پروژه خانه تکانی ذهن | گام به گام

خداوند را سپاسگزاریم که با هم پروژه «خانه تکانی ذهن، گام به گام» را با هم آغاز می کنیم.

آگاهی های گام امروز را با تمرکز گوش بده، از آنها بهره برداری کن و  تجربه های خود از عمل به آن آگاهی ها را، در بخش نظرات همان گام به عنوان رد پا ثبت کن.



فایل صوتی دستور العمل «خانه تکانی ذهن، گام به گام»

427 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «احسان مرادیان» در این صفحه: 5
  1. -
    احسان مرادیان گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    سلام استاد عزیز و خانم مریم شایسته عزیزم،همچنین دوستان دوست داشتنی من در خانواده صمیمی عباسمنش.

    خدا رو شاکرم که در این چهار روز تونستم ادامه بدم و روی خودم کار کنم و در کنار شما عزیزانم مسیر آگاهی رو طی طریق کنم…

    همین خودش یه مساله است که باید سپاسگزاری میکردم…

    خیلی جالبه که در مورد هدف گذاری من مدت ها طبق فرمایش استاد این مشکلو داشتم که هدف باید یه طوری باشه که خیلی بزرگ و خارق العاده باشه،البته خیلی خوبه که همچین هدفایی داشته باشیم که البته من هم دارم.

    ولی این خیلی مهمه که تکامل رو بدونیم،اینکه باید اولین قدم رو برداشت،باید کوچیک کوچیک رشد کرد…

    من خودم وقتایی بوده که نتونستم تکامل رو بپذیرم و دوست داشتم سریع نتیجه بگیرم و البته که دلسرد شدم،البته که ادامه ندادم و خیلی چیزای دیگه…

    ولی یه نکته مهم که امشب بهش پی بردم اینه که اینجوری نیست که ما نتونیم تکامل رو رعایت کنیم،در واقع فطرت ما خیلی جوره با تکامل و خواست خودمون هم هست و خیلی هم تو این زمینه تجربه داریم،ولی ظاهرا زمانی که به صورت خوداگاه یه هدف بزرگ تر برای خودمون تعیین میکنیم یه گاردی میگیره ذهنمون که نه بابا تکامل چیه…؟؟!!!

    چند مثال از طی کردن تکامل که بدون تکامل امکان پذیر نبوده،فقط چون طبق یک هدفگذاری خاصی نبوده ما متوجهش نشدیم خیلی خوب هم انجام دادیم:

    مثلا حرف زدن از نوزادی،راه رفتن،درس خوندن(15،20سال….)،خیلیه ها…

    رانندگی کردن،آشپزی کردن،خیلی از مهارت ها…

    کارهایی که کردیم،چیزایی که ساختیم…

    رشد گلدونا یا درختای تو خونمون…

    و خیلی چیزای دیگه.

    به نظر من اگه به همین موارد توجه کنیم و دقیق بررسیشون کنیم که ببینیم واقعا چیکار کردیم خیلی راحت تر میتونیم تکامل رو بپذیریم…

    من خودم یکی دو تا شو بخوام بررسی کنم به این نتیجه رسیدم که هر کدومو شروع کردم فقط در حد یه قدم کوچیک ازشو بلد بودم و انجام دادم…

    بقیشو چون تهشو نگا نمیکردم و نتیجش خیلی برام حیاتی نبوده رها کردم…

    الآن میبینم که چه همه هدف که تیک خورده،ولی چون فقط ترس نداشتم در موردشون و به دنبال نتیجه نبودم چه نتیجه های بزرگی به وجود آورده…

    الان هم با توجه به آگاهی هایی که از استاد و شما دوستای نازنینم یاد گرفتم هدفام رو دوباره آپدیت میکنم و مینویسمشون و با توجه به تمرین ستاره قطبی اون قدمای اولیه کوچیکشو پیدا میکنم و از خدا میخوام برام انجام بده…

    من یه برادری دارم یه زمانی تو عقد بود یه شب که چند ماه از عقدش گذشته بود میخواست بره خونه پدر خانمش که پیش همسرش باشه پول نداشت (حالا دقیق یادم نیست برای چی پول میخواست)،

    خلاصه که گفت ولش کن برم همینجوری دیگه…

    موقع لباس پوشیدن گفت میخوام اون کت تک شب خنچه برونمو تنم کنم.همین که پوشیدش دست کرد تو جیبش دید یه دسته پول….

    پولا چی بود؟؟؟!!!

    شاباش هایی که همون شب گرفته بود….

    چون مجلس عقدش دقیقا شب بعد خنچه برون بود و لباس دامادی پوشیده بود و پول زیادی هم جمع کرده بود دیگه سراغ اون کت نرفته بود…

    حالا درسش برای من چیه؟

    میگم تو قدم بردار…

    از کجا میدونی تو هر قدمی چه خبره…؟؟؟

    خدایا شکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    احسان مرادیان گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    به به عجب نور و صفایی…

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم مریم شایسته عزیز و دوست داشتنی.

    امروز سومین فایل پروژه خانه تکانی رو دیدم و به مطالبی پی بردم که لازم دونستم عنوانشون کنم و هم خودم رد پا گذاشته باشم و هم اینکه دوستای گلم ازشون استفاده کنن.

    اول از همه میخوام صادقانه اقرار کنم که انگاری داره یه اتفاقایی میفته،همه چیز معمولی نیست،دیگه یه فایل گوش دادن ساده نیست،لذت بردن و سر جا نشستن و عمل نکردن نیست…

    من اینجوری دارم میبینم که ظاهرا یه فرشته ای یه دستی یه عنصری از کائنات کنارم نشسته به محضی که حواسم پرت میشه یه پسی میزنه و میگه تخته رو نگاه کن ببین استاد چی گفت،میگه یادت باشه چه درسی گرفتی،میگه این دفعه نه هر دفعه،باید دیگه حالشو ببری…

    یه نکته مهم اینه که به درستی اسم اینو انتخاب کردن خانم شایسته(خانه تکانی ذهن).

    و از اون مهم تر اینکه قید کردن پروژه….

    واقعا یه پروژست و به طرز عجیبی و کاربردی داره تو زندگی من کار میکنه…حالا هم طبق اصلی که استاد توی همین لایو در مورد اصل خارپشتی گفتن،من میبینم داره برام کار میکنه و همین کافیه و سرمو میندازم پایین میرم جلو و ادامه میدم…

    و اما تجربیات من توی این سه روز:

    خیلی برام جالبه که به طرز شگفت انگیزی من دارم احساسات متلاطم و پر نوسانی رو تجربه میکنم و لحظاتی غرق در نور و آرامشم و لحظاتی به شدت خشمگین و مضطرب.

    یک مثال هم که بخوام بگم اینه که دقیقا دیروز قبل و بعد دیدن لایو استاد در مورد مسوولیت پذیری تمام ابعاد زندگی؛

    من تا به حال اینقدر شدید عصبانی نبودم از دیگران و متوقع نبودم…مدام داشتم دنبال دلایلی میگشتم برای تمام ناکامی ها،در همون حین جالبه موفقیتامم میگفتم…حالا بماند که بعدا هدایت شدم به سمت سایت و دوباره آرامش پیدا کردم…

    همه این اتفاقا سر جاش تا اینکه من امروز رفتم دوش بگیرم و زیر دوش همینجوری با خودم گفتم ای بابا چرا الان که من دارم رو خودم کار میکنم اینجوری تالاپ و تولوپ بالا پایین میشم که یهو اسم پروژه اومد تو ذهنم:پروژه خانه تکانی ذهن…

    إ چه جالب… عجب…

    اومدم تشبیهش کردم به معنای لفظیش،یعنی همان خانه تکانی معمولی خانه…

    با خودم مرور کردم که موقع خانه تکانی چه اتفاقی میفته…

    به یه نتیجه مهم رسیدم و اون هم اینه:

    درسته که ما یه پروسه رو استارت میزنیم برای اینکه تمیز کنیم،انرژی خونه رو افزایش بدیم،برای اینکه هر چیزی بره سر جای خودش، برای اینکه بعدش بشینیم از این چیدمان جدید لذت ببریم ولی؛

    باید پروسه رو هم ببینیم و کمی بیشتر دقت کنیم.

    قبل از شروع خانه تکانی یه ذره گرد و خاک گوشه کنار خونست،ممکنه کمدا بهم ریخته باشه ممکنه یه لکی رو سرامیکا باشه،ممکنه یه فرشی کثیف باشه،ممکنه پرده ها یه کم رنگ و رو رفته باشن به خاطر چربی یا گرد وخاک…

    ممکنه اون اتاق پشتی یه تیکه از سقف زرد شده باشه به خاطر بارندگی زمستون،ممکنه موزاییکای حیاط یه چند تاییش به خاطر روغن ریزی ماشین کثیف شده باشن،زیر مبلا قطعا آشغال و پرز و گرد و خاک هست،زیر فرشا یه سوسکه که مرده یا کشتیمش و خیلی از موارد دیگه…..

    اما همه این موارد خیلی به ظاهر ناجور نیستن و ما چند ماهه داریم یه نظافت سطحی میکنیم و راحت زندگیمونو میکنیم،مهمونی هم میگیریم و اصلا حواسمون به خیلی از این موارد نیست…

    تا اینکه خانه تکااااااانی استارت میخوره؛

    پرده ها رو میکنیم،فرشا رو میدیم قالی شویی،ممکنه بخوایم دیوارا رو نقاشی کنیم،مبلا رو باید بریزیم وسط خونه که زیرشونو جارو کنیم،روکش تشکا و بالشتا رو در بیاریم و بشوریم و خلاصه که…

    حالا نکتش تو چیه؟

    نکتش تو اینه که وقتی خانه تکانی شروع میکنی خونه از قبل خونه تکونی هم کثیف تره و اصلا قابل سکونت نیست…

    نمیشه 1ساعت توش استراحت کرد…

    وقتی که استارت زدی باید دیگه تا تهش بری…

    باید بری تا بتونی شرایطو استیبل کنی…

    اما بعد از خانه تکونی…

    وقتی که همه کارا تموم شده…

    آخ که الان میچسبه بشینی تو خونه به در و دیوار تمیز نگاه کنی و با اونایی که دوسشون داری یه استکان چای بخوری و بگی آخییییش چقدر با حال شد…

    خدایا شکرت…

    حالا من این مسیرو میبینم که در خانه تکانی ذهن هم یه همچین مسیری رو پیش رو دارم و امیدوارم تهش خیلیامون بشینیم و بگیم آخییییششش چقدر باحال شد.

    چه نعمت تمیزی،چه ثروت تمیزی چه سلامتی تمیزی چه روابط تمیزی…

    و به گوشه کنار و در و دیوار خونه دلمون نگاه کنیم و لذت ببریم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  3. -
    احسان مرادیان گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم مریم شایسته مهربان.

    اول از هر چیزی باید بگم که چقدر خوشحالم برای اینکه در این دوره نزدیک به 30 روز خوشحالم به دو دلیل؛

    اینکه من تا به حال هر محصولی که از سایت استاد خریدم زمانی بوده که چند ماهی ازش گذشته بوده و همه جلسات رو یکجا داشتم و چون در پذیرفتن تکامل به تکامل نرسیدم،سریع فایل ها رو پشت سر هم میدیدم و این یه مقدار کار رو برای من سخت میکرد،حالا این اتفاق رو به فال نیک میگیرم هم از جهت اینکه جلسه به جلسه و روز به روز طبق یک روتین پیش خواهم رفت و هم از این جهت که با بقیه دوستان در یک مدار بزرگ و هم فرکانس قرار میگیرم و قطعا انرژی بالایی دریافت خواهم کرد.

    من تجربه این انرژی جمعی رو دارم و میتونم بگم دقیقا و عینا حس و تجربش کردم و اون هم شبایی بود که فایل توحیدی شماره 11 بر روی سایت قرار گرفت.

    حالا برم سراغ این دوره خانه تکانی ارزشمند؛

    کلا مشخصه که خانه تکانی و سر و سامان دادن و نظم دادن و بهبود بخشیدن چه اثراتی داره،یه مثال بسیار منطقی هم که من براش دارم و شاید خیلی از دوستان تجربش کردن اینه که بارها بوده ماشین من یه کمی سه کار میکرده،سفت کار میکرده،صداهای زیادی داشته و…

    وقتی بردمش کارواش و لوازم اضافیشو خارج کردم و اصطلاحا ماشین تکانی کردم بعدش دیدم بهه این ماشین کلا یه ماشین دیگست و انگار نو شده و چقدر حال خودم و احساس خودم بهتر شده…

    و اما…

    از خودم بگم تا رد پام دقیق تر باشه…

    من چند روزیه سفت چسبیدم به مطالب سایت و اصطلاحا دارم خودمو بمباران میکنم با مطالب،ولی یه آشفتگی و یه نوساناتی رو تجربه کردم که حد و حساب نداشته،پر میشدم از آگاهی های ارزشمند و در عین حال فکر و نجواهای زیاد…

    در یک لحظه پر از احساس خوب و شادی درونی و یک لحظه عصبانی و افسرده…

    قشنگ متوجه این موضوع بودم که متمرکز نیستم.

    تا امشب که….

    من از دیروز اصلا سراغ سایت نیومدم و امروز تجربیاتی داشتم که امشب درست چند دقیقه قبل از دیدن فایل خانه تکانی،این حرف ها را با خودم میزدم:

    (((اول یه کم گله و شکایت از خدا و اینکه اصلا کاری به من نداره و اگه هم داره فقط میخواد اذیت کنه…

    نجواهای بعدیمم این بود که فلانی و فلانی و فلانی و نمیدونم کی و کی و کی…

    چرا به من اهمیت نمیدن و انگار نه انگار که من فلان مساله برام پیش اومده و حتی به همسرمم گفتم که حالا درسته نباید توقع داشته باشم از این آدما ولی اینا فلان و بهمان…!!!!)))

    خلاصه که با توپ پر انگار مث فنر برگشتم به احساسی که نباید؛؛؛

    ولی خدایا شکرت که هدایت میکنی….

    خدایا شکرت که جاده خاکی هم بریم چون تومسیرتیم هدایتمون میکنی….

    خدایا شکرت که همه چیزو جوری چیندی که بهتر بفهمیم حواست هست…

    جل الخالق….

    آخه اینطور سر بزنگاه؟؟؟!!!!

    اولین فایل باید باشه موضوع 5دقیقه قبل من؟!!

    مسوولیت پذیری،توقع نداشتن،توحید…

    همه اینا در قالب تمرکز و خانه تکانی ذهنی؟؟؟

    ممنونم از حضور خداوند،استاد،خانم شایسته عزیز و محترم و مهربان و همه دوستانم در خانواده صمیمی عباسمنش…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    احسان مرادیان گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    ممنونم از کامنتت دوست عزیزم.

    نمیدونم چرا امشب بعد از دیدن فایل استاد و فایل خانه تکانی خانم شایسته و کامنت گذاشتن خودم و احساسات قبل و بعد دیدن فایل و خوندن کامنتای بچه ها یه لحظه این تصورو کردم(خیلی خیلی محسوس)،

    که انگار هممون تو یه مکان خاص نشستیم و داریم حرف میزنیم،داریم از تجربیات مشترکمون میگیم داریم از جایزه هامون میگیم…

    به ظاهر دارم کامنت میخونم ولی انگار من دارم حرف میزنم…

    چطور میشه که کلمات حتی طوری ادا و نوشته شدن که اگه من هم میخواستم راجع بهشون بنویسم همینا رو مینوشتم…

    خدایا شکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    احسان مرادیان گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    سلام عرض میکنم خدمت شما لیلا خانم عزیز.

    بسیار لذت بردم از کامنت زیباتون از این که چقدر برای این آگاهی ها در سایت استاد احترام قائلید و این طور مجدانه به دنبال کسب آگاهی های بیشتر هستید.

    با توجه به لایو امروز و تجربه خود من،میتونیم یک هدف مهم در زندگی خودمون رو این قرار بدیم که به عنوان مثال دوره سلامتی که خریدیم ولی اجراش نکردیم رو متعهدانه دوباره استارت بزنیم و تکامل رو بپذیریم و خیلی خیلی راحت اون رو انجام بدیم و از تمام آموزه هایی که از استاد یاد گرفتیم استفاده کنیم برای به دست آوردن نتیجه بهتر…

    فکر نمیکنم جایی وجود داشته باشه که مثلا یه موفقیتی یا یه پروژه ای به طور کامل و مکتوب و مستند شرح داده شده باشه و تکامل به وضوح در اون دیده بشه.

    اما ما دسترسی به منبعی داریم که فقط کافیه ببینیم و باور کنیم و تکامل رو با عمق وجود باور کنیم.

    سریال زندگی در بهشت…

    اولین کامنتی که روی قسمت 1 وجود داره تاریخش مال اردیبهشت 99 و اولین کامنتی که روی قسمت 250 هست مال بهمن 1400، یعنی تقریبا یه بازه 20ماهه.

    من خودم انسان بسیار فنی هستم و خیلی از کارهایی که استاد در پارادایس انجام دادن رو انجام میدم.

    میخوام به شما و همه دوستان بگم به صورت معمول یه دستکاری معمولی تو خونه مثلا یه تغییر دکوراسیون 2ماه حداقل زمان میبره،یه سوله که استاد ساختن حداقل 6ماه زمان میبره اینا فقط دو نمونش بود و البته من با توجه به فضای کاری عرف ایران میگم؛در عین حال همین دو مورد فقط چند ماه زمان میبره…

    کسایی که سریالو دیدن میدونن که استاد و مریم خانم دوتایی خیلی از کارارو انجام دادن،بعضی وقتا با لری و بعضی وقتا تیم های متخصص میومدن یه کارایی میکردن.

    حالا بماند که تو این مسیر مهمونی هم داشتن روزهای زیاد،مهمونی میرفتن،مسافرت میرفتن…و و و …

    خلاصه که پاردایس یه کلبه چوبی بود وسط یه دریاچه با یه جنگل پر از شاخ و برگ و علف و درخت هرز…

    اما الان چی…

    رسما بهشته دیگه،ما به طور واضح تبدیل یه وضعیت راکد رو به آبادی و زیبایی بی کران؛همراه با تکامل،با جزئیات و طی کردن قدم های کوچک دیدیم…

    فتبارک الله احسن الخالقین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: