تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 101
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-24.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-11-23 13:10:002022-12-29 00:46:49تغییر شخصیت، جسارت می خواهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بزرگ و قدرتمند
سلام به همگی دوستای عزیز و استاد عباس منش و مریم جان فوق العاده .
تغییر و تغییر کردن ،
من خودم نسبت به سال گذشته الان میتونم بگم که تقریبا 30 درصد شخصیتم تغییر کرده ، از لحاظ شغلی ، از لحاظ اخلاق ، از نظر صبر کردن ، از نظر مسیرم ، روابطم ، سلامتیم ، تغذیم و…
یکی از چیزاهای جالب اینکه وقتی من تلاش کردم سبک تغذیه ای زندگیمو تغییر بدم ، این مورد روی خانواده هم اثر گذاشت و تقریبا همه به روش من عمل میکنند ، ناخداگاه همه به شدت مراقب سلامتیمون هستیم ، همه خواب راحت و درستی داریم ، همه تقریبا میدونم که بدنمون باید چی بخوره چی نخوره برای سلامتی بیشتر .
واقعا تغییر سخته ، به نظر من اقدام کردنش یهوییه اما باور و اثباتش اصلا یهویی نیست و باید آروم آروم و ریز ریز و هروزززززز روش کار کرد ،
تا پایان عمر ،
من خودم یهویی شغلمو عوض کردم ، همیشه با این قضیه مشکل داشتم که چرا همه موافق کار کردن من به این شکل هستن و تحسینم میکنند ولی نه خودم راضی بودم نه از لحاظ مالی رشد خاصی داشتم ،
وقتی شغلم تغییر کرد حالم عالی شد و نکته ی جالبش اینکه بقیه دیگه موافق نبودن و هرکسی میفهمین میگفت وای حیفه نکن و ازین حرفا ،
اما چی مهمه ؟؟؟
مسیر درست ،
مسیری که خودم حال خوبی دارم ،
مسیری که خدای من توی اون مسیر بیشتر همراهمه ،
چون وقتی این تغییر بزرگ و انجام دادم دیگه بداخلاق نشدم ، دیگه اعصابم زود به زود به هم نمی ریزه ،
صبرم بیشتر شده ،
از لحاظ مالی هنوز رشد خاصی نداشتم اما خداروشکر راضیم از همه لحاظ از نظر آرامش و امنیت کاملی که دارم ،
از لحاظ آزادی فکری و عملی ،
از لحاظ رهایی ،
تغییر بعضی وقتا با یه اتفاق ناخوشایند همراه میشه ولی باعث میشه بعدش رشد خیلی خوبی اتفاق بیفته یهویی میبینی که چقدر بزرگ تر شدی و چقدر تغییر کردی و حواست نیست ،
وقتی بهش فکر میکنی میبینی اون اتفاق اگر نمیفتاد تو الان اینجای این مسیر نبودی ،
تو الان انقدر رشد نکرده بودی و حست خیلی خوب تر میشه .
ما اگه همینجور بشینیم و هیچ تغییری نکنیم اصلا با قانون طبیعت هماهنگ نیستیم ،
چون طبیعت و تمام موجودات داخلش در حال تغییرن ، از درخت گرفته از آب و کوه و سنگ و…
درختا زرد میشن برگاشون میریزه دپباره رشد میکنن ، حتی حیوانات و پرنده دائما در حال ریختن پر و بال هستن و تغییر اساسی به خودشون میدن …
پس اگر تغییر نکنیم جهان هستی به ناچار مارو میبلعه و حذف میشیم از روی زمین ، چون توی مسیر تغییرش هستیم و اون از قانونش پیروی میکنه و چیزهایی که باید از بین برن ناخداگاه حذفشون میکنه.
پس زودتر از اونکه اون تغییرمون بده خودمون تغییر کنیم.
بر اساس فایل قبلی که گوش دادم (جهان مثل آیننه عمل میکنه) سعی میکنم از تغییرات کوچولو استفاده کنم و روزه ی نکات مثبت بگیرم ، هر نکته ی هرچند کوچیکی و دیدم بنویسم یادداشت برداری کنم و ثبتش کنم و برم جلو حتی دائما بازگو کنم ،
نکته ی مثبت از هوای خوب ، ماشین تمیز و خوشکل ، خونه ی خوش رنگ ، لباس رنگی ، حتی انسان های قشنگ و خوش چهره ، پرنده ی خوش صدا ، اسمان تمیز ، حتی کفش پشت ویترین و…
از تغییرات کوچک ولی مستمر شروع میکنم ، و امیدوار به راهم ادامه میدم ،
خدایا شکرت که این روزا دارم بزرگ میشم و دارم واسش تلاش میکنم ….
در پناه خداوند بزرگ باشید .
چله روز شمار تحول زندگی من روز 5
تغییر شخصیت جسارت میخواهد
بعضیوقتا فکر میکنیم تغییر کردیم ولی همونی هستیم که بودیم . وقتی اوضاع بیرون تغییر کنه یعنی ما تغییر کردیم .
من تغییر کردم . من از 5ماه قبل که سفرنامه رو شروع کردم تا الان خیلی تغییر کردم .
نشانه ها رو میبینم و اهمیت میدم و طبق اونها جلو میرم .
من ارام تر شدم ، تسلیم تر ، ایمانم بهتر شده ، من با خدا دیگه جنگ نمیکنم ، من عاشق خدا شدم ، من عاشق خودم شدم و احساس رضایت و مفید بودن میکنم ، من کارهایی که مربوط به بیرون میشد رو میسپردم به دیگران ولی الان خودم انجام میدم ، من از پول خرج کردن دیگه نمیترسم که تموم بشه ، من دیگه استرس آینده رو ندارم ، من از جنگیدن و بحث کردن خسته شدم و دیگه آرومتر شدم و نیازی نمیبینم بخوام کسی رو توجیه کنم ، من از اشتباهاتم میگذرم و خودمو سرزنش نمیکنم من دیگه کسی رو مقصر نمیدونم برای اینکه تا الان به جایی نرسیدم ، من دیگه بخت و اقبال نحس رو قبول ندارم ، من از اینکه کسی بخواد برای زندگیم طلسم بزاره اعتقادی ندارم ، من قدرت رو در دستان خدا میدونم و این قدرت توسط باورهای ما کار میکنه نه افکار ما . باور ، احساس خوب ، فرکانس خوب و هرآنچه که خوب است بدست آوردنش آسان است .
من دیگه بیمار شدنم رو بخاطر عوامل بیرونی ، ارثی یا سرما و گرما یا هوای خوب و بد و … نمیدونم .
من باور دارم که بیماری رو خودمون بوجود مییارم و خودمون هم میتونیم با تغییر باورهامون سلامتی رو تو جسم و جانمون برای همیشه داشته باشیم .
من وقتی حالم بد میشه دیگه ادامه نمیدم و بهش پروبال نمیدم و اجازه نمیدم نجواها خفم کنن .
من مینویسم و حالموخوب میکنم و نگرانیهامو پیدا میکنم و با عشق دادن به خودم میزارم از بین بروند .
بله تغییر شخصیت جسارت میخواهد من جسورتر شدم ، قوی شدم ، من تنهایی رانندگی میکنم ، پیاده روی میکنم ، خرید میکنم ، حتی تصمیماتم به دیگران نمیگم و انجامشون میدم . خودمو تو دودلی و شک نمیزارم و سعی میکنم سریع تصمیم بگیرم و انجامش بدم . من امروز تصمیم گرفتم خودم برم بیرون و خریدهامو انجام بدم با اینکه دلم میخواست نقاشی کنم ولی گفتم باید برم بیرون و یه قدم بردارم .
از خدا نشانه خواستم و بعد از انجام خریدهام پشت ماشین جلویی دیدم استیکر قدم زده و داشتم میگفتم چه جالب که یاد نشانه افتادم که این برا منه .
من از خدا خواستم یه خانم رو سوار کنم و تا یه مسیری ببرم و خدا برام فرستاد و من تا یه مسیر نبردمش تا خود مقصد بردمش ، ( خیلی دلی اینکارو کردم با اینکه یکم نگران بودم که مسیر طولانیه و مشکلی پیش نیاد . همش هم ذهنم میره سمت تصادف :/
ولی رسوندمشون و خوشحال بودم از انجام اینکار و تو مسیر صحبت شد و اون خانم در مورد شغلم پرسید و موقع پیاده شدن من کارتمو بهشون دادم (من خیلیی وقته میخواستم برم کارتمو بدم و در مورد کارم به آدمها توضیح بدم که هم تمرین عزت نفس برام بشه و هم یه قدمی برای خودم برداشته باشم . امروز صبح که بیدار شدم خیلی عجیب بود همش میگفتم فقط یه نفر فقط به یه نفر کارتتو بده و توضیح بده در موردش و خدای قشنگم خیلی آسون و راحت برام اینکارو انجام داد.
امروز یه روز عالی بود و خدا در هر لحظه با من بود .
میدونم که دارم به جاهای خوب میرسم و همه چی از همین تغییرات کوچیک و کم کم بوجود مییاد .
خدایا شکرت
سلام استاد مهربان
سلام بر دوستان خوبم
یکی دیگر از فایل های استاد عزیز را در حال شنیدن هستم
تغییر کردن
واقعا تغییر کردن سخت است چرا که بخواهم از دایره امن ذهن خود خارج شدن کار هر کسی نیست
به نشانه ها اهمیت بدهم
آنها را عملی کنم
تغییر کردن یک شهامت و یک جرات می خواهد و نتیجه آن موفق شدن در زندگی خود طی کردن روند پیشرفت و موفقیت است
زمانی بهترین تغییر است که من در بهترین رفاه حال خودم هستم و هر وقت که بتوانم این تغییر را در خودم ایجاد کنم من موفقترین خواهم بود
بخاطر ترس هایم
بخاطر ترس از آینده
بخاطر ایمان نداشتن به خدای خودم
همه اینها عواملی است که مانع تغییر و حرکت من می شود
وقتی که من بتوانم ده سال بعد خودم را ببینم که چقدر شرایطم بد است و چقدر آینده من اسفناک است آنوقت براحتی می توانم تغییر کنم
نشانه ها ببینم و به آنها اهمیت بدهم و آماده تغییر باشم قبل از اینکه مشکلات زندگی بر من غلبه کند
همان طور که جهان در حال تغییر است من هم باید هماهنگ و همسو با جهان تغییر کنم
ترس نداشته باشم
به خدای خودم ایمان داشته باشم
روی کمک خدای خودم حساب باز کنم
به هدایت ها و الهامات خدای خودم دل بسپارم و از او راهنمایی بخواهم و به آنها عمل کنم
این فایل خیلی برای من گرانبها بود
ممنونم از استاد عزیز
سپاسگذارم خدای خوب خودم
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
برگ پنجم سفرنامه
سلام به همه دوستان عزیزم
پارسال همین موقع ها من خیلی سردرگم بودم.
میدونستم باید تغییر کنم ولی چون کلی تصمیم به سر انجام نرسونده داشتم ذهنم خیلی شلوغ بود و شرایط برام سخت بود.
اما به لطف خدا الان آرامش دارم، مسیرم تقریبا مشخص شده، و مهم تر از همه دارم گذشته رو رها میکنم همه چیزشو.
اشتباهاتم، سرزنش هام به خاطر اشتباهاتم، دوستای گذشته ام، ترس هام، ازاد شدن روح مادربزرگم و حتی ترسی که بعدش تو وجودم انداخت از از دست دادن عزیزانم.
به نظرم بزرگترین تغییری که میتونم بکنم اینه که هر چی که گذشته رو با تمام خوبی ها و بدی هاش فراموش کنم و رها کنم و اون انرژی رو بزارم برای لذت بردن از حال و شور و شوق و تلاش و حرکت برای اینده، رشد، پیشرفت و دنبال کردن رویاهام.
بزرگترین تغییر برای من اینه که دوباره تمرکزم رو بزارم روی خودم و روند زندگیم و تلاشی که میکنم. روی کارم و رشته ام و روی شخصیتم. روی شادتر بودن، پر از عشق و شور بودن و امیدوار بودن. و کنار گذاشتن این ترس که ممکنه یه روزی تمام این شور و هیجان ها تمام بشه که نشانه ای واضح از باور کمبوده، و به جاش سپاسگزارتر بودن برای داشته های همین لحظه ام و پرسیدن این سوال که چطور میتونم عشق بیشتری رو به خودم، خانوادم، کارم، جهان اطرافم بدم و این حس رو درونم جاری کنم.
تعهد به کار کردن همیشگی روی خودمون و متعهدتر شدن به اجرای قانون در عمل، تاثیرگذار ترین تغییر در زندگی هر فردی میتونه باشه.
پاینده باشید و شاد
روزشمارِ تحول زندگی من | روز پنجم
.
بنام خداوند بخشنده مهربان
.
سلام به استاد عباس منش عزیزم
و خانم شایسته مهربان
.
تغییر شخصیت جسارت میخواد؟!
بله دقیقا
تغییر کردن در هر جنبه ای از زندگی جسارت و شجاعت میخواهد نه حرف زدن،
وقتی به اوضاع زندگیم نگاه کردم دیدم که من باید تغییراتم خیلی بیشتر از این چیزی که هستم میبود
ولی…
ولی ترس هایی داشتم که نذاشت ادامه بدم
ایمان نداشتم
جسارت به خرج ندادم
شجاعانه رفتار نکردم
.
اتفاقا دیروز داشتم فکر میکردم که چرا من دوسال پیش با اینکه چیزی از قانون زیاد نمیدونستم ولی تغییراتم بیشتر بود ولی الان کم شده
دیدم که هم شور و اشتیاق اون موقع رو نداشتم هم اینکه با اینکه عمل میکنم ولی اون جسارتی که جهان در مقابلم کُرنش کنه رو نداشتم
و خیلی خوب میدونم اون جنس از جسارت چیه
چون قبلا انجام دادم
اما متأسفانه در تله شرایط به ظاهر خوب، میفتیم
من دقیقا یادمه دوسال پیش فقط هدفم این بود که بدهی هامو پرداخت کنم و از زیر صفر بیام بالا و ماشینمو عوض کنم
و درامد داشته باشم و همه اینا آرام آرام انجام شد
و شرایط زندگیم بهبود پیدا کرد
و بعدش من در یک خط راست فقط حرکت کردم رشد بود ولی کم بود
بعد که به موضوع فکر کردم که چرا من اون نتایج عالی رو که اون موقع گرفتم الان نمیگیرم دیدم که
اون موقع با تمام وجود دوست داشتم تغییر کنم و شور اشتیاق عالی داشتم برای انجام دادن هر چی و تغییرش
و بعد اینکه به اون هدف رسیدم دیگه اون تاب و توان نیز از من افتاد
و در دام شرایط به ظاهر خوب افتادم
و همین جلوی من رو گرفت و یه غرور کاذبی داشتم
و
باید اعتراف کنم که منِ میلاد حواسم به نشانه های جهان هستی نبودش که تغییر کن داره پنیرت جابجا میشه ها، داره تموم میشه ها
و خیلی جالب که در همین فکر ها بودم دیروز رفتم پیش خالم
و خالم گفت که مثل اینکه املاک رو میخوان جمع کنن و واسطه گری رو بدن به دفتر اسناد مثل خرید و فروش ماشین که مستقیم تعویض پلاک انجام میده دیگه نیازی نیست بری دفتر خانه اسناد رسمی و من خیلی جالب گفتم فکر نکنم و حالا حالا ها زمان میبره
و بعدش امروز که اومدم این فایل رو دیدم یهوو یادم اومد به حرف دیروزم
و گفتم به خودم که به نظرت چرا نباید این اتفاق بیفته؟؟!
وقتی که جهان هر لحظه در حال تغییر کردن هستش و همون طور که برای ماشین اتفاق افتاده و برای خیلی از شرکت ها مثل نوکیا و…
پس برای این شغل املاک هم میشه
پس زود به استقبال تغییر برو توی شغل املاک و 2 سال آینده رو ببین که شاید دیگه نباشه اون موقع میای چیکار کنی؟؟
تازه میخای بیای کاسه چه کنم چه کنم دست بگیری
یا مثل
استاد عباس منش
ایلان ماسک
جف بزوس
و…. خیلی های دیگه که بوی تغییرات رو حس کردن و چیزی از غیب نمیدین ولی فقط حس کردن که ممکنه این پنیر تمام بشع اقدام کردن به تغییر و جسارت و ایمان به خرج دادن و الان در رأس اون هرم هستن و یک کوسه در کسب و کارشون هستن
پس تو هم باید شدیدا به فکر تغییرات باشی
با اینکه شرایط الان خوبه ولی تو بیا بهترش کن و ایده های عالی تر رو اجرا کن و فکر کن که و بپرس از خودت و خداوند که توی کارم ؛
چجوری میشه ازین راحت تر پول ساخت؟؟
چجوری میشه با هزینه کمتر پول بیشتر ساخت؟؟
چجوری میشه با ساعات کمتری پول بیشتری ساخت؟؟
چجوری میشه ازین سریع تر پول ساخت و رشد کرد؟؟
چجوری میشه بستر مناسب و بهتری برای کارم ایجاد کنم؟؟
چجوری میشه…….
و با پرسیدن این سوالات و با این باور که
جهان همیشه پاسخگو هستش
((وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
هنگامی که بندگانم از تو درباره من بپرسند، [بگو:] یقیناً من نزدیکم، دعای دعا کننده را زمانی که مرا بخواند اجابت می کنم؛ پس باید دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند، تا [به حقّ و حقیقت] راه یابند [و به مقصد اعلی برسند]))
از خداوند بپرس و بدون که پشت خط کسی هست که همیشه حاضر به جوابه و با همین اقدامات کوچیک به گسترش خودت و کسب و کارت و جهانت کمک کن و شرایط رو بهتر کن و درجا نزن
و شجاعانه تغییر کن و پرداخت بهای خودت رو انجام بده و توی کار خداوند و جهان دخالت نکن و از تغییرات استقبال کن و بقیه رو به خداوند بسپار
.
.
خدایا شکرت بخاطره این یادآوری عالی در مورد جسارت برای تغییر کردن.
.
.
.
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
(پروردگارا!) تنها تو را میپرستیم؛ و تنها از تو یاری میجوییم
به نام خدا
امروز هم روز پنجم از سفرنامه ام. البته که بیشتر از پنج روزه شروع کردم. ولی موندن تو هر کدوم ازین اگاهی ها و تفکر روشون و نوشتن باورها در خصوص شون یه کم برام زمان میبره.خب ذهن میگه این اگاهی ها برای دو سه سال پیشه بدو خیلی عقبی… ولی خب منکه میدونم میخوام نتیجه بگیرم پس باید تمرین کنم. استاد جان دقیقا این حرف شما رو قبلا یه جایی کار میکردم بهم گوشزد میشد همش که تغییر کنم چون اگر سرعت تغییر بیرون بیشتر باشه از سرعت تغییر درونم قطعا محکومم به نابودی.. این حرف منو کش شوند به مواجهه شدن با یه سری از ترسام.. به بودن تو جمع و ارتباط گرفتن با آدم های جدید. به بلند صحبت کردن. به جلسه آموزشی گذاشتن برای یه جمعیت و ارتباط گرفتن با جمعیت و تاثیر گذاشتن روشون. به سفر تنهایی رفتن و تجربه ناشناخته ها.. به خیلی از این اتفاقات جدید و واقعا الان میخوام فقط به خودم بگم یه بار تونستی بارها و بارها تونستی در واقع با تغییر شرایط بهتری برای خودت رقم بزنی و بگی ای وای این که خیلی راحت بود چرا ازاول اینقدر سختش کرده بودم. همه چیز ممکن میشه. فقط کافیه ما تصمیم بگیریم به بهتر شدن و رفتن به پله بالاتر. به خروج از روز مرگی هایی که همیشه درونمون ازش دوری میکنه.خدایاشکرت.
برگی از روز شمار تحول زندگی من ، روز پنجم
سلام استاد عباسمنش عزیز ، و سلام مریم بانو
همه ی فایل های شما استاد سراسر نکته و درس و حقایق ارزشمند هستند و این فایل هم از مسئله ی مهمی حرف میزنه که شاید مهم ترین و اساسی ترین مسئله در پیشرفت انسان باشه، و یه جورایی زیربنای همه ی موفقیت هاست ، درسته که عزت نفس زیربنای موفقیت هاست اما حتی اگه من بخوام عزت نفسم رو افزایش بدم باید دست به تغییر بزنم ! اگه نقطه ضعفی هست ، اگه عیب و ایرادی هست باید از گذرگاه تغییر عبور کنه تا برطرف بشه.
و اما داستان تغییر من! اگه بخوام از سال ها پیش شروع کنم خیلی طولانی میشه و من به خودم متعهد شدم که از این کار بپرهیزم تا فرصت کافی برای انجام هر روزه ی تمرین سفرنامه داشته باشم.
مطلب رو خلاصه می کنم و از اینجا شروع می کنم که حدود سال95، 96 بعد از تولد فرزند سومم دچار افسردگی حاد شده بودم و تشخیص دکتر افت شدید هورمونی به علت دو زایمان پشت سرهم بود. تا اینکه ماه مبارک رمضان سال 96 از راه رسید و من به توفیق اجباری سحر بیدار میشدم که بتونم برای همسرم سحری درست کنم و برای اینکه خواب نمونم اول می رفتم پشت کامپیوتر و پرسه میزدم تو نت، در مورد دکوراسیون که یکی از موارد مورد علاقه ی من هست و بعد در مورد مسائل مختلف دیگه ای . تا اینکه تو همین پرسه زدن ها یه سوال اومد تو ذهنم که چرا وضع مالی ما خوب نیست و چه کار کنم بهتر بشه اوضاع ؟ البته این سوال همیشه تو ذهنم بود اما فقط در حد سوال بود و دنبال جوابش نرفته بودم یا اگه می رفتم هم اقدامی براش نمی کردم و صرفاً جمع آوری اطلاعات بود!
تا اینکه اون روز سنگ بنای تغییری رو زدم که دقیقاً الان می فهمم که چه خوب شد که پیگیر این سوال شدم ! اون موقع مقالاتی که می خوندم تهش می رسید به پس انداز ، یعنی یه جورایی همه شون پس انداز کردن رو عامل ثروتمند شدن می دونستن! من هم گفتم که پس گیر کار ما اینجاست و دیدم که آره ما بعد سیزده سال سال زندگی مشترک هیچی نداریم و خونه ای هم که توش زندگی می کنیم پدرم در اختیار ما گذاشته و ….خلاصه که حالا گشتم دنبال جواب اینکه چطور پس انداز کنم؟ مواردی رو پیدا کردم و شروع کردم به انجام اونها.(که البته با داشتن محصول ارزشمند روانشناسی ثروت 1 ، میدونم که پس انداز کردن عامل ثروتمند شدن نیست! و اصل موضوع جای دیگه است)
از اونطرف متوجه شدم که حال روحیم یه کمی بهتر شده و داره روزبروز بهترم میشه ! .یادم نیست دقیقاً از کدوم سایت و کدوم مسیر رسیدم به کنترل افکار ! و همه ی اینا پشت کامپیوتر و اون وقت سحر انجام میشد! و بعد به لطف خدا تو همون ماه رمضان همسرم برام گوشی گرفت و کم کم دریچه ی جدیدی به روم باز شد. و از طرفی دیدم که حالم خیلی بهتره ، گفتم شاید برای همین زود بیدار شدن هست و بچه ها هم که خوابن و من ساعت هایی برای خودم دارم و اونجا تصمیم گرفتم که به همین روال ادامه بدم ، و با اینکه ماه رمضان تمام شد اما من همچنان زود بیدار می شدم و بدنم هم بعد از سی روز خیلی خوب عادت کرده بود. حالا گوشی هم که داشتم و خیلی راحت تر می تونستم اطلاعاتم رو افزایش بدم، اما اوائل گم بودم و خب هر جور اطلاعاتی که می خواستم برام به لحظه در دسترس بود. وقتی به خودم اومدم، دیدم من دارم روزی چندین ساعت رو با گوشی سر می کنم ، اطلاعاتی هم که سرچ می کردم خوب بودن اما چیزی نبودن که به بهتر شدن وضع مالی من کمک بکنند. دوباره یاد اون مواردی افتادم که سال قبل پشت کامپیوتر دنبالشون بودم ، پس انداز و کنترل افکار و …. رفتم تا رسیدم به استاد شریفی! ، به نظرم تابستان سال 97بود که عضو کانالشون شدم و پادکست هاشون رو گوش دادم و نوشتم و نوشتم و یادمه که اون موقع من گفتم درسته من دوره های آموزشی رو نمی تونم تهیه کنم اما یه کتاب تو خونه ی ما هست که من لاش رو هم باز نکردم .البته چند تا کتاب خوب دیگه هم چند سال پیش خودم خریده بودم اما فقط خونده بودمشون به هیچ تمرینی عمل نکرده بودم! اینبار گفتم با کتاب به سوی کامیابی آنتونی رابینز که یکی از همکارای همسرم بهش هدیه داده بود شروع کنم. کتاب رو خوندم و نت برداری کردم و اینبار دیگه در حد فهم خودم سعی می کردم اقدامی هم انجام بدم، البته قطعاً اگه الان اون کتاب رو بخونم میگم من هیچ کاری نکردم! اما نسبت به درک اون موقع خودم قطعاً کاری کردم که باعث افزایش مدارم شده و بعد از یکسال در آذر ماه 98 هدایت شدم به استاد عباس منش عزیز. و رسیدم به فایل های دانلودی افزایش درآمد در عرض یکسال ! چند روز تماااام ذهنم درگیر این فایل ها بود و اینکه من چه کاری می تونم انجام بدم؟ چند تا کار به ذهنم اومد اما ذهنم هر کدومش رو با بهانه ای رد کرد ، الان یادم نیست دقیقاً . تا اینکه خداوند الهام کرد که دوباره تدریس رو شروع کن! با خودم گفتم من یه بچه ی سه ساله دارم چکارش بکنم پیش کی بذارمش؟ گفت با خودت ببر! تا اینکه مادر یکی از همکلاسی های دخترم زنگ زد که شما کوتاهی مو نمی خواین؟ خلاصه که مکالمه مفصّل تلفنی ما رسید به اینکه چرا من نمیرم مسجد محل زبان تدریس کنم! منم دوسه روزی بهش فکر کردم! نجوا که اون موقع نمیدونستم نجواست می گفت حالا مسجد مگه پول میده! حلا فلان و فلان! خلاصه که رفتم و مسجد اتفاقاً استقبال کرد و گفت باید نرخ پایین باشه. گفت ما چیزی نمی خوایم اما نرخ رو بیار پائین که مردم شرکت کنند! خودم گفتم پنج جلسه اول رایگان باشه و خلاصه که با دو نفر شروع کردیم و هر جلسه که می رفتم می دیدم دو سه نفر دیگه اضافه شدن .تازه از پنج جلسه گذشته بود و من هنوز من پولی نگرفته بودم . یهو یه اتفاقایی افتاد که همه چی متوقف شد! ویروس همه گیر جهانی! اما من که ساعات زیادی حالا دیگه تو سایت استاد بودم گفتم خیره ان شاءالله.
باز هم خلاصه که ما مهاجرت کردیم به شمال! و من برای شروع دوباره تدریس تبلیغ زدم پشت در خونه مون، یه برگه هم نوشتم و دادم همسرم برد مغازه محل به شیشه چسبوند. همون روز اول چند نفر اومدن دم در! اما همه شون به خاطر کرونا می گفتن خصوصی می خواهیم! اما حاضر نبودن پول خصوصی رو بدن! اولش ناامید شدم و گفت، خدایا هر چی گفتی انجام دادم پس چرا اینجوری شد! این چه هدایتی بود که من ناامید تر شدم؟! باز هم خلاصه کنم که دستانی از خود خدا باعث شدند که من برسم به این نقطه که باید تدریس آنلاین رو شروع کنم! و این بزرگترین تغییر زندگی من بود! من از گوشی فقط سرچ کردن تو نت رو بلد بودم! حتی اینقدر بلد نبودم که تو واتساپ می تونی با قلم گوشی عکس رو ویرایش کنی! و بدون آموزش قبلی شروع کردم به ساخت کلیپ ، اولش خییییلی سخت بود و یه جاهایی نزدیک بود پا پس بکشم! اوائل تعداد شاگردام فقط دو سه نفر بودن و با هزینه جلسه ای 15/000 تومان! اما دائماً فایل های روانشناسی ثروت رو گوش می کردم و به لطف الله رسیدم الان به جلسه ای 100/000تومن! هر وقت که نجوا میاد و بهم میگه این پول خیلی کمه! یا چرا تخفیف میدی؟! یا و یا و یا ….. یه جمله ی کلیدی از استاد تو روانشانسی ثروت یک هست که اساسی جلوی نجواهای ذهنم رو رو می گیره و با همون لحن زیبای استاد تو ذهنم و تو وجودم تکرار میشه! اصلاً انگار خود استاد داره میگه : “یادت باشه! تو پول همین یه بستنی رو هم نداشتی!”
و اینا بخشی از تغییراتی بود که من انجامشون دادم! و داستان تغییر تا زمانی که نفس می کشم و روی این کره ی خاکی هستم ادامه داره…
و خدایی که در قلب من است، نزدیکِ نزدیکِ نززززدیک
پیش به سوی روز ششم سفرنامه
بنام خدای هدایتگر و عاشق
روز سیزدهم ، 8 بهمن ماه ساعت 20:04 به وقت ایران
خدای مهربان بابت تمام نعمت هایی که بهم دادی سپاسگزارم! تو به من نعمت وجود دادی! منو خلق کردی و هر لحظه در حال هدایت من و کل ذرات هستی!!
تو هر لحظه در حال صحبت با من هستی! چطوری؟ با نشانه ها! از طریق آدم ها، طبیعت یا هر چیز دیگه ای!! کافیه من حواسم باشه ، من چشممو باز کنم ،، و البته قبل از اون باور داشته باشم که تو با من صحبت میکنی! تو منو هدایت میکنی!!
اما اتفاقی که میوفته، گاهی وقتا من نمی بینم هدایت هاتو! من نادیده میگیرم هدایت تو رو! من نمی شنوم صدای تو رو که هر لحظه داری فریاد میزنی خیر و شر منو!! یا می بینم و می شنوم ولی حرکتی نمیکنم! انجامش نمیدم! من اونجا میترسم، من حرکت نمی کنم!! من میترسم، من میترسم من میترسممم!! من پر میشم از باورهای منفی و شرک آلود! من گمراه میشم! من تسلیم نیستم!! اونجاست که باید حمله کنم به دل ترسها ، به دل بی ایمانی ها، به دل بی اعتمادی ها! به دل توکل نکردن! به دل دریایی از غم و اندوه و ناامیدی که از باران مداوم شک و دلی ساخته شده!!! تسلیم یک کلمه ست! اما دنیایی هست که انتها نداره! باید تسلیم باشم و فقط گوش بدم! اون میگه. نه تنها میگه بلکه دست منو می گیره و می بره! نه فقط به من ، بلکه به هر بذری، به هر نطفه ای، به هر سلولی! اون همه و همه رو هدایت میکنه! اما بذری که خودشو در شرایط مناسب قرار بده از حمایت بیشتری برخورداره! من باید اون بذره باشم! من میخوام هدایتم کنی ، حمایتم کنی و بگم چشم! فقط یک کلمه، چشم… زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش!!! فقط باید دیده بگشایم و گوش فرا دهم!!! تو چی میگی !؟ تو جی میخوای!؟ کدوم سمت!؟ کجا؟؟ همه چی تویی!
من باید تغییر کنم! وقتی همه چیز خوبه! وقتی بهترین شرایط ممکن رو تجربه میکنم باید تغییر کنم. باید آگاهانه دست به تغییر بزنم. قبل از اینکه جهان منو مجبور کنه. اون خدای هدایتگر هر روز داره جهانشو گسترس میده. منم باید به این شکل در بیام. منم باید اماده تغییر باشم.. اگه دوتا زبان بلدم باز این ماه بیشتر کار کنم و اون زبان دوم رو بهتر یاد بگیرم!! اگه درامدم نسبت به 6 ماه پیش بهتر شده بدونم ماه بعد میتونه باز بهتر بشه! نه که رضایت بدم به همین! اگه روابط خوب و ارومی دارم ، اگه اطرافیانم دوستم دارن باید بازهم حرکت کنم و روابط بهتری بسازم! نباید بذارم اوضاع خیلی بد بشه و بعد تغییر کنم..
من به خودم تعهد دادم ، امروز قول دادم ک نذارم اوضاع انقدر بد بشه ، نخوام هدایت خدا رو نادیده بگیرم، قول دادم صدای خدا رو بشنوم و بهش عمل کنم…
باور کن خدا عاشق اینه که تو بهترین شرایطو تجربه کنی. منتظر اون لحظه ایه که به تمام خواسته هات برسی. منتظر اون روزیه که با استقلال مالی برسی و هر چی اراده کنی بتونی داشته باشی. منتظر اینه آروم و شاد باشی. بخندی و از تک تک ثانیه هات لذت ببری. روابط فوق العاده ای داشته باشی. به هدفات رسیده باشی. باااور کن خدا میخواد اینا رو تجربه کنی! و داره هدایتت میکنه به اون خواسته ها!! پس چرا گوش نمیدی! چرا تسلیم نیستی!؟ مگه آگاه تر از اون کسیو میشناسی! مگر نه اینه که اون خبیره. خبیر یعنی آگاه به جزئیات! کوچیکترین چیزها رو میدونه. آنچه که در قلبت زمزمه می کنی اونم میدونه! از مسیر زندگی تو آگاه نیست..؟ مگر نه اینه که اون اون هدایتگره!!! و کفی بربک هادیا و نصیرا!!! اون در هدایت تو و حمایت تو کافی کافی کافیه! اگه روش حساب کنی و تغییر کنی تمومه!!!
خدایا شکرت
(بنام خداوند بخشنده و مهربان که هر چه دارم از اوست)
سلام یک روز بینظیر،یک لبخندازته دل،یک خدای همیشه همراه،بادستانی پرازعشق پرازفراوانی،باهزاران آرزوی زیبا،تقدیم لحظه هاتون.
سلام به خانواده باعشق و صمیمی استاد عزیزم عباس منش
روز پنجم:
بزارین از اینجا شروع کنم از داستان خودم نمیخوام به گذشته برگردم و نمیخوام حرفهای منفی بزنم فقط روی این حساب میزنم که چقدر بااینکه من مدت کمیه که اومدم عضو این خانواده عزیزو دوست داشتنی شدم اما وقتی که به گذشته فقط بابت تجربه نگاه میکنم فرق میکنه خیییییییییلی فرق میکنه.
این حرفارو میزنم فقط بابت تجربه که بقول استاد جز کدوم دسته هستیم؟
قبل از اینکه اوضاع خیلی خراب بشه تغییر میکنیم؟
وقتی اوضاع خراب شد تغییر میکنم؟
یا هرگز تغییر نمیکنم؟
خوشبختانه من جز دسته دوم بودم
چراخوشبختانه؟
چون دسته آخر خیلی بده که هیچ وقت تغییر نکنی
ولی الآن من به لطف خدا هم شروع کردم به تغییر هم از تجربیاتم که در گذشته کسب کردم استفاده میکنم واسه پیشرفتم
در15سال پیش که من شروع کردم به کسب وکار اولش خوب پیش رفتم هم تو کارم هم تو روابتم
اما چند سالی که گذشت من با تغییر ندادن وترسیدن از تغییر ضربه های بدی خوردم،بااینکه چند بار زمین خوردم وبلند شدم اما باز هم تغییر آنچنانی نکردم و کل زندگیمو از دست دادم
این ضربه های که خوردم فقط بابت این بود که فکر میکردم میفهمم از کارم اما متاسفانه متوجه نبودم از نظر شغلم فنی بودم وکارمو خیلی دوست داشتم ودارم اما ترس از تغییر وغرور کاذب
امان از این باورها غلط…..
با اینکه خداوند چندینو چند بار به من از نشانه های مختلف اخطار داد اما چشم من نمیدید،گوش من نمی شنوفت،کار خودمو میکردم
اون زمان ناخواسته کارهایی میکردم که واقعا الآن فکرشو میکنم
فکر میکردم باید خودتو به آبو آتیش بزنی که پیشرفت کنی در جایی که خیلی راحت میتونستم کارمو پیش ببرم
آره دوستان خدا خیلی راحت کار بندشو پیش میبره خیییییلی راحت
اما خیلی از ماها در گذشته اشتباهاتی داشیم فکر میکردیم باید کوه رو جا به جا کنیم که پیشرفت کنیم
اما الان فهمیدم که بایدافکارمو تغییر بدم
وبعد باورها مو تغییر بدم تا بتونم فرکانس درستی به جهان بفرستم
وبعد جهان خیلی راحت به فرکانسم جواب میده
وبعد نشانه ها پشت سر هم میاد
باید رفت تودل ترس تو دل تغییر
ما چه بخواییم چه نخواییم دنیا در حال تغییره
پس بهتره که ماهم باهاش همراه باشیم
با تغییر افکار ونگرشمون میتونم دنیای زیبایی واسه خودمون بسازیم
به قول استاد باید روز مرگی رو از زندگیم دور کنم بابد رفت تو دل ناشناخته
ناشناخته هاای که در گذشته ترسناک بودن اما وقتی هر چی بیشتر بری تو عمقش متوجه میشی که نه تنها هیچ ترسی نداشته بلکه بسیار لذت بخش بوده ومیفهی که چقدر توانمدیت بیشتر میشه چقدر عزت نفست بیشتر میشه
وبا تمرینو تکرار کردن آروم آروم جزیی از ما میشه جزیی از باورهامون میشه
ممنونم استاد عزیزم ممنونم خانم شایسته عزیز که شما دستانی از خدا هستید.
برای همگی دوستان آرامش،شادی،سلامتی،ثروت وسعادتمندی عاقبت به خیری در دنیا و آخرت را آرزومندم به امید حق.
( خدایا سپاس گزارم،خدایاسپاس گزارم،خدایا سپاس گزارم)
abasmanesh.com
به نام خدای هدایتگرم.
شکر خدا به خاطر این اگاهی که اگر تصمیم به تغییر نگیری زیر چرخ دنده های جهان له می شوی.
اگر نتونی تغییر کنی زیر چرخ دنده ی جهان له می شوی – اگر نتونی خودت رو بهتر کنی – روی باورهات کار کنی – شرایطت از اینی که هست بدتر و بدتر میشه.
امین جونم لطفا هر روز دنبال رشد و پیشرفت خودت باش – اگر از درامدت راضی نیستی – اگر شرایطت رو نمی پذیری – اگر از دوستات ناراضی هستی – اگر سلامتی ات قابل قبول نیست – لطفا بلند شو و روی خودت کار کن…
عزیزم اگه الان موارد بازدارنده و وقت پرتت رو نگزاری کنار – اگر نتونی رو خودت کار کنی جهان بیشتر بهت فشار میاره
خواهش میکنم امینکم نگزار کتک خورت ملس باشه.
بعد از ی مدت میای و به خودت افتخار میکنی که تغییر کردی – ی بار میای و عشق میکنی که جسارت داشتی – ی باری میای و از وجودت لذت نیبری – از دیدگاه معنوی که درت شکل گرفته خوشحال می شوی – از ثروتی که خلق کردی و به پیشرفت جهان کمک کردی لذت میبری – از اینکه خودت رو عمیقا دوست داری لذت میبری – و می شوی الگو برای تغییر دیگران – حرف هایت الهام بخش می شود – با کار کردن انهم روی علایقت احساس بی نظیری را تجربه میکنی
پس درنگ نکن انجامش بده – فایلهایی که گوش میدهی رو بیشتر کن – بیشتر در سایت باش – بیشتر کامنت بگزار – بیشتر حواست باشه به احساست – بیشتر توجه ات رو بگذار روی نکات مثبت زندگیت …
lets do this