نکته: محتوا فقط شامل فایل صوتی است
«خانه تکانی ذهن گام به گام»، یک پروژه حدوداً یک ماهه است.
این پروژه حاصل یک بروزرسانی عمده است که در دسته بندی فایلهای live با استاد عباس منش، انجام شده است. در طی این فرایند، قرار است ما هر روز، افکار ذهن خود را با آگاهی های یک قسمت از فایلهای لایو، بازبینی کنیم و بهبود ببخشیم. هر فایل از این بخش، یک گام برای حرکت در این مسیر است.
پروژه «خانه تکانی ذهن گام به گام»، فرصتی است برای:
- ایجاد عادت های قدرتمندکننده؛
- هدفمند زندگی کردن؛
- نظارت بر ورودی های ذهن؛
- و همکاری با قلب که جایگاه خداوند است؛
چون حقیقت این است که هر کدام ما در هر لحظه در حال همکاری با یک مسیر هستیم. آن مسیر یا ترس ها و محدودیت های ذهن است یا « امیدها و امکان پذیری های قلب».
- به اندازه ای که با ترس های ذهن همکاری می کنیم، آسان می شویم برای سختی ها؛
- به اندازه ای که با امیدها و امکان پذیری های قلب همکاری می کنیم، آسان می شویم برای آسانی ها؛
این پروژه یک ماهه، فرصتی است برای اینکه عادت به همکاری با قلب و همکاری با خداوند را روازانه تمرین کنیم و معجزات این کنترل ذهن را ببینیم.
تمام جزئیات لازم درباره این پروژه، در فایل صوتی موجود در این صفحه شرح داده شده است. این فایل را با دقت گوش کنید. سپس برای شروع پروژه، روی دکمه زیر کلیک کنید:
منتظر خواندن تجربیات شکفت انگیز شما در تک تک گام های این پروژه هستم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی دستور العمل «خانه تکانی ذهن، گام به گام»23MB24 دقیقه
با نام خداوند بی نهایت موفق ام که منو به این مسیر بهشتی هدایت کرد
با سلام و احترام به خدمت استاد شایسته عزیز
من باز این فایل رو امروز گوش دادم و باز هم دوست دارم چند جمله فقط به عنوان تحسین و تشکر بنویسم…تشکر از خدایی که منو به این جمع و این فضا هدایت کرده…تحسین خدایی که چطور وقتی خودمون رو خالص میکنیم براش بهمون بی حساب میبخشه از آگاهی های نابش از دانش اش از هنرش از خلاقیت اش از مهربانی اش از بخشندگی از ثروت اش از ایده های نابش از دستان بی نهایتش
باور دارم وقتی زیبایی رو تحسین میکنم انرژی فکری ام میره به سمت زیبایی ها و من در مدار جذب زیبایی های بیشتری قرار میگیره
به نظر من این فایل اونقدر ارزشمنده اونقدر آگاهی هاش خالص هستند اونقدر به زبان ساده و راهگشا اومده تمام اونچیزی رو گفته که من باید بعنوان دلیل به ذهنم بدم که چرا انقدر مهمه روی افکار و باورهام کار کنم و بهترشون کنم
اگه قراره یک فایلی بعنوان معرفی تمام دوره های استاد گذاشته بشه که به مخاطب توضیح بده که این دوره و اصلا این بهبود باورها چه اهمیتی داره چه نقشی داره و چه کارکردی داره و نتیجه نهایی چی خواهد بود باید شامل نکات اساسی این فایل باشه
آگاهی های این فایل قطعا از آگاهی های الهی هستند
من نمیدونم خانم شایسته این مدت چقدر تمرکزی روی خودشون کار کردند اما این جملات و این کلمات 100% از آن خدای یکتایی هستند که خانم شایسته با اتصال به او اینها رو دریافت کردند و با این صدای شیرین و مهربان به گوش ما میرسونن…اگه غیر از این بود خسته کننده میشد…فقط آگاهی های الهی هستند که هرگز تکراری نمیشن….من هربار گوش میدم برام ملال آور نمیشه
به نظرم باید بیام اصلا برنامه داشته باشم هر روز صبح اول این فایل رو گوش بدم یا هر زمانی که اهمیت موضوع ورودی های ذهنی رو دست کم گرفتم
خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی واقعا تحسین تون میکنم که با وجود همه بهبودهای دیگه که در سایت ایجاد میکنید این فایل ارزشمند رو با صدای خودتون تهیه کردید…این پروژه رو تدارک دیدید و میزبان ما در این کلاس درس هستید تا پای آگاهی های الهی این سایت و این دوره بشینیم
یادم هست که یکبار از خداوند هدایت خواستم برای عملکرد بهتر و خداوند من رو به شما هدایت کردند…با اینکه بارها و بارها قبلا شما رو تحسین کرده بودم که چطور مشتاقانه به آموزش های استاد توجه میکنید و این اشتیاق در وجود شما اونقدر زیاده که در نهایت منجر شده دوره هایی مثل سریالهای سایت آماده بشن…که من در اون سریالهای بی نظیر باز هم کلی رفتار و منش شما و استاد رو زیر ذره بین بردم و هر روز دارم از شما یاد میگیرم….اما تذکر خداوند منو باز هم هشیار تر کرد تا از شما و شیوه عملکردتون و اشتیاق تون برای کار کردن جدی روی افکارتون یاد بگیرم
همیشه میخواستم در بخش گفتگو با دوستان موفق سایت شما رو هم داشته باشیم….که مسیر شما و نگاه شما و شیوه عملکرد شما رو با جزئیات بیشتری بدونیم…حالا خیلی خوشحالم که این فایل رو از شما داریم و با شما به شیوه نزدیک به شما روی آگاهی ها کار میکنیم….به صورت تمرکزی با هدف خانه تکانی عمیق تر ذهن
ما از صبر شما، از مهربانی شما، از نگاه زیبابین شما، از همراهی و همدلی شما با استاد، از اشتیاق شما برای یادگیری و عمل به قوانین الهی، از اشتیاق شما برای بهبود دادن جهان اطراف تون، از عزت نفس و احساس ارزشمندی شما، از دست کم نگرفتن و ارزش قائل شدن برای توانایی هاتون و کسب درامد از اونها، از توانایی بیان توانایی ها و ارزش هاتون، از سپاسگزار بودن تون حتی تا این حدی که با اینهمه تلاشی که شما برای سایت انجام میدید و با اینکه اینهمه بهبودها زیر نظر شما در این سایت انجام شده اینهمه مقاله عالی توسط شما نوشته شده اما همیشه و همیشه خودتون رو شاگرد استاد میدونید و خالصانه خودتون رو مدیون خداوند و آموزش های استاد میدونید و هرگز پا رو از یه محدوده ای فراتر نمیگذارید…یاد میگیریم
خانم شایسته بودن با شما در این سایت باعث افتخار همه ماست
سربلند و سعادتمند و موفق و سلامت و ادامه دهنده صراط مستقیم باشید
با نام و یاد خدای مهربان که هدایتگر هر لحظه همه ما به سمت خوبی هاست
دوستان عزیز هم دوره ای سلام
سلام مخصوص به استادان عزیزم استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان
خانم شایسته عزیزم واقعا شما از کجا میتونستی که من این خواسته رو داشتم و چطوری تصمیم گرفتی این پروژه رو برای من تعریف کنی؟ آخه چه خدایی داریم که اینجوری دقیق خواسته ها و نیازهای ما رو پاسخ میده و دستان یاری گرش رو همیشه به کار میندازه که به کمک ما بیان
اصلا من به طرز معجزه اسایی با اینکه مدتها بود بنر سایت رو چک نمیکردم چون داشتم بخشی از سایت رو دنبال میکردم یهو صبح ٣١ شهریور از خواب بیدار شدم یه حسی بهم گفت برو بنر سایت رو چک کن
توی خواب و بیداری واقعا باور نمیکردم چی میبینم اونقدر هیجان زده شدم و این دوره متناسب با خواسته من بود که احساس کردم خدا برام کلاس خصوصی گذاشته :))))
آخه چقدر این خدا خوبه…آخه چقدر باید دور سرش بگردیم و تسبیح اش رو بگیم و سجده کنیم به درگاهش از اینکه انقدر در هدایت کردن ما استاده و چقدر هرگز هرچقدر خطا بریم دوباره آماده است تا باز ما رو به مسیر درست هدایت کنه…خدایا شکرت
میخوام بعنوان ردپا برای خودم بنویسم که چی شد به اینجا رسیدم و این درخواست رو از خداوند کردم که از اول مهر یه برنامه کار کردن روی ذهنم به صورت تمرکزی نیاز دارم که باعث بشه من به مدارهای بالاتری با احساس بهتر و صلح بیشتر با خودم برسم و یکی از پاشنه های اشیل ام که کشف کردم رو تدریجی درمان کنم و بهبودش بدم
داستان اینه من حدود ٣ ماه قبل تمرکزی کار کردن با هر روز یکی از فایلهای سریال زندگی در بهشت رو شروع کردم و آگاهی های اون فایلها باعث تقویت یکسری عادتهای رفتاری قدرتمند کننده توی وجودم شدند که من رو مصمم کردند برای اجرای بهتر قانون در زندگی…برای حذف شاخ و برگهای اضافی زندگی…برای دست به عمل شدن به هر بهبودی که در شخصیتم و زندگی ام لازمه…به اندازه مدار اون زمانم شروع کردم به کار کردن….
اون کار کردن برام زمان آزادی ایجاد کرد که یهو یه پروژه کاری با درآمد خیلی خوب بهم پیشنهاد شد که میتونستم کنار کارم انجامش بدم….برای شروع پروژه نیاز به تجهیزات و نفراتی داشتم و همه به فضل خداوند به خاطر مدار خوبی که توش بودم مهیا شدند و من آسان بودم برای آسانی ها…تاکید میکنم من داشتم تمام اون رفتارها و باورهای قدرتمند کننده ای که توی اون فایلها میدیدم رو تا حد درکم اجرا میکردم
خلاصه زمانی وقفه افتاد و پروژه با یک وقفه یکماهه شروع شد این یکماه من حتی سفر رفتم و خیلی زندگی رو به بهبودی رو داشتم و امیدم به آینده خیلی زیاد بود و اتفاقات مثبت روزانه رو ثبت میکردم و واقعا حتی از معجزاتش فرصت تنهایی برام فراهم شد که بتونم با تمرکز بیشتر روی خودم کار کنم
در حین انجام کار من با افرادی تماس داشتم که بعنوان مراجعه کننده انواع ورودی های ذهنی رو بهم میدادن و من تلاش میکردم مسائل اونها رو حل کنم….حجم کار زیاد بود….ورودی های ذهنی بدون فیلتر گذاری زیاد چون روزی حدود ١٠ الی ١٢ ساعت کار میکردم در تماس با انواع آدمهای جامعه که مجبور بودم برای درک مسئله شون صحبت هاشون رو گوش بدم….خسته برمیگشتم خونه و واقعا فرصت تمرکز روی آگاهی های خوب قدرتمند کننده نبود…ورودی های خوب با تمرکز ناخالص به ذهنم داده میشد و ورودی های ضعیف از سمت جامعه بسیار خالص و با شدت به مدت دو هفته یا بیشتر به ذهنم داده میشد که من حتی بیمار شدم….یعنی سرماخوردگی شدید که مدتها بود من تجربه نمیکردم…این نشانه ای بود از تغییر مداری من….به سمت مدارهای پایین تر…مشکلاتی که ایجاد میشد به یاری خداوند حل میشد…اما پروژه اصلا امکان قطع نداشت و باید تمام میشد….خلاصه بدون وقفه کار انجام شد و به کمک خداوند تموم شد
اما روز بعد از اتمام من به پایین ترین مدار ممکن رسیده بودم…یعنی بی تفاوت شده بودم…دوست نداشتم ادامه بدم….و اصلا دوست نداشتم رختخوابم رو ترک کنم…حتی فکر کردم مسیر علاقه ام رو کنار بگذارم…گفتم آخه این چه شغلی هست که انقدر آدمهای با مدار پایین میان در مسیرم…حتی توی اون لحظه فکر کردم این پیغام خداست برای تغییر شغل ام….خلاصه گفتم من فقط خسته هستم و کمی بیمارم باید به خودم استراحت بدم….یکی دو روز استراحت کردم و بعد به سایت هدایت شدم…یکی از قسمتهای سریال زندگی در بهشت خانم شایسته داشتند در مورد دوره ای صحبت میکردند به نام صلح با درون و جمله ای گفتند که توی گوشم زنگ خورد….
رسیدن به احساس خوب ناشی از صلح با درون مقدمه رسیدن به هر خواسته ای هست
داشتم شام میخوردم اما این جمله منو تحریک کرد برم دوره رو مرور کنم….در مقدمه این دوره خانم شایسته نوشتند که هر زمان در اجرای قانون خودت رو ماهر دونستی و به درکت از قانون مغرور شدی از همونجا سقوط میکنی و دیگه ورودی هات رو جدی نمیگیری و فیلتر نمیگذاری و بعد آروم آروم شروع میکنی به از دست دادن داشته هات…و هر وقت به اینجا رسیدی باید بیای اصل قانون رو از ابتدا با جزییات مرور کنی
من شروع کردم به نوشتن نکات مهم مقاله خانم شایسته بعد یهو یه آگاهی از سمت خداوند یه درکی برام اشکار شد…
یه پاشنه اشیلی که من خیلی قوی دارمش و خیلی از ماها داریم…تقریبا مطمئن هستم همه ما آدمها داریم فقط شدت و ضعف داره
اونم چیزی نیست جز فیلترها یا پیش فرض های ذهنی که توی ذهن ما با دیدن یا شنیدن چیزی در ما احساس ایجاد میکنند
استاد عباسمنش بهشون میگه باور یا همون قضاوت ها و پیش فرض های ذهنی که ما نسبت به هر موضوعی داریم
مثال میزنم
من پزشک هستم
فرض میکنم بیماری که به من مراجعه میکنه یه فرد بسیار چاقه….بیمار داره حرف میزنه…توی ذهن من این فکر داره میچرخه که آخه یکم خودت رو لاغر کن…معلومه همه این دردهایی که میگی به خاطر سبک زندگی ناسالمی بوده که تو رو به اینجا رسونده…اون داره حرف میزنه من توی ذهنم دارم قضاوتش میکنم و میرم توی احساس بد
بیمار بعدی یه خانمی هست که جواهرات بسیار زیادی داره و به طرز خیره کننده ای ارایش کرده…او داره صحبت میکنه…فکر هایی آروم توی ذهنم ظاهر فرد رو قضاوت میکنن و اعتماد به نفس پایین اش رو شماتت میکنن…باز قضاوت میاد وسط و حسم بد میشه
بیمار بعدی از گرونی های و مشکلات دولت میگه و بی لیاقتی سران مملکت…باز فیلتر قضاوت من عوض میشه و میره سراغ شرک این فرد…باز احساس من بدتر
خلاصه میخوام با این مثال ها برای ذهنم روشن کنم که من اینهمه مدت اصلا درکی از نظارت بر افکار در چنین شرایطی نداشتم…نمیدونستم که اون ورودی بد اصلا حرف اون آدم یا ویژگی هاش نیست بلکه قضاوت ذهن من در برابر اونهاست….ورودی منفی از توی ذهن خود من داره ایجاد میشه….یعنی من باید یه چیزی این تو رو درست کنم وگرنه ادمها همیشه اطراف ما هستند و من همونطوری که خودم ایراد دارم بقیه هم بی ایراد نیستند….من همیشه میشنیدم که استاد میگفتند ورودی ذهن…اما من درکی از ورودی های ذهنی به این شکل نداشتم…البته در دوره احساس لیاقت توضیحاتی داده شده اما حتما اون زمان من توی مدار درک این مفهوم نبودم
من فهمیدم که بسیار قضاوت توی ذهنم هست و من در حالیکه خسته هستم این قضاوت ها یا باورهای نامناسب به راحتی بهم غلبه میکنند….و این جنبه ای از ذهنم بود که اصلا نمیشناختم یا به این وضوح نمیشناختم
من ماه قبل فکر کردم کمالگرایی پاشنه اشیل منه اما بعد دیدم این مورد از اون هم اصل تره…و ریشه ای تره
و از خدا خواستم هدایتم کنه تا با یک برنامه تمرکزی به احساس صلح بیشتر با جهان اطرافم و عدم قضاوت خودم و بقیه و داشتن انتظارات مثبت از جهان اطرافم برسم و توانا بشم به جهت دهی افکارم در هر لحظه
من در داستان های شرلوک هلمز متوجه شده بودم که هلمز همیشه به این اشاره میکرد که هوشمندی که بقیه در موردش میگن یه نوع تربیت ذهنی هست که او در خودش ایجاد کرده و اون توانایی مشاهده هدفمند بدون قضاوت هست…سعی میکنه ویژگی های انسانی رو کنار بگذاره و به همه چیز دید حل مسئله ای داشته باشه و دنبال دلایل محکم و منطقی باشه
مثلا میگفت اگه یه خانم بسیار زیبا به من مراجعه کنه و گریه کنه من تحت تاثیر قرار نمیگیرم و فکر نمیکنم اون بیگناهه به صرف اینکه زنه و زیباست یا برعکس یه مرد بسیار خشن و زشت رو و بی ادب بیاد به صرف این مشخصات اون رو پیش فرض قاتل نمیدونم بلکه من فقط تلاش میکنم تا مشاهده کنم و دنبال شواهد منطقی باشم….حالا ایشون در مورد کار خودش و حل مسئله جنایی صحبت میکرده که نیاز به یکنتیجه گیری نهایی داشته…ولی در مجموع اون قضاوت ها ما رو از حقیقت و اصل دور میکنه
من در قرآن خوندم که گروهی در مورد زنی قضاوت نادرستی میکنند و بعد متوجه اشتباه میشن…خداوند اونجا گوشزد میکنه که اگر متوجه اشتباه نمیشدید و توبه نمیکردید آتش از آسمان به شما میبارید….یعنی باید بدونم چقدر این قضاوت سمی هست….سمی که من به صورت روزانه مینوشم و حواسم نیست که چه بلایی سر خودم میارم
استاد عباسمنش تمرینی میدن بسیار سخت ولی کارا بعنوان روزه تمرکز آگاهانه روی نکات مثبت هر کسی یا هر چیزی یعنی نه تنها قضاوت منفی رو خاموش کنیم بلکه بیایم دنبال نکات مثبت اش باشیم که واقعا سخته و جهاد اکبر میخواد اما من همیشه ازش نتیجه گرفتم اما اگه کمی قطع بشه در هجوم باورهای گذشته باز فراموش میشه
من از اون روزی که این اگاهی بهم داده شد و فهمیدم ذهنم به این شکل منو میبره توی احساس بد که باعث میشه هر چقدر روی فایلها کار کنم بازم احساس خوبم خدشه پذیره و ناپایداره سعی کردم واقعا یه شلاقی بردارم ذهنم میگه منم جهت دهی اش میکنم….
میام درگیرش میکنم با سوالایی که خلاف جهتش هست….اخه به تو چه مربوط…حواست به کارت باشه…تو کار خودت رو درست انجام بده چیکار به کار بقیه داری….خدا داره ما رو میبینه….چقدر بیمارم خوش لباسه…چقدر مهربونه….خدایا هدایتم کن چطور کمکش کنم من که چیز نمیدونم جز دانش اندکی که شما به فضلت بهم دادی…و تمرکز دقیق روی کلماتی که بیمارم میگه…و تا حد زیادی تونستم که قضاوت هام رو کمتر کنم و ذهنم رو خاموش تر
کلا وقتی از نزدیک با سیستم های انسانی کار میکنی بخصوص در شغل من که همه چیز حساسیت بالایی داره و آدمها رنجور تر هستند و از همه جور قشری با هر جور فرهنگ و سوادی داشتن مهارت کنترل ذهن خیلی خیلی حیاتیه
من از تجربه تمرکزی کار کردن روی فایلهای سایت به این نتیجه رسیده بودم که وقتی مدام روی این اگاهی های کار میکنی و میشنوی و سعی میکنی به اندازه درکت عمل کنی…اتفاقی توی وجودم می افته که همون توضیحات خانم شایسته در این فایل زیبای ٢4 دقیقه ای بود…
یعنی خوبخودی میتونی زیبایی ها رو تشخیص بدی و تحسین کنی
یعنی ناخودآگاه انتظارات مثبت تری داری به آینده و امید بیشتری داری و قضاوت هات کمتر میشن
این خودبخود مثبت شدن و در صلح قرار گرفتن به خاطر همون نزدیکی به اصل مون یعنی خداونده
خانم شایسته عزیز فکر کنم شنیدن صدای شما مثل آبی بود روی آتش وجودم…احساسم رو بهتر کردید…و انگار از حالا خالص تر شدم…چقدر همیشه دوست داشتم دوره ای با صدای شما داشته باشیم….و حالا من این فایل رو بارها و بارها گوش میکنم به امید اینکه حداقل سلسله فایلهایی از شما به هر شکلی در سایت داشته باشیم مثل نتایج دوستان :)))
من سعیده بنده الله یکتا و شاگرد استاد عباسمنش و خانم شایسته از امروز در این کلاس درس و دوره یکماهه شرکت میکنم و متعهد میشم هر روز در این کلاس ٢ ساعته شرکت کنم…حضور قلب داشته باشم و اجازه بدم تا خداوند هدایتم کنه تا آهسته آهسته خالص تر بشم…به اصلم نزدیکتر بشم…و هر روز از روز قبلم بهتر و بهشتی تر بشم
خانم شایسته عزیز ممنونم بابت این کلاس فوق برنامه رایگان و افتخار میکنم با شما همکلاسم :)))
خدایا شکرت منو به خواسته ام رسوندی که از مهر سر کلاس درس بشینم….آخ جون یه دفتر جدید خریدم…خودکارهای رنگی رنگی با سر خودکاری های با طرحهای خوشگل آماده ام برای شنیدن
امروز حاضر خوردم :))))
به نام خداوند مهربان
سلام به دوست عزیز خانواده صمیمی عباسمنش آقای چالاکی
دوست عزیزم واقعا به نکته بسیار مهمی اشاره کردید که باز اهمیت استمرار در مسیر براممرور شد.
بارها چه در طی کار کردن با آموزشهای استاد یا حتی پیشرفت کاری خودم یا حتی مسائل روزمره تری مثل نرمش روزانه دیدم که نتیجه استمرار در مسیر چی بوده اما هر بار به یک عذر و بهانه ای مسیر رو قطع کردم و خوب نتیجه هم معلومه چی بوده
داستان اینکه که من بعد از تضادهای زیاد بخصوص توی کارم به جایی رسیدم که دیدم بهترین چیزی که باعث انگیزه بخشی مداوم به من میشه استفاده از همون اهرم رنج و لذت هست که استاد توضیح میدن…من بارها قدم ١ جلسه ۶ رو گوش کرده بودم اما هرگز درکی از کارکرد این آگاهی و این تمرین و کارکرد اون نداشتم….چند ماه قبل بود که مجدد ١٢ قدم رو شروع کردم و باز رسیدم به این جلسه اینبار با دیدی متفاوت این جلسه رو شنیدم و قسم میخورم اصلا اون تمرین اهرم و رنج و لذت رو نشنیده بودم یا درکی ازش نداشتم که بخوام ازش استفاده کنم
اینبار انگار یه حسی بهم گفت به توضیحات استاد دقت کن…و بعد دیدم یکی از انگیزاننده های من در همه زندگی تضادها بوده…یعنی تا یه سختی پیش می اومد…احساس میکردم یکی باهام یه برخوردی میکنه یا کاری رو میگه تو نمیتونی انجام بدی من انگیزه پیدا میکردم که بخوام روش کار کنم و موفقیت ایجاد میکردم….
این تمرین بر همین اصل و اساس استواره که اون توهین ها و تحقیرها ، اون مسائل و رنج های آینده رو که پیش بینی پذیرن خودمون به خودمون مدام یادآوری کنیم تا انگیزه پیدا کنیم برای ادامه
در اوایل کار من چون به تضادی برخوردم احساس کردم باز باید بیام تمرکزی تر کار کنم و اون موقع بخش اهرم رنج خیلی بهم کمک میکرد…مدام میگفتم ببین چی گفت فلانی توام میخوای مثل اون باشی؟ میخوای جایگاهت ۵ سال دیگه هیمنجا باشه؟ میخوای حد ارزوها و پیشرفتهات همینجا باشه؟ پس برو بخواب و ول بگرد و تعهدی برای اجرای آموزشهای استاد نداشته باش…میخوای فقط بقیه جلوی چشمت ارزوهای تو رو زندگی کنن برو هر از گاه یه فایلی از سر رفع تکلیف نگاه کن….
ولی همین کارم تکرار میخواد…چون ذهن ما یه کارکردی که داره اثر رنج رو خیلی زود کمرنگ میکنه…و این نکته اش بود که من نمیگرفتم…استاد میگفتن که اونقدر اون رنج ها رو برای خودشون بزرگ کرده بودن که از غذا متنفر شده بودن…یعنی اونقدر تکرار کرده بودن مغزشون ناخودآگاه شده بود
بعد که یکم فضای ذهنم مثبت تر شد دیدم ذهنم پذیرش داره از اهرم لذت هم استفاده کنم….اهرم لذت برای من دیدن سریالهای سایت، خوندن کامنتهای دوستانم و دیدن نتایج اونهاست و هر کی هر پیشرفتی رو نوشته بود یا توی فایلها میگفت من میگفتم منم میتونم اینو داشته باشم منم اینو میخوام وای چه خوب اگه منم روی فایلها تمرکزی کار کنم میتونم اینو داشته باشم
این اهرم بسیار در استمرار کمک کننده است…اصلا تنها راهش هست…تا میتونیم اون رنج ها و لذتها رو بزرگ کنیم
دومین دلیل استمرار نداشتن من که در مسیر فقط بحث انگیزه نبود….بحث شکل کار کردن و عمل کردن بود
من به خاطر شغلم ساعات زیادی سرکار بودم و خوب مشغله زندگی و کارهای منزل از سمت دیگه باعث میشد که نمیتونستم زمان ام رو مدیریت کنم….همیشه خانم شایسته رو میدیدم که چطور کارها رو با هم انجام میده و ذهنم بهانه می آورد که خانم شایسته شغل اش همون کار کردن روی محتوای سایت هست….در حین کارش مدام داره ورودی مثبت دریافت میکنه…و کارش با کار کردن روی سایت و محتوای فایلها فرقی نداره جدا نیستند…این یکی بودنه باعث میشه که خیلی زمان ایشون ذخیره بشه….
بعد دیدم اینا بهانه های ذهنم هست…و من از خدا هدایت خواستم منو به آگاهی هایی هدایت کنه تا بتونم مدیریت زمانی بهتری داشته باشم
پاشنه های اشیل ما همون بهانه های ذهن ما هستند…ذهن ما هر بهانه ای میاره برای عدم کار کردن روی این اگاهی ها و استفاده از اونها در عمل اون بهانه ها همون پاشنه اشیل ها هستند که باید روشون کار کنیم و با بهبود دادن تدریجی اونها چون نتایج بهتری میگیریم تشویق میشیم
مثلا من اخیرا یه کاری رو قبول کردم که خیلی مسئولیت زیادی داشت و باعث شد من نه تنها تمرکزم از سایت برداشته شد بلکه کلی ورودی منفی دریافت کردم و دیدم خیلی مدارم افت کرد…بعد دیدم من بسیار عجولم….با عجله میخوام همه کارها رو انجام بدم…بعد دیدم این عجله چقدر باعث شده از زندگی لذت نبرم….تفاوتش مثل اینه که یه غذای خوشمزه رو مزه مزه کنی و با خوردنش به احساس خوب برسی از هر لقمه اش لذت ببری یا اینکه توی چند دقیقه ببلعی نفهمی چی خوردی
و الان واقعا به ایده های بهتری برای کار کردن روی ذهنم و گوش دادن به فایلها و تعقل کردن روی اونها هدایت شدم که با برنامه روزانه من عملی تر هست و میدونم باز بهتر میشه یعنی باید بهتر بشه چون تکامل همیشه منجر به بهبودی میشه
دوست عزیز سپاسگزارم که این نقطه ضعف تون رو توضیح دادی که باعث شد منم به یه جمع بندی از دلایل سستی و بی انگیزگی و راهکارهای بهبود دادنش هدایت شدم
از خدای مهربانم شکرگزارم که برای خواسته های ما خانم شایسته رو هدایت کردند تا این برنامه خانه تکانی رو با ما به اشتراک بگذارن
سلام دوست عزیزم زهرا جان
از خوندن نوشته ات لذت بردم
از برنامه منظم متعهدی که داری برای اینکه روی خودت کار کنی بازم تشویق شدم به استمرار داشتن و تعهد بیشتر داشتن
باز در ذهنم عملگرایی رو بیشتر فهمیدم
اینجا چه سایت بهشتی هست که انقدر همه داریم مدام بهتر میشیم و ایده های بهبود دادن هامون رو با هم اشتراک میگذاریم و باز هم بهتر میشیم
امیدوارم همیشه در مدار عضویت در این سایت باشم…عضویت نه به معنای داشتن اکانت در این سایت…بلکه عضویت به معنای همراه بودن با این جریان توحیدی بهبود دایمی و حرکت به سمت نور و آگاهی خالص الهی…فقط تا زمانی که دارم مشتاقانه روی خودم کار میکنم عضو این سایت محسوب میشم وگرنه فقط نامی بی ثمر توی دفتر اعضا هستم بدون هیچ کارکردی
جمله ای در نوشته شما چراغی توی ذهنم روشن کرد…و راهکاری عملی برام اشکار کرد…وقتی نوشتید خانم شایسته هر روز به استاد گزارش کار تحویل میده…یهو این اومد توی ذهنم که سعیده تو میگی باور داری که خدا صاحب و وکیل و معلم و مدیر تو هست…اگه تو هرچیزی میخوای تحت اراده خداونده…هرچیزی میخوای رو خدا بهت میده وقتی بری توی مدارش…از استاد میشنوی و یاد میگیری که من باید آدم مناسبی باشم و وظایف خودم رو درست انجام بدم…بنده درستی باشم بعد بیام و از خدا توقع داشته باشم که وظایفش رو انجام بده چون خدا همیشه کارش رو عالی انجام میده
حالا من چرا یادم میره هر روز به خدا گزارش کار تحویل بدم؟ چرا من فکر نمیکنم نیازه من متعهد بشم به اینکه بدونم من چه قدمهای عملی بردارم برای خواسته ام؟ گزارش کاری که بهم بگه من چقدر دارم به سمت آدم مناسب تری شدن حرکت میکنم…من چقدر دارم به وظایفم درست عمل میکنم؟ جدا ازین که من شکرگزاری میکنم و سعی میکنم در زمانهایی از روز بابت داشته هام شکر بگم و بنویسم یا بگم….من وظیفه دارم در پایان روز بدونم من برای تغییر شخصیتم و برای رسیدن به خواسته هام دقیقا چه قدمهای عملی برداشتم؟
پس ایده نوشتن گزارش کار روزانه به ذهنم رسید که از همین امروز دارم اجرایی اش میکنم…که حتما مثل سایر ایده ها در مسیر تکامل یافته تر و بهتر و کاراتر و ساده تر میشه اگه با تعهد بهش عمل کنم…ایده الانم اینه که این گزارش کار روزانه باید شامل حداقل سه بخش باشه:
١. توجه و تمرکز روی نعمتها و زیبایی که در این روز من بهره مند بودم و منو به تحسین وادار کردند که میتونه هر چیزی باشه….مثلا ایده ای بهتر برای انجام یک کار
٢. قدمهای عملی که برای بهبود شخصیت ام برداشتم…حتی در این حد که مثلا سختم بود به کسی زنگ بزنم اما باید میزدم و زنگ زدم و عمل کردم…کار کردن روی فایلها…کدوم شون…چیزهایی که توی ذهنم میاد و ازشون یاد گرفتم رو عنوان کنم
٣. برای رسیدن به هدف اصلی ام چه اقداماتی انجام دادم…مثلا میخوام فلان مدرک رو بگیرم امروز براش چقدر مطالعه کردم
میتونه حتی گفته بشه…مکتوب بشه بهتره اما میتونه فقط تیتروار نوشته بشه ولی جزییات گفته بشه…تا کار سخت نشه و ذهنم بخواد با بزرگ کردنش اونو سخت و ناممکن جلوه بده….
خیلی ممنونم از شما برای این نوشته خوبتون
امیدوارم هر روز زندگی تون بهشتی تر از قبل بشه