تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم

نکته:

این فایل بیش از 20 روز پیش ضبط شده است و جالب است که مفهوم آن با اتفاقاتی ارتباط دارد که اخیرا رخ داده است.


در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:

1.آنجایی که با شرایط نادلخواه مواجه شدی و گله و شکایت از شرایط را شروع کردی و هر عاملی بیرون از خود را مقصر ماجرا دانستی و به این وسیله بر آنچه نمی خواستی، بیشتر تمرکز کردی و جهان نیز شما را با ناخواسته های بیشتری احاطه کرد و شرایط حتی بدتر از قبل شد.

2. آنجایی که با وجود مواجه با شرایط نادلخواه، آگاهانه کنترل ذهن به خرج دادی و به جای مقصر دانستن هر عاملی بیرون از خود، تمرکز را بر تغییر و بهبود خود گذاشتی و جهان چه پاداش های بزرگی به این جنس از تمرکز شما داد.


منابع بیشتر:

live با استاد عباس‌منش | قسمت 7

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    212MB
    21 دقیقه
  • فایل صوتی تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
    31MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

710 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اسمان ابی» در این صفحه: 1
  1. -
    اسمان ابی گفته:
    مدت عضویت: 2607 روز

    مدتی بود که از فضای سایت و از خداوتد فاصله گرفته بودم و به شدتت ناارام بودم. دو سه روز پیش از خدا خواستم که دوباره منو به اغوش خودش هدایت کنه که وقتی وارد سایت شدم فایل “رابطه ما با انرژی که خدا نامیده ایم” جلوم ظاهر شد و بعد از مدت ها دیدن این فایل من رو دوباره در مسیر انداخت.

    امروز که این فایل رو دیدم به این فکر کردم که چه وقت هایی دیگران رو مانع رسیدن به اهدافم دونستم. پدرم من فرد مذهبی بودن و ما از ۹ سالگی به زور نماز میخوندیم و روزه میگرفتیم و حتی در عالم بچگی من نمیفهمدم چرا دارم این کارهارو انجام میدم. موسیقی در خونه ما ممنوع بود. ما خیلی دوست داشتیم که اهنگ گوش بدیم و جالب بود که با وجود زندگی در همچین خونه ای همیشه هم شرایطش فراهم میشد. مثلا داییم برامون mp۳ خرید و مخفیانه اهنگ گوش میدادیم و خونه خالم که میرفتیم شوی موسیقی میدیدیم و لباسای خوشگل میپوشیدیم و با خواهرم مثله خواننده ها میرقصیدیم و بازی میکردیم. الان که بهش فکر میکنم درسته که همچبن خونه ای داشتیم ولی شاید دلیل اینکه تونستیم کارایی ک دوست داریم رو انجام بدیم این بود تو عالم بچگی هیچ وقت باور نکردیم که پدرمون میتونه مارو مانع انجام این کارا کنه.

    من در همون خونه در سن ۲۲سالگی درامد دراوردن رو شروع کردم و با درامد خودم کلاس های موسیقی رو ثبت نام کردم و بدون اطلاع هیچکس دنبال اهدافم رفتم. دوسال بعدش من تونستم در کشور مورد علاقه ام در یکی از رشته های هنر، رشته ای که همیشه دوست داشتم بورسیه بگیرم. دانشگاه حتی پول بلیط هواپیمای من رو هم پرداخت کرد. من الان در حال تحصیل در اون رشته هستم. در کمال ناباوری همه، من به چیزی که میخواستم رسیدم. فامیل همه فکر میکردند ما دروغ میگیم که هیچ پولی ندادیم. تو دنیای اونا همچین چیزی معنی نداشت. روزی که داشتم از ایران میومدم پدرم باورش نمیشد که من بدون هیچ هزینه ای دارم میرم. میگفت شاید شش ماه دیگه دانشگاه بگن پشیمون شدیم و برت گردونن اونوقت میخوای چیکار کنی :)

    حتی در مورد استخدام و درامد داشتن اونموقه در دانشگاه همه میگفتن بابا کار نیست و نمیشه اما من هنوز فارغ التحصیل نشده بودم کار پیدا کردم. کار در شرکتی که مرتبط به کشوری بود که الان توش هستم و از دوسال قبل از استخدام در سن ۲۰ سالگی کلاس های زبانش رو با جمع کردن پول تو جیبیم ثبت نام کرده بودم و دوره گذرونده بودم.

    تو شرکت همه از وضع بالارفتن دلار غر میزدند. من اونموقه دوره رواشناسی ثروت ۳ رو با مادرم باهم گوش میدادیم. صبح ها در مترو موقع رفتن به سرکار، کار من گوش دادن این فایل ها بود. یادم میاد همیشه در مترو به این فکر میکردم که چرا همه میگن کار نیست و ناراضین. باور نمیکردم همچین دنیایی وجود داشته باشه چون برای من نبود و نمیدیدمش.

    تو شرکت وقتی همکارا از بالا رفتن دلار شکایت میکردن من تو ذهنم مدام میگفتم حقیقت نداره و من اگه درست باشم همه چیز به نفع من میشه. در ضمن در اون شرکت مدام به پوشش من تذکر داده میشد که انگار ناخوداگاه من این محدودیت هارو قبول نمیکرد. شاید به خاطر این بود که این اجبار پوشش همیشه در خونه ما هم بود ولی من کار خودمو کرده بودم و بعد از ورود به دانشگاه تونستم پوشش دلخواه خودم رو داشتته باشم. نمیدونمم پدرم چجوری قبول کرد. انگار چون من اون شرایط رو نپذیرفته بودم خود به خود پدر من هم دیگه ایرادی نگرفت و همه چیز تموم شد.

    بعد از شش ماه کار کردن تو اون شرکت من به سفارت این کشوری که الان درش هستم هدایت و استخدام شدم. کار در سفارت باعث شد درامد من درامد دلاری بشه و تمام محدودیت های حجابی که در شرکت قبل داشتم برداشته شد. من با پوشش دلخواهم سرکار میرفتم و درامد من در عرض چند ماه ده برابر شد. بالا رفتن دلار در واقع به نفع من تموم شده بود!

    تونستم با درامد بالا از زندگیم در ایران هم لذت ببرم و کارهایی که دلم میخواست رو انجام بدم و بعد هم که هدایت شدم به اینجایی که الان هستم.

    به این ایمان اوردم که اگه من روی خودم کار کنم شرایطی که دیگران بد میخواننش برای من تبدیل به منفعت میشه.

    با اینکه گه گاه از مسیر خارج شده ام اما خدارو شکر که تونستم دوباره سریع خدارو پیدا کنم. خداروشکر که امروز دوباره به مسیر برگشتم.

    هبج وقت باور نمیکنم شرایط بیرون روی من تاثیر میگذاره. باور کنید که در دنیای شما فقط شما وجود دارین.

    احساسم گفت که امروز این کامنت رو بنویسم هرچند که خیلی مختصر شد.

    با تشکر از استاد عزیزم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: