پروژه خانه تکانی ذهن | گام به گام - صفحه 33

سلام به استادعزیز وهمه اعضای خانواده عباس منش،

من نزدیک یک ماه است که با سایت عباس منش آشناشدم واین بهترین اتفاق زندگی من بود، ممنون خواهرم هستم که این سایت رو به من معرفی کرد، یک رو که حالم گرفته بود استاد عباس منش رو بهم معرفی کرد و بهم پیشنهاد داد که وارد سایت بشم، راستش اون موقع زیاد جدی نگرفتم چون قبلا فایل های انگیزشی گوش کرده بودم بعد ده روز یکی از بچه های سالن (من یه سالن زیبایی کوچیک دارم) اومد تو سالن واز گوشی خودش آهنگ گذاشت آهنگ اولی که تموم شد آهنگ بعدی یکی از فایل های استاد بود من خیلی از اون فایل خوشم اومد، بهش گفتم بازم ازاین فایل ها داری واسم بفرست تا منم گوش کنم، چندتا فرستاد من همون شب اون چندتا رو گوش کردم اینجا بود که خدا خواست که من هدایت بشم اومدم تو تلگرام فایل های تلگرام رو دانلود میکردم وگوش میکردم و دیدم که حالم خیلی بهتره وقتی فایل ها رو گوش میکنم از خواهرم راهنمایی خواستم که چطوری باید عضو بشم واز محصولات استفاده کنم البته یه نگرانی داشتم که محصولات همه پولی هست ومن هزینه اون رو ندارم که الان که جلو رفتم فهمیدم اون ذهن منطق من بود که میگفت تو هزینه محصولات رو نداری امامن حرف قلبم رو گوش کردم و گفتم حالا میرم عضو میشم تا ببینم خدا چی میخواد، وعضو شدم، وفهمیدم کلی فایل رایگان هست که میشه گوش داد، شروع کردم فایل های رایگان رو گوش دادن، بعد یه هفته دیدم حالم خیلی بهتره وخیلی فرق کردم تصمیم گرفتم که یکی از محصولات رو بخرم به پیشنهاد خواهرم کتاب چگونه فکر خدارا بخوانیم رو تهیه کردم که اون کتاب رو هم رایگان وبا امتیازی که موقع عضو شدن میگیریم گرفتم یعنی رایگان وبدون هیچ هزینه ای با چه ذوقی شروع کردم به خواندن کتاب هر فرصتی که پیدا میکردم سریع کتاب رو برمیداشتم باخودم سالن میبردم و موقعی که دستم خالی میشدشروع میکردم به خوندن کتاب، وقتی توی کتاب از قرآن گفته میشد سریع میرفتم قرآن رو برمیداشتم ومعنی آیات رو میخوندم و اون موقع درک میکردم همه چیز رو،وقتی کتاب رو تموم کردم تازه فهمیدم من کجای کارم مثل اینکه از خواب بیدار شده باشم، اشک از چشمانم سرازیر میشد، تازه فهمیده بودم من چقدر ناسپاس بودم، وشروع کردم به سپاس گذاری از خداوند، درمسیری که به سالن میرفتم همه نعمت و فراوانی خداوند رو میدیدم که قبلا اونها رو عادی میدیم،به خاطر همه چیز خدارو شکر میکردم لقمه نانی که سرسفره بود، آب گرم، …. به خاطر همه چیز خدارو شکر میکردم نمینوشتم، اخلاقم خیلی بهتر شده بود دیگه از دعوای بچه ها اعصابم خورد نمیشد، خیلی اروم و سبک شده بودم روابطم با مشتری ها با خواهر وبرادر هام با همسرم خیلی مهربان خوب شد، کارهام خیلی روان وساده انجام میشد، اتفاقات خیلی خوب برایم می افتاد هر زمان که یکی از فایل ها رو گوش میکردم یک نشانه داشت که من رو راهنمایی میکرد، یک همکار خوب واسم پیداشد که خیلی کمک دستم بود توسالن وخیلی اتفاق های خوب دیگه که هربار بهش فکر میکنم خداوند رو شکر میکنم، امروز گام آخر پروژه خانه تکانی ذهن رو تموم کردم خیلی آگاهی هام رفته بالا، خیلی ممنون هستم از خداوند که خواست من بیدار بشم و خیلی باپشتکاربیشتر ادامه میدم این مسیر رو تا به همه اهدافم برسم به امید خداوند و آموزه های استاد عزیزم