https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/09/abasmanesh-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-21 00:43:202024-09-21 02:45:56دستور العمل «خانه تکانی ذهن، گام به گام»
356نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
درود به تمام دوستان گرامیام در سایت عباس منش دات کام
خداوند رو شاکرم که بهم فرصتی داد تا ، از امروز در اینجا همراه با هزاران نفر از دوستان عزیزم با این سینرژی همراه باشم تعهد می دهم به شرط حیات تا پایان این دورهی شگفت انگیز هم گام شدن با اصل (خداوند) همراه باشم و فقط خداوند می داند که در پایان این گام های پیوسته و روزانه چقدر من درونی تغییر کردم و این تغییرات درونی باعث شده که جهان بیرونم هم تغییر کند ، بسیار بسیار خوشحال و سپاسگزارم.
استاد شایسته ، خداوند از طریق شما به موقع و در زمان درست این آگاهی ها را برای من هدیه آورده
دوست دارم قبل از اینکه برم سراغ مبحث اصلی دوتا ویژگی مثبت از شما را بیان کنم
اول : شما بسیار قدرت کلام بالایی دارید ، طبق اون اصلی که در بخشی از جلسه سوم دورهی عزت نفس یاد گرفتیم
دوم : شما بسیار صدای زیبا و دلنشینی دارید
چند روز پیش یه همزمانی رخ داد که یه خانم بسیار خوش صدا و جذاب و خوش خنده ، من رو دعوت کرد به یه گپ و گفت خودمونی…
موضوع از این قرار بود یکی از همکار ها … یک آقای حدوداً 55 ساله است و یه جورایی پدر خردمند ما دو نفر به حساب میان تعریف کرده بود از من … اون خانم هم مشتاق شده بود که من رو ببینه … تا قبل از این تماس طی این حدوداً یک ماهی که این خانم وارد حوزه کاری ما و منطقهی کاری ما شده … نه من ایشون رو دیده بودم و نه ایشون من رو دیده بود …
خلاصه همون روز صبح که دوستمون با من تماس گرفت گفت همچین خانمی که هم سن و سال خودت هست و ویژگی هایش اینه ، شغلش اینه می خواهد شما رو ببینه ، اوکی هستی یه قرار برای شما شب تنظیم کنم؟
من هم دو به شک بودم که برم یا نه ؟ یه جورایی قرار اول بود که ببینیم اصلا این دوستی شکل می گیره یا نه؟
همون موقع پای پنجره ایستاده بودم ، دو تا گنجشک با هم اومدن نشستن لب پنجره!! چند ثانیه بودن اینور و اونور رو نگاه کردن و بعد پرواز کردن رفتن
من این رو به نشونه دیدم که امشب برم فقط تجربه کنم یه قرار دوستانه رو از این اتفاق هم بگذرم ، الان دو روز گذشته و نه من به اون خانم زنگ زدم و نه ایشون به من …
نمی دونم اصلا این دوستی شکل می گیره یا نه … من که کاملاً تسلیم هستم و هر چی پیش بیاد خوشحالم.
چیزی که برای من خیلی جالب بود هدایت اون دوتا گنجشک زیبا به سمتم بود ، یه جورایی صدای قلبم رو به صورت واضح شنیدم
دیشب داشتم تمرکزی فایل «ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده | قسمت 1» رو گوش می دادم
چندین و چندتا اسم هم نوشتم و برای هر اسم چند خط خالی گذاشتم ، تا بعداً بیام احساسم رو نسبت به موفقیت هر کدوم بنویسم و بعدا قسمت دوم تمرین رو انجام بدهم
تو یه محیط بیرونی بودم ، خونه هم مهمون داشتیم ، از یه جایی به بعد احساس کردم دیگه داره تمرکزم هدر میره و محیط خیلی شلوغ شده
دفترم رو بستم ، رفتم یه بیسکویت شکلاتی با شیر گرفتم به عنوان جایزه نوش جان کردم و بعدش هم یه ماشین سوار شدم برگشتم خونه
گفتم فردا صبح (امروز در واقع) هم تعطیله ، صبح زود بیدار میشم و می شنیم با تمرکز ادامهی تمرین رو میرم ، خیلیییی هم برایم مهم بود که تمرین این فایل (ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده | قسمت 1) رو انجام بدهم
دیشب تا برسم خونه از همون لحظه ای که بیسکوییت و شیر خریدم و تا لحظهای که بیام خونه کلید بندازم در رو باز کنم !! داشتم همینجوری پشت سر هم این فایل رو گوش میدادم و دیدگاه های مرتبط به اون رو می خواندم
به جای فرار از مسائل از حل آنها پول بساز
این کار رو تقریباً تا آخر شب ادامه دادم ، آگاهی های این فایل و همزمان مطالعهی دیدگاه دوستانم خیلی آرومم کرد و بهم قوت قلب داد
مخصوصاً دیدگاه آقای محسن فصاحت ، یه قسمتی از دیدگاه ایشون ، که اتفاقاً از دانشجویان دورهی شیوهی حل مسائل هم هست ، تو گوش من زنگ زد !! یعنی اصلا این جملات یه چراغ هایی تو ذهنم روشن کرد
abasmanesh.com
این لینک دیدگاه ایشون هستش (آقای محسن فصاحت ، همون دیدگاهی که خیلی برای من تأثیر گذار بود)
من این خواسته در دلم متولد شد که دوست دارم از مسیر هموار و لذت بخش به آرامش برسم و مطمئن هستم رسیدن به آرامش و هم جهت کردن ذهن و روحم باعث میشود راهکارهای مسائل یکی پس از دیگری نمایان بشه یا خود خداوند دست به کار بشه و یکی پس از دیگری مسائل را برایم حل کنه
من این درخواست رو دیشب به خداوند عرضه کردم و گفتم خدایا خودت هدایتم کن ... نکته اینجاست که دیگه پس از درخواستم نگران نبودم و خیالم راحت بود هدایت میشم …
صبح که از خواب بیدار شدم ، همه چیز داشت عالی پیش می رفت ، من یک ساعت هم زودتر از اون تایمی که موبایلم رو تنظیم کرده بودم خودکار از خواب بیدار شدم
انرژیم بالا بود رفتم پای پنجره (همون پنجره ای که چند روز پیش به طرز معجزه آسایی اون دوتا گنجشک کوچولو دست خداوند شدن برای پاسخ دادن به سوالم در لحظه…) با یه احساس خیلی خوبی شروع کردم به تحسین کردن زیبایی های آسمون و مناظری که داشتم می دیدم ، دو سه دقیقه بعدش رفتم یه آبی به دست و صورتم زدم ، تمرین آینه ام رو که خیلی هم بهم حس جذاب و قشنگی میده انجام دادم (تمرینی برای ایجاد احساس لیاقت درونی ، طبق آموزههای جلسه 7 دورهی عزت نفس) وقتی اومدم که مصمم بشینم این دفتر سبز رنگ زیبا رو باز کنم و ادامهی پروژه دیشب رو برم!! نشانه هایی به شکل واضح دریافت کردم که خداوند می گفت فعلا دوباره بخواب و اجازه بده من بهت بگم چی کار بکن ، چی کار نکن … من هم به طرز عجیبی آروم بودم ، جالبه طی چند وقت اخیر خیلی پیش نمیاد اینقدر تسلیم باشم و خودم رو بسپارم
خلاصه دوساعت دیگه هم خوابیدم
وقتی بیدار شدم ، طبق عادتی که دارم (قبل از خواب و بعد از بیداری توی همون رختخواب) شروع کردم به دیدن زندگی در بهشت ، رسیدم به قسمت 82 اونجایی که شما استاد شایستهی عزیزم داری در سال 99 به روز رسانی فایل های دانلودی رو انجام می دهی و با اون سانتافهی زیبا میای تا. دم در بعد شگفت زده میشی از اینکه اون بستهی پستی که می خواستی بری ادارهی پست بگیری ، دقیقا پشت در پرادایس هستش … و تصمیم می گیری دور بزنی برگردی خونه ، اون بسته رو باز کنی و بعد بری بیرون سراغ بقیهی کار ها …
دوباره اینجا یه جمله تاکیدی رو چند بار تکرار کردی که تو گوش من زنگ میزد … وقتی رو خدا حساب باز می کنی ، خدا برایت کارها رو انجام میده
همون لحظه ، ساعت تقریباً 10 صبح ، حسم گفت برو توی سایت من هم سریال رو قطع کردم و اومدم توی سایت و … با این فایل فوقالعاده «دستور العمل خانه تکانی ذهن، گام به گام» مواجه شدم …
یه همزمانی جالب دیگه هم رخ داد ، دیشب که داشتم دیدگاه های فایل «به جای فرار از مسائل…» رو می خواندم رسیدم به پروفایل یه خانم زیبا به نام خانم فاطمه فخاری ، از دل نوشته های ایشون خوشم اومد ، از عکس پروفایل مفهومی ای که هم که گذاشته بود ، حس خوبی گرفتم
خلاصه وقتی رفتم توی پروفایل ایشون و چند تا دیدگاه از ایشون خواندم ، صداقت و در صلح بودن ایشون با خودش برای من خیلی قابل تحسین و زیبا بود ، هر چند که برای ایشون هیچ پاسخی ننوشتم ولی با قلبم ده بار تحسینشون کردم
یکی از دیدگاه های ایشون که در مورد جلسه اول قدم اول بود هم خیلی برای من تأثیر گذار بود
اینکه من هستم که ناظر بر افکارم هستم ، من یک پله بالاتر ایستادم ، من فرمانده هستم
درسته که ذهن به صورت پیش فرض مثل یک اسب چموش هست ، ولی وقتی افسارش رو در دست بگیرم و قوانین مدیریت کردنش رو یاد بگیرم ، می توانم سواری خیلی خوبی از این اسب بگیرم و لذت ببرم …
اتفاقاً امروز صبح هم یه بخشی از این جلسه که دقیقاً همین صحبت ها بود رو گوش دادم و بعد دوباره این سوال رو از خداوند پرسیدم ، خدایا من چطور می توانم یک مدیر خوب بشم و افکارم رو در هر لحظه مانیتور کنم؟ و من باشم که فرمانده باشم ؟ من باشم که سواری بگیرم از این اسب و هدایتش کنم به سمت مسیر های زیبا و زیباتر ؟؟
دوباره پاسخ به همین سوالم هم دو ساعت بعدش پس از بیداری مجدد و گوش دادن این فایل با صدای زیبا و دلنشین شما استاد شایسته ، به من داده شد.
من با تمرکز پیوسته و لیزری در این مسیر بر روی این فایل های دوباره ویرایش شده و بسیار تأثیرگذار لایو ها ، می توانم ریاست رو تمرین کنم و یاد بگیرم که چطور از سواری بر این اسب لذت ببرم و به مرور زمان هر چقدر که من بهتر ریاست رو یاد میگیرم ، این اسب هم خودش بیشتر رام میشه و بیشتر تحت سلطهی من قرار میگیره و می پذیره که فرمانده من هستم و باید گوش به فرمان من باشه
بسیار بسیار از شما استاد شایستهی عزیزم سپاسگزارم و باز هم تاکید می کنم بسیار شگفت زده هستم که این سینرژی به صورت پیوسته قرار است طی بشه توسط هزاران هزار نفر ، خیلی مشتاقم برای پیمایش این مسیر و قلبم رو باز می گذارم و منتظر اتفاقات فوقالعاده در زندگی ام هستم
تا درودی دیگر بدرود ، تابستان رفت و پاییز آمد
درخت زندگیتان پر از بار دانش ، قلبتان گرم و پر امید
به نام خالق هستی که هرچه دارم از اوست و ایمان دارم که او حافظ و هادی من است
درود به خانم شایسته عزیزم که همیشه صدای آرامش بخشش در گوش من مثل لالایی یک مادر بوده و صحبت های هدایتگر ایشون و استاد عزیزم نشانهی سبزی در مسیر حل مسائل زندگیم.
این اولین کامنت من در بخش نظرات سایت tasvirkhani.comهست.
امروز صبح وقتی در خلوت خودم در زیر نور آفتاب درخشان بودم، مثل همیشه با توجه به اگاهی های دوره دوازده قدم روزم رو با تمرین ستاره قطبی شروع کردم.
از ته دل از خالق هستی هدایت خواستم برای یک مسیر زیبا برای کنترل ذهنم و خیلی هم تاکید داشتم این مسیر گام به گام باشه و به محض اینکه سایت رو باز کردم با این فایل هدایتی رو به رو شدممممممم.
خدای من صد هزااااااااااار مرتبه شکرت برای این جهان با قانونی که آفریدهای. عاشقتممممم
اینجانب یاسمین متعهد میشم این پروژه الهی رو عاشقانه با برداشتن اولین گام شروع کنم و با قدرت به آموزه های استاد عزیزم عمل کنم.
سلام به استاد عزیزو گرانقدرم ومریم جان که مثل ستاره در این سایت طلایی می درخشند ،عزیزم دستانت را می بوسم وخداقوتی با تمام وجودم تقدیم به عشق نابت که اینطور لطف کرده ودنبال بهبودیِ عالی ترمان هستیدودر این مسیر زیبا و توحیدی، برایمان سنگ تمام می گذارید عاشقتم عزیزجان.
نکته طلایی دیگر اینکه اضافه شدن منو جدید در اتاق شخصی با عنوان:
(صفحات دیدگاهها و تمرینات محصولات من )
که واقعا مرتب ومنظم شده است که از آقا ابراهیم هم تشکر وقدردانی می کنم واز استاد وخداوندی که به زیبایی و بهصورت تکاملی همه چیز را در زمان مناسب بهبود می بخشد و وقتی شخصی مثل استادمان هرروز دنبال بهبودی عالیتر در هر زمینه ای می باشند باید هم اینطور سایت طلایی ومنحصر به فردشان در آسمان این مسیر توحیدی بدرخشد ،خدایابی نهایت شکرت.
ومن بی نهایت خداروشاکروسپاسگزارم که در این مسیر الهی کنار استاد جان وتیم متبحرشان هستم واین درس های عالی در راستای هدف اصلی که همان توحید است را هر روز به خودم گوشزد می کنم وسعی کرده ام در عمل اجرا تا از سعادت وخوشبختی با خدا بودن لذت ببرم .
مریم جان صحبتهای تاثیرگذارتان ،یک کلاس آموزشی ولبریز از درس بود برایم وممنونم که اول صبح انرژیم را چندین برابر کردید و با این حد از تعهد وتمرکز روی خودتان وهرروز ارائه ورژنی عالی تر والگویی برای من که چقدر می توانم آنها را در رشدوپیشرفت عالی تر خود مثمر ثمر بدانم،ممنونم عزیزم.
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم.
سلام استاد عزززززیزم خانم شایسته مهربان با لحن زیبا و آرامش دهندت من انقدر از آرامش بیانتون آروم شدم که اشک های خوشحالیم جاری شدن از امیدی که از حرفای شما تو قلبم نشست
خیلی دوست دارم که این مسیر زیبارو با شما بیام و انقدر تشویق شدم که انجام بدم و من الان روزی چهار پنج ساعت درگیر دوره عزت نفس هستم و کامنت ها ولی دوست دارم در کنار این دوره این پروژه پیشنهادی شماهم همراه بشم
شما خیلی مهربونی همیشه کمک های شما در کنار آموزش های استاد غوغا به پا کرده و تمرین هایی که از صحبت های استاد برامون طراحی میکنی
من همچنین قسمت دیویستو خورده ایی از زندگی در بهشتم اونجایی که شما دستگاه رنده چوب گرفتید و با استاد دارید درخت هارو رنده میکنید تا مسیر رو به فلکه مریم باز کنید و فنس بگذارید دور جنگل برای پاکسازی به کمک شازده و مر مر و بقیه کلی ازتون انرژی گرفتم اصلا هروقت که حوصله ندارم کارهای خونه رو انجام بدم میشینم چند قسمت از زندگی در بهشتو نگاه میکنم کلی انرژی میگیرم
خداراشکر بخاطر این همه آگاهی که در این سایت هست ممنونم از شما خانم شایسته عزیز که چقدر زیبا و با وضوح موارد رو بیان کردید مشتاقانه من در این پروژه شرکت میکنم و خداراشاکرم که همفرکانس با این مسیر شدم هر روز در شکرگزاریم اسم استاد هست بخاطر این همه برکت
میدونی من چند روز داشتم قسمت 81 سفر به دور امریکا نگاه میکردم بعد که به اون قسمت رسیدم انگار یه حسی بهم گفت همینجا توقف کن فعلا .. قسمت 81 سفر به دور امریکا همون قسمتیه که استاد عباس منش توی آر وی نشسته و داره از تجربه موتور سواریش توی مواب یوتا میگه و من این فایل رو گوش دادم و انگار یه حسی به من فعلا جلو نرو ،، نمیدونم حسم درسته یا نه ،، ولی انگار با شنیدن این فایل از خانم شایسته درست بودن حسم تایید میشه و من قراره فعلا به جای سفر به دور امریکا توی این پروژه سهیم بشم و رد پا از خودم بذارم …
توی قسمت 81 از سفر به دور امریکا استاد گفتن خواسته هاتون دیر یا زود بهتون داده میشه. وقتی ما با وجود اینکه میترسیم قدم برمیداریم.. و البته اروم اروم وارد ترس هامون میشیم..
این همزمانی با این فایل از خانم شایسته و استاپ خوردن سفر به دور امریکا درحالیه که من دارم جلسه دوم شیوه ی حل مسائل زندگی رو کار میکنم و اون سوالات خود شناسی رو پاسخ میدم ..
امیدوارم با کمک الله مهربان متعهد باشم و یک ماه رو با این پرژوه همگام بشم.. حالا که این فایل رو شنیدم باید بدونم این اتفاقی نیست پس منم سمت خودم رو با نوشتن رد پا از خودم انجام میدم.
به امید الله مهربان شروع میکنم و ندای خداوند رو لبیک میگم…
صبح که بیدارشدم با خودم گفتم احساس میکنم امروز فایل جدید اومده اومدم توی سایت و دیدم کلا یک دوره جدید اومده
چقدر هماهنگ با نیاز و درخواست این روزهای من!
اشک من دراومد وقتی گفتید “اگه اینجا هستی و با این پروژه هم مدار شدی این اتفاقی نیست بلکه پاسخ خداوند به درخواستیه که تو این روزها ازش داشتی.”
چقدر امیدم زیاد میشه وقتی میفهمم چطور قراره بعداز این دوره اون مسئله ای که حسابی ذهنم رو درگیر کرده بود حل بشه به خودم و اصل خودم نزدیکتر شم و چقدر همه چیز برام شفاف تر و واضح تر بشه و صدای قلبم رو راحت تر بشنوم و مسیر برام اصلاح شه
چقدر من نیاز داشتم به این!!(لبخند)
مسئله ای که با خودم میگفتم میترسم هیچوقت نتونم جوابش رو پیدا کنم!و هیچوقت نتونم از این سردرگمی بیرون بیام!!
مسئله و فکری که تقریبا هرلحظه من رو درگیر خودش کرده بود و احساس میکردم تا برام واضح نشده مسیر و نتونم قدم بردارم براش انگار نمیتونم کار دیگه ای انجام بدم..
مریم عزیز دمت گرم که انقدر عالی به صدای قلبت گوش میدی و ایده هارو اجرا میکنی و باما به اشتراک میذاری
قشنگ خدا برای درخواست این روزهام یه پروژه گذاشت عالـیه.
سپاسگزارم
خانم شایسته ی عزیزم سپاسگزارم که انقدر با خودت درصلحی
سلام و درووود به مریم بانو و اعضای دوست داشتنی خانواده ی پر عشق و توحیدی عباسمنش
شکر خدا بابت اینکه مدار وفرکانسم بر گوش دادن به این فایل زیبا قرارگرفته و صدای زیبا ی مریم جان در اولین ساعات صبح با این همه آگاهی و عشق گوشمو نوازش داد وقلبمو بازکرد
خدارو هزاران مرتبه شکر که آغاز پاییز زیبا رو میتونم با یک دورهی فوق العاده بر پایه ی خانه تکانی ذهنم شروع کنم و مثل درختان زیبای پاییزی برگ های زرد و باورهای منفی وشرک آلود وترس ها و نگرانی ها را به زمین بسپاریم و شکوفه های ایمان و امید و نگرش مثبت رو بر روی شاخه های ذهن و قلبمون پدیدار کنیم به لطف هدایت های الهی و آگاهی های نابی که در کلام استاد عزیزم جاری میشه
خدایا من آماده ام
من قلبمو باز میکنم برای دریافت هدایت الهی
من نا آگاهم ،تو آگاهی ،تو هدایتم میکنی
من خودم رو در آغوش تو رها میکنم ،خودت دستمو بگیر وهدایتم کن به مسیر زیبایی،مسیرعشق،مسیر خیر و برکت و سلامتی وثروت…..
سلام بر مریم جان رفیق عزیزم، استادجان که فعلا نیستن و همه دوستان همسفر پروژه “خانه تکانی ذهن”
مریم جان نمیدونی چقدر این فایل رو و دوره رو دقیقا و دقیقا بموقع و در زمان درستش برام در سایت قرار دادی !!
من الان در برهه خیلی مهمی از زندگیم هستم.. دقیقا در مرحله پایانی یک فصل از زندگیم هستم و حدود یکماه بعد فصل جدید زندگیم که در واقع “تولد دوباره” من و بهتره بگم تولد اصلی من در این جهان هست، شروع میشه.. صبح که بیدار شدم ذهنم درگیر مسائلی نامطلوب بود و داشتم تمام تلاشمو برای کنترل ذهنم میکردم.. با خودم گفتم کاش یه فایل خیلی تاثیرگذار روی سایت محبوبم گذاشته شده باشه.. و وقتی صحبتهای قشنگ شما رو و شروع این مسیر یکماهه زیبا و همزمانیش با مرحله یکماهه خودم رو دیدم، دقیقا مثل یک معجزه بود برای من.. و چقدر برام دلنشین و لذتبخش بود اینکه گفتی: اگه الان اینجایی و اینا رو میشنوی، کاملا بموقع هست.
با یاد و توکل بر رب بخشنده مهربان، آغاز میکنم این مسیر یکماهه زیبا از تکاملم رو.. و برای رفیق عزیزم مریم جان و همه دوستان عزیزم در این مسیر آرزوی مسیری سرشار از اتفاقات عالی و صعودی بی نظیر و فراموش نشدنی رو دارم.
در درونم صدای هلهله ای برپاست و پروژه را کلیک نکرده نوید اتفاقات خوب و راحت را میشنوم.
مریم جانم چقدر به موقع شروع کردیم.
همین دیروز بود که برای دومین بار از زمان حضورم تعهد نوشتم که درآمدم را افزایش دهم.
این هم جوابش، این هم آسان شدن من برای آسانی ها.
با مریم جانم و با کلی از دوستان همفرکانس پروژهی خانه تکانیِ ذهن را شروع میکنیم و خدا می داند که سینرژی این همگامی و همراهی چه اتفاقات خوبی را در کل جهان رقم میزند.
هر کداممان در گوشه ای از جهان خداوند در روی زمین هستیم و قرار است جایی که هستیم را زیباتر، گستردهتر، ثروتمندتر، شادتر و آرامتر کنیم.
به رسم همیشه، من عکس قبل از عملم را اینجا به اشتراک میگذارم زیرا ایمان دارم که در طی این مسیر، عکس بعد از عملم مرا شگفت زده خواهد کرد.
ثروت: من حدودا یک کیلو طلا دارم. حدود چهار هزار یورو پس انداز دارم. یک ماشین تویوتا کرولای بیست ساله، یک قطعه زمین پانصد متری در شمال ایران، به راحتی برای خرید پوشاک، مایحتاج خونه، فعالیتهای تفریحی و مسافرت پرداخت میکنم و به راحتی برای دخترم کلاس های اضافه را ثبت نام میکنم. به راحتی و مثل آب خوردن.
اعتماد به نفس: اعتماد به نفس خوبی دارم. از درخواست کردن، از جواب رد شنیدن( طرد شدن و جواب رد شنیدن کابوس من بود، به نحوی که در دوازده قدم نوشته بودم، جواب رد شنیدن برای من حکم مرگ را دارد.) نمیترسم.
حدود هفتاد درصد میتوانم نه بگویم. حرف مردم حدود نود درصد برایم اهمیت ندارد.
در این دو جای بهبودی زیادی دارم.
کارهای عقب افتادهام زیر دو درصد است.
به احساس ارزشمندی ام امتیاز نود درصد را میدهم.
در نود و نه درصد مواقع راست میگویم و به خاطر ندارم آخرین بار کی راست نگفته ام.
آرامش: من در طول روز نود و هشت درصد به بالا آرام هستم، بیشتر روزها صد در صد هست ولی برای جنبه ی صداقت نود و هشت درصد دادم.
روابط: به روابطم با همسرم از صد هفتاد میدهم، آن هم میدانم من پاشنه آشیل در این مورد دارم.
رابطهام با دخترم در صلح و آرامش هست ولی از دیدگاه من جای بهبود دارد لذا از صد نود میدهم.
روابطم با دیگران در صلح کامل هست.
دوستان عالی، با کیفیت بی شماری دارم ولی دوستی عمیق و یا اینکه دوست جون جونیِ فابریک که بخوام هر روز با او وقت بگذرانم، حرف بزنم ندارم.
نمیدانم اصلا نیازی به داشتن همچین دوستی هست یا نه. ولی دوستان خوبی دارم که اراده کنم با هم وقت میگذرانیم و زمان های عالی خوبی خواهیم داشت ولی ممکن است تا چند وقت هم از هم بی خبر باشیم.
هیچ فردی که تحت عنوان، دشمن یا کسی که کینه داشته باشم، ندارم.
سلامتی: به سلامتیام از صد صد میدهم. به نحوی که اصلا فراموش کرده بودم در مورد سلامتی بنویسم و بعد از ارسال به صورت ویرایشی اضافه کردم.
رابطه ام با خدا: به این امتیاز صد میدهم. خداوند را در لحظه لحظهی زندگی ام احساس میکنم. هر لحظه هدایتم میکند. به تمام سوالاتم پاسخ میدهد.
بهار آکادمی: در حال حاضر با پنج مدرسه قرارداد دارم که نسبت به پارسال بهبود داشته، سه معلم دارم. خودم هم با دو موسسه ی آموزشی قرارداد دارم و حدود هفتاد دانش آموز دارم و در حال مذاکره برای ست آپ یک موسسه ی آموزشی هستیم که سهم من از سود این کار پنجاه درصد خواهد بود. امکان افزایش هست.
مریم جانم به تنهایی این ویس شما، کلاس درس هست و من این کامنت را بعد از یک بار شنیدن نوشتم و تصمیم دارم قبل از ورود به پروژه باز هم گوش کنم. باعث افتخار است که احساس کنم یک پروژهی بهبود دایمی را با شما برداشتم و قلبم را به قلب شما اتصال دادهام.
از تمام دوستانم که در این مسیر کنار هم قرار خواهیم گرفت هم پیشاپیش سپاسگزارم.
درود به شما استاد عزیزم ، خانمِ شایستهی گرامی
درود به تمام دوستان گرامیام در سایت عباس منش دات کام
خداوند رو شاکرم که بهم فرصتی داد تا ، از امروز در اینجا همراه با هزاران نفر از دوستان عزیزم با این سینرژی همراه باشم تعهد می دهم به شرط حیات تا پایان این دورهی شگفت انگیز هم گام شدن با اصل (خداوند) همراه باشم و فقط خداوند می داند که در پایان این گام های پیوسته و روزانه چقدر من درونی تغییر کردم و این تغییرات درونی باعث شده که جهان بیرونم هم تغییر کند ، بسیار بسیار خوشحال و سپاسگزارم.
استاد شایسته ، خداوند از طریق شما به موقع و در زمان درست این آگاهی ها را برای من هدیه آورده
دوست دارم قبل از اینکه برم سراغ مبحث اصلی دوتا ویژگی مثبت از شما را بیان کنم
اول : شما بسیار قدرت کلام بالایی دارید ، طبق اون اصلی که در بخشی از جلسه سوم دورهی عزت نفس یاد گرفتیم
دوم : شما بسیار صدای زیبا و دلنشینی دارید
چند روز پیش یه همزمانی رخ داد که یه خانم بسیار خوش صدا و جذاب و خوش خنده ، من رو دعوت کرد به یه گپ و گفت خودمونی…
موضوع از این قرار بود یکی از همکار ها … یک آقای حدوداً 55 ساله است و یه جورایی پدر خردمند ما دو نفر به حساب میان تعریف کرده بود از من … اون خانم هم مشتاق شده بود که من رو ببینه … تا قبل از این تماس طی این حدوداً یک ماهی که این خانم وارد حوزه کاری ما و منطقهی کاری ما شده … نه من ایشون رو دیده بودم و نه ایشون من رو دیده بود …
خلاصه همون روز صبح که دوستمون با من تماس گرفت گفت همچین خانمی که هم سن و سال خودت هست و ویژگی هایش اینه ، شغلش اینه می خواهد شما رو ببینه ، اوکی هستی یه قرار برای شما شب تنظیم کنم؟
من هم دو به شک بودم که برم یا نه ؟ یه جورایی قرار اول بود که ببینیم اصلا این دوستی شکل می گیره یا نه؟
همون موقع پای پنجره ایستاده بودم ، دو تا گنجشک با هم اومدن نشستن لب پنجره!! چند ثانیه بودن اینور و اونور رو نگاه کردن و بعد پرواز کردن رفتن
من این رو به نشونه دیدم که امشب برم فقط تجربه کنم یه قرار دوستانه رو از این اتفاق هم بگذرم ، الان دو روز گذشته و نه من به اون خانم زنگ زدم و نه ایشون به من …
نمی دونم اصلا این دوستی شکل می گیره یا نه … من که کاملاً تسلیم هستم و هر چی پیش بیاد خوشحالم.
چیزی که برای من خیلی جالب بود هدایت اون دوتا گنجشک زیبا به سمتم بود ، یه جورایی صدای قلبم رو به صورت واضح شنیدم
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
دیشب داشتم تمرکزی فایل «ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده | قسمت 1» رو گوش می دادم
چندین و چندتا اسم هم نوشتم و برای هر اسم چند خط خالی گذاشتم ، تا بعداً بیام احساسم رو نسبت به موفقیت هر کدوم بنویسم و بعدا قسمت دوم تمرین رو انجام بدهم
تو یه محیط بیرونی بودم ، خونه هم مهمون داشتیم ، از یه جایی به بعد احساس کردم دیگه داره تمرکزم هدر میره و محیط خیلی شلوغ شده
دفترم رو بستم ، رفتم یه بیسکویت شکلاتی با شیر گرفتم به عنوان جایزه نوش جان کردم و بعدش هم یه ماشین سوار شدم برگشتم خونه
گفتم فردا صبح (امروز در واقع) هم تعطیله ، صبح زود بیدار میشم و می شنیم با تمرکز ادامهی تمرین رو میرم ، خیلیییی هم برایم مهم بود که تمرین این فایل (ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده | قسمت 1) رو انجام بدهم
دیشب تا برسم خونه از همون لحظه ای که بیسکوییت و شیر خریدم و تا لحظهای که بیام خونه کلید بندازم در رو باز کنم !! داشتم همینجوری پشت سر هم این فایل رو گوش میدادم و دیدگاه های مرتبط به اون رو می خواندم
به جای فرار از مسائل از حل آنها پول بساز
این کار رو تقریباً تا آخر شب ادامه دادم ، آگاهی های این فایل و همزمان مطالعهی دیدگاه دوستانم خیلی آرومم کرد و بهم قوت قلب داد
مخصوصاً دیدگاه آقای محسن فصاحت ، یه قسمتی از دیدگاه ایشون ، که اتفاقاً از دانشجویان دورهی شیوهی حل مسائل هم هست ، تو گوش من زنگ زد !! یعنی اصلا این جملات یه چراغ هایی تو ذهنم روشن کرد
abasmanesh.com
این لینک دیدگاه ایشون هستش (آقای محسن فصاحت ، همون دیدگاهی که خیلی برای من تأثیر گذار بود)
من این خواسته در دلم متولد شد که دوست دارم از مسیر هموار و لذت بخش به آرامش برسم و مطمئن هستم رسیدن به آرامش و هم جهت کردن ذهن و روحم باعث میشود راهکارهای مسائل یکی پس از دیگری نمایان بشه یا خود خداوند دست به کار بشه و یکی پس از دیگری مسائل را برایم حل کنه
من این درخواست رو دیشب به خداوند عرضه کردم و گفتم خدایا خودت هدایتم کن ... نکته اینجاست که دیگه پس از درخواستم نگران نبودم و خیالم راحت بود هدایت میشم …
صبح که از خواب بیدار شدم ، همه چیز داشت عالی پیش می رفت ، من یک ساعت هم زودتر از اون تایمی که موبایلم رو تنظیم کرده بودم خودکار از خواب بیدار شدم
انرژیم بالا بود رفتم پای پنجره (همون پنجره ای که چند روز پیش به طرز معجزه آسایی اون دوتا گنجشک کوچولو دست خداوند شدن برای پاسخ دادن به سوالم در لحظه…) با یه احساس خیلی خوبی شروع کردم به تحسین کردن زیبایی های آسمون و مناظری که داشتم می دیدم ، دو سه دقیقه بعدش رفتم یه آبی به دست و صورتم زدم ، تمرین آینه ام رو که خیلی هم بهم حس جذاب و قشنگی میده انجام دادم (تمرینی برای ایجاد احساس لیاقت درونی ، طبق آموزههای جلسه 7 دورهی عزت نفس) وقتی اومدم که مصمم بشینم این دفتر سبز رنگ زیبا رو باز کنم و ادامهی پروژه دیشب رو برم!! نشانه هایی به شکل واضح دریافت کردم که خداوند می گفت فعلا دوباره بخواب و اجازه بده من بهت بگم چی کار بکن ، چی کار نکن … من هم به طرز عجیبی آروم بودم ، جالبه طی چند وقت اخیر خیلی پیش نمیاد اینقدر تسلیم باشم و خودم رو بسپارم
خلاصه دوساعت دیگه هم خوابیدم
وقتی بیدار شدم ، طبق عادتی که دارم (قبل از خواب و بعد از بیداری توی همون رختخواب) شروع کردم به دیدن زندگی در بهشت ، رسیدم به قسمت 82 اونجایی که شما استاد شایستهی عزیزم داری در سال 99 به روز رسانی فایل های دانلودی رو انجام می دهی و با اون سانتافهی زیبا میای تا. دم در بعد شگفت زده میشی از اینکه اون بستهی پستی که می خواستی بری ادارهی پست بگیری ، دقیقا پشت در پرادایس هستش … و تصمیم می گیری دور بزنی برگردی خونه ، اون بسته رو باز کنی و بعد بری بیرون سراغ بقیهی کار ها …
دوباره اینجا یه جمله تاکیدی رو چند بار تکرار کردی که تو گوش من زنگ میزد … وقتی رو خدا حساب باز می کنی ، خدا برایت کارها رو انجام میده
همون لحظه ، ساعت تقریباً 10 صبح ، حسم گفت برو توی سایت من هم سریال رو قطع کردم و اومدم توی سایت و … با این فایل فوقالعاده «دستور العمل خانه تکانی ذهن، گام به گام» مواجه شدم …
یه همزمانی جالب دیگه هم رخ داد ، دیشب که داشتم دیدگاه های فایل «به جای فرار از مسائل…» رو می خواندم رسیدم به پروفایل یه خانم زیبا به نام خانم فاطمه فخاری ، از دل نوشته های ایشون خوشم اومد ، از عکس پروفایل مفهومی ای که هم که گذاشته بود ، حس خوبی گرفتم
خلاصه وقتی رفتم توی پروفایل ایشون و چند تا دیدگاه از ایشون خواندم ، صداقت و در صلح بودن ایشون با خودش برای من خیلی قابل تحسین و زیبا بود ، هر چند که برای ایشون هیچ پاسخی ننوشتم ولی با قلبم ده بار تحسینشون کردم
یکی از دیدگاه های ایشون که در مورد جلسه اول قدم اول بود هم خیلی برای من تأثیر گذار بود
اینکه من هستم که ناظر بر افکارم هستم ، من یک پله بالاتر ایستادم ، من فرمانده هستم
درسته که ذهن به صورت پیش فرض مثل یک اسب چموش هست ، ولی وقتی افسارش رو در دست بگیرم و قوانین مدیریت کردنش رو یاد بگیرم ، می توانم سواری خیلی خوبی از این اسب بگیرم و لذت ببرم …
اتفاقاً امروز صبح هم یه بخشی از این جلسه که دقیقاً همین صحبت ها بود رو گوش دادم و بعد دوباره این سوال رو از خداوند پرسیدم ، خدایا من چطور می توانم یک مدیر خوب بشم و افکارم رو در هر لحظه مانیتور کنم؟ و من باشم که فرمانده باشم ؟ من باشم که سواری بگیرم از این اسب و هدایتش کنم به سمت مسیر های زیبا و زیباتر ؟؟
دوباره پاسخ به همین سوالم هم دو ساعت بعدش پس از بیداری مجدد و گوش دادن این فایل با صدای زیبا و دلنشین شما استاد شایسته ، به من داده شد.
من با تمرکز پیوسته و لیزری در این مسیر بر روی این فایل های دوباره ویرایش شده و بسیار تأثیرگذار لایو ها ، می توانم ریاست رو تمرین کنم و یاد بگیرم که چطور از سواری بر این اسب لذت ببرم و به مرور زمان هر چقدر که من بهتر ریاست رو یاد میگیرم ، این اسب هم خودش بیشتر رام میشه و بیشتر تحت سلطهی من قرار میگیره و می پذیره که فرمانده من هستم و باید گوش به فرمان من باشه
بسیار بسیار از شما استاد شایستهی عزیزم سپاسگزارم و باز هم تاکید می کنم بسیار شگفت زده هستم که این سینرژی به صورت پیوسته قرار است طی بشه توسط هزاران هزار نفر ، خیلی مشتاقم برای پیمایش این مسیر و قلبم رو باز می گذارم و منتظر اتفاقات فوقالعاده در زندگی ام هستم
تا درودی دیگر بدرود ، تابستان رفت و پاییز آمد
درخت زندگیتان پر از بار دانش ، قلبتان گرم و پر امید
ارداتمند
دوستان ارزشمندم و اساتید بزرگوارم
آقای عباس منش و خانم شایسته
به نام خالق هستی که هرچه دارم از اوست و ایمان دارم که او حافظ و هادی من است
درود به خانم شایسته عزیزم که همیشه صدای آرامش بخشش در گوش من مثل لالایی یک مادر بوده و صحبت های هدایتگر ایشون و استاد عزیزم نشانهی سبزی در مسیر حل مسائل زندگیم.
این اولین کامنت من در بخش نظرات سایت tasvirkhani.comهست.
امروز صبح وقتی در خلوت خودم در زیر نور آفتاب درخشان بودم، مثل همیشه با توجه به اگاهی های دوره دوازده قدم روزم رو با تمرین ستاره قطبی شروع کردم.
از ته دل از خالق هستی هدایت خواستم برای یک مسیر زیبا برای کنترل ذهنم و خیلی هم تاکید داشتم این مسیر گام به گام باشه و به محض اینکه سایت رو باز کردم با این فایل هدایتی رو به رو شدممممممم.
خدای من صد هزااااااااااار مرتبه شکرت برای این جهان با قانونی که آفریدهای. عاشقتممممم
اینجانب یاسمین متعهد میشم این پروژه الهی رو عاشقانه با برداشتن اولین گام شروع کنم و با قدرت به آموزه های استاد عزیزم عمل کنم.
سلامٌ قولاً مِن رَبِّ رحیم( یس58)
از جانب پروردگاری مهربان به آنان
سلام گفته میشود.
خدایا کسانی صبح میکنند در حالیکه
به غیر تو اعتماد و امید دارند،
ولی من صبح کردم در حالیکه
در تمـام امورم اعتماد و امیـدم تویی
سلام به استاد عزیزو گرانقدرم ومریم جان که مثل ستاره در این سایت طلایی می درخشند ،عزیزم دستانت را می بوسم وخداقوتی با تمام وجودم تقدیم به عشق نابت که اینطور لطف کرده ودنبال بهبودیِ عالی ترمان هستیدودر این مسیر زیبا و توحیدی، برایمان سنگ تمام می گذارید عاشقتم عزیزجان.
نکته طلایی دیگر اینکه اضافه شدن منو جدید در اتاق شخصی با عنوان:
(صفحات دیدگاهها و تمرینات محصولات من )
که واقعا مرتب ومنظم شده است که از آقا ابراهیم هم تشکر وقدردانی می کنم واز استاد وخداوندی که به زیبایی و بهصورت تکاملی همه چیز را در زمان مناسب بهبود می بخشد و وقتی شخصی مثل استادمان هرروز دنبال بهبودی عالیتر در هر زمینه ای می باشند باید هم اینطور سایت طلایی ومنحصر به فردشان در آسمان این مسیر توحیدی بدرخشد ،خدایابی نهایت شکرت.
ومن بی نهایت خداروشاکروسپاسگزارم که در این مسیر الهی کنار استاد جان وتیم متبحرشان هستم واین درس های عالی در راستای هدف اصلی که همان توحید است را هر روز به خودم گوشزد می کنم وسعی کرده ام در عمل اجرا تا از سعادت وخوشبختی با خدا بودن لذت ببرم .
مریم جان صحبتهای تاثیرگذارتان ،یک کلاس آموزشی ولبریز از درس بود برایم وممنونم که اول صبح انرژیم را چندین برابر کردید و با این حد از تعهد وتمرکز روی خودتان وهرروز ارائه ورژنی عالی تر والگویی برای من که چقدر می توانم آنها را در رشدوپیشرفت عالی تر خود مثمر ثمر بدانم،ممنونم عزیزم.
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام استاد عزززززیزم خانم شایسته مهربان با لحن زیبا و آرامش دهندت من انقدر از آرامش بیانتون آروم شدم که اشک های خوشحالیم جاری شدن از امیدی که از حرفای شما تو قلبم نشست
خیلی دوست دارم که این مسیر زیبارو با شما بیام و انقدر تشویق شدم که انجام بدم و من الان روزی چهار پنج ساعت درگیر دوره عزت نفس هستم و کامنت ها ولی دوست دارم در کنار این دوره این پروژه پیشنهادی شماهم همراه بشم
شما خیلی مهربونی همیشه کمک های شما در کنار آموزش های استاد غوغا به پا کرده و تمرین هایی که از صحبت های استاد برامون طراحی میکنی
من همچنین قسمت دیویستو خورده ایی از زندگی در بهشتم اونجایی که شما دستگاه رنده چوب گرفتید و با استاد دارید درخت هارو رنده میکنید تا مسیر رو به فلکه مریم باز کنید و فنس بگذارید دور جنگل برای پاکسازی به کمک شازده و مر مر و بقیه کلی ازتون انرژی گرفتم اصلا هروقت که حوصله ندارم کارهای خونه رو انجام بدم میشینم چند قسمت از زندگی در بهشتو نگاه میکنم کلی انرژی میگیرم
ممنون از آگاهی های این جلسه عاشقتونم
خداراشکر بخاطر این همه آگاهی که در این سایت هست ممنونم از شما خانم شایسته عزیز که چقدر زیبا و با وضوح موارد رو بیان کردید مشتاقانه من در این پروژه شرکت میکنم و خداراشاکرم که همفرکانس با این مسیر شدم هر روز در شکرگزاریم اسم استاد هست بخاطر این همه برکت
به نام خداوند هدایتگر و روزی رسان
سلام بر عاشقان سفر
میدونی من چند روز داشتم قسمت 81 سفر به دور امریکا نگاه میکردم بعد که به اون قسمت رسیدم انگار یه حسی بهم گفت همینجا توقف کن فعلا .. قسمت 81 سفر به دور امریکا همون قسمتیه که استاد عباس منش توی آر وی نشسته و داره از تجربه موتور سواریش توی مواب یوتا میگه و من این فایل رو گوش دادم و انگار یه حسی به من فعلا جلو نرو ،، نمیدونم حسم درسته یا نه ،، ولی انگار با شنیدن این فایل از خانم شایسته درست بودن حسم تایید میشه و من قراره فعلا به جای سفر به دور امریکا توی این پروژه سهیم بشم و رد پا از خودم بذارم …
توی قسمت 81 از سفر به دور امریکا استاد گفتن خواسته هاتون دیر یا زود بهتون داده میشه. وقتی ما با وجود اینکه میترسیم قدم برمیداریم.. و البته اروم اروم وارد ترس هامون میشیم..
این همزمانی با این فایل از خانم شایسته و استاپ خوردن سفر به دور امریکا درحالیه که من دارم جلسه دوم شیوه ی حل مسائل زندگی رو کار میکنم و اون سوالات خود شناسی رو پاسخ میدم ..
امیدوارم با کمک الله مهربان متعهد باشم و یک ماه رو با این پرژوه همگام بشم.. حالا که این فایل رو شنیدم باید بدونم این اتفاقی نیست پس منم سمت خودم رو با نوشتن رد پا از خودم انجام میدم.
به امید الله مهربان شروع میکنم و ندای خداوند رو لبیک میگم…
خدایا شکرت
به نام خدای هدایتگرم سلام
سلام مریم عزیز چه خوبه که صدات رو میشنویم دوباره
چقدر این فایل احساس عجیب و جدیدی رو به من میداد
صبح که بیدارشدم با خودم گفتم احساس میکنم امروز فایل جدید اومده اومدم توی سایت و دیدم کلا یک دوره جدید اومده
چقدر هماهنگ با نیاز و درخواست این روزهای من!
اشک من دراومد وقتی گفتید “اگه اینجا هستی و با این پروژه هم مدار شدی این اتفاقی نیست بلکه پاسخ خداوند به درخواستیه که تو این روزها ازش داشتی.”
چقدر امیدم زیاد میشه وقتی میفهمم چطور قراره بعداز این دوره اون مسئله ای که حسابی ذهنم رو درگیر کرده بود حل بشه به خودم و اصل خودم نزدیکتر شم و چقدر همه چیز برام شفاف تر و واضح تر بشه و صدای قلبم رو راحت تر بشنوم و مسیر برام اصلاح شه
چقدر من نیاز داشتم به این!!(لبخند)
مسئله ای که با خودم میگفتم میترسم هیچوقت نتونم جوابش رو پیدا کنم!و هیچوقت نتونم از این سردرگمی بیرون بیام!!
مسئله و فکری که تقریبا هرلحظه من رو درگیر خودش کرده بود و احساس میکردم تا برام واضح نشده مسیر و نتونم قدم بردارم براش انگار نمیتونم کار دیگه ای انجام بدم..
مریم عزیز دمت گرم که انقدر عالی به صدای قلبت گوش میدی و ایده هارو اجرا میکنی و باما به اشتراک میذاری
قشنگ خدا برای درخواست این روزهام یه پروژه گذاشت عالـیه.
سپاسگزارم
خانم شایسته ی عزیزم سپاسگزارم که انقدر با خودت درصلحی
سپاسگزارم برای این صدای ارامشبخش
برای این آگاهی ها
برای اینکه با پروژه خانه تکانی ذهن هم مدار هستم
بسیار بسیار سپاسگزارم.
سلام و درووود به مریم بانو و اعضای دوست داشتنی خانواده ی پر عشق و توحیدی عباسمنش
شکر خدا بابت اینکه مدار وفرکانسم بر گوش دادن به این فایل زیبا قرارگرفته و صدای زیبا ی مریم جان در اولین ساعات صبح با این همه آگاهی و عشق گوشمو نوازش داد وقلبمو بازکرد
خدارو هزاران مرتبه شکر که آغاز پاییز زیبا رو میتونم با یک دورهی فوق العاده بر پایه ی خانه تکانی ذهنم شروع کنم و مثل درختان زیبای پاییزی برگ های زرد و باورهای منفی وشرک آلود وترس ها و نگرانی ها را به زمین بسپاریم و شکوفه های ایمان و امید و نگرش مثبت رو بر روی شاخه های ذهن و قلبمون پدیدار کنیم به لطف هدایت های الهی و آگاهی های نابی که در کلام استاد عزیزم جاری میشه
خدایا من آماده ام
من قلبمو باز میکنم برای دریافت هدایت الهی
من نا آگاهم ،تو آگاهی ،تو هدایتم میکنی
من خودم رو در آغوش تو رها میکنم ،خودت دستمو بگیر وهدایتم کن به مسیر زیبایی،مسیرعشق،مسیر خیر و برکت و سلامتی وثروت…..
سلام بر مریم جان رفیق عزیزم، استادجان که فعلا نیستن و همه دوستان همسفر پروژه “خانه تکانی ذهن”
مریم جان نمیدونی چقدر این فایل رو و دوره رو دقیقا و دقیقا بموقع و در زمان درستش برام در سایت قرار دادی !!
من الان در برهه خیلی مهمی از زندگیم هستم.. دقیقا در مرحله پایانی یک فصل از زندگیم هستم و حدود یکماه بعد فصل جدید زندگیم که در واقع “تولد دوباره” من و بهتره بگم تولد اصلی من در این جهان هست، شروع میشه.. صبح که بیدار شدم ذهنم درگیر مسائلی نامطلوب بود و داشتم تمام تلاشمو برای کنترل ذهنم میکردم.. با خودم گفتم کاش یه فایل خیلی تاثیرگذار روی سایت محبوبم گذاشته شده باشه.. و وقتی صحبتهای قشنگ شما رو و شروع این مسیر یکماهه زیبا و همزمانیش با مرحله یکماهه خودم رو دیدم، دقیقا مثل یک معجزه بود برای من.. و چقدر برام دلنشین و لذتبخش بود اینکه گفتی: اگه الان اینجایی و اینا رو میشنوی، کاملا بموقع هست.
با یاد و توکل بر رب بخشنده مهربان، آغاز میکنم این مسیر یکماهه زیبا از تکاملم رو.. و برای رفیق عزیزم مریم جان و همه دوستان عزیزم در این مسیر آرزوی مسیری سرشار از اتفاقات عالی و صعودی بی نظیر و فراموش نشدنی رو دارم.
دوستدار همه شما : وفا
به نام خداوند سریع و دقیق
خدایی که غیر از بخشش و دهنگی از او چیزی ندیدم.
خدای رزاقِ وهابِ رحمنِ رحیم
خانم شایستهی عزیزم سلام
استاد جانم سلام
و سلام به تو هم پروژهای زیبا سیرت و زیبا صورت من
در درونم صدای هلهله ای برپاست و پروژه را کلیک نکرده نوید اتفاقات خوب و راحت را میشنوم.
مریم جانم چقدر به موقع شروع کردیم.
همین دیروز بود که برای دومین بار از زمان حضورم تعهد نوشتم که درآمدم را افزایش دهم.
این هم جوابش، این هم آسان شدن من برای آسانی ها.
با مریم جانم و با کلی از دوستان همفرکانس پروژهی خانه تکانیِ ذهن را شروع میکنیم و خدا می داند که سینرژی این همگامی و همراهی چه اتفاقات خوبی را در کل جهان رقم میزند.
هر کداممان در گوشه ای از جهان خداوند در روی زمین هستیم و قرار است جایی که هستیم را زیباتر، گستردهتر، ثروتمندتر، شادتر و آرامتر کنیم.
به رسم همیشه، من عکس قبل از عملم را اینجا به اشتراک میگذارم زیرا ایمان دارم که در طی این مسیر، عکس بعد از عملم مرا شگفت زده خواهد کرد.
ثروت: من حدودا یک کیلو طلا دارم. حدود چهار هزار یورو پس انداز دارم. یک ماشین تویوتا کرولای بیست ساله، یک قطعه زمین پانصد متری در شمال ایران، به راحتی برای خرید پوشاک، مایحتاج خونه، فعالیتهای تفریحی و مسافرت پرداخت میکنم و به راحتی برای دخترم کلاس های اضافه را ثبت نام میکنم. به راحتی و مثل آب خوردن.
اعتماد به نفس: اعتماد به نفس خوبی دارم. از درخواست کردن، از جواب رد شنیدن( طرد شدن و جواب رد شنیدن کابوس من بود، به نحوی که در دوازده قدم نوشته بودم، جواب رد شنیدن برای من حکم مرگ را دارد.) نمیترسم.
حدود هفتاد درصد میتوانم نه بگویم. حرف مردم حدود نود درصد برایم اهمیت ندارد.
در این دو جای بهبودی زیادی دارم.
کارهای عقب افتادهام زیر دو درصد است.
به احساس ارزشمندی ام امتیاز نود درصد را میدهم.
در نود و نه درصد مواقع راست میگویم و به خاطر ندارم آخرین بار کی راست نگفته ام.
آرامش: من در طول روز نود و هشت درصد به بالا آرام هستم، بیشتر روزها صد در صد هست ولی برای جنبه ی صداقت نود و هشت درصد دادم.
روابط: به روابطم با همسرم از صد هفتاد میدهم، آن هم میدانم من پاشنه آشیل در این مورد دارم.
رابطهام با دخترم در صلح و آرامش هست ولی از دیدگاه من جای بهبود دارد لذا از صد نود میدهم.
روابطم با دیگران در صلح کامل هست.
دوستان عالی، با کیفیت بی شماری دارم ولی دوستی عمیق و یا اینکه دوست جون جونیِ فابریک که بخوام هر روز با او وقت بگذرانم، حرف بزنم ندارم.
نمیدانم اصلا نیازی به داشتن همچین دوستی هست یا نه. ولی دوستان خوبی دارم که اراده کنم با هم وقت میگذرانیم و زمان های عالی خوبی خواهیم داشت ولی ممکن است تا چند وقت هم از هم بی خبر باشیم.
هیچ فردی که تحت عنوان، دشمن یا کسی که کینه داشته باشم، ندارم.
سلامتی: به سلامتیام از صد صد میدهم. به نحوی که اصلا فراموش کرده بودم در مورد سلامتی بنویسم و بعد از ارسال به صورت ویرایشی اضافه کردم.
رابطه ام با خدا: به این امتیاز صد میدهم. خداوند را در لحظه لحظهی زندگی ام احساس میکنم. هر لحظه هدایتم میکند. به تمام سوالاتم پاسخ میدهد.
بهار آکادمی: در حال حاضر با پنج مدرسه قرارداد دارم که نسبت به پارسال بهبود داشته، سه معلم دارم. خودم هم با دو موسسه ی آموزشی قرارداد دارم و حدود هفتاد دانش آموز دارم و در حال مذاکره برای ست آپ یک موسسه ی آموزشی هستیم که سهم من از سود این کار پنجاه درصد خواهد بود. امکان افزایش هست.
مریم جانم به تنهایی این ویس شما، کلاس درس هست و من این کامنت را بعد از یک بار شنیدن نوشتم و تصمیم دارم قبل از ورود به پروژه باز هم گوش کنم. باعث افتخار است که احساس کنم یک پروژهی بهبود دایمی را با شما برداشتم و قلبم را به قلب شما اتصال دادهام.
از تمام دوستانم که در این مسیر کنار هم قرار خواهیم گرفت هم پیشاپیش سپاسگزارم.