خداوند را سپاسگزاریم که با هم پروژه «خانه تکانی ذهن، گام به گام» را با هم آغاز می کنیم.
آگاهی های گام امروز را با تمرکز گوش بده، از آنها بهره برداری کن و تجربه های خود از عمل به آن آگاهی ها را، در بخش نظرات همان گام به عنوان رد پا ثبت کن.
خداوند را سپاسگزاریم که با هم پروژه «خانه تکانی ذهن، گام به گام» را با هم آغاز می کنیم.
آگاهی های گام امروز را با تمرکز گوش بده، از آنها بهره برداری کن و تجربه های خود از عمل به آن آگاهی ها را، در بخش نظرات همان گام به عنوان رد پا ثبت کن.
درود و خدا قوت به خانم شایسته عزیز
پیشنهاد می کنم بعد از لایو های زیبا
توحید عملی را دوباره به روز رسانی فرمایید با توجه به عدم اجرای عمل که تقریباً پاشنه آشیل همه ماست چه زیبایی ها و شادی ها و چه کارها که می دانیم درست است و انجام نمی دهیم چه برخوردها چه رابطه های درست چه ایده ها که داریم و اجرا نمی کنیم ،در واقع عمل به دانسته ها یادم هست سالها ی پیش یک بار در سایت این سوال را استاد مطرح کردند که چرا با اینکه می دانیم کاری خوب است و درست است اما آنرا انجام نمی دهیم؟
یا برعکس با اینکه می دانیم کاری اشتباه است آنرا انجام می دهیم؟!!!!
متشکرم که متن بنده را مطالعه فرمودید من همیشه شما را تحسین می کنم و بی صبرانه منتظر یک کتاب از دیدگاه و نگرش شما هستم انگار مریم شایسته حرفهای استاد را برای ما رمز گشایی می کند آن هم به گونه ای که اگر فردی به اشتباه چیزی را درک کرده یا کامل متوجه نشده یا توجه خاصی نکرده شما مثل این آهنگری ماهر و توانا شمشیر کج را به خوبی برایش راست می کنید و یا در جایی که لازم است کمی قوس می دهید و می گویید این کجی از راستی است در واقع اینجور درستش هست.باز هم سپاسگزارم صمیمانه ترین سلام ها و عاشقانه ترین درودها نثارتان از طرف ما استاد را ببوسید و بگویید منتظر دیدارشان هستیم گر چه در قلب ما جای دارند.
پذیرفتن 100% افکار و اعمال و گفتار خودمان و مسئولیت پذیری تمام شرایط زندگی و سعی در بهبود مداوم =توحید عملی
کلامی که باید با آب طلا نوشت
درود خداوند بر استاد عشق و احساس و ادراک و خرد و دانش که گنج است و کلیدی که عمل است
و گروه هر روز چگونه بهتر چگونه زیباتر و چگونه آسانتر تحقیقاتی عباسمنش که
هر دم از باغ ،بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد
تبریک می گویم و تحسین برانگیز است و باعث افتخار که در جمع دوستان و اساتید و پژوهشگران و سروران ارجمند و فخیم هستم سلام و درود مرا از گرمی کویر پذیرا باشید.
داستان آن کشیش را شنیده اید که در طوفان و سیل گیر کرد قایق،سپس کشتی و حتی هلکوبتر آمد، گفت صبر می کنم خداوند به من کمک کند…
در واقع دستان خداوند بود اما کو چشم بینا
معمولاً در بحران اول شوک به ما وارد می شود بعد انکار می کنیم سپس دنبال مقصر می گردیم چرا من؟خدا کجا بود؟عدالتش چه شد؟ کم کم افسردگی و در پایان به ناچار می پذیرم و تسلیم می شویم.
کسی که بنده خوبی باشد البته تکامل می خواهد= خداوند بی شک نعمتها را برایش می فرستد.
من این باور را در خود می سازم و تقویت می کنم؛
همه انسانها و اوضاع و شرایط وسیله ای هستند که من را به خواسته ام برسانند.
هر اتفاقی درسی است برای من.
در یک اتفاق یکسان نتیجه متفاوت برای نگرشهای متفاوت وجود دارد.
دوستارتان
در اولین روز خانه تکانی بنیادی ذهنی
تا دیداری دیگر بدرود
درود بر کسی که از قلبش سخن می گوید
آفرین 27 مورد قشنگ از لایو را پیدا کردین و نوشتید واقعا جای تحسین دارد.
،وقتی کامنت طولانی میزارین بهتره اول در یک دفتر یادداشت کنید بعد به قسمت یادداشت گوشی برین و قسمت بلندگو را فعال کنید البته اینترنت هم روشن باشه و متن را بخوانید خودش تایپ میکنه بعد اگر مشکلی داشت اصلاح کنید و در سایت ارسال کنید یک ساعت هم که در سایت وقت دارین برای اصلاح مجدد
خوشحالم که مسئول زندگی خودتون هستید
برای رابطه سعی کنید اول
بهترین دوست خودتون باشید
انشاالله موفق باشید و تندرست خوشبخت و کامروا.
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن
که دوست خود روشِ بندهپروری داند
درود بر کسی که زیبا هست و زیبا می بیند
متن شما مرا به یاد شعر زیبای حافظ انداخت و احساسی که گفت بیایم و از شما تشکر کنم و شما را تحسین کنم.
خوبه که شکرگزار هستید و خوبه که در مسیر رشد و آگاهی هستید
هر لحظه بهتر و امیدوارتر باشید.
بهترینها را براتون آرزومندم.
وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا {48فرقان}
و اوست آن کس که بادها را نویدى پیشاپیش رحمت خویش [=باران] فرستاد و از آسمان آبى پاک فرود آوردیم (48)
بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجودت ببینی.حضرت مولانا
کسی که سخن سنجیده ای می گوید می کارد و کسی که گوش می کند درو می کند.
من به شرافت وجدان روح الهی پاکم وارزش والای انسانیتم قسم می خورم،متعهد می شوم و قول می دهم که همواره:
«تن خود را توانا »«خرد خود را هوشیار و بیدار» «روان خود را پاک نگه دارم».
راستش 40 مورد نوشته بودم به عنوان چهله نشینی تا بنویسم و یادآوری باشد برای خودم به عنوان مثال شماره1
من فقط باید سهم خودم را انجام دهم و دست از کنترل و تغییر دیگران بردارم و تمرکزم صفر تا صد روی خودم باشد ،مسئولیت صفر تا صد خودم و پندارم گفتارم رفتارم را بپذیرم من مسئول هیچکس جز خودم نیستم من فقط می توانم خودم را به اندازه جهانی تغییر دهم و نمی توانم سر سوزنی دیگران را تغییر دهم یا تاثیری بگذارم و هیچ عامل بیرونی بر من اثرگذار نیست مگر اینکه خودم بخواهم و آگاهانه آن را دعوت کنم من خالق صفر تا صد تمام اتفاقات زندگی خویش هستم بدون استثنا وقتی تمرکزم روی خودم باشد دیگرانی وجود نداشته اند که بخواهند وجود داشته باشند و اظهار نظر کنند و نظرشان مهم باشد گر چه عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد و من ایمان و باور و اعتقاد قلبی دارم هر اتفاقی بیافتد به نفع من است.تماما خیر مطلق است چون خداوند و گیتی خیر مطلق است و تمام گیتی معلم من است و آمده است تا چیزی به من یاد دهد در صورتی که من فنجانم خالی باشد تا بتواند چیز زیبای بهتری به ارزش وجودی من اضافه کند،البته که من هم باید برای خدمتی که دارم ارائه می دهم ارزش و احساس لیاقت قائل باشم و شکرگزار داشته هایت باشم.
همه متن فوق تازه شماره یک هست و تا چهل در چندین صفحه ادامه دارد که شاید در جای مناسب دیگری بیاورم.
و این چیزی نبود که رضایت قلبی من را فراهم سازد تا اگر دوباره بازگشتم و متن خودم را خواندم باز درکی تازه داشته باشم با اینکه هر شماره از دیگری زیباتر و قشنگتر بود و در واقع همان فرمایشات استاد گرانقدرمان از نگاه و زاویه دیگری بود.
مایلم داستان و استوری واقعی از زندگی ام بگویم،چرا که اگر درسی را که باید از چیزی بگیریم اگر فنجانمان پر باشد جهان اینقدر تکرار می کند تا بالاخره آچمز و سپس تسلیم شویم.
برای عزیزانی که داستان فنجان خالی و آچمز برایشان آشنا نیست،روزی استادی نزد موبدی رفت تا درسی بیاموزد وقتی به آنجا رسید و موعظه ای خواست شنونده خوبی نبود و مرتب به جای رعایت سکوت و زانوی ادب و فروتنی و تسلیم و آرامش و احترام در نزد استاد راه می رفت از هر دری سخن می گفت موبد و مربی بزرگ و بزرگوار ایشان را به صرف ضیافت و پذیرایی میهمان بر سر میز برای قهوه دعوت کرد و او همچنان فک می زد و موبد در سکوتی عمیق و آرامشی ژرف فرو رفته بود وقتی قهوه را در فنجان میهمان ریخت و سر رفت و کم کم داخل پیاله و میز میهمان فریاد زد استاد اعظم حواستان کجاست پیمانه سر رفت موبد بزرگ و متواضع درسی عملی به میهمان آموخت پیاله ذهن شما پر است من چیزی نمی توانم به آن اضافه کنم لطفاً از دو ماه تا دو سال در جای خلوتی بروید و روزه سکوت بگیرید هر وقت احساس کردید فنجان ذهن و گفتگوهای درونی شما خالی شده و از هیاهوی کثرت بیرون آمده یک پارچه وحدت و ذهنتان آرام شد تشریف بیاورید شاید من بتوانم چیزی به شما اضافه کنم……ادامه دارد
آچمز حالتی است در شطرنج که حریف هر مهره ای که بخواهد حرکت دهد یا شاه خودش کیش می شود یا اصلا مهره ها در گوشه صفحه به شکلی است که قدرت جاذبه جایی هیچ کدام را ندارد و راهش کاملا بسته است.اینجاست که فرد به تهش می رسد و دستانش را بالا می برد به نشانه تسلیم خدایا من نمیدانم تو فقط می دانی من با این عقل ناقصم هیچ گامی نمیتوانم بردارم درست مانند موسی من از هر خیری از جانب تو برسد فقیرم.
یا به قول سرآلکس فرگوسن: گاهی اوقات در فوتبال «زندگی»
شما باید دست هایتان را به نشانه تسلیم بالا ببرید و بگویید:بله آنها از ما بهتر بودند.
البته گاهی حرفهایی که ناگفته باقی می گذاریم،مهمترین حرفهایی هستند که باید گفته می شدند.
چه زیباست احساس مان را به زبان بیاوریم.
بگذریم توضیح اضافات کافی است برویم سراغ اصل داستان
من به چنان اعراضی در ذهن رسیده بودم که دیگر احساس نمیکردم ذهنی باشد یا گفتگوی درونی منفی و یا حتی مثبت باشد و از یک جایی تمام تمرکزم را بر روی کارم و خودم گذاشتم شاید در روز تنها 3ساعت و یا اصلا نمی خوابیدم جوری که حتی گذر زمان را هم متوجه نمی شدم ساعت 4عصر بود من فکر می کردم10 صبح است در این اثنا که من غرق در خودم بیزینس و کارم بودم و برای مهاجرت برنامه ریزی میکردم شرایط به نحوی رقم خورد که یک ماه عقب افتاد و یک روز در واتساپ ویسی را از یک خانمی که چندین سال از من بزرگتر بودند و نامشان گیتی بود دریافت کردم ایشان بسیار انسان والا و بزرگواری بودند فقط از لحاظ تجاری و مالی پیشرفت چندانی نداشتند و همسر بسیار خوبی هم داشتند که بیزینس ایشان دچار چالش شده بود و…..
من که در دوره برنامه ریز زندگی خودت باش استاد شرکت کرده بودم و این محصول ارزشمند را از سایت ایشان خریداری کرده بودم استاد در همان جلسه اول فرموده بودند آومدم بگم مثل من زندگیتون را هر جور که می خواهید رقم بزنید و کمی مکث کردند و باز فرمودند نه حتی بهتر از من برنامه بنویسید و ران کنید کلید پلی و اگر مشکلی بود ببینید کجاش ایراد داره اصلاح و آپ دید کنید و به خوبی ارزش تمرکز را دریافته بودم.
و با خودم می گفتم من در حال حاضر همون گفته استاد بهتر از ایشون دارم تمرکز می کنم و زندگی دلخواهم را می سازم و … خلاصه تو ابرها بودم تازه نتیجه تو دستم هست و…
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ ﴿6 انفطار﴾
اى انسان چه چیز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته ؟!
اوایل توجه چندانی نکردم به ایشون یک گروه واتساپی تجاری داشتم و در کنارش یک گروه آموزشی بسته که فقط خودم هر شب متن و ویس می گذاشتم و ایشون ویس های من را گوش می کردن و از من خواستند برای ایشون هم وقت بگذارم تا حد اقل به یک درآمد منطقی برسند.
کم کم متن و ویس و ارتباط با ایشون جدی تر شد و در جایی که چند بار به ایشون تذکر دادم در بین فرمایشات من به قول کارفرمای قبلی شما عرضی ایراد نفرمایند یک بار که ایشون می خواستن از الهام قلبی که بهشون شده بود صحبت کنم داد زدم فنجانت پر است شنونده نیستی و با بی ادبی گفتم فکت را ببند و بدتر از اون تلفن را قطع کردم.
ایشون برام متنی فرستادن که پیشاهنگ ها در همان بدو ورود قسم نامه ی را با گذاشتن دست روی قلبشان می خوانند و متعد می شوند در گوگل هم میتونید سرچ کنید.
[من به شرف خود سوگند یاد می کنم، که به اندازه تواناییام وظیفه خود را نسبت به خدا ، دین و میهنم انجام داده، از مقررات و قوانین پیش آهنگی پیروی نمایم. همیشه به مردم وبنی نوع خود یاری و مدد کاری کنم. تن خود را توانا، خرد خود را بیدار و روان خود را پاک نگه دارم.]
از آنجا که من دیداری هستم و به متن فوقالعاده بیشتر از ویس و فیلم اهمیت می دهم توجه مرا جلب کرد.
و بعد از مقداری در هالهای از ابهام و تفکر فرو رفتن دریافتم اون آدمی که فنجانش پر بود و اجازه نمی داد از جهان اطرافش بیاموزد و آنقدر غره شده بود که طبق فرمایشات خود استاد حالا دیگر از استاد عباس منش هم بهتر می توانست کنترل ذهن و زندگی و برنامه نویس ماهر خودت باش…
چنان چک و لغتی خوردم که گفتم شهرزاد حلالم کن که ما انسانها به قول یوستین گوردر:
عجیب است که ما انسان ها از هر جهت تا به این حد هوشمند هستیم،فضا و ساختمان اتم را کشف می کنیم اما از ماهیت خودمان اطلاعی نداریم یا درک درستی نداریم.
خلاصه تماس گرفتم و با نهایت تسلیم و ارادت و فروتنی و خضوع و خشوع از ایشان معذرت خواستم و گفتم قلبا من را حلال کنید و قرار بر این شد ایشان استاد و راهنمای من باشند و من که فکر می کردم فقط از استاد گرانقدر مان باید بیاموزم فهمیدم که تمام هستی معلم من است و همه آمده اند که به نحوی به من کمک کنند و باعث رشد من شوند.
جالب اینجاست که اسم ایشون گیتی بود
و برایشان نوشتم گیتی استاد و معلم من است و من از شما خیلی چیزها آموختم و ایشون خیلی خوشحال شد و من تمام توانم را گذاشتم که محصولات ایشون که البته یک خانم به تمام معنا با شخصیت بودند و نماینده شرکت انواع شوینده بهداشتی شامپو نرم کننده تقویت کننده پوست و مو….
در بازار با نفوذ و توان و ارتباطاتی که داشتم عرضه و معرفی کنم.
از آنجا که وقتی در مسیر درست باشیم همه چیز در نهایت به نفع ما تمام می شود و من باید قبل از مهاجرت درس بزرگی را می گرفتم که جهان فردی به نام گیتی که اصلا من نمی شناختم و ایشان توسط یکی از همکاران تاجر من به گروه ما معرفی شده بودند برای معرفی محصول و گروه کمکی آموزشی
دستانی بودند از دستان بی شمار خداوند و من بسیار خوشحال و سپاسگزار و قدر دانم و به خوبی می دانم نه تنها استاد گرانقدر نه تنها خانم شایسته عزیز بلکه فرد فرد شما عزیزان معلم و راهنمای من در مسیر زیبای الهی هستید خیلی اختراع ها از حیوانات الهام گرفته شده مانند هلیکوپتر از ملخ و…
و من آموختم فنجان و ظرف ذهنم که فکر می کردم دیگر ذهنی وجود ندارد خالی کردم از شرک غرور نازیدن من بلدم من می دانم و…حال آماده پذیرش دریافت قرار گرفتم از حالت هواپیمای خودکار به حالت ریسیور و دریافت کننده پیامها از برج مراقبت گیتی و جهان درآمدم
و بعد شد آنچه که گذشت و تا پایان عمر من همچنان دانشجوی مکتب گیتی هستم و شکرگزار که چه درس بزرگی از روزگار گرفتم و از روز مرگی و پیله خویش رها شدم و روحم را پذیرای نور خوشبختی اقبال معرفت کنم تا تنی توانا خرید آگاه و روحی پاک داشته باشم انشاءالله آمین
پس تمام گیتی معلم ماست و این بستگی به نگرش و نحوه تفکر ما دارد.بهترینها را براتون آرزومندم شاد پیروز سالم سعادتمند و عاقبت به خیر در دو دنیا باشید.
خرد آن چیزی است که ما می دانیم دانش و آگاهی آن چیزی است که می آموزیم و من افتخار می کنم که همیشه دانش آموز مکتب گیتی هستم.