پروژه خانه تکانی ذهن | گام به گام

خداوند را سپاسگزاریم که با هم پروژه «خانه تکانی ذهن، گام به گام» را با هم آغاز می کنیم.

آگاهی های گام امروز را با تمرکز گوش بده، از آنها بهره برداری کن و  تجربه های خود از عمل به آن آگاهی ها را، در بخش نظرات همان گام به عنوان رد پا ثبت کن.



فایل صوتی دستور العمل «خانه تکانی ذهن، گام به گام»

427 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «کیارش» در این صفحه: 1
  1. -
    کیارش گفته:
    مدت عضویت: 2286 روز

    بنام یگانه ثروتمند بخشاینده موهبتها

    من هم مدت زیادیه عضو سایت استادهستم اوایل که واقعا با آگاهی های استاد به معنای واقعی زاویه داشتم وکلا که نمی فهمیدم روزیکه با استاد آشناشدم دراوج نامیدی ورشکستگی حال خراب فرار از دست طلبکارها بودم از اونجاییکه مفاهیم رو درک نمیکردم ( نه اینکه آدم کم هوشی باشم اتفاقا خیلی هم تیزم) امادرک درستی نداشتم نمیدونستم حتی درک کردن هم تکاملیه واونقدر عجله برای حل مشکلاتم داشتم که رو آوردم به استاتید دیگه مثل ارشیانفر و…..درحالیکه خداوند منو آورده سر سرچشمه اصلی ولی بخاطر عدم آگاهی وتکامل کلی اینورواونور گشتن تازه پی بردم هرچی که میخوام سایت استاد عباسمنشه دراون برهه زمانی خیلی عذاب کشیدم کلی چک ولگدهایی از زندگی وروزگارخوردم که گوشه ای ازشو میگم یکی از طلبکارها که بسیار سمج وبی گذشت بود بلاخره منو راهی زندان کرد منی که همیشه یک زندگی توام با افتخار وموفقیت رو تجربه کرده بودم تو عمرم یکبارهم رنگ کلانتری ندیده بودم خودمو تو زندان میدیدم خدایا من کجا اینجا کجا؟ آدمهای خشن زندگی سخت ودلتنگی عزیزان حال دل خراب و….یک شب که بااشک خوابم برده بود خوابی دیدم که بواسته اون خواب صبحش از فروشگاه اونجا یک دفتر ودفترچه خودکار خریدم شروع کردم به نوشتن تمرین ستاره قطبی کم کم حال دلم بهتر شد تودفتر آموزشهای استادو مینوشتم چیزایی که یاد بود ومرورش میکردم تا اینکه مسئول اون بخش شدم وسیصد نفر زیر ذست من بودند غذای خوب احترام وآرامش نسبی پیداکردم اما هرچه که باشه دیوار وحصار همیشه حایل بین منو هوای آزادی بود یادم هست یک نوآوری به خرج دادم که ایدش کاملا الهی بود دفتر ثبت خروجی زندانیان رومن باید مینوشتم وهرکسی که آزاد ویا مرخصی میرفت اسم وفامیل وسایر مشخصاتش و علت خروجش که مرخصی اگر بود مینوشتم مرخصی برابر دستورواگر آزاد بود مینوشتم آزاد برابر دستور؛ ایده والهامیکه بمن شد این بودکه هرشب اسم خودمو بامداد مینوشتم آزاد برابر دستوردرحالیه از تمام کسانیکه بهشون امید واهی وشرک ورزیده بودم رو داشتم فراموش کرده بودم وفقط برروی خدا حساب کرده بودم میگفتم اگر استاد حرفاش درست باشه بایداینجا عیارش معلوم بشه باورمیکنید یکروز بواسطه مسولیتی که داشتم دسترسی به تلفن اداری بند یا آسایشگاه داشتم از مددکاری باهام تماس گرفتند پای تلفن کسی بود که اصلا فکرشو نمیکردم بهم گفت مسئول مددکاریش شما پیش من برای خرید اومده بود ویهو حرف تو شد ومن الان اینجام تا کمکت کنم آزاد بشی آنچنان بغضی گلومو فشرد که الان دارم براتون مینویسم اشکم سرازیر شده من همون لحظه گفتم استاد تو کی هستی چی هستی چطور به این جایگاه رسیدی چطور به این آگاهی ها وفرمول نجاتبخش تونستی برسی بگوچرا خداوند جانتو درحادثه انفجار بندرعباس حفظ کرد چون قرار بود نگهدارنده چراغ خداوند باشی ومسیرو برای بابکها روشن کنی ؛ بماند که از لحظه استارت تا آزادی یه وقفه چند ماهه افتاد ومن دیگه لحظه ای تسلیم ذهن چموشم نشدم ومیدونستم که خوشگل برام چیده الهی شکرت امروز هم آماده حرکت هستم برای مهاجرت چون پیام دومم رو دریافت کردم من مسئول کامل اتفاقات زندگیم هستم نشانه رو از زبان بانو مریم واستاد دریافت کردم فقط با توشه ای پرازایمان وتوحید دارم تودل ناشناخته هامیرم دوست دارم واز خداوند میخوام روزیکه استاد ایران اومدند من جزو بهترین وموفقترین شاگردهاشون درسمینار چنددههزارنفری معرفی بشم الهی آنکه مراخوانده ای راه رانشانم بده بقول استاد شاد سالم ثروتمند سربلند دردنیا وآخرت باشید . بابک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای: