیه شو جهان برات انجام میده.واقعا تغییر جسارت میخواد ولی بهایی داره که در ابتدا در وهم نمیکنه

    استاد عاشقتم خوشحالم که شاگردتم

    خدایا شکرت برای همه تغییرات و شگفتی های بعد ش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    پر گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته که باعث شدند بهتر وبیشتر زندگی درست رو از طریق دوربینشون ببینیم

    و یادبگیریم و ایمانمون بیشتر بشه

    نکته ‌ای که موقع دیدن این فایل به ذهنم رسید این بود که شاید در نگاه اول احساس کنیم

    ویدوئی که آماده شده، متناسب شرایط فعلی ما نیست و بهتره برم یک ویدئو دیگه رو ببینم یا اینکه تمرکز

    کافی روی فایلی که می‌بینیم نداشته باشیم.

    اما با یک دیدگاه دیگه، هم تمرکزمون روی ویدئو بیشتر میشه هم بیشتر یادمی‌گیریم و اون دیدگاه اینه که:

    ببینم این فایل چطور با شرایط فعلی من هماهنگه و برای خودمون شخصی‌سازی کنیم

    به طور مثال استاد در این فایل در مورد بیزنس شخصی خودشون گفتن و شاید خیلی از ما بیزنس شخصی

    نداریم و فکر کنیم خب پس مطالب این فایل بدرد من نمیخوره

    اما اگر این دید رو داشته باشم که من کجای زندگیم دارم نشونه می‌بینم که بهم میگه اوضاع خوب نیست؟

    اونوقت متوجه این نشانه‌ها در زندگیمون می‌شیم و در نتیجه دست به کار می‌شیم برای تغییر اوضاع

    امیدوارم این دیدگاه کمکتون کرده باشه و به موقع برای تغییرات اقدام کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    محدثه سرداری گفته:
    مدت عضویت: 2110 روز

    چقدر این فایل عالی و تاثیر گذاره… من تغیر رو شروع کردم استاد… الان که به چند ماه گذشته نگاه میکنم طی یک روند کاملا طبیعی به هر چیزی که میخواستم رسیدم! حتی خودم هم باورم نمیشه

    من همیشه دوست داشتم پرکار و مشغله باشم و برنامه های زیاد و متنوع داشته باشم… از خونه نشستن بیزار بودم حالا وقتی توی یک روز اصلا وقت نمیکنم بیام خونه و به قول خودمون یکم ریلکس کنم تا میخوام غر بزنم یادم میاد که خودم خواستم…. منی که اوایل سال برنامه روزانم به یه آیتم ختم میشد مثلا اگه باشگاه میرفتم میگفتم خب دوشنبه باشگاه و همین! و فکر میکردم کل روزم رو باید برای یه کار دو سه ساعته بذارم! خودم رو قانع میکردم که بالاخره قبل و بعدش هم کار دارم و خسته میشم و اینجوری بقیه روز من با برنامه ای که دیگران برای من میریختن پر میشد…

    اما حالا… این منم که اول ماه… اول هفته… و اول هر روز باید کارهامو بنویسم و برنامه ریزی کنم تا بتونم بهشون برسم… این منم که شغل دلخواهم رو دارم به برنامه باشگاهم پایبندم رابطه ای که همیشه میخواستم رو دارم به خانواده و دوستانم میرسم و تازه تایمی از روز رو هم برای رسیدن به خودم و کارهایی که همیشه دوست داشتم بکنم چیزایی که همیشه دوست داشتم بخرم میذارم! محدثه اول سال اگر من رو ببینه تعجب نمیکنه چون این زندگی هدف خودش بوده اما قطعا بهم افتخار میکنه…. فقط باید حواسم باشه که این روند عالی تبدیل به روزمرگی نشه طوری که عالی بودن خودش رو از دست بده و تو هر حیطه ای هربار که نیاز بود تغیر ایجاد کنم البته که دیگه نگرانش نیستم چون میدونم به یاری الله میتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    User گفته:
    مدت عضویت: 1521 روز

    روز پنجم

    سلام

    6،7 روزه که این فایل رو گوش کردم اما هنوز آماده نبودم کامنت بنویسم. هنوز کامنتهای بچه‌ها رو نخونده بودم هنوز نفهمیده بودم شیره‌مطلب چیه. تا اینکه الان ساعت 4:30 صبح خدا بهم گفت برو کامنتتو بنویس. برو بنویس که باید روی خجالتی بودنت کار کنی و تغییرش بدی، بنویس که باید این حس قربانی و بدون اختیار بودن رو از خودت دور کنی، بنویس که باید عزت نفستتو تقویت کنی که نترسی از آدما، که دچار خود کم‌بینی نشی که مدام خودت و دیگران رو قضاوت نکنی. بنویس که باید قدرت تصمیم گیریتو افزایش بدی. بنویس که باید به خودت احترام بذاری خودتو اولویت زندگی قرار بدی که بخاطر جلب رضایت بقیه خودت و خواسته‌هاتو لگد مال نکنی. بنویس که از ایرانی بودنت خجالت نکشی که خودتو قربانی جغرافیا ندونی. بمویس که راه خوشبختی فقط تغییر دیدگاه و باورهات هست که هیچ کس نقشی نداره تو زندگیت. بنویس که حدا تو را ارزشمند آفریده است که لازم نیست مهندس نمونه بشی یا توی جای خوب استخدام بشی یا زبان فرانسه‌ات رو تقویت کنی تا کمی احساس ارزشمندی کنی نه مریم جان تو بالقوه ارزشمندی تو ذاتت طلاست هرجا که باشی مثل طلا بارزشی چه توی دل سنگهای معدنِ کشف نشده باشی چه روی تاج پادشاه تو ذاتت از خداست.

    خدا گفت مریم برو بنویس و اقدام کن به تغییر، که اگه تغییر نکنی ده سال بعد هنوز وابسته شوهرتی هنوز با بیش از 40 سال سن خودت رو خامتر و بی تجربه‌تر و کمتر از یه بچه 18 ساله میبنی. هنوزم نفس کم میاری موقع حرف زدن در جمع 3 نفره، هنوزم منتظر تایید دیگرانی. هنوزم ارزشمندیتو مشروط به نتایجت میکنی. هنوزم درگیر کمال طلبی هستی و نتیچه‌ای جز افسردگی نداری. هنوزم قربانی شرایطی و قلبت باز نشده. که وقتی چهل سالت شده تغییر کردنت سختتر از الانته. هنوزم چشمت به درامد ماهیانه همسر یا پدرته نه به چشمه‌ی پررونق رزق خدا.

    خدا داره میگه بنویس مریم، بنویس و ثبتش کن همونطور که به محمد گفت بخوان. میگه من حواسم بهت هست تو تنها نیستی دستت تو دستمه تو بخواه که تغییر کنی من راهشو هموار میکنم با چطورش کاری نداشته باش. خدا میگه یادت بیار زمانی رو که اقدام به تغییر کردی و من از کوچکترین و پایین ترین محله تبریز رسوندمت به سوئیس، ثروتمندترین ‌کشور دنیا. فکر نکنی تغییر باورها سخته ها، منتظر لایک و تایید استاد عباسمنش نباشی ها که خودم دارم تاییدت میکنم، یبار کمکت کردم و تا اینجا رسوندمت بازم میتونم چه بسا اینبار راحتتر و شیرینتر از سری قبل. وعده دادم بهتون و خلف وعده نمیکنم.

    مریمی قول میدم بهت قلبتو رو پر از نور و آگاهی و آرامش میکنم مریم جان تو رو به عرش میبرم روحتو تسخیر خودم میکنم. تو قدم در راه بگذار و هیچ مپرس.

    31 دسامبر 2022

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      زهره مرتضایی گفته:
      مدت عضویت: 1424 روز

      درود بر شما عالی بود لذت بردم

      چرا که دوتا باور محدود کننده که من دارم اینجا هم بود وابسته ی همسر و پدر بودن و باز کردن این زنجیرها سخت و ترسناکه

      اما اگه بازشون نکنیم، تغییر نکنیم ده سال بعد و الانمون فرقی نداره و اوضاع بدتر میشه

      به امید الله میریم برای پاره کردن این زنجیرها مریم عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: