پروژه خانه تکانی ذهن | گام به گام

خداوند را سپاسگزاریم که با هم پروژه «خانه تکانی ذهن، گام به گام» را با هم آغاز می کنیم.

آگاهی های گام امروز را با تمرکز گوش بده، از آنها بهره برداری کن و  تجربه های خود از عمل به آن آگاهی ها را، در بخش نظرات همان گام به عنوان رد پا ثبت کن.



فایل صوتی دستور العمل «خانه تکانی ذهن، گام به گام»

427 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سارا درویشی» در این صفحه: 3
  1. -
    سارا درویشی گفته:
    مدت عضویت: 142 روز

    به نام خدا

    سلام ب همگی دوستانم

    خب من چند روزیه ک تصمیم گرفتم برم بیرون و از کوچه های جدید تر راه خونه رو پیدا کنم و چیزای جدیدی ببینم

    امروز از ی خیابون خیلی طولانی رفتم ک چندین سال پیشم رفتم ولی خیلی عوض شده بود اصلا آشنا نبود برام

    و چقدر این خیابون تمیز بود

    چقدر من امروز ماشینای خفن دیدم ببین همه میلیاردی ماشینهایی می‌دیدم ک اصلا نمی‌دانستم چیه از کجاست جدید بودن

    آدم های جدید

    اونم بدون موبایل رفتم کلا از گوشی یکم فاصله بگیرم

    ذهنم می‌گفت ببر اگر کم شدی بالاخره مپی جستجوگری چیزی باشه پیدا کنی

    اون هی داشت می‌گفت گم میشی

    من میگفتم هدایت میشم

    و رفتم رفتم

    گفتم برای برگشت بزار این خیابون برم ببینم ب کجا میرسه

    خیابون کاملا جدید بود اصلا پامو نداشته بودم

    و رفتم و حسم مطمن بود ک همینو مستقیم برو حس اطمینان داشتم و رسیدم سر خیابون دیدم عه اومدم تو منطقه خودمون

    گفتم دیدی میگم هدایت میشم

    ذهنم داشت می‌گفت این مثلا اومدن تو مسیر جدیده کاری نکردی ک

    گفتم همه چیز پله پله یواش یواش

    قرار نیست یهویی بشه که همین الآنم عالی بودم همه چی جدید بود

    به یه خانم سن بالایی لبخند زدم گفت بیا شمارتو بنویس (خندم گرفت )گفتم دستت درد نکنه خخخخ نمی‌دونم برای چی میخواست

    خواستم بگم وقت ندارم فعلا

    و اینکه هوا بسیار عالی بود آسمون عالی

    و واقعا خداروشکر

    و درمورد ی چی دیگم بگم شاید حالا نیاز ب گفتن نباشه ولی شاید کمک کننده باشه

    تو خیابون یه آقایی ب من تیکه انداخت و جمله دوم تیکه ای ک انداخت خیلی قشنگ نبود

    و من الان ک رسیدم خونه گفتم اولا اصلا توجهتو نده به هر حرفی و کسی و چیزی

    دوم اینکه اصلا نگو چ پسر بی ادبی چقد بی شخصیت

    بگو من در چ فرکانسی هستم روابطم در چ وضعی هست ک توی خیابون این حرفا گفته میشه

    چ کم چ زیاد

    همه چیو ب خودت برگردون

    روی خودت کار کن

    ب ویژگی مثبت آدما توجه کن

    کم کم توی خیابون کسی حرفی بزنه چیزی بگه با احترام صحبت می‌کنه

    همه چی ب خودت برمیگرده

    و این درس خیلی خوبی داشت برام

    و گفتم تو توجه بزار روی لبخندی ک آدما میزنن بهت

    روی برخورد رفتار گرمشون

    روی تمیزیشون فرهنگشون چهرشون

    این مدل اتفاقات پیش میاد تو باید توجه ندی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سارا درویشی گفته:
    مدت عضویت: 142 روز

    به نام خداوند آزادی بخش

    سلام به همگی دوستان

    این دومین کامنت من اینجاست منتها این یکی ربط خاصی به خانه تکانی ذهن نداره

    چون نمی‌دونستم کجا بنویسم این زیبایی هارو

    گفتم اینجا جا هست

    من چندین روزه که جدی شدم توی مسیر

    و زندگی در بهشت و خانه تکانی رو هر روز گوش میدم و میبینم

    امروز رفتم بیرون و دیدم ک خدای من چقدر زیباست این طبیعت بیرون درختا گل ها آدم ها چقدر نگاهشون محبت آمیزه

    دیدم چقدر مغازه های جدید ساخته شده و چ رنگ‌بندی قشنگی یاد مغازه های آمریکا افتادم ک همشون رنگی رنگی هستن

    یکی از موتور هایی ک دوسش دارم و شبیه موتور کوچیک شما استاد هست

    امروز دیدم یه زن نشسته و داره همون مدل موتورو میرونه برای خودش با آزادی و چقدر عشق کردم چقدر ذوق کردم

    چقدر ماشین های باکلاس اومدن رد شدن

    و چند روز پیش من تو سایت نوشته بودم ک ی ترسی دارم همون حجاب مو ک نوشتم توی محله خودمون من روسری سرمه از اونجا خارج میشم در میارم

    و توی محله خودمون کلی پدرم میگه نمی‌دونم سروسنگین برید و بیاید حالا انگار ما یه برگیم که بلرزیم والا

    سه روزه ک تو محله هم روسری سرم نیست

    و امروز پدرم منو دید یکم غر هم زد منم چرا دروغ بگم یذره عصبی شدم از درون و به جای اینکه اصلا بحث نکنم یا جواب ندم

    یکم از کوره در رفتم و با عصبانیت پاسخ دادم

    گفتم که کی کدوم آشنا مردم مگه کین و..

    و بعدش ب خودم گفتم که سارا استاد یادته گفت که جواب ندید بحث نکنید اونا قدرتی ندارن

    فهمیدم باید بیشتر روی کنترل اعصابم کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سارا درویشی گفته:
    مدت عضویت: 142 روز

    به نام خدا

    سلام سلام به همه دوستان

    اومدم بگم واقعا سپاسگزارم که این دوره با ارزش رو قرار دادین و ما اصلا نباید بگیم چون هزینه نکردیم پس از هزینه دار ها کمتره اصلا اینطور نیست بسیار ارزشمندن کسی که اهل عمل باشه با همینا می‌تونه کلییی پیشرفت کنه

    یه تجربه و نشانه امروز داشتم مربوط به گذاشتن پروفایل که نمی‌دونم حالا اون بالا نشون داده میشه ولی کنار کامنتم هنوز نه

    و من گفتم برم دستور رو بخونم و دیدم مریم جان قشنگ با جزئیات توضیح دادن

    منم ی اخلاق دارم شبیه استاد راحت طلبم دنبال اینم راه آسان تر پیدا بشه

    ولی دیدم بلد نیستم گفتم بخونم و برم انجام بدم

    خوندم و رفتم صفحه اول اصلا شبیه چیزی ک گفته شده بود نبود چهار تا گزینه بود که گزینه آخر توجهمو جلب کرد و زدمش

    و اکانت توی ایمیل برام اومد و من زدم

    و بعدش صفحه وردپرس باز شد قالب عکس اون بالا نمایان شد عکس انتخاب کردم و تایید رو زدم و دیدم توی صفحه عمومیم داره نشون داده میشه

    اصلا خیلی راحت بود اصلا با اینکه از سایت درج شده رفتم مسیر کلا یه طور دیگه برام باز شد و گفتم عه وا چقددد راحت

    خدایاشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: