خداوند را سپاسگزاریم که با هم پروژه «خانه تکانی ذهن، گام به گام» را با هم آغاز می کنیم.
آگاهی های گام امروز را با تمرکز گوش بده، از آنها بهره برداری کن و تجربه های خود از عمل به آن آگاهی ها را، در بخش نظرات همان گام به عنوان رد پا ثبت کن.
خداوند را سپاسگزاریم که با هم پروژه «خانه تکانی ذهن، گام به گام» را با هم آغاز می کنیم.
آگاهی های گام امروز را با تمرکز گوش بده، از آنها بهره برداری کن و تجربه های خود از عمل به آن آگاهی ها را، در بخش نظرات همان گام به عنوان رد پا ثبت کن.
به نام نور
سلام به همه دوستان پر از عشق و حال خوبم
وجود تک تکتون تو این سایت پر از نور و عشقه
در کنارتون حالم عالیهههههه
فرکانس این سایت فوق العاده خداییه
استاد خوده خود عشقه و کلامش پر از حال خوبه
احساساتم داره فوران میکنه
اصلا این سایت عجیب غریب حال ادمو خوب میکنه…
.
.
.
میخوام یه چیزی بگم:
قبول صد در صدی مسئولیت اتفاقات زندگی، نقطه ی شروع تغییر و تحولات در زندگیه.اگه به این درک و باور نرسی، نمیتونی تغییری بکنی، نمیتونی حرکتی بکنی و در دایره ی اون اتفاقات گیر میکنی و این چرخه همچنان ادامه خواهد داشت.
یه مثال میزنم شاید این موضوع رو قابل درک تر بکنه:
فرض کنید یه شخصی تو خیابون داره راه میره و یه عده حالا با دلیل یا بی دلیل میریزن سرش و تا میخوره میزنن و فرار میکنن.این بنده خدا کلی زخمی و خونین میشه.
. با این که چرا اونا این کارو کردن کاری ندارم…..
. اینکه این بنده خدا آیا کاری کرده که باعث این مشکل براش شده کاری ندارم…..
. اینکه چرا باید این اتفاق می افتاد کاری ندارم…..
. اینکه چرا اونا بعدش فرار کردن کاری ندارم……
الان چیزی که باهاش مواجهیم اینه که این شخص با بدن شدیداً زخمی افتاده و دو راه بیشتر نداره
1. یا بایدبگه به من چه، مگه من خودمو زدم، مگه من خودمو زخمی کردم، مگه من باعث شدم الان دچار خونریزی بشم، هر کی این کارو کرده، خودشم بیاد خویش کنه، به من ربطی نداره.ترجیح میدم به این درد کشیدن ادامه بدم تا اونایی که باعث و بانی این اتفاق بودن بیان خوبم کنند.
2.یا اینکه بگه حالا به هر دلیلی این اتفاق افتاده، این بدن منه که الان زخمی شده و این منم که الان دارم درد میکشم.و باید خودم یه کاری کنم ، خودمو به درمانگاه برسونم، خودمو مداوا کنم، چرا؟؟؟چون این بدن منه، مسئولیت این بدن با منه، نمیتونم بگم چون یکی دیگه اینکارو با من کردی، همونم باید بیاد خویش کنه.اصلا با عقل جور درمیاد این طرز فکر؟؟؟؟؟؟
خب معلومه کاملا غیرمنطقیه.
حالا شما این داستانو تطبیق بدین با تک تک اتفاقات ناخوشایند زندگیتون، یه اتفاقی افتاده، یه موضوعی پیش اومده و منو ناراحت کرده
آیا الان باید بشینم و بقیه رو مقصر بدونم و دست رو دست بذارم و بگم به من ربطی نداره، مگه من باعث شدم اینجوری بشه؟
یا اینکه بگم چون این زندگی منه، مسئولیت صد درصدشم با منه، هر اتفاقی برای این زندگی من بیفته، من باید دست به کار بشم……من باید یه تغییری بکنم…..
نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه….
یه مثال دیگه میزنم
بر فرض مثال به یه شخصی تو رابطه خیانت شده، این شخص بشدت حال روحی داغونی داره و داره اذیت میشه
خیلیا تو این شرایط میگن، من هیچ کار بدی انجام ندادم، من هیچ تقصیری نداشتم، فقط و فقط خوبی کردم، از خودگذشتگی کردم، حق من این نبود این رفتار با من بشه.
میشینه روزها و ماه ها و حتی سالها غصه میخوره و اون شخص رو مسبب حال بدش میدونه.رفته رفته پر از نفرت و کینه میشه و خودتون میدونید نتیجه ی اینگونه احساس چیه و چ عواقبی داره.
درستش اینه که بگه، این اتفاق برای من و رابطه ی من و زندگی من افتاده، و تنها فقط و فقط من مسئول این اتفاقم، حتما باور اشتباهی داشتم، فرکانس اشتباهی فرستادم که باعث جذب این اتفاق شده.
تا زمانیکه مسئولیت اتفاقات زندگیتو به عهده نگیری، نمیتونی در جهت بهبودشون گام برداری، قبول مسئولیت استارت کاره
اقاجان، برادر من، خواهر من، دوست عزیزمن
مگه ما تو جهان شانسی زندگی میکنیم که اتفاقات بی دلیل و یهویی برامون رخ بده؟؟؟؟
جهان بیرون ما، آینه ی درون ماست.
هر آنچه در بیرون زندگی تو داره رخ میده، تورو خوشحال یا ناراحت میکنه، تنها دلیلش خودتی، درون خودته
اینو قبول کن.
میخوای بیرونتو تغییر بدی، باید از درون تغییر کنی
این زندگی توعه، مسئولیت تمام و کمالش با خودته
هر کسی هرکاری که کرده، هر بلایی سرت آورده.قبول کن که خودت مقصری
این زندگی توعه، یا میتونی بگی به من چه ، فلانی باید عوض بشه، فلان اتفاق باید تغییر کنه، تا زندگی من درست بشه
یا میتونی بگی این زندگی منه، خونه ی منه، وجود منه، من مسئولشم، خودم با افکار و باورهای غلطم باعث شدم پر از زباله بشه، و خودم باید آستین همتو بالا بزنم و همه چیو درست کنم بدون نیاز به احدالناسی، فقط و فقط با تکیه بر قدرت حق تعالی.