تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم

نکته:

این فایل بیش از 20 روز پیش ضبط شده است و جالب است که مفهوم آن با اتفاقاتی ارتباط دارد که اخیرا رخ داده است.


در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:

1.آنجایی که با شرایط نادلخواه مواجه شدی و گله و شکایت از شرایط را شروع کردی و هر عاملی بیرون از خود را مقصر ماجرا دانستی و به این وسیله بر آنچه نمی خواستی، بیشتر تمرکز کردی و جهان نیز شما را با ناخواسته های بیشتری احاطه کرد و شرایط حتی بدتر از قبل شد.

2. آنجایی که با وجود مواجه با شرایط نادلخواه، آگاهانه کنترل ذهن به خرج دادی و به جای مقصر دانستن هر عاملی بیرون از خود، تمرکز را بر تغییر و بهبود خود گذاشتی و جهان چه پاداش های بزرگی به این جنس از تمرکز شما داد.


منابع بیشتر:

live با استاد عباس‌منش | قسمت 7

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    212MB
    21 دقیقه
  • فایل صوتی تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
    31MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

710 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فرینوش اخوان» در این صفحه: 1
  1. -
    فرینوش اخوان گفته:
    مدت عضویت: 2184 روز

    سلام به دوستان گلم و استاد عزیزم 😍😍

    من دقیقا الان وسط این ماجرا هستم 😅

    من از یه شهر کوچیک به تهران مهاجرت کردم و چندماهی هستش که مجبور شدم به شهر خودم برگردم…. خب پنج سال زندگی مستقل در پایتخت از من یه شخصیت دیگه ساخت، من بزرگ شدم، رشد کردم، یاد گرفتم اعتماد به نفس یعنی چی، سازگاری با فرهنگ های مختلف یعنی چی، تنهایی زندگی کردن یعنی چی، چرا اصن ادم باید خودش پول دربیاره، چرا ادم باید کارافرین باشه، چرا باید همیشه چشم اندازی از اینده داشته باشه، چجوری بزرگ فکر کنه و….

    ولی به یه سری دلایل که مقصر و مسببش خانواده نبودن (ولی در ظاهر به چشم بقیه اینجور دیده میشه، اما من میدونم که هر اتفاقی در زندگی من مسئولیتش باخودمه) من مجبور شدم بعد از پنج سال به شهر خودم برگردم ….

    به محض برگشت بااینکه بی نهاااایت تهران و هیاهو و شلوغی و عظمت و امکاناتش رو دوس دارم، اما تصمیم گرفتم به چیزی که دوسش دارم و ازش دور افتادم توجه نکنم و تمام تمرکزم رو بذارم روی اینکه من در این شهر میتونم یه کارافرین در حوزه طلا بشم و به هیچ چیز دیگه ای فکر نکنم💥

    ولی یک هفته بعد از برگشت همه چی جلوی چشمم بسیار سخت اومد، زندگی در جامعه ای کوچیک با یه فرهنگ بسته و شهری که هیچ هیجانی نداشت.

    همین که درگیر شرایط شدم و شروع کردم خانواده م رو مقصر بدونم و غر بزنم و گریه کنم، شرایط هی سخت تر و سخت تر شد، خانواده م اذیتم میکردن و هرروز تنها تر میشدم و با خدا قهر کردم و دیگه توی سایت نمیومدم هیچ فایلی گوش نمیدادم و مریضی معده گرفتم و ریزش مو گرفتم، صورتم شروع کرد جوش بزنه (پوستی که هیییچوقت جوش نمیزنه و هیچ لکی نداره)….ولی بخاطر اینکه حرفای استاد تاثیر خودش رو روی ناخوداگاهم گذاشته بود، بعد از یکماه خودمو جمع کردم و گفتم مسئولیت این برگشت رو قبول میکنم و همه چی رو از نو میسازم. شروع کردم باشگاه برم، هم روی تناسب اندامم کار میکردم هم روی انعطاف بدنی، همزمان مربی شافل در یک باشگاه نزدیک خونمون شدم، دوره ی طلافروشی رو گذروندم و بعد از گرفتن مدرکم پیج انلاین طلای خودم رو راه انداختم و همین ها باعث شد احترام خیلی زیادی از مردم دریافت کنم، تضادها با خانواده م کمتر بشه و قلبم اروم بگیره

    الان شاگردام خیلی دوستم دارن و بهم انرژی میدن، یه خواستگار از امریکا دارم و قبل از تظاهرات اولین فروش پیجم رو رقم زدم😍😍 که هرروز بخاطرش خداروشکر میکنم که با ۳۰۰ تا فالوئر تونستم اینجوری اعتماد سازی کنم که فالوئر بهم اعتماد کنه و ازم خرید کنه، مطمئنم که خدا برام مشتری میفرسته و زمانی میرسه که روزانه ۱۰۰ گرم طلا میفروشم

    همه ی اینها بخاطر این بود که من تصمیم گرفتم از شکوه و گریه زاری دست بردارم ، خیلی سخت بود اصلا نمیگم کار اسونیه، واقعااا کنترل ذهن کار سختیه ولی من دوباره همه چی رو به خدا سپردم و گفتم قطعا این اتفاق برای من یه سکوی پرتابه و نفعی در اون برای من هست و من نباید خودم رو درگیر ناخواسته هام بکنم، به گمشده ی خودم یعنی خدا پناه بردم دوباره باهاش درد و دل کردم، از ازار دادن خودمو سرزنش کردن خودم دست برداشتم و الان احساس میکنم مهاجرت بعدیم امریکاست، من از تهران اومدم که به امریکا هجرت کنم چه توسط ازدواج چه توسط ویزای کاری که خودم به زودی براش اقدام میکنم، درصورتی که اگه تهران میموندم هرگز فکر مهاجرت به سرم نمیزد

    من برگشتم که قوی تر بشم

    هیچ عامل بیرونی نمیتونه مانع رشد و بهبود من بشه،

    هرشرایطی که غیر قابل کنترل باشه، من فقط توجهم رو از روی اون اتفاق برمیدارم و به هدفام فکر میکنم،این اتفاق هم موقت منو زمین زد، اما قسم میخورم جمع و جور کردن خودم و دوباره شروع کردنم چنان عزت نفس من رو رشد داده که اصن قابل قیاس با قبلم نیستم، الان کاملا باورم شده که من از هر شرایطی به کمک خدا میتونم عبور کنم

    چون نگاه من به زندگی و دنیا داره به مرور با اموزشای استاد هرروز بهتر و بهتر میشه

    من در مسیر رشد و تکاملم

    امیدوارم هرکسی الان شرایط مشابهی رو تجربه میکنه به این فکر کنه که هیچ مشکل و غمی ابدی نیست و همه چیز حل شدنیه و هراتفاقی میفته قطعاااا نفع ما در اونه

    دوستون دارم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: