تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم

نکته:

این فایل بیش از 20 روز پیش ضبط شده است و جالب است که مفهوم آن با اتفاقاتی ارتباط دارد که اخیرا رخ داده است.


در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:

1.آنجایی که با شرایط نادلخواه مواجه شدی و گله و شکایت از شرایط را شروع کردی و هر عاملی بیرون از خود را مقصر ماجرا دانستی و به این وسیله بر آنچه نمی خواستی، بیشتر تمرکز کردی و جهان نیز شما را با ناخواسته های بیشتری احاطه کرد و شرایط حتی بدتر از قبل شد.

2. آنجایی که با وجود مواجه با شرایط نادلخواه، آگاهانه کنترل ذهن به خرج دادی و به جای مقصر دانستن هر عاملی بیرون از خود، تمرکز را بر تغییر و بهبود خود گذاشتی و جهان چه پاداش های بزرگی به این جنس از تمرکز شما داد.


منابع بیشتر:

live با استاد عباس‌منش | قسمت 7

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    212MB
    21 دقیقه
  • فایل صوتی تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
    31MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

710 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «راحله محمودی هاشمی» در این صفحه: 2
  1. -
    راحله محمودی هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1674 روز

    سلام اسناد عزیزم عاشقانه دوستتون درام و از شنیدن حرفهاتون ذوق می کنم می خواستم چند تا از جاهائی که گله کردم و شرایط بدتر شد رو بگم حدود ۸ سالی تو یه آپارتمان ۶۵ متری زندگی می کردیم خیلی دوستش داشتم ولی با اضافه شدن بچه ها و بزرگتر شدن خانواده یه کم شرایط سخت شده بود شروع کردم به ناسازگاری و گله و مرتب درخواست از شوهرم که بیا خونه رو عوض کنیم خواهرشوهر خونه جدید بزرگ گرفته بود برادرشوهر هم خونه خریده بود و من ضجه می زدم که تو رو خدا بیا خونه امون رو عوض کنیم خلاصه با ناراحتی هایی که ایجاد کردم و چون پول کافی نداشتیم اول آپارتمان رو فروختیم و بعد دربه در دنبال خونه که شرایط اصلا خوب نبود خیلی حالمون خوب نبود خونه مناسب پیدا نمی شد و ما و هر روز به موعد تحویل خونه نزدیکتر می شدیم و مادرم مرتب می گفت نکنه بی جا و مکان بشید ، خلاصه با دستپاچگی هرچه تمام و بدون دقت کلاه سرمون رفت و یه خونه کلنگی رو با قیمت گزاف خریدیم و چون حالمون بد بود و ناراضی بودیم شرایط مرتب بدتر می شد و خونه ای که خریده رو تحویلمون نمی داد خلاصه تازه وقتی خونه رو تحویل گرفتیم اوضاع بدتر شد و فهمیدیم چقدر خونه خرابه و باید تعمیر بشه و ما که همه پولمون دو داده بودیم و من هم باردار بودم به مدت چند ماه اسباب و اثاثیه رو پهن نکردبم به فکر فروش خونه بودیم و من نیمه شب ها بیدار می شدم و ساعت ها در نماز شب گریه می کردم که آخه چرا باید اینطوری می شد این حال بد و شکایت باعث اتفاقات بد دیگه در روز میشد چندین بار تصادف کردم ، تا اینکه بالاخره با همسرم تصمیم گرفتیم مسئولیت اشتباه رو بپذیریم و سعی کنیم شرایط رو بهبود ببخشیم با اندک پولی که داشتیم یه بنا آوردیم و یه کم تعمیر کردیم تا قابل تحمل تر باشه( راستی بگم تو اون حال بد هیچ بنایی هم پیدا نمی شد بیاد تعمیر کنه ) خلاصه تمیزش کردیم و اسباب اثاث رو چیدیم و دخترم که خیلی منتظرش بودم به لطف خدا دنیا آمد خدایا شکرت که دخترم. سالم هست بعدا که با شما آشنا شدم فهمیدم دلیل ابن همه مشکلات شکایت و نارضایتی هست باید یاد بگیرم به نکات مثبت توجه کنم و شکر گذار باشم خدایا شکرت که من رو با استاد عباسمنش آشنا کردی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    راحله محمودی هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1674 روز

    سلام اسناد عزیزم عاشقانه دوستتون دارم و از شنیدن حرفهاتون ذوق می کنم می خواستم چند تا از جاهائی که گله کردم و شرایط بدتر شد رو بگم حدود ۸ سالی تو یه آپارتمان ۶۵ متری زندگی می کردیم خیلی دوستش داشتم ولی با اضافه شدن بچه ها و بزرگتر شدن خانواده یه کم شرایط سخت شده بود شروع کردم به ناسازگاری و گله و مرتب درخواست از شوهرم که بیا خونه رو عوض کنیم خواهرشوهر خونه جدید بزرگ گرفته بود برادرشوهر هم خونه خریده بود و من ضجه می زدم که تو رو خدا بیا خونه امون رو عوض کنیم خلاصه با ناراحتی هایی که ایجاد کردم و چون پول کافی نداشتیم اول آپارتمان رو فروختیم و بعد دربه در دنبال خونه که شرایط اصلا خوب نبود خیلی حالمون خوب نبود خونه مناسب پیدا نمی شد و ما و هر روز به موعد تحویل خونه نزدیکتر می شدیم و مادرم مرتب می گفت نکنه بی جا و مکان بشید ، خلاصه با دستپاچگی هرچه تمام و بدون دقت کلاه سرمون رفت و یه خونه کلنگی رو با قیمت گزاف خریدیم و چون حالمون بد بود و ناراضی بودیم شرایط مرتب بدتر می شد و خونه ای که خریده رو تحویلمون نمی داد خلاصه تازه وقتی خونه رو تحویل گرفتیم اوضاع بدتر شد و فهمیدیم چقدر خونه خرابه و باید تعمیر بشه و ما که همه پولمون دو داده بودیم و من هم باردار بودم به مدت چند ماه اسباب و اثاثیه رو پهن نکردبم به فکر فروش خونه بودیم و من نیمه شب ها بیدار می شدم و ساعت ها در نماز شب گریه می کردم که آخه چرا باید اینطوری می شد این حال بد و شکایت باعث اتفاقات بد دیگه در روز میشد چندین بار تصادف کردم ، تا اینکه بالاخره با همسرم تصمیم گرفتیم مسئولیت اشتباه رو بپذیریم و سعی کنیم شرایط رو بهبود ببخشیم با اندک پولی که داشتیم یه بنا آوردیم و یه کم تعمیر کردیم تا قابل تحمل تر باشه( راستی بگم تو اون حال بد هیچ بنایی هم پیدا نمی شد بیاد تعمیر کنه ) خلاصه تمیزش کردیم و اسباب اثاث رو چیدیم و دخترم که خیلی منتظرش بودم به لطف خدا دنیا آمد خدایا شکرت که دخترم. سالم هست بعدا که با شما آشنا شدم فهمیدم دلیل ابن همه مشکلات شکایت و نارضایتی هست باید یاد بگیرم به نکات مثبت توجه کنم و شکر گذار باشم خدایا شکرت که من رو با استاد عباسمنش آشنا کردی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: