نکته:
این فایل بیش از 20 روز پیش ضبط شده است و جالب است که مفهوم آن با اتفاقاتی ارتباط دارد که اخیرا رخ داده است.
در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که با شرایط نادلخواه مواجه شدی و گله و شکایت از شرایط را شروع کردی و هر عاملی بیرون از خود را مقصر ماجرا دانستی و به این وسیله بر آنچه نمی خواستی، بیشتر تمرکز کردی و جهان نیز شما را با ناخواسته های بیشتری احاطه کرد و شرایط حتی بدتر از قبل شد.
2. آنجایی که با وجود مواجه با شرایط نادلخواه، آگاهانه کنترل ذهن به خرج دادی و به جای مقصر دانستن هر عاملی بیرون از خود، تمرکز را بر تغییر و بهبود خود گذاشتی و جهان چه پاداش های بزرگی به این جنس از تمرکز شما داد.
منابع بیشتر:
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD212MB21 دقیقه
- فایل صوتی تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم31MB21 دقیقه
با سلام خدمت استاد عزیزم و همراهان گرامی
من حدود چهار سال پیش با استاد آشنا شدم .در افغانستان در شهر کابل (در یکی از محله فقیر نشین شهرکابل) زندگی میکردم .من همینطور با قوانین آشنا شدم و فهمیدم که همه چی درون من است و عوامل بیرونی در زندگی من تاثیر ندارد.اگر بخواهم زندگی م تغیر بدم، باید خودم باورهام تغیر بدم و روی خودم کار کردم چند جمله اساسی که استاد همیشه میگن سر لوحه زندگی خودم قرار دادم .احساس خوب اتفاق های خوب.تمرکز روی چیزهای میخواهی وارد زندگیت بشن و اعراض از ناخواسته ها.من در یکی از ناامن ترین شهرهای دنیا زندگی میکردم همیشه انفجار و انتحاری بود من بعد از اینکه تصمیم گرفتم توجه نکنم به ناخواسته ها. و از نا امنیتی از دولت شکایت نکنم ، از فقر شکایت نکنم .خدا شاهد است در هیچ انفجار انتحاری دزدی روبرو نشدم .من دنیای خودم ساخته بودم به دنیای بیرون توجه نمیکردم.فقط روی خودم کار میکردم .در دوران کرونا که همه بزنس ها شکست خوردن .در کابل بزنس خودم راه انداختم .به مدت دو نیم سال فوق العاده بزنس موفقی شده بود. من اصلا اخبار و شبکه های اجتماعی را دنبال نمیکردم اما صد درصد موفق نبودم همیشه اما تمام تلاشم را میکردم که تحث تاثیر جامعه و خبرهای بد نرم و احساسم بد نشه.حتی اونقدر بی خبر بودم که اوضاع چقدر خرابه که حتی برم پاسپورتم را تمدید کنم .و پارسال دولت افغانستان سقوط کرد .فقط پنج روز بعد از سقوط در کابل زندگی کردم .بعد از کشور خارج شدم به لطف خداوند.واقعا بدون پاسپورت. به کشور کانادا مهاجرت کردم. و الان کانادا زندگی میکنم .میدونم تمام اتفاق های زندگیم خودم خلق میکنم
ممنونم احسان عزیز
خدا شاهد است چقدر از کامنت شما خوشحال شدم .این برای اولین بار بود در سایت کامنت میزاشتم
از خداوند سپاسگذارم چنین فضای خوبی وجود داره با چنین انسان های خوبی مثبت و قابل تحسین .حمایت گر .برای شما احسان عزیز آرزوی موفقیت شادی ثروت سلامتی دارم
امیدوارم هر روز پیشرفت کنید در زندگی تان و به تمام آرزوهاتون برسید
ممنونم غزل عزیز
من به معنای واقعی در جهنم زندگی میکردم .جایی زندگی میکردم وقتی صبح از خونه میرفتم بیرون نمیدونستم زنده برمیگردم خونه یا نه چون به شدت نامن بود .و چقدر فقر دزدی زیاد بود.من قبلا به یک استاد دیگه آشنا شده بودم و با مبحث قانون جذب آشنا شدم تا اینکه بعدا به لطف خدا با استا عباسمنش آشنا شدم .تونستم ذهنم کنترل کنم فهمیدم قانون جهان چطوریه .جهان چطوری عمل میکنه با خدا آشنا شدم.تمام سوالای بی جوابم را در مورد خدا .جوابشون پیدا کردم..من بعد از حدود یک و سال تونستم بزنس م باز کنم تو کابل تقریبا اولین نفر بودم در بزنس جواهرات این چنینی. .بزنس من جواهرات غیر از طلا و نقره بود.خانم ها در کابل یا طلا میپوشیدند یا نقره .من برای اولین بار استیل آب کاری طلا مس و جواهرات برنجی در کابل فروشش شروع کردم با طراح های شعر و مطابق با فرهنگ افغانستان. همه اطرافیانم فکر میکردند کارم شکست میخوره اینجا کسی نمیخره از چیزا .مغازه ت جمع کن یا کنارش شال بیار بفروش لوازم آرایش بفروش .من تصمیم گرفته بودم فقط اختصاصی میخوام روی جواهرات کار کنم .شش ماه اول هیچ سودی نکردم. بعداز شش ماه کم کم سود کردم و بعد دو ماه درآمدم چند برابر شد.تقریبا تمام کابل من میشناختن تبلیغ بزنس م میکردن به دوستاشون.از شهر های دیگه از افعانستان هم مشتری داشتم .من از امریکا اروپا مشتری داشتم بقدری کارم موفق شده بود .حدود روزی چهارصد پنجصد دلار فروش داشتم
این اواخر بخاطر اوضاع امنیتی اکثر بزنس ها بسته شده بودند .بزنس من برعکس شده بود چون خیلی از مردم خارج میرفتن میومدن از مغازه من .حواهرات مخصوص افغانستان میخریدن. سه ماه اخر پر فروش ترین روزهای بزنسم بود .حسم فوق العاده عالی بود به ناامنی شرایط بد توجه نمیکردم .همه دوستام کنار گذاشته بودند چون از ناامنی حرف میزدن که چکار کنیم چکار کنیم .اخبار و شبکه های اجتماعی دنبال نمیکردم.
اکثر مردم نگران اوضاع امنیتی بودند خیلی ها خارج رفتن . و خدا شاهده که من هیچ راهی برای خارج رفتن نداشتم فقط سعی میکردم حسم خوب نگه میدارم .میدونستم اگه حسم خوب نگه دارم اتفاق های خوب میافته .بعد از اینکه دولت سقوط کرد پنج روز بعد شبانه فرار کردیم به طرف پاکستان .هیچ راهیی نداشتیم یه دفعه تمام زندگی م خونم بزنسم نابود شد.برای یک ماه در صالون عروسی زندگی کردیم با ۱۸۰ نفر دیگه .خیلی شرایط سخت بود.حتی برای دسشویی رفتن باید مدت ها در صف میاستادی چون نفر زیاد بود دو تا دسشویی بود فقط.من فقط اندازه یک پتو جا داشتم .بالشت نداشتم .برای اولین بار بود تو زندگیم چنین شرایطی تجربه میکردم. غذای خیریه میخوردیم چون نتونسته بودم پولم از بانک بکشم .تا یک هفته ده روز نتونستم حسم خوب کنم .بعد از ده روز تصمیم گرفتم دوباره به همون روشی که زندگیم ساخته بودم دوباره حسم خوب کردم توجه روی نکات مثبت.ایمان به خدا .ایمان به اینکه خدا کارها درست میکنه .بعد از یک ماه و دو هفته کشور المان درخواست من قبول کردند با تقبل تمام هزینه هوتل ستاره دار گرفتن اینا .یک روز قبل از اینکع برم سفارت آلمان در پاکستان برای بایومتریک. سفارت کانادا بهم خبر دادن گه در خواست من قبول کردند منم آلمان رفتن کنسل کردم و کانادا قبول کردم. .جوری من مهاحرت کردم به کانادا اگر قبلش کسی بهم میگفت تو اینجوری میری کانادا باور نمیکردم .بدون مصرف هیچ پولی .تمام هزینه ها سفارت کانادا پرداختن .فقط پول بلیط هواپیما بعد از دو سال بهشون پس بدم و الان حدود نه ماه هست در کانادا زندگی میکنم .نتیجه ایمان به خداوند و حس خوب ارامش در زندگیم حس میکنم
و برای شما هم آرزوی خوشبختی سعادت ثروت ایمان سلامتی میکنم غزل عزیز
سلام به دوست خوبم حسین جان
ممنونم از شما با این کامنت زیباتون باعث شدید که دوباره بیام کامنت م بخونم و دوباره برام یاد آوری بشه که مسیری که اومدم
دقیقا در شرایط ی هستم که نیاز به کنترل ذهن زیادی دارم فشار نجواها زیاد هست و از خدا کمک خواستم کمک م کنه
و با این کامنت زیبای شما من به این فایل عالی و کامنت خودم هدایت شدم
باز هم از شما حسین عزیز ممنونم